پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا
علی (ع) وصی و جانشین پیامبر اسلام (ص)
سخن در باره امیرالموءمنین (ع) بسیار گفته و نوشته شده است، اما پایانی نخواهد داشت زیرا كه پیامبر خدا (ص) فرموده است: ذِكرُ عَلیٍّ عِبادَهٌٔ.
علامه ابن مغازلی در كتاب مناقب علیبنابیطالب، ذیل حدیثی نسبتاً طولانی به نقل از محدثان بزرگ، مانند صاحب كفایت الطالب و علامه ذهبی و ابن حجر عسقلانی و بالأخره احمدبن حنبل، آورده است كه سلمان فارسی گفت: "از محبوبم محمد (ص) شنیدم كه گفت: من و علی در پیشگاه حق تعالی نوری بودیم كه خداوند را هزار سال پیش از خلقت آدم تسبیح و تقدیس میكرد. آنگاه كه خداوند آدم را آفرید این نور را به او منتقل فرمود. این نور در پشت آدم همواره در یك جهت بود تا ما به صلب و پشت عبدالمطلب منتقل و از هم جدا شدیم و سپس پیامبر و تبلیغ رسالت از آن من و خلافت و جانشینی از آن علی گردید." (علی (ع) قطب الرطی ۹۹).
۱ ) پیشگوییهای تاریخی
در كتابهای مقدس پیشین، از آمدن خاتم پیامبران حضرت محمد (ص) و جانشین او حضرت علی (ع) بشارت داده شده است. برای مثال در انجیل صحیفه غزلالغزلات (باب ۵/۱-۱۰) سخنانی از حضرت سلیمان (ع) در باره پیامبر خاتم(ص) و امیرالموءمنین (ع) دارد و صریحاً میفرماید: خلو محمدیم (او دوست و محبوب من، محمد (ص) است).
یكی از روحانیون با انصاف مسیحی به نام ج. ب. گالیدون در آغاز سده بیستم میلادی، در كتاب خود با عنوان یادداشتی بر عهد عتیق و عهد جدید كتاب مقدس (۱۹۸۰: ج ۲) مینویسد: در زبانهای عبرانی باستان واژه ایلیا یا ایلی به معنی خدا یا الله بهكار نرفته است، بلكه واژه یاد شده نشان میدهد كه در عصر آینده یا آخرالزمان شخص خواهد آمد كه نامش ایلیا یا ایلی باشد.
مراد از ایلیا یا ایلی یا آلیا وجود مقدس امیرالموءمنین علی (ع) است كه عزیزترین مردم نزد پیامبر اسلام (ص) بوده و پیامبران گذشته هم او را عزیز و محترم شمرده و به او توسل جستهاند (علی (ع) و پیامبران: ص ۱۸).
از نسخه خطی بسیار قدیمی زبور حضرت داود (ع)، كه نزد اهزان اللّه مشقی پیشوای دینی مسیحیان بود، نقل شده كه آن حضرت در پیشگویی خود آورده است: "اطاعت آن بزرگواری كه ایلی نام دارد واجب است و فرمانبرداری از او همه كارهای دین و دنیا را اصلاح میكند. آن شخصیت والا مقام را حدار (حیدر) نیز میگویند. او دستگیر و مددكار بیكسان و شیر شیران باشد. نیرو و قدرتش بسیار و تولدش در كعابا (كعبه) خواهد بود..." (همان: ص ۲۵).
سربازان انگلیسی در جنگ جهانی اول در نزدیكی بیتالمقدس و معدنشناسان روسی در ژوئیه ۱۹۵۱، به لوحههایی نقرهیی و چوبی دست یافتند كه پس از تحقیق و مطالعه باستانشناختی توسط كارشناسان بینالمللی و روسی مشخص گردید كه لوح نقرهیی متعلق به حضرت سلیمان (ع) و لوح چوبی از حضرت نوح (ع) است. در این لوحهها از اللّه، احمد، ا یلی، باهتول، حاسن، حاسین و محمد، ایلیا، شبر، شبیر و فاطمه نام برده شده و به واسطه نامشان از خداوند یاری خواستهاند.
شیخبهاءالدین عاملی میگوید: "امام علیبن ابیطالب جوانمردی است كه در مقام بزرگداشتش هرچه میخواهی بگو، جز آنچه عیسویان در باره مسیح (ع) گفتند. او سرّ كشتی نوح، پرتو آتش كلیم و راز بساط سلیمان بود." (عاملی: ص ۲۷).
در دایرهٔالمعارف فارسی، ذیل نام مرحب یا مرحب خیبری آمده است كه وی مردی یهودی بلندبالا، درشت اندام و نیرومند بود. دایه او كه زنی كاهنه بود به مرحب میگوید كه با همه كس جنگ كن مگر با كسی كه نام وی حیدره باشد. در جنگ خیبر هنگامی كه مرحب رجز میخواند و خویشتن را معرفی میكرد، علی (ع) خود را حیدره معرفی كرد و رجز مشهور خود را چنین خواند: "انا الذی سمتنی امی حیدره" (منم كه مادرم نام مرا حیدره نهاده است).(۱) مرحب هراسید و گریزان شد. گویند شیطان در برابر او ظاهر شد و گفت چرا میگریزی؟ مرحب سخن دایه خویش را بازگفت و شیطان پاسخ داد: حیدره در جهان بسیار است و گیرم همین یك تن باشد، از چون تویی گریز از میدان سزاوار نیست. سرانجام مرحب بازگشت و به جنگ پرداخت و با ضربتی كه علی (ع) بر او وارد آورد فرقش شكافته شد و به خاك غلتید. با كشته شدن مرحب لشكر یهود به هزیمت رفت و مسلمانان خیبر را فتح كردند. ابن اثیر این داستان را به شكل دیگر روایت میكند و در پایان به رجز مرحب اشاره میكند كه گفت:
قد علمت خیبرانی مرحب شاكی السلاح بطل مجرب
اطعن احیانا و حینا اضرب اذا اللیوث اقبلت تلتهب
كان حمای كالحمی لایقرب
(خیبر میداند كه من مرحب هستم. سلاح كامل پوشیده و من پهلوان آزموده هستم. گاهی به طعن (نیزه را به كار میبرم) و گاهی به ضرب (شمشیر میزنم) هنگامی كه شیران با حال افروخته پیش میآیند. آنچه را من حمایت میكنم، مانند پناهگاه است كه نزدیك آن نمیتوان رفت).
علی (ع) در پاسخ مرحب فرمود:
انا الذی سمتنی امی حیدره كلیث غابات كریه المنظره
اكیلهم بالسیف كیل السندره
(من آن كسی هستم كه مادرم مرا حیدره نام نهاد. مانند شیر كنام ملاقات من پسندیده نیست. من آنها را با شمشیر میدروم) (كامل: ج ۱، صص ۲۵۷-۲۵۸).
نگارنده كتاب علی (ع) و پیامبران، در داستان حیرتانگیز دیگری از ادبیات دینی باستان هندوان، نقل میكند كه در جنگ مشهوری كه میان پاندوها و كوروها در گرفت، كریشنا ــ از خدایان یا قدّیسان هندوان ــ به میدان جنگ رفت و چون دید پیروان حق بسیار اندك و طرفداران باطل بسیارند و مانند مور و ملخ زمین را فراگرفتهاند، پیروان خود را موعظه كرد؛ سپس به گوشهیی رفت و زمین ادب بوسید و با پروردگار خود به مناجات پرداخت و گفت: ای خدای بزرگ جهان و روح عظیم هستی! تو را به ذات پاك خودت سوگند میدهم، و به آن كسی كه باعث ایجاد زمین و آسمان شده و حبیب تو است، و به آن كسی كه عزیز و بسیار محبوب او و نامش آهلی است و نزدیك سنگ سیاه در بزرگترین پرستشگاههای جهان، جلوهگر خواهد شد، عرض حال مرا بشنو و خواستهام را بپذیر. اهریمنان و دروغگویان را نابود ساز و راستان را پیروزی مرحمت فرما، ای خدا! ای ایلا! ای ایلا! ای ایلا!
۲) تولد
علی (ع) فرزند ابیطالب و فاطمه بنت اسد ــ كه هر دو هاشمی بودند ــ در روز جمعه سیزدهم رجب، نزدیك به سی سال پس از زاده شدن پیامبر خدا (ص)، در مكه و خانه كعبه به دنیا آمد. هنگامی كه علی (ع) زاده شد، حضرت محمد (ص) همسر اختیار كرده و دارای فرزند بود. وی علی (ع) را به خانه برد و از او مانند فرزند خود پرستاری كرد.
در بخشی از نهجالبلاغه(۲)، حضرت علی (ع) میفرماید: "رسولاكرم (ص) مرا در همان اوایل زندگیم در دامنش میپروراند و هر روز بابی از علم و اخلاق به چهره من میگشود و هر سال كه مجاور كوه حرا میشد و در جوار آن كوه به عبادت میپرداخت، من او را میدیدم و جز من كسی او را نمیدید." (حكمت نظری و عملی در نهجالبلاغه: ص ۳۸).
همین تربیت اولیه پیامبر خدا (ص) و مشیت الهی بود كه تأثیر ژرف و بیپایان بر روح و اندیشه خداگونه حضرتش به جای گذاشت و او را انسانیكامل و سختگیر در راه خدا و فراتر از آن، مجاهدی بیباك بهبار آورد تا این ویژگیها سرمایهیی بینظیر برای اسلام باشد.
پیامبر اكرم (ص) در باره تربیت الهی علی (ع) چنین میفرماید: "من كسی را انتخاب كردم كه خداوند او را برای من برگزیده است." (علی علیهالسلام چهره درخشان اسلام: ص ۱۳).
۳) نخستین مسلمان
ابن مغازلی در حدیث دیگری در مناقب علیبن ابیطالب، از ابوایوب انصاری و از انسبن مالك نقل میكند كه پیامبر (ص) فرمود: صَلَّتِ المَلائكَهُٔ عَلَیَّ و عَلی عَلِیٍّ سَبْعاً اَنَّهُ لَم یَرفَع اِلیَ السَّماء شَهادَهٔ اَن لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ و اَنَّ مُحَمّدَاً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اِلاّ مِنّی و مِنْهُ
(ملایكه و فرشتگان بر من و علی هفت سال صلوات و درود فرستادند؛ چون در آن هنگام، جز من و علی گوینده كلمه شهادتین، كسی بر زمین نبود).
در جای دیگر امیرالموءمنین (ع) میفرماید: "من هفت سال پیش از آنكه یك تن از امت اسلام خدا را پرستش كند، رو به درگاه او آوردم. صدای فرشته وحی را میشنیدم و نور حق را به مدت هفت سال میدیدم. در آن هنگام، رسول خدا از اظهار مقام نبوت خویش ساكت بود و خداوند به وی اجازه بیمدادن خلق از نافرمانی حق و تبلیغ رسالت نداده بود." (علی علیهالسلام چهره درخشان اسلام: ص ۱۴).
پس از آنكه برای نخستین بار، در غار حرا بر حضرت محمد (ص) به عنوان پیامبر خاتم وحی نازل گردید و آن حضرت برای تبلیغ رسالت پنهانی، با احتیاط از كوه به سوی شهر و خانه خود سرازیر شد؛ در راه به علی (ع) رسید كه پرسید، چه اتفاقی افتاده است و بیدرنگ اسلام آورد.
هنگامی كه پیامبر اكرم (ص) برای اعلان اسلام به خویشاوندان خود، آنان را دعوت كرده بود؛ به اسلام آوردن علی (ع) به عنوان نخستین مسلمان اشاره فرمود و او را جانشین و وصی خود خواند. به این ترتیب، امیرالموءمنین (ع) نه تنها افتخار اولین مسلمان را از آن خود نمود، بلكه در میان صحابه پیامبر اسلام (ص)، تنها كسی بود كه پیش از اسلام دین دیگری اختیار نكرده بود (شیعه یا اسلام اصیل: صص ۱۹۲-۱۹۳).
حاكم نیشابوری، در المستدرك، از ابواسحاق نقل میكند كه از قثمبن عباس پرسید، علی (ع) چهگونه از پیامبر (ص) ارث برد؟ او گفت: پیش از همه ما به رسول گرامی پیوست و بیش از همه ما به او نزدیك بود.
۴) خدمات و رشادتها
الف) در عصر پیامبر (ص): سخن گفتن از علی (ع) در حقیقت سخن گفتن از پیامبر(ص) است، زیرا كه این دو وجود مقدس از یك روح و مانند هم بودند. از نخستین ساعت رسالت پیامبر اكرم (ص) تا آخرین مرحله مراسم خاك سپاری پیكر مبارك، امیرالموءمنین (ع) همیشه با او بود و هیچگاه تنهایش نگذاشت.
پیامبر اكرم (ص) و علی (ع) بهشدت یكدیگر را دوست داشتند. هنگامی كه جوانان قریش به تحریك والدین خود و بزرگترها به سوی پیامبر خدا (ص) سنگ پرتاب میكردند، علی (ع) ــ كه در آن موقع دوازده یا سیزده سال بیش نداشت ــ تن خود را سپر جان مبارك پیامبر (ص) میكرد و اغلب با كسانی كه از نظر سنی و جثه بزرگتر از او بودند به جنگ میپرداخت و خیلی اوقات زخم برمیداشت، ولی با این حال، دست از حمایت پیامبر (ص) برنمیداشت. اینگونه از خودگذشتگی و عشق به پیامبر خدا (ص) موجب گردیده بود تا موقعی كه علی (ع) همراه او بود، كسی جرأت پرخاش یا اسائه ادب به پیامبر (ص) را نداشته باشد و علی (ع) همیشه سایه به سایه با او میرفت. سرانجام، پیامبر اكرم (ص) او را برادر خطاب كرد. احمدبن حنبل در مسند خود از زیدبن ابیاوفی و حاكم نیشابوری در المستدرك و ترمذی در صحیح خود از عبداللهبن عمر و عایشه و انسبن مالك و زیدبن ارقم و عمربن خطاب نقلكردهاند كه رسول اكرم (ص) در مرحله نخست پیمان برادری كه پیش از هجرت در مكه انجام گرفت، دست علی (ع) را گرفت و فرمود: "یا علی اَنْتَ اَخی فِی الدُّنیا و الاخِرَهٔ." (یا علی در دنیا و آخرت تو برادر من هستی) (علی (ع) قطب الرّحی: ص ۷۶).
سران قبایل مكه كه احساس خطر كرده بودند در دارالندوه(۳) نشست اضطراری تشكیل دادند. یكی از شركتكنندگان پیشنهاد كرد محمد (ص) را در خانهیی زندان كنند تا هنگامی كه از دنیا برود، دیگری گفت او را سوار بر شتری كرده از شهر اخراج كنیم و بالأخره همگان توافق كردند بر اینكه از هر قبیلهیی جوانی چابك را برگزینند و همه با هم او را بكشند تا خونش میان قبایل لوث شود و بنیعبدالمطلب قادر به نبرد با همه قبایل نباشند. جبرئیل پیامبر (ص) را از توطئه كافران و فرمان خدا به پیامبر اكرم (ص) برای هجرت به مدینه با خبر ساخت. حضرت محمد (ص) باید پنهانی مكه را ترك میكرد و برای اینكه كسی از كفار متوجه خروج وی نشود، باید كسی در بستر او میخوابید. پیامبر اكرم (ص) قضایا را با برادرش علی (ع) در میان گذاشت و گفت امشب تو در بستر من بخواب تا كسی نداند كه من مكه را ترك میكنم. علی (ع) پرسید، آیا اگر من به جای شما بخوابم جانتان در امان خواهد بود؟ پیامبر (ص) فرمود آری و علی (ع) با جان و دل پذیرفت.
اوضاع اطراف و درون خانه باید به شكل عادی و بدون هیچگونه تغییر ناگهانی حفظ میشد و همین امر تهدید بزرگتری به جان امیرالموءمنین بود كه مانند همیشه به استقبال مرگ شتافت. وَ مِنَ النّاسِ مَن یَّشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَوءُفٌ بِالعِبادِ (برخی از مرداناند كه در طب خشنودی خداوند از جان خود درگذرند و خدا دوستدار چنین بندگان است) (قرآن: بقره / ۲۰۷).
به این ترتیب، علی (ع) نخستین مأموریت بزرگ خود را شكلگیری مبدأَ تاریخ اسلام با موفقیت تمام به انجام رساند. مأموریت دوم او پرداخت سپردههایی بود كه برخی از مردم مكه نزد پیامبر (ص) گذاشته بودند(۴) و امیرالموءمنین آنها را بدون كموكاست به صاحبانشان برگرداند. و آخرین مأموریت وی سرپرستی و بردن بانوان مسلمان به مدینه بود او فواطم ــ مادرش فاطمه بنت اسد، فاطمه (س) دختر پیامبر (ص)، فاطمه دختر زبیر و فاطمه دختر حمزه (ع) ــ و شمار دیگری از زنان را همراه خود به سلامت از مكه بیرون برد و در قبا به پیامبر (ص) پیوست (شیعه یا اسلام اصیل: ص ۹۲).
در مدینه، به فرمان پیامبر خدا (ص) پیوند برادری میان مهاجران و انصار به اجرا درآمد و دو تن مهاجر سرشناس، یعنی پیامبر (ص) و علی (ع) كه مَثَل آنها مانند موسی و هارون بود، همدیگر را در آغوش كشیدند و تجدید پیمان كردند تا نمونه و الگویی باشند برای دیگران اَلّلهُمَّ وَ اِنّی عَبْدُكَ و رَسوُلُكَ مُحَّمدٌ، فَاشرَحْ لی صَدری وَ یَسَّرِلی اَمْری وَاجْعَلْ لی وَزیراً مِنْ اَهْلی عَلیّاً اَخی (پروردگارا! اینك منم بنده و پیامبر تو محمد (ص)، پس سینهام را بگشا و كار تبلیغ رسالت بر من آسان گردان و قرار بده برای من یاریدهنده و وزیری از خویشانم، علی برادرم را).
و این علی (ع) دست پرورده و نزدیكترین شخص به پیامبر اكرم (ص) بود كه میتوانست افتخار برادری پیامبر خدا (ص) ــ در دنیا و آخرت ــ و همسری فاطمه اطهر(س) و پدری حسن (ع) و حسین (ع) را داشته باشد. پیامبر اكرم (ص) در باره ازدواج حضرت علی (ع) با فاطمه زهرا (س)، چنین فرمود: ما اَنَا زوّجته ولكن اللّه زوّجه" (من فاطمه را به علی تزویج نكردم بلكه خدا او را تزویج كرد) (تاریخ یعقوبی: ج ۱، ص ۴۰۱).
رشادتها و جهاد امیرالموءمنین (ع) در راه خدا، مورد اعتراف دوست و دشمن است. در تمام غزوات پیامبر (ص) با كافران، عَلَم اسلام را به دست گرفت، دلیری بسیار نشان داد و هرگز از سپاه دشمن نهراسید و ازمیدان روی برنتافت. كسی در مقابل او رجز نخواند جز آنكه بر وی چیره گشت و او را با ضربتی از پای درآورد.
در جنگ بدر، پیامبر خدا (ص) با دو پرچم سیاه یكی به دست علی (ع) و دیگری به دست یكی از انصار، از مدینه حركت كردند... . پیامبر (ص) فرمان نبرد برای حمزه (ع)، علی (ع) و عبیدهٔبن حارث صادر كرد تا با سه تن از اشراف قریش كه به میدان آمده بودند و مبارز میطلبیدند، به جنگ بپردازند. هر چند حمزه (ع) و علی (ع) و عبید بر حریفان خود پیروز شدند، اما پیروزی علی (ع) به گونهیی بود كه شگفتی آفرید. وی به حریف مهلت ندارد و آن چنان بر شمشیرش ضربه وارد ساخت كه چندین متر به هوا پرت شد و ناگهان بر قلب دشمن فرود آمد و او را بكشت (داستان زندگی پیامبر: جنگ بدر، صص ۱۰ و ۱۴). ابن ابیالحدید معتزلی گوید: "بزرگترین و سختترین جنگ پیامبر (ص) با مشركین، جنگ بدر بود كه طی آن، هفتاد تن از مشركان كشته شدند. نصف این عده را علی (ع) از دم تیغ گذرانید و نیم دیگر را سایر مسلمانان كشتند." (علی علیهالسلام چهره درخشان اسلام: ص ۲۲).
در غزوه احد، به هنگام نبرد تنبهتن، با رشادت تمام در برابر ابنابیطلحه كه از قهرمانان قریش بود ایستاد و با یك ضربه او را بر زمین غلتاند. مشركان كه شكست خورده بودند، دست به عقبنشینی تاكتیكی زدند و كمانداران مسلمان فریبخورده سنگر خود را ترك كردند. نیروهای كماندویی مكه به فرماندهی خالدبن ولید مسلمانان را دور زده از پشت سر حمله كردند. مسلمانان پراكنده و در محاصره دشمن قرار گرفتند. حمزه (ع) به شهادت رسید و خطر جان مبارك پیامبر اكرم (ص) را تهدید میكرد. علی (ع) بار دیگر، مانند روزهای نخست اعلان رسالت در مكه، تن خود را سپر جان پیامبر اسلام (ص) قرار داد، اما اینبار در برابر ضربات بیامان شمشیرها و نیزههای هزاران مهاجم خشمگین، به گونهیی كه شانزده ضربه به او اصابت كرد كه هركدام كافی بود دلاوری جنگآزموده را از پای درآورد.
در جنگ خندق (احزاب)، با یك ضربه عمروبن عبدود را كه اسب از خندق جهانیده با رجزهای خود مسلمانان را تحقیر كرده و به جنگ میطلبید، به خاك افكند و سپس سر از بدنش جدا ساخت. همچنین مبارز دیگر همراه عبدود را كشت و قتل آن دو موجب شكست احزاب گردید (تاریخ مختصرالدول: ص ۱۵۳). پیامبر اكرم (ص) فرمود: "ضربهٔ علی یوم الخندق افضل من عبادهٔ الثقلین" (ضربت علی (ع) در روز خندق برتر از عبادت ثقلین است) (داستان زندگی پیامبر: جنگ خندق، ص ۱۲).
در جنگ خیبر، هنگامی كه مسلمانان قلعه قموص ــ همان قلعهیی را كه مرحب پسر حارث یهودی در آن بود ــ در محاصره داشتند ولی موفق به گشودن آن نمیشدند، پیامبر خدا (ص) گفت: "لادفعنّ الرایهٔ غدا ان شاء اللّه الی رجل كرّار غیر فرّار یحب اللّه و رسوله و یحبه اللّه و رسوله لاینصرف حتی یفتح اللّه علی یده" (خدا بخواهد فردا عَلَم را به دست مردی بسیار حملهكننده، نه گریزنده دهم كه خدا و پیامبرش را دوست میدارد و خدا و پیامبرش او را دوست میدارند، باز نمیگردد تا خدا بر دست او پیروزی دهد) (تاریخ یعقوبی: ج ۱، ص ۴۱۵). سپس علی (ع) را كه دچار بیماری چشم شده بود فراخواند، دست پیامبری بر چشمانش كشید و پرچم اسلام را به او سپرد. علی (ع) با یورش برقآسا و نیرویی خارقالعاده مرحب، بزرگترین قهرمان یهود، را از سر راه برداشت و به سوی قلعه شتافت. قلعه دری سنگی داشت به درازای چهار ارش(۵)، پهنای دو ارش و به قطر یك ارش. وی آن را از جاكنده، به پشت سرانداخت و به قلعه درآمد، و مسلمانان به دنبال او وارد قلعه شدند.
پس از فتح مكه در سال هشتم هجرت، پیامبر اكرم (ص) و علی (ع) داخل خانه كعبه شدند و بتها را شكستند. گویند پیامبر (ص) علی (ع) را روی شانهاش بلند كرد و او یكی از بتها [احتمالاً بت بسیار عظیم هبل] را از بالای خانه كعبه به زمین افكند. بت هبل ــ كه در عصر جاهلیت، قبایل بنیكنانه و قریش آن را پرستش میكردند ــ به شكل انسان و از عقیق سرخ ساخته شده بود، و چون دستی از آن شكسته شد، برایش از طلا دست ساختند. امیرالموءمنین (ع) پس از شكستن آن بت به فرمود آن را در باب بنیشیبه دفن كنند (دایرهٔالمعارف فارسی: ذیل "هبل").
در سال نهم هجرت، شمار منافقان زیاد شده بود و پیامبر اكرم (ص) میخواست برای غزوه تبوك ــ در دوازده منزلی و مرز شمالی جزیرهٔالعرب با بیزانس ــ از مدینه خارج شود. هوا بسیار گرم بود و مسلمانان مجبور بودند در شب حركت كنند، و همین امر، با توجه به طولانیبودن مسیر، هفتهها طول میكشید. پیامبر خدا (ص) چارهیی نداشت جز آنكه نزدیكترین و نیرومندترین شخص را برای سرپرستی و دفاع از خاندان نبوت و ولایت در مدینه باقی بگذارد. منافقان در باره نبردن حضرت علی (ع) به تبوك شایعه پراكنی كردند و اگر سپاه اسلام شكست میخورد، دستكم مانند گذشته برای تحقیر و آزار رسانی و شاید چیزی فراتر از آن، به سراغ خاندان میرفتند. علی (ع) با شنیدن شایعات منافقان، به دنبال پیامبر اكرم (ص) از مدینه بیرون رفت و در محلی به نام جُرف به او رسید و شایعات را به عرض رساند. پیامبر (ص) فرمود: "أَمَا تَرْضی أَنْ تَكوُنَ مِنیّ بِمَنْزِلهِٔ هاروُنَ مِنْ موُسی، إِلا أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی" (آیا به این خرسند نیستی كه نسبت به من به منزله هارون به موسی باشی، جز اینكه پس از من پیامبری نخواهد بود؟) (زندگانی تحلیلی پیشوایان ما: صص ۱۲-۱۳). امیرالموءمنین در باره رشادتها و جنگهایش در عصر پیامبر اكرم (ص)، چنین میفرماید: "آن من بودم كه هفتاد نبرد نامی را در عهد پیامبر (ص) با نقشههای درست خود گشوده، پرچم پیروز اسلام را بر بلندترین دژهای دشمن به اهتزاز درآوردم..." (سخنان علی (ع) از نهجالبلاغه: ص ۱۱۰).
ابنخلدون در دو روایت در باره حضرت علی (ع)، چنین میگوید: "خداوند بر پیامبر خود چهل آیه از سوره برائت را نازل كرد تا آن عهد كه با مشركان داشتند ناچیز شد و از آن پس، هیچ مشركی حق نداشته باشد كه به مسجدالحرام نزدیك شود و كسی عریان حج نكند و هر كسی را با رسول خدا عهدی باشد آن عهد را تا آن مدت كه معین شده، به پایان خواهد برد و مدت مهلتشان چهار ماه است از یوم النحر.
رسول خدا (ص) ابوبكر را با این آیات بفرستاد و او را فرمان داد كه در موسم، آن سال را حج بگزارد. چون ابوبكر به ذوالحلیفه رسید، پیامبر اكرم (ص) علی (ع) را از پی او فرستاد و آن آیات از او بستد. ابوبكر غمگین بازگشت كه مبادا در باره او آیهیی نازل شده باشد. پیامبر (ص) به او گفت در باره تو چیزی نازل نشده، ولی فرمان مرا جز من یا مردی كه از من باشد، ابلاغ نكند..." (تاریخ ابنخلدون: ج ۱، ص ۴۵۶).
"... پیامبر (ص) خالدبن ولید را نزد مردم یمن فرستاد و آنان را به اسلام فراخواند. او ششماه درنگ كرد و كسی دعوتش را اجابت نكرد. پس پیامبر (ص) علی (ع) را فرستاد و فرمود كه خالد را بازپس گرداند. چون علی (ع) به یمن رسید مردم برای مقابله با او گرد آمدند، علی (ع) نیز صفها راست كرد و آنان را انذار كرد و نامه رسول خدا را برای آنان بخواند. همدان همگی در آن روز اسلام آوردند. علی (ع) ماجرا به پیامبر نوشت، پیامبر (ص) سجده شكر به جای آورد... سپس مردم یمن دستهدسته اسلام آوردند و وفدهای خود روانه ساختند." (ص ۴۵۹).
پیامبر خدا (ص) در سال دهم هجرت، برای انجام حجهٔالوداع از مدینه رهسپار گردید. در مكه به هنگام قربانی كردن شتران خود كه شمارشان صد شتر بود، آنها را به صف كرد. سپس شصت شتر و به قولی شصتوچهار شتر را به دست مبارك خود قربانی كرد و علی (ع) را فرمود تا باقیمانده را قربانی كند. از هر شتر پارهیی گوشت برگرفت و همه در یك دیگ فراهم گردید و با آب و نمك پخته شد، سپس خودش و علی (ع) از آن خوردند و از آب گوشت هم اندكاندك خوردند.
پس از بهجای آوردن مناسك حج و به هنگام بازگشت، بار دگر به كعبه درآمد و وداع كرد، و به او وحی آمد: "اَلْیوَمَ اَكْمَلتُ لَكُمْ دِیْنَكُم وَاَتْمَتمَتُ عَلَیْكُم نِعْمَتِی وَ رَضِیْتُ لَكُمُ اِلاسْلاَمَ دِیْناً" (امروز دین شما را برایتان كامل نمودم، و نعمت خود را بر شما تمام كردم و دین اسلام را برایتان پسندیدم) (قرآن: مائده / ۳).
پیامبر اكرم (ص) میداند خدا چه میگوید و چه میخواهد، و او در این روزهای باقیمانده از زندگی چه باید بكند. شبانه از مكه بیرون آمد و در محلی به نام جحفه، در چشمهسار غدیر خم، امیرالموءمنین (ع) را ــ بالای منبری كه از جهاز شتران ساخته بودند ــ رسماً به عنوان جانشین خود به مسلمانان معرفی كرد. پیامبر (ص) در خطبهاش چنین فرمود: "اَلسْتُ اولی بالموءمنینَ مِن اَنفُسهم؟" (آیا من از خود موءمنان به ایشان سزاوارتر نیستم؟). مسلمانان گفتند: چرا ای پیامبر خدا. سپس فرمود: "فَمَنْ كُنتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مَوْلاهُ، اَللّهُمَّ و الِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَاداهُ" (پس هر كه من سرور اویم، علی نیز سرور او است. خدایا دوستی كن با هر كه او را دوست بدارد و دشمنی كن با هر كه با او دشمنی ورزد). همچنین گفت: "اَیّها النّاسُ اِنّی اُفِّرطُكُم وَ اَنْتُم وَارِدِی عَلَی الحوضَ، وَ اِنّی سَائِلُكُم حِینَ تَرِدوُنَ عَلَیَّ عَنِ الْثَقَلَیّنِ فَانْظروا كَیفَ تَخْلِفُونی فِیْهِمَا" (ای مردم، اینك من پیشرو شمایم و شما سر حوض نزد من آیید و البته هنگامی كه بر من درآیید در باره دو ودیعه سنگین از شما پرسش خواهم كرد؛ پس بنگرید كه چهگونه پس از من، با آن دو رفتار میكنید). مسلمانان گفتند: ای پیامبر خدا، آن دو ودیعه سنگین كداماند؟ فرمود: "الثقل الاكبر كتاباللّه سبب طرف بیداللّه و طرف بایدیكم فاستمسكوا به ولاتضلّوا و لاتبدّلوا، و عترتی اهل بیتی" (ثقل اكبر قرآن است، وسیلهیی كه سویی از آن به دست خدا و سوی دیگر به دستهای شما است، پس بدان چنگ زنید و گمراه نشوید و دگرگونش نسازید، و دیگر عترت من، خاندان من) (تاریخ یعقوبی: ج ۱، صص ۵۰۸-۵۰۹). علامه امینی در جلد نخست كتاب مشهور خود الغدیر، یكصدوده تن صحابی و هشتادوچهار تن از تابعین و سیصدوشصت محدث را معرفی میكند كه حدیث غدیر خم را روایت كردهاند.
حال باید پرسید كه چهگونه در مدت بسیار كوتاهی، تمام سخنان و سفارشهای مهم و سرنوشتساز پیامبر اسلام (ص) از یاد برخی از بزرگان صحابه رفت؟ روشنگری دخت پیامبر (ص) با آن مقام شامخی كه نزد خدا و پیامبرش داشت و امابیها گفتندش، و سخنان و خطابههای پیامبرگونه امیرالموءمنین كه اخالرسول و یعسوبالدین و... گفتندش، در گوش آنان اثر نداشت یا اگر تأثیری گذاشت تنها برای مدت كوتاهی بود.
امام جعفر صادق (ع) میفرماید: "من تعجب میكنم كه شما مسلمانان اگر نزاعی داشته باشید با بردن دو شاهد به محكمه قضا، حق خودتان را میگیرید؛ ولی جدّ ما امیرالموءمنین(۶) صدوبیست هزار شاهد داشت و نتوانست حقش را بگیرد." (پیام صادق: صص ۲۸-۲۹).
چند روزی از رسیدن پیامبر خدا (ص) به مدینه نگذشته بود كه سپاهی از بزرگان مهاجر و ا نصار به فرماندهی اسامهٔبن زیدبن حارثه فراهم آورد تا هرچه زودتر آهنگ شام كند. ابن واضح یعقوبی میگوید، ابوبكر و عمر هم از لشكریان اسامه بودند. (تاریخ یعقوبی: ج ۱، ص ۵۰۹). طولی نكشید كه پیامبر اكرم (ص) بیمار گردید و چون بیماری او شدت یافت، فرمود: "انفذوا جیش اسامهٔ" (لشكر اسامه را روانه سازید). وی این سخن را چند بار تكرار كرد و چهارده روز در بستر بیماری بود تا سرانجام در روز شنبه دوم ربیعالاول به پیشگاه رفیق اعلی بار یافت.
پیش از مرگ، از پیامبر (ص) پرسیدند كه چه كسی او را غسل دهد، فرمود: نزدیكترین كسانم. پرسیدند كه چه كسی بر او نماز بخواند، گفت: لحظهیی مرا تنها بگذارید كه فرشتگان نماز بخوانند، سپس مردان اهل بیتم و بعد زنان آنان، آنگاه دیگران. پرسیدند كه چه كسی او را در قبر نهد، گفت: اهلبیتم.ابن ابیالحدید معتزلی در مقدمه شرح نهجالبلاغه میگوید: "بعد از وفات رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، علی علیهالسلام را وصی پیامبر نامیدند؛ زیرا پیامبر(ص) وصیتهای خود را به آن حضرت كرده بودند. دانشمندان ما [ برادران اهل سنت[ این مطلب را انكار نمیكنند، اما میگویند كه موضوع وصیت، خلافت نبوده است." (علی علیهالسلام چهره درخشان اسلام: ص ۱۲).
در پاسخ ابنابیالحدید، به چهار حدیث نبوی از ابیبریده، ابن عباس و سلمان فارسی در كتاب مناقب امیرالموءمنین علامه مغازلی و دیگر كتابهای محدثان اهل سنت اشاره خواهیم كرد:
۱) "لِكُلّ نَبِیٍ وَصِیٌّ وَ وارِثٌ وَ اِنَّ وَصِیّی وَ وارِثی عَلّیِبْنِ اَبیطالِب" (هر نبی و پیامبری را وصی و وارثی باشد، و وصی و وارث من علیبنابیطالب است).
۲) "اَنَا سیّد النّبییّنَ وَ عَلیٌّ سیّد الوَصیِیّـِنَ" (آقا و سرور انبیا منم، سرور و سالار اوصیا علی است).
۳) "یا عَلِیٌّ اَنْتَ اِمامُ اُمَّتی و خَلیفَتی عَلَیها مِن بَعْدی" (یا علی تو امام امت و خلیفه و جانشین منی پس از من).
۴) "فَفِیَّ النُّبُوهٔ و فیِ عَلّـِیٍ الخَلافَهٔ" (پس در من نبوت و پیامبری و در علی خلافت و جانشینی است).
ب) در عصر خلفا: پس از مراسمخاكسپاری پیكر مبارك پیامبر خدا (ص) به دست امیرالموءمنین (ع)، ابوبكر كه همراه عمر فاروق به سقیفه بنیساعده رفته و به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر (ص) انتخاب شده بود، دستور داد تا سپاه اسامه به سوی شام حركت كند. او خود همراه سپاه نرفت و عمر هم به جمع معترضان سپاه اسامه پیوست. عمر میگفت، مسلمانان باید در مدینه بمانند تا مبادا برایشان حادثهیی رخ دهد. ابن خلدون میگوید: "عمر میخواست از همراهی با سپاه اسامه تخلف ورزد و نزد ابوبكر بماند، مبادا كه برای او حادثهیی رخ دهد." (تاریخ ابنخلدون: ج ۱، ص ۴۷۳). اما ابن خلدون مشخص نمیكند كه چه حادثهیی شخص ابوبكر یا موقعیت او را تهدید میكرد، و وجود عمر در مدینه تا چه اندازه برای رفع حادثه میتوانست موءثر باشد.
از قرار معلوم، آنچه رخ داده بود با سخنان و سفارشهای پیامبر اكرم (ص) در غدیر خم تفاوت آشكار داشت و جنبههای الهی قضایا بیشتر رنگ دنیوی گرفت و با مبارزات انتخاباتی، با شعار جلوگیری از اختلاف میان مسلمانان، همراه گردید.
البته نفاق و دورویی از سال نهم هجرت ریشه دوانیده بود. آنجا كه منافقان زیاد شده بودند و مردم را از جنگ تبوك بیم میدادند، و چند تن از آنان در خانه یكی از یهودیان گرد آمده بودند و پیامبر اكرم (ص) فرمود تا آن خانه را به آتش كشیدند، و در باره حضرت علی (ع) كه پیامبر (ص) او را امارت مدینهٔالرسول داده بود، سخنان طعنهآمیز میگفتند، و مسجد ضرار را ساختند كه پیامبر خدا (ص) فرمان تخریبش را صادر كرد، و سرانجام خبر ارتداد و دعوی پیامبری اسود بر یمن، مسیلمه بر یمامه و طلیحهٔبن خویلد بر بنیاسد به مدینه رسید.
آری پیامبر اكرم (ص) دست پرورده خود امیرالموءمنین (ع) را برگزیده بود تا با ایمان كاملی كه به خدا و پیامبرش داشت، و با علم و شمشیرش جلوی انحراف و گمراهی را بگیرد.
پس از انتخابات سقیفه بنیساعده، فاطمه اطهر (س) دخت پیامبر خدا (ص) به مسجد رفت و در خطبه مشهورش چنین فرمود: "چون خدای تعالی همسایگی پیامبران را برای رسول خویش برگزید، دورویی آشكار شد و كالای دین بیخریدار. هر گمراهی دعویدار، و هر گمنامی سالار، و هر یاوهگویی در كوی و برزن در پی گرمی بازار. شیطان از كمینگاه خود سربرآورد، و شما را به خود دعوت كرد، و دید چه زود سخنش را شنیدید و سبك در پی او دویدید. و در دام فریبش خزیدید، و به آواز او رقصیدید. هنوز دو روزی از مرگ پیامبرتان نگذشته و سوز سینه ما خاموش نگشته، آنچه نبایست، كردید و آنچه از آنتان نبود، بردید و بدعتی بزرگ پدید آوردید. به گمان خود خواستید فتنه بر نخیزد و خونی نریزد، اما در آتش فتنه افتادید و آنچه كِشتید به باد دادید.". (علی از زبان علی یا زندگانی امیر موءمنان علی (ع): ص ۳۷).
امیرالموءمنین (ع) در چند خطبه نهجالبلاغه، از جایگاه برتر خود نزد پیامبر اكرم (ص) و حق جانشینی كه از آن او بود سخن میگوید كه آوردن تمام این خطبهها در حوصله این مقال نیست و ما تنها به گوشههایی از آن اكتفا میكنیم، زیرا شاعر میگوید:
كتاب فضل تو را آب بحر كافی نیست كه تر كنند سرانگشت و صفحه بشمارند
"... از این امت كسی را با خاندان رسالت همپایه نتوان پنداشت و هرگز نمیتوان پرورده نعمت ایشان را در رتبت آنان داشت كه آل محمد (ص) پایه دین و ستون یقیناند... حق ولایت خاص ایشان است و میراث پیامبر ویژه آنان...". (نهجالبلاغه: خطبه ۳).
"هان به خدا سوگند... جامه خلافت را پوشید و میدانست خلافت جز مرا نشاید. چون چنین دیدم، دامن از خلافت درچیدم و پهلو از آن پیچیدم، و ژرف بیندیشیدم كه چه باید و از این دو كدام شاید؟ با دست تنها بستیزم یا صبر پیش گیرم و از ستیز بپرهیزم. كه جهانی تیره است و بلا بر همگان چیره. بلایی كه پیران در آن فرسوده شوند و خردسالان پیر، و دیندار تا دیدار پروردگار در چنگال رنج اسیر. چون نیك سنجیدم شكیبایی را خردمندانهتر دیدم و به صبر گراییدم، حالی كه دیده از خار غم خسته بود و آوا در گلو شكسته. میراثم ربوده، این و آن و من بدان نگران تا آنكه نخستین، راهی را پیش گرفت و دیگری را جانشین خویش گرفت." (خطبه ۳).
"همانا میدانید سزاوارتر از دیگران به خلافت منم. به خدا سوگند بدانچه كردید گردن مینهم، چند كه مرزهای مسلمانان ایمن بود و كسی را جز من ستمی نرسد. من خود این ستم را پذیرفتارم و اجر این گذشت و فضیلتش را چشم میدارم و به زر و زیوری كه بدان چشم دوختهاید دیده نمیگمارم." (خطبه ۷۴).
هنگامی كه مردی از بنیاسد در باره برتری و سزاوارتر بودن حضرت به خلافت پرسید، امیرالموءمنین (ع) فرمود: "برادر اسدی، نااستواری و ناسنجیده گفتار، لیكن تو را حق خویشاوندی است... پس بدان كه خودسرانه خلافت را عهدهدار شدن و ما را كه نسبت برتر است و پیوند با رسول خدا استوارتر، به حساب نیاوردن خودخواهی بود. گروهی بخیلانه به كرسی خلافت چسبیدند و گروهی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و داور خدا است و بازگشتگاه روز جزا است." (نهجالبلاغه: خطبه ۱۶۲).
دوست و دشمن میدانند و معترفاند كه علم و دانش امیرالموءمنین (ع) چون اقیانوسی بیكران بود، و عام و خاص از آن بهره میجستند.
در احادیث پیامبر اكرم (ص) است كه فرمود: "اَقضاكم عَلِیّ" و "اَنَا مَدینَهُٔ الْعِلِم و عَلّـِیٌ بابُها فَمَنْ اَرادَ الْعِلْمَ فَلْیَاتِ البابَ" (من شهر علم و علی درِ آن است: كسی كه جوینده دانش است باید از در درآید).
در دوران زمامداری سه خلیفه نخست كه یك ربع قرن به طول انجامید، امیرالموءمنین (ع) سكوت اختیار كرده بود، و هرجا كه لازم بود با علم و دانش خویش راهنمایی میكرد. هرگاه در جلسات خلفا ــ كه در مسجد پیامبر (ص) برگزار میشد ــ شركت میكرد، بیشتر به دعوت آنان و به خاطر حفظ مصالح اسلامی و حل قضایای كشوری و مسائل حقوقی و نظامی بود.
عمر، خلیفه دوم، آنجا كه فرومیماند به علی (ع) و دیگر صحابه مراجعه میكرد. وی با صراحت گفته: "لولا عَلِی لهلك عُمَر" (اگر علی (ع) نبود عمر هلاك میشد)، و سپس گفته است: "لابقیت لمعضلهٔ لیس لها ابوالحسن" (خدا نكند من در مسئله مشكلی فرومانم و علی (ع) نباشد كه آن را حل كند). در جای دیگر همین خلیفه دوم، صحابه را مخاطب قرار داده و گفته است: "لایفتین احدكم فی المسجد و علی حاضر" (وقتی كه علی (ع) در مسجد است، كسی حق ندارد فتوا بدهد).
تمام دانشمندان فرقههای مختلف اسلامی اتفاق نظر دارند كه علی (ع) در زمان پیامبر اكرم (ص)، قرآن را از بر داشت و قرآن ناطق بود. از امسلمه همسر پیامبر اكرم (ص) نقل كردهاند كه گفت، پیامبر خدا (ص) فرمود: "عَلّـِیٌ مَعَ القُران وَ القُرانُ مَعَ عَلّـی لَنْ یَفْتَرِقا حَتی یَرِدا عَلَی اَلحوَض" (علی (ع) با قرآن و قرآن با علی است، هرگز تا كنار حوض كوثر كه بر من وارد شوند از هم جدا نخواهند شد).
اگرچه تحمل بیستوپنج سال سكوت، آن هم برای كسی چون علی (ع) ــ كه عادت داشت بهطور تمام وقت در خدمت پیامبر خدا (ص) و اسلام باشد ــ بسیار سخت و ناگوار بود، اما در همین سالها بود كه پایههای علم و دانش و تفكر دینی استوار گردید.
استاد مطهری تأكید میكند كه احیاگری تفكر دینی از زمان امام علی (ع) آغاز شده است. در واقع استاد، علی (ع) را نخستین احیاگر میداند؛ چراكه پس از رحلت پیامبر اكرم (ص)، شرایطی ایجاد شده بود كه دین از مسیر خود منحرف گردد. بنابراین: مسئله مرگ دین و یا به تعبیر دقیقتر، مرگ دینداری كه به تحریف و انحراف دین و دینداری میانجامید، از همان صدر اسلام آغاز شد و نقش امامان نیز احیاگری بوده است (پیام صادق: ص ۱۱).
امیرالموءمنین (ع) بیشتر وقت خود را صرف جمعآوری قرآن و اهتمام به علوم اسلامی میكرد. در علم تفسیر اگر به كتابهای اسلامی مراجعه كنیم در خواهیم یافت كه بیشتر تفسیر قرآن از او و ابن عباس نقل شده است. ابن عباس شاگرد علی (ع) و همیشه ملازم او بوده است. روزی از ابن عباس پرسیدند دانش تو نسبت به پسر عمت علی (ع) چهگونه است؟ او گفت: "چون قطره بارانی در پیش اقیانوس بیكران است." (علی علیهالسلام چهره درخشان اسلام: ص ۱۷).
آن حضرت در باره علم و دانش خود چنین میگوید: "من همان كوه بلندی هستم كه نهرهای فضیلت و دانش از آغوشم سیلآسا فروریخته و مرغزار زندگی را كه در پناه من دامن گسترده است، سرسبز و سیراب میكند." (سخنان علی (ع) از نهجالبلاغه: ص ۲۲). خوشهچینی از خرمن دانش بیكران امیرالموءمنین (ع) تا جایی بود كه حكما و متكلمان اسلامی عقاید و آرای خود را بر پایه گفتههای او طرحریزی كردهاند، و هركس پس از او به درجهیی از علوم و دانشها رسید، فضایل خود را از وی گرفته است.
واصلبن عطا سرآمد فرقه معتزله كه شاگرد ابوهاشم عبدالله، پسر محمد حنیفه پسر امیرالموءمنین (ع) بود، علم كلام را از علی (ع) آموخته است. ابویوسف و محمدبن حسن شیبانی و غیره از شاگردان درس فقه ابوحنیفه رئیس مذهب حنفی بودهاند. و شافعی رئیس مذهب شافعی، از شاگردان محمدبن حسن، و احمدبن حنبل رئیس مذهب حنبلی، از شاگردان شافعی بودهاند كه هركدام با یك یا دو واسطه، شاگرد ابوحنیفه بودهاند. و همین ابوحنیفه شاگرد امام جعفر صادق (ع) و امام صادق (ع) شاگرد پدرش امام محمد باقر (ع) و با دو واسطه، شاگرد جدش حضرت علی (ع) بوده است. همچنین مالكبن انس رئیس مذهب مالكی، شاگرد ربیعهٔ الرأی و او هم شاگرد عكرمه و عكرمه نیز شاگرد عبدالله بن عباس و ابن عباس از شاگردان علی (ع) بوده است.
پیدایش علم نحو و ادبیات عرب، به امیر موءمنان (ع) میرسد و او بود كه نخستین بار اصول و قواعد آن را برای ابوالاسود الدوءلی(۷) انشا و املا كرد و فرمود كه كلام سه نوع ا ست: اسم و فعل و حرف، و كلمه را به معرفه و نكره و انواع اِعراب و حركات را به ضم ونصب و جر و جزم بخش كرد.
در فصاحت و بلاغت مقام امیر موءمنان (ع) آن چنان والا و ارجمند است كه او را پیشوای فصیحان و سرور بلیغان دانستهاند. سخنان علی (ع) پایینتر از سخن خداوند و بالاتر از گفتار بندگان است. كتاب نهجالبلاغه كه آن را تالی قرآن و اخالقرآن نامیدهاند، گواه فصاحت و بلاغت آن حضرت است كه كسی به پایه او نخواهد رسید.
در زهد و پارسایی و زندگی عارفانه، ارباب طریقت و تصوف خرقه خود را كه تا امروز شعار آنان بوده است، با سلسله سند به حضرت علی (ع) مستند میدارند.
پس از بیستوپنج سال كه از خلافت خلفای سهگانه سپری میشد و آشوب و پریشانیِ ویرانگری تناور درخت نوپای اسلام را به انهدام قطعی تهدید میكرد، انقلابیون و بزرگان مهاجر و انصار، و نمایندگان مردم سرزمینهای پهناور درهم ریخته برای نجات اسلام از آن مهلكه پرخطر به سراغ امیرالموءمنین رفتند تا با او بیعت كنند.
شاید اگر خلیفه سوم به مرگ طبیعی از دنیا میرفت و اوضاع مدینه آرام میبود، هرگز شیوخ و رجال و آنهایی كه در عصر خلافت او صاحب مال و ثروت فراوان شده بودند و در دستگاه حكومتی و امور مملكت نفوذ داشتند، به حكومت و فرمانروایی علی (ع) راضی نمیشدند، و این بار هم در شورایی كه تشكیل میدادند به زیان او دستهبندی میكردند. شاید هم كار به شورا نمیكشید و بنیامیه كه تا آن اندازه در مزاج خلیفه سوم نافذ بودند، او را وادار میساختند تا كسی را كه آنان میپسندند نامزد خلافت كند.
امیر موءمنان كه میدید ارزشهای كمرنگ شده و برق بیوفایی و دنیاطلبی در چشمان برخی از بزرگان صحابه مانند طلحه و زبیر، موج میزد و جهل و نادانی در میان گروهی از مردم ــ كه بعدها خوارج نامیده شدند ــ سد راه حكومت الهی خواهد شد، از پذیرفتن خلافت امتناع میورزید و به آنان گفت به سراغ دیگری بروید تا من مشاور او باشم.
ج. ولایت: امام علی (ع) زیر فشار شدید انقلابیون و خواست مردم كه از اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی گذشته رنج میبردند، خلافت ظاهری را پذیرفت.
وی در باره پذیرفتن خلافت و جنگ جمل چنین میفرماید: "دیگر حوصله خلافت از من سلب شده بود، و قوایم را در این مدت طولانی و طاقتفرسا از دست داده بودم؛ اما انبوه مردم كه مثل یال كفتار یك جا جمع شده و از چهار سو دست به دامانم زده بودند، بهطوری كه دوپهلویم از فشار جمعیت درد گرفته بود و وانگهی میترسیدم حسن و حسین دو یادگار پیامبر خدا (ص) در زیر دست و پا بمانند، ناگزیرم كرد تا جامه شبانی بر تن كنم و بر این گله گرگ زده و پراكنده پرستاری مهربان و غمخوار باشم.
طولی نكشید همانهایی كه با اصرار و تمنا دست بیعت و فرمانبرداری به من داده بودند، بیعت خود را زیر پا گذاشته، همسر پیامبر (ص) [عایشه] را در هودجی زرهپوش، با گروهی مردم نادان بسیج كردند و در بصره جنگ جمل بر پا ساختند." (سخنان علی (ع) از نهجالبلاغه: صص ۲۵-۲۶).
امیر موءمنان و پرچمدار ولایت، كسی نبود كه برخلافت كارهای گذشته و بذل و بخششهای بیحساب از بیتالمال مسلمانان، چشم بپوشد. فرمانروایی كه او برمیگزید همه از اشخاص ساده و با ایمان بودند، و برایشان نامههای هشداردهنده مینوشت تا بیش از پیش به وظایف خطیرشان در برابر خدا و مردم عمل كنند. سیم و زر بیتالمال نزد او چنان بیارزش بود كه به آن نگاه نمیكرد، و خود شخصاً به حسابها رسیدگی و سهم هركس را به اندازه میداد.
سختگیریهای امیرالموءمنین (ع) در دین خدا، موجب گردیده بود تا حق از باطل آشكار و نقاب از چهره نفاق گشوده شود. جابربن عبدالله انصاری در حدیثی از پیامبر اكرم (ص) چنین نقل میكند: "لَوْلا اَنْتَ یا عَلّی ما عُرِفَ الْموُمِنُونَ مِنْ بَعْدی" (اگر نبودی تو ای علی، موءمنان پس از من شناخته نمیشدند). زبیر بن عوام پسرعمه پیامبر خدا و از مشاهیر ثروتمندان و توانگران، و طلحهبن عبیدالله از شجاعان غزوه احد كه هر دو از اعضای شورای خلیفه دوم بودند و میتوانستند خلیفه سوم باشند، تاب نیاوردند، بیعت خود را با ولایت زیر پا گذاشتند و دست به كارهای خلاف زدند. آنان همراه ضدانقلابیون ــ مروانبن حكم(۸) و دیگر نزدیكان خلیفه سوم كه از بنیامیه بودند ــ به سراغ عایشه همسر پیامبر (ص) رفتند، او را سوار بر شتر برای جنگ با سپاه حق و عدالت از مكه بیرون آوردند و در راه خونهای ناحق ریختند.
در میان سپاهیان عدل و امامت، بودند كسانی كه به رغم گذشت بیستوپنج سال از درگذشت پیامبر اكرم (ص)، هنوز پیوندشان پابرجا بود و به دنبال فرصت بودند تا میراث گران سنگ اسلام را پاس دارند. از سوی دیگر، كسانی بودند كه غبار تاریخ بر دلهایشان نشسته، دچار تردید و تزلزل میشدند. از فرمان اخ الرسول، ابوالائمه، یعسوبالدین، امیرالموءمنین و... سرپیچی میكردند و عجبا كه خودسرانه و ناآگاهانه به آیات قرآن در مقابل قرآنِ ناطق، استناد میكردند.
آری غبار تاریخ سخن مشهور پیامبر اكرم (ص) را كه فرمود: "عَلّـِیٌ مَعَ الْقُرانِ وَالْقُرانُ مَعَ عَلّی، لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ اَلحَوْض"(۹) (علی (ع) با قرآن و قرآن با علی است، هرگز از هم جدا نخواهند شد تا كنار حوض كوثر كه بر من وارد شوند)، از یادشان برده بود.
امیر موءمنان در باره رخدادهای جنگ صفین كه موجب پیدایش فرقه خوارج گردید، چنین میفرماید: "پروردگار بزرگ را ستایش و هم او را سپاس سزاوار است كه حوادث شگرف برمیانگیزاند و زورمندان را در مقابل آن میآزماید. ما از صمیم قلب به یگانگی و عظمت او اعتراف داریم و ایمان میآوریم كه جز او وجودی نیست و هرچه هست سایهیی از آن فروغ ملكوتی است، و نیز بر محمد (ص) درود میفرستیم و پیروان ثابت قدم و پاكدامنش را تقدیس میكنیم، آنگاه به برادران عهدشكن و سستپیمان خود چنین گوییم: آن كس كه سخن اندرزگویان نمیشنود و به دانشمندان كارآزموده و صالح گوش نمیدهد، جز حسرت و پشیمانی سودی نخواهد برد و بیش از زیان و شكست نتیجهیی نخواهد دید.
من در آغاز این حادثه، نظر خود را بیپرده ابراز داشتم و در آن موقع كه لشكر شام قرآن بر فراز نیزهها نصب كرده و در برابر حملات سنگین ما به تظاهرات فریبنده پناه آورده بودند، از حقایق سخن گفتم؛ ولی سودی نداشت؛ چون شما را دیده تیزبین و اندیشه عاقبتاندیش نبود. همی پنداشتم كه اینان به محمد (ص) ایمان دارند و آیین وی را حرمت گذارند. باری به حكومت حكمین تسلیم شدید و چه زود فریبكار را شناخته به خطای ابوموسی و اشتباه خویش پیبردید.اینك چه خواهید گفت و چه خواهید كرد؟! اگر دین شما و وجدان شما ایجاب میكند كه با عوامل تحكیم جهاد نمایید همان بهتر كه شمشیر به روی خویش بیازید و تبر بر سینه خود فروبرید، زیرا این شما بودید كه با پیشوای خود دهان به مخالفت گشودهاید و او را به امضای پیمان تحكیم ناگزیر ساختید..." (سخنان علی (ع) از نهجالبلاغه: صص ۳۴۸-۳۴۹).
در جنگ صفین، هنگامی كه آن حضرت معاویه(۱۰) را دعوت به نبرد كرد تا با كشته شدن یكی از آنها آتش جنگ فرونشیند؛ عمروعاص، مشاور معاویه، به او گفت كه علی (ع) راست میگوید آخرین راه حل همین است. معاویه در جواب عمروعاص گفت: تا امروز مرا فریب ندادهای، آیا میخواهی من با علی (ع) كه میدانی دلاور جنگاوری است مصاف كنم؟ گویا میخواهی مرا به كشتن دهی تا بعد از من خودت به حكومت شام برسی!
دوست و دشمن بر این حقیقت اعتراف میكنند كه با آن زهد و تقوا و قناعت، و با آن خوراك ساده و فقیرانه، و از همه مهمتر در سن و سالی كه خود میفرماید: قوایم را در این مدت طولانی و طاقتفرسا از دست داده بودم، چنان نیرویی در بازوی امیر موءمنان بود كه بارها سواران جنگی را از روی زین برگرفت و با چنان قوتی بر زمین كوفت كه در حال جان سپردند. خشم او خشم خدا و پیامبر (ص) بود و چون بر لشكری از كفر و نفاق میتاخت جز به شكست كامل و هزیمت آنان رضایت نمیداد.
در یكی از روزهای جنگ صفین، پانصد كس از دشمنان را به دست شمشیر خود كشت و در همان روز، چندین شمشیر عوض كرد و هربار كه حریفی را به دیار عدم فرستاد، فریاد رعدآسای تكبیرش زهره شجاعان جنگ آزموده را میدرید.
در جنگ نهروان، به سخن منجمی كه شكست سپاه او را پیشبینی كرد، گوش نداد و خود پیشگویی حیرتآوری كرد كه به حقیقت گرایید، و برخی او را مظهر العجایب و مافوق بشر خواندند.
هندوشاه نخجوانی میگوید: "... خوارج روی به نهروان نهادند و خواستند كه از آنجا به شهری حصین روند و مقاتله با اهل اسلام آغاز كنند و از ایشان امور متناقض و حركات نامتناسب صادر میشد، مثلاً گاه زهد و تنسّك میورزیدند تا حدی كه مردی دید كه رطبی از درخت افتاد برگرفت و بر دهان نهاد، با او گفتند این رطب مغصوب است از دهان بینداخت؛ و گاه بندگان خدا را میكشتند بیهیچ موجبی و اموال ایشان غارت میكردند و عورات را به بردگی میگرفتند. چون این سخنان به سمع مبارك امیرالموءمنین رسید، عزم فرمود كه با اهل شام حرب نماید و چون از ایشان فارغ شود با خوارج بپردازد؛ آنگاه خطبه گفت و لشكر را به قتال شامیان خواند. ایشان گفتند: یا امیرالموءمنین، خوارج دشمنان ما میباشند؛ اگر ما به شام رویم مبادا كه در غیبت ما بر عیال و اموال ما مستولی شوند و حیات بر ما منغصّ شود. اولی آن مینماید كه از خوارج فارغ گردیم، آنگاه روی به شام نهیم. امیرالموءمنین را این رأی متصوب آمد و لشكر به نهروان كشید و تمام آن مخاذیل را قهر كرد بر وجهی كه از آن آسانتر ممكن نباشد؛ تا حدی كه پنداری ایشان را گفت بمیرید و ایشان بیوقف بمردند. و صورت حال چنان بود كه چون مواكب امیرالموءمنین برسید و لشكرها متواصل شدند، خوارج روی به جانب جسر نهادند تا گمان افتد كه از جسر گذشتند. با امیرالموءمنین گفتند كه ایشان از جسر گذشتند، بر ایشان رسیم پیش از آنكه بگذرند؛ فرمود كه ایشان نگذرند از جسر، زیرا كه مصارع و مهارك ایشان از این سوی جسر است و به خدا كه از شما ده كس كشته نشود و از ایشان ده كس زنده بماند. مردم به این سخن در شك افتادند، چون در خوارج رسیدند و ایشان هنوز از جسر نگذشته بودند از لشكر اسلام تكبیر برآمد و گفتند، حال همچنان است كه امیرالموءمنین گفت. علی (ع) فرمود، همچنین است و به خدا كه هرگز دروغ نگفتهام و با من دروغ نگفتهاند. و چون زمان حرب منقضی شد، كشتگان را اعتبار كردند از لشكر امیرالموءمنین هفت كس كشته شده بود و اما خوارج بعضی آن بودند كه پیش از حرب گفتند نمیدانیم كه جنگ علی (ع) با ما برای چیست، مصلحت آن است كه طرفی گیریم و بنگریم تا مآل كار به كجا رسید و از ایشان جدا شدند و باقی خوارج كه به جنگ مشغول شدند، حق تعالی هلاك ایشان را كالبرق الخاطف تقدیر كرده بود، در حال به عدم رفتند..." (تجارب السّلف: صص ۵۰-۵۱).
چون ا میر موءمنان به كوفه رسید، به خطبه ایستاد و پس از حمد و ثنای خداوند و یادآوری نعمتهای او و درود بر محمد (ص)، چنین فرمود: "ای مردم من بودم كه چشم فتنه را كندم و كس جز من جرأت آن را نداشت، و اگر من در میان شما نبودم با ناكثین و قاسطین و مارقین (بیعتشكنان و بیدادگران و از دین بیرون روندگان) [ اهل جمل و صفین و نهروان] نبرد نمیشد." (تاریخ یعقوبی: ج ۲، ص ۹۷).
در شمال سرزمین پهناور اسلام، معاویه با هزاران طرح و شوم و نقشه منحوس خلافت را ربود. همان خلافتی كه از آغاز، با خواست خدا و سفارشهای پیامبر خدا (ص) همراه نبود. ارزشها جای خود را به ضدّارزش، یعنی دنیادوستی و عافیتطلبی و كینهتوزی داد.
در مقابل كینهورزی و مزاحمتهایی كه برای امیر موءمنان (ع) به وجود آورده بودند، دل او از كینه و غضب پاك و از حس انتقام به دور بود. پس از غلبه بر خوارج، اجازه داد صدها تن از آنان كه از جنگ فرار كرده بودند وارد كوفه و بصره شوند و در رفاه و آسایش زندگی كنند، و سهم خود را از بیتالمال بگیرند. امیر موءمنان (ع) میدید كه این جماعت در كار او خدعه میكنند و یاران او را میفریبند و چه بسا خطبهاش را میبرند و كلامش را قطع میكنند، ولی با وجود این، بر آن بود كه تا جنگی آغاز نكنند آزارشان نكند. او بهتر از هركس آنان را میشناخت و میدانست كه به دست این گروه خوارج به شهادت خواهد رسید. پیامبر اكرم (ص) او را فرموده بود كه به دست شقیترین فرد این امت كشته خواهی شد و از این رو، گاه دلتنگی میفرمود پس این مرد شقی كی میآید؟
سرانجام امیر موءمنان (ع) در سپیدهدم یكی از شبهای قدر، در محراب مسجد كوفه در حالیكه فرق مباركش به دست یكی از خوارج به نام ابن ملجم مرادی شكافته شده بود، پیروزمندانه به پیشگاه رب كعبه شتافت و دوران سخت جدایی از پیامبر خدا (ص) و همسر باوفایش زهرای اطهر (س) بر او پایان یافت.
آخرین جرقههای عدالتخواهی و دوستداران خاندان نبوت و ولایت، هنگامی كه احساس بیهویتی و بلاتكلیفی كرده بودند و به خاطر رهایی دین از چنگال امویان، با امام حسن (ع) بیعت كردند. اما افسوس كه دیگر دیر شده بود و جز افشاگری و مبارزه با كینهتوزی و دشنام امویان به امیر موءمنان (ع) و گرفتن بیعتهای اجباری آنان، راهی نمانده بود.
امام حسن (ع) بالای منبر رفت و در باره پدرش چنین فرمود: "مردم مردی از میان شما رفت كه از پیشینیان و پسینیان كسی به پای او نخواهد رسید. رسولالله (ص) پرچم را به ا و میسپرد و به رزمگاهش میفرستاد و جز با پیروزی باز نمیگشت. جبرئیل از سوی راست او بود و میكائیل از سوی چپش. جز هفتصد درهم چیزی به جای نگذاشت و میخواست با آن خادم بخرد." (طبقات الكبیر: ج ۳، صص ۱۵-۲۶).
ابن واضح یعقوبی خطبه امام حسن (ع) را با اندكی اختلاف چنین نقل میكند: "هان، امشب مردی درگذشت كه پیشینیان به او نرسیدهاند و آیندگان هرگز مانند او را نخواهند دید، كسی كه نبرد میكرد و جبرئیل در سوی راست و میكائیل در سوی چپ او بودند. به خدا قسم، در همان شبی وفات كرد كه موسیبن عمران (ع) درگذشت و عیسی (ع) به آسمان برده شد و قرآن نازل گردید. بدانید كه او زر و سیمی به جای نگذاشت مگر هفتصد درهم كه از مقرری او پسانداز شده بود و میخواست با آن مبلغ برای خانوادهاش خادم بخرد." (تاریخ یعقوبی: ج ۲، ص ۱۴۰).
هنگامی كه عبداللهبن عباس نزد معاویه رفته بود، معاویه از او در باره ابوبكر و عمر و عثمان و علی (ع) پرسید. ابن عباس در باره هر كدام از خلفا در دو یا سه جمله تعریف كرد و چون به نام علی (ع) رسید، چنین گفت: "... نشان هدایت و نمونه پرهیزكاری و چشمه عقل و دریای كرم و كوه درایت و مایه عظمت بود. مردم را به راه هدایت میخواند. به دستاویز محكم خدا چنگ زده بود. از همه موءمنان و پرهیزكاران نكوتر بود، و از همگان در فضیلت سبق برده بود. در فصاحت یگانه بود، و جز پیامبران و پیامبر برگزیده خدا، از همه برتر بود. به دو قبله نماز خوانده بود. كیست كه همسنگ او تواند بود، پدر حسن (ع) و حسین (ع) بود، آیا كسی با او برابر تواند بود؟ همسر بهترین زنان بود، آیا هیچ كس با او قابل قیاس است؟ قاتل شیران و دلیرمردان بود. كسی را چون او ندیدهام و نخواهم دید، و هركه وی را به عیب منسوب دارد تا روز رستاخیز لعنت خدا و بندگان بر او باد." (مروجالذهب و معادن الجوهر: ج ۲، صص ۵۴-۵۵). سپس معاویه گفت: ای ابن عباس، بسیار خوب، در باره پسر عمویت بیشتر گفتی؛ در باره پدرت چه میگویی؟
پرویز مشكیننژاد
پاورقیها:
۱. ابنابیالحدید در مقدمه شرح نهجالبلاغه میگوید: مادرم علی (ع)، نخست او را به نام پدر خود حیدر نامید. حیدره به معنی شیر است.
۲. مجموعهیی از خطابهها و نامهها و موعظههای امیرالموءمنین علی (ع) را سیدشریفرضی كه اشهر شاعران هاشمی و نقیب الاشراف علویان و هاشمیان است، در پایان سده چهارم هجری گردآوری و تدوین كرده و آن را نهجالبلاغه نام نهاده است.
۳. محلی برای برگزاری نشستها و تصمیمگیریهای مهم قبایل مكه. تاریخ یعقوبی (ج ۱، ص ۳۰۹) آورده است كه هیچ مردی از قریش زن نمیگرفت و در هیچ كاری شوری نمیكرد و عَلَمی برای جنگ نمیبستند و پسر را ختنه نمیكردند مگر در دارالندوه.
ابنابنالحدید، عبدالحمیدبن هبهٔالله. ــ . شرح نهجالبلاغه.
ابناثیر، عزالدین ابوالحسن علی. ــ . الكامل فی التاریخ.
۴. بسیاری از مردم مكه، بهرغم مخالفت و دشمنی با پیامبر (ص)، به امانتداری او اعتماد كامل داشتند و سپردههای خود را نزد وی میگذاردند.
۵. واحدی است برای اندازهگیری طول، از آرنج تا سرانگشت. در زبان عربی آن را ذراع گویند.
۶. این لقب را نخستین بار، در غدیر خم، پیامبر (ص) به علی (ع) داد.
۷. شاعر عرب كه بر پایه برخی روایات، موءسس نحو عربی است. وی در بصره رونق یافت و همان جا به سال ۶۹ه·· ق درگذشت. از یاران علی (ع) بود و در جنگ صفین شركت كرد. گویند علی (ع) تقسیم كلمه را به اسم و فعل و حرف به او آموخت. مكتب نحو بصره منسوب به او است. وی نخستین كسی است كه قرآن را اعرابگذاری كرد و آن را از تحریف و غلط در امان داشت.
۸. چهارمین خلیفه اموی و پدر خلفای مروانی. وی منشی و مشاور خلیفه سوم بود و روز قتل عثمان زخم برداشت. معاویه او را فرماندار مدینه كرده بود، ولی سپس از ترس جاهطلبیهای وی، او را بركنار كرد.
۹. این حدیث را حاكم در مستدرك، ذهبی در تلخیص و طبرانی و سیوطی و دیگر محدثان در مسندهای خود با كمترین اختلاف از امسلمه، همسر پیامبر خدا (ص)، روایت كردهاند.
۱۰. پدرش ابوسفیان از سرسختترین دشمنان پیامبر خدا (ص) بود و در فتح مكه به زور شمشیر و ترس از كشته شدن اسلام آورد. مادرش هند مشهور به جگرخوار یا آكلهٔ الاكباد بود، زیرا در غزوه احد سینه حمزه سیدالشهدا، عم پیامبر اكرم (ص) را درید و جگر او را جوید.
منابع:
۱.ابنخلدون، عبدالرحمانبن محمد. ــ . تاریخ ابن خلدون.
۲.ابنعبری، غریغوریوسبن هارون. ــ . تاریخ مختصرالدول.
۳.احمدبنحنبل. ــ . مسند.
۴.ترمذی، [محمدبن عیس]. ــ . صحیح.
۵.سخنان علی (ع) در نهجالبلاغه.
۶.Galidon, J. B. ۱۹۰۸. A Not Book on Old and New Testaments of Bible.
۷.مسعودی، علیبن حسین. [۱۳۸۵ه·· ق]. مروج الذهب و معادن الجوهر. [بیروت].
۸.ابنمغازی، علیبن محمد. ــ . مناقب علیبنابیطالب.
۹.ـــــــــ . ــ . علی (ع) قطب الرحی.
۱۰.ترمذی، [محمدبن عیس]. ــ . صحیح.
۱۱.علی از زبان علی یا زندگانی امیرموءمنان علی (ع).
۱۲.علی علیه السلام چهره درخشان اسلام.
۱۳.علی (ع) و پیامبران.
۱۴.نهجالبلاغه. ــ .
۱۵.یعقوبی، احمدبن اسحق. ــ . تاریخ یعقوبی. [تهران: ترجمه و نشر كتاب].
۱۶.Shia۰۳۹;ism or Original Islam.
۱۷.ابنسعد. ــ . طبقات الكبیر.
۱۸.مصاحب، غلامحسین. ۱۳۴۵ و ۱۳۷۴. دایرهٔالمعارف فارسی. ۳ ج. تهران: فرانكلین و امیركبیر.
۱۹.انجیل. ۱۸۰۰م.
۲۰.تجارب السلف. ۱۳۱۳. تهران.
۲۱.حكمت نظری و علمی در نهجالبلاغه.
۲۲.داستان زندگی پیامبر و جنگ بدر.
۲۳.زندگانی تحلیلی پیشوایان ما.
۲۴.عاملی. ــ . پیام صادق.
۲۵.قرآن.
منبع: نشریه فرهنگ ، شماره ۳۳-۳۶ ، شماره ۱۹
پاورقیها:
۱. ابنابیالحدید در مقدمه شرح نهجالبلاغه میگوید: مادرم علی (ع)، نخست او را به نام پدر خود حیدر نامید. حیدره به معنی شیر است.
۲. مجموعهیی از خطابهها و نامهها و موعظههای امیرالموءمنین علی (ع) را سیدشریفرضی كه اشهر شاعران هاشمی و نقیب الاشراف علویان و هاشمیان است، در پایان سده چهارم هجری گردآوری و تدوین كرده و آن را نهجالبلاغه نام نهاده است.
۳. محلی برای برگزاری نشستها و تصمیمگیریهای مهم قبایل مكه. تاریخ یعقوبی (ج ۱، ص ۳۰۹) آورده است كه هیچ مردی از قریش زن نمیگرفت و در هیچ كاری شوری نمیكرد و عَلَمی برای جنگ نمیبستند و پسر را ختنه نمیكردند مگر در دارالندوه.
ابنابنالحدید، عبدالحمیدبن هبهٔالله. ــ . شرح نهجالبلاغه.
ابناثیر، عزالدین ابوالحسن علی. ــ . الكامل فی التاریخ.
۴. بسیاری از مردم مكه، بهرغم مخالفت و دشمنی با پیامبر (ص)، به امانتداری او اعتماد كامل داشتند و سپردههای خود را نزد وی میگذاردند.
۵. واحدی است برای اندازهگیری طول، از آرنج تا سرانگشت. در زبان عربی آن را ذراع گویند.
۶. این لقب را نخستین بار، در غدیر خم، پیامبر (ص) به علی (ع) داد.
۷. شاعر عرب كه بر پایه برخی روایات، موءسس نحو عربی است. وی در بصره رونق یافت و همان جا به سال ۶۹ه·· ق درگذشت. از یاران علی (ع) بود و در جنگ صفین شركت كرد. گویند علی (ع) تقسیم كلمه را به اسم و فعل و حرف به او آموخت. مكتب نحو بصره منسوب به او است. وی نخستین كسی است كه قرآن را اعرابگذاری كرد و آن را از تحریف و غلط در امان داشت.
۸. چهارمین خلیفه اموی و پدر خلفای مروانی. وی منشی و مشاور خلیفه سوم بود و روز قتل عثمان زخم برداشت. معاویه او را فرماندار مدینه كرده بود، ولی سپس از ترس جاهطلبیهای وی، او را بركنار كرد.
۹. این حدیث را حاكم در مستدرك، ذهبی در تلخیص و طبرانی و سیوطی و دیگر محدثان در مسندهای خود با كمترین اختلاف از امسلمه، همسر پیامبر خدا (ص)، روایت كردهاند.
۱۰. پدرش ابوسفیان از سرسختترین دشمنان پیامبر خدا (ص) بود و در فتح مكه به زور شمشیر و ترس از كشته شدن اسلام آورد. مادرش هند مشهور به جگرخوار یا آكلهٔ الاكباد بود، زیرا در غزوه احد سینه حمزه سیدالشهدا، عم پیامبر اكرم (ص) را درید و جگر او را جوید.
منابع:
۱.ابنخلدون، عبدالرحمانبن محمد. ــ . تاریخ ابن خلدون.
۲.ابنعبری، غریغوریوسبن هارون. ــ . تاریخ مختصرالدول.
۳.احمدبنحنبل. ــ . مسند.
۴.ترمذی، [محمدبن عیس]. ــ . صحیح.
۵.سخنان علی (ع) در نهجالبلاغه.
۶.Galidon, J. B. ۱۹۰۸. A Not Book on Old and New Testaments of Bible.
۷.مسعودی، علیبن حسین. [۱۳۸۵ه·· ق]. مروج الذهب و معادن الجوهر. [بیروت].
۸.ابنمغازی، علیبن محمد. ــ . مناقب علیبنابیطالب.
۹.ـــــــــ . ــ . علی (ع) قطب الرحی.
۱۰.ترمذی، [محمدبن عیس]. ــ . صحیح.
۱۱.علی از زبان علی یا زندگانی امیرموءمنان علی (ع).
۱۲.علی علیه السلام چهره درخشان اسلام.
۱۳.علی (ع) و پیامبران.
۱۴.نهجالبلاغه. ــ .
۱۵.یعقوبی، احمدبن اسحق. ــ . تاریخ یعقوبی. [تهران: ترجمه و نشر كتاب].
۱۶.Shia۰۳۹;ism or Original Islam.
۱۷.ابنسعد. ــ . طبقات الكبیر.
۱۸.مصاحب، غلامحسین. ۱۳۴۵ و ۱۳۷۴. دایرهٔالمعارف فارسی. ۳ ج. تهران: فرانكلین و امیركبیر.
۱۹.انجیل. ۱۸۰۰م.
۲۰.تجارب السلف. ۱۳۱۳. تهران.
۲۱.حكمت نظری و علمی در نهجالبلاغه.
۲۲.داستان زندگی پیامبر و جنگ بدر.
۲۳.زندگانی تحلیلی پیشوایان ما.
۲۴.عاملی. ــ . پیام صادق.
۲۵.قرآن.
منبع: نشریه فرهنگ ، شماره ۳۳-۳۶ ، شماره ۱۹
منبع : مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران سریلانکا حجاب کارگران رهبر انقلاب مجلس شورای اسلامی پاکستان رئیسی سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور دولت سیزدهم مجلس
کنکور سیل حقوق تهران شهرداری تهران فضای مجازی هواشناسی پلیس سلامت قتل فراجا زنان
قیمت خودرو دولت خودرو قیمت دلار قیمت طلا دلار بانک مرکزی بازار خودرو ایران خودرو سایپا بورس تورم
نوید محمدزاده ترانه علیدوستی تلویزیون سریال کتاب سینمای ایران تئاتر سینما شعر مهران مدیری
کنکور ۱۴۰۳
اسرائیل آمریکا رژیم صهیونیستی غزه فلسطین جنگ غزه روسیه چین طوفان الاقصی اتحادیه اروپا ترکیه عملیات وعده صادق
فوتبال پرسپولیس استقلال فوتسال بازی باشگاه پرسپولیس باشگاه استقلال تراکتور تیم ملی فوتسال ایران بارسلونا رئال مادرید لیگ برتر
هوش مصنوعی فیلترینگ وزیر ارتباطات تبلیغات همراه اول ایلان ماسک ناسا فناوری اپل نخبگان
سلامت روان کمبود پرستار یبوست سرکه سیب دوش گرفتن