شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


اصالت وجود به روایت کاپلستون


اصالت وجود به روایت کاپلستون
جلد یازدهم تاریخ فلسفه فردریك كاپلستون در باره پوزیتیویسم منطقی واگزیستانسیالیسم (logical positivism and existan sialism) در سال۱۹۵۶ توسط انتشارات كنتینوم منتشر شد و در سال های اخیر با تغییراتی تجدید چاپ شده است.
«اگزیستانسیالیسم» در نیمه اول قرن بیستم برساخته شد. از كلمه اگزیستانس به معنی«وجود» گرفته شده است و به معنی «اصالت وجود» یا «تقدم وجود» است . تقدم بر چه چیزی ؟ تقدم بر «ذات». نویسنده بعد از نوشتن مقدمه كوتاهی بر فلسفه اگزیستانسیالیسم به سراغ دسته بندی این مكتب فكری می رود و آن را به دو بخش اگزیستانسیالیسم مذهبی(theistic) و غیرمذهبی(atheistic) تقسیم می كند و با تحلیلی انتقادی اشكالاتی را كه بر این مكتب ها وارد است بیان می دارد . وی دراگزیستانسیالیسم مذهبی (خداشناسانه) (theistic) به معرفی ۳ متفكر بزرگ در این زمینه می پردازد .
این قسمت از كتاب با ارجاع به افكار متفكرانی در گروه اگزیستانسیالیست های مذهبی آغاز می شود . در آغاز «كی یركه گارد» رهبر اصلی این تفكر معرفی می شود.» او مخالف رویكردی علمی نسبت به مذهب است. از نظر او انسان جنبه وجودی خود را تنها در ارتباط با یك وجود والا و مطلق می تواند ثابت كند. او تصدیق می كند كه انسان تنها موجودی است كه به وسیله ارتباط با خدا می تواند به تعالی برسد.» از نظر نویسنده اكنون ما می توانیم «وجود» (existence) را از دیدگاه كی یركه گارد معنا كنیم . «از نظراو هنگامی كه انسان به حقیقت وجودی خود دست یابد موجود است (exist) این حقیقت وجودی محدود است اما در سایه ارتباط با یك هستی نا محدود است كه معنی می یابد.» «كارل یاسپرس» به عنوان یكی دیگر از اگزیستانسیالیست های مذهبی دیگر متفكری است كه نویسنده به بیان افكارش در زمینه وجود و امكان وجود می پردازد: «یاسپرس همیشه از خداوند صحبت می كند. منظور او از این واژه یك هستی قابل درك است (comprehensive being)كه با دنیای اشیاء قابل درك و شناخت نیست اما در عین حال این هستی (being) از دنیا جدا نیست. در واقع با این نظریات قصد دارد برای دنیا و تمام اتفاقات، یك جنبه سمبلیك قائل شود. او تمام ویرانی های تاریخی را كه مردم برای دفاع از ایمان خود سبب شدند، نشانه و عقربه ای به سوی خداوند می داند. او از نظریات خود دفاع می كند و حتی حاضر است از یك راه علمی برای اثبات رابطه همه چیز با خداوند استفاده كند .هر چند كه او با بیان محدودیت های علم، دری را به روی متافیزیك باز كرد، این در با ظهور پوزیتیویسم بسته شد. زیرا پوزیتیویست ها بر این اعتقاد بودند كه مسائل متافیزیكی با راه حل های علمی ما را به جوابی نمی رساند و با این وجود آن ها بی معنی هستند. «افكار مارسل یكی دیگر از اگزیستانسیالیست های مذهبی انعكاس تجربیاتی است كه او در زندگی شخصی خود داشته است . تجربیاتی كه بعد از به دست آوردن آن ها به عشق، امید و پایبندی در زندگی رسیده است . او معنای هستی را در چیزی غیر از اشیاء مادی این جهان بدست آورده است .او شناخت هویت و بعد وجودی انسان را نه در ماده فیزیكی این دنیا بلكه در رابطه با خداوند معرفی می كند و بر این امر پا فشاری دارد كه «وجود» (existence) انسان در رابطه با خداوند تحقق می یابد.» نویسنده در ادامه بحث در مورد اگزیستانسیالیسم های مذهبی با نگاهی انتقادی به بنیان های فكری و اندیشه ای مكتب اگزیستانسیالیسم غیر مذهبی (atheistic)می پردازد. برای این منظور افكار دو بنیان گذار این فلسفه «مارتین هایدگر» و «ژان پل سارتر» را بیان می كند : «درست است كه هایدگر وجود خداوند را منكر نمی شود اما به این نكته نیز اشاره می كند كه در فرای وجود انسان و همه چیز، هیچ چیز (nothing)واقع نشده است.
او از هستی (Being) و هستنده (a being) نام می برد . از نظر هایدگر وجود هستنده ها در ارتباط با یكدیگر محقق می شود. انسان در این میان نه به عنوان یك خود تنها (isolated ego)، بلكه به عنوان هستنده ای كه با چیزهای دیگر یا افراد دیگری در این دنیا در ارتباط است به وجود خود تحقق می بخشد و با مرگ زندگی او خاتمه می یابد . پس در میان هستنده ها از مقام والایی برخوردار است زیرا به آینده دسترسی دارد و می تواند به تعالی برسد.» هایدگر در ابتدای بحث خود به معنای هستی می پردازد «هستی ای كه علت وجود تمام هستنده هاست» و اظهار می دارد «سرنوشت فلسفه در تعیین معنای هستی است.» «این سؤال كه معنی هستی چیست در میان هستنده ها فقط برای انسان مطرح است در نتیجه انسان در یك رابطه خاص با هستی است. مفهومی كه هایدگر در پس این واژه به آن می اندیشد با معنایی كه ما از خداوند در ذهنمان داریم متفاوت است، از نظر او خداوند تنها یك هستند (a being) است كه مانند دیگر هستنده ها محدود و میراست اما همه چیز در ارتباط با او می تواند محدودیت هایی را كه برای اثبات وجود(existence) خود دارند را پشت سر گذارد و به وجود خود تعالی(transcendence) بخشد.» نویسنده در نقد این نظریه می نویسد: «اگر خداوند به اشیا و انسان ها تعالی می بخشد پس خود او در ذات باید متعالی باشد. یك هستنده میرا و محدود نمی تواند انسان و موجودات را از بند محدودیت رها سازد و به وجود آنها تعالی بخشد. این ایرادی است كه بر فلسفه هایدگر وارد است و او هیچ گاه پاسخ درستی به این سؤال و تعریف درستی از هستی ارائه نداد و دانشجویانش این مسأله را دلیل بر غیر قابل فهم بودن نظریه او می دانند.»
مبنای اگزیستانسیالیسم جمله ای است كه یكی دیگر از فلاسفه غیر مذهبی این مكتب فكری بیان می دارد. «وجود مقدم است بر ماهیت.» این جمله كاملاً در نزد فلاسفه اگزیستانسیالیست معمول است. در واقع مفهومی كه سارتر در پس این جمله دنبال می كند این است كه هیچ چیز نمی تواند در طبقه ای خاص قرارگیرد یا خصوصیاتی را از آن خود كند مگر این كه وجود داشته باشد. او در واقع قصد دارد وجود یك ماهیت ابدی و جاودانه را رد كند و اعلان دارد كه ماهیت در بند انتخاب ها و علایق ما است. واژگان «انتخاب و آزادی عمل در انتخاب» واژگانی است كه سارتر و كامو بیش از حد بر آنها تأكید می ورزند حتی از نظر كامو انسان در انتخاب مرگ خود نیز آزاد است. سؤالی كه در این زمینه نقص فلسفه سارتر را پر رنگ تر جلوه می دهد این است كه اگر این آزادی به قدری نامحدود است كه انسان به وسیله آن می تواند دنیای خود را خلق كند، آیا در انتخاب زندگی، ملیت، موقعیت تاریخی و پدر و مادر خود نیز آزاد است؟ آیا این عناصر در دنیای هر فرد و در ساختن آن نقش مؤثری را بازی نمی كند؟»
«اگزیستانسیالیسم همیشه با سؤالاتی رو به رو است كه پاسخی برای آنها ندارد و در عین حال نمی تواند آنها را پوچ انگارد.»
پریسا صادقیه
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید