سه شنبه, ۲۹ اسفند, ۱۴۰۲ / 19 March, 2024
مجله ویستا

یک امریکایی مشروطه خواه


یک امریکایی مشروطه خواه
هاوارد باسکرویل در دهم آوریل ۱۸۸۵ میلادی در شهر نورث پلاتدر ایالت نبراسکای ایالات متحده امریکا متولد شد و در کالج این ایالت تحصیلات مقدماتی خود را به پایان رساند. باسکرویل دست پرورده یک مدرسه در پرینستون امریکا بود که پس از پایان دوران تحصیلات خود در ۲۳ سالگی به عنوان معلم در مدارس جدید به کشور ایران سفر کرد. در این برهه از زمان سابقه ذهنی ملیون و مردم ایران نسبت به متخصصین روسی و انگلیسی بسیار منفی بود و به همین دلیل مدارس جدید و تازه تاسیس امریکایی از اقبال بیشتری برخوردار بودند.
مدرسه «مموریال اسکول» در شهر تبریز که در سال ۱۸۹۱ میلادی تاسیس شده بود از اقبال خوبی در جذب علاقه مندان برخوردار بود و حدود صد نفر شاگرد جذب کرده بود. از جمله این شاگردان می توان از شاعر گرانقدر خانم پروین اعتصامی نام برد. باسکرویل آموزگار جوانی بود که به دلیل علاقه مندی به تفکرات و اندیشه های معنوی شرق در این مدرسه مشغول تدریس تاریخ عمومی بود. وی بعداً به موجب درخواست شاگردان ارشد و برخی از معلمان مانند مرحوم شریف زاده، کلاسی نیز برای تدریس حقوق بین المللی دایر کرد. پس از بمباران مجلس توسط محمدعلی شاه آزادیخواهان شهر تبریز به سرعت در مقابل این تعدی شاه جبهه گرفته و کانون مبارزاتی بزرگی علیه دیکتاتوری ایجاد کردند. در این مقطع باسکرویل در شهر تبریز مشغول تدریس بود.
آشنایی وی با آرا و عقاید آزادیخواهان و به خصوص سیدحسن شریف زاده (از اعضای مرکز غیبی) و شهادت وی در تبریز در هنگامه محاصره شهر تبریز توسط قوای دولتی(محمد علی شاه) در طول یازده ماه به منظور انهدام مجاهدین و اندیشه مشروطیت که منجر به بروز قحطی و مرگ و میر ناشی از آن شده بود تاثیر بسزایی در روحیات باسکرویل در همفکری و همکاری با مجاهدان مشروطیت داشت. ویسلن مدیر مدرسه مموریال و کنسول امریکا در تبریز با افکار و اقدامات باسکرویل مخالفت کرده و از ستارخان درخواست می کند که او را از این کار بازدارد ولی باسکرویل ستارخان را متقاعد کرده بود که به عنوان یک انسان باید این حق را داشته باشد که راهی را که انتخاب کرده، ادامه دهد.
عزم باسکرویل در مبارزه علیه ظلم و تجاوز جزم بود به طوری که «مری آن» نامزد باسکرویل نیز نتوانست او را از تصمیمش منصرف و با خود به امریکا بازگرداند. باسکرویل که دوره آموزش های نظامی را در امریکا سپری کرده بود دست به اقدامی مبتکرانه زد و «فوج نجات» را که متشکل از جوانان شجاع و دلیر تبریز بود پایه گذاری کرد و به آموزش نظامی آنها پرداخت. باسکرویل و جوانان فوج نجات عهد و پیمان بسته بودند که در دفاع از آزادی و شهر قحطی زده تبریز در مقابل قوای استبداد تا پای جان ایستادگی کنند.
با بحرانی تر شدن اوضاع تلاش مقامات امریکایی و حتی قوای مشروطه خواه و توصیه های شخص ستارخان در منصرف کردن باسکرویل شدت بیشتری گرفت ولی او بار دیگر بر تصمیم جدی خود پافشاری کرد.
باسکرویل در پاسخ به کسانی که می گفتند این جنگی است در ایران و مربوط به ایرانی ولی تو یک امریکایی هستی یادآور شده بود که «روح انسانی همه مردم جهان یکسان است و تنها فرق من با این مردم در این است که من در منطقه ای دیگر از مادر زاده شده ام که آن هم در تصمیم من مهم و تاثیرگذار نیست.»
فروردین ماه سال ۱۲۸۸ شمسی، تبریز روزهای سختی را می گذراند. شب و روز گلوله های توپ و تفنگ از هر سو بر سر مردم شهر می بارید و شهر از هر سو چنان در محاصره بود که گرسنگی و مرگ همه را پریشان خاطر کرده بود. نیرنگ های کنسول های روس و انگلیس ستارخان و باقرخان را برآن داشت که بار دیگر به جنگی بزرگ برخیزند و این بار غرب تبریز را برگزیده و برآن شدند که به یکی از مواضع صمدخان از قوای دولتی یورش برند و چون بسیج نیرو می کردند باسکرویل چنین خواست که فوج نجات در این حمله پیش قدم باشد.
باسکرویل آن شب از وجد گرفتن رخصت از سردار ملی که رهبری مقاومت را به عهده داشت به خواب نرفته و فوج خود را مهیای مبارزه می کرد. صبح دوشنبه ۳۰ فروردین ۱۲۸۸ شمسی مصادف با ۱۸ آوریل ۱۹۰۹ اولین کسی که قدم به میدان جنگ گذاشت و به فوج خود فرمان حمله داد، باسکرویل بود.
باسکرویل در میدان رویارویی حق و باطل با روحیه ای استوار و عزمی راسخ به نبرد پرداخت تا اینکه قلب پاکش آماج تیر دشمنان آزادی قرار گرفت و جان سپرد. مردم مبارز تبریز از کشته شدن جوان شجاع امریکایی در ۲۴ سالگی که حکم مهمان را برای آنها داشت به سختی غمگین شدند و پیکر بی جانش را به شهر منتقل و طی مراسمی باشکوه در گورستان ارامنه به خاک سپردند.
کسروی در شرح مراسم تشییع پیکر وی چنین نوشته است؛ «... شاگردان باسکرویل و دسته فداییان او و ارمنیان، گرجیان و امریکاییان و همه آزادیخواهان از بزرگ و کوچک با دسته های گل پیرامون جنازه را گرفته، روانه شدند. همه را اندوه گرفته، پژمرده و افسرده می بودند. میانه راه در چند جا پیکره برداشتند و چون جنازه بدین سان به گورستان امریکاییان رسید، در آنجا یک رشته گفتارهایی رانده شد و شور و خروش سترگی برخاست. از کسانی که به گفتار پرداختند بارون سدراک از آزادیخواهان ارمنی می بود و چنین گفت؛ من اکنون بی گمان شدم که مشروطه ایران پیش خواهد رفت زیرا خون پاک این جوان بی گناه در راه آن ریخته شد.»
سنگ مزار باسکرویل به دستور شیخ محمد خیابانی تهیه و بر مزار وی در قبرستان ارامنه در تبریز نصب شد.
پس از کشته شدن هاوارد باسکرویل انجمن تبریز برای قدردانی از وی دستور بافتن قالیچه ای به دست زنان تبریزی را صادر کرد، طرح آن لچک ترنجی و در ترنج وسط آن تصویر باسکرویل با مهارت و چیره دستی نقش بسته و همچنین در اطراف قاب ترنج به دو زبان عبارت زیر نوشته شده بود؛ تصویر باسکرویل یادگار قدرشناسی از طرف جمعیت خیریه مرکزی ایران- تبریز.
انجمن تبریز تصمیم گرفته بود تفنگ باسکرویل را به همراه قالیچه بافته شده برای مادر وی در امریکا ارسال دارد ولی این قالی متاسفانه هرگز به دست مادر باسکرویل نرسید.
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید