پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


راز گل سرخ


راز گل سرخ
● نگاه اومبرتو اکو به قدرت، آفرینش، اثر هنری و قرون وسطی
«حقایق برای همگان نیست. حتی جان های پارسا هم نمی توانند تمام دروغ ها را تشخیص دهند.» این جمله راهب بزرگ بندیکتین در رمان پرفروش اومبرتو اکو نام گل سرخ است. او ادامه می دهد؛ کتاب مخلوق شکننده ای است.
کتاب گذر زمان را متحمل می شود. کتابخانه باید امن گاه کتاب شکننده باشد. در قرن های پیش از اختراع صنعت چاپ، که اکو آنها را توصیف می کند، کتابخانه ها دیر های مسیحی مراکز عمده دانش بودند. البته این کتابخانه ها در لفافی از راز و رمز قرار داشتند چرا که دانش چیز خطرناکی بود. دانشوران تارک دنیا اوقات شان را صرف نسخه برداری، صحافی و نگهداری کتب کلیسایی می کردند. صومعه های اینچنین در طول تاخت و تاز اقوام بربر، حافظان اصلی فرهنگ در اروپا بودند.
پس از اینکه رمان اومبرتو اکو را خواندم که پر بود از توصیف شیوه های زندگی اسرار آمیز در کتابخانه های دیری، تصمیم گرفتم برخی از این مکان ها را ببینم. صومعه سانتا اسکولاستیکا در سوبیاچو یکی از دیر های بر جای مانده از صومعه های بندیکتین است که امروزه در شهر کوچک سوبیاچو در ۷۰ کیلومتری رم پنهان مانده است.
در اینجا راهبان پشت پا به دنیا زده وقت را صرف مراقبه و استنساخ کتب می کردند و هنرمندان، کلیساها و صومعه ها را نقاشی می کردند. ورود دو چاپگر آلمانی به سوبیاچو زندگی دیر را متحول کرد و این پایان کار راهبان عامی بود که جوهر تهیه می کردند و از پوست گوسفند، کاغذ پوستی می ساختند و حاشیه کتاب ها را تذهیب می کردند.
این دو چاپگر آلمانی بسیار کوشا بودند. هنگامی که آنها در سوبیاچو صنعت چاپ پدید آوردند حتی در پاریس و رم هم این صنعت وجود نداشت و اینگونه اولین کتاب چاپی ایتالیا به وجود آمد؛ اثری فلسفی اخلاقی که سسیلیو لاتانسیو در قرن ۴ آن را نوشته بود. دیر سانتا اسکولاستیکا با صدهزار کتاب نفیس یکی از غنی ترین صومعه های کتابخانه دار در ایتالیا بود. این کتاب ها گنجینه ای اسطوره ای تاریخی فرهنگی بودند.
رمان معروف اومبرتو اکو در امریکا، ماه ها یکی از پرفروش ترین کتاب ها بود و میلیون ها نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفت و فیلمی براساس آن ساخته شد. نیویورک تایمز درباره این کتاب نوشت؛ ناشران باید دریابند که مردم آمادگی چیزی فراتر از کتاب های از پیش ساخته معمولی را دارند. منتقدان ادبی در برخورد با جهان دقیق نام گل سرخ سعی می کردند راز این اثر فوق العاده موفق را بگشایند. کتاب به عنوان رمان تاریخی، تریلر الهیاتی، داستان فلسفی و قصه گوتیک مطرح بود. اکو متهم بود که کتاب را بر اساس نقشه ای برنامه ریزی شده و به گونه ای مصنوعی به وجود آورده و از آغاز به موفقیت کار خود مطمئن بوده است.
اما یکی از منتقدان ایتالیایی به نام بنیامینو پلاچیدو که از تحسین کنندگان اومبرتو اکو است به این موضوع اشاره می کند که کتاب سفری به جهان فرهنگی قرون وسطی است. و می گوید پشت این طرح تاریخی است که تاریخ کشمکش ها و دلمشغولی های جهان مدرن به ثمر می رسد. اکو خود می گوید؛ قرون وسطی آینه اکنون ماست. ما ریشه های مشکلات، اضطراب ها و بحران هایمان را آنجا می یابیم. اومبرتو اکو به اعتقاد قدیمی الهام و شور در هنر بی باور است؛ «مردم هنوز درنیافته اند که اثر هنری، بازی ای است که روی میز کار انجام می شود.» اکو می گوید؛ برای خلاقیت هیچ چیز پرزیان تر از انگاره شور الهام نیست.
این داستانی است که رمانتیک ها ساخته اند، داستانی که شاعران و نویسندگان بد را مجذوب می کند. هنر امری جدی است. مانزونی، فلوبر، بالزاک و استاندال روی میز کار می نوشته اند، مثل معماری که نقشه عمارتی را می کشد. و ما هنوز بر این باوریم که داستان نویس به سبب نبوغی که در گوشش نجوا می کند، دست به آفرینش می زند.
«اکو پیش از انتشار این کتاب، دوازده کار دیگر هم نوشته بود، از بوطیقاهای جویس گرفته تا چگونه پایان نامه بنویسیم. بعد از شرکت جستن در گروه ادبی ۶۳ که نویسندگان دست چپی ایتالیا عضوش بودند، اکو درگیر جریان اعتراضی ۱۹۶۸ شد که بسیاری از طرفداران آن بعد تر رهبران چپ گرایی در ایتالیا شدند. با این همه اکو هیچ گاه در اعتراض های سازماندهی شده و مسائل سیاسی از دیگران تبعیت نکرد. وقتی نام گل سرخ منتشر شد، اکو یک فرد دانشگاهی شناخته شده، سخنگویی درخشان و پروفسور نشانه شناسی بود. همچنین در بررسی فرهنگ عامه تخصص داشت. مقاله می نوشت و به عنوان متفکر اسم و رسمی به هم زده بود. ۴۸ ساله بود با حافظه ای شگفت آور و در این میان یک شبه بدل به نویسنده آثار پرفروش شد؛ نویسنده ای بسیار توانا.
مثل بسیاری از خبرنگاران خارجی در ایتالیا، من هم گزارشی از پدیده اکو تهیه کردم. پیش از انتشار رمان او من تنها چند مقاله از او در روزنامه ها خوانده بودم و هیچ گاه با او دیداری نداشتم. پس از موفقیت این رمان او تنها با نیویورک تایمز، لوموند و بی بی سی مصاحبه کرده بود. اکو پیشنهاد گفت وگوی کتبی را پذیرفت.
پاسخ های او بالغ بر پانزده صفحه بود. با آنکه الهام را کم ارزش می شمرد، باور داشت که انگیزه روایت کردن در همه ما مشترک است.» به همین خاطر است که بسیاری از دانشمندان، فیلسوفان و منتقدان، رمان می نویسند، در این مورد تالکین، سگال، سارتر، آسیموف و هارولد بلوم را به خاطر می آوریم و بسیاری دیگر که فراموش شان کرده ایم. من فکر می کنم نوشتن، جایی است که در آن تناقضات زندگی نویسنده که او خواستار رفع آنهاست، آشکار می شود. داستان نوشتن و همین طور شعر گفتن این تناقضات را به نمایش می گذارد اما ضرورتاً آنها را حل و فصل نمی کند.
در واقع این خواننده است که با مشارکت تاویلی خود، تصمیم می گیرد که داستان چگونه باشد. من «نام گل سرخ» را به سهولت نوشتم. دلیل خوبی در کار بود. اول میل می آید، میلی شبیه میل عشق بازی بعد روی میزکار می نشینی و شروع می کنی. نمی توانم نام این کار را نوشتن بگذارم، این بیشتر گونه ای بازی کردن است یا ساختن یک جهان ممکن. سال اول، وقتی میل به سراغم آمد، ننوشتم، طراحی کردم، نقشه دیر را کشیدم، پیش نویسی از فهرست نام ها تهیه کردم و حتی چهره شخصیت ها را کشیدم. معتقدم هر کس به خاطر میل ساختن یک جهان است که می نویسد.
در دهه ۵۰ اکو درباره قرون وسطی می نوشت. پایان نامه دانشگاهی او درباره توماس آکوئیناس قدیس بود. در دهه ۶۰ اکو برای ناشر مهم ایتالیایی والنتینو بومپیانی کار کرد.
می گویند در جلسات ویراستاری، او بود که همیشه حرف آخر را می زد. اکو با چشم های نیمه باز و پیپ کشان جمله ای می گفت که مشکلات را حل می کرد. در این سال ها او مشغول «نشانه ها» و فرهنگ عامه بود. در ایتالیا نشانه شناسی برجسته به حساب می آمد و آثار دانشگاهی اش را منتشر می کرد. درباره اکو حکایت های جالبی رایج است؛ او روزی ۲۰ ساعت کار می کند.
او می تواند نیمی از آنچه می خواند را از راه حافظه نقل کند. زندگی اکو به شیوه ای آلمانی سازماندهی شده است. او توانایی فوق العاده ای دارد در پیوند دادن چیزهای کاملاً گوناگون. اکو از سر شوخی برای من نوشته بود که به سبب صرفه جویی در وقت، گفت وگوهایش را مختصر می کند و بعد ۱۵ صفحه پاسخ برای من نوشت. موفقیت او در کرسی نشانه شناسی دانشگاه قدیمی بولونیا بسیار سریع اتفاق افتاد. درس گفتار های معروف او با حضور ۴۰۰ دانشجو برگزار می شد. آنها مجذوب کاریزمای اکو بودند.
او برای دیالوگ شخصیتی گشوده دارد و به طور سرشتی در آن واحد هم شوخ و طعنه زن و هم دانشگاهی است. یکی از دوستان او می گوید نمی توان دریافت که در یک لحظه، اکو در حال کار کردن است یا تفریح کردن. سبک اکو سختگیرانه است اما وجه مشخصه آثار او لطیفه و بازی است. او را می توان به مثابه ماشینی اندیشگر توصیف کرد.
از آنجا که نشانه شناسی در مورد قرون وسطی به آسانی قابل اجراست و قرون وسطی عصر غنای نشانه هاست، از اکو درباره جاذبه ای که این دوره برایش دارد و اهمیت این عصر برای جهان امروز می پرسم. اکو می گوید؛ اسلوب قرون وسطایی و رویای این عصر از دل تمام تمدن های اروپایی می گذرد. قرون وسطی سنگ بنای تمدن های مدرن است.
ما هنوز با مسائلی طرفیم که در آن دوران به وجود آمده اند، مثلاً ساختارهای اداری، سیاست های اجتماعی، نزاع های طبقاتی، دعواهای لفظی میان حکومت و کلیسا، دانشگاه، تروریسم رازورزانه، محاکمه مظنونین، بیمارستان ها و پایگان بندی مقام های کلیسایی، حتی مفهوم عشق به معنای غربی آن در قرون وسطی به وجود آمده است.
ما تالار اجتماعات روم (کولیزئوم) را حفاری می کنیم، آکروپولیس را مرمت می کنیم، اما از آنها استفاده ای روزمره نمی کنیم. اما می توان از آنچه که از قرون وسطی بر جای مانده است دوباره استفاده کرد. در واقع کاربری بناهای این دوره تفاوت چندانی نکرده است. شما برای رفتن به یک معبد یونانی بلیت تهیه می کنید، اما می توانید برای مراسم عشای ربانی به کلیسای جامع میلان بروید. می خواهم بگویم رویای قرون وسطی بر اساس چیزهایی که در روزگار ما هم می توان از آنها بهره برد بنا می شود نه بر شالوده آنچه که تنها می تواند در یک موزه جای بگیرد.
به نظر می رسد اکو درباره هر آنچه در قرون وسطی رخ داده، دیدگاه هایی دارد. ایده های او در باب کتابخانه ها، اغلب نقل شده است. اکو دوست دارد بیندیشد که کتابخانه چگونه جایی باید باشد. اکو کتابخانه دانشگاه ییل را می پسندد و آن را گونه ای کتابخانه نوگوتیک می نامد. او نقشه های تئوریک پیشرفته ای برای یک کتابخانه ایده آل دارد.
از اکو درباره تمایلش به فهرست کردن می پرسم. او پاسخ می دهد؛ من همیشه عاشق تکنیک فهرست کردن بوده ام، سالیان سال از کتاب های کلاسیک گرفته تا آثار جیمز جویس همیشه لیست برداری می کردم. این گونه ای استراتژی نوعاً قرون وسطایی است. در تمایل برای فهرست کردن چیز بسیار مهمی وجود دارد؛ این در دوران های ابتدایی و همچنین اعصار جدید تر مشترک است.
هنگامی که یک شخص نمی داند جهان چه صورتی دارد، به جای توصیف فرم جهان، از منظر های آن فهرست برداری می کند. مثلاً شخصیت آدسو در رمان نام گل سرخ نمی تواند بفهمد چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است، بنابراین او از همه آنچه می بیند و می شنود یا باور دارد که دیده و شنیده است، فهرست برمی دارد.
اومبرتو اکو روشنفکری نمونه ای است. قیاس او میان روشنفکر و منتقد، واکنش متقاعدکننده ای است به نقشی که اکو برای خود در جامعه در نظر می گیرد. « من اغلب می گویم روشنفکر چیزی شبیه بارون رامپانته (درخت نشین) ایتالو کالوینو است؛ او بالای درخت هاست، اما مسائل را دنبال می کند و به انتقاد می گیرد. او در رویداد های عصر خود سهیم است.
مشارکت روشنفکرانه در زندگی سیاسی، کنشی انتقادی است که می تواند گاه شکل پژوهشی بی طرفانه به خود بگیرد. اما کارکرد حقیقی روشنفکر هنگامی که او برای حزب یا گروه خود حرف می زند رخ نمی دهد، بلکه این کارکرد وقتی متحقق می شود که او علیه حزب متبوعش سخن می گوید. انتقاد از دشمنان کار بسیار آسانی است. مساله بر سر انتقاد از دوستان است.»
«من سعی می کنم به خاطر داشته باشم که جامعه به شاعر نیاز دارد و خواهان گوش سپردن به نظرات آنهاست، اگرچه این وضعیتی ساختگی و کاذب است. شاعران از کار هایشان حرف می زنند و این در کنفرانس ها ارزش چندانی ندارد، آنها در چنین مکان هایی درباره چیزهای احمقانه صحبت می کنند.
موفقیت من به عنوان رمان نویس به من گونه ای اقتدار بخشید، اما هنگامی که من سخنرانی ای را قبول می کنم، سعی دارم به عنوان یک مقاله نویس سخن بگویم، نه یک رمان نویس. » از اکو درباره روابط قدرت می پرسم که به نوعی پس زمینه نام گل سرخ است. نقش روشنفکران اروپایی در دوران پس از جنگ جهانی دوم بسیار شایان توجه است.
اروپا از جنگ و فاشیسم به درآمده بود و از نظر سیاسی به دو بخش ترقی خواه (سوسیالیست ها و کمونیست ها) و محافظه کار (فاشیست ها و دموکرات های مسیحی) تقسیم شده بود. روشنفکران ترقی خواه در قلب جنبش های اعتراضی ۱۹۶۸ در ایتالیا، فرانسه و آلمان قرار داشتند. در آن زمان مساله قدرت اصلی ترین مساله بود.
اکو می گوید فوکو تحلیل های استادانه ای از جریان قدرت به دست داده است؛ قدرت تنها سرکوب و ممانعت نیست بلکه قدرت تحریک به سخن گفتن و تولید دانش نیز هست. ثانیاً قدرت تنها یک قدرت منفرد نیست. قدرت توده ای حجیم شده نیست. قدرت مناسبت یک سویه با سوژه هایش ندارد. قدرت چند گانه و همه جا حاضر است، شبکه ای از توافقات است که از درون اتفاق می افتد. قدرت متکثر است، قدرت چند گانگی روابط نیرو هاست.
برای یک نشانه شناس، زبان همیشه به گونه ای تنگاتنگ، با قدرت پیوند دارد. اکو عقیده دارد نقد قدرت به این سبب رو به انحطاط گذاشته است که نقادی حالتی توده ای به خود گرفته است. نقادی توده ای قدرت این تصور را برمی انگیزد که قدرت، یک مرکز واحد دارد و با انگاره مرد شیطان صفتی نمادپردازی می شود که سبیلی سیاه دارد و بر طبقه کارگر اعمال زور می کند.
اکو می گوید خلط کردن قدرت با نیرو خطرناک است. نیرو بر اساس رابطه علی روی می دهد، و رابطه ای برگشت پذیر است و این تجدیدنظرطلبی را پدید می آورد. اما برای تغییر قدرت باید انقلاب به وجود بیاید. مثلاً مردها تصمیم می گیرند که زن ها ظرف ها را بشویند، رابطه ای نمادین که براساس توافق شکل گرفته است. در چنین شرایطی اگر زنان از شستن ظرف ها سر باز زنند روابط تغییر خواهد کرد. این گونه ای تجدیدنظرطلبی است. مصالحه امری تجدیدنظرطلبانه است. انقلاب حاصل جمع نهایی مجموعه ای طولانی از تجدیدنظرطلبی هاست. در این امر سرشتی خلاقانه یافتنی است.
گایتر استوارت
ترجمه: رضا سیروان
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید