شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


هری پاتر و قرون وسطای جدید


هری پاتر و قرون وسطای جدید
به یاد دارم در دوره نوجوانی داستان زیاد می خواندم. داستان های علمی - تخیلی را خیلی دوست داشتم. پدرم در همان سال ها سه جلد کتاب برایم خرید (کوه های سفید، شهر طلا و سرب، برکه آتش) هر سه کتاب را جان کریستوفر نوشته بود. در حقیقت این سه کتاب به یک داستان علمی - تخیلی دنباله دار شکل می دادند. در پشت جلد نخست و در معرفی کتاب آمده بود.
● داستان کوه های سفید، داستانی است علمی-تخیلی
«ترایپادها» سراسر کره زمین را تسخیر کرده اند، جز کوه های سفید که سرزمینی است دوردست. کوه های سفید تنها پناهگاه و آخرین سنگر بی کلاهک ها است که از دسترس ترایپادها دور مانده است. ترایپادها- که بازماندگان ماشین هایی عظیم و خشن و سنگدل اند - کره زمین را تسخیر کرده اند. آنها سه پا دارند و از این رو، ترایپاد (سه پایه) نامیده شده اند.
ترایپادها، به وسیله کلاهک هایی که در پوست سر مردم کار گذاشته اند، بر فکر و روح آنها حکومت می کنند. «آدم بزرگ ها» دیگر از خود اراده یی ندارند؛ کاملاً مطیع ترایپادها هستند و گوش به فرمان آنها اما کودکان و نوجوانان - پیش از آنکه به سن کلاهک داری برسند - آزاداندیشند و در هر فرصتی به روش ترایپادها اعتراض می کنند. ویل پارکر هم یکی از این نوجوانان است که به راهنمایی مردی که از کوه های سفید آمده است، به فکر فرار از چنگ ترایپادها می افتند. یکی از خویشانش هم که همبازی او است، با او همداستان می شود و سپس پسرکی تیزهوش از سرزمینی دیگر به آن دو می پیوندد.
این گروه سه نفری، سفری سخت و پرمخاطره را به سوی کوه های سفید آغاز می کنند، می جنگند، می گریزند و دردها و رنج های بسیار را تحمل می کنند. پایان این کتاب، خود آغاز ماجرایی دیگر است.
چند سال گذشت. سال اول دانشگاه را سپری می کردم، دیگر با فانتزی و خیال کاری نداشتم، بیشتر در حوزه های تاریخ و علوم اجتماعی مطالعه می کردم و ادبیات به خواندن نمایشنامه و فیلمنامه محدود شده بود. در همان سال بود که دوستی به من کتابی خواندنی را پیشنهاد کرد، نامش بود «کالوکاین» نوشته کارین بویه، آن نیز یک رمان علمی - تخیلی بود اما برای بزرگسالان.
● در پشت جلد و در معرفی کتاب آمده بود
رمان کالوکاین از زبان فردی به نام لئوکال در سرزمین تخیلی کشور جهانی نقل می شود. او دانشمندی است که سرم سبز کمرنگی را کشف کرده است که اگر به کسی تزریق شود او را بلافاصله نشئه و بی اراده می کند به طوری که بدون ترس یا شرم تمام رازهای خود را فاش می سازد. این دارو برای پلیس کشور بی نهایت ارزشمند است، زیرا خصوصی ترین اندیشه های فرد را در اختیار دولت پلیسی می گذارد. اگر در رمان «۱۹۸۴» جرج اورول، هیچ چیز جز همان چند سانتی متر مکعب درون جمجمه ات به تو تعلق ندارد، در کالوکاین همین هم جزء اموال دولت است. با این همه به رغم دستگاه عظیم تبلیغات، کوشش دولت برای به وجود آوردن انسان هایی جدا از فردیت و جوهر انسانی خود که همچون ماشین فقط تولید می کنند بدون آنکه کوچک ترین حق و اراده یی در روند تولید یا حتی در سرنوشت خویش داشته باشند با مقاومت روبه رو می شود و کم نیستند کسانی که حداقل در رویای خود در خلق جهان نوینی که چیزی جز نظام موجود است، شرکت دارند.
سال دوم را در دانشکده سپری می کردم سر کلاس درآمدی بر ادبیات انگلیسی نشسته بودم، استاد فصولی از کتب سه جلدی و قطور Literature، Poetry و Drama را جهت تدریس انتخاب کرده بود. در این کتاب ادبیات به دو نوع یا گونه اساسی تقسیم بندی شده بود یکی Escape Literature یا ادبیات فرار و دیگری Interpretive Literature یا ادبیات تفسیر و تعمق. آنچه آن روز استاد به طور خلاصه سر کلاس گفت این بود که محور ادبیات فرار، گریز از واقعیت و کنار گذاشتن مصائب برای رسیدن به لحظه یی آرامش است و بیشتر در حکم یک مسکن و عامل تسکین عمل می کند، اما کار ادبیات تفسیر و تعمق چیزی دیگر است، تعمق هر چه بیشتر در واقعیت و پیچیدگی های آن و در نتیجه ارائه تفاسیر متفاوت از زندگی که محرک کنش های گوناگون است. در آن زمان دریافتم که کوه های سفید، شهر طلا و سرب، برکه آتش و همچنین کالوکاین به رغم استفاده از ژانر علمی - تخیلی به ادبیات تفسیر و تعمق تعلق دارند. خواندن داستان هایی از این دست و با این ویژگی ها بود که باعث شد در دوران پرتلاطم جوانی به واقعیت موجود هجوم برم و درصدد تغییر آن باشم و به مطالعه تاریخ و علوم اجتماعی روآورم.
اما آیا آثار فانتزی و تخیلی امروز هم از چنان عمق و منزلتی برخوردار است و اساساً آیا چنین رسالتی در قد و قامت آنها می گنجد؟ به هیچ وجه. آیا هری پاتر جهانی دیگر، جهانی انسانی تر را ممکن می داند؟ به طور قطع پاسخ منفی است. هری پاتر نه ادبیات فرار که ادبیات بیهودگی و فراموشی است. هری پاتر رمل و اسطرلاب و چوب جادوگری و هیولاهای افسانه یی را به کار می گیرد تا مناسبات کنونی و صددرصد امروزی را با رنگ و لعابی افسانه یی جذاب جلوه داده و بی کم و کاست و بی هیچ نقد و انتقادی آن را بازتولید کند و از این منظر حتی می توان گفت فاقد فانتزی و تخیل واقعی است. هری پاتر را نمی توان با ویل پارکر در داستان کوه های سفید یکی دانست. هری پاتر بیشتر شبیه همان کلاهکی است که ترایپادها در پوست سر مردم کار می گذارند، ترایپادها نیز همان بنگاه های بزرگ انتشاراتی و کارگزاران نظام سرمایه داری هستند که جز سود به چیزی دیگر فکر نمی کنند. ترایپادها دوباره به زمین حمله کرده اند و این بار کودکان و نوجوانان را آماج حملات خود قرار داده اند. هری پاتر همان سرم سبز کمرنگی است که لئوکال آن را کشف کرده است، سرمی که اگر به کسی تزریق شود او را بلافاصله نشئه و بی اراده می کند. او دیگر چیزی نمی بیند چون نشئه است. من نمی خواهم که یک هری پاترخوان در جهان اول نگاهی به وضعیت اسفبار هم سن و سال هایش در کشورهای جهان سوم و چهارم بیندازد، من فقط می خواهم که او نیم نگاهی به وضعیت اسفبار کودکان محروم کشور خود داشته باشد.
بابک پاکزاد
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید