سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

شیر خدا، خیبر گشا؛ علی(ع)


شیر خدا، خیبر گشا؛ علی(ع)
سال هفتم هجرت است. هفت سال است که خورشید حکومت نوبنیاد اسلامی از افق مدینه درخشیدن گرفته و همچنان در حال پرتو افشانی است. در هشت منزلی مدینه و در راه شام (۲۲ فرسخی شمال مدینه) جلگه ای سرسبز و سرزمینی حاصل خیز به نام «خیبر» و «وادی القری»، منزلگاه یهودیانی است که دژهای مستحکم خود را(قلعه های هفتگانه الحاد و تزویر را) بر فراز کوههای اطراف مدینه برافراشته اند.
یهودیان که هویت و موقعیت خود را زیر آوار تهدید و در معرض تند باد هلاکت می پندارند اینک، دست از آستین کین و عداوت بیرون آورده و در اندیشه توطئه ای شوم، با سران قریش همداستان شده اند.
تا اینكه شعله جنگ بالا گرفت، و چشمها كاسه خون شد. هر كس به فكر نجات خود بود. همراهان من (كه از همه جا مأیوس شده بودند) به یكدیگر نگاه كردند و سپس متوجه من شدند و همه یك صدا گفتند: ابا الحسن! برخیز.
نخست در جنگ احزاب بود که با کمکهای بی دریغ خود، به تقویت ساز و برگ دشمن دامن زدند و اکنون بیم آن می رود که قیصر و کسری را علیه مسلمانان بشورانند.
این حرکات فتنه انگیزانه و بی حرمتی های توطئه افکنانه البته از نگاه نافذ پیامبر (ص) دور نمی ماند.
پیامبر - که درود خدا بر او و خاندانش باد - اما فرصتی را می جست که این همه جنگ افروزی و دست درازی را پاسخی پر صلابت و دندان شکن گوید.
و چه زود، ایمان و صلابت کوهسان مسلمانان، این بهانه را به دست پیغمبر سپرد.
حضرتش، سرانجام با لشکری فراهم آمده از ۱۶۰۰ سرباز جان بر کف به سوی دژهای خیبر عزیمت نمودند.
لشکر که به خیبر رسید پیامبر(ص) دست به دعا برداشت که:
« ای خدای هفت آسمان و هر آنچه در زیر آن!
ای خدای زمین‌ و آنچه بر آن!
از تو، خوبی این آبادی و اهالی اش و هر آنچه در آن هست را می‌طلبیم و از بدیهایشان به تو پناهنده ایم».
آنگاه دو تن را (ابوبکر و عمر را) به قصد فتح دژها به سوی دشمن گسیل داشت و آن هر دو تن بی هیچ موفقیتی باز گشتند.
سپس فرمود: " فردا این پرچم را به دست یلی خواهم سپرد که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش نیز او را"
و اینچنین بود که حماسه سترگ « فتح خیبر » رقم خورد.
و اینک خاطره آن روز ها را از زبان شیر مرد افکن، علی خیبر شکن به گوش جان می شنویم:
« برادر یهودا! *ما، در ركاب رسول خدا(ص) بر خیبر، شهر همكیشان تو كه مردانی از یهود و دلاورانی از قریش و دیگران را در خود جای داده بود، یورش آوردیم. دشمن كه سواره و پیاده با ساز و برگ كامل مجهز بود به سان كوه در برابر ما ایستادگی كرد.
در هشت منزلی مدینه و در راه شام (۲۲ فرسخی شمال مدینه) جلگه ای سرسبز و سرزمینی حاصل خیز به نام «خیبر» و «وادی القری»، منزلگاه یهودیانی است که دژهای مستحکم خویش را(قلعه های هفتگانه الحاد و تزویر را) بر فراز کوههای مدینه برافراشته اند.
دشمن با افراد زیادی كه داشت در محكمترین جایگاه سنگر گرفته بود و هر یك از آنها فریاد می زد و از جمع ما مبارز می طلبید. هیچ یك از همراهان من به نبرد آنان نرفت جز اینكه از پای درآمد.
تا اینكه شعله جنگ بالا گرفت، و چشمها كاسه خون شد. هر كس به فكر نجات خود بود. همراهان من (كه از همه جا مأیوس شده بودند) به یكدیگر نگاه كردند و سپس متوجه من شدند و همه یك صدا گفتند: ابا الحسن! برخیز.
پیامبر خدا(ص) مرا بر پا داشت و (فرمان حمله بر سنگرهای سترگ دشمن را صادر فرمود).
من یكه و تنها بر انبوه دشمن تاختم، با هر كس روبرو شدم او را كشتم، همچون شیری كه شكار خود را بدرد قهرمانان ایشان را از دم درو كردم. با فشار ضربات پی در پی، آنان را وادار ساختم تا درون شهر خود عقب نشینی كنند.(۱)
مرحب (دلاور نامی یهود) به میدان مبارزه آمد و شعر می داد و این رجز را می خواند:
« من آن كسی هستم كه مادرم او را مرحب نامید؛ آماده كارزار و تكاوری آزموده كه گاه با نیزه می جنگم و زمانی با شمشیر.»
من به مصاف او رفتم.
مرحب به منظور حفاظت هر چه بیشتر خود، قطعه سنگی تراشیده و آن را به سر نهاده بود و از آن به جای كلاه خود استفاده می كرد چرا كه هیچ كلاه خودی نمی توانست سر بزرگ او را بپوشاند. من با ضربتی كه بر سر او فرود آوردم، آن سنگ شكافته شد و تیغه شمشیر بر فرق سرش اصابت كرد و اینچنین او را به قتل رسانیدم.
آنگاه در قلعه آنان را با دست خود از جا كندم یك تنه داخل قلعه شدم.
یهودیان که هویت و موقعیت خود را زیر آوار تهدید و در معرض تند باد هلاکت می پندارند اینک، دست از آستین کین و عداوت بیرون آورده و در اندیشه توطئه ای شوم، با سران قریش همداستان شده اند.
هر مردی كه خود را آشكار ساخت از پا در آوردم ... تا آنكه به یاری خداوند متعال، پیروز گشتم و به تنهایی؛ بی آنكه همراه و یاوری داشته باشم، غایله جنگ را خاتمه دادم » (۲)
"به خدا سوگند، كندن در خیبر و پرتاب آن تا مسافت چهل ذراعی، به قدرت بشری و توان جسمانی من نبود بلكه به تاءیید الهی و نیروی ملكوتی و جانی كه به نور پروردگارش روشن است، صورت گرفت " (۳)
پی نوشت:
* خطاب به دانشمندی یهودی است كه حضرتش به خواهش او و با حضور جمع كثیری از مردم، به ایراد سخن پرداخت.
منابع:
۱- خان صنمی(صبوری)، شعبان، خاطرات امام علی(ع)، با اندکی تصرف و تلخیص.
۲- خصال، ص ۴۱۸، شیخ صدوق، محمد.
۳- امالی، ص ۴۱۵. همان.
منبع : تبیان


همچنین مشاهده کنید