پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


عشق سالهای شیمیایی


عشق سالهای شیمیایی
نمی‌دانم چرا باید مدتها و شاید سالها از موضوعی بگذرد تا بتوان بهتر و با دید باز به آن نگاه كرد. این قاعده شامل بسیاری از موارد و موضوعات انسانی می‌شود. مثلاً یك آدم عاشق، وقتی سالها بعد، به گذشته خود می‌نگرد، انگار با موضوعی بچه‌گانه مواجه می‌شود كه حالا فقط می‌تواند به آن بخندد. یا مشكلاتی كه قبلاً برای ما پیچیده و لاینحل بوده، حالا سهل و ممتنع شده و فائق آمدن بر آن بسیار راحت‌تر از گذشته است. این برای آن است كه انسان همیشه در مسیر تكامل، قرار دارد و در این مسیر چه‌بسا با مسائل و مشكلات عدیده‌ای روبه‌رو بوده است. اما هرچه جلوتر می‌رود، با گذشت زمان، قدرت فكری و معنوی‌اش افزایش می‌یابد و تجربه، همانند نیروی عظیم و اعجاب‌انگیز، به یاری‌اش می‌شتابد. همین اصل باعث شده است كه خداوند متعال پیامبران خود را بر اساس قدرت فكری بشر، انتخاب و معرفی كند. ابتدا به علت ناتوانی فكری نوع بشر، پیامبرانی برای جامعه می‌فرستاد، كه با معجزاتی عینی و ظاهری، توجه افراد را جلب و قدرت ایمان را در جامعه بشری تقویت كنند. به‌تدریج و با افزایش قوه ادراكی، پیامبرانی با معجزاتی پیچیده راهی و در انتها، بزرگترین پیامبر و عظیم‌ترین معجزهٔ خود یعنی قرآن را نازل كرد. انسان در این مرحله دیگر احتیاج نداشت شاهد بیرون آمدن شتر از كوه باشد و یا با چشم سر ببیند كه عصا، تبدیل به مار می‌شود و یا م‍ُرده‌ها زنده می‌شوند و خیلی مسائل دیگر. حالا او در بالاترین مرحله فكری و عقلی خود، قرار دارد و می‌بایست چیزی مناسب با قدرت عقل خود، درك كند.
اما آنچه به نمایش، مربوط می‌شود این است كه نمایش، هشت سال دفاع مقدس را دست‌مایه خود قرار داده است؛ سالهایی كه كفر و ایمان به مقابلهٔ هم، پرداخته بودند. در همین زمان، وحشتناك‌ترین حادثه‌ها، یعنی بمباران شیمیایی اتفاق افتاد. حادثه‌ای كه در آن غیر انسانی‌ترین رفتار، توسط بشر با هم‌نوع خود، صورت گرفت. این رفتار هیچ قاعده و قانونی بشری را برنمی‌تابد. از همین‌رو، نابودی اخلاق و ارزشهای اخلاقی در پی داشته است و در نتیجه، شمارش معكوس جامعه بشری برای خودزنی آغاز می‌شود. بشر در اعلاترین درجه رشد فكری و اخلاقی خود، به پست‌ترین مرحله تكاملی می‌غلتد و به قولی، كم می‌آورد. نمایش با ورود مرجان به زندگی زوجی (فرهاد و روژانو)، كه زندگی آرامی را در یكی از مرتفع‌ترین نقاط كوهستانی، برای خود مهی‍ّا كرده‌اند، آغاز می‌شود. با این ورود، آرامش هفده سالهٔ فرهاد به هم می‌خورد. مرجان مدتها پیش درگیر عشق فرهاد گردیده و هرچند مدت مدیدی از آن ماجرا می‌گذرد اما هنوز هیچ مرهمی برای این زخم كهنه نیافته و این ماجرا تازگی خود را از دست نداده است. فرهاد برآشفته و نگران كه ممكن است این آرامش به هم بخورد و روژانو حیران و متحیر. اما مرجان خوشحال كه بالاخره جست‌وجویش نتیجه داد. او حالا با مسئلهٔ دیگری روبه‌رو می‌شود، فرهاد در این سالها، برای عشق او جایگزین پیدا كرده است؛ روژانو. مرجان وقتی با برخورد سرد فرهاد مواجه می‌شود قصد رفتن می‌كند اما انگار باید بماند. بماند و بداند كه روژانو كیست؟ فرهاد چگونه او را یافته و به زندگی خود وارد كرده است؟ چرا در این سالها، او به خانه و كاشانه خود برنگشته است؟ و خیلی مسائل دیگر. عاقبت نمایش همه چیز را می‌گوید اینكه فرهاد دچار فراموشی شده و روژانو دخترك كوچكی بود كه در بمبارانهای شیمیایی جنگ تمام خانواده و اقوام خود را از دست داده و به فرهاد پناه آورده است. اینكه تا چندی دیگر روژانو از بین خواهد رفت چرا كه مواد شیمیایی در طول هفده سال ذر‌ّه‌ذر‌ّه وجود او را نابود كرده است و این سم، سهم او از سالهای بی‌رحم جنگ بوده است. حالا دیگر مرجان در صحنهٔ نمایش، كاری ندارد. آنچه را كه باید بداند، دانسته است. او جایگزین عشق خود را می‌پذیرد و به فرهاد حق می‌دهد. مرجان می‌‌رود تا با غم عشق خود بسازد و فرهاد می‌ماند و عشقی كه حالا شیمیایی شده و دیگر امیدی به وجودش، در این عالم فانی، نیست. نمایش، این بار هم مضمون عشق و دوست داشتن آدمها را در زمینهٔ جنگ دست‌مایه قرار داده تا به كلی‍ّه مخاطبان خود بگوید، ابعاد فاجعه خیلی بزرگ‌تر و گسترده‌تر از حد‌ّ تفكر آنان است. هرچند از زمان بمباران شیمیایی عراق، سالها می‌گذرد و اكنون عاملان آن، همه شناسایی شده‌اند و محاكمه خواهند شد؛ اما این ارمغان شوم سالها آثار خود را، به همراه خواهد داشت و جوامع انسانی از آسیب آن مصون نخواهند ماند. نسل‌كشی انسان، توسط انسان، موضوع تازه‌ای نبوده و نیست. از سالهای دور تا كنون هر وقت حكومتها قصد نابودی مخالفان خود را داشته‌اند، دست به اقداماتی از این قبیل زده‌اند. در قرن بیستم هم متأسفانه بعضاً شاهد این موارد بودیم كه می‌توان به قتل عام ارامنه توسط دولت تركیه و یا فاجعه انسانی كشتار مسلمانان در فلسطین اشغالی و یا بوسنی و هرزگوین اشاره كرد. اما آنچه مد‌ّ نظر نمایش است و آن را، نشانه رفته است هیچ كدام از این ابعاد زیست‌محیطی و یا حتی انسانی نیست. آنچه نویسنده قصد دارد با نگارش آن نمایش، به تماشاگران خود گوشزد كند، فاجعه بزرگ‌تری است. درست است كه در این مواقع نوع بشر دچار آشفتگی شده و در آستانهٔ نابودی قرار می‌گیرد اما احساسات و عواطف و در كل، زندگی معنوی نسلهای بعد نیز، دچار دگرگونی و نابودی می‌گردد. آثار این تخریب حتی از ابعاد تخریب مادی نیز بزرگ‌تر و فجیع‌تر است. اما از آنجا كه این مسئله مقطعی است و در ظاهر، نمود و تظاهر بیرونی ندارد، از این رو نوع بشر، اهمیتی به آن نمی‌دهد و متوجه درجهٔ تخریب آن نیست. مرجان بعد از هفده سال، عشق دوران مدرسه خود را می‌یابد اما چه یافتنی كه (فرهاد) حالا مدتهاست اسیر مسائل دیگری شده است كه هیچ‌گونه ارتباطی با مرجان ندارد. اكنون كه مرجان موضوع را می‌فهمد و داستان برایش بازگو می‌شود، ترجیح می‌‌دهد كنار برود و با خود به گونه‌ای به تفاهم برسد كه گاهی وقتها باید از بعضی چیزها گذشت، حتی اگر مهم‌ترین چیز انسان باشد و یا خیلی برایش ارزشمند باشد. به چنین موضوعی در عالم نمایش، كمتر پرداخته شده و هرچه در حیطه نمایش جنگ به نگارش درآمده ابعاد انسانی و فاجعه زیست‌محیطی آن بوده است. اما نمایش با نگاهی ژرف‌تر قصد دارد نكات دیگری را كه كمتر مد نظر بوده است به صحنه بیاورد .مشكل نمایش در اینجاست كه باورپذیری از شخصیت روژانو، كه یكی از شخصیتهای محوری نمایش نیز محسوب می‌شود، به عنوان مجروح شیمیایی بسیار كم‌رنگ است. در او هیچ نشانه‌ای از یك مجروح جنگ دیده نمی‌شود. او كه به گفتهٔ نمایش هفده سال است، سم بمباران شیمیایی را در خود یدك می‌كشد، چرا هیچ علامت و دردی از این مجروحیت، با خود ندارد؟ تنها اشاره‌ای كه به این موضوع می‌شود در گفته‌های فرهاد است. اگر این گفتار را از صحنه نمایش حذف كنید دیگر هیچ چیزی دال بر این موضوع، در نمایش یافت نمی‌شود. علاوه بر آن وجود فراموشی هم، در فرهاد، دیده نمی‌شود چرا كه به هنگام دیدن مرجان انگار همه چیز را می‌داند و هیچ نشانه‌ای از فراموشی در شخصیت به چشم نمی‌خورد. به علاوه نویسنده به نوعی، روایت داستان را پس و پیش می‌كند تا شاید بر جذابیت نمایش بیفزاید. هرچند تا حدودی در این زمینه به توفیق می‌رسد اما بیم این می‌رود كه سررشته داستان، از دست تماشاچی رها شود. نمایش به متن وفادار می‌ماند و كارگردان سعی می‌كند با تمام وجود و با كار بردن هر چه كه دارد اجرایی قابل قبول به روی صحنه ببرد. بازیگران با تمام توان خود ظاهر می‌شوند و شخصیتهای نمایش در صحنه، قابل قبول جلوه می‌كنند. در اجرای نمایش دكور و موسیقی نیز، مناسب انتخاب شده‌اند و به جان‌بخشی متن كمك شایانی می‌كنند. به غیر از ابتدای نمایش كه صحنه‌هایی از شبكه‌های تلویزیونی روی مانیتوری بزرگ پخش می‌شود كه ترفند خیلی مناسبی برای نمایش دادن زمان حال به حساب نمی‌آید باقی همه خوب است. نكتهٔ مورد اشاره در خصوص اجرا، بی‌توجهی به مفاهیم نمایش است كه در پاره‌ای لحظات، از دست می‌رود. اگر روژانو مجروح شیمیایی است چرا در اجرا به این موضوع پرداخته نشده است؟ روژانو، هیچ اثری، از سم‍ّی كه هفده سال است در بدنش مانده و ذر‌ّه‌ذر‌ّه او را به نابودی می‌كشاند، از خود بروز نمی‌دهد. غیر از گفتار فرهاد و در نهایت صحنه‌ای كه كودكی او را در زمان بمباران شیمیایی به تصویر می‌كشد، دیگر نمودی وجود ندارد. فراموشی فرهاد هم مسئله است. این موضوع چگونه اتفاق افتاده است؟ آیا این معضل رفع شده و یا هنوز باقی است؟ در این خصوص هم، چیز زیادی نمی‌دانیم. چگونه مرجان، فرهاد را پیدا می‌كند كه باز چیزی نمی‌دانیم. نمایش هم كمك زیادی به ما نمی‌كند. به هر حال دیدن نمایش «آیا تو تا به حال عاشق بوده‌ای روژانو» در این وانفسای تئاتر، غنیمت بود.
سعید محبی
منبع : سورۀ مهر


همچنین مشاهده کنید