پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم


چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم
«چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» در حالی به چاپ دوم رسید که برنده جایزهٔ مهرگان سال ۱۳۸۱ شد. زویا پیرزاد نویسنده رمان‌های «یک روز مانده به عید پاک» و «طعم گس خرمالو» (برندهٔ جایزهٔ بیست سال ادبیات داستانی) و «مثل همه عصرها» رمان جدید خویش را با عبارت: «این داستان واقعی نیست. آدم‌ها و اتفاق‌ها کاملاً خیالی‌اند...» آغاز می‌کند.
پیرزاد در سراسر رمان خویش به شرح حوادث روزمره زندگی خانواده‌ای می‌پردازد که متشکل از پنج عضو می‌باشد. روای داستان «گلاریس آیوازیان» زنی ارمنی و ۳۸ ساله است که بدور از تمامی مناسبت‌های اجتماعی، تنها به وظایف خانه‌داری خویش بسنده نموده و نسبت به تمامی حوادث و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی بی‌توجه و بی‌علاقه می‌باشد.
کلاریس به زندگی ساده و بی‌فراز و نشیب خود عادت نموده و بدان دلبستگی دارد. زندگی هر روزهٔ او با راهی کردن آرمینه، آرسینه و آرمن به مدرسه و آرتوس، همسرش به محل کار آغاز می‌شود، با نظافت خانه ادامه می‌یابد و با تهیه هر روزهٔ عصرانه کره، پنیر و شیر سرد و حوادث ساده و گذرای همیشگی بچه‌ها خاتمه می‌یابد.
پرورش گل‌های نخودی و نیز گاهی خواندن کتاب تنها سرگرمی‌های قابل توجه کلاریس می‌باشند. کلاریس به جهت انزوای اجتماعی که برای خود ایجاد نموده است، احساس تنهایی و خستگی می‌نماید. گاه نیز از عدم اطلاعات خویش نسبت به حوادث و رویدادهای اجتماعی در قیاس با دیگران همچون خانم نعمت‌الهی احساس شرم می‌نماید. گاه نیز به هنگام حضور در اجتماع و جلسات فرهنگی همچنان در اندیشهٔ تمیز کردن روتختی‌ها، مرتب نمودن اتاق بچه‌ها، شستن ظروف، تهیه عصرانه و... می‌باشد. او میان خود، آرتوش، مادر و خواهرش آلیس هیچ نوع سنخیت اندیشه‌ای نمی‌یابد، به همین دلیل نیز علی‌رغم مخالفت با عقاید آنان، پیوسته سکوت اختیار نموده و در تمام مدمت به جدال با خود و «ورِ خوب و بد» خویش مشغول است. تنها دلبستگی وی پدر مرحومش می‌باشد که کلاریس در لحظات اندوه و شادی، خود را دلتنگ او می‌یابد و در برخورد با انسان‌ها و حوادث دائماً کلام او را زمزمه می‌نماید و بر آن است تا بر سیاق اندیشگی او رفتار نماید. البته در برشی از داستان با حضور شخصیت «ایمیل سیمونیان» که کلاریس با او نوعی قرابت و همسنخیتی را احساس می‌کند، روبه‌رو می‌شویم که انتظار می‌رود شخصیت و حضور او قادر به تغییر مسیر زندگی یکنواخت کلاریس در این رمان باشد. نویسنده در توصیف شخصیت ایمیل سیمونیان به پارادوکسی آشکار دست می‌یازد؛ شخصیتی که از دیدگاه راوی به توصیف آن می‌پردازد و شخصیتی که خود در پایان داستان برای او رقم می‌زند.
نویسنده در بخش نهایی داستان به گونه‌ای مبهم و غیرقابل توجیه او را و خانواده‌اش را بی‌هیچ نام و نشان و سرانجامی از صحنه داستان محو می‌نماید.
«آرتوس» همسر کلاریس مردی با علاقه‌های سیاسی است که به برابری و صلح میان انسان‌ها می‌اندیشد و به دور از چشم کلاریس در این زمینه فعالیت می‌کند، با این همه تصویر وی بسیار بی‌رنگ به تصویر کشیده شده است. او نیز چون کلاریس به یک زندگی روتین عادت نموده و بی‌توجه به احساسات و خواسته‌های کلاریس، زندگی بی‌تلاطم خود را پی می‌گیرد. پی رنگ شخصیت سیاسی و فعالیت‌های اجتماعی او نیز بسیار ضعیف می‌باشد به گونه‌ای که بی‌هیچ سرانجامی نقش وی در ادامهٔ داستان به اتمام می‌رسد.
خواهر وی «آلیس» نیز شخصیت غیرقابل توجهی است که بخش بسیاری از حوادث داستان را به خود اختصاص می‌دهد. او در این رمان تنها نقش همسریابی را با حساسیت‌های خاص خویش ایفا می‌کند و پس از موفقیت در این امر نیز به گونه‌ای داستان را به انتهای خویش نزدیک می‌سازد.
روابط میان افراد حاضر در این داستان از نوع روابط صمیمانه و عبرت‌برانگیز جوامع انسانی نمی‌باشد. روابط متقابل «المیرا سیمونیان» با ایمیل فرزند و ایمیلی نوه‌اش، رابطهٔ آلیس، کلاریس و مادرش، رابطهٔ آرتوش و کلاریس و حتی آرسینه، آرمینه و آرمن با پدر و مادرشان.
گویی شخصیت‌های حاضر در این داستان همانند بسیاری از شخصیت‌های افراد این اجتماع تنها به جهت قرار گرفتن جبری در کنار یکدیگر بی‌هیچ نشانی از همدلی و دوستی با هم می‌زیند.
اگر چه نویسنده به دقت کوشیده است تا به توصیف پدیده‌های گوناگون داستان بپردازد، اما به واقع با حوادثی در داستان روبه‌روییم که تنها به تصویر برشی مقطعی و ظاهری از زندگی افرادی می‌پردازد که هیچ اندیشهٔ خاصی را در ذهن نمی‌پرورند و هیچ هدف معینی را دنبال نمی‌کنند. آرزوها و خواسته‌هایشان فراتر از زندگی روزمره‌شان پیش نمی‌رود و آشنایی خواننده با این شخصیت‌ها هیچ تأثیری را در ذهن و زندگی آنها ایجاد نمی‌کند.
فرح نیازکار


همچنین مشاهده کنید