سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


تکنولوژی اطلاعاتی رسانه‌های گروهی


تکنولوژی اطلاعاتی رسانه‌های گروهی
قرن تكنولوژیك حاضر را عمدتاً عصر اتم، فضا یا ارتباط خوانده‌اند. توسعه چشم‌گیر علوم فضایی و آزمایشات هسته‌ای، گسترش ارتباطات الكترونیكی، توسعه سریع و بی‌سابقه‌ی تكنولوژی ارتباطی، و تأثیر شگرف آن‌ها بر جوامع بشری، و تمامی جوانب زندگی روی كره‌ی خاكی، مشخصه‌ی بارز دوره‌ای است كه در آن زندگی می‌كنیم. در این دوره، ارتباطات تكنیكی تبدیل به جزء لاینفكی از زندگی انسانی بر روی سیاره‌ی زمین و حتی در فضای ماورای زمین شده است. بر اثر چنین تأثیری است كه برخی برای درك مسایل و مشكلات در همه زمینه‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، مطالعه و شناخت دقیق و وسایل ارتباطی و تأثیر آن‌ها را ضروری می‌پندارند.
نظریات مك لوهان در زمینه وسایل ارتباط جمعی با چنین فرضی بیش از همه شهره است. به عقیده او سیستم ارتباطات و وسایل ارتباطی منشأ تغییرات است‌ ـ ماركس اقتصاد و فروید جنسیت را چنین می‌دانستند‌ _ به عقیده‌ی او وسایل ارتباطی، توسعه‌ی ساحات و قوای ادراكی حسی انسان است و با توسعه، انسان درك متفاوتی از جهان هستی پیدا می‌شود. توسعه‌ی ادراك بصری با توسعه ادراك سمعی كاملاً آثاری متفاوت خواهد داشت. او معتقد است وسایل ارتباطی جدید تنها رابطی بین «انسان و طبیعت» نیست، بلكه «طبیعت انسان جدید» است. از نظر او این واقعیت تأثیر وسایل ارتباطی بر فرهنگ و تمدن بشری در طول ۲۵۰۰ سال گذشته از نظرها دور مانده است. در «جامعه‌شناسی ارتباطات» نیز به وسایل ارتباطی توجه شده‌ است. در حالی كه «وسیله خود پیام است».
مك‌‌لوهان تاریخ بشر را به سه دوره تقسیم می‌كند. ابتدا یك دوره‌ی بسیار طولانی كه در آن «فرهنگ شفاهی» و «حس سامعه» غالب بود و مظاهر فرهنگی آن عبارت بودند از نقل اشعار و افسانه‌ها و نمایش تراژدی‌ها. این دوره با «اختراع چاپ» پایان یافت. پس از آن، دوره‌ی بسیار كوتاه كهكشان گوتنبرگ آغاز شد كه از زمان اختراع چاپ تا ظهور وسایل ارتباط الكترونیكی در نیمه دوم قرن بیستم به طول انجامید، كه به دوره‌ی «فرهنگ بصری» مشهور است و بالاخره دوره‌ی كنونی كه عصر«ارتباطات الكترونیكی» است، غلبه با حس لامسه و دوره‌ی بازگشت به خصوصیات «فرهنگ شفاهی» است.
فرهنگ سمعی، كه مشخصه‌ی فرهنگ مشرق‌زمینیان و غربیان قبل از اختراع چاپ است، فرهنگی است كه «احساسات درونی سنّت و دین» بر آن حكم‌فرماست، در حالی كه در فرهنگ بصری غرب «منطق و تفكّر ریاضی» غالب است. مردمِ متعلق به «فرهنگ شفاهی» از این نظرگاه به «زمین» وابسته‌اند. در این فرهنگ‌ها مفهوم زمان ادواری و اندازه‌گیری آن به وسیله ریتم‌های زمین صورت می‌گیرد. در حالی كه در «فرهنگ بصری» زمان به‌طور خطی اندازه‌گیری» می‌شود.
در فرهنگ شفاهی، فضا كلی است كه روابط در آن هم‌زمان صورت می‌بندد. فضا در نظر انسان شفاهی مقدس بود. مك‌لوهان معتقد است بحران شرق و غرب از تفاوت‌های «انسان سمعی» و «انسان بصری» ریشه می‌گیرد.
وی می‌گوید در دنیای مغرب زمین كه نظم و قاعده‌ی بصری در آن حكمفرماست، فضا متحدالشكل و پیوسته انگاشته می‌شود، ولی در مشرق‌زمین و فرهنگ‌های شفاهی، این فاصله موجود بین صداها و چیزها ـ از نظر ما تفاوت ‌ماهوی آن‌ها ـ است كه همه چیز را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد، به طوری كه در این‌گونه فرهنگ‌ها، رابطه‌های كلی از نظر دور می‌ماند. بنابراین وحدت موجودات و رابطه‌ها در فرهنگ شرق ذیل تمایز ماهوی اشیاء و كلمات است، و در مقام تعالی است كه موجودات به هم می‌رسند.
اختراع «الفبای فونتیك» سبب آغاز مرحله‌ی تفكّر خطی در فرهنگ بشری شد، و اختراع چاپ به وسیله‌ی گوتنبرگ موجب تثبیت آن گردید. به عقیده‌ی مك‌لوهان، «الفبا» و «چاپ» هردو، «تكنولوژی و وسایل ارتباطی» هستد كه بشر را وادار ساخته‌اند، تا از جریان ذهنی خاصی تبعیت كند ـ از جمله الفبای فونتیك. یكی از تأثیرات الفبای فونتیك، ‌پدید آمدن تصوّر فضای متحدالشكل و پیوسته است. به عقیده‌ی مك‌لوهان هیچ‌یك از اشكال دیگر كتاب مثل خط چینی، یهودی و عربی نمی‌تواند خالق محیط و فضای تصویری انسان مغرب‌زمین باشد.
انسان باسواد، انسانی كه خواندن و نوشتن می‌داند، و با چاپ و مطالب چاپی بزرگ می‌شود، خود را از آن‌چه ماورای او قرار دارد جدا احساس می‌كند، در حالی كه پیش از اختراع الفباء، همیشه آدمی خود را با جامعه‌ای كه در آن زندگی می‌كرد، یكی می‌دانست. این جدا احساس كردن خود از اشیاء و موجودات نه‌تنها باعث ایجاد حس تفرّد در چنین انسانی می‌شود، بلكه سبب می‌گردد كه تخصص و پاره‌سازی، مشخصه‌ی بارز او باشد. این مشخصه‌ی ذهنی «انسان بصری» كه از وسایل ارتباطی عصر و دوره‌اش ناشی می‌شود، باعث می‌شود كه او به «طبقه‌بندی» و «تخصص» علاقه‌ی خاصی پیدا كند، و به تدریج «ناسیونالیسم» از دوران رنسانس شكل می‌گیرد. بدین‌سان تفكّر فردانگارانه به بوم‌انگاری Nativism و قوم‌انگاری Nationalism می‌انجامد.
با اختراع «صنایع الكترونیك» فرهنگ بصری و مكانیكی به كناری می‌رود. «او آن‌چه را خطی، پشت سرهم، یكنواخت، چاپی و قابل تكرار است به دور می‌اندازد، از جداسازی و تخصص می‌گریزد، و به جهانی كلی و همه جانبه قدم می‌گذارد. این جهان، الكترونیك است. در این جهان همه چیز می‌تواند با هم و در كنار هم اتفاق بیفتد.» بنابر تصور مك‌لوهان، حوادث و حقایق مسائلی كه هیچ‌گونه ربطی به هم ندارند، در جهان تلویزیونی و سینمایی كنار هم قرار می‌گیرند، این حالت نشان از گسیختگی دارد نه وحدت طبیعی و عادی.
به عقیده مك‌لوهان با این جهان است كه نقل و انتقال سریع اطلاعات ممكن می‌شود. جهان به دهكده‌ای بزرگ تبدیل می‌شود، و فرهنگ شفاهی به تدریج غلبه می‌كند. شرق و غرب در این جهان به یكدیگر نزدیك می‌شوند، و فرهنگی واحد بر جهان سیطره پیدا می‌كند. البته نتیجه این فرهنگ و تكنولوژی غالب بر آن، پریشانی و رنج فراوانی است كه مشاهده می‌كنیم. به قول مك‌لوهان «دنیای تكنولوژی الكترونیكی» رابط زمان و فضا را آن‌چنان برهم زده است، كه خواه‌‌‌ و ناخواه خود را در ورطه هولناك می‌یابیم. احساس می‌كنیم آن‌چه دور و برمان را فراگرفته غیر منطقی است. «اگزیستانسیالیسم» تنها فلسفه‌ای است كه می‌تواند بیان‌كننده وضع و حالت [دردناك و خطرناك] ما باشد.»
«نیل پستمن» یكی از نویسندگان آمریكایی، از پژوهش‌گرانی است كه درباره‌ی رسانه‌ها از جمله تلویزیون به مطالعه پرداخته است. پستمن «فرهنگ» را یك نوع «مكالمه» تلقی می‌كند. هر مكالمه با صورتی خاص است، و معتقد است كه هر «صورتی» «معنا»ی خاص خود را بیان می‌كند ـ یعنی در «صورت» است كه «معنا» كشف می‌شود. چنان‌كه در نظر بوركهارت هنر نیز نوعی «رمز» است كه با هر زبان و صورتی بیان كرد. با این مقدمه از نظر پستمن صورت مكالمه می‌تواند مختلف باشد ـ از تكه‌های دود سرخپوستان تا علائم مكتوب و تصویر بصری.
اگر فرهنگ به‌جای صورتِ «مكالمه مكتوب» به «تصویر بصری» انتقال یابد، مضمون و معنای پیام نیز به تناسب تغییر یافته است. لاجرم مضامین و موضوعات سیاست، دین، علوم، اقتصاد، تعلیم و تربیت و سایر شئون فرهنگی‌ ـ اجتماعی نیز تحوّل می‌یابد.
از نظر پستمن جامعه‌ی صنعتی سه دوران عمده‌ی فرهنگی را طی كرده‌است:
دوران اول، دوران فرهنگ شفاهی است. در دوران دوم «فرهنگ نوشتاری» غلبه می‌كند. و سرانجام دوران سوم دوره‌ی «فرهنگ تلویزیونی» است، كه در آن «تصویر بصری» جایگزین «كلمه مكتوب» می‌شود.
از نظر پستمن نطق و زبان، انسان را انسان كرده است، و با این صورت است كه فرهنگ بشری را به‌وجود آورده است. در دوران دوم، «اختراع الفبا» صورت جدیدی از مكالمه را به‌وجود آورد كه به انسان امكان داد، سخن انسان‌های دیگر را ببیند، آن هم به نحوی ثابت، مهم‌ترین ویژگی كتاب در همین ثابت نگه‌داشتن زبان است، كه به اندیشه‌ی انسان امكان توفیق مداوم و متمركز درباره‌ی عالم هستی و پدیداری حاضر و غایب را داده است، و فلسفه و علوم را به‌وجود آورده است.
كتاب ذهن انسان را به صورت لوحی درمی‌آورد كه تجربه روی آن نوشته می‌شود، و به این ترتیب امكان وارسی و نقد را فراهم می‌آورد.
لذا انسان این دوران، انسانی است اندیشمند، پژوهش‌گر و منتقد. با این نظر پستمن را باید در زمره‌ی تأییدكنندگان «فرهنگی كتبی» دانست، زیرا به عقیده او با این فرهنگ است كه فلسفه و علوم به‌وجود می‌آید، و جهل و خرافه متزلزل می‌شود.
از نظر پستمن سرانجام با سلطه‌ی دوران فرهنگ تلویزیونی وضع تغییر می‌كند، دو اختراع «تلگراف» كه با سرعت «انتقال اطلاعات» همراه بود و اختراع «عكاسی» كه جای «كلام» را به تدریج از طریق عكس گرفت، منشأ این تحول به شمار می‌رود.
تلگراف مفهوم و نقش «اطلاعات» را دگرگون كرد. در فرهنگ‌های شفاهی و كتبی به دلیل محدودیت و دشواری انتقال اطلاعات غالباً اطلاعاتی در دسترس مردم (مخاطبان) قرار می‌گرفت كه به زندگی آنان مربوط بود، و به همین جهت آنان را به عملی یا اندیشه‌ای برمی‌انگیخت. ولی تلگراف و سپس صناعت‌های جدیدتر انتقال اطلاعات، باعث شد كه «اطلاعات» به صوزت چیز یا كالایی درآید، كه بی‌توجه به معنا و فوایدش خرید و فروش می‌شد. تلگراف در واقع از طریق مطبوعات عامه‌پسند به كار گرفته شد. در این زمان مردم با سیل عظیمی از اطلاعات روبرو گردیدند. كه هیچ عكس‌العملی بر آن نمی‌توانستند داشته باشند، اما این اطلاعات چندان به درد مخاطبان نمی‌خورد، و بیشتر اطلاعاتی عمومی بود.
اطلاعات موجود در مكالمه‌ی تلگرافی بریده و منقطع از چشم‌انداز تاریخی بود. مخاطبان در جهان تلگرافی بیشتر در جستجوی خبرند تا دانایی. اخبار حلبچه و بمباران شیمیایی مردم ایران و عراق و كشتار صرب‌ها و نئونازی‌ها صرفاً به عنوان خبر برای مردم اهمیت دارد، نه ریشه‌های آن، كه با اقدامی جدی جهت مهار سلاح‌های شیمیایی به خشونت نژادی همراه باشد. مطبوعات چنانكه به سكس و جنایت می‌پردازند، به اخبار جنگی نیز توجه می‌كنند.
به تعبیر پستمن اگر در گذشته اطلاعات كم بود، همان مقدار كم مورد بیشترین بهره‌برداری مردم قرار می‌گرفت، اما اكنون در عصر تورم اطلاعات كمتر می‌توان با اطلاعاتی مواجه شد كه به درد حیات فردی و جمعی آدمی بخورد. در این دوران متأخر جهان تلگرافیِ مطبوعات زده، «اطلاعات» محدودیتِ حوزه‌ی اقتدار و عمل مخاطبان را القاء می‌كنند.
بدین‌سان بی‌تقاوتی نسبت به همه امور به سرعت تسری می‌یابد، و یك جریان روانی جبری ضد انقلاب در برابر وضع موجود پیدا می‌آید.
هنگامی كه «تصویر» مدار انتقال اطلاعات می‌شود، به نحوی دیگر با پدیدار انقطاع و انفصال مواجه می‌شویم. تصویر اغلب بیانگر ظاهری بصری از یك واقعیت است و در حقیقت انتزاعی است، نه به مفهوم كلی یا طبیعی و مابعدالطبیعی «كلی بعدالكثره، كلی فی‌الكثره و كل قبل‌الكثره»، بلكه در این‌جا محسوس صورتی مسخ شده (انتزاعی وارونه) پیدا كرده است. با این وجود تصویر بسیار واقع‌نماست، و بر ابصار و دیدن تأكید می‌كند، و به سرعت به باور همگانی تبدیل می‌شود، بی‌آنكه بسیاری درك كنند، این تصاویر در نفس امر هیچ تأثیری و نقشی در زندگی آن‌ها ندارد، مگر زمانی كه فرد خود را تسلیم آن‌ها كند، و همان جریان روانی وحشت‌آور و هراسناك را برای خود بوجود آورد. همچون اطلاعاتی تلگرافی كه جز نقل مجالس نمی‌توانست منشأ اثر باشد.
در حالی كه توسعه علمی‌ ـ صنعتی هنوز بر اطلاعات كتبی یا تصویری مستند، به مشاهده دقیق بصری، می‌تواند متكی باشد، در سطوح مورد تماس عامه‌ی مردم صرفاً اخباری هیجان‌زا و جادویی یا معجزه‌آسای سمعی و بصری وجود دارد. این اخبار بیشتر به شیفتگی مردم نسبت به دستاوردهای گیج‌كننده صنعتی فتیشیسم كالاها مربوط می‌شود، بی‌آن‌كه از آن روی سكه تكنولوژی سخنی به میان آید.
«سطحیت» لازمه بسط فرهنگ تصویری‌ ـ تلگرافی بود كه موجب می‌شد، بسیاری از مردم اطلاعات وسیعی از زمین و آسمان و جوامع عجیب و غریب داشته باشد، و جدول‌های متقاطع را به سرعت حل كنند، اما از نزدیكترین وقایع روستا و شهر خود بی‌خبر باشند. به سخن هیدگر با جهان تكنولوژی مدرن اطلاعاتیِ رسانه‌ها، بی‌خانمانی و بیگانگی از خاك زادبوم اكثر مردمان حاصل شده است، چنان‌كه در جهان ارتباطی رمان«۱۹۸۴» می‌بینیم. این مردمان در پریشانی شهرهای بزرگ گرفتار آمده‌اند و در برهوت نواحی صنعتی سكنی و مأوا گزیده‌اند.
اینان همه نسبت به سرزمین خود بیگانه جلوه می‌كنند. این عده‌ی اخیر ساعت‌ها و روزها در اسارت رادیو و تلویزیون و بازی‌های كامپیوتری به‌سر می‌برند. هفته‌های متوالی فیلم‌های سینمایی آن‌ها را به عوالمی غیر عادی اما اغلب كاملاً عادی، از تخیل می‌برند و توهمی از دنیایی نیست به او القا می‌كنند. مجلات مصور همه‌جا در دسترسی همگان است و همه چیزهایی كه «فنون جدید ارتباط جمعی» به یاری آن‌ها بر حیات انسان هجوم می‌برند و او را به هر سوی می‌رانند، نزدیك اوست. نزدیك‌تر از مزارع اطراف خانه‌اش، نزدیك‌تر از آداب و رسوم روستایش و بالاخره نزدیك‌تر از سنّت‌های جهان زادگاهش.
در این وضع طبقات برتر اجتماعی از اطلاعات تصویری جت سیطره، بر اذهان طبقات فروردین بهره‌ می‌گیرند، و به تدریج سیستم‌های اطلاعاتی پیچیده‌ای در رسانه‌های گروهی برای تبلیغات و جهت‌گیری افكار عمومی شكل می‌گیرند. در اینجا تفاوتی بنیادی در نحوه‌ی ارتباطات طبقات اجتماعی پدید می‌آید، و ذهنیت‌های شهروندان در پی هیجان‌های القایی تكنولوژی‌های جدید اطلاعاتی بسیار دگرگون، هیجان‌زده و پرآشوب است.
از نظر پستمن شكل كامل تكنولوژی اطلاعاتیِ رسانه‌های گروهی و همگانی در تلویزیون ظاهر شده است. تلویزیون صناعتی است تصویری‌ ـ كلامی كه تماماً ویژگی‌های صنعت تلگراف را دارد. علاوه بر این، نفوذ آن بر اذهان شدیدتر است. فضای اطلاعاتی تلویزیون فاقد پس‌زمینه‌ی تاریخی است. در این فضا بیننده با ماجراهایی روبرو می‌شود كه عجیب ولی باوركردنی، گویی شخصی با نوشیدن یك نوع نوشابه یا مصرف یك كالا به سعادت خواهد رسید. تصاویر چنان زیبا و مهیج ساخته شده‌اند، كه ساعت‌ها آدمی را به دنیایی وهمی كه از دنیای واقعی او بسیار فاصله دارد می‌برند. بدین‌سان سیطره و استیلای تكنیكی با تكنولوژی اطلاعاتی رسانه‌ها تحقق می‌یابد. در این‌جا مجدداً قدرت ناشناخته تكنیك بروز می‌كند.
بر اثر فرهنگ القایی از سوی تكنولوژی اطلاعاتیِ وسایل ارتباطات جمعی به تدریج سیاست، دین، علوم اقتصادی و تعلیم و تربیت مسخ می‌شود، و اغلب در لفافه‌ای از زرورق و آواز و موسیقی عرضه می‌شود، چنان‌كه بیننده تفاوتی میان این مسائل جدی با مسائل آكنده از شوخی و خشونت و سكس نمی‌بیند، و چنین است كه از نتیجه‌ی مشاهده‌ی دائمی جهان تلویزیونی این باور در او شكل می‌گیرد و تثبیت می‌شود كه جهان و كار جهان شوخیی بیش نیست.
حتی دین نیز در فرهنگ تلویزیونی صورتی مضحك و تفنی به خود می‌گیرد. اغلب كلمات دینی چون سایر كلمات، ساده‌انگارانه، بی‌مایه، بی‌زمینه، بریده از چشم‌انداز معنوی و روحانی است. از این‌جاست كه مردم از دین و حیات دینی ‌ـ در قلمرو تلویزیون ‌ـ بیگانه می‌شوند.
در حالی كه در تبلیغات سخن از نفوذ دین در میان است، كه ظاهراً مبلغان آن روزانه‌ ـ با هر برنامه تلویزیونی در واتیكان آمریكا و اروپا كه با ماهواره‌ها در سرار جهان پخش می‌شود ‌ـ با میلیون‌ها نفر بیش از همه كسانی كه مسیح علیه‌السلام در عمر خود برایشان موعظه كرده‌ بود، روبرو می‌شوند. این مبلغان گاه برنامه‌های خود را با موسیقی پاپ و جاز راك‌اندرول و حركات مهیج می‌آمیزند!! و از شیوه پارسایانه كلیسایی موعظه و خطابه پرهیز می‌كنند، زیرا تقدیس كلیسایی را ملال‌آور تلقی می‌كنند، یا لباس‌ها و كلاه‌های عجیب و غیر منتظره‌ی تیم‌های محبوب راگبی، بیسبال و امثال آن را كه طرفداران زیادی دارد بر تن می‌كنند!
در این نمایش‌های شبه دینی تلویزیونی همه ساحات الهی، مقدس و عمیق دین و مستور و نهان می‌شوند. در حقیقت با تصویر بصری ممسوخ، دین كه شعری آن جهانی است‌ ـ در قالب تصویرهای تلویزیونی‌ ـ به نثری این جهان مسخ می‌گردد.
در حالی كه از پرتو معنای اصیل دین، دل و روح آدمیان به تفقّه و تذكّر فقر ذاتی خود می‌رسد، اما فرهنگ تلویزیونی دین آدمی را بیشتر به دنیای مسخ شده می‌راند. تلویزیون هیچ‌گاه قادر نبوده كه فضای روحانی كلیسا یا مسجد را القا كند، بیشتر مروج لهو و لعب بوده است، تا تأمل و تفكر دینی در تلویزیون اغلب مبلغ خدا می‌نشیند.
در میان برنامه‌های تلویزیونی ما شاید «اخلاق در خانواده» را بتوان مظهر یا نزدیك به این نوع فرهنگ تلویزیونی دینی تلقی كرد. در این برنامه بینندگان با زیباترین تصاویر از طبیعت روبرو می‌شوند، یا با رفتار مجری روحانی كه گاه از جیب خود مواد خوردنی بیرون می‌آورد و بینندگان را هیجان‌زده می‌كند، همراه می‌شوند. كثرت تماشاگران این برنامه حتی كسانی كه چندان تمایلی به «اخلاق اسلامی» نداشته و اسیر رفتار دینی‌اند، بیان‌گر این است كه عامل جذب آن‌ها صرفاً موضوع دینی برنامه نبوده، بلكه نمایش‌های حاشیه‌ای موجب این كشش بوده است. در مقابل برنامه‌های سخنرانی و موعظه‌هایی كه اغلب صورت رادیویی به خود گرفته و فاقد هرگونه جذابیتی‌اند، با بی‌مهری تماشاگران روبرو می‌شوند.
منبع : سایر منابع


همچنین مشاهده کنید