جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

تعامل فرهنگ و آموزش بزرگسالان


تعامل فرهنگ و آموزش بزرگسالان
فرهنگ از جمله عوامل مهمی است که در برنامه ریزی های مرتبط با آموزش بزرگسالا ن باید به آن توجه کرد. هر برنامه ریز آموزشی اصولا باید با فرهنگ جامعه با تدبیر برخورد کند زیرا تعلیم و تربیت فقط با فرهنگ سر و کار دارد. دلیل این مساله این است که آموزش به طور کلی، یا فرهنگ گذشته یا بخشی از آن را منتقل می کند. یا فرهنگ را غنی می سازد و نوآوری های فنی- علمی را به آن می افزاید یا با حذف عناصر بازدارنده و مخرب، فرهنگ را اصلا ح می کند. انسان ها حامل فرهنگ جامعه هستند و از راه تعامل آن را به یکدیگر منتقل می سازند. اگر چه عناصر فرهنگی در وسایل و رسانه های جمعی، رایانه ها و وسایل ویدئویی ذخیره شده است. فرهنگ در تاکیدی که بر آن شده است عبارتست از مجموعه ای متشکل از دانش، ارزش، اعتقادات و نظایر آن. از آن جا که فرهنگ در میان اعضای جامعه مشترک است، طبعا پدیده ای عینی و برکنار از افراد خواهد بود. در واقع افراد، بخش های زیادی از فرهنگ خود را درونی ساخته، در مبادلا ت اجتماعی خود در آن وجه مشترک دارند. همین واقعیت وجه اشتراک است که عینیت فرهنگ و برکنار بودن آن را از تک تک افراد به ذهن متبادر می سازد، در نتیجه فرهنگ را می توان به جای عینی، عینیت یافته، تلقی کرد. آنچه در این نوشته آمده ما حصل تعامل فرهنگ و آموزش در ساختار آموزش بزرگسالا ن و بررسی جنبه های عمومی، اختصاصی و نوفرهنگ است. توسعه مفاهیم و توصیف های متناقض، متناظر و مشابه از تحولا ت جامعه جهانی، بیانگر دغدغه انسان کنونی به خصوص نخبگان، در تشخیص مکانیزم حاکم بر تغییرات اجتماعی فعلی و آتی است.
همه ما در نظریه ها و مفاهیم پیچیده، عنصر گم گشته ای را جستجو می کنیم که هنوز مسیر تکامل و تحقق خود را می پیماید: انسان خردمند و اندیشه ورز. از زمانی که انسان خود را شناخت، دریافت که توان تحقق خود را داراست. شکل محسوس و علمی این آگاهی زمانی حاصل شد که انسان در ارتباط با دیگر اشیا و محیط مادی، به تعیین برنامه و اهداف عقلا یی برای زندگی خود همت گمارد. از اینجاست که این نوع برنامه ریزی به ساختارها و نهادهای اجتماعی از جمله آموزش و پرورش بشر شکل داد و نحوه برداشت او از زندگی و نحوه تبدیل انسان به سوژه شناخت را تعیین کرد. علی رغم چنین روند رو به تکاملی، همان گونه که فوکو تعبیر نموده است، ما هنوز از کنش های تاریخی نابارور و پیامدهای رفتارهای علم گرایانه و عاقلا نه خود ناخرسندیم. در نگاه انتقادآمیزی که بشر به خود کرد به چرخش یا دوره فرهنگی رسیده ایم. چرخش فرهنگی، عصر حاکمیت فرهنگ بر تحولا ت اجتماعی و تعیین دسته بندی ها و مرزهای اجتماعی است که خود نوعی شک نسبت به مرزبندی های اقتصادگرایانه فعلی است. ما در مرحله گذر از جهان اقتصادگرا به سوی اهمیت فرهنگ و نقش روز افزون عناصر آن در جهت دهی به تحولا ت اجتماعی هستیم. جای خالی فرهنگ در تحلیل تحولا ت آموزشی و اجتماعی تنها یک فرآیند بازسازی تئوریک نظریه ها و اصلا ح آنها نیست بلکه نوعی هنجارسازی مدرن و قانونمندی در مسیر توسعه و تغییرات اجتماعی و آموزشی است.
● آموزش و پرورش و فرهنگ
آموزش و پرورش هر جامعه از عناصر و عوامل متعددی متاثر است که فرهنگ جامعه جایگاه نخست را به خود اختصاص می دهد. در واقع هیچ برنامه ریزی آموزشی بدون توجه به فرهنگ جامعه موفق نخواهد بود. اگر چه تا اواخر دهه ۱۹۷۰ میلا دی الگوی انتخاب عقلا نی، مبتنی بر متغیر های اقتصادی بود و روش غالب در تحلیل های اجتماعی همین متغیرها لحاظ می شدند، نگرش نسبت به عوامل اجتماعی و فرهنگی واقع بینانه بود. در این زمان به دلیل این که عوامل فرهنگی را بر خلا ف شاخص های اقتصادی به سادگی نمی شد کنترل و اندازه گیری کرد، مدل های کمی انتخاب عقلا نی و منطق کمیابی، در بررسی روابط میان عوامل توسعه که آموزش نیز جزیی از آن محسوب می شود بسیار سودمند به حساب میآمدند، تصور غالب این بود که فرهنگ و اخلا ق بازتابی از شرایط اقتصادی است. با همین دید بود که دیدگاه ساختار گرایانه، بر مبنای حلقه های روابط اقتصادی کلا ن، کشورها را به صورت دو قطبی تقسیم بندی کردند. اما در پایان قرن بیستم، علا قه به فرهنگ و مباحث فرهنگ به شکل انتقاد از منطق اقتصادی توسعه، گسترش یافت. براین اساس بوده که مهم ترین انتقادات از مدرنیته ازمنظر فرهنگ صورت گرفت. تردید نسبت به روایت های بزرگ، توجه به تاکید بر روایت ها و دانش محلی و فراخوان مقاومت که از سوی متفکران پست مدرن مانند لیوتارد در دستور کار قرار گرفت. بدین ترتیب بر ارزش های فرا مادی و فرهنگ مدنی و سیاسی و حمله به تفکر کاهش گرایی، مفاهیم گفتمان و فرهنگ را در همه عرصه ها گسترده کرد. گشت یا دوره فرهنگی که از آن به نام هنگامه فرهنگی می توان نام برد، در واقع اهمیت عناصر فرهنگی در تحولا ت اجتماعی و آموزشی است. از یک نگاه اجمالی می توان تاکید کرد که فرهنگ جامعه از طریق ارتباطات متقابل به افراد منتقل می شود. به تعبیر ما هر تعامل نوعی تعلیم و تربیت است و هرگاه کسی با هریک از واسطه ها (وسایل ارتباطی) در تماس قرار می گیرد، نوعی یادگیری تحقق می یابد. این امر نه تنها فرآیند جامع پذیری (اجتماعی شدن) را معنا می کند بلکه مفهوم فرهنگ پذیری را هم مورد تاکید قرار می دهد. آموزش و پرورش نیز خود بخشی از جریان جامعه پذیری و فرهنگ پذیری است. لا تون سه دهه قبل بر این مطلب تاکید کرده است که برنامه درسی نکات برگزیده فرهنگی است. اگر چه فرآیند کسب مظاهر فرهنگی از طریق آموزش و جامعه پذیری فرآیندی مادام العمر است، اما در برهه هایی این فرآیندها اهمیت اساسی تری پیدا می کنند. آموزش مداوم و اصول مرتبط با آن با چرخش فرهنگی کاملا دچار دگرگونی شده منجر به ارتباط بیشتر بین مردم و فرهنگ نوین شده و همین امر در آموزش بزرگسالا ن توانسته به افراد کمک کند تا فرآیند را بشناسند و خود را با شرایط دائما متغیر تطبیق دهند، بتوانند شاغل باقی بمانند، در اوقات فراغت از آن استفاده کنند. و به طور کاملا بارزتری زندگی غنی تری داشته باشند. به همین دلیل تاکید براین است که گشت فرهنگی یا چرخش فرهنگی پارادایم فرهنگ محوری در تحولا ت اجتماعی می تواند زندگی غنی تری را برای افراد بوجود آورد. در حال حاضر تغییرات جهانی به سمت ارزش های فرهنگی جهانی و ملی (محلی) بیش از ارزش های دیگر متمایل شده است: ارزشهایی چون اعتماد، آسایش، غنی سازی زندگی، معنویت و ارزشهای فرامادی.
● عناصر فرهنگی و آموزش و پرورش
از دیدگاه جامعه شناختی، فرهنگ نه عینی است و نه ایستا، بلکه پدیده ای پویا و تحت تاثیر عوامل اقتصادی، سیاسی و فن آوری است. فرهنگ نه یک چیز بلکه یک پدیده است. در هیچ جا به صورت عینی وجود ندارد بلکه در ذهن انسان به صورت درونی شده حضور دارد و دارای عناصر چندی است. رالف لینتون فرهنگ هر جامعه را دارای عناصر سه گانه زیر می داند:
۱) عناصر عمومی یا اشتراکی
اینها عناصری هستند که تمام یا اکثریت افراد یک جامعه آنها را دارا هستند. این دسته از عناصر موجب وحدت و انسجام جامعه می شوند، زیرا منجر به همدلی، وفاق و همبستگی می شوند. با چنین عناصری است که انسان ها همدیگر را درک می کنند. بدین ترتیب روابط بوجود آمده، حفظ شده و منجر به جامعه پایدار می شود. کشورهایی که در جامعه آنها عناصر مشترک فرهنگی کم یا ضعیف باشد زود از هم پاشیده می شوند. با توجه به اهمیت این عناصر، آموزش و پرورش می بایست به گسترش و تقویت آنها در جامعه اقدام کند و در آموزش بزرگسالا ن، روند تدریجی انتقال تجربه ها، ارزش ها و تعمیم آنها بدین منظور باید صورت گیرد. به طور اصولی بخشی از آموزش بزرگسالا ن باید به مباحث تطبیقی و روشنگر بین واقعیت های علمی و کلیشه ها و خرافات و عقاید غلط بپردازد تا امکان رشد عناصر ضد پیشرفت را سد کند.
۲) عناصر اختصاصی
این عناصر به عناصر فرهنگی ای اطلا ق می شود که گروه خاصی از جامعه واجد آن هستند. این مسئله به عقاید و باورهای گروههای اقلیت نیز اشاره می کند. در آموزش بزرگسالا ن، برخورد منطقی با جنبه های مادی و معنوی این بخش از فرهنگ باید لحاظ شود. تربیت نیروی انسانی از طریق سیستم های آموزش رسمی و غیررسمی هر کشور، لحاظ کردن برنامه های توسعه واجد اهمیت بسیاری است اما توجه به وفاق و همبستگی زمانی به دست می آید که با دیدگاه ها و ارزش های اقلیت در جامعه برخوردهای قشری یا متعصبانه نشود. بلکه جزو اصول آموزش بزرگسالا ن است که دیدگاه خردمندانه، مدنیت را معنا می کند و مدنیت زمانی تحقق می یابد که به اصول مرتبط با حقوق بشر ارج گذارده و آن را مورد تاکید قرار دهیم. بدین ترتیب در روند فرهنگ پذیری، آموزش هایی لحاظ می گردد که تنوع فرهنگی و تلا قی فرهنگی را برای پیشرفت با اهمیت دانسته و تکامل فرهنگ عمومی را ناشی از همین تنوعات به حساب آورد. بنابراین اعتلا ی هر جامعه ای از امتزاج و تلفیق فرهنگ های گوناگون حاصل می شود. در واقع سنتز پیشرفت، حاصل ویژگیها و تعاملا ت فرهنگ های مختلف و اهمیت دادن به آنهاست.
۳) عناصر نو، اختراعی یا انتخابی
آنها را می توان عناصری دانست که در جامعه وجود نداشته اند و به علت یک تحول که معمولا تحولا ت ناشی از فن آوری است، به جامعه عرضه می شوند. بدیهی است که این گونه عناصر در جوامع پویا یا تحولی بیش از جوامع ایستا یا واکنشی هستند. این گونه عناصر مسبوق به سابقه نیستند. در مقابل چنین عناصری، جامعه ابتدا به آنها توجهی نشان نمی دهد و حتی آنها را نادیده می گیرد. به مرور و بنا به حس کنجکاوی یا ضرورت توجه به این عناصر نو، زیادتر شده و به محک گذارده می شوند. به مرور زمان ممکن است این عناصر مورد پذیرش قرار گرفته و جزیی از جامعه شوند. گاهی تنها گروهی از افراد یا بخشی از جامعه آن را می پذیرند و بدین ترتیب جز» عناصر اختصاصی می شوند. در برخی از شرایط نیز پس از اینکه سنجش صورت گرفت ممکن است از جامعه حذف شود. دلا یل آن متعدد است اما عمده ترین آن این است که عنصر نو، مطلوب تر یا کارآمدتری به جامعه عرضه شود یا اینکه با ارزشها و نیازهای جامعه همخوانی نداشته است. در آموزش بطور کلی و آموزش بزرگسالا ن در قبال عناصر نو فرهنگی باید با مطالعه، تدبیر و حرکت بخردانه برخورد کرد. مفتون شدن بدون درک پیامدها و نتایج یک مسئله امکان آسیب زایی را افزایش می دهد. در این خصوص محتاج نوعی دید خاص فلسفی جهان شمول هستیم تا به ما در این گزینش های فرهنگی فن آوری یاری رساند.
دکتر سید حمید آتش پورد
امیر احمد زندآوردد
منابع در دفتر روزنامه موجود است
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید