جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


در سکوت تنهایی قردوسی، آلمانی ها و شاهنامه


در سکوت تنهایی قردوسی، آلمانی ها و شاهنامه
به تحقیق می توان گفت که پیشینه و گسترش پژوهش های ایران شناسی در کمتر کشوری به اندازه سرزمین های آلمانی زبان بوده است. محققان و مترجمان آلمانی از نخستین کسانی بودند که به تحقیق در متن شاهنامه فردوسی و ترجمه این حماسه عظیم همت گماشتند. حجم و گستره پژوهش هایی که به زبان آلمانی و در سرزمین های آلمانی زبان درباره شاهنامه و سراینده آن انجام گرفته و اینک در دسترس ماست، خود بهترین گواه این مدعاست. تنها کافی است که در میان تحقیقات آلمانی ها درباره شاهنامه، واژه نامه شاهنامه فردوسی، اثر اعجاب انگیز فریتس ولف را به دیده گرفت و به ژرفای آن راه یافت تا به اهمیت و اعتبار این کار بزرگ پی برد.
او با صورت برداری کامل از گنجینه زبانی شاهنامه، اثری از خود به جا گذاشت که نه تنها مرجع معتبر و اساس کار شاهنامه پژوهان و مصححان شاهنامه است، بلکه به جرات می توان گفت که ولف با این اثر برای نخستین بار بنیانی علمی، مستحکم و قابل اعتماد در فرهنگ نویسی فارسی پایه گذارد.۱ زنده یاد علی اکبر دهخدا در تألیف لغت نامه ای که از او به یادگار مانده است، از واژه نامه شاهنامه فردوسی فریتس ولف بهره بسیار گرفت. طرفه آنکه دکتر جلال خالقی مطلق، برجسته ترین شاهنامه پژوه ایرانی نیز دانش آموخته دانشگاه های آلمان است.
شاهنامه ای که به کوشش او منتشر شده، در حال حاضر معتبر ترین نسخه این شاهکار زبان فارسی است که باید امید داشت تا تمام مجلدات این تصحیح انتقادی به پایان رسد و به زودی منتشر شود.
شاید شعر معروف شاعر نامدار آلمانی هاینریش هاینه با عنوان فردوسی شاعر، به رغم کاستی های تاریخی، یکی از بارزترین نمونه های دلبستگی احساسی آلمانی ها به این حماسه سرای ایرانی و شاهکار اوست. هاینه در این منظومه با اشاراتی به رنجی که فردوسی در سرودن شاهنامه کشید، بیش از همه به ستمی که در حق او روا داشتند پرداخته و از ناسپاسی سلطان محمود غزنوی بسیار گفته است و از پشیمانی دیرهنگام او. هاینه در ابیات پایانی منظومه فردوسی شاعر، صحنه دردناکی را به تصویر کشیده است؛ در حالی که صدای جرس کاروان هدایای سلطان محمود و بانگ لااله الاالله شتررانان از بیرون دروازه غربی شهر توس به گوش می رسد، کاروان تشییع جنازه فردوسی از دروازه شرقی شهر خارج می شود.
گوته دیگر شاعر نامدار آلمانی نیز در پی گفتاری که با عنوان یادداشت ها و رساله هایی برای درک بهتر دیوان غربی - شرقی نگاشته، بخشی را به معرفی فردوسی و شاهنامه او اختصاص داده است. گوته آنجا که به بررسی شعر فارسی و معرفی شاعران ایرانی می پردازد، نخست ویژگی های شعر شرق را برمی شمارد و بحثی دارد پیرامون وزن و قافیه و نقش تمثیل در شعر فارسی.
سپس با حماسه سرای نامی ایران فردوسی و شاهکار عظیم او شاهنامه آغاز می کند و از آن به عنوان اثری ارجمند و استوار و بنیاد عرفانی- تاریخی ملت ایران یاد می کند. او محققان و منتقدان اروپایی را از قیاس شاعران شرق با سرایندگان غرب بر حذر می دارد و برای مثال مقایسه فردوسی را با حماسه سرای یونان باستان، «هومر» یا مقایسه حافظ را با «هراس»، غزلسرای روم باستان بی ثمر و خطا می داند. او ضمن گفت و شنودی، در ستایش از شاعران ایرانی، با کمال فروتنی بر این واقعیت تاکید می کند ایرانیان در طول پنج قرن تنها برای هفت تن از شاعران خود ارزش و اعتبار قائل شدند و در میان رانده شدگان، رندان بسیاری وجود داشتند که در شعر و شاعری بهتر از من بودند.
هانس هاینریش شدر ایران شناس نامدار آلمانی، در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۳۴ میلادی (پنجم مهرماه ۱۳۱۳ خورشیدی) به مناسبت هزاره فردوسی و در مراسمی که در گرامیداشت شاهنامه و بزرگداشت سراینده آن در شهر برلین برپا شده بود، خطابه ای بلند ایراد کرد که نخستین بار در هفتاد سال پیش از این، با عنوان فردوسی و آلمانی ها در مجله جامعه شرق شناسان آلمان منتشر شد.۲او در سخنان خود، سال ۱۸۱۹ میلادی را نقطه عطفی در تلاش آلمانی ها برای درک فرهنگ مشرق زمین می داند. در این سال دیوان غربی - شرقی ولفگانگ گوته منتشر می شود و فریدریش روکرت تحت تاثیر غزلیات مولانا جلال الدین، کتاب رزهای شرقی را که مجموعه ای از زیباترین غزلیات آلمانی است منتشر می کند و همزمان با این آثار، گراف پلاتن نیز، افزون بر ترجمه ای که یوزف هامر - پورگشتال در سال ۱۸۱۴ میلادی از دیوان حافظ به دست داده بود، ترجمه ای دیگر از غزلیات حافظ را انتشار می دهد.
در بهار همین سال بود که یوزف فون گورس در شهر کوبلنز پیشگفتار خود را بر ترجمه شاهنامه اندکی پیش از آنکه ناگزیر شود آلمان را به مقصد استراسبورگ ترک کند، به پایان می برد. گورس که به خاطر تالیف کتاب «آلمان و انقلاب» و طرفداری از انقلاب فرانسه و مخالفت با دولت و کلیسا تحت فشاری فزاینده قرار داشت، ناگزیر به ترک آلمان می شود و در تنهایی تبعید استراسبورگ، بخش هایی از شاهنامه را با ترجمه ای آزاد به پایان می رساند. این اثر به سال ۱۸۲۰ میلادی در دو مجلد در برلین منتشر می شود.
شدر پس از آنکه شرحی تاریخی از پیدایش و سرایش شاهنامه به دست می دهد، به تحولات زبان و شعر فارسی پس از حمله اعراب به ایران اشاره می کند و از جایگاه فردوسی و نقش شاهنامه می گوید و سپس به موضوع اصلی گفتار خود که تلاش های آلمانی ها برای ترجمه شاهنامه و تاثیر این حماسه بر فرهیختگان آلمانی و نیز به پژوهش های گسترده ای که درباره شاهنامه در سرزمین های آلمانی زبان صورت گرفته است، می پردازد.
اما نکته ای که در خطابه شدر بیش از همه جلب توجه می کند، تشابهی است که او در اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران در زمان سروده شدن شاهنامه از یک سو و وضعیت انقلابی آلمان در زمان ترجمه شاهنامه از سوی دیگر می بیند.
او گمان دارد که انگیزه اولین مترجم شاهنامه، نشان دادن این تشابه بوده است؛ به ویژه که گورس ترجمه خود از شاهنامه را به «هاینریش فریدریش فون اشتاین» دولتمرد نامدار پروس در دوران جنگ های ناپلئون تقدیم می کند و او را با شخصیت اسطوره ای کاوه آهنگر مقایسه می کند.
خطابه شدر با بررسی کوتاه ترجمه های دیگری که از شاهنامه فردوسی تا آن زمان صورت گرفته بود، ادامه می یابد؛ از آن جمله ترجمه ای که «آدولف فریدریش فون شاک» در سال ۱۸۵۱ میلادی به انجام رساند و نیز ترجمه فریدریش روکرت که پس از مرگش انتشار یافت و یکی از بهترین ترجمه های شاهنامه به زبان آلمانی است. اما متاسفانه این ترجمه هم چون دیگر آثاری که روکرت از زبان های شرقی به دست داده است، کامل نیست.
اینک به بهانه فرارسیدن روز بزرگداشت فردوسی، ترجمه بخش نخست این خطابه را با عنوان در سکوت تنهایی فردوسی در اینجا منتشر می کنم و ترجمه بخش دوم سخنان شدر با عنوان فردوسی و آلمانی ها را به فرصت مناسب دیگری واگذار می کنم.
در سکوت تنهایی فردوسی آورده اند که به هنگام حمل تابوت فردوسی حماسه سرای بزرگ ایران از دروازه شهر زادگاهش توس، کاروانی از دیگر دروازه شهر وارد شد که هدایایی برای شاعر به همراه داشت. فرستنده هدایا، سلطان محمود غزنوی، فرمانروای قدرتمند و بنیانگذار نخستین امپراتوری بزرگ ترک در سرزمین های شرقی اسلام بود که شرق ایران و افغانستان را زیر سلطه خود داشت و می رفت تا بر هندوستان نیز حکمروایی کند.
فردوسی، ده سال پیش از مرگ، یعنی زمانی که هفتاد و پنج سال داشت، شاهنامه را که در سرودنش سی و پنج سال رنج برده بود به سلطان محمود پیشکش کرده بود. اکنون پس از گذشت سال ها، سلطان محمود حاضر شده بود با پاداشی شایسته و درخور مقام شاعر، از زحمات او قدردانی کند. اما این پاداش دیرهنگام به مقصد می رسید و نوش دارویی بود پس از مرگ سهراب.
این دیرهنگامی، پایانی طنزآمیز است بر زندگی آرام و سرشار از شعر سراینده ای که عمر خود را در راه اثری عظیم قربانی کرده بود. اما پاداشی که شاعر در حیات خود آرزومند آن بود، و هرگز بدان دست نیافت، اکنون پس از مرگش، بیش از آنچه تصور می کرد، به یاد و خاطره او تعلق می گرفت.
چنین بود که به رغم حجم عظیم سروده های فردوسی که هفت جلد کتاب را دربر می گرفت، شهرت شاهنامه در زمانی کمتر از عمر یک نسل به تمام سرزمین های فارسی زبان گسترش یافت. این خود در زمانی رخ می داد که ملت ایران، پس از یک قرن بازیابی توان ملی خود، بار دیگر تحت سلطه حاکمیت بیگانگان قرار می گرفت و زمام امور را برای قرن ها به ترکان و مغولان واگذار می کرد. این شکست سبب شد ملت ایران هویت از دست شده خود را در سروده های فردوسی بازیابد و آن را باور کند.سرایندگان بسیاری کوشیدند شاهنامه را الگو و سرمشق خود قرار دهند و افسانه یلانی را که فردوسی به آنها شخصیتی معتبر و جاودانی بخشیده بود، دستمایه سروده های خود ساختند و حماسه هایی تازه از رشته های این افسانه ها بافتند. اما آثار این حماسه سرایان همه به دست فراموشی سپرده شده است؛ در حالی که سروده های فردوسی در شاهنامه، نسل به نسل به حیات جاودانه خود ادامه می دهد.
شاهنامه فردوسی از همزمانی فرخنده لحظه تاریخی پربار و خلاقیت شاعری شایسته پا به عرصه وجود گذاشت. قرن دهم میلادی که فردوسی در نیمه نخست آن دیده به جهان گشود، برای زادگاه این شاعر که در شمال شرقی ایران قرار دارد و در آن زمان تحت فرمانروایی خاندان سامانیان بخارا بود، دورانی تازه از آرامش و بیداری ملی را به ارمغان آورد. به رغم درگیری ها و جنگ و جدال های مدام، خاندان سامانیان بخارا و دولتمندان آن نشان دادند که از این شایستگی نیز برخوردارند تا خودآگاهی ملی پارسیان، خاطرات افسانه های حماسی و نیز گذشته بزرگ تاریخی سلسله ساسانیان را زنده نگه دارند و در استواری و پایداری آن بکوشند.
زبان فارسی که از زمان سلطه اعراب برای مدتی نزدیک به سه سده از زندگی اجتماعی مردم ایران و از ادبیات فارسی طرد شده و جای خود را به زبان عربی داده بود، جایگاه از دست رفته خود را به عنوان زبان تاریخ نگاری و شاعری بازیافت.
در این میان، شعر نوشکفته فارسی، چه از حیث سبک و چه به لحاظ گزینش موضوع، به شعر درباری عرب گرایش پیدا کرد. شعر فارسی به سبب این گرایش نه تنها آزادی و سبکباری تازه ای برای قالب بندی های شعری به دست آورد، بلکه این گرایش موجب تنوع و توازن بیان نیز شد. مقایسه این گونه اشعار با سروده هایی که از دوران ساسانیان به جا مانده است، گواه این ادعاست. اما این تحولات تازه با گرایشی افراط آمیز به تصنع و تظرف نیز همراه بود و بر بیگانگی زبان فارسی که لغات عربی را به عاریت گرفته بود، می افزود. حتی سروده های شعرای پیش از فردوسی نیز نشان می دهد که شعر فارسی در معرض خطر این گرایش افراطی قرار داشت.
اکنون مردی می بایست پا به عرصه وجود می گذاشت تا با درک و دریافتی اصیل و بکر از زبان، بار دیگر به فارسی ناب سخن براند و سخن گفتن بیاموزد. نام این مرد فردوسی بود. به راستی او خالق راستین زبان ادبی فارسی است، زبانی که از آن زمان تاکنون سیرت و سیمایی را که فردوسی به آن داده، حفظ کرده است و همواره از چشمه پاک و پایان ناپذیر سروده های او سیراب می شود.
زندگی فردوسی زندگی مردی است که در راه آفرینش این شاهکار بزرگ به تنهایی و انزوا کشانده شد. او دهقان زاده ای بود با ثروتی ناچیز که در اوج خلاقیت ادبی و پس از مرگ زودهنگام سلف خود دقیقی، بر آن شد تا روایات و داستان های ملی به هم پیوسته ای را که به نثر نگاشته شده و از گذشته های دور به جا مانده بود، در قالب اشعاری حماسی بسراید.
فردوسی بیش از یک عمر را در سرودن شاهنامه سپری کرد. پادشاهان و پهلوانان کهن که سرنوشت شان قدرت داستان پردازی و قوه تخیل فردوسی را برانگیخت، رفته رفته به دوستان و همراهان او تبدیل شدند و مونس و همدم او شدند. فردوسی غروب عظمت و فرود آزادی سرزمینش را خود تجربه کرده بود و اینک انعکاس آن را در افول دوران حماسه آفرینی ایران بازمی یافت.
خسرو ناقد
پی نوشت؛
۱- نگاه کنید به گفتار هانس هاینریش شدر در سرآغاز کتاب؛ فرهنگ شاهنامه فردوسی. فریتس ولف. تهران، انتشارات اساطیر، ۱۳۷۷.
این مطلب نخستین بار در روزنامه شرق ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۶ منتشر شده است.
دوشنبه، ۱۴ خرداد ۱۳۸۶
منبع : انسان شناسی و فرهنگ


همچنین مشاهده کنید