پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

مسیحیت نوین آمریکا


مسیحیت نوین آمریکا
فضای آمریكا در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم فضای پرشور و شوق و گشاده ای بود. مسیحیت آمریكایی منعكس كنندهٔ این فضا بود. در قرن نوزدهم تكثر دینی فوق العاده ای به وجود آمد كه تا قرن بیستم ادامه داشت. بسیاری از موضوع های پیچیده دربارهٔ عبادت، تعاون و همیاری ایمانی، تنوعات ساختار كلیسایی و نگرش های مسیحی نسبت به جهان در مقابل ارزش های فرهنگی آمریكا، در فصل های بعد بررسی خواهد شد. در این فصل، از تكثر گروه های دینی آمریكا بحث خواهیم كرد. بخشی از پایان همین فصل دربارهٔ قرن بیستم است كه خلاصه ای كلی از نتایج بعضی از آرزوهای دینی است كه در قرن نوزدهم به وجود آمدند و تداوم بعضی از مشاجراتی بودند كه بعد از جنگ داخلی به وجود آمده بودند.
● قرن نوزدهم: تكثر دینی در آمریكا
قرن نوزدهم، مانند قرن هجدهم، با افول عمومی دین در آمریكا آغاز شد. شور و شوق «بیداری عظیم» فروكش كرده بود؛ دین موضوعی صرفاً دلخواهی شده بود، و مردم از شهرها بیرون می رفتند و در سرحدات جدید سكنا می گزیدند. جمعیت ایالات متحده، كه در سال ۱۷۷۶ دوونیم میلیون نفر بود، تا سال ۱۸۴۵ به بیست میلیون نفر رسید. افزایش جمعیت چنان جان تازه ای به دین بخشید كه در «قرن نوزدهم مسیحیت آمریكا تبدیل به امر مهمی شد.»{۱} در قرن نوزدهم موج تازه ای از احیاگرایی، كه گاهی اوقات «دومین بیداری عظیم» نامیده می شد، آغاز شد و نهضت انجیل گرایی آمریكا را قوّت تازه ای بخشید. فلسفهٔ روشنگری استمرار پیدا كرد و در آیین معروف به «پروتستان لیبرال» احساس شد. در حال و هوای آزادی دینی در آغاز قرن جدید، چند گروه اشتراكی و بعضی از كلیساهای نوین شكل گرفتند كه در انتظار «رجعت مسیح» بودند. در قرن نوزدهم، دو آیین جدید در آمریكا تأسیس شد: آیین مورمون(۱) و علم مسیحی(۲). كلیساهای مستقر در آمریكا هنوز با مسائلی مواجه بودند: آنهایی كه از كشورهای غیرانگلیسی زبان بودند گاهی دربارهٔ پذیرش آداب و زبان این كشور جدید اختلاف نظر داشتند و كسانی كه سنت های عقلی محافظه كارانه تری داشتند مجبور بودند كه به شور و شوق احیاگرایی در كلیساها پاسخ دهند. جنگ داخلی تقریباً همهٔ كلیساها را بر سر مسئلهٔ برده داری منشعب كرد و به ویژه باعث به وجود آمدن كلیساهای سیاه پوستان در داخل فرقه های رسمی شد. تعجب آور نبود كه انشعابات در داخل كلیساها بر سر مسائل داخلی ادامه یابد؛ بعضی از گروه های جدید به دلیل عدم موافقت با آداب و عقاید كلیسا شكل گرفتند.
این بخش، كه دربارهٔ قرن نوزدهم است، به جهت سهولت وانسجام داخلی، بعضی از فرقه ها و نهضت های جدید دینی را تا زمان بروز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ در بر می گیرد. بسیاری از كلیساهایی كه بر سر موضوع هایی در قرن نوزدهم منشعب شده بودند از آن زمان به بعد تلاش كردند كه دوباره متحد شوند یا با سایر كلیساها پیوند برقرار كنند و فرقهٔ جدیدی به وجود آورند. ما تداوم این تلاش های را تا قرن بیستم دنبال می كنیم تا بتوانیم تصور منسجمی از تاریخ عمومی این گروه به دست آوریم.
● آیین انجیل گرایی(۳) آمریكا
قرن نوزدهم با موج جدیدی از احیاگرایی آغاز شد كه تفاوت نسبتاً زیادی با نخستین بیداری عظیم داشت. شخصیت شاخص این موج جدید چارلز گراندیسون فینی(۴) (۱۷۹۲-۱۸۷۵) بود؛ وی حقوق دانی بود كه به سبب تجربهٔ دینی اش واعظ شد. او كه از روش های سیاستمداران الهام گرفته بود احیا را بهره برداری حساب شده از پدیدهٔ دینی می دانست. در طول نخستین بیداری عظیم، وعاظ سعی كردند كه پاسخی به آن بدهند؛ آنان گرویدن های عاطفی را تمجید می كردند، اما ادعا نداشتند كه خود عمل گرویدن را، كه كاری باطنی و اسرارآمیز است، درك كنند، یعنی عمل گرویدن كار خدا بود. جنبش احیاگرایی در قرن نوزدهم كه در همایش های صحرایی{۲} و مرزها برگزار می شد، از این عقیده نشأت گرفت كه تقدس امری اختیاری و گرویدن امری مربوط به انتخاب شخصی است نه مربوط به عمل الهی.
از نظر ناتان هاچ(۵) (یادداشت شمارهٔ یك را ملاحظه كنید)، جنبش احیاگرایی با روحیهٔ انقلابی جمهوری آمریكا عجین شد و به پدیدهٔ دینی جدیدی انجامید: مردم عادی از عوامل عمدهٔ موضوع های دینی شدند و دین به نحو شگفت انگیزی دمكراتیك تر شد. آن گاه كه تمایز بین یك روحانی تحصیل كرده و یك شخص عامی جاهل فرو ریخت، فضیلت با دینداری عامیانه پیوند خورد وموعظهٔ ناآموخته (موعظهٔ قلبی نه مغزی) بر موعظهٔ عالمانه ترجیح داده شد به علاوه، نهضت های جدید دینی، از جمله آیین انجیل گرایی، برای انگیزه های معنوی مردم عادی كه تشویق می شدند تا ایمان را برای خود تعریف كنند و نسبت به آن شور وشوق داشته باشند، بهای زیادی قائل بودند.
بعد از جنگ داخلی، دوایت ال. مودی (۶) (۱۸۳۷-۱۸۹۹) از فنون تجاری و تبلیغی در جنبش احیای دینی استفاده كرد و اجتماعات وسیع درون فرقه ای شهری شبیه انجمن های گستردهٔ صحرایی نیمهٔ اول این قرن به وجود آورد. او كالج مودی بیبل(۷) را برای تربیت كشیشان انجیلی تأسیس كرد. پیام احیاگرایی ساده و غالباً ضدعقلی بود، یعنی بر عشق رهایی بخش خدا كه در عیسی مسیح تحقق داشت تأكید می كرد و دعوتی جدی به توبه بود. جنبش احیاگرایی در جهت نوعی تجربهٔ عاطفی برنامه ریزی شده بود كه گناهكاران را به تولدی دوباره و به تجرهٔ شفابخش محبت خدا رهنمون می شد. بسیاری از انجیل گرایان انتظار داشتند كه گرویدن همراه با نوعی ظهور و بروز باشد كه آنان آن را «تمرین»(۸) می نامیدند كه شامل گریه كردن، دویدن یا نوعی لرزش و رعشه در بدن بود. آیین انجیل گرایی آمریكا غالباً نوید بهبود و پیشرفت اجتماعی و اخلاقی می داد و در جهت آن اقدام می كرد و مردم را برای نوعی زندگی فعال آماده می كرد. اتحادیهٔ انجیلی در سال ۱۸۴۶ شكل گرفت تا نیرو و توان انجیلی را در جهت خدمت به مسیحیت مبتنی بر متون مقدس، در مقابل ادیانی كه غیرمبتنی بر متون تلقی می شدند (مانند آیین كاتولیك رومی)، قرار دهد. در سراسر قرن نوزدهم، جوامعی نظیر «جامعهٔ كتاب مقدس آمریكا» و «جامعهٔ تراكت آمریكاظ در جهت گسترش پیام انجیلی و برای الهام دادن به پیشرفت های اخلاقی به وجود آمدند (اتحاد اعتدالی آمریكا).
پیروان آیین انجیل گرایی بیشتر عادت داشتند كه رویكردی عاطفی به دین ارائه كنند؛ مثلاً احیاگران متدیست در انگلستان كه به دلیل عاطفی بودن زیاد از حد مورد تمسخر بعضی افراد بودند، معروف به انجیلی بودند. اما تا حد زیادی، این آیین توصیف كنندهٔ كسانی است كه بر تجربهٔ دینی و اهمیت نوعی تصمیم گیری واضح و مشخص دربارهٔ عیسی مسیح تأكید دارند. انجیل گرایان بر مرجعیت كتاب مقدس و گناهكار بودن انسان تأكید و بر نیاز انسان به تولدی تازه و نوعی زندگی مقدس و شهادت فردی اصرار دارند.
علاوه بر فرقه های خاص انجیلی،{۳} گروه های انجیلی در فرقه های اصلی پروتستان نیز وجود دارند، یعنی می توان منونایت های انجیلی، پرسبیترن های انجیلی، متدیست های انجیلی، لوتری های انجیلی و امثال آنها را یافت. نمی توان این را مسلم گرفت كه این كلیساها همیشه با اعمال و عقاید انجیلی آمریكا مشخص می شوند. لغت «انجیلی» (مخصوصاً در اروپا) گاهی برای تمایز پروتستان ها از كاتولیك های رومی به كار می رود و گاهی به مسیحیانی كه تحت تأثیر جنبش احیاگرای متدیست بودند اشاره دارد، و در تاریخ آمریكا غالباً به معنای تجربهٔ دینی شخصی و تولدی تازه در مسیح است كه غالباً با بنیادگرایی مسیحی عجین بوده است.{۴}
● آیین پروتستان لیبرال
گروه هایی از مسیحیان، چون ملهم از فلسفهٔ عقل گرایی عصر روشنگری و خداباوری طبیعی بودند، غالباً در واكنش به عاطفه گرایی نهضت احیاگرایی، بینش آزادتری دربارهٔ تفسیر كتاب مقدس داشتند. مصداق بارز فرقه های جدید كه این خصوصیات را دارا هستند، فرقهٔ توحیدباوری(۹) است. این فرقه چون در آیین جماعت گرای آمریكا شكل گرفت و با آثار ویلیام الری چانینگ(۱۰) (۱۷۸۰-۱۸۴۲) سروكار داشت، آموزهٔ اسرار آمیز تثلیت را انكار كرد و در عوض به واحد بودن خدا اعتقاد پیدا كرد. توحیدباوران مواضع خود را بر كتاب مقدس مبتنی می كنند و بعضی از اعتقادات الهیاتی نهضت اصلاح دینی مخصوصاً آموزهٔ كالوینی دربارهٔ انحطاط كامل انسان را رد می كنند.
گاهی لیبرالیسم به معنای رهایی از تعصب و آمادگی پذیرش پیشرفت در دین و اندیشه های نوین است. با این معیارها در همهٔ كلیساها یعنی در كلیساهای كاتولیك، پروتستان سنتی و پروتستان انجیلی می توان افراد لیبرال را مشاهده كرد. آیین پروتستان لیبرال معمولاً به فهمی از مسیحیت اشاره دارد كه برانگیزه های انسانی تأكید دارد، نه بر گزاره های اعتقادی یا گرویدن عاطفی، بر این اساس، این اصطلاح غالباً بد فهمیده می شود و برای انتقاد از كسانی كه به معنای سنتی دینی نیستند به كار می رود.
● گروه های اشتراكی
بسیاری از تجربه های دینی در فضای آزادی دینی قرن نوزدهم آمریكا شكوفا شدند. انگیزهٔ اشتراكی از سنت اولیهٔ مسیحی نشأت می گرفت كه در آن، اعضا در دارایی های خود شریك بودندوزندگی مشتركی داشتند (كتاب اعمال رسولان، ۴: ۳۲-۳۷ را ملاحظه كنید).{ ۵} چنان كه در فصل چهارم ملاحظه كردیم، سنت رهبانی از میل به نوعی زندگی كامل و زندگی كردن در یك جماعت سرچشمه می گرفت. در سراسر تاریخ، گروه های اشتراكی به همین دلایل كلی گردهم آمده اند: مثلاً در قرن دوازدهم والدن ها(۱۱)گروهی بودند كه گرد پیتر والدو(۱۲) ( ۱۱۷۶) جمع شدند تا این كه مطابق فقر رسولی زندگی كنند.
پیش تر ملاحظه كردیم كه گروه هایی از یك فرقهٔ مهم مسیحی جدا می شدند تا هویت دینی مجزایی تشكیل دهند (مثلاً فرقهٔ آمیش از منونایت ها منشعب شد). گروه های اشتراكی گاهی اوقات از یك گروه اصلی منشعب می شدند و گاهی هم كاملاً ابداعی بودند. در آمریكا بسیاری از این گروه ها به واسطهٔ اعتقادشان به «رجعت مسیح» گردهم آمدند. هر اعتقادی كه داشتند، معمولاً یك رهبر قوی مؤسس آنها بود و در روستاهای مجزا یا در خانه های اشتراكی با هم زندگی می كردند و غالباً اعمال یا عقاید خاصی داشتند. گروه هایی هم وجود داشتند كه از كمال گرایی الهام گرفته بودند و تقریباً به طور كامل از روشنفكران و انسان های ادیب تشكیل شده بودند (مانند نهضت بروك فارم)(۱۳) و نیز گروه هایی بودند كه از زهدگرایی آلمان الهام گرفته بودند و ازدواج نمی كردند و منتظر بودند كه نظم و آهنگ جهان باز گردد (نظیر راپیت ها كه به «جامعهٔ هماهنگ» نیز معروف بودند). بعضی از محصولاتی كه امروزه ما از آنها استفاده می كنیم(یا برچسب های آنها را می شناسیم) اساساً مربوط به گروه های اشتراكی قرن نوزدهم بوده اند، نظیر ابزار و ماشین آلات آمانا(۱۴) منسوب به جامعهٔ كلیسایی آمانا در یووا(۱۵)، و نقرهٔ یونیدا(۱۶) منسوب به جماعت یونیدا كه جان هامفری نویز(۱۷) (۱۸۱۶-۸۶) آن را در نیویورك تأسیس كرد. در این جا دو گروه از اینها را بیشتر بررسی می كنیم.
● جماعت هاپیدال:(۱۸)
این گروه را آدین بالو(۱۹) (۱۸۰۳-۱۸۹۰)، واعظ عمومیت گرای آمریكا، در سال ۱۸۴۲ در ماساچوست بنیان گذاشت. عمومیت گرایی عقیده ای است كه نجات را شامل همهٔ انسان ها می داند، یعنی محبت خدا به همه و میل او به نجات همهٔ جان ها، این عمل نجات بخش عمومی را تحقق می بخشد.{۶} هاپیدال یك جماعت آرام و آرمانی بود كه اعتقادهای مشترك را الزامی نمی دانست، اما اعضای خود را ملزم می كرد كه از خشونت و سوگند یاد كردن و نوشیدن مشروبات مسكر پرهیز كنند. این جماعت در سال ۱۸۵۷ متلاشی شد، اما «نهضت عمومیت گرا»یی كه آدین و هوشع بالو(۲۰) (۱۷۷۱-۱۸۵۲) از مهم ترین رهبران آن بودند، استمرار یافت و تبدیل به كلیسای عمومیت گرای آمریكا شد و در سال ۱۹۶۱ با «انجمن توحیدی آمریكا» متحد شد و «انجمن توحیدی و عمومیت گرای آمریكا» را تشكیل دادند.
● شیكرها:(۲۱)
«جامعهٔ متحد مؤمنان به رجعت مسیح» عنوان رسمی آنهاست؛ آنان گروهی از «كواكرهای لرزان» بودند كه در سال ۱۷۷۴ مادر آن لی(۲۳) (۱۷۳۶-۱۷۸۴) آنان را به نیویورك هدایت كرد. آنان معتقد بودند كه خدا به شكل مذكر در شخص عیسی مسیح و به شكل مؤنث در شخص مادر آن لی ظاهر شده است. آنان جماعتی از افراد مجرد و صلح جو در نیویورك تأسیس كردند كه به صورت جمعی زندگی می كردند. عضویت در آن گروه مبتنی بر گرویدن بود و به نحو چشمگیری گرایش به تغییر و تحول داشتند. هنوز اعضای مسن و نوكیشان، جوامع شیكری در كانتبری، نیوهامپشایر(۲۳) و در كنار دریاچهٔ سبت دی(۲۴) ناحیهٔ ماین زندگی می كنند، گرچه بیشتر آنان از بین رفته اند. آنها بزرگ ترین گروه های اشتراكی بودند كه به سبب رقص آیینی پر شورشان و به دلیل معماری و وسایل خاص. و ابداعات الهیاتی شان و مخصوصاً به دلیل اعتقاد به ظهور خدا به شكل مؤنث، به لحاظ تاریخی از آنان یاد می شود.
غالب این گروه های اشتراكی دیگر وجود ندارند؛ اما بسیاری از محل های اقامت آنها به عنوان محل های تاریخی حفظ شده است و پیوسته به دلیل تجربه هایشان در زندگی جمعی از آنان یاد می شود.
● گروه های هزاره گرا
در عهد جدید ملاحظه می كنیم كه مسیحیان از همان آغاز به رجعت مسیح معتقد بوده اند. اگر به بازگشت مسیح بیندیشیم پرسش های معینی برایمان مطرح می شود: چه زمانی خواهد آمد؟ وقتی كه او بازگشت چه كاری انجام خواهد داد؟ بعضی از مسیحیان با خواندن كتاب مكاشفهٔ یوحنا، ۲۰: ۱-۱۰، معتقدند كه مسیح یك دورهٔ سعادت هزارساله ایجاد خواهد كرد. بنابراین، شادمانه منتظر آمدن هزاره اند (هزاره به معنای یك دورهٔ هزار ساله است). بیشتر مسیحیان معتقدند كه مسیح برای قضاوت دربارهٔ زنده ها و مرده ها باز می گردد، اما برای تعیین تاریخ و زمان رجعت خیلی تلاش نمی كنند. گروه های هزاره گرا در قرن نوزدهم با پرسش هایی دربارهٔ رجعت سرگرم بودند و چنان درگیر تفسیر علایم این زمان بودند كه امیدواری فراوانی دربارهٔ قریب الوقوع بودن بازگشت مسیح ابراز می داشتند. سه گروه عمده از مسیحیان هزاره گرا كه در قرن نوزدهم به وجود آمدند، عبارت اند از ادونتیست ها(۲۵) {ظهورگرایان} (كه در این جا ادونتیست های روز هفتم معرفی شده اند، گرچه گروه های دیگری از آنان نیز وجود دارند)،{۷} شاهدان یهود(۲۶) و دیسپنساشنالیست ها(۲۷){مقطع باوران}.(۲۸)
● ادونتیست های روز هفتم: (۲۹)
نهضت ادونتیزم با پیشگویی های ویلیام میلر(۳۰) (۱۷۸۲-۱۸۴۹) دربارهٔ پایان جهان آغاز شد. میلر كه واعظی غیرروحانی از كلیسای بپتیست بود، در كتاب های دانیال و مكاشفهٔ یوحنا تأمل كرد و راهی برای بیان زمان پایان جهان ابداع كرد. وی در سال ۱۸۳۱ موعظه ای دربارهٔ رجعت مسیح ایراد كرد و بیان داشت كه باید در سال ۱۸۴۳ منتظر رجعت بود. موعظهٔ او ظاهراً قانع كننده بود، چون بیش از هفتصد كشیش از فرقه های مختلف او را به منابر خود دعوت كردند و به او كمك كردند كه این سخن را تبلیغ كند. چون در سال ۱۸۴۳ مسیح رجعت نكرد، او درباره محاسبه ای انجام داد و دو تاریخ دیگر در سال ۱۸۴۴ پیش بینی كرد. در آن زمان، بین پنجاه هزار نفر تا یك میلیون نفر از مردم جماعت های خود را رها كردند و منتظر آمدن مسیح ماندند. وقتی دوباره در تاریخ های مشخص شده رجعت تحقق نیافت، بعضی از این مردم كلیساهای خود را به طور كلی ترك كردند، بعضی ها به جماعت های خود بازگشتند و با این حال، بعضی ها گروه های ادونتیست انشعابی تشكیل دادند.
به طور كلی، ادونتیزم اعتقاد به قریب الوقوع بودن رجعت مسیح، مجازات بدكاران و پاداش نیكوكاران است. وسیع ترین و معروف ترین فرقهٔ ادونتیست، فرقهٔ ادونتیست روز هفتم است كه جوزف بیتس(۳۱)، جیمز وایت(۳۲) و همسرش الن گولدوایت(۳۳) (۱۸۲۷-۱۹۱۵) آن را تأسیس كردند؛ الن پیشگوی كلیسای ادونتیست روز هفتم محسوب می شود. نخستین مجمع این كلیسای جدید در باتل كریك(۳۴) در ایالت میشیگان در سال ۱۸۶۳ برپا شد. مكاشفات فراوان الن در حل مسائل اولیهٔ اعتقادی و عملی بسیار مؤثر بود.
ادونتیست های روز هفتم روز شنبه (نه یكشنبه) را روز مناسب برای عبادت مسیحی می دانند. آنان كتاب مقدس را یگانه اصل معتبر ایمان می دانند و آن را تحت اللفظی تفسیر می كنند. آنان پیشگویی های الن وایت را می پذیرند و معتقدند كه روح پیشگویی در كلیسای ایشان حضور دارد. آنان به طور جدی به روز شنبه اعتقاد دارند و از بسیاری از قوانین رژیم غذایی عهد قدیم تبعیت می كنند. آنان منتظر رجعت مسیح هستند، اما برای تعیین تاریخ دقیق آن تلاش به عمل نمی آورند. آنان معتقدند كه مسیح داوری خود را در سال ۱۸۴۴ آغاز كرده است (تاریخی كه میلر برای رجعت تعیین كرده بود) و در زمان آمدن خودش آن را به انجام می رساند.
● شاهدان یهوه:
فرقهٔ شاهدان یهوه را چارلز راسل(۳۵) (۱۸۵۲-۱۹۱۶) تأسیس كرد. او كتاب مقدس را مطالعه كرد و در حدود سال۱۸۷۲ به این اعتقاد رسید كه مسیح در سال ۱۸۷۴ مخفیانه باز خواهد گشت و جهان در سال ۱۹۲۴ پایان می یابد. عقاید منتشر شدهٔ او پیروان زیادی یافت و از سال ۱۸۷۹ خود را كشیشی از كلیسای مستقل پیتسبورگ قملداد كرد، و در همان جا بود كه كتاب برج دیدبانی(۳۶) را منتشر كرد. پیروان او با نام های مختلفی شناخته می شدند، از جمله «قوم دیدبان». رهبر دوم آنان، جوزف فرانكلین رادرفورد(۳۷) (۱۸۶۹-۱۹۴۲) آنان را «شاهدان یهوه» نامید. این فرقه در زمان حیات رادرفورد از چند صدنفر به یكصد و شش هزار نفر گسترش یافت و امروزه ادعا می شود كه بیش از یك میلیون عضو در كشورهای مختلف دارد.
شاهدان یهوه معتقدند كه فقط انتخاب یهوه (صورتی از نام عبری خدا) است كه انسان را وارد حكومت خدا می كند. از نظر آنان، شیطان بر دنیای كنونی حكمرانی می كند و هر حكومت، حرفه و دین سازمان یافته ای هم پیمان با شیطان و در مقابلهٔ با خواست و ارادهٔ یهوه است. آنان خود را بخشی از حكومت الهی می دانند و بر این اساس، در نیروهای ارتش وارد نمی شوند، تحت هیچ پرچمی در نمی آیند و هیچ منصب سیاسی نمی پذیرند. آنان از طریقه های دنیوی و از اعیاد دینی سنتی پرهیز می كنند و عید كریسمس و پاك را منكرند. آنان با اتكا بر كتاب دانیال و مكاشفهٔ یوحنا معتقدند كه تنها مسیح و ۱۴۴ هزار برگزیده دارای نفوس جاودانه اند و دیگران همه فانی اند، اما یك فرصت و اقبال دیگری در دورهٔ هزاره به آنان داده خواهد شد. دنیای كنونی پایان خواهد یافت و دنیای جدیدی جانشین آن خواهد شد. در این زمان فقط عادلان حكومت می كنند و ظالمان از بین می روند و آن ۱۴۴ هزار نفر به آسمان خواهند رفت و بقیه برای همیشه در زمین زندگی خواهند كرد.
● دیسپنساشنالیست ها {مقطع باوران}:
این آیین نظامی از تفسیر كتاب مقدس است كه همهٔ زمان ها را از زمان خلقت جهان به بعد، به مقاطعی تقسیم می كند و هر مقطع را بخش واحدی می نامد. در هر مقطع، خدا به طریق جدید ظاهر می شود و با مردم به طرق مختلفی رفتار می كند. پنج مقطع نخستین به دوره هایی در عهد قدیم باز می گردند و مقطع ششم زمان كلیسای مسیحی است و مقطع هفتم زمان آمدن ملكوت است. اگر اكنون مسیحیان در مقطع ششم به سر می برند به یك معنا آنان در لبه وكنارهٔ ملكوت زندگی می كنند و باید منتظر بازگشت قریب الوقوع مسیح باشند. آنان كتاب مقدس را از این منظر مطالعه و پیشگویی های آن را در تأیید عقاید خود تفسیر می كند. مقطع باوران قرن بیستم آمریكا از مرجع اسكوفیلد كتاب مقدس ویراستهٔ سایرس آی. اسكوفیلد(۳۸) (۱۸۴۱-۱۹۲۳) استفاده می كنند كه یك راهنمای مقطع باوری برای تفسیر متون مقدس عرضه كرد. یادداشت های او بر نسخهٔ كینگ جیمز(۳۹) كتاب مقدس برای مردم طریقی شد كه خودشان بتوانند كتاب مقدس را بفهمند و جواب هایی برای تعلقات خود در آن بیابند.● ادیان جدید آمریكا
بیشتر گروه های دینی جدید از یك كلیسای رسمی خاص یا بر اساس یك اعتقاد عمومی كه در همهٔ كلیساها جریان داشت (نظیر ادونتیزم قرن نوزدهم) به وجود آمدند. اما دو گروه دینی كه در قرن نوزدهم تأسیس شدند «واقعاً» جدید بودند، یعنی از كلیساهای رسمی نشأت نگرفتند و به طور خاص آمریكایی و دارای جنبه های ممتازی بودند كه از اوضاع و احوال آمریكا ناشی شده بود. این دو گروه عبارت بودند از: مورمون ها(۴۰) و عالمان مسیحی(۴۱).
مورمون ها: «كلیسای عیسی مسیح قدیسان متجدد» (مورمون ها) را در سال ۱۸۳۰ جوزف اسمیت(۴۲) (۱۸۰۵-۱۸۴۴) در نیویورك بنیان گذاشت. اسمیت نوعی تجربهٔ الهام بخش داشت: فرشته ای او را در كشف «لوح های طلایی»(۴۳) كه حاوی «كمال انجیل جاودانه» بودند، هدایت كرد. از نظر مورمون ها، كتاب مقدس مورمون ترجمه ای است از همین الواح طلایی كه اسمیت انجام داده است. این كتاب تقریباً پانصد صفحه دارد، و «مانند كتاب مقدس به كتاب هایی تقسیم می شود». كتاب مقدس مورمون، زندگی «قبایل از بین رفتهٔ بنی اسرائیل» را كه به آمریكا مهاجرت كرده اند، توضیح می دهد و از سال های ۶۰۰ ق م تا ۴۲۱ م را در برمی گیرد. طبق كتاب مقدس مورمون، عیسی بعد از رستاخیز بر این قوم ظاهر شد و كلیسایی را در میان آنان بنیان گذاشت. همین كلیسا است كه اسمیت ادعای احیای آن را دارد. از نظر اسمیت، هیچ كلیسای دیگری اعتبار الهی ندارد؛ وی اعتبار خود را مستقیماً از جانب خدا می دانست و معتقد بود كه او را یحیی تعمید دهنده نصب كرده است.
اسمیت و پیروانش به كرتلند(۴۴) در ایالت اوهایو رفتند ودر آن جا یك جماعت كامل به آنان پیوستند. از آن جا به میسوری و سپس به ایلّینویز(۴۵) رفتند و در آن جا كارشان رونق گرفت، اما باعث دشمنی و خصومت همسایگانشان شدند. اسمیت در سال ۱۸۴۴ به دست شخص اوباشی در ایلّینویز كشته شد. با مرگ او، كلیسایش به گروه های چندی منشعب شد كه دو مورد آن دارای اهمیت است. بزرگ ترین گروه به دنبال بریگم یانگ(۴۶)
(۱۸۰۱-۱۸۷۷) به سالت لیك سیتی(۴۷) در ایالت یوتا(۴۸) رفتند و در آن جا نوعی حكومت دینی برپا كردند و از سال ۱۸۵۲ تا ۱۸۹۰ به یكی از اعتقادهای دینی خود یعنی چند همسری آزادانه عمل می كردند. از نظر اسمیت، ازدواج برای نجات اهمیت دارد ازدواج نكردن و تجرد برخلاف خواست و ارادهٔ خدا تلقی می شد – و ازدواج متعدد آموزه ای الهی است.
در الهیات مورمون خدا ابتدا انسان بوده و بعد الوهیت یافته است، چنان كه هر انسانی می تواند چنین باشد. مورمون ها می گویند: «آنچه انسان اكنون هست خدا پیش تر بوده و آنچه خدا اكنون هست انسان می تواند باشد».{۸} انسان می تواند با زندگی موفقیت آمیز از طریق آزمودن دورهٔ فناپذیری در زمین، خدا شود. اگر این آزمون را به خوبی بگذراند می تواند خدایی شود كه بر دنیای خویش حاكم است. دنیاهای زیاد و خدایان فراوانی وجود دارند. به عقیدهٔ مورمون، خدا پدر واقعی جان های انسان هاست. خدا شخص چند همسری است كه با موجودات مؤنث مقاربت و نفوس یا ارواح بی شماری را تولید می كند. برای این كه نفوس فرصتی برای الهی شدن بیابند باید تجسد یابند و به عنوان انسان متولد شوند. بدین قرار، مورمون ها فرزند زیاد داشتن را یعنی تجسد دادن به جان ها را تا آن جا كه ممكن است، وظیفه می دانند. چند همسری انسان را قادر می سازد كه جان های بیشتری را تجسد دهد.
گروه دیگری از مورمون ها، كه گستردگی چشمگیری دارد، «كلیسای دوباره سازمان یافتهٔ قدیسان متجدد» است(۱۸۵۲). این گروه خود را جانشین قانونی كلیسای اسمیت می داند و بعضی از آموزه های بعدی آن مخصوصاً چند همسری و چند خدایی را منكر است. به لحاظ الهیاتی، این جماعت شبیه آیین پروتستان سنتی است. مقرّ اصلی آن در شهر ایندیپندنس در ایالت میسوری است. جوزف اسمیت پسر (۴۹) (۱۸۳۲-۱۹۲۴) رهبر اصلی آن بود، و در كرتلند در ایالت اوهایو صاحب كلیسای اصلی و نسخهٔ خطی كتاب مقدس مورمون است. هزارگرایی بخش مهمی از اعتقاد مورمونی است.
● عالمان مسیحی:
كلیسای عالمان مسیحی را ماری بیكر ادی(۵۰) (۱۸۲۱-۱۹۱۰) بنیان گذاشت. بیشتر زندگی او گرفتار ازدواجی ناخوشایند و سخت بود، اما زندگی او در دههٔ ۱۸۶۰ اساساً متحول شد، و این در هنگامی بود كه فینیس پاركرست كویمبی(۵۱)
(۱۸۰۲-۱۸۶۶) را كه بیماری های روحی را شفا می داد، ملاقات كرد. او بعد از گذراندن یك تجربهٔ شفابخش با این شخص، نظام خاص خود را به پیش برد. او در سال ۱۸۶۶، در حالی كه به شدت بیمار بود، روایت زنده شدن دختر یائرس به دست عیسی (لوقا، ۸: ۴۰-۵۶) را خواند و شفا یافت. این تجربه برای او سرنوشت ساز بود. او معنای واقعی این سخن اناجیل را كه مسیح با تأثیر روحی و معنوی شفا می داد دریافته بود.
از نظر او، عیسی قدرت روح را به مردم می آموخت تا توهمات گناه، بیماری و مرگ را از خود دور كنند. او می آموخت كه همهٔ مردم اگر صرفاً ماهیت معنوی واقعیات را ادراك كنند می توانند با محبت، مطمئن و نیكو باشند، به جای این كه متنفر، هراسان و بیمار باشند: خدا روح یا «ایده» است و خدا همه چیز است. انسان ها نیز انعكاسی از خدا و از این رو روحانی و نیكو هستند. نقش مسیح این است كه انسان ها نیز انعكاسی از خدا و از این رو روحانی و نیكو هستند. نقش مسیح این است كه انسان ها را به این فهم برساند. ادی كتاب علم و سلامتی را در سال ۱۸۷۵ نوشت و {بخش} «راهنمای تفسیر كتاب مقدس» را به آن افزود. از نظر «عالمان مسیحی» این كتاب «یگانه» روش خواندن كتاب مقدس را عرضه می كند. با پیروی از آن، مردم درمی یابند كه یگانه واقعیت عبارت است از «ایده ها»، و ماده وجود ندارد. خدا خیر مطلق است و جایی برای بیماری وجود ندارد. درمان هنگامی می آید كه انسان بتواند این واقعیت را دریابد. ادی به سال ۱۸۷۷ «مدرسهٔ عالی مابعد الطبیعی ماساچوست(۵۲)» را افتتاح كرد كه در آن جا شفادهندگان تربیت می شدند. با فرا رسیدن سال ۱۸۸۶، این شفادهندگان آن قدر موفق بودند كه «انجمن ملی علم مسیحی» تأسیس شد. با فرارسیدن سال ۱۹۰۰، بالغ بر یكصد هزار «عالم مسیحی» وجود داشت.
«علم مسیحی» بخشی از یك نهضت وسیع تر عقلی و عاطفی بود كه به «تفكر نوین» شناخته می شد. شفای روحی و روانی در پایان قرن نوزدهم متداول و مؤثر بود و تعالیم آن برای اعضای بسیاری از فرقه های مختلف مسیحی جالب بود. از نظر پیروان «تفكر نوین»، خدا معیار و اصل زندگی است؛ نجات سعادتی مربوط به این جا و اكنون است. فقدان گناه ندامت را غیرلازم می سازد و عیسی مسیح نماد جرقه ای الهی از خیر در همهٔ انسان ها است. «تفكر نوین» به پیروان خود نوید قدرت باطنی سری و نوعی فهم «واقعی» از مسیحیت می دهد. با آن كه عقاید مشترك مشخصی، از جمله شفای روحی و قدرت خلاق تفكر، در «تفكر نوین» وجود داشت، هرگز تبدیل به یك فرقهٔ سازمان یافته نشد. در عین حال، به عنوان یك نهضت شفابخش، افرادی نظیر ماری بیكر ادی را تحت تأثیر قرار داد كه آنان كلیساهای سازمان یافته ای بنیان گذاشتند.
● آمریكایی شدن و كلیساها
فرقه های انگلیسی زبان به انحای مختلف برای تحول دینی آمریكا الگویی وضع كردند. گروه های غیرانگلیسی زبان مخصوصاً لوتری های آلمانی و كاتولیك های اروپایی، در تعیین این كه چگونه آمریكایی شوند دردسرهایی داشتند. كاتولیك ها مشكل اضافه ای داشتند، و آن این كه همچون كلیسایی تصور می شدند كه قدرت بیگانه بر آن حاكم است.
آیین لوتری: لوتری های آلمان، اتریش و هلند در قرن هفدهم به آمریكا مهاجرت كردند، اما هرگز به عنوان یك گروه اعترافی سازمان نیافتند. در قرن هجدهم، یك مبلغ آلمانی به نام هنری ملشویر مولینبرگ(۵۳) (۱۷۱۱-۱۷۸۷) برای تبلیغ و سازماندهی لوتری ها به آمریكا آمد. او اولین شورای كلیسایی (گروهی از جماعت گرایان لوتری) را سازماندهی كرد و با فرارسیدن سال ۱۷۷۰، هشتاد و یك جماعت لوتری فقط در پنسیلوانیا وجود داشت. با فرا رسیدن قرن نوزدهم، بسیاری از لوتری ها به یك ناحیهٔ وسیع تر آمدند و در سراسر آن جا پراكنده شدند. بسیاری از آنان آلمانی بودند. پرسشی كه برای بسیاری از آنان مطرح بود دربارهٔ رابطهٔ نژاد آنان با هویت دینی شان بود. آنان متحیر بودند كه آیا میراث آلمانی خود را حفظ كنند یا در زبان و آداب و رسوم كاملاً آمریكایی شوند. همچنین متحیر بودند كه با آلمانی بودن چه مقدار پای بندی به آیین لوتری لازم است.
این معضل آمریكایی شدن موجب سه راه حل كلی شد. ساموئل سیمون شماخر(۵۴) (۱۷۹۹-۱۸۷۳) راه طرفداری صمیمانه را از هر آنچه آمریكایی است در پیش گرفت. او اصرار داشت كه لوتری ها در یك كلیسای لوتری آمریكایی با هم پیوند برقرار كنند و خود را از كلیساهایی كه محدود به نژادند دور نگه دارند. او امید داشت كه كلیسایی بدون قید و بندهای نژادی بنیان گذاشت. او تحت تأثیر آیین پروتستان انجیلی آمریكا بود و طرحش بر نوعی سازش و مصالحهٔ عقیدتی مبتنی بود. او مایل بود كه بعضی از مواضع سنتی لوتری را رها كند تا هرچه بیشتر آمریكایی شود. عكس العمل محافظه كارانه به موضع او را كارل. دبلیو والتر(۵۵) (۱۸۱۱-۱۸۸۷) رهبری می كرد. والتر مؤید آیین بسیار اعترافی لوتری و میراث نژادی آلمان بود (كه هیچ چیز به آیین پروتستان انجیلی آمریكا نمی دهد). گروه والتر در دههٔ ۱۸۴۰ شورای كلیسایی لوتری آلمانی را تشكیل داد كه سرانجام تبدیل به مجمع میسوری كلیسای لوتری»(۵۶) شد. بدیل اعتدالی آن را چارلز پورترفیلد كرات(۵۷) (۱۸۲۳-۸۳) مطرح كرد و مبنای كلیسای لوتری آمریكا شد. او مؤید آیین اعترافی سنتی لوتری بود كه محافظه كاران آن را می پذیرفتند، اما مدافع نوعی هویت آمریكایی لوتری نیز بود، كه شماخر بر آن اصرار داشت. گروه او به آموزه های لوتری آن پای بند بود و طریقه های «اروپایی»(۵۸) را رها كرد. وقتی آلمانی های بیشتری وارد این كشور شدند، این مشاجرات تداوم پیدا كرد و این انشعابات و مشاجرات در سه شاخهٔ عمده از كلیسای لوتری ایالات متحده انعكاس یافت.
در سال ۱۹۷۴، انشعاب مهمی در مجمع كلیسایی میسوری وجود یافت كه به انجمن كلیساها ی انجیلی لوتری انجامید. موضوع مورد اختلاف، تفسیر كتاب مقدس بود. این گروه جدید روش ها و مواضعی را كه غالباً به دیدگاه های لیبرالی تر مربوط می شدند اقتباس كرد. در سال ۱۹۸۲، كلیسای لوتری آمریكا یعنی كلیسای آمریكایی لوتری ها و انجمن كلیساهای انجیلی لوتری در یك كلیسای لوتری آمریكا یعنی كلیسای آمریكایی لوتری ها و انجمن كلیساهای انجیلی لوتری در یك كلیسای جدید ادغام شدند. این ادغام كه در سال ۱۹۸۷ تكمیل شد، نه تنها اقدام مهمی در آیین لوتری بود-كه آن را تبدیل به سومین فرقه وسیع پروتستان در این كشور (بعد از فرقه های بپتیست و متدیست) كرد- بلكه در تاریخ دینی آمریكا نیز قدم مهمی بود.
● آیین كاتولیك رومی:
كاتولیك های رومی دربارهٔ آمریكایی شدن خود با دو مسئله مواجه بودند. به لحاظ داخلی، انشعابی بین اسقف های ایرلندی كه لیبرال تر بودند و بر آمریكایی شدن اصرار داشتند و اسقف های آلمانی كه محافظه كارتر بودند و می خواستند به نفع هویت نژادی خود از آمریكایی شدن پرهیز كنند وجود داشت.{۹} به لحاظ خارجی، خصومت و دشمنی از جانب نهضت های مختلف ضدكاتولیك بومی گرا، كاتولیك ها را تا نیمهٔ دوم قرن بیستم رها نكرده بود. نواحی مهاجرنشین انگلیسی هرگز با كاتولیك های رومی رابطهٔ خوبی نداشتند و آنان را راحت و آسوده نمی گذاشتند. كاتولیك ها متحمل محدودیت های مختلف اجتماعی و قانونی فراوانی شدند و آزادی دینی نداشتند. در طول دورهٔ مهاجرنشینی، تعداد كمی از كاتولیك ها به نواحی مهاجرنشین آمدند، اما از دههٔ ۱۸۲۰ تا دههٔ ۱۸۷۰ جمعیت كاتولیك از ۱۹۵ هزار نفر به چهار میلیون و ۴۰۵ هزار نفر افزایش یافت كه بیشتر آنان مهاجر بودند. رشد سریع جمعیت كاتولیك و ارتباطات خارجی آنان (با تولد یا وابستگی كلیسایی) الها م بخش ظهور نهضت های بومی گرا شد.
نهضت بومی گرایی(۵۹) سوءظن شدید و بیزاری از هر بیگانه ای مخصوصاً كاتولیك رومی است. واعظان احیاگرا و نشریات بومی گرایی نسبت به «توطئه بین المللی» كلیسای كاتولیك رومی به آمریكاییان هشدار می دادند. به قول آنان، كاتولیك ها تحت سیطرهٔ حاكمیت بیگانه (پاپ) بودند و فرض این بود (كه آنان به عنوان عضوی از كلیسای سلسله مراتبی و غیر دمكراتیك) نمی توانستند آزادی های آمریكایی را تأیید كنند. در نیمهٔ اول قرن نوزدهم، مردم به راحتی متقاعد شدند كه كاتولیك ها نوعی خطر محسوب می شوند، صومعه ها پایگاه شرارت اند، و توطئه ای رومی در كار است كه پاپ آن را رهبری می كند و یسوعیان آن را اجرا می كنند. در بعضی از شورش های ضدكاتولیك مردم كشته شدند و صومعه ها به آتش كشیده شد.
از دههٔ ۱۸۵۰ تاكنون نهضت های بومی گرا وجود داشته اند. نهضت «لاادریون»(۶۰) در دههٔ ۱۸۵۰ به عنوان یك جامعهٔ سیاسی سری شكل گرفت ( و بدین دلیل به این نام معروف شدند كه اعضای آن ادعا داشتند كه هیچ چیز دربارهٔ اعمال رمزی خود نمی دانند). آنان حزب آمریكاییان را برای مقابله با تأثیرات بیگانه، نظیر دستگاه پاپی، یسوعی گرایی و آیین كاتولیك، تشكیل دادند. هدف سیاسی آنان عزل كاتولیك های رومی از مناصب عمومی بود و در سال ۱۸۵۶ بیست وپنج درصد از آرای عمومی را به دست آوردند. این فرقه بعد از جنگ داخلی، تا حدی به دلیل اتحادشان با نهضت مدافع برده داری، از بین رفت، اما نهضت بومی گرایی از بین نرفت. در دههٔ ۱۸۸۰، موج های جدیدی از اروپاییان شرقی و جنوبی عمدتاً كاتولیك مهاجرت كردند و در سال ۱۸۸۷ «انجمن محافظ آمریكا»(۶۱) شكل گرفت تا با نظام سهمیه بندی شدید مهاجرتی، جمعیت كاتولیك ها را محدود كنند. در حدود سال ۱۸۹۶، انجمن محافظ آمریكا یك میلیون عضو داشت و تا سال ۱۹۱۱ باقی ماند. در دههٔ ۱۹۲۰ سازمان مخفی كوكلاس كلان(۶۲) برضد سیاه پوستان، یهودیان و كاتولیك های رومی دوباره جان گرفتند. سیاست های كلان برضد بیگانگان با ترورهای سازمان یافته ای تقویت می شد.{۱۰} این سازمان قدرت سیاسی به دست آورد و توانست قوانینی وضع كند كه مهاجرت اروپاییان جنوبی و شرقی را محدود كند. احیای این سازمان در دههٔ ۱۹۷۰ مصداق نوینی است از بومی گرایی كه متوجه بیگانگان بود.
كاتولیك ها با انزواگرایی و وطن پرستی به بومی گرایی واكنش نشان دادند. از یك طرف، آنان از روند كلی زندگی آمریكایی روی گرداندند و نوعی نظام مدرسی مجزا و كاملاً خصوصی تأسیس كردند و ناحیه ها و واحدهای اجتماعی كاتولیك را سازماندهی كردند. با این همه در هنگام ضرورت، وطن پرستی شدیدی ابراز می داشتند، گویی می خواستند اثبات كنند كه كاتولیك ها آمریكایی های خوبی هستند. اما مهم ترین واكنش به نهضت بومی گرایی منجر به تفرقه انگیز ترین مشاجره در میان كلیسای كاتولیك آمریكایی در قرن نوزدهم شد.
دو گروه عمده از كاتولیك های رومی در قرن نوزدهم در آمریكا ایرلندی ها و آلمانی ها بودند كه رهبری كلیسا غالباً به دست ایرلند ی ها بود. كاتولیك های آلمانی در منطقه ای كه به نام مثلث آلمانی شناخته می شود و محدود به شهرهای میلواكی(۶۳)، سینسیناتی(۶۴)، و سن لوییس(۶۵) بود سكونت داشتند و امیدوار بودند كه در آن جا در آرامش زندگی كنند و هویت نژادی و زبان و آداب و رسوم آلمانی را، كه به نظرشان خیلی برتر از آیین كاتولیك آمریكایی یا آیین كاتولیك ایرلندی بود، حفظ كنند. گروهی از اسقف های لیبرال نظیر جان آیرلند(۶۶) (۱۸۳۸-۱۹۱۸)، جان جی. كین(۶۷) (۱۸۳۹-۱۹۱۸) و جان لانكاستر اسپالدینگ(۶۸) (۱۸۴۰-۱۹۱۶) كه نسبت به پلورالیسم آمریكایی شور و شوق داشتند، بر نوعی آیین كاتولیك آمریكایی بدون انشعابات نژادی، تأكید داشتند. در سال ۱۸۹۹، پاپ، به دلیل نزاع ها و سوء فهم هایی كه بیشتر در اروپا متمركز بود تا در ایالات متحده، آمریكایی گرایی را محكوم كرد. محكومیت پاپی مبتنی بر فهم نادرستی از اوضاع و احوال آمریكا بود، اما توانست همهٔ تلاش هایی را كه در داخل كلیسای كاتولیك آمریكا برای آزادی خواهی انجام می شد سست و ضعیف كند. تجربهٔ كاتولیك آمریكایی در دههٔ ۱۸۹۰ طنینی شد برای آیین كاتولیك محافظه كار و منزوی شدهٔ شصت سال اول قرن بیستم.
كاتولیك ها از سیاست ها و مواضع الهیاتی آیین انجیل گرایی آمریكا ابراز تأسف می كردند. آنان بر اهمیت كلیسای سازمان یافته و آیین های مقدس تأكید داشتند، و نیز مخالف گرویدن های عاطفی و اعتماد بر تجربهٔ باطنی دینی بودند. با این حال، نهضت احیاگرایی بر مفهوم رسالت های تبلیغی كلیسای رومی تأثیر گذاشت.{۱۱} این نهضت به ویژه كشیشانی را تربیت كرد كه از محله ای به محلهٔ دیگر می رفتند و مبلغ رسالت هایی بودند كه مقصود از آنها تقویت هویت كاتولیكی و تجربهٔ نوین دینی بود. سبك آنان مانند سبك مواعظ احیاگرای كلیساهای انجیلی آمریكا نبود، اما هدف مطلوب آنان یكسان بود. واعظان احیاگرا به گرویدن، آن طور كه در واكنش به دعوت یك واعظ انجیلی(۶۹) تجلی می یافت، توجه داشتند. واعظان كاتولیك به دنبال این بودند كه با استفادهٔ مداوم از آیین مقدس توبه و با ازدیاد شوق سرسپردگی موجب بروز احساسات عمیق ندامت شوند.● بنیادگرایی در برابر لیبرالیسم: نزاع قرن
چنان كه ملاحظه كردیم، مسیحیان در دورهٔ جدید صرفاً با مرزهای فرقه ای منشعب نشدند، بلكه بر اساس عقاید مشترك یا باورهای الهیاتی می خواستند گروه هایی تشكیل دهند. در قرن نوزدهم، بسیاری از عقاید و اعمال مسیحیت آمریكا در بیشتر كلیساها پیامدهایی داشت. ادونتیزم، آیین انجیل گرایی و آیین پنجاهه گرا همه الهام بخش شكل گیری كلیساهای مجزایی شدند، بلكه باعث به وجود آمدن گروه هایی در داخل كلیساهایی نیز شدند كه از آنها منشعب نشده بودند. بنابراین، اوضاع و احوال معاصر اصالتاً كثرت گرا است و كلیساهای جدید مسیحی غالباً مجموعهٔ بسیار وسیعی از آرا را در خود دارند.
یكی از موضوعات مهم اختلاف برانگیز در مسیحیت قرن بیستم «درست باوری»(۹۰) است. عقاید درست از نظر مسیحیان كدام ند؟ می توان تصور كرد كه پاسخ های متعددی برای این پرسش وجود دارد كه همهٔ آنها مبتنی بر تاریخ های فرقه ای خاصی اند. اجازه دهید كه نوعی تعمیم وسیع قائل شویم و مسیحیان را به دو گروه عمده تقسیم كنیم: آنانی كه به كشفیات این عصر روی خوش نشان داده اند و می خواهند روش ها و بینش های علمی را در مسیحیت به كار بندند و كسانی كه اندیشه های جدید را تحقیر كرده یا ازآنها دوری كرده اند تا رابطهٔ عمیق خود با دین قدیم را حفظ كنند. نمی توان هیچ یك از این گروه ها را به طور كامل تشریح كرد، اما در دو طرف بحث قرار می گیرند كه یك طرف آن بنیادگرایان و طرف دیگر لیبرال ها هستند. از هر دو واژه به عنوان اصطلاحاتی برای استهزا و علایمی برای درستكاری استفاده شده است.
درست باوری مسئله ای مربوط به اعتقاد درست است. مسیحیان به چه چیزی باید معتقد باشند؟ یك نوع درست باوری مشخص الهیاتی در طول قرن ها رشد و گسترش یافته بود و احساس می شد كه براساس بعضی مواضع اساسی یا بنیادی قابل طرح است. مسیحیان باید به رستاخیز و به مسیح به عنوان منجی و خداوند جهان ایمان داشته باشند، و همچنین به فیض به عنوان قدرت آمرزش و نیروی كار انجام كار نیك و به تثلیث (سه شخص در خدای واحد، آن طور كه در كلیسای قدیم بیان شده است) و همچنین به عبارات اعتقادنامهٔ رسولان (پیوست شمارهٔ ۵ را ملاحظه كنید) و به گناه اولیه و به ضعف ذاتی روحی باید اعتقاد داشته باشند.
پروتستان ها بعضی از بینش های مصلحان نظیر كشیشی همهٔ مؤمنان، نجات در مسیح فقط از طریق ایمان، كفایت كتاب مقدس به عنوان مرجعیت دینی، اقتدار و حاكمیت خدا و قضا و قدر را به این آموزه های محوری افزودند. كاتولیك ها بینش های پروتستانی را انكار كردند و به جای آنها مواضع شورای ترنت را اضافه كردند.{۱۶} اما بحثی كه در این جا به آن می پردازیم، تا حد زیادی پروتستانی است و آنچه در این جا بیان می كنیم مربوط به نزاعی است در داخل كلیسای پروتستان (نزاعی كه كلیسای كاتولیك به طریق متفاوتی با آن مواجه شد و به روش متفاوتی در پایان این قرن آن را حل كرد).
مسئلهٔ مهم برای درست باوری مسیحی نظریهٔ كفاره بود. تا قرن نوزدهم، موضع درست باوری پروتستان مبنی بر جایگزین پذیری كفاره بود. این آموزه به نحو ساده بیان می دارد كه گناهكاری انسان اقتضای نوعی تاوان را داشت كه عیسی آن را پرداخت (جانشین انسانیت شد) و اقتضائات عدالت الهی را تحقق بخشید و به سبب كار، مرگ و رستاخیز او مردم می توانند نجات یابند. همهٔ این نكات درست باوری از كتاب مقدس نشأت می گیرند.
رأی درست باوری بدون چالش هم نبود(برای مثال، در عصر روشنگری). كشفیات جدید علمی غالباً با عقاید رسمی دینی در تعارض بودند و در قرن نوزدهم یك روش علمی كاملاً جدید دربارهٔ تحلیل متون، مسیحیت را با چالش بسیار دشوار جدیدی مواجه كرد. به دلایل چندی، محققان به متون دینی علاقه مند شدند. چنان كه ملاحظه كردیم، بعضی ها می خواستند صحیح ترین نسخهٔ كتاب مقدس را (اولین ترجمه یا نسخه ای كه كم ترین دخل و تصرف را داشته باشد) بیابند و می خواستند كتاب مقدسی را كه در دست مردم بود، در پرتو اكتشافات جدید اصلاح كنند.{۱۷} بعضی ها می خواستند كتاب مقدس را به نحو متفاوتی قرائت كنند. آنان آن قدر كه به كشف مقصود واقعی نویسندگان متون مقدس علاقه مند بودند به پیام عبادی آن علاقه نداشتند. آنان تاریخ و باستان شناسی دورهٔ كتاب مقدس را مطالعه می كردند تا به آنچه می توانستند دربارهٔ مردمان آن زمان بیاموزند پی ببرند و همیشه معتقد بودند كه می توانند پرتو تازه ای بر شخصیت ها و داستان های كتاب مقدس بیفكنند. عقاید سنتی مسیحی را بعضی از دستاوردهای این محققان تهدید می كرد. بیشتر مسیحیان همواره معتقد بودند كه موسی پنج سفر اول كتاب مقدس را نوشته است، و انجیل یوحنا به لحاظ تاریخی تصویر صحیحی از عیسی ارائه می دهد، و هرآنچه در كتاب مقدس یافت می شود، بدون اشتباه است.
می توان تصور كرد كه چالش در این عقاید چگونه تهدیدآمیز بود (و هنوز هم برای بعضی از مسیحیان چنین است). اگر موسی پنج سفر اول كتاب مقدس را ننوشته باشد پس نویسندهٔ آنها چه كسی است؟ با نظریهٔ الهام، مبنی بر این كه خدا این پنج كتاب را به موسی املا كرده است، چه باید كرد؟ اگر انجیل یوحنا به لحاظ تاریخی تصویر صحیح عیسی را ارائه نكند پس تصویر صحیح او كدام است؟ عیسای تاریخی چه كسی است؟ آیا او واقعاً معجزه انجام داد؟ آیا او می دانست كه مسیح است؟ آیا او واقعاً دربارهٔ آمدن پایان جهان می اندیشیده است؟ آیا اكنون مردم باید واقعاً طبق اخلاقیات او زندگی كنند، یا باید اخلاقی موقت مبتنی بر اعتقاد او به پایان قریب الوقوع جهان مراد باشد؟ بالاخره، اگر در كتاب مقدس اشتباهاتی موجود باشد بر سر مفهوم وحی و این كه خدا نویسندهٔ واقعی كتاب مقدس است، چه می آید؟ آیا یقیناً خدا اشتباه نكرده است؟ همهٔ این پرسش ها، كه درآغاز محققان اروپایی آنها را مطرح كرده اند، به مسیحیت آمریكایی راه پیدا كردند و مبنای لیبرالیسم مسیحی آمریكا شدند. اوضاع و احوال آمریكا فضای مطلوبی برای طرح چنین پرسش هایی فراهم كرد: مردم آمادگی بیشتری برای اعتقاد به پاكی سرشت انسان داشتند و آمادگی پذیرش نظریه هایی دربارهٔ آلودگی ذاتی انسان و قضا و قدر نداشتند و شاید این روش علمی جدید می توانست راه جدیدی برای فهم و پذیرش ایمان مسیحی مهیا سازد.
موضوع مهم مرجعیت كتاب مقدس بود. اجازه دهید این موضوع را قدری بررسی كنیم. قبل از نهضت اصلاح دینی، اختلاف عقاید شدیدی دربارهٔ كتاب مقدس وجود داشت. بعضی از قسمت های آن بیشتر از سایر قسمت ها اعتبار و ارزش داشت. لوتر دربارهٔ كتاب های كتاب مقدس با ارجاع آنها به معیار نجات از طریق فیض ایمان، قضاوت می كرد و بنابراین، مناسب نمی دید كه دربارهٔ رسالهٔ یعقوب كه بر اعمال نیك تأكید دارد چیزی بگوید. او نگران خطاناپذیری كتاب مقدس نبود. اما بعد مردم خواستند كه مرجعیت بیشتری برای كتاب مقدس قائل شوند و مرجعیت و اقتدار خدا را (چنان كه در كتاب مقدس به آن اشاره شده بود) در برابر اقتدار و مرجعیت پادشاهان یا پاپ ها یا آرای جدید دینی یادآوری كنند. در سده های هفدهم و هجدهم، بعضی ها در دفاع از مرجعیت كتاب مقدس تا جایی پیش رفتند كه گفتند حتی نقطه گذاری كتاب مقدس را هم نمی توان مورد تردید یا تغییر قرار داد.
بنیادگرایان وارث این آرای محافظه كارانه دربارهٔ مرجعیت كتاب مقدس بودند و به این اعتقاد راسخ رسیدند كه كتاب مقدس مصون از اشتباه است. منصفانه نیست كه همهٔ آنان را ظاهرگرایان(۹۱) افراطی بنامیم، یا آنان را متحجر تصور كنیم. اصطلاح بنیادگرا از آن جا می آید كه آنان اعتقاد داشتند كه حداقل ثابتی از اعتقادات وجود دارند كه بدون آنها نمی توان ادعای مسیحی بودن داشت و یكی از این عقاید، خطاناپذیری كتاب مقدس است.{۱۸}
هسته و اصل بنیادگرایی دغدغهٔ نجات است. سؤال اساسی برای آنها یك سؤال ساده و سرراست است: «آیا نجات شامل حال تو شده است؟» چگونه انسان به نجات می رسد؟ طبق عقاید درست باوری مسیحی، انسان خود نمی تواند رستگار شود، بلكه خدا باید او را رستگار كند؛ و خدا این كار را در مسیح انجام داده است و مسیح كفارهٔ گناهكاری انسان بود، اما این كفاره دربارهٔ انسان تحقق نمی یابد، مگر این كه مسیح را بپذیرد. اگر انسان مسیح را به عنوان پسر خدا و منجی بپذیرد از ناحیهٔ آسمان مطمئن می شود و به فیض خدا به عنوان نیروی غلبهٔ بر گناه می رسد. چگونه انسان به درستی این پیام یا نمایشنامه پی می برد؟ چون خدا چنین گفته است، یعنی چون در كتاب مقدس آمده است و كتاب مقدس كلام خداست، و بنابراین، نسبت به این موضوع اطمینان حاصل می شود. از این رو، بنیادگرایان در پی اثبات خطاناپذیری كتاب مقدس اند تا از آنچه آن را پیام اساسی انجیل می دانند حمایت كرده باشند. جیمز بار(۹۲) بنیادگرایی را موضعی دینی می داند كه می خواهد مسیحیت را به نوعی ایدئولوژی محافظه كارانه پیوند دهد. به قول او، تأكید بنیادگرایی بر خطاناپذیری كتاب مقدس این اطمینان را به وجود می آورد كه كتاب مقدس به روش های اساساً محافظه كارانه سخن می گوید.{۱۹}
شخص بنیادگرای افراطی معتقد است كه هیچ خطایی در كتاب مقدس وجود ندارد و معنای هر كلمه ای دقیقاً همان چیزی است كه از ظاهر آن برمی آید؛ یعنی باید كتاب مقدس را به عنوان یك متن كاملاً و واقعاً صادق خواند. یك شخص لیبرال افراطی می پذیرد كه در كتاب مقدس اشتباهاتی وجود دارد، بیشتر مطالب آن را استعاری می داند و استدلال می كند كه كتاب مقدس را باید به عنوان نوعی راهنمای اخلاقی برای زندگی انسان خواند. بیشتركسانی كه به این یا آن طرف این طیف گرایش دارند افراطی محسوب نمی شوند و این است كه مسئله تفسیر را مشكل تر می كند. محافظه كاران یا انجیل گرایان جدید از موضع بنیادگرا نشأت می گیرند، اما به منظور این كه تا حدی به انتقاد علمی و نقد كتاب مقدس بپردازند از آن دوری كرده اند: آنان آرای سنتی خود را با روش های علمی تقویت و تأیید می كنند. آنان نقد كتاب مقدس را به عنوان عملی شیطانی محكوم نكردند (چنان كه بعضی از بنیادگرایان افراطی چنین می كنند)، اما پیش فرض های اساسی لیبرال ها را نیز نپذیرفتند. انجیل گرایان جدید جهان فوق طبیعی را به عنوان یك واقعیت می پذیرند و ملزم نیستند كه مداخلهٔ الهی در جهان را تبیین كنند؛ در عین حال، مایل اند كه با عقل و منطق از آرای خود دفاع كنند. آنان درست باوری سنتی را با فعالیت اجتماعی و تحقیق تركیب می كنند.
لیبرالیسم نوین بعد از یك دورهٔ طوفانی در نیمهٔ اول قرن بیستم، در دههٔ ۱۹۴۰ ظاهر شد. هری امرسون فاسد یك(۹۳) (۱۸۷۸-۱۹۶۹) بعضی از اصول محوری آن را در موعظه ای در سال ۱۹۳۵ تشریح كرد: ضروری است كه مسیحیت را با دنیای جدید وفق دهیم، اما نه با سست كردن مفهوم خدا. لیبرال های نوین دربارهٔ سرشت انسان خیلی خوش بین نیستند (برخلاف لیبرال های نخستین، مخصوصاً قبل از جنگ جهانی اول). آنان مایل اند بپذیرند كه انسان در یك موقعیت دشوار و پیچیده قرار دارد. به قول آنان، مردم گناهكارند و راه حل های ساده ای هم وجود ندارد و مردم به چیزی بیشتر از اخلاق نیازمندند: مردم نیاز دارند كه خود را هدایت شده به سوی خدا بیابند. لیبرال های نوین اهمیت كلیسا را به عنوان یك جامعهٔ زنده و نهادی الهی تصدیق می كنند (لیبرال های نوین اهمیت كلیسا را به عنوان یك جامعهٔ زنده و نهادی الهی تصدیق می كنند (لیبرال های قدیم غالباً كلیسا را چیزی بیشتر از یك نهاد اجتماعی لحاظ نمی كردند) و ضرورت پشیمانی و توبه را تصدیق می كنند (بعضی از لیبرال های قدیم نسبت به واقعیت گناه اعتقاد نداشتند).
درست باوری نوین(۹۴) سنتی است كه ریشه هایی در لیبرالیسم دارد و در عین حال بینش های اولیهٔ مصلحان پروتستان راجع به خدا، سرشت انسان و كتاب مقدس را اساساً قبول دارد. بیشتر متكلمان سنت درست باوری نوین نسبت به بنیادگرایی سوءظن داشته اند، با این حال، حاكمیت و اقتدار خدا، قدرت گناه و اهمیت كتاب مقدس برای نوعی ارزیابی واقعی از سرشت انسان را پذیرفته اند. مهم ترین حامی این سنت، متكلم سوییسی به نام كارل بارت(۹۵) (۱۸۸۶-۱۹۶۸) بود كه تأثیر عمده ای بر الهیات پروتستان قرن بیستم گذاشت. قوی ترین مدافع آمریكایی این سنت راینولد نیبور (۱۸۹۲-۱۹۷۱) بود. سنت درست باوری نوین به لحاظ اجتماعی و سیاسی لیبرال است، با این حال، به لحاظ الهیاتی محافظه كار است. این سنت فعالیت اجتماعی خاصی را كه مبتنی بر پای بندی به زندگی مسیحی است لازم می داند. متكلمان سنت درست باوری نوین به ارزش كلیسا به عنوان یك اجتماع یا گروه جمعی حیاتی دوباره بخشیده اند و از تصور نوعی كلیسای جهانی و نهضت وحدت كلیساها حمایت می كنند.
● نتیجه گیری
امید است كه با مطالعهٔ این فصل به این نكته پی برده باشید كه پیچیدگی بحث ها و ویژگی های تاریخ فرقه ای (حتی در فرهنگ آمریكایی)، بیان ویژگی های سادهٔ گروه های خاص را تقریباً ناممكن می سازد. امروزه مسیحیان در محیطی تكثرگرا غالباً به عنوان بخشی از نهضت های وسیع اجتماعی یا سیاسی با مسائل مشابهی دربارهٔ مرجعیت كتاب مقدس، درست باوری، بنیادگرایی و فعالیت گرایی اجتماعی مواجه اند. مشاجرات یا مواضع دینی دیگر محدود به مباحثات فرقه ای یا حتی محدود به مباحثات الهیاتی نیست: بسیاری از روش هایی كه مسیحیان به انگیزه های دینی خود واكنش نشان می دهند، امروزه پیامدها یا ریشه های جهانی دارند. حجم وسیعی از برخی موضوع های معاصر را به این نكته اضافه كنید. امیدوارم كه به این امر پی برده باشید كه قبل از اظهارات كلی دربارهٔ هر گروه مسیحی چقدر هشیاری و احتیاط لازم است. مسیحیت در آمریكا و جهان صرفاً از فرقه ها و كلیساهای متعدد تشكیل نشده است، بلكه با اعمال، پرسش ها و عقاید خاصی نیز توصیف می شود. هدف از این فصل نشان دادن این نكته بود كه وقتی می گوییم فلان كس متدیست یا كاتولیك است، فهم مقصود و معنای دقیق این قول چقدر مشكل است، یعنی اختلاف عقاید فراوانی در فرقه های واحد وجود دارد. همچنین فهم این نكته بسیار مشكل است كه وقتی می گوییم فلان شخص انجیلی یا لیبرال یا بنیادگراست چه معنا و مقصودی در نظر داریم. این واژه ها را هر گروهی به كار می برد تا اهمیت گروه دیگر را انكار كند. بنابراین، هنگامی كه این واژه ها را به نحو توصیفی به كار می برد تا اهمیت گروه دیگر را انكار كند. بنابراین، هنگامی كه این واژه ها را هر گروهی به كار می برد تا اهمیت گروه دیگر را انكار كند. بنابراین، هنگامی كه این واژه ها را هر گروهی به كار می برد تا اهمیت گروه دیگر را انكار كند. بنابراین، هنگامی كه این واژه ها را هر گروهی به كار می برد تا اهمیت گروه دیگر را انكار كند. بنابراین، هنگامی كه این واژه ها را به نحو توصیفی به كار می بریم، باید دقیق و بلندنظر باشیم. وقتی برحسب گرایش ها و پیش زمینه های خودمان گاه به ناچیز شمردن و گاه به پرمایه دانستن برخی امور متمایل می شویم. به هر نظری كه برسیم، خواهیم دید كه كلیسای اولیه با تكثر و تنوع آغاز شد؛ به محض این كه خود را در موضع قدرت دید، گرفتار مسائل سیاسی شد؛ به مشاجرات جدی و اصلاحات درونی واكنش نشان داد؛ از برخی چالش های دیگری دچار اصلاحاتی شد و انعطاف پذیری فوق العاده ای از خود نشان داد.
● نكات مهمی برای بحث و بررسی
۱) نهضت احیاگرایی در آمریكا، با «اولین بیداری عظیم» آغاز شد و روش های نوین و شور و نشاط تازه ای در «دومین بیداری عظیم» به وجود آورد. چه تفاوت های اساسی بین آنها وجود داشت؟ آیا خدای متفاوتی را تبلیغ می كردند؟
۲) یك واقعیت مهم دربارهٔ تاریخ دینی آمریكا تنوع فراوانی از قرائت های دینی و تأسیس گروه های نوین دینی است. فرقه های جدید نظیر مورمون، ادونتزیم یا «علم مسیحی» چگونه مسیحیت را با تجربهٔ خاص خود وفق دادند؟
۳) جنگ داخلی پرسش هایی را مطرح كرد كه هنوز هم از حیث سیاسی و نیز روابط نژادی در مسیحیت آمریكا اهمیت دارند. این جنگ چه تأثیری بر فرقه های مهم آمریكایی گذاشت؟ چرا مسیحیان سیاه پوست معتقد شدند كه نیاز به تأسیس كلیساهای خاص خود دارند تا تجربهٔ اصیلی از مسیحیت داشته باشند؟
نویسنده: مری - جو ویور
مترجم: حسن - قنبری
یادداشت ها
۱.Nathan O. Hatch, The Democratization of American Christianity (New Haven: Yale University Press ۱۹۸۴), P.۴.
هاتچ پنج نهضت عمدهٔ اوایل قرن نوزدهم یعنی آیین مورمون، كلیساهای سیاه پوست، بپتیست ها، متدیست ها و نهضت مسیحی را بررسی كرد تا نشان دهد كه آنها چگونه فرصت های مردمی برای همه مؤمنان مطرح كردند نه فقط برای افراد تحصیل كرده یا ثروتمندان.
۲. برای توضیح بیشتر دربارهٔ «اجتماع صحرایی» و مراسم دینی آن نگاه كنید به:
Alice Felt Tyler, Freedoms Ferment: Phases Of Americn Social History from the Colonial Period to the Outbreak of the Outbreak of the Civil War (New York: Harper & Row ۱۹۴۴),PP. ۳۵-۴۲.
۳.انجیل گرایی به لحاظ الهیاتی آیین پروتستان محافظه كار است و بنابراین، گروه وسیعی از مؤمنان مسیحی را در بر می گیرد. همچنین كلیساهای مشخصاً انجیلی نیز وجود دارند نظیر كلیساهای عهدی انجیلی آمریكا (۱۸۸۵)، كلیسای آزاد انجیلی آمریكا (۱۸۸۵) و انجمن كلیسای تبلیغی، كه اتحادیهٔ كلیساهای مستقل انجیلی است كه در سال ۱۸۹۸ سازماندهی شد، همهٔ اینها مصادیق فرقه های مشخصاً انجیلی اند. كتاب جالبی دربارهٔ انجیلی های جوان معاصر عبارت است از:
James Davison Hunter, Evagelicalism: The Coming Generation (Chicago: University of Chicago Press, ۱۹۸۷)
نویسنده، كه یك جامعه شناس دین است، دریافت كه نسل بعدی انجیلی های آمریكا یك گروه كاملاً متفاوت اند كه كم تر جذب بعضی از جنبه های مهم بنیادگرایانهٔ دین و سیاست می شوند.
۴.بنیادگرایی، كه در آخر این فصل از آن بحث شد، نهضتی بود كه بعد از جنگ داخلی شكل گرفت و برای تعیین عقاید یا ویژگی های بنیادین كه یك مسیحی باید آنها را دارا باشد می كوشید. از نظر جیمز دادیسون هانتر، باید بنیادگرایان را اقلیتی در درون آیین انجیل گرایی دانست، نه یك نهضت مجزا ( یادداشت شمارهٔ ۳ را ملاحظه كنید).
۵.یك گزارش مختصر و خواندنی از گرایش اشتراكی را ملاحظه كنید در:
Mark Holloway, Heavens on Earth: Utopian Communities in America ۱۶۸۰-۱۸۸۰, rev.ed. (New York: Dover, ۱۹۶۶).
۶.این عمومیت گرایی را با رسالت عمومی، كه در فصل سه از آن بحث شد، اشتباه نگیرید.
۷.مثلاً كلیسای ادونت مسیحی (۱۸۶۰) و یا كلیسای خدا (ابراهیمی)، یعنی یك گروه غیرتثلیثی كه در سال ۱۸۸۸ در فیلادلفیا سازماندهی شد.
۸.این خلاصه از آموزهٔ مورمونی از طریق همكارمان یان شپیز به ما رسیده و او آن را از رهبر كلیسای مورمون شنیده است. واژهٔ مرد در این جا تعمدی است: زنان همراه شوهرانشان نجات می یابند. زنان و مردان مجرد همه نجات می یابند، اما به «درجات عالی نخواهند رسید». آنان در پایین ترین بهشت در یك حالت بلاتكلیفی باقی می مانند. برای دریافت تصویری عالی از اعتقاد مورمونی نگاه كنید به:
Jan Shipps, Mormons: Looking Forward and Outward in christian Century ۹۵ (۱۶ August ۱۹۷۸), ۷۶۱-۶۶.
۹.برای اطلاع از یك گزارش مهیج از تاریخ كاتولیك آمریكایی نگاه كنید به:
Andrew M. Greeley, The Catholic Experience (New York. Doubleday ۱۹۶۹)
۱۰.یك گزارش جذاب و مختصر از كلان آن طور كه در آیین كاتولیك آن زمان تجربه شد، در این جا ملاحظه كنید:
Robert – Coughlan, Konklave in Kokomo in Isabel Leighton, editor, The Aspirin Age: ۱۹۱۹-۱۹۴۱ (New York: Simon Schuster, ۱۹۴۹), PP. ۱۰۵-۳۰.
۱۱.برای آگاهی از تحلیلی تاریخی از حركت احیاگرانهٔ كاتولیك ها نگاه كنید به:
Jay P. Dolan, Catholic Revivalism: the American Experience ۱۸۳۰-۱۹۰۰ (Notre Dame, Ind: University of Notre Dame Press, ۱۹۷۸).
۱۲. كلیسای خدا عنوانی است كه بیش از دویست فرقهٔ مستقل آن را به كار می برند. مثلاً آمریكاییان آلمانی كه در قرن نوزدهم تحت تأثیر نهضت احیاگرا بودند خود را كلیسای خدا نامیدند. بسیاری از اعضای نهضت تقدس آن گاه كه كلیساهایی بنیاد نهادند نیز خود را كلیسای خدا نامیدند. بنابراین، هنگام به كار بردن این عبارت برای توصیف یك گروه خاص باید احتیاط كرد.
۱۳. در طول قرن نوزدهم تقریباً همهٔ كلیساهای مسیحی دچار رشد و انشعاب شدند، اما عرضهٔ فهرست كاملی از آنها ابهام برانگیز است و محتملاً نتیجهٔ معكوس به بار می آورد. اما اجازه دهید كه مثال هایی ذكر كنیم تا فهمی از آنها به دست آورید. انشعاب در كلیسای كاتولیك رومی موجب تأسیس كلیسای محلی كاتولیك لهستان شد (كه در سال های ۱۸۹۷-۱۹۰۰ به عنوان یك گروه مستقل تأسیس شد). لوتری ها به بیش از سه گروه عمده ای كه ما در این جا از آنها سخن گفتیم تقسیم شدند می توان تعداد زیادی از شوراهای مستقل را، نظیر شورای انجیلی لوتری ویسكانسین (۱۸۴۹) یافت. كلیساهای نهضت اصلاح رادیكال معمولاً بیشتر اوقات بر سر موضوعاتی دربارهٔ تهذیب یا مریدی منشعب شدند، اما گاهی اوقات نیز بر سر آنچه ظاهراً موضوع های پیش پا افتاده ای بودند انشعابات زیادی پیدا كردند (مثلاً منونایت های سیاهپوست پامپر معتقد بودند كه داشتن اتومبیل پذیرفتنی است، اما نه اتومبیل هایی كه با سپرهای كروم تزیین شده باشند). یافتن انواع مختلفی از كلیساهای برادران، آمیش و كلیساهای منونایت امری عادی است. كلیساهای كالوینی پیش تر منشعب شده بودند (برای مثال، كلیساهای اصلاح شده و پرسبیترن هلند) و این كلیساها نیز به كلیساهای دیگری تقسیم شدند. كلیساهای بپتیست هلند) و این كلیساها نیز به كلیساهای دیگری تقسیم شدند. كلیساهای بپتیست به آسانی بر سر موضوع هایی منشعب شدند، به گونه ای كه از مباحثات عمده دربارهٔ نهضت احیاگرا، نهضت صلح طلب، نهضت تبلیغی و امثال آنها، گروه های مجزای بپتیست به وجود آمدند (مثلاً بپتیست ها هاردشل یا بپتیست های اصیل كه مخالف فرستادن مبلغ به هر جایی بودند). متدیست ها به متدیست های پیرو ویسلی، متدیست های آزاد، برادران متحد انجیلی و امثال آنها تقسیم شدند كه بسیاری از آنها با تأسیس كلیساهای متحد متدیست در هم ادغام شدند. تقریباً صدها كلیسای مختلف «تقدس» و «پنجاهه گرا» وجود دارند و هزاران كلیسای مستقل وجود دارند كه هیچ ارتباط ظاهری با یكدیگر ندارند.
۱۴. ممكن است روشن ترین انگیزه برای این، اثر توماس مرتون باشد، به نام :
Thomas Merton’s the Seven Storey Mountain (New York: New American Library, ۱۹۴۳)
مرتون (۱۹۱۵-۱۹۶۸)، كه نویسندهٔ جوان و دقیق النظری بود، همه چیز را رها كرد و به صومعه تراپیست كنتاكی پیوست. زندگی نامهٔ شخصی او تأثیر زیادی بر كلیساهای كاتولیك آمریكا و بر رهبانیت بعد از جنگ داشت.
۱۵. كتاب های زیادی دربارهٔ شورای واتیكانی دوم وجود دارد؛ یكی از درآمدهای مناسب به خود شورا عبارت است از :
Gary MacEoin, What Happened at Rome? The Council and it’s Implications for the Modern World (New York: Doubleday ۱۹۶۷)
و كتابی كه چالش های كاتولیك های آمریكایی را ثبت و ضبط كرده، عبارست از :
George Devine, American Catholicism: Where Do We Go From Here? (Englewood Cliffs, N. J. : Prentice – Hall ۱۹۷۵)
۱۶. برای بحث درباره شورای ترنت فصل پنجم را ملاحظه كنید.
۱۷. نسخهٔ كتاب مقدس كه مورد استفادهٔ محققان است، عبارت است از :
Revised Standard Version ( RSV)
بسیاری از مسیحیان محافظه كار نسخه های:
the King James Virsion (KJV), the New American Standard Bible, the New International Version
را ترجیح می دهند، چون این نسخه ها بعضی از ترجمه های نسخهٔ (RSV) را نیز منظور كرده اند.
۱۸. هر چند فهرست واحدی از بنیادها در دست نیست، اما معروف ترین عقایدی كه بنیادگرایان آنها را به رسمیت می شناسند، عبارت اند از مصونیت كتابی مقدس از خطا، جایگزینی كفاره، رجعت مسیح، ارزش كامل معجزه های كتاب مقدس و الوهیت مسیح و رستاخیز جسمانی او. بنیادها مجموعهٔ دوازده جلدی است كه بین سال های ۱۹۱۰-۱۹۱۵ منتشر شد و شاید نام این نهضت از این جا آمده باشد. محققان دربارهٔ ویژگی های بنیادگرایانه اتفاق نظر ندارند.
ارنست ساندن Ernest Sanden در كتاب :
The Roots of Fundamentalism: British and American Millenarianism ۱۸۰۰-۱۹۳۰ (Chicago: University of Chicago Press, ۱۹۷۰)
آنها را در اوضاع و احوال تفكر قرن نوزدهم دربارهٔ پایان جهان قرار می دهد. از نظر او، بنیادگرایان ضرورتاً به پیشگویی های راجع به معاد ارتباط دارند. جرج مرسدن George Marsden در كتاب :
Fandamentalism and American Calture: The Shaping pf Twentieth Centurey Evangelism ۱۸۷۰-۱۹۲۵ (New York: Oxford University Press ۱۹۸۰)
بنیادگرایان را شاخهٔ خاصی از مسیحیت انجیلی می داند كه به واسطهٔ موضع ستیزه جویانه شان با دنیای جدید از سایر مسیحیان محافظه كار جدا شده اند. جیمز بار تأكید آنان بر مصونیت كتاب مقدس را به عنوان كلید فهم دین و سیاست آنها می داند (پیوست شماره ۱۹ را ملاحظه كنید).
۱۹. نگاه كنید به :
The Scope and Authority of Bible (Philadelphia: Westminster Press, ۱۹۸۰) p,۶۸


پاورقی ها:
۱.Mormonism
۲.Christian Science
۳.Evangelicalism
۴.Chales Grandison Finney
۵.Nathan Hatch
۶.Dwight L. Moody
۷.Moody Bible college
۸.Exercises
۹.Unitarianism
۱۰.William Ellery Channing
۱۱. Waldensians
۱۲. Peter Waldo
۱۳. Brook Farm
۱۴. Amana
۱۵. Iowa
۱۶. Oneida
۱۷. John Humphrey Noyes
۱۸. Hopedal
۱۹. Adin Ballou
۲۰. Hosea Ballou
۲۱. Shakers
۲۲. Mother Ann lee
۲۳. New Hampshire
۲۴. Sabbath Day lake
۲۵. Adventists
۲۶. Jehovahs witnesses
۲۷. Dispensationalists
۲۸.كسانی كه قائل اند امور و اوضاع و احوال زمانه در مقاطعی به صورت دوره ای نظم و سامان الهی خواهد یافت. م.
۲۹. Seventh – Day Adventists
۳۰. Willian Miller
۳۱. Joseph Bates
۳۲. James White
۳۳. Ellen Gould White
۳۴. Battle Creek
۳۵. Charles Taze Russell
۳۶. The Watchtower
۳۷. Joseph Franklin Rutherford
۳۸. Cyrus I. Scofield
۳۹. King James
۴۰. Mormons
۴۱. Christian scientists
۴۲. Joseph Smith
۴۳. Golden Plates
۴۴. Kirtland
۴۵. Illinois
۴۶. Brigham Young
۴۷. Salt Lake City
۴۸. Utah
۴۹. Joseph Smith, Jr
۵۰. Mary Baker Eddy
۵۱. Phineas Parkhurst Quimby
۵۲. Massachusetts Metaphysical College
۵۳. Henry Melchior Muhlenberg
۵۴. Samuel Simon Schmucker
۵۵. Cral. F. W. Walther
۵۶. Lutheran Church-Missouri Synod
۵۷. Charles Porterfield Krauth
۵۸. Old World
۵۹. Nativism
۶۰. the Know Nothing movement
۶۱. American Protective Association
۶۲. Ku Klux Klan
۶۳. Milwaukee
۶۴. Cincinnati
۶۵. St. Louis
۶۶. John Ireland
۶۷. John J.Keane
۶۸. John Lancaster Spaiding
۶۹. altar call
۷۰. Restoration
۷۱.Paid Professional ministry ؛ روحانیان كاتولیك به رایگان و بدون گرفتن حقوق به تبلیغ دین می پرداختند، اما در میان آنان فرقه هایی پیدا شدند كه برای تبلیغ دین اقدام به گرفتن حقوق كردند. در این جا منظور از روحانیت مزدبگیر این گروه ها است. م.
۷۲.African Methodist Episcopal Zion churcn
۷۳. Richard Allen
۷۴. Holiness movement
۷۵. Pentecostalism
۷۶. entire sancification
۷۷. National Camp Meeting Association
۷۸.glossolalia؛ سخن و بیانی غیرعادی و نامفهوم كه به واسطهٔ احساس عمیق دینی حاصل می شود. م.
۷۹. Charles Fox Parham
۸۰. Azusa Street Revival
۸۱. W. J. Seymour
۸۲. Assemblies of God
۸۳. Jesus name
۸۴. Charismatic Renewal
۸۵. noncredal
۸۶. Barton Stone
۸۷. Cane Ridge Camp Meeting
۸۸. James O’kelly
۸۹. Thomas Campbell
۹۰. orthodoxy
۹۱. literalists
۹۲. James Barr
۹۳. Harry Emerson Fosdick
۹۴. neo-orthodoxy
۹۵. Karl Barth

منابعی برای مطالعه بیشتر
۱. مطالعات دربارهٔ فرقه ها، همواره حوزه تحقیق مساعدی است برای محققانی كه دربارهٔ دین آمریكایی مطالعه می كنند. كتاب:
Stephen J. Stein, The Shaker Experience in America (New Haven, CT: Yale University Press, Stein, ۱۹۹۴)
مقدمهٔ كاملی درباره این گروه ارائه می دهد. نوار ویدئویی Joy Unspeakable سند جالبی است بر پنجاهه گرایی بخش های میانی ایالات متحده آمریكا. آثار جدیدی دربارهٔ مسیحیت محافظه كار عبارت اند از :
Gerald Bruns, Preacher: Billy Sunday and Big-time American Evangelicalism (New York: Norton, ۱۹۹۲), Leo P. Ribuffo. The OLD Christian Roight: the Protostant Far Right the Great Depression to the Cold way (Philadelphia: Temple University Press, ۱۹۸۳۶)
۲. تاریخ مستند خوبی از دیانت آمریكاییان را می توان در اثر زیر یافت:
Edwin S. Gaustad, editor, A Documentary of Teligion in America , ۲ volumes (Grand Rapids: Eerdmans, ۱۹۸۲, ۱۹۸۳)
۳. برای اطلاع بیشتر از گرایش های موجود در دیانت آمریكایی در اوایل قرن نوزدهم، نگاه كنید به :
Whitnery R. Cross, The Burned-Ovev District: The Social and Intellectuall History of Enthusiatic Religion in Western New York, ۱۸۰۰-۱۸۵۰ (Ithaca, N.Y: Cornell Uninersity Press ۱۹۵۰). R. Laurence Moore . selling God: American Religion in the Marketplace of Culture (New York: Oxford Uneversity Press ۱۹۹۴)
كه نوعی تفسیر اقتصادی از تاریخ دینی آمریكا عرضه می كنند.
Anne Braude, Radical Spirits: Spiritualism and Women’s Rights in Nineteenth Century American (Boston: Beacon Press, ۱۹۸۹)
كه انگیزه های منسوب به حقوق زنان و معنویت گرایی را شرح می دهد.
Spencer Klaw, Without Sin: The Life and Death of the Oneida Community (New York: Penguin Books, ۱۹۹۳)
كه تحقیق جالبی است درباره جامعه اتوپیایی و تجارب اصلاح نژاد آن. فیلم جالبی درباره زندگی اوتوپیایی به نام The Road to Wellville وجود دارد.
۴. برای آشنایی بیشتر با گسترش و تحول الهیات در آمریكا نگاه كنید به :
Deane William Ferm, Contemporary American Theologies: A Critical Survey (New York: Seabury Press, ۱۹۸۱), and its companon Volume, Contemporary American Thologies II: A Book of Readings (New York: Seabury Press, ۱۹۸۲)
۵. برای ملاحظه بعضی از شباهت های فرقه های قرن نوزدهم با فرقه های قرن بیستم نظیر آیین های مورمون، اتحادگرا یا «علم مسیحی» و «علم شناسی» نگاه كنید به :
Mary Farrell Bednarowski, New Religions and the Theological Imagination in America (Bloomington: Iniana University Press, ۱۹۸۹)
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید