جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

سپاه و ملت از هم جدا نمی شوند


سپاه و ملت از هم جدا نمی شوند
در طول هفته های گذشته حمایت همه جانبه جناح های سیاسی مختلف ایرانی از نهاد مردمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سبب شوکه شدن سیاستمداران آمریکایی شد. آنان که گمان می کردند شاید به خاطر برخی گله مندی های جناح های سیاسی از برخی اعضای سپاه بتوانند همراهی آنان را جلب کنند ناگهان با یک اجماع بی سابقه در میان ایرانیان مواجه شدند که جملگی سپاه را از متن مردم می خواندند و هرگونه اهانت به آن را نیز به شدت رد می کردند.
واقعیت این است که در طول سال های اخیر اصلاح طلبان از برخی موضع گیری های عده ای از اعضای سپاه در عرصه داخلی گلایه مند هستند. اما در این زمینه باید به چند نکته توجه کرد:
نخست این که اکثر قریب به اتفاق مردم ایران، سپاه را از خود می دانند و هیچ فاصله ای میان این نهاد مردمی - نظامی و خود قائل نیستند. در واقع سپاه تافته جدا بافته ای از مردم ایران نیست و عده ای از پاک ترین انسان های این سرزمین که زیباترین ویژگی های انسانی چون ایمان به خدا، پایبندی به ارزشهای انقلاب، انسانیت، فداکاری، ایثار، مهرورزی، صداقت، شجاعت و... درباره آنان مصداق دارد عضو این نهاد مردمی هستند. هیچ کس نمی تواند سال های نه چندان دوری که همین فرزندان ایران زمین با جان و خون خود از مرزهای استقلال و شرف ایران دفاع کردند را فراموش کند. سپاه آن قدر در میان ایرانیان و به ویژه جناح های سیاسی عزیز است که از اعضای این نهاد تحت عنوان " بچه های سپاه " یاد می کنند. این واژه بدین معنی است که مردم ایران اعضای سپاه را فرزندان خود می دانند و این نزدیکی میان یک ملت و اعضای یک نهاد نظامی در هیچ کجای دنیا سابقه ندارد.
دوم این که: اساسا مجموعه سپاه پاسداران و به ویژه متن سپاه مایل به دخالت در سیاست نبوده است. چرا که اعضای این نهاد مردمی به دلیل نزدیکی به مردم به خوبی می دانند که ملت ایران به التزام نهادهای نظامی به قانون اساسی ، وصیت نامه امام راحل (ره) و توصیه های رهبری معظم انقلاب اصرار دارد و فرزندان ملت نیز چنین خطایی را مرتکب نخواهند شد.
سوم این که: اساسا همه جناح های سیاسی اصلاح طلب و اصولگرا نسبت به اصل نظام جمهوری اسلامی، قانون اساسی و آرمانهای آن پایبند هستند و اگر متاسفانه قدری رقابت های سیاسی منجر به کدورت شده است نباید دشمنان روی آن حساب باز کنند. چرا که همه این جناح ها در اوج رقابت و حتی کدورت هم حاضر به کوچکترین دخالتی از سوی بیگانگان نیستند و هر مشکلی در داخل داشته باشند خود قادر به حل آن هستند.
واقعیت آنست که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یک نهاد مردمی است که از اولین روزهای پیروزی انقلاب درسال ۱۳۵۷ شکل گرفت. این نهاد انقلابی از بطن جامعه ایران برخاست و چهره ای کاملا مردمی دارد.
ضرورت تشکیل این نهاد را باید در نبود نیروهای امنیتی و نظامی مطمئن در روزهای بعد از پیروزی انقلاب جستجو کرد. نابسامانی های بعد از انقلاب در مناطق مختلف کشور که بسیاری از آنها رنگ و بوی توطئه برای براندازی و تجزیه طلبی را داشتند عامل اصلی تشکیل سپاه پاسداران بود.
به واقع باید گفت مردمی که علیه رژیم گذشته انقلاب کرده و آنرا پیروز کرده بودند، اینک برای حفظ دستاورد خود نیرویی را تشکیل دادند که از دسترنج شان حفاظت کند. دسترنجی که با هزینه های گزاف و خون های بی شماری به بار نشسته بود.
اما با گذشت زمان و جدی شدن خطرهای سیاسی، امنیتی و نظامی علیه انقلاب و نهایتا شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران که با تحریک نیروهای فرامنطقه ای برای مهار انقلاب اسلامی شروع شد، لازم بود که سپاه پاسداران انقلاب نیز سازمان یافته شود و منسجم تر و تخصصی تر عمل کند.
ضرورت دیگری که تشکیل سپاه پاسداران را یادآور می شد، تناسب منطقی بین وسعت خاک با جمعیت و نیروهای نظامی بود. رژیم قبل نیز با تکیه بر همین تناسب برای توسعه ارتش تلاش می کرد.
به هرصورت سپاه پاسداران با شروع جنگ عراق علیه ایران سازمان یافته تر شد. تا آنجا که ستاد، فرماندهان، لشکرها و گردان های خود را تشکیل داد و در پایان جنگ نیز به عنوان یک نیروی کارآمد و ورزیده در جمع نیروهای مسلح جمهوری اسلامی قرار گرفت. اما سپاه این بار آنقدر بزرگ شده بود که دیگر نمی شد آن را در سایر نیروها ادغام کرد.
به واقع باید گفت که سپاه پاسداران مانند سایر نیروهای نظامی و امنیتی کشور بازوی اصلی و جدی برای حفظ ارزش های انقلاب بوده است. بنابراین سپاه پاسداران همیشه عضوی از بدنه نظام جمهوری اسلامی بوده و هست. عضوی اصلی که به هر شکل حذف آن به معنای نابودی کل مجموعه است. عضوی که نمی توان آنرا فرعی دانست.
ازسوی دیگر دوستان و دشمنان انقلاب به خوبی می دانند،که سپاه هرچه انجام داده است با دستور یا تایید مسوولا ن کشور انجام داده است. به این ترتیب اگر امروز سیاستمداران آمریکایی تصور می کنند که با تروریست نامیدن سپاه می توانند این عضو اصلی نظام را از جامعه و نظام اسلامی جدا کنند سخت در اشتباه هستند. سپاه پاسداران و نظام جمهوری اسلامی در واقع روح و جسمی عجین شده اند. آنها چنان در هم تنیده اند که نمی توان از هم تفکیک شان کرد.
در همین حال خبر قرار گرفتن نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست گروه های تروریستی وزارت خارجه آمریکا اگر چه با توجه به رویه خصمانه و غیر دوستانه واشنگتن در قبال تهران، که در گذر زمان و برهه های مختلف متاثر از حدوث رویدادهای متفاوت تشدید شده، اما پرسش های متعددی را در باب دیپلماسی واشنگتن و استانداردهای دوگانه اعمال شده از سوی محافظه کاران نوین فرا روی ناظران قرار داد.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان نیروی نظامی و رسمی کشور برای دفاع از مرزهای خود، نخستین موردی است که یک نیروی نظامی رسمی در لیست سیاه وزارت خارجه آمریکا قرار می گیرد. این رویداد را اما می توان در سطوح مختلف بررسی کرد.
سطح نخست به نقش و جایگاه سپاه در داخل مرزهای کشور باز می گردد. سپاه که به محض تشکیل بار مهمی از هشت سال دفاع مقدس و ناکام گذاشتن تجاوز بعثی ها که از حمایت نظامی و لجستیک کامل غرب و به طور خاص آمریکا برخوردار بودند، برشانه داشت هم اکنون از سوی ایالات متحده به عنوان اصلی ترین نیروی پاسدار حکومت شناخته می شود. افزایش توانمندی های سپاه از یک سو و اتکای این نیروی نظامی به دانش بومی شده ساخت جنگ افزار از سوی دیگر نگرانی های آمریکا را در قبال هر نوع برخورد احتمالی با ایران افزایش می داد. نقش سپاه در بومی کردن دانش تسلیحاتی و دست یافتن به مدرن ترین و به روزترین جنگ افزارها در این میان نه تنها موازنه تسلیحاتی مورد نظر آمریکا در منطقه را به هم زده و این کشور را مجبور می کرد تا برای حفظ وضعیت مطلوب خود هزینه میلیارد دلاری تجهیز اعراب و بدنبال آن رژیم صهیونیستی را بپردازد بلکه ابزار مهم تحریم نظامی غرب را هم بی تاثیر ساخته و عملا از حیز انتفاع ساقط می کرد. سپاه از بعد دیگر هم مانعی مهم در برابر فشار آمریکایی ها محسوب می شد. حضور فعال نیروهای سپاه در بازسازی کشور و در عرصه های مختلف از راه سازی گرفته تا اکتشاف نفت، باعث می شد تا تاثیر تحریم های اقتصادی آمریکا در بخش های مربوط به فن آوریهای حساس یا انرژی تهران به حداقل رسیده و بدین ترتیب ابزار فشار اقتصادی هم تا حدی از دست کاخ سفید خارج شود.
در شرایطی که سپاه به عنوان یک نیروی دفاعی فعالیت های خود را در دو بعد اقتصادی و نظامی ادامه می داد، موج اتهام زنی های مقامات آمریکایی با اعلام قرار گرفتن نام این گروه در لیست گروه های تروریستی وارد برهه تازه ای شد. این اقدام خصمانه در حالی صورت می گرفت که نه سپاه هرگز تهدیدی برای همسایگان ایران بوده (که در عمل مجموع هزینه دفاعی ایران به مراتب کمتر از خریدهای چند ده میلیارد دلاری اعراب از آمریکاست) و نه سند و مدرکی مستند بر ادعاهای آمریکاییان رو شده بود. در چنین بستری، در حالی که عرف دیپلماتیک حکم می کند که به جای اعمال تحریم، موارد اعتراض به عملکرد نیرویی که زیر نظر و کنترل حکومت ایران عمل کرده و بر خلاف سایر گروه های حاضر در لیست آمریکایی ها نه شبه نظامی است و نه فاقد ساختار نظامی، و دلایل اثبات آن در اختیار دولت مقابل قرار گیرد،آمریکایی ها که از قضا بر سر همان موضوع عراق هم نشستهایی را با ایرانی ها و عراقی ها برگزار کرده بودند، بر خلاف رویه مذاکرات ترجیح دادند تا به ناگهان دور جدیدی از اقدامات علیه تهران را با حمله به سپاه و تلاش برای به انزوا کشاندن آن ساماندهی کنند. حمله به سپاه و تلاش برای هجمه اقتصادی و تبلیغی علیه آن در واقع بخشی از سناریوی تحت فشار قرار دادن تهران است. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم در این میان با توجه به جایگاه خود در دفاع از کشور و نیز نقش مهمی که در تقویت زیرساختها و بنیه اقتصادی برعهده دارد، آماج حملات آمریکاییها قرار گرفته است تا بهای پاسداری و پایبندی به ارزشها و تلاش برای حفظ استقلال کشور را به زعم سران کاخ سفید این گونه پرداخت کند.
سطح دوم اما به درون مرزهای آمریکا محدود می شود. فهرست سیاه وزارت خارجه آمریکا اگر پیش از این با بهانه هایی چون نقض حقوق بشر و زیر پا گذاشتن آزادی های قومی و مذهبی و انواع و اقسام تعریف های قابل بسط تهیه شده و به عنوان ابزاری برای توجیه و تحمیل سیاست های فرامرزی کاخ سفید به کار گرفته می شد، اکنون در فضای سیاسی متاثر از رویداد تروریستی یازده سپتامبر و متعاقب آن نبردهای شکست خورده آمریکا در افغانستان و عراق با اتکا به اتهاماتی چون حمایت از تروریسم و پناه دادن به تروریستها و... تدوین می شود.
آمریکایی ها که در عراق زمین گیر شده اند اکنون بیش از هر زمان دیگری خود را نیازمند یافتن متهمی می بینند که بتوانند شکست های خود را به گردن او بیندازند. یافتن این متهم از یک سو می تواند بار روانی شکست و ناکامی و فشار افکار عمومی را از دوش جمهوری خواهان برداشته و آنان را به پیروزی در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری امیدوارتر کند و از سوی دیگر می تواند به تکرار همان فضای حاکم بر دور دوم انتخابات بوش بینجامد. آمریکایی ها سالیان طولانی است که نشان داده اند در فضای جنگی و در میان نبرد حاضر به تغییر رهبران و فرماندهان خود نیستند. همین باور ریشه دار و قدیمی بود که بوش را علی رغم تمامی نقاط ضعفش در برابر کری به پیروزی رساند. محافظه کاران آمریکایی اگر می خواهند تا بار دیگر نامزدی از میان خود را راهی کاخ سفید کنند و تجربه تلخ انتخابات کنگره را به فراموشی بسپارند مجبور به زنده نگاهداشتن این فضای مملو از هراس هستند.
بوش و دستیارانش در کاخ سفید اگر در ماه ها و سال های پیش خواهان پایان یافتن هر چه سریعتر بحران عراق بودند این بار تمایل چندانی به این موضوع نداشته و شاید حتی در این میان خواهان آن باشند که با گشودن جبهه ای دیگر در مقیاسی به مراتب کوچکتر یا حتی نمایش گشایش چنین جبهه ای، از همان آشوب و تشویش و هراس حاکم بر جو عمومی جامعه برای توجیه سیاستهای خود و متقاعد کردن آمریکاییان به اینکه بهای پرداخت شده برای سیاستهای آنان بهایی کاملا معقول در قبال تضمین آزادی و ارزش های موسوم به آمریکایی است، استفاده کنند.
بازگشت آرامش به فضای عمومی در این میان می تواند زمان را برای پاسخگو کردن محافظه کاران نوین کوتاهتر کند. اگر در شرایط فعلی بوش و همراهانش هر انتقادی را با برچسب ضدیت با ارزشهای آمریکایی یا تضعیف نیروهای در جنگ رد می کنند، با آرام شدن اوضاع زمان برای آوار شدن انتقادات بر دوش آنان هم فرا می رسد.
در چنین بستری طبیعی است کاخ سفید به همان میزان که می داند باید به هر نحو ممکن آمار تلفات نیروهای خود در عراق را کاهش دهد، آگاه است که باید نبرد روانی در سایر جبهه ها را ادامه دهد تا آسایش روانی شهروندان این کشور سلب شده و بدین ترتیب امکان تکرار پیروزی آنها در همان فضای مملو از وحشت و هراس وجود داشته باشد. هیاهوی تبلیغاتی و رسانه ای پیرامون تهیه طرحی برای تحریم سپاه پاسداران هم نشان از راهی دارد که سران کاخ سفید برای فریفتن افکار عمومی و بهره برداری از آن به نفع خود اندیشیده اند.
نویسنده : بهداد مهرباور
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید