سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

اندرزنامه


اندرزنامه
مسیر پرفراز و نشیب سیر و سلوك و طریق پر پیچ و خم حركت الی اللّه، گرچه در هر منزلی، جلوه ای دارد و مناظر و مشاهد دل انگیزی را (با شهود و حضورهای انس انگیز و معرفت ها و یقین های بهجت بخش در عالم بیداری (و یا لااقلّ در قالب رؤیاهای صادقه) در چشم انداز مؤمن سالك قرار می دهد، لیكن آن جلوات و این مناظر وقتی به اوج خود می رسد كه سالك خداجی به منازل كهنسالی رسیده، پیر راه شود و در سنین پختگی قرار گیرد زیرا:
▪ اوّلاً: در این منازل بیشترین رنج را در مسیر پرفراز و نشیب لقاءاللّه به مضمون (یا ایّها الإنسان انك كادح الی ربّك كدحاً فملاقیه) (ت-۱) و در دفاع از حرم رب، و حراست از دین او، متحمّل شده، و طبیعی است كه حظّ او از لقای رب نیز بیشتر باشد و بهره زیادتری از تماشای جمال محبوب نصیبش گردد.
▪ ثانیاً: ظرفیت و وسعت وجودی كه او در این سنین پیدا كرده، بالاتر و بیشتر از ظرفیت و وسعتی است كه در دوران قبل داشته، و طبیعی است كه بر اساس «هركه بامش بیش، برفش بیشتر» نزولات بیشتری از آسمان ملكوت، شامل سرزمین وجودش شود.
▪ ثالثاً: او در این دوران پختگی، كوله باری از تجربه است، تجربه بیوفایی ها، و ناجوانمردی های اهل دنیا، تجربه شكست های سازنده و بیدارگر، تجربه سراب ها (كسراب بقیعهٔ یحسبه الظمآن ماءً) (ت-۲) و غرورها (ما الحیاهٔ الدّنیا الاّ متاع الغرور) (ت-۳) و جلوه های توخالی دنیا از دور (كلّ شیء من الدنیا سماعه اعظم من عیانه...) (ت-۴) تجربه ای كه با تمام ذرات وجودش آن را چشیده و در زندگی خویش یا دیگران، لمس كرده است و روشن است كه لازمه قهری و طبیعی چنین تجربیاتی، انقطاع از همه این سراب ها و زرق و برق های فانی، و بریدن از همه وابستگی ها و تعلّقات دنیوی، و دل بستن و دل دادن به آن یار باقی و فناناپذیر است (كلّ شیء هالك الا وجهه).
بدیهی است كه عوامل سه گانه فوق (و بعضی عوامل دیگر) به صداقت رؤیاها و حقّانیّت حضورها و شهودها و ابتهاج یقین ها و معرفت های سالك رنگ دیگری دهد و قوّت و اعتبار، و غلظت و شدّت دیگری به آن می بخشد و شكّی نیست كه لااقل دو چیز می تواند «تجلّیگاه» خوبی برای این تكامل و پختگی و صفا و شفّافیّت پایانی باشد كه یكی از آنها پندها و اندرزهاست.
آن «كدح» و رنج فراوانی كه مؤمن سالك، در مسیر احیاء دین خدا و مكتب اهل البیت، متحمّل شده و آن ظرفیت وجودی وسیع تر و انقطاع شدیدتری كه برای او حاصل گشته، شعور و حكمت و حقّانیّتی را در پی دارد كه صرفنظر از انعكاسی كه به طور عام در بیان و قلم مؤمن سالك پیدا می كند (به گونه ای كه هم نثرش برخوردار از سوز و پیام می شود و هم نظمش مالامال از معرفت و حكمت می گردد كه توضیحش در بخش بعد خواهد آمد) به نحو خاص در پند و اندرز او جلوه ای ویژه می یابد و نفوذ و تأثیر نصیحت او را مضاعف می سازد; چراكه دیگر، اندرزهای او در این مرحله از عمر، از دل برمی خیزد و از سر صدق و صداقت، و درد و سوز است، لذا دست انداز و تكلّف ندارد و از تصنّعات لفظی و عبارت پردازی های بی فصاحت و بی بلاغتی كه جان خواننده یا شنونده برای فهمیدن آن به لب می آید به دور است.
اكنون پس از این مقدّمه كوتاه، اگر خواستی این حقیقت را باور كنی و چون نگارنده این سطور، با سیلاب اشكت، روح خسته ات را صیقل دهی و جان تشنه ات را با كوثرِ زلالِ پیرِ راه رفته ای، سیراب سازی، پای اندرزِ استادِ ما بنشین و به بند بند و سطر سطرِ آن گوش جان بسپار! و با خواندن «اندرزنامه» او «در مسیر قرب خدا» قرار گیر و با رعایت «تقوای الهی» از تعلّق «مقامات مادّی كه كم ارزش تر از آن است كه فكر می كنیم» بیرون آی! و از «نقش تجربه ها» غافل مباش و به «جبران خطاها» روی آور و بدان كه «هر روز گام تازه ای باید برداشت» و با «ستیز با وسوسه ها» سكینه و آرامش را در آغوش گیر! و «در جستجوی گمشده اصلی باش!» و با از بین بردن خودخواهی، خودبرتربینی و خود محوری «حجاب اعظم» را از چشم جان خود كنار بزن! و بالاخره با روی آوردن به «زمزمه دلباختگان»ی چون اولیاء اللّه، فقر و وابستگی كامل خود به ذات مقدّس احدیّت را ابرازنما! و با نفی شرك و ریا «آخرین مانع راه» را از میان بردار.
برگرفته از كتاب «نیم قرن خدمت به مكتب اهلبیت(ع) (زندگی نامه آیت اللّه العظمی مكارم شیرازی) نوشته حجت الاسلام و المسلمین قدسی
● اندرزنامه به قلم استاد
«بسیاری از عزیزان، مخصوصاً جوانان هنگامی كه به ما می رسند نصیحت و اندرزی شایسته می طلبند، تا همچون چراغی فرا راه زندگی قرار دهند، و راه خود را به سوی قرب خدا بگشایند (به گمان این كه ما این راه را رفته ایم، و از شاهراه ها و كوچه ها، و بن بست های آن باخبریم، و ای كاش چنین بود!); ولی از آنجا كه هر درخواستی را پاسخی است، مخصوصاً نباید تقاضای اهل ایمان و جویندگان حقیقت و پویندگان راه حق را بدون جواب گذارد، با استفاده از آیات قرآن مبین، و كلمات معصومین(ع) و حالات بزرگان دین، و تجاربی كه در زندگی داشته ام این مختصر را نگاشته، و به صورت «بضاعت مزجاهٔ» تقدیم داشتم و از همه این عزیزان تقاضا دارم مرا به دعای خیر یاد كنند، همان گونه كه من برای موفّقیّت آنها دعا می كنم:
۱) تقوای الهی
قبل از هر چیز همه عزیزان و خودم را به تقوای پروردگار كه حصن حصین الهی و قلعه محكم خداوندی و زاد یوم المعاد، بل «خیر الزاد الی خالق العباد» است، توصیه می كنم تقوائی كه در اعماق جان ما نفوذ كند، و همه چیز ما را به رنگ خود درآورد و «من احسن من اللّه صبغهٔ...» چنین تقوایی به تمام خواسته های ما جهت می دهد، مسیر زندگی را مشخّص می كند، و راه را روشن و هدف را عالی می سازد.
همان تقوائی كه برترین سرمایه و بالاترین افتخار است، همان تقوائی كه انسان را به خدا پیوند می دهد و به مقام عبودیت خاص او می رساند و از عمق جانش این ندا برمی خیزد: «الهی كفی بی عزّاً أن أكون لك عبداً و كفی بی فخراً أن تكون لی ربّا; برترین عزّت من عبودیت توست و بالاترین افتخارم ربوبیت توست».(۱)
۲) مقامات مادی كم ارزش تر از آن است كه فكر می كنیم
عزیزان من! در این عمر كوتاه خود تلخ و شور زندگی را آزمودم و فراز و نشیب هایش را دیدم، و عزت و ذلّت و فقر و غنا، و سختی و راحتی آن را تجربه نمودم، سرانجام با تمام وجود، این حقیقت قرآنی را لمس كردم كه «و ما الحیوهٔ الدنیا الا متاع الغُرور»(۲)، آری دنیا متاع غرور و فریب است و بیش از آنچه فكر می كنیم توخالی و بی محتواست و به گفته شاعر:
زندگی نقطه مرموزی نیست
غیر تبدیل شب و روزی نیست
تلخ و شوری كه به نام عمر است
راستی آش دهن سوزی نیست!
تنها عقیده به حیات جاویدان در سرای دیگر است كه به زندگی این جهان مفهوم می بخشد و اگر آن نبود زندگی این دنیا نه مفهومی داشت، نه هدفی!
من در تمام عمر خود چیز باارزشی نیافتم جز آنچه به جنبه های معنوی و ارزش های انسانی منتهی می شود، همه ارزش های مادی سراب بود، انسان ها در خوابند، نقش ها نقش بر آبند، و انسان در زندگی دائماً در رنج و تب و تاب است.
كودكان دیروز، جوانان امروزند، و جوانان امروز، پیران فردا، و پیران، فردا در بستر خاك آرمیده اند، چنان كه گوئی هرگز نبوده اند!
هرگاه از كنار خانه بعضی از بزرگان علما و یا رجال و شخصیّت های مهم دیروز كه می گذرم به خاطرم می آید روزی در این خانه چه رفت و آمدهائی بود، چه هیاهوئی و غوغائی، و چه چشم هائی به آن خانه دوخته شده بود; ولی امروز گرد و غبار فراموشی روی آن پاشیده شده و خاموش و بی سر و صدا، گاه به یاد كلام هشداردهنده مولی علی(ع) در نهج البلاغه می افتم كه فرمود: «فَكَأَنَّهُمْ لَمْ یَكُونُوا لِلدُّنْیا عُمّاراً وَ كَاَنَّ الاْخِرَهَٔ لَمْ تَزَلْ لَهُمْ داراً; گوئی هرگز اهل این دنیا نبودند و سرای آخرت همیشه خانه آنها بوده است!»(۳).
دوستانی را با قامت های خمیده می بینم كه بر عصا تكیه زده، چند قدمی را طی می كنند، و می ایستند تا نفسی تازه كنند و چند گام دیگر بپیمایند، ناگهان دوران جوانی آنها در نظرم مجسّم می شود، چه قامت كشیده ای داشتند؟ چه شور و نشاطی؟ چه جنب و جوشی؟ چه خنده های مستانه ای و چه قهقهه هاای؟ ولی امروز گرد و غبار اندوه بر تمام چهره آنها نشسته، و چنان افسرده اند كه گوئی «از كوی شادمانی هرگز گذر نكرده اند!».
اینجاست كه مفهوم كلام بیدارگر الهی «وَ مَا هذِهِ الحَیوهُٔ الدُّنْیا اِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ»(۴) را با تمام وجود خود احساس می كنم و مطمئن می شوم دیگران هم به سن من برسند اگر كمی دقّت كنند درمی یابند.
با این حال این همه سر و دست شكستن برای مال و مقام، جاه و جلال برای چیست؟ و این گردآوری ها برای كیست؟ و این همه غفلت از كجا ناشی می شود؟
مخصوصاً در جهان كنونی كه دگرگونی ها شتاب بیشتری به خود گرفته و تحوّلات، شدید شده است.
خانواده هایی را می شناسم كه دیروز، همه دور هم جمع بودند و برای خود عالمی داشتند، امروز همه پراكنده شده اند، یكی در آمریكا زندگی می كند، دیگری در اروپا، دیگری در جای دیگر و پدر و مادر سالخورده در خانه، غریب و تنها مانده اند، و گاهی ماه ها می گذرد كه نه خبری از فرزندان خود دارند و نه فرزندان از آن ها. به یاد كلام پر نور امام می افتم «إنَّ شَیْئاً هذا آخِرُهُ لَحَقیقٌ اَنْ یُزْهَدَ فی اَوَّلِه; چیزی كه پایانش این است سزاوار است در آغاز آن حرص و ولعی نباشد!»(۵)
گاه ه زیارت اموات مخصوصاً محلّی كه مقبره علما و فضلا است رفته ام و دیده ام، ای عجب! گروه زیادی از دوستان و اَحِبّای قدیم، امروز اینجا آرمیده اند، عكس های آنها كاملاً آشناست در اعماق تاریخ گذشته فرو می روم، نكند من هم در میان آنها هستم و خیال می كنم زنده ام و به یاد گفته آن شاعر باصفا می افتم:
هر كه باشی و به هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است!
۳) نقش تجربه ها!
عزیزان! زندگی چیزی جز تجربه نیست، تجربه ای كه اشتباهات انسان را اصلاح می كند، و راه بهتر زیستن را به او یاد می دهد.
تجربه ای كه حقایق زندگی را شفّاف و بی پرده در برابر انسان عیان می سازد و هرگونه ابهام را برطرف می كند.
اینجاست كه بعضی از خردمندان، عمر دوباره از خدا طلبیده اند:
تا به یكی تجربه اندوخت
با دگری تجربه بستن به كار!
ولی از آنجا كه عمر دوباره، خیال و خوابی بیش نیست و وقتی انسان به پختگی می رسد كه عمر به پایان رسیده و در آخر خط قرار گرفته است و به گفته آن شاعر نكته دان:
افسوس كه سودای من سوخته، خام است
تا پخته شود خامی من، عمر تمام است!
راه دیگری را باید پیمود، همان راهی كه مولا و مقتدا و رهبر بزرگ ما امیر مؤمنان علی(ع) به ما نشان داده و مشكل بزرگ عمر دوباره را به بهترین وجهی برای ما حل كرده، آنجا كه به فرزند دلبندش امام مجتبی(ع) می فرماید:
«فرزندم! در تاریخ پیشینیان دقّت كردم و در احوال آنها سیر نمودم و از تجارب بی شمار آنها بهره گرفتم و از این نظر عمر چندین هزار ساله آنها را به عمر خود ضمیمه نمودم، گوئی از روز آغاز خلقت بشر تا به امروز با آنها زیسته ام و از تلخ و شیرین آنها و عوامل پیروزی ها و اسباب شكست ها، آگاه شده ام».(۶)
ای عزیز! تأكید می كنم كه از میان همه تاریخ ها به آنچه در قرآن مجید از حالات انبیای سلف و امت های پیشین آمده است، اهمیّت فوق العاده بده، كه حقایق عظیمی در آن نهفته است و رهروان و سالكان طریق الی اللّه را دستمایه بزرگی محسوب می شود; ولی گروهی بسیار كج سلیقه و لجوجند و انتظار دارند همه چیز را خود بیازمایند تا پذیرا شوند، و معلوم نیست از چه رو از پذیرفتن تجربه های دیگران ابا دارند، در حالی كه آنها محصول تمام عمر خود را گاه در چند خط یا چند صفحه در اختیار ما می گذارند، و این بی خبران هنوز چند مسأله را تجربه نكرده، عمر را به پایان می برند و خام و ناپخته چشم از جهان فرو می بندند!
ای عزیز! تو چنین نباش، بلكه از اولوالالباب و خردمندانی باش كه قرآن در وصف آنها می گوید: «لَقَدْ كانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌٔ لاُِولِی الاَْلْبابِ»(۷) در سرگذشت پیشینیان بیندیش و از آن عبرت بگیر.
مخصوصاً مطالعه حالات علمای پیشین و بزرگان علم و ادب و تقوا و سالكان طریق الی اللّه را فراموش نكن كه نكات عجیبی در آن نهفته و هر كدام گوهر گرانبهائی است، و من همیشه از مطالعه حالات آنها تجارب مهمی اندوخته ام.
۴) جبران خطاها
گام بعدی این است كه بدانیم انسان، جایزالخطاست و در معرض انواع لغزش هاست جز معصومان(ع).
مهم این است كه انسان در اندیشه اصلاح خطاهای خود باشد، و بر خطا و گناه اصرار نورزد، تعصّب و لجاجت را كنار بگذارد، و حسن ظنّ بی مورد به خویشتن و چشم پوشی و اغماض از خطاها و گناهان خود را بزرگترین خطا و اشتباه بداند!
حتّی شیطان با اینكه مرتكب بزرگ ترین گناه و خطا شد و بر حكمت خدا خرده گرفت، و دستور سجده بر آدم را غیر حكیمانه شمرد، و تمرّد و سرپیچی را به آخرین مرحله رساند، اگر پرده های تعصّب و لجاجت جلو چشم عقل او را نمی گرفت و بر مركب كبر و غرور سوار نمی شد، راه بازگشت و توبه به روی او باز بود!
ولی غرور و لجاجت سبب شد كه نه تنها توبه نكند، بلكه بار شركت در گناهان همه گنهكاران را نیز بر دوش كشد، چه بار سنگینی كه هیچ كس قدرت تحمل آن را ندارد!
و به همین دلیل مولای ما امیر مؤمنان علی(ع) در خطبه قاصعه از نهج البلاغه او را «فَعَدُوُّ اللّهِ اِمامُ الْمُتِعَصِّبینَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرینَ»(۸) می نامد، و به همگان اندرز می دهد كه از حال او عبرت بگیرند كه چگونه محصول هزاران سال عبادت و بندگی را به خاطر یك ساعت كبر و غرور و لجاج از دست داد و او را از صف فرشتگان طرد كرد و به «اسفل السافلین» فرستاد.
هان ای عزیز! اگر خطائی از تو سر زد و مرتكب اشتباه یا گناهی شدی، با شجاعت در پیشگاه خدا به آن اعتراف كن، و با صراحت بگو خدایا! اشتباه كردم، مرا ببخش و عذرم را بپذیر، و مرا از دام شیطان و هوای نفس رهائی ده كه تو «ارحم الرّاحمین» و «غفّار الذّنوب» هستی.
این اعتراف و تقاضا به تو آرامش می دهد و راه اصلاح و قرب خدا را به سوی تو می گشاید.
بعد از آن برای اصلاح گذشته و جبران بكوش، و بدان این كار نه تنها از مقام انسان نمی كاهد، بلكه به عكس ارزش او را بالا می برد.
راه قرب به خدا راهی است كه تكبر و لجاجت برنمی دارد، بسیارند كسانی كه می توانستند از پیشتازان این راه باشند، ولی بر اثر همین رذیله اخلاقی «غرور و لجاج» از راه بازماندند و در تیه ضلالت سرگردان شدند.
كبر و غرور و لجاج نه فقط در طریق خودسازی از موانع اصلی به شمار می رود بلكه در وصول به مقامات عالیه علمی و موفقیت های اجتماعی و سیاسی نیز این گونه افراد راه به جائی نمی برند، آنها همیشه در عالمی از اوهام و خیالات واهی زندگی می كنند و در همین عالم می میرند! و عجب این كه آنها همیشه عوامل شكست ها و ناكامی های خود را در بیرون جستجو می كنند در حالی كه ریشه اصلی بدبختی و ناكامی در وجود خود آنهاست، و این فرا افكنی بر بدبختی و تیره روزی آنها می افزاید!
۵) هر روز گام تازه ای باید برداشت
عزیزان! بارزترین نشانه یك موجود زنده، نموّ و رشد است، هر زمان «نمو» متوقّف شود زمان مرگ نزدیك شده است، و هنگامی كه موجود زنده در سراشیبی انحطاط قرار گیرد مرگ تدریجی او آغاز گشته، و این قانون بر زندگی مادی و معنوی یك انسان و حتّی یك جامعه حاكم است (دقّت كنید).
با استفاده از این نكته باید گفت: اگر هر روز گامی به جلو نگذاریم، و از نظر ایمان و تقوا و اخلاق و ادب و پاكی و درستكاری، رشد و تكاملی پیدا نكنیم، و هر سال دریغ از پارسال بگوئیم، گرفتار خسارتی عظیم شده ایم و راه را گم كرده و به بیراهه افتاده ایم، و باید جداً احساس خطر كنیم.
پیشوای بزرگ ما امیر مؤمنان(ع) زیباترین سخن را در این زمینه بیان كرده، و در روایت معروفش می فرماید:
«مَنْ استوی یَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ» «وَ مَنْ كانَ فِی نَقْص فَالْمَوْتُ خَیْرٌ لَهُ; هر كس دو روز عمرش یكسان باشد گرفتار غبن شده (چراكه سرمایه عمر را از كف داده و تجارتی ننموده، و جز حسرت و اندوه متاعی نخریده است!)(۹) و آن كس كه در سراشیبی نقصان است، مرگ برای او بهتر است (چراكه لااقل سیر تدریجی نقصان را متوقف می سازد! و این نعمت بزرگی است!)(۱۰)
اگر عارفان باللّه و سالكان طریق الی اللّه برای هر روزِ سالك، «مشارطه» را در صبحگاهان، و «مراقبه» را در تمام طول روز، و «محاسبه» و سپس «معاقبه» را شامگاهان، لازم می شمرند به خاطر همین است كه رهروان راه حق غافلگیر نشوند و اگر عیب و نقصی در كار آنها افتاده است، به جبران برخیزند و از این طریق هر روز افق تازه ای از انوار الهیّه را به روی خود بگشایند و همچون بهشتیان، صبح و شام شاهد موهبت جدیدی باشند (وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فیها بُكْرَهًٔ وَ عَشیّاً)(۱۱)
بنابراین ای عزیز! از حال خود غافل مباش تا در تجارت بزرگ زندگی كه سرمایه نفیس عمر با ارزش های والا مبادله می شود و هر انسانی می تواند سود كلان ببرد به مصداق «إنَّ الانسان لفی خسر»(۱۲) گرفتار خسران نشوی.
از محاسبه حال خود بی خبر نباش، و هر ماه و هر روز به حساب خود رسیدگی كن، پیش از آن كه حساب تو را برسند!
۶) همرنگ جماعت شدنت رسوائی است!
عزیزان! بسیار می شود كه انسان، به عنوان یك آزمون الهی در داخل كشورهای اسلامی یا بیرون آن در میان گروهی بی بند و بار گرفتار می شود كه او را به همرنگی خود می طلبند، وسوسه های نفس و شیاطین در اینجا شروع می شود، كه چاره ای جز همرنگ شدن با جماعت نیست، و برای این كار عذرهای واهی می تراشد!
میزان رشد اخلاقی، استقلال شخصیّت و شكوفائی ایمان هر انسانی در این گونه شرایط ظاهر می شود، آنها كه همچون خسی با امواج حركت می كنند، غرق فساد می شوند، و رسوا نشدن را در همرنگی با جماعت آلودگان می پندارند، آنها انسان های بی ارزشی هستند كه از جوهره آدمیّت به پوسته ای قناعت كرده اند.
ولی تو ای عزیز! ارزش والای خود را در چنین محیط هائی نشان ده و قدرت ایمان و قوّت تقوا و استقلال شخصیت خود را آشكار ساز و به خود بگو: «همرنگ جماعت شدنت رسوائی است»!!
انبیاء و اولیاء و پویندگان راه آنان غالباً در زمان خود همین گرفتاری را داشتند، ولی با صبر و شكیبائی و استقامت نه تنها همرنگ نشدند، بلكه محیط خود را دگرگون ساختند و به رنگ خود درآوردند!
ساختن با محیط و همرنگی با آن، كار انسان های بی اراده است، ولی ساختن محیط های جدید و ایجاد تحوّل و دگرگونی مثبت، كار قدرتمندان و مؤمنان شجاع و با شهامت است.
برنامه گروه اوّل، تقلید كوركورانه و شعارشان «اِنّا وَجَدْنا آبائَنا عَلی اُمَّهٔ وَ اِنّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»(۱۳) است در حالی كه برنامه گروه دوم، تفكّر و تدبّر و انتخاب شایسته و شعارشان «لاتَجِدُ قَوْماً یُؤمِنوُنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ یُوادّونَ مَنْ حادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانوُا آبائَهُمْ اَو اَبْنائَهُم اَو عَشیرَتَهُم اولئِكَ كَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الاْیمانَ وَ اَیَّدَهُمْ بِرُوح مِنْهُ»(۱۴) می باشد.
آری روح القدس به یاری آنها می شتابد و فرشتگان الهی از آنها پاسداری می نمایند و به تقویت روحیه آنها می پردازند و آنها را دعوت به مقاومت می كنند.
هان ای عزیز! اگر در چنین شرایطی گرفتار شدی خود را به خدا بسپار و بر ذات پاكش توكّل كن و از «كثرهٔ الخبیث» وحشت نكن و این آزمون را با موفّقیّت، پشت سر بگذار، تا از بركات آن بهره مند شوی و بگو: «قُل لایَسْتَوی الخَبیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَو اَعْجَبَك كَثْرَهُٔ الْخَبیثِ فَاتَّقُوا اللّهَ یا اُولی الاَْلْبابَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ; ناپاك و پاك یكسان نیست هرچند كثرت ناپاكان تو را در تعجّب فرو برد، تقوای الهی پیشه كنید ای خردمندان تا رستگار شوید»(۱۵).
این آزمون الهی مخصوصاً برای جوانان عزیز در زمان ما اهمّیّت بیشتری دارد، و آنها هستند كه می توانند ازپیروزی در این امتحان بزرگ بر بال فرشتگان رحمت سوار شوند و در اوج آسمانِ قرب پروردگار به پرواز درآیند!۷) در جستجوی گمشده اصلی باش!
هر كس به قلب خویش بنگرد می بیند گمشده ای دارد كه به دنبال آن است و چون تحلیل درستی درباره گمشده خود ندارد در همه چیز و در همه جا آن را جستجو می كند.
گاه چنین می پندارد گمشده اصلی او مال و ثروت است كه اگر آن را در آغوش بگیرد از خوشبخت ترین مردم روزگار است; ولی هنگامی كه به ثروت عظیمی دست می یابد به زودی متوجّه می شود چشم های وحشت زده طمّاعان، زبان های چرب متملّقان، دام های سخت سارقان، و زخم زبان های حاسدان در كمین اوست و گاه حفظ كردن و هزینه نمودن آن، از به دست آوردنش سخت تر و اضطراب و نگرانی حاصل از آن بیشتر است!
تازه می فهمد راه را خطا پیموده و گمشده او اینها نیست!
گاه چنین فكر می كند كه اگر همسری صاحب جمال و دارای ثروت و مال نصیب او گردد كمبودی در خوشبختی ندارد; ولی هرگاه به آن می رسد و حجم خطرات و مشكلات نگهداری چنین همسری و تحمّل توقّعات بالا و خواسته های فوق العاده او را در نظر می گیرد می بیند آنچه قبلاً فكر می كرد رؤیایی بیش نبوده است.
شهرت و مقام، دورنمایش از همه اینها دل انگیزتر و پندار خوشبختی در كنار آن خیال انگیزتر است، در حالی كه مشكلات و دردسرها و مسؤولیّت های الهی و انسانی ناشی از آن از همه بیشتر می باشد.
روحانی بسیار باصفا مرحوم آیهٔ اللّه العظمی بروجردی در اوج عظمتِ مرجعیّت علی الاطلاق در جهان تشیّع و قدرت بلامنازع در روحانیّت عصر خود، هنگامی كه مشكلات شهرت و مقام را دید سخنی به این مضمون فرمود: «اگر كسی نه برای خدا، بلكه برای هوای نفس در صدد كسب موقعیّت و مقامی چون موقعیّت من برآید در كم عقلی او شك نكنید»!
آری همه این امور سرابی بیش نیست كه وقتی انسان به آن می رسد نه تنها عطش درونش را فرو نمی نشاند بلكه در بیابان زندگی تشنه تر می گردد و به فرموده قرآن مجید «كَسَراب بِقیعَهٔ یَحْسَبُهُ الَظْمآنُ ماءً حَتّی اِذا جائَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً...»(۱۶)
آیا ممكن است در حكمت آفرینش، انسان دارای چنین احساسی باشد و گمشده او در هیچ جا پیدا نشود؟ بی شك عطش بدون وجود آب، در حكمت پروردگار غیرممكن است همان گونه كه وجود آب بدون تشنه كام، بی معنی است!
آری! انسان هوشیار كم كم می فهمد كه گمشده او، كه در به در دنبال آن می گردد و آن را نمی یابد همیشه با او بوده است و تمام وجودش را فرا گرفته، و از رگ گردنش به او نزدیكتر است و او توجّه نداشته: «وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ»(۱۷) و به گفته حافظ:
سالها دل طلب جام جم از ما می كرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا می كرد!
گوهری كز صدف كون و مكان بیرون بود
طلب از گمشدگان لب دریا می كرد!
یا به گفته سعدی:
این سخن با كه توان گفت كه دوست
در كنار من و من مهجورم!
آری گمشده انسان همه جا و همیشه و در هر زمان با اوست; ولی حجاب ها، رخصت رؤیت را نمی دهد، گرفتاری انسان در چنگال طبیعت مانع ورود او در كوی حقیقت است.
تو كز سرای طبیعت نمی روی بیرون
كجا به كوی حقیقت گذر توانی كرد؟!
آری ای عزیز! گمشده تو نزد توست، بكوش حجاب ها را كنار بزن تا جمال دل آرایش را ببینی، و روح و جانت از او سیراب شود، آرامش و سكینه واقعی را با تمام وجودت احساس كنی، و جنود آسمان و زمین را در اختیار خود ببینی! گمشده واقعی تو همان وجودی است كه تمام عالم هستی پرتوی از وجود اوست:
«هُوَ الَّذی اَنْزَلَ السَّكینَهَٔ فی قُلُوبِ الْمُؤمِنینَ لِیَزْدادُوا ایمانَاً مَعَ ایمانِهِمْ وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ وَ كانَ اللّهُ عَلیماً حَكیماً»(۱۸).
۸) ستیز با وسوسه ها!
عزیزان! سخن از «سكینه» و آرامش روح و روان در میان بود، همان گوهر گرانبهایی كه خلیل اللّه برای یافتن آن، گاهی به ملكوت آسمان ها و زمین نظر می افكند و آن را در جهان با عظمت بالا جستجو می كرد:
«وَ كَذلِكَ نُرِیَ اِبْراهیمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ وَ لِیَكُونَ مِنَ الْموُقِنینَ»(۱۹).
و گاه مرغان چهارگانه را كه به گفته بعضی از ارباب تفسیر هر كدام مظهر یكی از صفات نكوهیده انسان بودند (طاووس مظهر خودنمایی و غرور، خروس مظهر تمایلات شدید جنسی، كبوتر مظهر لهو و لعب، و كلاغ مظهر آرزوهای دراز!) سر برید و در هم كوبید تا پس از احیاء مجدد، اطمینان به معاد یابد و به آرزوی قلبی خود (لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِیْ)(۲۰) برسد.
این گوهر گرانبها یعنی سكینه و آرامش را چگونه می توان یافت؟ و در كدامین اقیانوس جستجو كرد؟
به شما عرض می كنم طریقه دسترسی به آن بسیار آسان و در عین حال بسیار مشكل است، به این مثال گوش جان فرا دهید:
آیا هرگز در یك روز ابری، سوار هواپیما شده اید؟ هواپیما تدریجاً اوج می گیرد و آهسته آهسته از میان ابرها گذشته، بالای ابرها قرار می گیرد، در آنجا آفتاب عالمتاب با شكوه تمام می درخشد، همه جا روشن و پرنور است، در آنجا در تمام طول سال هرگز خبری از ابرهای تیره و تار نیست و چهره خورشید هیچ گاه حجابی ندارد، چون برتر از ابرهاست!
ذات مقدس خالق جهان، آفتاب عالمتاب است كه همه جا نورافشانی می كند و ابرها، همان حجاب هایی است كه ما را از مشاهده جمال حق، مانع می شود، این حجاب ها همان اعمال سوء ماست، همان آمال و آرزوهای ماست.
و به گفته امام عارفان: «اِنَّكَ لاْ تَحْتَجِب و مِنْ خَلْقِكَ إلاَّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الاَْعْمالُ دُونَك»(۲۱).
حجاب ها همان شیاطینی هستند كه به خاطر اعمال ما، در ما نفوذ كرده، و گرداگرد قلب ما را احاطه كرده اند، چنان كه در حدیث آمده: «لَوْ لا اَنَّ الشَّیاطینَ یَحُومُونَ عَلی قُلُوبِ بَنِی آدَمَ لَنَظَرُوا اِلی مَلَكُوتِ السَّماواتِ; اگر شیاطین بر دل های بنی آدم احاطه نمی كردند، آنها ملكوت آسمانها را می دیدند»(۲۲).
این حجاب ها، بتهای گوناگونی است كه با دست خود ساخته، و با هوی و هوس خویشتن پرداخته، و به بتخانه دل سپرده ایم و به گفته بزرگان:
«كُلُّ ما شَغَلَكَ عَنِ اللّهِ فَهُوَ صَنَمُك; آنچه تو را به خود مشغول دارد و از خدا غافل كند بت تو است»!
بت ساختیم در دل و خندیدیم
بر كیش بد برهمن و بودا را!
ای عزیز! ابراهیم وار، تبر ایمان و تقوا را بردار و این بتها را بشكن، تا بتوانی به ملكوت آسمان ها نظر بیفكنی و از «موقنین» باشی! آن گونه كه ابراهیم شد: «... وَ لِیَكُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ».(۲۳)
غبارهای هوا و هوس فضای روح ما را تیره و تار كرده، و مانع دید چشم باطن ماست، همّت كن و «غبار ره بنشان تا نظر توانی كرد»!
عجب این كه خدا به ما از خود ما نزدیكتر است; ولی چرا ما از او دوریم؟ او در كنار ماست چرا ما مهجوریم؟ آری «یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم»!
و این بزرگ ترین درد ما و مشكل ماست و بدترین حرمان ما، هرچند راه درمان روشن است.
۹) حجاب اعظم!
مهمترین حجاب انسان كه مانع اصلی لقاء اللّه است، چیست؟
به یقین حجابی بدتر از حجاب خودخواهی، خودبرتر بینی، و خودمحوری نداریم، به تعبیر بعضی از بزرگان اخلاق، «انانیت» بزرگ ترین مانع سالكان راه خدا است، و طریق نیل به لقاء اللّه ریشه كن ساختن «انانیت» می باشد; ولی این كار، كار آسانی نیست، چراكه به یك معنی جدا شدن از خویشتن است!
تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز!
ولی این امر میسّر می شود با ممارست ها و خودسازی ها و استمداد از حق و توسّل به ذیل عنایات اولیاء اللّه، آری، آری تا علف هرزه های محبّت و عشق به غیر خدا از دل كنده نشود نهال محبّت و عشق او نموّ و رشد نخواهد كرد!
در حالات یكی از اولیاء اللّه نقل كرده اند كه در دوران جوانی در زمره پهلوانان قهرمان بود، روزی پیشنهاد كردند كه این پهلوان جوان با پهلوان معروف و قدیمی و پرآوازه سلطان، مسابقه كشتی دهد.
هنگامی كه میدان مسابقه با حضور مردم و صاحبان مقام آماده شد و دو مرد «یل» و قهرمان، آماده كشتی گرفتن شدند، زنی كه بعداً معلوم شد مادر پهلوان قدیمی است، كنار پهلوان جوان آمد و چیزی در گوش او گفت و رفت، گفت: ای جوان قرائن نشان می دهد كه تو پیروز خواهی شد; ولی راضی نشو بعد از یك عمر آبروی ما برود و نان ما بریده شود.
پهلوان جوان در كشاكش سخت «انانیت» و «پشت پا زدن به نام و آوازه و مزایای فراوان» گرفتار شد و سرانجام تصمیم خود را گرفت و در یك لحظه حسّاس مسابقه، كوتاه آمد تا حریف پشت او را به خاك برساند و در نظرها خوار نشود!
اكنون از خود او بشنوید، می گوید:
«در آن لحظه كه پشتم به خاك رسید ناگهان دیدم حجاب ها از پیش چشمم كنار رفت، و تجلیّات حق در قلبم نمایان گشت، و آنچه باید با چشم دل ببینم دیدم!»
آری با شكستن این بت، آثار توحید نمایان می شود.
۱۰) زمزمه دلباختگان
ای عزیز! در پیمودن این راه نخست دست در دامان لطف خدا زن و با توسل به اذكار پرمعنایی كه از قرآن برمی آید و از معصومین رسیده گام به گام به ذات مقدّسش نزدیك شو، مخصوصاً مفاهیم این اذكار را كه بیانگر فقر و وابستگی كامل انسان به ذات مقدّس او است در درون جان پیاده كن و چون موسی(ع) بگو:
«رَبِّ اِنّی لِما اَنْزَلَتَ اِلیَّ مِنْ خَیْر فَقیرٌ; پروردگار من، به آنچه از خیر بر من نازل كنی نیازمندم؟»(۲۴)
و چون ایّوب:
«رَبِّ اِنّی مَسَّنّی الضُرُّ وَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ; پروردگارا! من گرفتار زیان شده ام و تو ارحم الراحمینی».(۲۵)
و همچون نوح:
«رِبِّ اِنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ; پروردگارا! من مغلوب (دشمن و هوای نفس) شده ام و انتقام مرا از آنها بگیر».(۲۶)
و چون یوسف بگو:
«یا فاطرَ السَّمَواتِ وَ الاَْرْضِ أَنْتَ وَلِیّی فی الدُّنْیا وَ الاْخِرَهِٔ، تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ ألْحِقْنِی بالصّالِحینَ; ای آفریننده آسمان ها و زمین! در دنیا و آخرت تو ولیّ و سرپرست منی، مرا مسلمان بمیران، و به صالحان ملحق فرما!»(۲۷)
و همچون طالوت و یارانش:
«رَبَّنا اَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ اَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْكافِرینَ;(۲۸) پروردگارا! صبر و شكیبائی بر ما مقرّر دار و گام های ما را استوار بدار، و ما را بر جمعیّت كافران پیروز بگردان».
و چون صاحبان خرد و اولو الالباب عرضه دار:
«رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنَا مُنادِیاً یُنادِی لِلاْیمانِ اَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتَنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الاْبْرارِ; پروردگارا! ما صدای منادی تو را كه به ایمان دعوت می كرد شنیدیم، و ایمان آوردیم، پروردگارا! گناهان ما را ببخش، بدی های گذشته ما را بپوشان و ما را با نیكان بمیران»(۲۹).
در هر كدام اگر درست بیندیشی دریائی از معارف و نور الهی است و حاكی از عشق و محبت به آن مبدأ بزرگ جهان و عالم هستی است، عشق و محبّتی كه هر زمان انسان را به او نزدیك تر می سازد.
از اذكار معصومین(ع) و زیارت عاشورا و زیارت آل یاسین و دعای صباح و كمیل و ندبه و مانند آن كمك بگیر، و حتّی جمله های زیادی از دعای عرفه را می توانی در نمازهایت بخوانی، و نماز شب را فراموش نكن هرچند مخفّف و بدون شاخ و برگ باشد، كه در هر حال كیمیای اكبر و اكسیر اعظم است و بدون آن، كمتر كسی راه به جائی می برد و تا می توانی به خلق خدا كمك كن (از هر طریقی كه باشد) كه تأثیر عجیبی در پرورش روح و رسیدن به مقامات والای معنوی دارد، و هیچ روزی بر تو نگذرد كه خالی از خدمت یا خدماتی باشد.
باید حال و هوای این دعاها رادر دل، تحقق بخشی و دست نیاز به سوی آن مبدأ فیّاض دراز كنی، كه بدون یاد او، دل، موجودی مرده و بی روح است.
سپس دست به دامان نیكان و پاكان (پیامبران و امامان معصوم(ع)) و پویندگان راه آنها یعنی علمای بزرگ و راهیان كوی دوست و عارفان باللّه بزن و در حالات آنها بیندیش كه پرتو نور باطنشان، بر اساس اصل محاكات، در درون قلب تو خواهد درخشید و به دنبالشان حركت خواهی كرد.
در حقیقت هم نشینی با تاریخ بزرگان همچون همنشینی با خود آنهاست، همان گونه كه هم نشینی با تاریخ زندگی بدان همانند همنشینی با بدان است!
آن یكی عقل و دین بیفزاید، و این یكی موجب درماندگی و تیره روزی شود.
فراموش نمی كنم در یكی از سفرهای زیارتی ثامن الحجج(ع) كه همه سفرهایش پرنور و پرصفاست فراغت بیشتری داشتم و شرح حال یكی از عارفان اسلامی معاصر را كه مملوّ از نكات آموزنده است با آرامش خیال مطالعه كردم، ناگهان چنان شور و انقلابی در جان من بوجود آمد كه هرگز سابقه نداشت.
خود را در عالمی تازه دیدم كه همه چیزش رنگ الهی داشت جز به عشق خدا به چیزی نمی اندیشیدم، و با اندك توسّل و توجهی سیلاب اشك سرازیر می شد.
ولی افسوس كه این حالت چند هفته ای بیشتر به طول نینجامید، و هنگامی كه شرایط عوض شد، آن جذبه معنوی نیز دگرگون شد و ای كاش كه آن حالت پایدار بود كه هر لحظه ای از آن به جهانی ارزش داشت!
و آخرین سخن پیرامون آخرین مانع راه است!
مشكل ترین كار رهروان راه خدا و راهیان كوی دوست «اخلاص» است، و از خطرناك ترین موانع راه، آلودگی به شرك و «ریا» است.
حدیث معروف «إنَّ اَلشِّرْكَ اَخْفَی مِنْ دَبیبِ الَّنمْلِ علی صَفْوانَهٔ سَوداء فِی لَیْلَهِٔ ظَلْماء»(۳۰) پشت همه رهروان راه خدا را می لرزاند و حدیث «هَلَكَ الْعامِلُونَ إلاّ الْعابِدُونَ وَ هَلَكَ الْعابِدُونَ إلاّ الْعالِمُونَ... وَ هَلَكَ الصّادِقُونَ إلاّ الُْمخْلِصُونَ... وَ إنَّ الْمُوقِنینَ لَعَلی خَطَر عَظیم»(۳۱) كه حتّی علمای عاملین را در زمره هلاك شوندگان می شمرد، و مخلصان را هم در خطر عظیم می داند، انسان را سخت پریشان می سازد، و در فكر فرو می برد.
ولی تمسّك به رحمت عام و خاص خداوند و آیاتی همچون «اِنَّهُ لا یَیْأسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ»(۳۲) نور امید را در دل های افسرده زنده می كند و حیات نوین می بخشد.
آری اخلاص است كه پاداش انفاق را هفتصد برابر و بیشتر می كند، و خوشه های پربركت «فی كُلِّ سُنْبُلَهٔ مِأهُٔ حَبَّهٔ»(۳۳) با آب اخلاص پرورش می یابد!
باران اخلاص است كه وقتی بر سرزمین قلب ببارد به حكم «فَاصابَها وابِلٌ فَآتتْ اُكُلَها ضِعْیفَین»(۳۴) میوه های ایمان و یقین را مضاعف می كند.
ولی به دست آوردن اخلاص كاری است بسیار صعب، گرچه راه روشن است; ولی پیمودن بسی مشكل است.
هر قدر معرفت ما به صفات جمال و جلال و قدرت و علم پروردگار بیشتر شود اخلاصمان بیشتر خواهد شد.
اگر بدانیم عزّت و ذلّت به دست او است و كلید خیرات در كف با كفایت او قرار دارد: «قُلْ اَللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤتِی الْمُلْكَ مَنْ تَشاء وَ تَنْزِعُ الْمُلكَ مِمِّن تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِكَ الْخَیْرِ اِنَّكَ عَلی كُلِّ شَیء قَدیرٌ»(۳۵) دلیلی ندارد با شرك و ریاء و عمل برای غیر خدا، عزّت را از دیگری بطلبیم.
هرگاه بدانیم تا مشیت و اراده او نباشد از هیچ كس كاری ساخته نیست «وَ ما تَشاءُونَ اِلاّ اَنْ یَشاءَ اللّهُ»(۳۶) معنی ندارد به غیر او دل ببندیم.
و هرگاه بدانیم او از درون و بیرون ما آگاه است «یَعْلَمُ خائِنَهَٔ الاَْعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ»(۳۷) شدیداً مراقب خویش خواهیم بود.
آری اگر این امور را با تمام وجود خود باور كنیم از گردنه صعب العبور و خطرناك اخلاص به سلامت خواهیم گذشت مشروط بر اینكه خود را در برابر وسوسه های زرق و برق جهان مادّی به خدا بسپاریم، و زبان حال و قال این باشد: خدایا لحظه ای ما را در دنیا و آخرت به خود وا مگذار «ربّ لاَ تَكْلِنی اِلی نَفْسی طَرْفَهَٔ عَین اَبَداً لا أَقَلَّ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ»(۳۸)
ای عزیز! معنی واگذار كردن كار به خدا، ترك تلاش و كوشش و سستیو تنبلی نیست، بلكه آنچه را در توان داری برای خودسازی انجام ده، و آنچه از توان تو بیرون است به او واگذار، و خود را در تمام حالات به او بسپار، و ذكر تو در درون و برون این باشد:
«الهی قَوِّ عَلی خِدْمَتِكَ جَوارحی
وَ اشْدُدْ عَلَی العَزیمَهِٔ جَوانِحی
وَ هَبْ لِیَ الجِدَّ فی خَشْیَتِكَ
وَ الدَّوامَ فِی الاْتِّصالِ بِخِدْمَتِك;
خدای من! اعضای من را برای خدمتت نیرومند ساز!
و اراده ام را برای این كار قوی كن!
و توفیق تلاش در طریق ترس و خشیّت از خودت را به من مرحمت فرما!
و مرا همیشه و پیوسته در مسیر خدمتت قرار ده!»(۳۹)
و بالاخره این راه، و آن چاه است، اگر مرد راهی دامن همّت به كمر زن و بسم اللّه بگو و حركت كن و این اشعار را شعار خود ساز (و گوینده این گفتار را نیز فراموش مكن):
الهی دلی ده كه جای تو باشد
پر از عشق و نور و صفای تو باشد!
دلی فارغ ازهای و هوی هوس ها
كه مستغنی از ما سوای تو باشد
دلی پر ز سوز و گداز محبت
پر از شوق و شور لقای تو باشد
الهی به جز «تو» نخواهم مرادی
همین بس كه اینم عطای تو باشد!
الهی مصفّا كن این كعبه دل
كه سعیم همه در صفای تو باشد!
به «آب» دو دیده دلم شستشو ده
كه دائم دلم در «هوای» تو باشد
مرا فانی از غیر ذاتت بگردان
كه باقی دلم در بقای تو باشد
به «ناصر» ز صهبای خود جرعه ای ده
كه سرمست عشق و ولای تو باشد!».
آیهٔ الله العظمی مكارم شیرازی
پی ‏نوشتها:
ت-۱. سوره انشقاق، آیه ۶.
ت-۲. سوره نور، آیه ۳۹.
ت-۳. سوره آل عمران، آیه ۱۸۵.
ت-۴. بحار، ج ۸، ص ۱۹۱، ح ۱۶۸.
۱. بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۴۰۲، ح ۲۳ از امیر مؤمنان علی(ع).
۲. آل عمران، ۱۸۵
۳. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۸.
۴. عنكبوت، ۶۴.
۵. بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۱۰۳، ح ۹۱ از موسی بن جعفر(ع)، وقتی كنار قبری قرار گرفت.
۶. نهج البلاغه، وصیت به امام حسن مجتبی(ع)، نامه ۳۱ (با اقتباس).
۷. سوره یوسف، آیه ۱۱۱.
۸. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
۹. بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۱۷۳، ح ۵.
۱۰. بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۶۴، ح ۳.
۱۱. مریم، ۶۲.
۱۲. العصر، ۲.
۱۳. زخرف / ۲۳.
۱۴. مجادله / ۲۲.
۱۵. مائده / ۱۰۰.
۱۶. نور / ۳۹.
۱۷. ق / ۱۶.
۱۸. فتح / ۴.
۱۹. انعام / ۷۵.
۲۰. بقره / ۲۶۰.
۲۱. دعای ابوحمزه ثمالی.
۲۲. بحار، ج ۵۹، ص ۱۶۳.
۲۳. انعام / ۷۵.
۲۴. قصص، ۲۴.
۲۵. انبیاء، ۸۳.
۲۶. قمر، ۱۰.
۲۷. یوسف، ۱۱۰.
۲۸. بقره، ۲۵۰.
۲۹. آل عمران، ۱۹۳.
۳۰. بحار، ج ۱۸، ص ۱۵۸ و در روایت دیگری آمده است: «إنّ الشرك أخفی من دبیب النمل، و قال: منه تحویل الخاتم لیذكر الحاجهٔ و شبه هذا» (بحار، ج ۶۸، ص ۱۴۲، ح ۳۶).
۳۱. مستدرك الوسائل، ج ۱، ص ۹۹، ح ۸۶; بحار، ج ۷۰، ص ۲۴۵.
۳۲. سوره یوسف، آیه ۸۷.
۳۳. سوره بقره، آیه ۲۶۱.
۳۴. سوره بقره، آیه ۲۶۵.
۳۵. سوره آل عمران، آیه ۲۶.
۳۶. سوره انسان، آیه ۳۰.
۳۷. سوره غافر، آیه ۱۹.
۳۸. بحار، ج ۱۴، ص ۳۸۷، ح ۶.
۳۹. فرازی از دعای كمیل.
منبع : مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن


همچنین مشاهده کنید