جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

سه گانه ای به نام عدالت، نارضایتی، ناکارآمدی


سه گانه ای به نام عدالت، نارضایتی، ناکارآمدی
۱) جامه عدالت بر پیکر روزگار ما سخت ناراست آمده است و این نه نقصی بر عدالت که طعنی به روزگار ماست.
۲) اهالی سرزمین تفکر، پاره ای مفاهیم و باورها را در ورای زمان و عقول فردی، جایی در آسمان ثبات و همگونی قرار داده اند و آنان را مشترک میان آدمیان و موجود از صبح آفرینش می دانند. شاه بیت این واژه ها، عدالت است. گویی عدالت با بشر زاده شده است، بوده است و خواهد بود. در ادیان و روم و یونان بوده است. در قرون وسطی زیسته است و با رنسانس باز معنایی دوباره یافته است. گویی که تمام نظام های حقوقی بر محور عدالت پیچیده اند و فراز داشته اند و فرود آمده اند. عدالت مستقل عقلی است و مشترک میان عقول بشر، اما این سخنان را نباید به آسانی پذیرفت و سطحی از آن گذر کرد.
چه خوب گفته اند که اشتراک لفظ دائم رهزن است! این سالها، همین دوران معاصر، بلای ترجمه برجان فکر ما افتاده است، «التقاط کبیر» مجال اندیشیدن از اهل اندیشه گرفته است و کسی را نیز جرأت پرسیدن از ماهیت وچیستی واقعی این واژگان نیست. واقعاً عدالت چیست؟ هرچه جستجو شد دو مکتب و ایسم و بلکه دو اندیشمند از یک نحله و گروه، پاسخی مشابه به این سئوال نداده اند. عدالت چپ، ظلم سرمایه داری است و ظلم لیبرالیسم، عین عدالت مارکسیسم. عدالت شرق با عدالت غرب، ناسازوار است و عدالت اسلام از هر دو. بعید نیست که بگویم به عدد نظریه پردازان جهان، نظریه عدالت زاییده شده است و هر یک در هوای خود. و این سخن آنان را که عدالت را به مثابه مفهومی ورا تمدنی و انسانی و مشترک در میان خلائق می دانند به مزاحی روزنامه ای بدل کرده است.
لفظ عدالت از معرفت خالی است، حداکثر آن است که می گوید هرچیز را بر سر جایگاه خود بنه، اما نمی گوید جایگاه هرچیز چیست؟ عدالت لفظی تهی و تزیینی است. این جهان بینی، بلکه ایدئولوژِی است که غنی است، اوست که می گوید جای «چیزها» کجاست و هم اوست که امر به استقرار امور در جایگاه خویش می کند. عدالت را رعایت کن، سخنی از اصل بی محتواست مگر ناظر به معرفتی پیشینی، از وجود و مراتب آن باشد.
و ای کاش آنچه را از سرزمین های آن سوی مدیترانه آمده بود به الفاظ معرفتی خود ترجمه نمی کردیم، تا تفکر بر ما ممتنع نمی شد، ای کاش لیبرالیسم و دموکراسی و راسیونالیسم و سیویلیزاسیون و پروقره را به حال خویش وا می نهادیم و واژه های مقدس آزادی و شورا و عقل و تمدن و کمال را به پای این مسافران فرنگ ذبح نمی کردیم.
۳) دوم خرداد را برای ما عبرتی بزرگ است. خاتمی، بر صندلی چهارصد سال تجربه و اندیشه زمینی دیگران تکیه زده بود و خطبه آزادی می خواند و طبل جامعه مدنی می کوفت، کسی را آن روز جرأت نبود که از چیستی و ماهیت این آزادی پرسش کند. عقلای قوم بر اشتراک لفظی آزادی و ترجمه نامیمون لیبرالیسم ریشخند می زدند و بوغ ژورنالیسم عقلای قم نشین را به سخره می سپرد. جامعه مدنی روزگاری به جامعه نبوی شبیه می مانست و گاه اومانیسم از آیه تکریم بنی آدم سربلندمی کرد، آزادی گاهی بر مثابه تظاهرات علیه خداوند بود و گاهی مقید به احکام شریعت انور، و آنان که تاریخ معاصر ایران را ورق زده اند می دانند که این جدالی است ۲۰۰ ساله. بازی پرسابقه ای که در هر دوران یاران خود را یافته و شکل عوض کرده است و ما را به دیدن خویش فرا خوانده است و در پشت این همه نقاب و رنگ و لعاب بر ما خندیده است. عروس هزار چهره «ابهام در معنا»، هزار داماد ایران معاصر را ناکام به گور برده است. و البته شگرد دائم اهل سیاست همین ابهام است. حزب اصلاحیون سر در پی دوم خرداد دریافته بود که آزادی و اصلاحاتی که او می خواهد نهایی نیست که در خاک این سرزمین بروید و در هوایش میوه دهد. پس نهان لیبرالیسم و رفورم با ظاهر آزادی و اصلاحات نشاند و البته نگرفت. پروژه آزادی و اصلاحات و ابهام در آن، پروژه ای سیاسی بود نه واقعی.
اما روزگار پس از سوم تیر روزگاری واقعی است. امروز روز جرأت پرسش و رفع ابهام است. اما نه از آزادی و اصلاحات، که از ابتدا جسمی نیم بند و نیم نفس بود. بلکه پرسش از عدالت. عقلای قوم امروز و بیش از پیش از علم دار در صحنه عمل عدالت باید بپرسند که عدالتی که می گویی واقعاً یعنی چه؟ عدالت لفظی خالی است و باید پر شود و تهی بودن آزادی و اصلاحات شدیدتر است زیرا که اصلاحات (رفورم) را سابقه ای چهارصد ساله در سرزمین غروب آفتاب است و عدالت واژه ای باسابقه در هر دو سو، ما را نباید بازی ابهام و التقاط بفریبد، باید لفظ را رها کرد و به محتوا رسید.
۴) اما ظرف خالی عدالت را احمدی نژاد از چه پر کرده است؟ عدالت احمدی نژاد به مقتضای روزگار ما عدالتی است رقیق، این خرده ای بر او نیست. هنگام چیدن میوه عدالت اسلامی نرسیده است. عدالت سوم تیر، «عدالت به مثابه عدالت اقتصادی» است و عدالت اقتصادی بر توزیع در خور امکانات و ثروت ملی تفسیر می گردد و این نگاه بهره ای از حقیقت عدالت اسلامی در خود دارد. تبیین و توضیح عدالت احمدی نژاد با خود اوست و ما را سر چند و چون بر آن نیست اما همه آنچه گفته شد برای تذکر دقیقه ای است که شاید مردمان روزگار را خوش نیاید:
اگر عدالت احمدی نژاد، در پی عدالت اسلامی باشد و به دنبال ایجاد اقتصاد اسلامی، بالمآل بازگشتی بر مفاهیم ناب خواهد داشت. عدالت معیشتی اسلامی، با زهد و قناعت همسایه است و از ثروت مدرن بیگانه. عدالت اقتصادی اسلام را با مصرف گرایی و سرمایه داری کاری نیست و با علم «اکونومیک» نسبتی سرد دارد. و اقتصاد چه بد ترجمه ای برای اکونومیک است. محمد فروغی آن را به علم تولید ثروت بر گرداند و چه بصیرتی داشت که دریافت اکونومیک به دنبال ثروت است. به دنبال کنز و کنازی و طلا انبانی است و اسلام را با این سودهای خام کاری نیست. اگر احمدی نژاد به دنبال عدالت معیشتی اسلام است، چاره کار نه در پاسخ به نیاز مصرف که در کاهش میل به رفاه و مصرف در مردمان ایران زمین است. و این امری بس مشکل است. رسانه های جهانی و ماهواره تهران را جهانی می کنند و صدا و سمیا روستاها و شهرستانها را تهرانی.
روند «تهرانیزیسیون» با روندی پرشتاب در مکتوبات و روزنامه ها و سیاست های توسعه پیگری می گردد. در غرب عصر بورژوازی سالهاست به پایان رسیده است. سرمایه داری نیز رو به به پایان است و قدرت سالاری همه جانبه گرا و همه چیز خواه از میانه آن در حال رشد و تکامل است. اما روستاهای برزخی ایران و اهالی سر درگم آن به تازگی هوای سرزمین بورژوازی را به جان خریده اند و سخت به آن دل بسته اند. طبقه متوسط شهری نیز در تهران سامان یافته و رفاه و مصرف کالاهای تحت لیسانس هوش از سرش برده است. طبقه سرمایه دار نیز روئیده است و دل در گرو آن سوی آبها دارد و اینها همه طلب مصرف و رفاه دارند. رسانه، برنامه های عملی دولت های گذشته و دستگاههای فرهنگ ساز همه در همین جهت بوده است، تا مردم را از خستگی جنگ و فشار «جهاد» رها کند و دوران انقلابی گری را تمام شده ببیند و در سایه سار خنک عقل گرایی به بسط الگوی زندگی آمریکایی مدرن بپردازد.
ابن نوع زندگی، اقتضاء نیازهایی خاص دارد. اگر احمدی نژاد این نیازها را به رسمیت می شناسد و سعی در خدمت به مردن در جهت پاسخ مطلوب این نیازها دارد، حداقل در اقتصاد در وادی تجددخواهی گام استوار کرده است. اما اگر دل در گرو جایی دیگر دارد که در آن معیشت انسانها به حد کفایت و با امکانات بومی و به شیوه ای الهی پاسخ داده شود باید دریابد که اجرای برنامه های در این راستا تلازم قطعی با ناکارآمدی و نارضایتی مردمان رفاه خواه دارد.
مردمان به مصرف عادت می کنند و کندن آنان از مصرف نارضایتی در پی دارد، احمدی نژآد تکلیف خود با این ناخشنودی را باید بداند و آن را امری وهمی و خیالی نپندارد. ناخشنودی مردمان بورژوا موجود است. مردمانی که خواهان این نوع عدالت نیستند، با مجریان آن سر سازگاری ندارند و ترجیح می دهند. ظرف عدالت را با ایدئولوژی بورژوازی مدرن خود پر کنند و بورژوازی امروز تا کوچکترین خانه های روستاهای برزخی ما رفته است، تلویزیون این فرهنگ را به خوبی برده است. تریاک، دیش و پژو مظاهری آشنا در روستا و حاشیه است و البته حساب شهرنشینان در این قیاس معلوم است.
انسان بورژوا از سیاست های اقتصادی ضد بورژوازی ناخشنود خواهد شد.
اما این سیاست ناکارآمد نیز هست. بنای اقتصاد ایران از سال ۴۹ و اولین برنامه اقتصادی مدون براساس صنعتی شدن کشور و نظریه دولت رفاه سامان یافته است. و اهل نظر می دانند که پس از جنگ آن برنامه های پنج ساله به عینه دنبال شد و اثرات خارجی آن در توسعه شهرنشینی محاق کشاورزی، ظهور شبه سرمایه داری و کارخانه بازی و... نمود یافت و مؤید این نظر گشت. مدیران ما در دانشگاهها برای همان نوع از زندگی آموزش دیدند و خواص فکری ما همان را تئوریزه کردند و همان اجرا شد. عدالت اسلامی انقلاب است، و اقتضاء هر انقلابی نفی ساختارهای گذشته و ایجاب افق جدید است و این انتقال با نارکارآمدی تلازمی دیرینه دارد. اگر احمدی نژاد در پی این نوع عدالت است که با شیوه زندگی مدرن نسبتی ندارد باید بداند که نه علم آن بالفعل موجود است و نه مدیر آن. هرچند فی الجمله و بالقوه هر دو هستند و نمودار شدن اینان، انکشاف آنان، نیازمند زمان است، و این برهه، برهه ای مشوش است.
دوران انتقال همیشه ناکارآمد و نابهینه است. نتیجه این سخن آن است که اگر احمدی نژآد بتواند سیستم اقتصادی کشور را با خود هماهنگ کند، به نسبت توفیق، ناکارآمدی و ناخشنودی افزایش خواهد یافت.
نمی دانم این دوران تا به کی ادامه خواهد یافت اما برای رسیدن به آن حضور انسان انقلابی و نگاه الهی مقدم بر هر کار دیگری است. اصلاحات الهی و آنچه امروزه به آن تحول فرهنگی گویند مقدم بر هر طرح و عمل اقتصادی است و تمرکز دولت نه بر اقتصاد که باید بر دین باشد. در روزگار بعدی مردم طعم واقعی عدالت، رضایتمندی و کارآمدی را خواهند چشید، به شرط آنکه خود عادل باشند و برای رسیدن به آن روز به تعداد انبوهی انسان مسلمان تمدن ساز در صحنه نیاز است. روزگار، روزگار احمدی نژاد نیست و او باید ابتدا روزگار خود را بیافریند و سپس در پس اصلاح برآید.
۵) احمدی نژاد بورژوا نیست اما برنامه های اقتصادی او بهره ای از بورژوازی دارد. او خود در حال گذار است.
عطاءالله بیگدلی
منبع : رجا نیوز


همچنین مشاهده کنید