چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

آتاتورک مسلمان


آتاتورک مسلمان
در سال ۱۳۱۳ چهار رهبر وقت چهار دولت دو به دو با یكدیگر دیدار كردند: هیتلر و موسولینی سران آلمان و ایتالیا در ونیز، آتاتورك و رضاشاه سران تركیه و ایران در آنكارا. هر چهار رهبر وارث امپراتوری‌های رو به زوال: پروس، روم، عثمانی و پرشیا و آرزومند امپراتوری‌های نو بودند و از حیث نظامی‌گری و ملی‌گرایی در زمره سران جنبش راست افراطی به حساب می‌آمدند و شاید دو رهبر شرقی دل در گرو دو پیشوای غربی داشتند، چنان كه «در مطبوعات تركیه و ایران خبر ملاقات موسولینی و هیتلر درست در كنار اخبار مربوط به ملاقات رضاشاه با مصطفی كمال چاپ شد.» (استفانی كرونین: ۱۷۸) از آن چهار دولت اما اكنون تنها یك دولت است كه هنوز نظام سیاسی خود را حفظ كرده و آن «جمهوری» تركیه است. در ایران انقلابی بزرگ به عمر سلطنت پهلوی‌ها پایان داد، در آلمان متفقین امپراتوری رایش سوم را سرنگون كردند و در ایتالیا انقلابیون بنیتوموسولینی را به دار آویختند.
آتاتورك هم اگر زنده بود شكست حامیان و فرزندان لائیك خویش در حزب جمهوریخواه خلق را از مسلمانان تركیه در حزب عدالت و توسعه می‌دید، اما شاید از اینكه می‌دید «جمهوری» تركیه هنوز سرپاست آرام می‌گرفت و سعی می‌كرد شكست حزب خویش را به برپایی نظام سیاسی تاسیس شده توسط خود ببخشد. پرسش اما اینجاست كه چرا از چهار برادر فاشیست: هیتلر، موسولینی، آتاتورك و رضاشاه تنها هنوز عكس‌های یكی بر در و دیوار شهرهای كشورش باقی است؟
آیا آتاتورك رهبری دموكرات بود؟ می‌دانیم كه آتاتورك بدون شك دیكتاتور بود. از نخستین روسای جمهور مادام‌العمر بود كه هر بار از سوی مجلس در این سمت ابقا می‌شد. «تركیه به رهبری كمال آتاتورك (۳۸-۱۹۳۳) عملا یك دیكتاتوری تك‌حزبی بود.» (دایره‌المعارف دموكراسی، ج ۱، ص ۴) آیا آتاتورك آزادیخواه بود؟ می‌دانیم كه آتاتورك هر چه بود لیبرال نبود و حتی پوپولیسم یكی از صفاتی است كه در دایره‌المعارف دموكراسی به او نسبت داده شده است تا بر تمایز او از لیبرال‌ها تاكید شود.
آتاتورك همچنین به‌دلیل مخالفت با شریعت در زمره شخصیت‌های دین‌گرا هم به حساب نمی‌آید كه دوام نظام سیاسی منسوب به وی را به سبب نفوذ دینی او بدانیم. اما از آتاتورك دو میراث بر جای مانده كه یكی امنیت را در جمهوری تركیه برقرار كرد و دیگری دموكراسی را برای ترك‌ها به ارمغان آورد. حتی اگر آتاتورك خود هرگز مردی دموكرات نبوده است. میراث اول ارتش تركیه بود. نهادی كه نماد اقتدار دولت مدرن بود و مصطفی كمال به عنوان یك ژنرال ارثیه اصلی خود را در این نهاد بر جای نهاد. ارتش، حافظ ایدئولوژی لائیسیته در تركیه است و این مهمترین ماموریت آتاتورك برای ارتش بود. در تاریخ كمتر از یك قرن جمهوری تركیه بارها ارتش برای حفظ لائیسیته دموكراسی را قربانی كرده و به كودتا علیه آزادی دست زده است تا روح آتاتورك را خشنود كند. میراث دوم آتاتورك اما حزب جمهوریخواه خلق است. در عصر آتاتورك همه مصنوعات مدرنیته وارد تركیه شد: ارتش مدرن،‌ اقتصاد بازار، فرهنگ غربی، زندگی اروپایی و نیز سامان سیاسی مدرنیته یعنی نظام حزبی.
دیگر مصنوعات اروپایی (به جز حزب) همه در نظام‌های مشابه آتاتورك وجود داشت: آلمانی‌ها حزب نازی و ایتالیایی‌ها حزب فاشیست را داشتند همچنان كه رضاشاه هم در ایران چندی حزب ایران نو را تاسیس كرد. اما این احزاب همراه با مرگ پیشوای خویش به تاریخ پیوستند چرا كه احزاب مذكور با فاشیست‌های مزبور برابر بودند.
هیتلر و موسولینی و رضاشاه هرگز كادرهای حزبی را پرورش ندادند و برخی چون رضاشاه هنگامی كه حس كردند ممكن است سران این احزاب سیاسی به رقیب وی تبدیل شوند احزاب را مخل و سران آن را از زندگی ساقط كردند: «شاه پس از آنكه به نحوی پر و بال (حزب) ایران نو را قیچی كرد... برای برخی از (روحانیان) پیغام فرستاد كه خواستشان در مورد... ایران نو برآورده شده است.» (تجدد آمرانه: ۱۰۷)
بدین ترتیب پادشاهی كه علیه روحانیان از هیچ اقدامی كوتاهی نمی‌كرد حزب‌ستیزی خود را به روحانیت می‌فروخت.
با مرگ رضاشاه حزب‌ستیزی او توسط پسرش محمدرضا تكرار شد. محمدرضا پهلوی در انتهای عمر همان كرد كه از پدرش در ابتدای عمر انتظار می‌رفت و آن تاسیس حزب واحد رستاخیز بود كه به شیوه احزاب فاشیستی تاسیس شد و دیكتاتوری تك‌حزبی را جایگزین دیكتاتوری دوحزبی كرد. محمدرضا شاید قصد آن داشت كه نسخه‌نویسی ناتمام پدرش از آتاتورك را به فرجام برساند غافل از آنكه نیم قرن برای این كار دیر شده است.
سنگ‌ بنای نظام پهلوی را رضاشاه كج نهاد و محمدرضا كه خود در این برج كج نشسته بود وقتی می‌خواست كجی خشت اول را راست كند با انتحاری چون تاسیس حزب واحد رستاخیز كل ساختمان را ویران كرد. اما با مرگ آتاتورك بر میراث او افراد خردمندتری نشستند و از ارثیه او استفاده بهتری كردند.
آنان فهمیدند آتاتورك فقط یك نظام سیاسی تاسیس نكرده، حزبی سیاسی هم ساخته است. به تدریج كمالیسم از ایدئولوژی نظام سیاسی به ایدئولوژی آن حزب سیاسی فروكاسته شد. در نظام جمهوری تركیه افراد هم‌تراز آتاتورك بسیار بودند در حالی كه در نظام پادشاهی ایران همه هم‌ترازان رضاخان (و نیز افراد برتر از او) حذف شده بودند. نه فقط مدرس و مصدق و قوام كه داور و تیمورتاش و تدین نیز در عصر پهلوی اول به محذوفین پیوسته بودند. در تركیه فردی چون عصمت اینونو، فرمانده جنگ استقلال تركیه و نخست‌وزیر آتاتورك جانشین او شد و دیكتاتوری تك‌حزبی را به دولتی چندحزبی بدل كرد؛ نقشی كه شاید از علی‌اكبر داور در ایران بر می‌آمد.
اما داور نه پس از رضاخان زنده ماند و نه ظرفی چون نظام حزبی حاكم بر تركیه داشت كه بتواند دموكراسی را احیا كند. اگر آتاتورك پدر جمهوری تركیه است عصمت اینونو را باید پدر دموكراسی تركیه دانست. آن زمان كه همچون خوان كارلوس در اسپانیا در مقام وارث دیكتاتوری، ناجی دموكراسی شد و هنگامی كه در سال ۱۹۵۰ رقیبان او در حزب دموكراتیك تركیه به رهبری عدنان مندرس مقام ریاست‌جمهوری را به دست آوردند، اینونو توصیه نظامیان را برای كودتا به گردن نگرفت و با پذیرش مقام رهبر مخالفان در پارلمان درسی بزرگ به دموكرات‌ها داد. تركیه پس از آن البته بارها دخالت نظامیان و كودتا علیه دموكراسی را تجربه كرد.
تا مدت‌ها لائیك‌ها و سپس اسلام‌گرایان تیغ ارتش را بر سر دموكراسی احساس كردند. آتاتورك حزب جمهوری‌خواه خلق و ارتش تركیه را همچون دو لبه قیچی برای انحراف از اصول كمالیسم طراحی كرده بود غافل از آنكه نظام حزبی اساس دموكراسی است. سرنوشت دموكراسی در تركیه و قیاس آن با ایران ثابت می‌كند دموكراسی بدون نظام حزبی (همچون ایران) هرگز به دموكراسی واقعی تبدیل نمی‌شود اما نظام حزبی بدون دموكراسی لاجرم دموكراسی صوری را به دموكراسی واقعی تبدیل خواهد كرد. در ایران معاصر صدها حزب سیاسی تاسیس شده اما هرگز نظام حزبی به‌وجود نیامده است.
نظام حزبی به عنوان جوهره دموكراسی سازوكاری است كه بر مفاهیمی چون آزادی و سلامت انتخابات اثر مستقیم دارد. نظام حزبی تضمین تداول قدرت به عنوان جوهر دموكراسی و مهمترین عامل برای كاهش نگرانی مخالفان دموكراسی از ماهیت انتخابات است. وجود حزبی لائیك در تركیه به عنوان میراث مستقیم كمالیسم محافظه‌كاران نظامی در ارتش تركیه را همواره در معرفی این انتخاب قرار می‌دهد كه میان كودتا و انتخابات می‌توانند انتخابات را برگزینند و به پیروزی نمایندگان سیاسی خود در حزب جمهوریخواه خلق امیدوار باشند. جدایی ارتش و حزب در نظام كمالیستی از جدایی دین و سیاست در تركیه آتاتورك مهم‌تر بود. در حالی كه ارتش در ایران در عصر پهلوی‌ها مهمترین ابزار سركوب دموكراسی بود. در تركیه پس از آتاتورك حزب جمهوریخواه خلق به همان اندازه نماینده كمالیسم بود كه ارتش این كشور.
تاكنون عمده مورخان به كودتاهای مكرر در تركیه اشاره كرده‌اند و آنها را به درستی سد راه دموكراسی خوانده‌اند. این در حالی است كه مورخان به اندازه‌ای كه فرآیند گذار از دموكراسی به كودتا در تركیه را بررسی می‌كنند به مطالعه علل بازگشت از كودتا به دموكراسی اشاره نمی‌كند. ارتش تركیه تاكنون سه بار به كودتا دست زده است: اول در سال ۱۹۶۰ كه برخی از افسران ارتش كمیته وحدت ملی را علیه عدنان مندرس سازمان دادند اما به جای استقرار حكومت نظامی قانون اساسی تازه‌ای را تدوین كردند و در سال ۱۹۶۱ حاكمیت كامل غیرنظامی را برگزار كردند و با وجود ریاست جمهوری نظامیان تا سال ۱۹۸۹ دولت‌ها را به غیرنظامیان تحویل دادند.
دوم در سال ۱۹۷۱ كه نظامیان «كودتای روی كاغذ» را انجام دادند و از پارلمان خواستند كابینه‌ای مركب از بوروكرات‌های غیرنظامی اما وفادار به نظامیان را تایید كنند.
سوم در سال ۱۹۸۰ كه علیه تروریسم خیابانی و بن‌بست انتخابات پارلمانی نظامیان به كودتا دست زدند ولی با تغییر قانون اساسی و ایجاد دو حزب سیاسی به رهبری یك افسر بازنشسته و یك بوروكرات منتقد سعی كردند نوعی دموكراسی هدایت‌شونده ایجاد كنند و همین نظام سیاسی به بازگشت دموكراسی منجر شد.
اینگونه است كه هر كودتایی در تركیه به بازگشت دموكراسی ختم شده است. چرا كه حتی كودتاگران هم به نظام حزبی وفادارند. از درون همین نظام حزبی است كه روابط دین و سیاست در تركیه هرگز به شدت و حدت همسایه ایرانی آن نشده است.
رضاشاه و آتاتورك هر دو لائیك بودند و نظام‌هایی لائیك تاسیس كردند. اما فرو كاستن آتاتورك از مقام موسس یك نظام سیاسی به ایدئولوگ یك حزب سیاسی این امكان را در تركیه ایجاد كرده كه ایدئولوژی‌های سیاسی رقیب بتوانند نهادهایی برای نمایندگی سیاسی خود ایجاد كنند و نظام سیاسی را با یك حزب سیاسی برابر ندانند و به جای براندازی نظام سیاسی بكوشند آن حزب سیاسی را در مبارزه‌ای پارلمانی نه قهری و انقلابی از قدرت ساقط كنند. رشد اسلام‌گرایان در تركیه در برابر لائیك‌ها نمونه عینی این ظرفیت در نظام سیاسی تركیه است.
با ایدئولوژی‌زدایی از جمهوری لائیك تركیه این امكان در نظام جمهوری به‌وجود آمده است كه ظرف پذیرای محتوای تازه‌ای شود. هرچند تلاش‌های نجم‌الدین اربكان برای ایجاد دولت اسلامی در تركیه گاه ناتمام و سرانجام ناكام ماند اما سیاستمداران عملگراتری مانند رجب طیب اردوغان با راهیابی مسالمت‌آمیز به هسته مركزی قدرت توانستند ثابت كنند جمهوریت در تركیه بر لائیسیته اولویت دارد. اردوغان برخلاف اربكان با ایدئولوژی به جنگ ایدئولوژی نرفت. اربكان و آتاتورك هر دو ایدئولوگ بودند یكی از اسلام‌گرایی دفاع می‌كرد و دیگری از لائیسیته به مثابه دینی زمینی. اردوغان اما در عین حفظ مسلمانی خویش خود را رقیب سیاسی آتاتورك معرفی كرد نه رقیب ایدئولوژیك او. اردوغان با تاسیس حزب عدالت و توسعه نشان داد میراث آتاتورك كه در حزب جمهوریخواه خلق مجسم شده است را قبول ندارد اما هرگز سعی نكرد در حذف نظام سیاسی و حزبی بازمانده از آتاتورك را زیر سوال ببرد چرا كه باور داشت از طریق همین نظام سیاسی است كه می‌تواند به قدرت دست پیدا كند.
بازی خردمندانه آتاتورك در عرصه سیاست جهانی نیز به او كمك كرد كه اروپایی‌ها به ارتش تركیه در مورد كودتا علیه مسلمانان هشدار دهند و آمریكایی‌ها كه به واسطه اتحاد استراتژیك با ارتش تركیه در پیمان ناتو همواره از ارتش این كشور دفاع می‌كردند نیز تسلیم خوی لیبرال اردوغان شوند. رابطه سازنده اسلام‌گرایی به عنوان یك جنبش اجتماعی و جمهوریخواهی به عنوان یك نظام سیاسی در تركیه چنان بوده است كه بدون شك در جهان امروز در كمتر انتخاباتی مانند تركیه اسلام چنین سربلند شده است.
اگر یاسر عرفات و حسنی مبارك و آل سعود سعی می‌كنند آمریكایی‌ها را قانع كنند كه برگزاری انتخابات آزاد در خاورمیانه سبب روی كار آمدن بنیادگرایان می‌شود، رجب طیب اردوغان نشان می‌دهد كه در جوامعی توسعه‌یافته چون تركیه اسلام‌گرایی می‌تواند حتی از لائیسیته نیز لیبرال‌تر ظاهر شود. اسلام در تركیه امروز با رای به قدرت می‌رسد، نه با اسلحه و از طریق انتخابات پیروز می‌شود، نه با ترور و از طریق تبلیغات اجتماعی ترویج می‌شود، نه با اجبار حكومتی. برخی ناظران ایرانی از انتخابات اخیر تركیه روایت كرده‌اند كه نفوذ حزب عدالت و توسعه در این كشور و نیز پافشاری آن بر اصول دینی در عین طرفداری از مدارای دموكراتیك چنان بوده است كه حزب جمهوریخواه خلق رقیب لائیك اسلام‌گرایان مجبور شده برای اثبات عدم ضدیت خود با شریعت در میان شهروندان ترك روسری رایگان توزیع كند. شگفتا كه زمانی اسلام‌گرایان برای اثبات آزادیخواهی خویش زنان بی‌حجاب ترك را به عضویت حزب و پارلمان می‌پذیرفتند و در فهرست انتخاباتی قرار می‌دادند و امروز لائیك‌های تركیه برای اثبات آزادیخواهی خویش روسری خیرات می‌كنند. اینگونه است كه شریعت در تركیه به معیار حریت تبدیل و ترویج آزادی مذهبی مصداق آزادیخواهی سیاسی می‌شود.
ملت تركیه امروز دو پدر، دو آتاتورك دارد: مصطفی كمال و رجب طیب اردوغان. رجب طیب اردوغان برای تركیه مسلمان آتاتوركی دیگر است. اگر آتاتورك مساله خلافت و جمهوریت را به عنوان مصداقی از رابطه دین و سیاست طرح و این دو را از هم جدا كرد و حتی با تسخیر نهادهای دینی سعی كرد دین را دولتی كند، رجب‌طیب اردوغان از عهده حل مناسبات پیچیده‌تر میان دین و سیاست در تركیه برآمد. با مطالعه اقدامات اردوغان دور از ذهن نیست كه بگوییم به معنای واقعی سكولاریسم از آتاتورك آگاه‌تر است. چرا كه آتاتورك با وجود الغای خلافت عملا نظم دینی آن را حفظ كرد یعنی دین را در ید قدرت دولت نگه داشت، مساجد و اوقاف را زیرمجموعه دولت كرد و رئیس دولت عملا رئیس مذهب هم شد، چنانكه رئیس دانشگاه دینی الازهر را رئیس‌جمهور سكولار مصر انتخاب می‌كند. آتاتورك به عنوان مسلمانی اهل سنت، سنت پیروی مذهبی از حكومت را در حكومت‌های اهل سنت حفظ كرد.
اردوغان اما از درون نهادهای اجتماعی وارد سیاست شد و برای پرهیز دادن ارتش از كودتا بیش از همه سعی كرد استقلال شریعت را از سیاست حفظ كند. همسر اردوغان به دستور دولت محجبه نشده بود كه به مصلحت قدرت از حجاب دست بشوید. پیام اصلی انتخاب دوباره حزب اردوغان در تركیه چیزی جز این نیست كه اگر در تركیه آتاتورك برخلاف تركیه عثمانی كسی را نباید به زور محجبه كند در تركیه اردوغان برخلاف تركیه آتاتورك كسی را نمی‌توان به زور بی‌حجاب كرد، حتی اگر همسر رئیس دولت باشد و ناگزیر از پذیرش قواعد جمهوری لائیك. دور نیست روزی كه حجاب در تركیه به هنجاری فراگیرتر از امروز تبدیل شود اما نه به دستور دولت كه به تقلید از الگوهای برتری چون همسران عبدالله‌گل و رجب‌طیب اردوغان.
تاكنون سه بار زنان بی‌حجاب در خاورمیانه مدافع رهبران دینی شده‌اند: در انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ایران، در نبرد ۳۳ روزه حزب‌الله لبنان با اسرائیل و در انتخابات ۱۳۸۶ تركیه. رهبران دینی هنگامی كه فراتر از جایگاه مذهبی خود در مقام رهبران ملی قرار گیرند به بهترین نحو می‌توانند دین را به الگوی جامعه تبدیل كنند و این موقعیتی بود كه در گذشته امام خمینی از آن بهره‌مند بود و امروزه سیدحسن نصرالله و رجب‌طیب اردوغان از آن بهره‌مندند. اردوغان می‌تواند در تركیه یك جمهوری اسلامی دیگر تاسیس كند اما او با اعلام وفاداری به قانون اساسی سكولار این كشور با وجود اسلام‌خواهی نشان داده كه برنامه‌ای بزرگتر در سر دارد.
ایجاد جمهوری اسلامی در تركیه شاید به سبب واكنش ارتش این كشور به فرجامی چون جمهوری نظامی منتهی شود اما اردوغان با گذار از اسلام‌گرایی به اسلام‌خواهی، با عبور از اسلام حكومتی به اسلام مدنی عصر تازه‌ای را در جنبش‌‌های اسلامی خاورمیانه آغاز خواهد كرد. عصری كه بر بستر لائیسیته به اسلام منتهی می‌شود.
دفاع از دین در ظرف تجدد، استقرار شریعت بر بستر جمهوریت. جمهوریت را آتاتورك ساخت اكنون آتاتوركی دیگر در جامعه مسلمانی آن را پیراسته خواهد ساخت. كار بزرگ اردوغان بازگشت از ایدئولوژی اسلامی به فرهنگ اسلامی است، تبدیل اسلام‌گرایی از صورت یك ایدئولوژی به اسلام‌خواهی همچون یك فرهنگ.
□□□
آتاتورك هرگز به خواب نمی‌دید كه از خاكستر لائیسیته او اسلام‌خواهی سر برآورد. اكنون اما این صدایی آشناست كه در گوش مصطفی‌كمال می‌خواند: «آتاتورك آسوده بخواب كه اردوغان بیدار است.»
منبع : شهروند امروز


همچنین مشاهده کنید