جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


وارث میراث شرق


وارث میراث شرق
گوته بی تردید بزرگ ترین سخن پرداز آلمان است که نامش با یکی از مهم ترین دوران تاریخ فرهنگ اروپایی پیوندی جداناشدنی دارد. شخصیت فوق العاده، جهان شمولی او و همچنین آثار ادبی عظیمی که از خود به جا گذاشت آنچنان غنی و جامع الاطراف است که تأثیرش قرن ها بعد نیز ادامه خواهد داشت و این امر نگارش چکیده زندگی و شرح آثار او را بسیار دشوار کرده است.
ما برای اینکه به توصیفی از گوته به زبان خود وی برسیم منابع نسبتاً گسترده ای به قلم خودش در دست داریم: آثار اتوبیوگرافیکی (زندگینامه خودنوشت) نظیر «شعر و حقیقت»، «سفر ایتالیایی» و «اقدامات در فرانسه»؛ همچنین بیش از ۱۵ هزار نامه و دفتر یادداشت هایی که ۵۲ سال از عمر پربارش را دربرمی گیرد. با این وجود شخصیتی که پشت چنین آثار مستند، مفصل و پرباری قرار گرفته پیوسته از شناخته شدن می گریزد.
یوهان ولفگانگ گوته در ۲۸ آگوست ۱۷۴۹ در خانواده ای متوسط و فرهیخته چشم به جهان گشود. پدرش که وارث ثروت قابل توجهی شده بود در رشته حقوق به تحصیل پرداخت و سفرهایی نیز به فرانسه و ایتالیا داشت. او در سن ۳۲ سالگی قادر بود بدون مسئولیت های شغلی به مطالعات شخصی و امور مورد علاقه اش بپردازد. برخلاف پدرش که شخصیتی متفکر داشت مادرش ذاتاً زنی سرزنده و شاد بود. او ۶ فرزند به دنیا آورد که تنها ۲ تا از آنها زنده ماندند: گوته و خواهرش کورنلیا که یک سال از او جوان تر بود. کورنلیا در جوانی بسیار مورد اعتماد گوته بود. او هنگامی که فقط ۲۷ سال داشت کمی بعد از ازدواجش درگذشت.
گوته در کودکی در کنار درس های معمولش لاتین، یونانی، فرانسوی، ایتالیایی و عبری را نیز آموخت. او نقاشی می کرد، ساز موسیقی می نواخت و به سبک دورانش اشعار روح نواز و طنزآمیز می سرود. گوته جوان که بسیار بااستعداد بود و شخصیتی چندوجهی داشت در پائیز ۱۷۶۵ فرانکفورت را ترک گفت و برای تحصیل در رشته حقوق به لایپزیک رفت. او در آنجا به هیچ وجه خود را محدود به تحصیل نکرد، بلکه به کلاس نقاشی رفت و در زمینه فنون قلمکاری، حکاکی روی چوب و کنده کاری روی مس دوره های آموزشی را گذراند. سپس وارد طبقات بالای جامعه که فرانسوی مآب بودند و سخت تحت تأثیر هنر روکوکو که هنر مسلط آن دوران بود، قرار داشتند شد. او با شاعر معروف آن زمان گوتشد آشنایی به هم زد و با ناشری به نام «برایت کپف» حشر و نشر پیدا کرد. گوته که هر روز ناهارش را در میهمانخانه ای صرف می کرد، عشقی سودایی به دختر جوان صاحب میهمان خانه پیدا کرد. او که میان سرگرمی و تحقیق در نوسان بود به سرودن شعر پرداخت و نخستین نمایشنامه هایش را ـ از جمله «حال و هوای عشاق» (۱۷۶۶) ـ به رشته تحریر درآورد. گوته سرخورده از عشق پاسخ نیافته اش و در حالی که دچار اختلال جسمی شدیدی شده بود در سال ۱۷۶۸ همچون یک «کشتی شکسته» ـ آنگونه که خود وی بعدها نوشت ـ به خانه پدری اش در فرانکفورت بازگشت. در مدت یکسال و نیم که در آنجا به استراحت پرداخت وقت خود را صرف مطالعه آثار عرفانی و فلسفی کرد. در سال ۱۷۶۹ برای نخستین بار مجموعه ای از اشعار او به چاپ رسید و پس از آن نمایشنامه کمدی به نام «همدستان».
در آوریل ۱۷۷۰ برای خاتمه دادن به تحصیلش به استراسبورگ سفر کرد و در آنجا سخت تحت تأثیر کلیسای جامع معروف شهر ونیز مناظر زیبای منطقه الزاس قرار گرفت. در این شهر با «هِردِر» آشنا شد که گوته در گفت وگوهای عمیقی که با وی داشت «هر روز، حتی هر ساعت به دریافت های جدیدی نائل می شد.» در اثر حشر و نشر با هردر دستخوش تحولی درونی شد و همین تحول بود که «دوران نبوغ آمیز» سال های بعد را برایش رقم زد. هومر، شکسپیر، اوسیان و نیز کتاب مقدس الگوهای او شدند. هردر همچنین چشم او را به اشعار مردمی باز کرد. گوته در این اشعار «کهن ترین اسناد سبک و فرم ادبی» را یافت.
بعد از اتمام تحصیل در رشته حقوق در سال ۱۷۷۱ به فرانکفورت بازگشت و با حمایت پدرش در مقام وکیل دعاوی به کار پرداخت. با این همه اغلب اوقاتش را صرف کارهای ادبی می کرد: نخستین تحریر از نمایشنامه «گوتس فون برلیشینگن» و «سخنی در یادبود شکسپیر» را به رشته تحریر درآورد. در این اثر اخیر او به شکلی پرشور اعتقاد خود را به شکسپیر که هنوز در آلمان چندان شهرتی نداشت ابراز کرد و طرحی را برای انقلاب ادبی پی ریزی کرد که بعداً نام «اشتورم اونددرانگ» به خود گرفت. ویژگی های این سبک ادبی عبارت بودند از: ترک تئاتر روکوکو، فاصله گرفتن از درام قاعده مند فرانسوی، تسلط امور غیرتصنعی در زندگی و نیز در ادبیات. شعار اساسی و جدید این جریان ادبی یک چیز بود: طبیعت.
طبیعت به معنای تمامیت شخصیت انسانی و نیز وحدت دهنده عالم. همچنین به منزله محو مفاهیم دوگانه انگارانه ای همچون خیر و شر، رها کردن الهام، درک سرنوشت انسان ها که براساس نابودی و مرگ قابل تفسیر بود. گوته در هیبت قهرمان نمایشنامه اش، گوتس فون، برلیشینگن، موضوعی را می دید که قصد داشت براساس اصولی که در «سخنی در یادبود شکسپیر» مطرح کرده بود به کار روی آن بپردازد.
این شکوفایی ادبی و نبوغ آمیز با سبک زندگی خصوصی گوته هماهنگی کامل داشت. او چندان به آداب و رسوم بورژوایی خانواده و محل تولدش وقعی نمی گذاشت او در مقان وکیل مجبور بود سرزنش های دیوان عالی را به خاطر سبک نوشتاری اش که به گفته آن دیوان تنها به درد تلخکام کردن مردم می خورد، تحمل کند. در ماه مه سال ۱۷۷۲ گوته به «وستلار» نقل مکان کرد تا به عنوان کارآموز در دادگاه امپراتوری دانش حقوقی اش را وسعت بخشد. او در آنجا با زن جوانی به نام شارلوته بوف آشنا شد که گوته او را به عنوان الگوی اولیه «لوته» در «رنج های ورتر جوان» جاودانه ساخت.
وقتی بعد از مدتی به فرانکفورت برگشت نوشتن رمان نامه نگارانه «رنج های ورتر جوان» را آغاز کرد. این رمان در سال ۱۷۷۴ به چاپ رسید و در نمایشگاه پائیز آن سال در معرض دید عموم قرار گرفت و به اصطلاح یک شبه تبدیل به اثری پرفروش شد. واکنش مردم به این اثر واقعه ای تماشایی بود که در تاریخ ادبیات آلمان بی بدیل است. بلافاصله بعد از آن چاپ های متعدد بعدی، ممنوعیت ها، نقدها، دفاعیه ها، آثار تقلیدی و ترجمه ها از «ورتر» شروع شد. ترسیمی که گوته از یک عشق مصیبت بار که به انتحار منتهی می شد به دست داده بود از تجربیات خود وی مایه می گرفت. این ترسیم گویا دقیقاً به جریان احساساتی ـ بدبینانه زمانه در آن سال ها اصابت کرد.
سال های سال اقامت در فرانکفورت تا سال ۱۷۷۵ سال هایی بسیار پربار برای گوته بود. در این دوره طرح های بسیار زیادی برای اشعار و نمایشنامه ها ریخت و کار روی نمایشنامه «اگمونت» را شروع کرد. در ۳۰ اکتبر ۱۷۷۵ دعوتی از کارل آگوست، حاکم ۱۸ ساله دوک نشین «وایمار ـ زاکسن»، دریافت کرد و هنگامی که مقیم آنجا شد دوره جدیدی در زندگی اش آغاز شد. ولیعهد که تازه به سن قانونی رسیده بود در ماه سپتامبر حکومت از مادرش به وی تفویض شد. میان او و گوته که حدود ۱۰ سال از وی بزرگ تر بود به زودی دوستی صمیمی و تنگاتنگی شکل گرفت. احتمالاً همین دوستی سهم عمده ای در تصمیم گوته داشت تا دیدار کوتاه مدتش را از وایمار تبدیل به اقامت دائمی نماید. در ژوئن ۱۷۷۶ گوته رسماً وارد تشکیلات دولتی وایمار شد و بسیاری از وظایف سیاسی و اداری را پذیرفت.
او اکنون با شعار «تلاش برای رسیدن به پاکی» در جست وجوی زندگی توأم با آرامش، اعتدال و روشنی بود. در نمایشنامه «ایفیگنی درتاوریس»، که تحریر اولیه اش را در ۱۷۷۹ نگاشت، این دیدگاه جدید گوته نسبت به زندگی انعکاس ادبی یافت. یک سال بعد گوته ۳۱ ساله در دفتر یادداشت های روزانه اش نوشت: «هر روز نظم، اعتماد به نفس و نتیجه گیری بیشتر در همه امور زندگی». اما در پس این تلاش برای رسیدن به انضباط شخصی یک بحران شدید روحی در او در حال شکل گیری بود. وظایف سیاسی که گوته به عهده گرفته بود انرژی زیادی از وی می گرفت، طوری که قادر نبود به قدر کافی خود را وقف علم و هنر نماید. «عدم توازن ذوق و قریحه با زندگی»، آنگونه که خود از آن سخن می گفت، باعث تلخکامی اش می شد. در این حال و هوا بود که ایده و طرح نوشتن «تورکواتوتاسو» در او به وجود آمد؛ در این سال ها گوته نگارش «ویلهلم ماسیتر» را نیز آ غاز کرد و ایده هایی برای خلق «فاوست» پیدا کرد؛ در کنارش برخی از بهترین اشعارش را نیز سرود. دست آخر این که علاقه اش به علوم طبیعی، مسائل کانی شناسی و آناتومی تطبیقی ریشه در وظایف اداری این دوره از زندگی گوته دارد.
بعد از ۱۰ سال دوران خلاقیت ادبی درخشان در وایمار ناراحتی های عصبی در گوته که رنج های بسیاری را برایش به وجود آورد، به طور مشخص مشهود شد. ناآرامی های درونی اش تا آنجا پیش رفت که در پائیز ۱۷۸۶ به طور کاملاً ناگهانی تصمیم گرفت از وایمار بگریزد و بدین ترتیب خود را از تنگناهای درباری و قیدو بندهایی که گریبانش را گرفته بودند، رها کند. او که برای استراحت به «کارلزبار» رفته بود از آنجا مخفیانه و با نام جعلی به ایتالیا، کشوری که قبلاً در «ترانه مینیون» به نحوی باشکوه ستوده بود، رفت. تقریباً ۲ سال تمام آنجا ماند، تاسیسیل رفت و بعد از بازگشت به رم نمایشنامه «اگمونت» را کامل کرد و تحریر جدیدی از «ایفیگنی» را به رشته تحریر درآورد و توصیفی از «کارناوال رومی» را نگاشت. او به سختی توانست از رم دل بکند تا به «آلمان بی شکل» بازگردد و «آسمان شاد آنجا را با آسمان غم انگیز و ابری آلمان» عوض کند. در وایمار سرخوردگی های بسیاری انتظارش را می کشید، از جمله اینکه «هردر» و دیگر دوستانش از وی روی برتافتند. بلافاصله بعداز بازگشت به وایمار با دختر جوانی به نام کریستانه والیپوس آشنا شد که اشعار بسیاری را، از جمله «مرثیه های رومی» که در ایتالیا آغازش کرده بود، به وی تقدیم کرد. این آشنایی تبدیل به پیوند زناشویی شد و این پیوند به رغم نظرات مخالف جامعه وایمار ۲۸ سال ـ تا زمان مرگ کریستانه ـ به طول انجامید. حاصل این پیوند پسری بود به نام آگوست.
در این دوره گوته تا حدود زیادی از وظایفش در مقام کارمند دولت فراغت یافت تا به طور کامل خود را وقف برنامه های علمی و هنری دوک نشین کند، بویژه تئاتر وایمار که در سال ۱۷۹۱ پایه گذاری شد، وقت زیادی از او گرفت. همچنین روی سیستم پرورش گیاهان و نیز نظریه رنگ ها کار کرد. در ارتباط با تصورات علمی اش از تکامل طبیعت می توان رابطه گوته را با انقلاب فرانسه مشاهده کرد. گوته برخلاف شیلر، ویلند یا هردر نظر موافقی نسبت به تحولات انقلاب فرانسه نداشت.
در جولای ۱۷۹۴ ملاقات بیادماندنی میان گوته و شیلر محقق شد و این ملاقات یکبار دیگر گوته را بشدت به سوی ادبیات کشاند. مبادله فکری کتبی و شفاهی پرباری میان این ۲ ادیب آلمانی برقرار شد. گوته نوولهایش و بخشی از «مرثیه های رومی» را در مجله ادبی «هورن» (Horen) که شیلر ناشرش بود به چاپ رساند. با اصرار شیلر بود که گوته «سال های کارآموزی ویلهلم ماسیتر» را به اتمام رساند و کار روی «فاوست» را ادامه داد.
در اکتبر ۱۸۰۶ وایمار بعد از شکست ارتش پروس در نزدیکی «ینا» توسط ناپلئون اشغال شد. تنها شانس و اعمال نفوذ کریستانه والیپوس بود که باعث شد منزل گوته با وجود خطرات از تعرض در امان بماند. گوته درهمان سال بخش اول فاوست را به اتمام رساند و کتاب «سال های کارآموزی ویلهلم ماسیتر» را شروع کرد.
بعد از فراهم کردن مقدمات مفصل در سال ۱۸۱۱ نوشتن «شعر و حقیقت» را آغاز کرد؛ تا سال ۱۸۱۳ ، ۳ بخش از آن که به دوران کودکی و جوانی اش می پرداخت منتشر شد. بخش چهارم تازه در سال ۱۸۳۱ به پایان رسید. این بخش که در واقع بخش پایانی این اثر است با عزیمت گوته ۲۶ ساله به وایمار پایان می یابد. اشتغال گوته با فرهنگ و شعر خاورمیانه و تأثیر شعر فارسی و حافظ در او الهام بخش سرودن «دیوان غربی - شرقی» شد. بعد از پایان دادن به این اثر، خود را بویژه روی «سال های گشت وگذار ویلهلم ماسیتر» متمرکز کرد و بخش دوم «فاوست» را نیز نوشت.
گوته در ۷۴ سالگی شعر «مرثیه های مارین بادر» را سرود که در این شعر ارتباطی برقرار می کند میان امید و خواست شخصی و ایمان به امری الهی در وجود انسان. در کنار این اثر کار روی آثار بزرگش را نیز پیش می برد. در سال ۱۸۲۹ «سال های گشت وگذار ویلهلم ماسیتر» و «سفر ایتالیایی» را به اتمام رساند. ۲ سال بعد علاوه بر اتمام «شعر و حقیقت» اثر جاودانه اش فاوست را نیز تمام کرد. فاوست که نمایشنامه ای منظوم است سترگ ترین اثر ادبی در زبان آلمانی است. گوته دست نوشته «فاوست» را در کشوی قفل شده ای گذاشت و رویش یادداشتی قرار داد که در آن آمده بود، تنها بعد از مرگش وارثانش مجاز به چاپ این اثر هستند.
در ظهر ۲۲ مارس ۱۸۳۲ گوته ۸۲ ساله در حالی که در صندلی راحتی اش نشسته بود برای همیشه چشم هایش را فروبست. یک زندگی بزرگ خاموش شد و دوره ای از زندگی بشریت به پایان رسید. کلام فاوست در لحظه مرگش چنین بود: «آثار زندگیم روی زمین جاودانه باقی خواهد ماند.» این کلام غرورآمیز در مورد نویسنده اش نیز صدق می کرد.
مترجم: سهراب برازش
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید