جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


خواننده حرفه ای نداریم


خواننده حرفه ای نداریم
▪ اکبر آزاد در گفت و گو با فریاد:
ـ خواننده حرفه ای نداریم
● چرا موسیقی پاپ ما در رکود به سر می برد؟
اول به این دلیل که خواننده حرفه ای نداریم. آدم های حرفه ای کم داریم. آن صداهایی که آدم های حرفه ای می خواهند نیست. همه آماتورند و تجربه خوانندگی ندارند. هرکسی که ذوقی داشته است در استودیو های خانگی صدایش را ضبط می کند و در رویاهایش می بیند که با این آلبوم به شهرت می رسد، ثروتمند می شود. کار فروش نمی کند، در ارشاد گیر می کند و آن افراد سرخورده می شود و دیگر این کار را ادامه نمی دهند.
گاهی هم کاری اتفاقی به فروش بالایی دست پیدا می کند. لنگه کفش کهنه هم در بیابان نعمتی است. مثل کار آقای بنیامین که جوانان پسندیدند که البته کار مانایی نبود نه شعر آنچنانی داشت نه آهنگ. سبک کار هم چندان تازه نبود اما به هرحال افرادی بین سنین ۱۰ تا ۲۰ این کار را پسندیدند و فروش کرد. خدا کند که با این فروش بالا حق خالقان آثار را به درستی پرداخت کرده باشند ولی من فکر نمی کنم اینچنین باشد.
▪ این که چرا بازار در رکود است یکی از دلایلش این است که در یک Mp۳ Player صدها آهنگ می ریزند و این دست به دست می چرخد و کسی به خرید کاست و سی دی فکر نمی کند.
شده کاری انجام و از نظر مالی با شما تسویه حساب نشده باشد؟
ـ نه. چون من یک آدم حرفه ای هستم، شناخته شده ام و پولم را پیش می گیرم و با کسی هم تعارف ندارم. وقتی کار می خواهند من تقریبا ۵۰ تا ۶۰ درصد از مبلغ را پیش می گیرم و در طی مراحل کار باقی را در ۳ قسط می گیرم.
▪ ازکدام یک از کارهایتان در این چند سال اخیر راضی بوده اید؟
ـ ممکن است کاری در ایران گل کند ولی از لحاظ ارکستر و تنظیم یا دلایل دیگر برای من قابل قبول نباشد.
کاری بود که پرویز مقصدی برروی شعر من ساخت و آقای رانبخش آن را اجرا کرد. من تعجب کردم چطور پرویز مقصدی از بین چند شعری که دستش داشتم این شعر را انتخاب کرده و بر روی آن آهنگ گذاشته. شعری بود ساده و بسیار پیش پا افتاده. ولی چون پرویز مقصدی حرفه ای بود، می دانست که عوام چه جور کاری را می پسندند و این کار کار موفقی شد.
ارکستر خوب خرج دارد و به تهیه کننده فشار می آید. معمولا می آیند با ۳، ۴ ویولون ، چند پارت می نوازند و کار را جمع می کنند. آسیمه سر (بابک بیات، محمد اصفهانی) یک نمونه از کارهایی است که ارکستر خالی است. می توانست خیلی بهتر از این باشد. منجی (بابک بیات – خشایار اعتمادی) کار خوبی بود؛ آن هم به این دلیل که آن روزها ارکستر ارزان بود.
هزینه ارکستر بی دلیل بالا رفت. تنها به خاطر شایعاتی نظیر اینکه نوار فلان خواننده را ۵۰ میلیون خریده اند. نوار شادمهر را ۱۰۰ میلیون خریده اند و حرف هایی مانند این. به این ترتیب نوازندهای که لیسانس موسیقی دارد با خودش می گوید که من چرا باید این قدر کم دستمزد بگیرم و همه پول و شهرت به خواننده برسد؟ پس من هم دستمزد بیشتری می خواهم. صاحب استودیو می گوید چرا من این مقدار پول برای هرساعت بگیرم و خواننده بیاید بخواند و یک شبه ره صدساله برود؟ پس او هم قیمت استودیو را بالا می برد. بالطبع شاعر و آهنگساز و تنظیم کننده هم اینگونه فکر می کنند. همینطور که دستمزدها بالا می رود، کارها نیز نازل تر از پیش می شود. کارهای با سطح فکری پائین و بازاری تولید می شود تا زودتر به پول برسد.
موسیقی کار عشق است. کاری نیست که بخواهیم به وسیله آن میلیونر شویم. حداقل در این مملکت اینگونه است. اینجا فقط خواننده می برد. ما ندیدیم بهترین ترانه ساز اینجا در زمان اوج کاری و معروفیتش یک خانه خوب داشته باشد. من ندیده ام. زمانی که من در اداره تلویزیون کار می کردم سال ۱۳۵۳، ۵۴، اردلان سرفراز می گفت خوش به حالت که تو کار ثابت داری. آن زمان او برای یک شعر ۵ هزار تومان دستمزد می گرفت و حقوق من ۲ هزار تومان بود. بهش که این را می گفتم جواب می داد مگر من سالی چند ترانه می سازم؟ راست می گفت.
▪ در چه سالی اولین ترانه شما منتشر شد؟
ـ من از سال ۴۷، ۴۸ در رادیو ایران شروع کردم با حسن لشگری، خانم پرتو، خانم الهه، کارهای سینمایی انجام دادم، ولی هیچگاه کارهای مبتذل ارائه نکردم.
▪ آهنگسازان ما تا چه حد با شعر و ترانه آشنایی دارند؟
ـ آهنگسازان ما متاسفانه هنوز ترانه ای که به شعر نزدیک باشد، شعریت داشته و فاخر باشد را نمی شناسند و برخی حتی می ترسند که کارهای اجتماعی را کار کنند، فکر می کنند کار سیاسی است. کار اجتماعی یعنی نقد روزگار، نقد آدم ها. ممکن است نقد خود من، دوستانم یا خانواده ام باشد. کار اجتماعی یعنی نقد روزگاری که همه ما ادم های این عصر در آن زندگی می کنیم. این وابسته به هیچ حزب و گروهی نیست. بد همه جا بد است و خوب همه جا خوب.
▪ در سال هایی که موسیقی ما عملا تعطیل بود و هیچ کاری تولید نمی شد چه کار می کردید؟
ـ ما ۸ سال جنگ کردیم و سال ها طول می کشید تا به نبود عزیزانی که در جنگ از دست دادیم عادت کنیم. به سرعت نمی شد موسیقی عاشقانه شکل بگیرد.
▪ موسیقی نمی توانست فضای آن روزهای جامعه را تلطیف کند؟
ـ چرا و تا حدی چنین هم شد. ابتدا موسیقی عارفانه و سپس کارهای اجتماعی مانند آلبوم دلشوره به بازار آمد. بعد از آن بود که عاشقانه های آبکی جوانان عرضه شد و وضع موسیقی به اینجا کشید.
در سال های تعطیلی موسیقی، من به طور مستمر کتاب خواندم. نقد داستان، نقد شعر، نقد فیلم و تئاتر. ۷ سال تفسیر قرآن گوش کردم. تاریخ ایران را نیز بسیار خواندم. مطالعاتی نیز در عرفان و فلسفه داشتم. سعی می کردم از برترین ها کتاب بخوانم. از افراد اهل ادب کمک می خواستم تا به من کتاب معرفی کنم. به طور مثال طبل حلبی را آقای سیدعلی صالحی به من معرفی کرد و این کتاب بسیار در روحیه من تاثیرگذار بود.
مثنوی خواندم و شاهنامه. به طور مداوم ماهها روزی چند ساعت برروی این کتاب ها وقت گذاشتم و زیبا ترین قسمت ها را یادداشت کردم. که این یادداشت ها می تواند بالغ بر ۲ جلد کتاب خوب شود. گزیده ای از آثار و صحبت های انسان های برتر ادبیات جهان.
▪ حرف از ترانه عاشقانه زدید، نظر شما درباره ترانه هایی که به ضدعاشقانه معروف شده اند چیست؟
ـ برخی دنبال یک کلمه هستند که بازار را به دست بگیرند. دنبال واژه ای هستند که گل کند، مثلا ایکبیری، بد اخلاق، برو گمشو! دنبال این هستند که این فروش کند و خواننده در عروسی ها بخواند و پول در بیاورد.
آنقدر چیزهای مختلف به ذهن من می آید که حتی به خودم اجازه نمی دهم آنها را بنویسم. چرا که ممکن است به دلیل سختی های زندگی مجبور شوم آن شعرها را بفروشم و این به من و مخاطبان ترانه لطمه می زند. من حتی حاضر نیستم این کارها را به اسم مستعار منتشر کنم حتی اگر فروش زیادی داشته باشند چرا که این باعث گمراهی من و مخاطبانم می شود. اینکه عمدا کار بدی را وارد بازار موسیقی کنیم جنایت است. قاب به صورت بزنیم یا نزنیم فرقی نمی کند، جنایت جنایت است.
امروز برخی ترانه هایی که وارد بازار می شود چیزی جز گمراهی شنونده ندارد و حاصل آنها چیزی جز دور کردن شنونده از ترانه بیداری ما نیست. اینها ترانه ما را به سمت و سوی خوش باشی می برند.
شهیار قنبری، ایرج جنتی عطایی و اردلان سرفراز با زحمت و تفکر ترانه های اجتماعی می گویند و بعد اینها ترانه هایی به بازار عرضه می کنند که تمام آن حرف ها و زحمات را تحت الشعاع خود قرار می دهد و کمرنگ می کند. تلویزیون های ماهواره ای نیز نمی دانم چه عداوتی با ترانه بیدار ما دارند و چه دست هایی در کار است که فقط ترانه های نازل پخش می کنند و به تبلیغ آنها می پردازند. باید از نوجوانی گوش انسان به موسیقی خوب عادت کند و آن را بشناسد. وقتی نوجوانان امروز فقط این نوع موسیقی سطح پائین را می شنوند و با آن بزرگ می شوند اگر زمانی شوق و ذوق ترانه سازی در او به وجود بیاید، مطمئنا تحت تاثیر این آثار به خلق ترانه خواهند پرداخت.
این شرایط در همه جای دنیا هست. عده ای کار خوب با تکنیک موسیقایی بالا و ترانه هایی که حرف و تفکر مشخصی دارند تولید می کنند و عده بیشتری نیز کارهای بازاری و مردم پسند. اما می بینیم که مردم در کنار استقبال از کارهای سطحی، از افرادی که با تفکر به خلق ترانه می پردازند نیز استقبال می کنند. چرا این شایط در جامعه ایرانی نیست؟
تصور کنید که به تئاتری می روید که چندین سالن دارد و چندین کار اجرا می شود. کسی که دنبال کار خوب است کاری از شکسپیر، چخوف یا برشت را انتخاب می کند ولی فردی که فقط به دنبال تفریح است به دنبال نمایش خیمه شب بازی است تا بخندد و تفریح کند. اما وقتی در تئاتر چیزی جز خیمه شب بازی نباشد همه مجبورند که این نوع نمایش را نگاه کنند. قصه ترانه ما هم همین است. باید اجبارا به ترانه ها گوش کنیم چون کار خوب تولید نمی شود.
زمانی ما ترانه را شروع کردیم تحت تاثیر شاعران روزگارمان ترانه ما نیز مقداری جنب و جوش پیدا کرد و تواناتر شد. از ترانه های خموده ۲۰ و ۳۰ فاصله گرفت و این فقط حاصل مطالعه ما بود. ما نیامدیم داستان های جنایی بخوانیم. هدایت می خواندیم و آل احمد. طبقه روشنفکری که حرفی برای گفتن داشتند. می گفتند هدایت سیاه است و نباید خواند، راست میگفتند، سیاه می نوشت اما واقعیت جامعه را تصویر می کرد.
من از نسل خودم صحبت می کنم، شهیار قنبری، ایرج جنتی عطایی، اردلان سرفراز، محمدعلی بمنی، محمدعلی شیرازی، مسعود هوشمند. ما کسانی بودیم که تحت تاثیر کارهای شاعران روز ترانه را به ترانه بیداری تبدیل کردیم تا مردم آگاه شوند. فقط به دنبال خوش بودن و تفریح کردن نبودیم. ما تحت تاثیر بزرگان بودیم. الان کسانی هستند که حافظ و شاملو را نیز قبول ندارند.
▪ ترانه های اجتماعی از کجا شروع شد و چه کسانی به رشدش کمک کردند؟
ـ از میان کسانی که در این زمینه نمونه شدند جنتی اولینش بود و شهیار قنبری آمد و از او هم برتر شد در کارهای اجتماعی و نقدهای اجتماعی مانند ترانه بوی خوب گندم. متاسفانه آقای جنتی در مصاحبه اش در کتاب مرا به خانه ام ببر گفته اند که این ترانه، تنها ترانه یک فیلم بوده است. مال هرچیزی که بوده است. مضمون ناب است و حرف تازگی دارد.
اهل طاعونی این قبیله مشرقی ام / تویی این مسافر شیشه ای شهرفرنگ
این یعنی محکوم کردن استثمار. گفتن چنین حرف هایی خیلی جرات می خواهد.
ممکن است من ترانه برای مادرم بسازم و بعداعلام کنم که این را برای شهبانو نوشته ام. سال ها بعد اگر بگویم این شعر را برای مادرم گفته ام آیا شما باور می کنید؟ متاسفانه از این کارها هم در ترانه ما انجام شده. البته گفتنش درست نیست و در آن هنگام ترانه سراهای ما جوان بودند. شاید گفته شود رسول رستاخیز برای نجات داریوش نوشته شد. آیا درست است که برای نجات یک نفر ستایش کسی را کرد که به دستش به خون هزاران نفر آلوده است؟ نمی ساختید. داریوش هم نمی خواند. متاسفانه این اشتباهات هم بین ما بوده.
بین آهنگسازان هم بودند افرادی که می دانم ساواک به خاطر همین خوش خدمتی هایشان به آنها خانه داد.
▪ قیمت یک ترانه چگونه تعیین می شود؟
ـ یک ترانه ای که باعث فروش زیاد یک کاست شود، حتی اگر ترانه ای سطحی باشد، باید پول خوبی به آن ترانه سرا داده شود. چرا یک خواننده با خواندن یک شعر معروف شود و میلیون ها تومان در جیب تولیدکننده برود در حالی که به ترانه سرا ۱۵ تا ۲۰۰ هزار تومان می دهند. این پول یک دست کت و شلوار هم نیست.
ز چرا در کارهای داخل ایران در اشعار ترانه سرایان خارج از کشور استفاده نمی شود. آیا بحث مالی مطرح است یا سختگیری های ارشاد؟
ـ هردو. اینجا چه کسی می تواند ۳ میلیون پول شعر آقای جنتی را بدهد؟ اینجا همه تهیه کننده ها عادت کرده اند که پول ترانه سرا را بخورند. تا می گوئیم پول ما چه شد می گویند که فلانی دندان گرد است. من که هرروز نمی توانم شعر بگویم در عوض شعری که می گویم بسیاری دیگر نمی تواند یک مصرع مانند آن بگویند.
▪ از کنسرت ها بگوئید. استانداردهای یک کنسرت خوب چیست و تا چه حد در ایران رعایت می شود؟
ـ اینجا اگر کنسرتی مجوز بگیرد، خواننده هایی هستند که گاهی ۴ یا ۵ سانس برنامه اجرا می کنند. یکی از این خواننده ها را وقتی پشت سن دیدم از من پرسید چطور بود و من پاسخ دادم مزخرف. اوج ها را که نمی توانی بخوانی. صدایت هم که خسته است. چرا ۵ سانس می خوانی؟ گفت خوب پول می دهند. اینجا کیفیت هنر فدای پول می شد. همه مردمی که به کنسرت می آیند اهل موسیقی نیستند که این چیزها را درک کنند. چون تفریحی ندارند به کنسرت می آیند. خوانده هم برای هر سانس ۱۰ میلیون می گیرد و با این حال اصلا هم برایش مهم نیست که کار خوب ارائه کند یا نه.
مهمترین فاکتور یک کنسرت خوب صداست. سالن باید آکوستیک و مخصوص برگزاری کنسرت باشد که ما هنوز در ایران چنین سالن هایی را نداریم. با اینکه صدابردارهای های حرفه و خوبی برای برخی کنسرت ها می آیند اما به دلیل آکوستیک نبودن سالن ها ما هرجای سالن صدا را یکجور می شنویم. مشکل اصلی سالن است.
مشکل دیگر این است که خواننده و گروهش آهنگ هایی را تمرین کرده اند و همان ها را اجرا می کنند. در صورتی که یک کنسرت زمانی خوب و جاندار است که مردم از خواننده آهنگهایی را بخوانند و او آنها را اجرا کند. دلیل آن این است که ارکستر همراه دائمی خواننده نیست. قبل از کنسرت جمع می شوند و چند روز تمرین می کنند و کنسرت را برگزار می کنند.
▪ از کارهای جدیدتان بگوئید؟
ـ کار هنر شده کاسبی. به من می گویند که چرا کار نمی کنی، چرا شعر نمی گویی. انگار که من متولد شده ام که مانند چرخ ریسندگی مدام در حال کار باشم. کار شعر و ترانه کار سختی است. اگر ترانه سرایی بتواند هر ۵ سال یک ترانه اثرگذار تولید کند کار بسیار مهمی انجام داده است. کاری که در یک زمان ۲۰ میلیون نفر آن را زمزمه کنند.
یک کار دست آقای اصفهانی دارم که برروی یک آهنگ محلی شعر گذاشته بودم. آهنگ و شعر را پسندید و هنگام دریافت پول من گفتم که این آهنگ محلی است و پول آهنگ را به من ندادند. گفتم پس انتخاب من چه می شود؟ گفتم هستند افرادی که آهنگ های محلی را به نام خودشان می فروشند، پس من هم باید دروغ می گفتم؟
کار ما هنوز حرفه ای نشده است. بعد از ارائه یک کار خوب به دلیل قیمت بالا سراغ کارهای معمولی می روند و این باعث افت خواننده می شود. نمونه اش آلبوم برکت که خود اصفهانی می گفت شعرهایش ضعیف است.
بیکاری امروز من به این دلیل است که پولی که من می خواهم را به من نمی دهند و ترجیح می دهند از ترانه هایی با کیفیت پائین استفاده کنند اما پولشان را خرج خرید یک ترانه خوب نکنند. پول را به کیفیت اثر ترجیح می دهند.
در حال حاضر در تلاشم که کاستی را با صدای خودم به بازار عرضه کنم. چون من زمانی در زمینه خوانندگی با پرویز مقصدی کار می کردم و در طول این سال ها با هر تهیه کننده ای که کار می کردم درخواست می کرد که خودم هم بخوانم. اما این کار را نکردم و اشتباه کردم. چون کاری که من انتخاب می کنم و می خوانم مسلما از جمله کارهایی نخواهد بود که امروز در بازار می شنویم. هرروز هم که نمی خواهم آلبوم به بازار بدهم. هر ۳ یا ۴ سال یک آلبوم به بازار میدهم ولی کار خوب عرضه می کنم. کاری که تا سال های سال در ذهن بماند.
کارهایی دارم که به علت بی خوانندگی ضبط نشده است. کار حرفه ای را باید خواننده حرفه ای بخواند. خواننده هایی از خارج ایران هم با من تماس می گیرند ولی من به آنها جواب منفی می دهم؛ خوانندگانی مثل منصور. ولی من کار نکردم گفتم من کارهایی مثل تیتیش مامانی نباش ندارم. کارهای من کارهای عاشقانه سنگین است.
البته خواننده های بهتری هم در خارج از ایران هستند.
بله هستند. اما داریوش و ابی هر ۵ سال یک آلبوم منتشر می کنند. حق هم به ترانه سرایانی است که آنجا زندگی می کنند نه ما. ایرج جنتی عطایی و سایرین زندگیشان از این راه می گذرد. این درست نیست که من۴ تا کار نابم را بدهم به آقای ابی و برای هرکدام ۱۵۰۰ دلار بگیرم، نان امثال ایشان را هم ببرم که می خواهم با یک خواننده خوب کار کنم؟ از نظر من این درست نیست. سعی من این است که در همین مملکت کار کنم. کاست ما اینجا فروش برود. کار آسیمه سر دست ابی بود. سر پول اختلاف شد و ایشان نخواندند و قسمت آقای اصفهانی بود. اگر ابی می خواند مطمئنا من منزوی تر می شدم. همه می گفتند اکبر آزاد با ابی کار کرده و برای هر شعر ۲ میلیون می گیرد.
من معمولا خودم برروی ترانه هایم آهنگ می گذارم و برای شعر و آهنگ معمولا در حد جوانان می گیرم چیزی حدود ۱.۵ تا ۲ میلیون تومان.
▪ چرا فعالان موسیقی پاپ یک جا متمرکز نیستند. هیچ انجمنی ندارند که بوسیله آن از حقوق خود دفاع کنند؟
ـ برای اینکه ما بین خودمان اختلاف زیاد است و هیچ کس دیگری را قبول ندارد. اگر آقایی مثلا لیسانس موسیقی باشد هیچ وقت منی که سینه به سینه موسیقی را یاد گرفته ام را قبول ندارد. وقتی در سالنی کنار هم هستم مدام پشت سر یکدیگر حرف می زنیم. فلانی با اینکه ترانه می گویند اما بی سواد است. مدرک ندارد. کار هنری که با مدرک انجام نمی شود. مگر شاملو تحصیلات دانشگاهی داشت؟ با زحمت و مطالعه شاملو شد.
▪ ترانه خوب را تعریف کنید.
ـ ترانه خوب باید پیام داشته باشد. تصاویر و ترکیب های زیبا داشته باشد. تخیل شمارا برانگیزد و شمارا به تفکر وادارد. باید مسائل روز را با زبان روز بیان کرد و این مستلزم استمرار در کار و مطالعه است.
▪ دورانی بود که تمام هنرهای ما در حال اوج گیری بود. موسیقی، سینما، شعر، گرافیک، نقاشی و تمام هنرهای ما در حال دگرگون شدن و حرکت به سمت استانداردهای جهانی بود. چه شد که این روند متوقف شد؟
ـ تکنولوژی خیلی چیزها را از بین برد. راحت طلبی ها خیلی چیزها را از بین برد. مردانی که شمشیر و اسب داشتند به گالری های نقاشی پیوستند. این ها لازم بود اما با سرعت خیلی زیادی به وقوع پیوست. نسل امروز تنبل و سرخورده اند. نمی دانند پاییز و زمستان یعنی چه. همیشه در آپارتمان هستند. آن نسل دیگر تکرار نمی شود.
▪ برخی معتقدند که در جوامع بسته و تحت سلطه حکومت های دیکتاتوری آثار ماندگار بیشتر خلق می شود. نظر شما چیست؟
صد در صد. افرادی هستند که می نویسند و کتاب هایشان را به موقع خودش چاپ می کنند. اما چه بهتر است زمانی که من درد دارم به من مرهم بدهند. اگر کتاب ها ۱۰۰ سال بعد چاپ شود همه می گویند که این ها که دغدغه های ۱۰۰ سال پیش است.
لحظه که هنرمند درد جامعه را حس می کند و آن را فریاد می کند، باید همان هنگام این فریاد به گوش مردم برسد تا تاثیرگذار باشد.
▪ چرا مردم ما گوش موسیقی ندارند و بیشتر به شعر توجه می کنند و چطور می شود فرهنگ موسیقی را بین مردم گسترش داد؟
ـ ما بدلیل مسائل مذهبی همیشه در موسیقی عقب بوده ایم. هنوز هم اگر بچه ای بگوید می خواهم ساز بزنم والدینش به او می گویند می خواهی مطرب شوی؟
افرادی هستند مثل علی معلم که خودش در راس کار است. به او می گفتم می خواهم بخوانم و او جواب می داد که تو جواب خدا را چگونه می خواهی بدهی؟ می گفتم اگر گناه است تو مجوز این گناه را به ما می دهی، تو چه جوابی داری؟ این آدم که طرز فکرش این است مسوول شورای شعر و موسیقی می شود. فردی که به کاری عقیده ندارد نباید مسوولیت آن را قبول کند. من که کار بازاری نمی خواستم منتشر کنم. می خواستم برروی شعرهای خوب و معنادار آهنگ بگذارم و آن را عرضه کنم. این چه ربطی به جهنم و قیامت دارد؟
فردی هست که دای عارف را در می آورد و صدایش در ردیو و تلویزیون پخش می شود. خوب خود عارف که زنده است چرا آهنگ های خودش را پخش نمی کنید؟ آیا همه خوانندگان طاغوتی بوده اند؟ عده ای نمی خواهند این مملکت موسیقی داشته باشد.
▪ چرا تمام حکومت های تاریخ ایران از هنر واهمه داشته اند؟
ـ برای اینکه هنر باعث تفکر می شود. روزی وزیر انوشیروان که لقب عادل را نیز یدک می کشد، به اومی گوید که ما پول کافی برای جمع آوری لشگر نداریم. انوشیروان دستور می دهد که در شهر جار بزنید که هرکس پولی دارد به ما بدهد و مدتی بعد پول را با سودش پس بگیرد. شخص پینه دوزی مقداری پول برای انوشیروان می آورد و می گوید که پول و سودش را نمی خواهم فقط اجازه دهید که بچه من هم با سواد شود. انوشیروان می گوید نه پول را از او می گیرم نه پسرش را با سواد می کنم. مگر هرکسی باید با سواد باشد؟
▪ حکومت هایی که روشنفکر نباشد چشم دیدن افراد روشنگر را ندارند. روشنگری در نهایت به نفع خودشان است چرا که بعدها می گویند در فلان عصر روشنفکران بر سر کار بودند. مگر این بد است؟
ـ اروپایی ها در برهه ای از زمان مانند ما بودند و حتی شاید از ما بدتر. چه شد که آنها در راه آزادی گام بر می دارند و ما در همان جایی که بودیم درجا می زنیم؟
دلیلش این بود که روشنفکران آمدند و افراد متعصب را برکنار کردند. البته این کار آسانی نبود و بسیار کشته دادند، بسیاری زنده زنده در آتش سوختند تا به این مرحله رسیدند.
▪ بین ترانه سراهای امروز ما، چه کسی را نوگرا تر، پیشرو تر و جسور تر از بقیه می دانید؟
ـ شهیار قنبری آثار خوبی خلق می کند و به لحاظ فرم و محتوا هنوز در پی نوگرایی است.
رضا حیدری
منبع : دو هفته نامه فریاد


همچنین مشاهده کنید