پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


ملغمه ناهمگون


ملغمه ناهمگون
اگر بخواهیم بر مبنای آنچه در دست داریم قضاوت کنیم، به هیچ وجه نمی توانیم بگوییم محصول نهایی کارگردانی الیور هیرشبیگل (کارگردان «سقوط») فیلم خوبی از کار در آمده است. دست آخر می توانیم بگوییم که آمیزه نامتجانسی از فیلم ترسناک هیرشبیگل - که زیاد روی ترسناک بودنش تاکید نکرده- و سکانس های اکشن برادران واچوفسکی -که اکشن بودن آنها بیش از حد مورد تاکید قرار گرفته- به یک مهمل سینمایی منجر شده است. «هجوم» نمی داند چه می خواهد باشد - فیلم اکشن، فیلم ترسناک، یک تمثیل علمی تخیلی، فیلمی درباره گرم شدن رابطه مادر و پسر- و در نتیجه، آخر کار هیچ کدام از اینها نشده است. بعد از دو حلقه اول فیلم که فضاسازی و ضرباهنگ خوبی دارد، انسجام فیلم از دست می رود و به سرعت به سکانس هایی بالقوه بی حال می رسد و به یک پایان بندی پر از آتشبازی های ناگهانی ختم می شود که به هیچ وجه رضایت بخش نیست.
این چهارمین اقتباس سینمایی از داستان «هجوم ربایندگان جسد» جک فینی است. شروع قرص و محکم فیلم نوید آن را می دهد که شاهد یک بازنگری تاثیرگذار از آن داستان دوران جنگ سرد خواهیم بود اما فیلم هرگز چنین خصوصیتی پیدا نمی کند. تردید و نوسان لحن فیلم میان یک فیلم هراس آور و یک اثر پر زد و خورد، این گمان را به وجود می آورد که با یک فیلم دو شخصیتی روبه روییم. نمایش آزمایشی ناموفق فیلم با تدوین قبلی، هیرشبیگل را به این فکر انداخت که بخش هایی را ببرد و دور بریزد و سکانس هایی را که برادران واچوفسکی و کارگردان منتخب آنها، جیمز مک تیگ، قبلاً کار کرده بودند (بدون ذکر در عنوان بندی) در فیلم بیاورد تا فیلم کمتر «فیلمخانه یی و جشنواره یی» و بیشتر «سینمای بدنه یی» به نظر برسد. سکانس های تازه آنقدر ناشیانه در فیلم گنجانده شده که برای مشخص شدن آنها نیاز به هیچ تابلو نئونی نیست. سکانس هایی که هیرشبیگل ساخته، عبوس و جدی هستند و سکانس های مک تیگ افسارگسیخته و خنده دار که (بسته به حس و حال هر تماشاگر) ممکن است بیزاری یا خنده را در تماشاگر برانگیزد. احتمالاً فیلم خوبی می شد از این مجموعه درآورد اما مسلماً آنچه روی پرده دیدم آن فیلم خوبی نیست که می توانست باشد.
کارول بنل (نیکول کیدمن) روانپزشک طلاق گرفته یی است که از دوری پسرش الیور (جکسون باند) که چند روزی را با شوهر سابق او، تاکر کافمن ( جرمی نورتهام) می گذراند، ناراحت است. بهترین دوستش، بن (دانیل کریگ) به او می گوید که زیاد نگران نباشد اما کارول نمی تواند از نگرانی دست بردارد. به نظر می رسد تاکر قبلاً به دست بیگانه های فضایی افتاده و هدفش این است که همه را شبیه به خود سازد. طولی نمی کشد که انبوهی از انسان ها حال و وضع او را پیدا می کنند. تغییر شکل به سادگی اتفاق می افتد و قرار گرفتن در معرض عطسه یا سرفه شخصی که قبلاً مبتلا شده برای ابتلا کافی است. حکومت این اپیدمی را آنفلوآنزا نامیده و مشغول برپا کردن «مراکز واکسیناسیون» است اما افراد آگاهی مثل کارول می دانند که تنها راه جلوگیری از ابتلا آن است که بیدار بمانند. بیماری وقتی بر افراد مبتلا غلبه می کند که می خوابند و به فاز REM (حرکت سریع چشم ها در خواب) می رسند و کسانی که تسلیم خواب می شوند، زمانی که برمی خیزند دیگر خودشان نیستند.
بیشتر زمان فیلم را جست و جوی کارول به دنبال پسرش تشکیل می دهد و بعد هم که او را پیدا می کند، بیشتر زمان او صرف دور نگه داشتن پسرش از دست بیگانه ها می شود. همه اینها به نقطه اوجی در یک تعقیب اتومبیل احمقانه ختم می شود که یک هلیکوپتر اتومبیل شعله ور کارول را به مقصد می رساند. شاید این سکانس در یکی از فیلم های «جان سخت» نابجا به نظر نرسد اما قرار گرفتن آن در «هجوم» فقط یک اشتباه محاسبه است که به خودی خود برای خراب کردن ربع آخر فیلم کافی است. فیلم مشکلات دیگری هم دارد - مهمتر از همه اینکه صحنه های افشا و صحنه های گذار حذف شده اند- اما این از آن خرابکاری هایی است که فیلم را از پا می اندازد.
طرفداران بازی نیکول کیدمن از دیدن فیلم سرخورده خواهند شد. او با آنکه زمان زیادی روی پرده در اختیار دارد، کار چندانی انجام نمی دهد. قرار است در همان حال که از یک دختر خانم در معرض دردسر به یک مادر حمایتگر تبدیل می شود، ظاهر خوبش را حفظ کند. نقشی که بازی می کند پر از اکشن فیزیکی است اما هیچ چالشی بر نمی انگیزد. در مورد دانیل کریگ، به نظر می رسد اگر بعد از آنکه توانست نقش مامور ۰۰۷ را بگیرد به او پیشنهاد بازی در این فیلم را می دادند، حتماً قبول نمی کرد. داستان جک فینی به عنوان یک ماخذ ادبی می توانست ارتباطی با چندین مساله واقعی این دوران پیدا کند، مثلاً عدم اعتماد به دولت امریکا، اوضاع عراق و ترس از یک اپیدمی جهانی مقاوم در برابر داروها. اما برخورد با این داستان ناشیانه و ولنگارانه بوده است. در نهایت، نکات تمثیلی به نفع بخش های اکشن پس زمینه رانده می شود و آتش بازی به تعلیق و تنش پایان می دهد. تعلیق و تنش در زمانی که کارول برای بیدار نگه داشتن پسرش می جنگد، وجود دارد اما تمایل به «خیره کردن چشم های» تماشاگر باعث شد این عناصر از میان برود. «هجوم» نمی تواند انتظارات هیچ ژانری را برآورده کند. آنقدر پرتحرک است که بعید است باعث کسالت شود، اما پایانش آنقدر سست است که تماشاگر را از اینکه قبول زحمت کرده و به سالن آمده پشیمان می کند.
منبع؛ ریل ویوز
جیمز براردینلی
ترجمه؛ پریا لطیفی خواه
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید