شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

نقش امام جعفر صادق علیه‏السلام در تقریب بین مسلمانان و جلوگیری از تفرقه و انشعاب


نقش امام جعفر صادق علیه‏السلام در تقریب بین مسلمانان و جلوگیری از تفرقه و انشعاب
وحدت و یكپارچگی مسلمانان و لزوم اتحاد و اتفاق كلمه میان ایشان بلكه ضرورت توحید كلمه بر محور كلمه توحید برای همه موحدان و خداپرستان روی زمین، از تعالیم و آموزشهای اساسی آیین اسلام و از اصول فرهنگ قرآنی است. و بر همین اساس، قرآن كریم یكی از عمده‏ترین و سازنده‏ترین اهداف رسالت رسول اكرم صلی الله علیه وآله را تالیف قلوب و ایجاد انس و تفاهم به جای خصومت و دشمنی بیان می‏دارد و اگر كسی در تاریخ، به دیده عبرت بنگرد این معنی را از شاهكارهای رسالت محمدی‏صلی الله علیه وآله می‏یابد. (۱)
«واعتصموا بحبل الله جمیعا ولاتفرقوا»; یعنی همگی به حبل و رشته خداوندی چنگ بزنید و پراكنده نگردید.
«واذكروا نعمت الله علیكم اذكنتم اعداء فالف بین قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا و كنتم علی شفا حفرهٔ من النار فانقذكم منها» آل عمران /۱۰۳; یعنی: یاد آورید نعمت‏خداوندی را در حق شما كه دشمنان یكدیگر بودید او میان دلهای شما جمع كرد و در پرتو نعمت‏یكتاپرستی، برادران هم شدید و در پرتگاه آتش قرار داشتید شما را نجات و رهایی داد.
بعد از رحلت پیامبر عظیم‏الشان اسلام اوصیای معصوم او كوشیدند تا آن وحدت و یكپارچگی را حفظ كنند و آنان از حقوق شخصی خویش چشم پوشیدند و از خدشه‏دار شدن اتحاد و اتفاق امت را مانع شدند. و در درازنای تاریخ، دانشمندان مصلح و همه تلاشگران راستین انسانیت، هم خودشان از عوامل اختلاف و تجزیه پرهیختند و از دامن زدن به آتش خصومت‏بین مسلمانان، بركنار زیستند و هم دیگران را به اتحاد و تفاهم فراخواندند.
ما مسلمانان به این آیه زیبای قرآن، بیشتر باید بیندیشیم: «فتقطعوا امرهم بینهم زبرا كل حزب بمالدیهم فرحون‏» المؤمنون /۵۳; یعنی: اهل كتاب و پیروان ادیان آسمانی و اتباع رسولان الهی، گروه، گروه شدند، ضد و دشمن هم گشتند و هر یك به آنچه نزد اوست‏خرسند و شادمان گردیدند.
مرحوم مغنیه می‏نویسد: یكی خود را به موسی علیه‏السلام منسوب داشت و دومی به عیسی‏علیه‏السلام منتسب گردید و ما خود را به محمدصلی الله علیه وآله پیوسته می‏دانیم در حالی كه دین و آیین همه پیامبران یكی است و خدای فرستنده و برانگیزنده همه‏شان هم یكی است. پس این همه دشمنی و عداوت از كجا منشا می‏گیرد؟! (۲)
ایشان در تفسیر فشرده خود در زمینه آیه سابق‏الذكر نیز نكته‏هایی ظریف و احیانا تلخ را یادآورده است. او در ذیل آن آیه می‏نویسد: آیا این آیه (نهی از تفرقه و جدایی) شامل ما مسلمانان هم هست و یا اختصاص به امتهای نخستین و گذشته دارد! در نهج‏البلاغه علی‏علیه‏السلام آمده: «سیاتی علیكم زمان یكفا فیه الاسلام كما یكفا الاناء بما فیه‏» یعنی: زمانی برای شما مسلمانان فرا می‏رسد كه در آن، اسلام همچون ظرف پری كه اگر آن را برگردانند خالی می‏شود، خالی و تهی می‏گردد، یعنی مورد عمل واقع نمی‏شود.
او در دنباله كلامش می‏نویسد: مردم قبل از اسلام به سبب كفر و شرك پراكنده بودند و در پرتو نعمت اسلام برادر و صمیمی گشتند و امروز بعكس (مع‏الاسف) مردم در زیر لوای كفر متحد و یكپارچه‏اند. امروز ما مسلمانان در پرتگاه آتش تشتت قرار داریم اگر چه مدعی اسلامیت هستیم و چگونه ممكن است این دعوی صادق باشد كه اسلام مایه نجات از هلاكت و تباهی است. (۳)
به عقیده نگارنده، غالب دسته‏بندی‏ها و انشعابها در زمینه مسایل دینی، مذهبی و عقیدتی و حتی موضوعات سیاسی كه احیانا با عنوان اختلاف سلیقه، توجیه می‏شوند، منشا معقول ندارند و سایقه شیطانی و داعیه اهریمنی، آنها را راهبری می‏كند. چنان كه امروزه، جهان استكبار برای دستیابی به اهداف شوم خود، مسلمانان را به بنیادگرا و جز آن تقسیم می‏كند و یا انقلابیون مسلمان ایران را با القاء عناوین وسوسه‏انگیز معتدل و تندرو رده‏بندی كرده و با ایجاد آشفتگیهای داخلی، احیانا به مقاصد نامیمونی دست می‏یابد و عده‏ای شاید ناخواسته به این اهداف جامه عمل می‏پوشانند و آب به آسیای بدخواهان می‏ریزند هر چند كه خود نیز طرفی نمی‏بندند و تنها جامعه خود را از پیشرفت و تعالی مطلوب بازمی‏دارند.
در حالی كه چه بنیادگرایان و صف مقابل آنان و چه رادیكالیست‏ها و طرف مخالف ایشان یعنی رفورمیست‏ها و بالاخره همه تندورها و كندروها، اگر در محیط آرام و تفاهم بنشینند و به بحث و حتی جدال احسن بپردازند و تجربه‏های چندین صدساله تاریخی را هم آینه عبرت قرار دهند به وحدت نظر می‏توانند برسند و یكپارچگی و اتحاد و اتفاق را در حد بالایی حفظ كنند.
یك نمونه عینی از آنچه ادعا كردیم روش اخلاقی و فداكارانه امام علی امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام است، به هنگامی كه پس از رحلت رسول اكرم صلی الله علیه وآله عباس بن عبدالمطلب و ابوسفیان بن حرب، پیشنهاد بیعت‏با آن حضرت كردند. و این در موقعیتی بود كه بیعت‏برای ابوبكر در سقیفه بنی‏ساعده، پیش آمده و امر خلافت و جانشینی به هر حال، به سبكی خاص و با سرعتی تمام، شكل گرفته و خاتمه یافته بود.
مطابق نص نهج‏البلاغه، علی‏علیه‏السلام از پیشنهاد مزبور استقبال نكرد بلكه به مناسبت آن، مردم را پندی حكیمانه فرمود و از ابتلا و گرفتاری به فتنه و آشوب، برحذر داشت.
«ایها الناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاهٔ وعرجوا عن طریق المنافرهٔ وضعوا تیجان المفاخرهٔ افلح من نهض بجناح اواستسلم فاراح. هذا ماء آجن ولقمهٔ یغص بها اكلها و مجتئی الثمرهٔ لغیر وقت ابناعها كالزارع بغیر ارضه...» (۴) یعنی: ای مردم! موجهای فتنه و آشوب را با كشتیهای نجاتبخش بشكافید و پیش بتازید. از راه نفرت و كین روی گردانید و راه مستقیم مهر و وفا را پیش گیرید. تاجهای تفاخر و منیت و خودخواهی بر زمین نهید. رستگار و پیروز شد آن كه با داشتن نیروی صالح و بال و پر، نهضت كرد و یا اگر نیروی چندان نداشت آرام نشست و مردم را نیز آسوده خاطر ساخت. این حكومت و زمامداری چند روزه دنیایی، آبی تلخ و لقمه ناگواری را ماند كه در گلوی خورنده گیر كند و آن كس كه نابهنگام، میوه را می‏چیند همان كسی است كه جز در زمین خود می‏كارد.
بدین‏ترتیب امام علیه‏السلام دست ابوسفیان را خواند و به پیشنهاد او وقعی ننهاد كه بی‏تردید ابوسفیان قصد تفرقه‏اندازی و دامن زدن به آتش اختلاف داشته است و لذا علی‏علیه‏السلام پندی جانانه و نصیحتی مشفقانه فرمود و در نتیجه به حفظ یكپارچگی جامعه مسلمان و پرهیز از عوامل و انگیزه‏های پراكندگی و تشتت تاكید فرمود. در ادامه همین راه راست و خداپسندانه و وحدت‏آفرین، امام صادق‏علیه‏السلام با این كه در صلاحیت و كارآیی و در علم و عمل، احدی به پایه او نمی‏رسید برخلاف برخی كه خود را به هر قیمت می‏خواهند مطرح سازند و به انگیزه نفع شخصی با شیوه‏های گوناگون همچون فرقه‏گرایی شق عصای مسلمین می‏كنند، دعویی طرح نكرد، چرا كه زمینه را برای چنان كاری مساعد نمی‏دید و آن چنان دعوی و اقدام را به گفته جدش امیرالمؤمنین، پریدن بدون بال و پر و كشت و كار در مزرعه غیر، می‏دانست و در یك محاسبه عاقلانه، می‏دید كه از چنان عملی، دشمنان حق و راهزنان حقوق بشر سود خواهند برد و بس.
نكته جالب توجه آن كه در عصر امام صادق‏علیه‏السلام، كه عباسیان به بهای خون علویان و فاطمیان و هواداران ایشان، بر كرسی خلافت دست‏یافته و همانند اسلاف امویشان برای تحكیم پایه‏های سلطه، باز خون می‏ریختند و به همین هدف می‏خواستند مردم را به نوعی، مشغول كنند لذا بازار مكتبهای گوناگون فقهی، كلامی و فلسفی و حتی الحادی را رواج می‏دادند و هر كس با گرد آوردن عده‏ای در اطراف خود با اندك مایه‏ای، مذهبی می‏ساخت و پیروانی به دنبال خود می‏كشید، امام به جهاد فرهنگی پرداخت و در حد توان جلو اختلافات بیشتر و براندازه‏تر را گرفت.
به هر حال امروز جهان اسلام پس از گذشت هزار و اندی سال با نحله‏ها و مذهبها و مسلك‏های گوناگون مواجه است. مسلمین به همین سبب، با وجود جمعیتی معتنابه گرفتار ضعفی آشكار شده‏اند و با داشتن ثروتهای عمومی در وضعیتی نامطلوب به سر می‏برند به طوری كه این حالت ضعف و تشتت، مورد توجه برخی مصلحان قرار گرفته و به فكر چاره افتاده‏اند. در گذشته‏ای نه چندان دور «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه‏» در مصر تاسیس شد كه آثار با بركت آن در مجموعه رسالت الاسلام به یادگار مانده است و مقالات آن گرامی نامه بیانگر حسن نیت و فراوانی دانش و آگاهی گردانندگان آن است. امروزه در شرایط سخت‏تر و اوضاع بحرانی‏تر مسلمین، در ام‏القرای انقلابهای اسلامی، مجمع‏التقریب با همین هدف تاسیس یافته و امید است‏به نتایج مطلوب دست‏یابد.
اینك به بحث اصلی یعنی نقش امام صادق‏علیه‏السلام در تقریب مسلمانان می‏پردازیم:
۱) نحله‏های عقیدتی و سیاسی:
معتزله از جمله فرقه‏هایی بودند كه در آن روزگار با انشعاب و اعتزال و ایجاد تفرقه و جدایی، با نظراتی من عندی و بی‏پایه، بنیاد فكری خاصی را پی ریختند. این جمعیت گفتگویی با امام ششم علیه‏السلام كرده‏اند كه نقش تقریب و توحید را بخوبی ترسیم می‏كند. و آنك به متن گفتگو توجه كنید.
عمروبن عبید، سخنگوی معتزله چنین آغاز سخن می‏كند:
مردم شام، خلیفه را كشته‏اند و خداوند جمعیت ایشان را درهم ریخته و پراكنده‏شان فرموده است و ما اندیشیدیم و مردی را جستیم كه دارای مردانگی، عقل و دین است و برای خلافت و رهبری مناسب و شایسته. و او محمدبن عبدالله بن حسن است. ما در اطراف او گرد آمده‏ایم و می‏خواهیم با او بیعت كنیم و آن گاه هدفمان را آشكار سازیم و دست‏به انقلاب زنیم و مردم را به پیروی او فراخوانیم. هر كس پذیرفت و با ما شد چه بهتر و هر كه نه بر ما و نه با ما بود ما را كاری با او نیست ولی كسانی كه در برابر ما بایستند و به مخالفت‏با ما برخیزند با آنان پیكار خواهیم كرد.
ما خواستیم این مطلب را اول بار با شما در میان بگذاریم چون شما پیروان فراوانی دارید و دارای فضیلت و ارزش هستید و ما از مشورت با شما و نظر صائبتان بی‏نیاز نیستیم.
پس از پایان سخنان نماینده جماعت معتزله، امام صادق‏علیه‏السلام خطاب به حاضران چنین فرمود: آیا همه شما با اظهارات عمروبن عبید موافق هستید؟ و پس از آنكه پاسخ شنید آری به حمد و ثنای خداوند و سلام و درود بر پیامبر اكرم، پرداخت و چنین فرمود:
ما اهل بیت پیغمبرصلی الله علیه وآله موقعی كه خداوند معصیت‏شود، به خشم می‏آییم و وقتی مردم از او اطاعت كنند و فرمان ببرند، راضی و خشنود می‏گردیم. ای عمرو! به من بگو اگر مسلمانان، حق حاكمیت و رشته زمامداری را به تو واگذارند و تو بدون زحمت و جنگ، زمام امور را به دست گیری و به تو گفته شود آن را به هر كه می‏خواهی واگذار كن آن را به چه كسی تحویل می‏دهی؟
عمروبن عبید گفت: آن را به شور می‏گذارم تا مسلمانان پس از رایزنی، فردی را از میان خود برگزینند.
امام صادق علیه‏السلام فرمود: آیا با همه مسلمانان اعم از فقها و دانشمندان و صلحا و نیكان و قریش و جز ایشان به رایزنی می‏پردازی؟ عمرو پاسخ داد. آری با همه مسلمین به شور می‏نشینم و میان عرب و عجم فرقی نمی‏گذارم.
اما صادق علیه‏السلام در ادامه سخن چنین فرمود: آیا تو ابوبكر و عمر (خلیفه اول و دوم) را تولی می‏كنی و یا از عملكرد ایشان تبری داری؟ عمرو در پاسخ گفت: من آن دو را دوست می‏دارم و عملكردشان را درست می‏دانم.
امام فرمود: اگر تو از آن دو و عملكردشان تبری داشتی مانعی نداشت كه مخالف آنان سخن بگویی ولی پس از آن كه آنها را دوست می‏داری و به عملكردشان خرسندی چطور برخلاف روش ایشان رفتار می‏كنی؟! عمر با ابوبكر بیعت كرد بی آن كه با مردم مشورت كند. سپس ابوبكر هم بدون رایزنی با احدی، خلافت را به عمر برگردانید و خلیفه دوم نیز به هنگام مرگ خلافت را میان شش تن به شورا گذاشت و از انصار جز شش نفر قرشی را داخل نكرد و درباره اعضای شورا هم توصیه‏ای كرد كه گمان ندارم تو و دیگر همفكرانت آن را بپذیرید. عمرو پرسید او چه كرد؟ امام صادق فرمود: او صهیب را فرمان داد كه سه روز با مردم نماز گزارد و آن شش تن به شور بپردازند و جز پسرش احدی در آن رایزنی شركت نكند و خودش حق انتخاب شدن نداشته باشد. عمر تاكید كرد كه اگر سه روز بگذرد و شورا به نتیجه‏ای نرسد، گردن هر شش نفر زده شود و اگر پیش از سه روز، چهار تن از شش تن وحدت نظر داشته باشند و دو تن دیگر مخالفت كنند گردن آن دو نفر را بزنند. آیا شما با چنین شورایی موافق هستید؟ و آن را درست می‏دانید؟! معتزلیان همگی یكصدا گفتند نه ما به چنین شورایی معتقد نیستیم.
امام صادق علیه‏السلام فرمود: ای عمرو! از این مطلب بگذریم، اگر فرضا مردم با آن كس كه شما برای امامت و رهبری برگزیده‏اید، بیعت كردند و حتی دو نفر هم به مخالفت‏با شما برنخاستند، هر گاه به مشركان برخوردید و آنها اسلام را نپذیرفتند و جزیه هم نپرداختند، آیا شما و صاحبتان علم و دانش آن را دارید كه به روش رسول خدا درباره آنان عمل كنید؟ عمروبن عبید گفت: البته، آری. امام فرمود: چه می‏كنید؟ عمرو پاسخ داد: آنان را به پذیرش اسلام فرا می‏خوانیم و اگر امتناع كردند وادار به پرداخت جزیه می‏كنیم. امام فرمود: اگر مجوسی بودند و اهل كتاب نبودند و یا آتش پرست، گاو و گوساله‏پرست‏بودند و اهل كتاب نبودند، چطور عمل می‏كنید؟ عمرو پاسخ داد: كه برابر عمل می‏كنیم و فرقی میان آنها نیست. امام صادق‏علیه‏السلام پرسید: آیا قرآن می‏خوانید و با آن آشنا هستید؟ عمرو گفت: آری. امام گفت: بخوان، «قاتلوا الذین لایؤمنون بالله ولا بالیوم الاخر ولایحرمون ما حرم الله ورسوله ولایدینون دین الحق من الذین اوتوا الكتاب حتی یعطوا الجزیهٔ عن یدوهم صاغرون‏» التوبهٔ /۹۲ . یعنی: با كسانی از اهل كتاب كه به خدا و روز آخرت باور ندارند، حرام خدا و رسول را پاس نمی‏دارند و به دین حق نمی‏گروند بجنگید و قتال كنید تا با خفت و خواری جزیه بپردازند.
پس خداوند فقط در مورد اهل كتاب چنان فرموده است لیكن شما بین اهل كتاب و دیگران در پرداخت جزیه فرقی نمی‏گذارید و همه را برابر می‏دانید.
عمرو گفت: نظر ما چنین است. امام پرسید: این علم و دانش را از كی آموخته‏ای؟ عمرو گفت: همه مردم چنین می‏گویند. امام فرمود: از این موضوع هم بگذریم. اگر آنان جزیه نپرداختند و شما با ایشان پیكار كردید و غلبه یافتید و غنایمی به چنگ آوردید، آن غنیمت‏ها را چه می‏كنید؟ عمرو گفت: یك پنجم آن را كنار می‏گذاریم و چهار پنجم را میان همه جنگجویان و سربازان قسمت می‏كنیم؟ امام پرسید: غنایم را به طور برابر میان همه جنگندگان تقسیم می‏كنید. عمرو گفت: آری. امام فرمود: تو با این وضع، با عملكرد رسول خدا مخالفت می‏كنی و داور میان من و تو در این مساله فقها و دانشمندان مدینه هستند. تو می‏توانی از ایشان بپرسی و آنان اختلاف ندارند كه رسول اكرم با عربهای بادیه (مشركین) صلح كرد و توافق فرمود كه آنان در سرزمین خود باقی بمانند و هجرت نكنند به این شرط كه اگر دشمنی قد علم كند، آنان پیامبر را در سركوبی دشمن یاری كنند و از غنایم هم بهره‏ای نداشته باشند. لیكن تو می‏گویی غنایم جنگی میان همه كسانی كه در جنگ شركت جسته‏اند برابر تقسیم می‏شود پس با روش و رفتار پیامبر با مشركان مخالفت می‏كنی.
امام صادق علیه‏السلام فرمود: از این مطلب نیز بگذریم نظر شما در صدقه چیست؟
عمرو آیه صدقه را تلاوت كرد: «انما الصدقات للفقراء والمساكین والعاملین علیها...» التوبهٔ /۶۰. یعنی: صدقه‏ها از آن تهیدستان و مستمندان و كسانی است كه آن را گرد می‏آورند و كارگزارند....
امام فرمود: درست است. لیكن، چگونه تقسیم می‏كنید. عمرو گفت: آن را هشت جزء می‏كنیم و به هر یك از هشت گروه یك جزء می‏دهیم. امام صادق علیه‏السلام فرمود: اگر یك گروه و یك صنف ده هزار نفر بودند ولی صنف و گروه دیگر فقط یك و یا دو و حداكثر سه نفر بودند باز به این یكی، دو و یا سه نفر معادل آن ده هزار نفر می‏پردازی؟ عمرو گفت: آری چنین می‏كنیم.
امام صادق علیه‏السلام فرمود: تو میان شهرنشین و صحرانشین فرق نمی‏گذاری؟ عمرو گفت: نه. امام فرمود: پس تو در همه كارهایت مخالف سیره و عملكرد رسول خدا، عمل می‏كنی چون او زكات صحرانشینان را به فقرا و مستمندان روستا و صحرانشینان می‏داد و زكوهٔ شهرنشینان را به تهیدستان و فقرای شهری می‏داد و هرگز هم برابر تقسیم نمی‏كرد بلكه آن را به اندازه موجود برای افراد حاضر تقسیم می‏فرمود. اگر در این مساله نیز شك و تردید داری از فقهای مدینه می‏توانی بپرسی كه آنان در این موضوع اتفاق‏نظر دارند.
آن گاه امام رو به عمروبن عبید و دیگر همراهان و همفكران او كرد و فرمود: «اتق الله یا عمرو! و انتم ایضا ایها الرمط فاتقوا الله فان ابی حدثنی و كان خیر اهل الارض و اعلمهم بكتاب الله و سنهٔ رسوله ان رسول الله قال من ضرب الناس بسیفه و دعاهم الی نفسه و فی المسلمین من هو اعلم منه فهو ضال متكلف » (۵) یعنی: ای عمرو! از خدا بترس و شما ای ماعت‏حاضر، از خدا پروا كنید و از كیفر و خشم او بترسید. پدرم كه بهترین مردم روی زمین بود و به كتاب خدا و سنت رسول او، داناترین بود به نقل از رسول اكرم فرمود: هر كه شمشیر به روی مردم بكشد و آنان را به سوی خود فراخواند در صورتی كه در میان ایشان كسی وجود دارد كه از وی داناتر است، چنان كس گمراه و متكلف می‏باشد.
آیا آموزه‏ای جامعتر از این برای حفظ وحدت و صیانت اتحاد و اتفاق جامعه می‏توان ارائه داد؟ و آیا امام صادق علیه‏السلام در این گفتگوی پربار، روی اصلی ترین مساله اجتماعی انگشت نگذاشته است؟ و چه زیبا فرموده‏اند كه اگر نادان ساكت می‏نشست و دم نمی‏زد و ادعایی نمی‏كرد، اختلاف، براندازی می‏شد و ریشه‏كن می‏گردید. چون عمده‏ترین عامل اختلاف و چندگانگی در هر محیط و جامعه‏ای از آنجا ناشی می‏شود كه فرد و یا افراد بی‏كفایت مدعی مقام و منصبی می‏شوند و بدون صلاحیت لازم و كارآیی متناسب، قدم جلو می‏گذارند و در نتیجه خود گمراه می‏شوند و جامعه‏ای را به دنبال خود تباه می‏سازند.۲) زمینه‏های حكمی و فقهی:
آیین اسلام از همان آغاز، به سبب سازگاری تعالیمش با فطرت سلیم انسانی و هماهنگی علمی و عملی آن در وجود آورنده شریعت، پیامبر امی صلی الله علیه وآله از همه سو مردم تشنه حقیقت را به خود جذب می‏نمود و پیروان خود را از لحاظ احكام و انواع حقوق سیاسی، اجتماعی و غیره، راهبری و اداره می‏كرد و به نیازهای گوناگون آنان پاسخ می‏داد.
در زمان رسول خدا، مرجع برای بیان احكام، خود پیامبر بود و سپس به نص روایات معتبر تاریخی، علی‏بن ابی‏طالب‏علیه‏السلام حلال مشكلات حقوقی و قضایی و مرجع رفع معضلات احكام بود، شواهد تاریخی خدشه‏ناپذیر بیانگر آن است كه حتی در زمان خلفای نخست و دوم امام علیه‏السلام چنین وظیفه‏ای را عملا برعهده داشت.
در دورانهای بعد، با این كه مسایل مورد ابتلا زیادتر و نیاز مردم به دانستن احكام عملی فزونتر گردید و هر چند امامان معصوم از اهل‏بیت رسول‏الله مرجعیت كامل داشتند و در همه زمینه‏ها پاسخگوی مشكلات مردم و معضلات جوامع بودند، لیكن سوكمندانه باید اعتراف كرد كه سلطه‏گران اموی و عباسی و تشنگان قدرت و حكومت چنان وضعی پدید آورده بودند كه مجال مطرح شدن اولیای معصوم و دانایان شریعت وجود نداشت. حاكمان و ایادی سفاك آنان، به جد، جلو می‏گرفتند و در صورت مقاومت‏بسادگی پاكترین انسانها را می‏كشتند. از دیگر سو نیاز به فتوا و بیان احكام، ضرورت بود و لذا دستگاه خلافت‏بنی‏امیه و بنی عباس به فكر افتادند و با یك تیر دو نشان زدند هم در خانه اهل بیت را بستند و هم به مفتی‏تراشی پرداختند و بر اصل روانی اجتماعی «تفرقه بیانداز ، حكومت كن‏» همه مراكز قدرت اجتماعی را قبضه كردند و برای رسیدن به اهداف شوم خود، عامل پیدایی مذاهب مختلف و جورواجور شدند. از جمله اقدامهای امام جعفر صادق علیه‏السلام كه در سیره او انعكاس كامل دارد، جلوگیری از چنان جریانها و رفتارها است. امام در مقاطع مختلف و آن جا كه فرصت می‏یافت، افرادی را كه صلاحیت لازم برای تصدی امری را نداشتند از اقدام بازمی‏داشت و به موعظه و نصیحت ایشان می‏پرداخت كه نمونه مقابله آن امام بزرگوار با سران معتزله از آن نوع است كه پیشتر آوردیم.
نمونه دیگر اقدام نصیحتگرانه امام است در زمینه فتوا و بیان حكم خدا و راه رسیدن به این كه لازمه آن نیز همانند هر منصب و مقام، صلاحیت و شایستگی است و بدون تردید با نبودن علم و دانش و با فقدان شرایط افتا و اجتهاد و قدرت استنباط نمی‏توان متصدی آن شد. از آن جمله می‏توان به برخورد امام جعفر علیه‏السلام با ابوحنیفه پدیدآورنده مذهب فقهی حنفی اشاره كرد كه نكات آموزنده و تكان‏دهنده‏ای را در بردارد. با خواندن این رخداد تاریخی كه مورخان و دانشمندان مسلمان همچون كمال‏الدین محمدبن موسی دمیری، عباس قمی، محمدباقر مجلسی، شیخ كلینی و احمدبن علی طبرسی و دیگران آن را نقل كرده‏اند معلوم می‏شود مطرح شدن هر كس و تحت هر شرایط و فتوا و نظر دادن با معیارهای من عندی و بی‏پایه چه اندازه می‏تواند در میان مردم شكاف و فاصله ایجاد كند و صفوف را از هم جدا سازد ولی بعكس اگر هر كاری به اهلش واگذار شود و دانایان بلكه اعلمان فتوا دهند، وحدت جامعه حفظ و اختلافات كمرنگ خواهد شد.
اما اصل ماجرا؟
ابن شبرمهٔ می‏گوید: همراه ابوحنیفه بر جعفربن محمد وارد شدیم و در معرفی وی به امام گفتم: این مرد، فقیهی از عراق است و حضور شما آمده است.
امام صادق گفت: شاید او همان كس است كه در دین به رای و قیاس می‏پردازد. آیا او نعمان بن ثابت است؟
ابن شبرمه گوید: من تا آن زمان اسم كوچك ابوحنیفه را نمی‏دانستم و او را به ابوحنیفه می‏شناختم.
ابوحنیفه پس از سخن امام صادق، پیشدستی كرد و گفت: آری من همانم. نعمان بن ثابت، خداوند زندگی شما را سامان دهد.
امام جعفر صادق علیه‏السلام گفت: ای اباحنیفه! تقوا پیشه كن و دین را با رای و قیاس، مطرح مساز كه نخستین قیاس كننده به هوای خود نظر دهنده، ابلیس بود. آن گاه كه گفت من از آدم بهترم پس با قیاس، راه خطا رفت و گمراه گشت.
آنگاه گفتگوی نسبتا مفصلی بین امام علیه‏السلام و ابوحنیفه رد و بدل شده و امام در پایان چنین فرمود:
«اتق الله یا عبدالله! و لاتقس الدین برایك فانا نقف غدا و من خالفنا بین یدی الله فنقول: قال الله و قال رسول‏الله و تقول انت و اصحابك: سمعنا و راینا فیفعل الله بنا و بكم ما یشاء» (۶)
یعنی: ای بنده خدا! پروا پیشه كن و از خدا بترس و با رای و هوی در دین قیاس مكن زیرا روز قیامت ما و مخالفان ما در پیشگاه الهی می‏ایستیم. ما می‏گوییم خدا فرمود و رسول خدا گفت و شما و یارانتان می‏گویند شنیدیم و رای و نظر دادیم پس خدا آن گونه كه بخواهد با ما و شما رفتار كند.
دمیری پس از نقل این روایت در بیان شخصیت امام جعفر صادق علیه‏السلام چنین می‏نویسد:
جعفر صادق، همان جعفربن محمدبن الباقر بن علی زین العابدین بن حسین بن علی بن ابی‏طالب رضی‏الله تعالی عنهم اجمعین می‏باشد. و جعفر یكی از دوازده امام بر مذهب امامیه از سادات اهل بیت است و بدان جهت لقب صادق یافت كه همواره سخنش راست‏بود. و او در سنعت‏شیمی و علوم غریبه رساله‏ای دارد.
و در حرف جیم در توضیح لغت جفرهٔ، از ادب الكاتب ابن قتیبه آورده كه كتاب جفر، پوست‏بره‏ای بوده كه امام صادق در روی آن، همه نیازمندیهای بشر و هر آنچه را كه انسان تا روز قیامت‏بدان احتیاج دارد برای اهل بیتش نوشته است. (۷)
و ابن خلكان هم این جریان را نقل كرده است و سخن دمیری عین آن چیزی است كه ابن‏خلكان آورده است او در پایان می‏نویسد: كشاجم در كتاب «المصاید والمطارد» حكایت كرده كه همین امام جعفر صادق علیه‏السلام از ابوحنیفه رضی‏الله عنه سؤال كرد: در مورد محرمی كه دندان رباعیه آهویی را شكسته باشد چه می‏گویی؟! ابوحنیفه گفت: ای فرزند رسول خدا چیزی در آن مورد نمی‏دانم.
امام فرمود: تو خود را چنان داهی و چیز فهم قلمداد می‏كنی ولی نمی‏دانی كه آهو دو دندانی و دارای ثنائیه است و اصلا رباعیه ندارد! (۸)
آیا در همان زمان كه به اقرار همین نویسندگان دانشمند چون دمیری و ابن خلكان، شایسته‏ترین، داناترین و آگاهترین افراد، امام صادق علیه‏السلام بوده. اگر رشته امور به دست‏با كفایت او سپرده می‏شد و امام جلو قرار داده می‏شد و پیشوای مطاع همگان می‏گردید فرقه‏بازی از میان نمی‏رفت؟!
۳) برخورد با زنادقه:
ملاحده و زنادقه همانند ماتریالیستها و كمونیستهای عصر ما و بی‏خدایان در هر عصر و زمانی و در هر كشوی و سرزمینی، از عوامل گسیختگی و آشفتگی فرهنگی و زمینه‏ساز گسترش تباه‏اندیشی بوده‏اند.
ملاحده و عناصر ضد خدا در عصر امام صادق علیه‏السلام هم وجود داشته‏اند كه در محیطهای اسلامی و بلاد مسلمان‏نشین و حتی در خود مكه احیانا عرض‏اندام می‏كردند و با اصول اعتقادی مردم خداباور، مخالفت می‏كردند كه براساس نصوص تاریخی برخی شاگردان امام از وقاحت و بی‏حیایی و گستاخی آنان به خشم می‏آمدند. و وضع آنان را به امام گزارش می‏كردند كه رساله توحید مفضل یكی از این ماجراها و حاوی نكات حكمت‏آموز است. امام صادق علیه‏السلام با برخوردهای حكیمانه خود به ارشاد می‏پرداخت و ضمن دفاع از كیان عقیدتی جامعه موحد و خداپرست، آسیب‏زدایی و سازندگی می‏كرد.
زنادقه با این وجود كه به روایات اسلامی و نصوص قرآنی، عقیده نداشتند لیكن با سوء تفسیر هرج و مرج فكری ایجاد می‏كردند و از این راه به مقاصد شوم و اهداف نامیمون خود می‏رسیدند.
عبدالمؤمن انصاری گوید: به امام صادق علیه‏السلام عرض كردم عده‏ای حكایت می‏كنند كه پیامبر اكرم طی روایتی فرمود: «اختلاف امتی رحمهٔ‏» یعنی: اختلاف امت من رحمت است.
امام صادق علیه‏السلام: این روایت، صحیح است.
عبدالمؤمن گفت: منظور آن است كه اگر مردم اتحاد و اتفاق را كنار بگذارند و اختلاف و نزاع نمایند، چنین كاری رحمت است و وقتی اختلاف امت، پسندیده و رحمت‏باشد در نتیجه، اجتماع و اتفاقشان، عذاب و ضد رحمت‏خواهد بود و این صحیح به نظر نمی‏رسد.
امام صادق علیه‏السلام فرمود: معنی روایت چنان نیست كه پنداشته‏اند، بلكه منظور از واژه اختلاف، تردد و آمد و شد است: «فلولا نفر من كل فرقهٔ منهم طائفهٔ لیتفقهوا فی الدین والینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون‏» التوبه /۱۲۲; یعنی: چرا از هر فرقه و جماعتی، گروهی نمی‏كوچند و از شهر و دیارشان بیرون نمی‏آیند تا با آموزشهای لازم، دین را بفهمند و احكام را یاد بگیرند و پس از مراجعت‏به اوطانشان، به تعلیم و تربیت مردم بپردازند و آنان را هشدار دهند.
بنابراین، مراد رسول خدا از آن روایت، آمد و شد مردم میان بلاد، شهرها و كشورهاست نه اختلاف در دین و نزاع و مخاصمه در آیین و عقیده كه دین حق، یكی بیش نیست. (۹)
طبرسی، پس از ذكر روایت در دنباله آن مطالبی از امام ششم نقل می‏كند كه همانند یك قانون جهانشمول خط و ربط مشخص می‏كند و معیار ارائه می‏دهد.
امام صادق علیه‏السلام به نقل از رسول اكرم فرمود: «ماوجدتم فی كتاب الله عز وجل فالعمل لكم به ولا عذر لكم فی تركه و ما لم یكن فی كتاب الله عزوجل و كانت فی سنهٔ منی فلا عذر لكم فی ترك سنتی و ما لم یكن فیه سنهٔ منی فما قال اصحابی فقولوا و انما مثل اصحابی فیكم كمثل النجوم بایها اخذ اهتدی و بای اقاویل اصحابی اخذتم اهتدیتم و اختلاف اصحابی لكم رحمهٔ. قیل یا رسول‏الله! من اصحابك؟ قال: اهل بیتی. (۱۰)
یعنی: آنچه در قرآن و كتاب خدای عزیز و جلیل می‏یابید باید به آن عمل كنید و در ترك آن عذری ندارید و آنچه در كتاب خدا نباشد (از نظر شما) ولی در سنت من یافته شود، عذری در ترك عمل به سنت از شما، پذیرفته نیست و هر گاه در موردی نه در كتاب و نه در سنت من راجع به آن چیزی نیابید به آنچه اصحاب من گویند عمل كنید كه اصحاب من مانند ستارگان‏اند به هر كدام چنگ بزنید و هر كدام را بگیرید، بر هدایت و رستگاری قرار دارید اختلاف و آمد و شد اصحاب من برای شما رحمت است.
از رسول اكرم صلی الله علیه وآله سؤال شد: اصحاب شما كیستند؟ در پاسخ فرمود: اصحاب من، اهل بیت من هستند.
امام صادق علیه‏السلام در كلامی دیگر همانند سخنان درربار همیشگی خویش، قاطع و قانونمند، ریشه بسیاری از مشاجره‏ها و جبهه‏بندی‏ها را خشكانده و طرح یك جامعه سالم و بدور از هر نوع پراكندگی و چند گانگی را ریخته است آن جا كه فرمود:
«انما الامور ثلاث بین رشده فیتبع و بین غیه فیجتنب و امر مشكل یرد حكمه الی الله عزوجل و الی رسوله. حلال بین و حرام بین و شبهات یتردد بین ذلك فمن ترك الشبهات نجی من المحرمات و من اخذ بالشبهات ارتكب المحرمات و هلك من حیث لایعلم‏». (۱۱)
یعنی: امور زندگانی سه قسم‏اند: آنچه رشد و صلاح و خوبی آن آشكار است. پس باید دنبال شود و دوم آنچه ضلالت و فساد و بدی آن محرز است و باید از آن اجتناب شود و مشكلات میان این و آن كه حكم آنها به خدا و رسول واگذار می‏گردد. به عبارت دیگر: حلال بین و آشكار و حرام بین و معلوم و شبهه‏هایی میان این دو، هر كس شبهات را رها كند از حرامها نجات یابد و هر كه شبهه‏ها را بگیرد گرفتار حرام می‏شود و ندانسته هلاك می‏گردد.
۴) بحث‏های تفرقه‏انگیز: خداوند متعال، براساس حكمت، همه مسایل زندگی بشری را یكدست و صددرصد واضح و بدیهی قرار نداده است و چنان كه قبلا خاطرنشان ساختیم رشد و غوایت و هدایت و ضلالت و حق و باطل و بالاخره خوب و بد امور را گاهی مشتبه ساخته است هر چند كه موارد رشد بین و غوایت‏بین و به اصطلاح حق و باطل آشكار هم، كم نیستند. و همین معنا میدان آزمایش و امتحان انسان است و چنان كه در حدیث امام جعفر صادق علیه‏السلام آمده است آن خود یكی از فلسفه‏های بعثت پیامبران است.
از جمله نكاتی كه امام صادق علیه‏السلام در زمینه یكپارچگی جوامع، در زیر سایه انبیاءعلیهم‏السلام ، هماهنگ با جدش امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام در نهج‏البلاغه، یادآورده (۱۲) دو نكته ذیل است:
۱) روشن نبودن حق و باطل و وجود ابهام و آمیختگی میان آن دو.
۲) منع از بحث و جدالهای بی‏حاصل كه نه تنها به نتیجه نمی‏انجامد بلكه آثار سوء نیز باقی می‏گذارد.
در مورد نكته نخست، مجلسی روایت می‏كند كه روزی مردی شامی با برخی شاگردان آن حضرت با تجویز و نظر خاص وی به بحث و سخن نشسته و نتیجه‏ای بسیار خوب و عالی گرفته بودند. امام خطاب به آن مرد شامی فرمود: «یا اخا اهل الشام ان الله اخذ ضغثا من الحق و ضغثا من الباطل فمغثهما ثم اخرجهما الی الناس ثم بعث انبیاء یفرقون بینهما فعرفهما الانبیاء و الاوصیاء، فبعث الله الانبیاء لیفرقوا ذلك...» (۱۳) یعنی: ای برادر كشور شامی! خداوند پاره‏ای از حق و باطل را در هم كرده و در اختیار مردم گذاشته سپس پیامبران را برانگیخته تا آنها را از هم جدا كنند. خداوند حق و باطل را بطور كامل برای پیامبران شناسانده است و بعثت انبیاء برای تفریق و جداسازی حق از باطل در آن موارد اشتباه است... و اگر حق و باطل در همه موارد روشن و آشكار می‏بود، نیازی به بعثت انبیاء نمی‏شد.
نكته دوم: بحث و گفتگوی علمی و جدال پیرامون موضوعی عقیدتی آن جا كه روشنگر باشد و انسان را از كوره راههای پندار و توهم به سرچشمه زلال حقیقت‏برساند پسندیده و بسیار لازم است. «وجادلهم باللتی هی احسن...» النحل /۱۲۵. یعنی: با حكمت و پند و اندرز نیكو و جدال احسن به راه پروردگارت بخوان كه او داناترست كه چه كسی گمراه است و كدام فرد بر شاهراه هدایت قرار می‏گیرد.
اما، همیشه و هر بحثی به نتیجه مطلوب نمی‏رسد و هدف را تامین نمی‏كند بلكه بعكس براساس عصبیت و پیشداوریهای جزمی، آتش لجاجت و خصومت دامن زده می‏شود و شكافها را فراختر و فاصله‏ها را زیادتر می‏كند. این جا است كه بحث و گفتگو نه تنها مجاز نیست‏بلكه احیانا ممنوع می‏باشد.
در این جا یادآوری دو نكته حائز اهمیت است:
اول آن كه، بحث و مناظره برای گرفتن نتیجه مطلوب است. اما وقتی طرف مباحثه ابدا زیر بار سخن حق نمی‏رود، گفتگو با او چه فایده‏ای دارد؟
دوم از شاخی به شاخی شدن از شیوه‏های باطلی است كه برخی در مقام صحبت و مناظره، گرفتار آن می‏شوند و هدف آن است كه حق را نپذیرند.
سوم تاكید امام بر این معنا است كه حتی‏المقدور وحدت و یكپارچگی جامعه حفظ شود و با طرح بحثهای اختلاف‏انگیز كه فقط به كینه‏ها و دشمنیها دامن می‏زند جامعه را دچار تشتت نكنیم.
در پایان مقال، به داستان طنزآمیزی اشاره می‏كنم كه در عین حال نشانگر یكی از واقعیتهای غیر اجتماعی است. این قصه، روشن می‏كند كه همواره در اطراف و اكناف، شیاطینی وجود دارند كه معمولا پیرو هیچ یك از طرفین دعوا نیستند، آتش بیار معركه خلاف‏اند و دامن زننده به شعله شقاق.
مؤمن طاق یكی از شاگردان و اصحاب امام ششم جعفر صادق علیه‏السلام با ابوحنیفه برخوردهایی داشته كه در كتب تاریخ و حدیث آمده است. از جمله: روزی مؤمن طاق، بر ابوحنیفه وارد شد. او به مؤمن گفت: چیزی راجع به شیعه شنیده‏ام.
مؤمن: آن چیست؟
ابوحنیفه: شنیده‏ام شما شیعیان، وقتی یكی‏تان مرد دست چپ او را می‏شكنید تا نامه عملش قهرا بدست راستش داده شود!
مؤمن گفت: ای نعمان! این را به دروغ به ما نسبت می‏دهند. لیكن از شما مرجئه هم به ما چنین رسیده: وقتی كسی از شما می‏میرد قیفی در دبر او می‏گذارید و یك سبو آب در آن خالی می‏كنید تا به روز قیامت تشنه نشود.
ابوحنیفه: «مكذوب علینا و علیكم‏» (۱۴) یعنی: معلوم می‏شود بر ما و شما (فراوان) دروغ بسته‏اند.
یادداشتها و مآخذ
۱- ر.ك: به بحثی تحت عنوان فرهنگ وحدت در قرآن و نهج‏البلاغه، ارائه شده به كنگره سوم مجمع التقریب كه توسط آن مجمع تكثیر و پخش شده و سپس در مجله میقات حج‏شماره‏۶ به چاپ رسیده است.
۲- ر.ك: محمد جواد مغنیه، التفسیر المبین، ص‏۳۹۲.
۳- همان.۶۹.
۴- نهج‏البلاغه، خطبه پنج، صبحی صالح.
۵- ابومنصور، احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، ۲/۳۶۲، با تعلیقات خرسان، نجف اشرف والكافی، ۵/۲۵. كتاب الجهاد، رجوع كنید به: محمد حسین مظفر و سید ابراهیم سید علوی، امام جعفر صادق،۲۸۷، رسالت قلم، تهران، اندك فرقی میان متن كافی و متن احتجاج وجود دارد.
۶- الاحتجاج، ۲/۳۵۸، با تعلیقات خرسان.
۷- كمال‏الدین محمدبن موسی دمیری، حیاهٔ الحیوان، ۲/۴ و ۱/۲۷۹، مصر۱۳۸۹ ه . ق.
۸- شمس‏الدین احمدبن محمد معروف به ابن خلكان، وفیات الاعیان، ۱/۳۲۷، دارصادر، بیروت.
۹- الاحتجاج، ۲/۳۵۵. از جمله مواردی كه اختلاف به معنای آمد و شد است در آیه ۱۹۰ آل عمران است: «ان فی خلق السموات والارض واختلاف اللیل والنهار لایات لاولی الالباب‏» اصولا اختلاف مصدر افتعال از ماده خلف است و هر چند كه در مواردی و از جمله در برخی آیات قرآنی، اختلاف به معنی نزاع و كشمكش و چندگانگی آمده و لیكن در آن موارد هم، معنای اصلی كه آمد و شد و جانشینی چیزی بجای چیزی دیگر و یا شخصی و اشخاصی بجای شخص و اشخاص دیگر می‏باشد و در اختلاف به معنای جنگ و ستیز نیز گویا یكی از طرفین می‏خواهد با از بین بردن مقابل جای او را بگیرد.
۱۰- همان،۳۵۶.
۱۱- همان،۳۵۶.
۱۲- نهج‏البلاغه در این زمینه، بسیار پربار است. رجوع كنید به: نور علم، ش‏۳۶ ابعاد حق و باطل در نهج‏البلاغه از نویسنده.
۱۳- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار،۷م، ۴۰۸، مؤسسه الوفاء، بیروت.
۱۴- همان،۴۰۷.
منبع : بانک اطلاعات اخبار مجمع جهانی اهل بیت


همچنین مشاهده کنید