سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


داستان یک زندگی


داستان یک زندگی
● نگاهی به «رفیق صمیمی» نوشته حسین زكریایی عزیزی
▪ مقدمه:
در هر گوشه این دیار، مردان و زنانی بودند كه توانستند عصر و دوران خویش را متحول كنند. بی هیچ شك و تردید باید پذیرفت كه شرح زندگانی این مردمان بخشی از تاریخ این سرزمین است و بایست آنرا به گونه ای تاثیرگذار و ماندگار به تصویر كشید.
نگارش زندگی نامه آنان بصورت رمان و یا داستان یكی از چند راه پیش رو است.
«رفیق صمیمی» یكی از این دست كتابهاست كه توسط حسین زكریایی عزیزی به رشته تحریر درآمده است. هرچند كه خود نویسنده كتاب نیز در مقدمه كتاب ذكر كرده است، نگارنده نیز معتقد است، برای تحریر در این ژانر وسعت كار بسیار است و چه تفاوت دارد كه در مورد كدام زن یا مرد شهید، جانباز و رزمنده دوران پایداری قلم را به خدمت می گیری!
«رفیق صمیمی» نگاهی است به زندگی سردار شهید عیسی ذوالفقاری كه صدالبته با توجه به مسئولیت حساس ایشان حجمی بسیار وسیع تر را برای كار می طلبید كه شاید از عجله نویسنده محترم بوده و یا فشار ناشر كه بدین ترتیب در حجم ۱۸۶صفحه گنجانده شده است.
بهرحال جای شكرش باقی است كه دست كم ناشران دولتی به این مهم می پردازند!!
«رفیق صمیمی» كتابی است كه «داستان در قالب خاطره» شكل می گیرد و نویسنده تلاش كرده است تا اركان خاطره را در داستان خود حفظ نماید و همچنین نقش زیادی به راوی داستان ندهد و آنرا (صدرا عزیزی) در حاشیه داستان نگه دارد.
اما در فصل اول تا پنجم بخصوص فصل نخست اشاره مستقیم به شهید كمی از جذابیت داستانی كار می كاهد و نویسنده می توانست با طرح ابهام و سؤال در فصلهای نخست بر گیرایی و جذابیت كار بیفزاید.
هرچند راوی در تلاش بوده است و البته توانسته است كه سؤال خویش را در برابر یك تصویر نقاشی طرح كند و هر قدم كه جلوتر آمده است بخشی از شخصیت اول رمزآلود داستان خود را روشن كرده و این خود نوعی جذابیت دارد.
سبك روایی داستان علی الخصوص از بخش پنجم به بعد جذاب و گیرا شده و خواننده را با خود همراه می كند و این یكی از برترین روشهای جذب مخاطب در این ژانر ادبی مظلوم و مغفول در ادبیات ایران است. «صدرا عزیزی» در سفر تفریحی خود با خانواده درگیر شخصیت سردار شهیدی می گردد كه تابحال به جز یك مراسم سالگرد در سالهای اخیر، هیچ كار فرهنگی در خصوص معرفی اش نشده است.
یكی از نكاتی كه در فصل های نخست برای هر خواننده ای سؤال می شود، نام كتاب است!
چرا كه در مقدمه نیز به گونه ای تحریر شده است كه گمان می بری شهید عیسی ذوالفقاری از دوستان صمیمی و قدیمی نگارنده است در حالیكه چنین نیست اما در طول داستان با نكاتی برخورد می شود كه مخاطب می پذیرد كه این دوستی و ارتباط نزدیك بین شهید و نویسنده برقرار شده است.
نكته دیگر كه بسیار حائز اهمیت است، نثر روان و بندرت شوخ طبعانه داستان است و در دیگر سو دغدغه های قشر نویسنده و محقق كه زكریایی بخوبی آنرا به رخ مسئولان كشیده و با طرح شخصیت اول داستان این نكته را در تمام داستان گسترده است.
در این دست كتب كه فی الواقع مجموعه خاطرات افراد مختلف است، هر فرد كه خاطره ای می گوید، در پایان تفسیری از شهادت فرد را نیز طرح می كند اما در «رفیق صمیمی» این فاجعه رخ نداده است و نحوه شهادت عیسی در پایان آورده شده كه این خود یك بدعت است. از دیگر سو سردار ذوالفقاری ابداً مانند قهرمانان فیلم های هالیوودی كشته نمی شود بلكه همانند یك بسیجی و آن چیزی كه از آن دوره در ذهن ها نقش بسته به شهادت می رسد و از پرداخت های كاذب خبری نیست. این اصل در تمام داستان رعایت شده است؛ هم در سالهای قبل از انقلاب و حتی كودكی عیسی با تمام شیطنت هایش و هم در بعد از انقلاب و همچنین در طول سالهای دفاع مقدس؛ به گونه ای كه در هیچ كجای داستان خواننده تصور نمی كند كه با یك موجود ماورایی طرف است.
یكی از نكات بسیار جالب «رفیق صمیمی» حضور همسر راوی (صدرا) در طول داستان است. این حضور دو نكته را طرح می كند: اول آنكه در پس پشت هر مرد موفق بانویی بردبار و فروتن ایستاده دوم آنكه هنوز پس از سالها ارتباط با خانواده معظم شهدا و علی الخصوص مادران و همسران و خواهران بزرگوار آنان از معضلات فعالان فرهنگی و علی الخصوص نویسندگان این عرصه است. صاحب این قلم معتقد است، حسین ذكریایی با بهره گیری از این حضور هم نوعی سپاسگزاری از همسر خود داشته و هم بخشی از دغدغه های همكارانش را بیان كرده است.
در مجموع «رفیق صمیمی» بیانگر تلاشی است كه نویسنده آن برای معرفی یك شهید داشته و در نگارش به نسبت آثار مشابه موفق بود. اما متاسفانه عدم معرفی و عرضه مناسب كتاب این تلاش را نشان نداده است كه علت را بایست از ناشر محترم پرسید!
«رفیق صمیمی» نوشته حسین ذكریایی عزیزی در یكصد و نود و دو صفحه و در شمارگان سه هزار نسخه در شرح زندگانی سردار شهید عیسی ذوالفقاری توسط نشر شاهد در سال هشتاد و چهار منتشر شده است.
از جمله بخشهای بسیار جالب داستان، بخش پایانی روایت همسر شهید از مرگ آگاهی عیسی است و همچنین روابط این زوج كه بسیار واقعی و ساده و روان به قلم جاری شده است.
بطور مثال در صفحه ۱۱۱ كتاب عیسی به همسرش می گوید «...خب! دیگر چیزی نیست، چند روز دیگر همسر شهید می شوی.»
مخلص كلام اینكه هرچند تا فصل پنجم داستان بسیار كند جلو می آید اما شتاب بعد از آن جالب و جذاب است و همانطور كه بارها در طول داستان اشاره شده است برای معرفی شهید عیسی ذوالفقاری جای كار بسیار وجود دارد و با توجه به مسئولیت ایشان در طول جنگ تحمیلی نویسنده راغب به گسترش كار بود، كه علی الظاهر ناشر تمایل نشان نداده است.
محبوبه زارع
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید