جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

همه افراد مرخص هستند


همه افراد مرخص هستند
ارتش منظم اولین دستاورد نظام رضاخانی بود که نتوانست به اولین وظیفه خود یعنی دفاع در مقابل بیگانگان عمل کند. در جریان حمله نیروهای متفقین به ایران و حتی بدون درگیری مستقیم، ارتش رضاخانی کاملاً مضمحل شد و سربازان و فرماندهان هر کدام به سویی پراکنده شدند. شاید این ارتش موفق شده بود شورش های داخلی را با موفقیت سرکوب کند ولی در نبرد با ارتش های بزرگ جهان به جز اندکی مقاومت آن هم از سوی برخی افسران جوان واکنش دیگری از خود نشان نداد.
ساعت ۴ نیمه شب سوم شهریور ۱۳۲۰ شهر تهران به آرامی در خواب فرورفته بود و شاید خواب پیروزی هیتلر و شکست استعمارگران پیر را می دید. پیشخدمت علی منصور نخست وزیر ایران او را بیدار کرد و خبر داد که سفیران شوروی و انگلیس منتظر او هستند. منصور خواب آلود به نزد آنها رفت و پیامی از دو سفیر گرفت که خواب از سر او و بقیه اعضای حکومت ایران بیرون کرد. ارتش های شوروی و انگلیس وارد خاک کشور شده بودند.
سوم شهریور با دستور ژنرال «بالدویل» فرمانده خاورمیانه ارتش انگلیس و ژنرال «کویدان» فرمانده نیروی مستقر در عراق، ستون های نظامی این کشور از بصره حرکت کرده و در ساحل اروندرود پیاده شدند. ناوگان مستقر در خلیج فارس به فرماندهی «رمزی گراهام» به کشتی های نیروی دریایی ایران حمله کرده که در نتیجه آن فرمانده این نیرو دریادار بایندر و ۶۵۰ نفر از افسران و درجه داران کشته شدند. پنج کشتی تجاری آلمانی و سه کشتی تجاری ایتالیایی نیز مورد حمله قرار گرفتند که یکی از کشتی های آلمانی غرق شد و بقیه به تصرف انگلیسی ها درآمدند. ژنرال «اسلیم» انگلیسی نیز خود را برای حمله به مرز خسروی و حرکت به سمت کرمانشاه آماده می کرد. در همین روز سه ستون از نیروهای شوروی به فرماندهی ژنرال وسیلی نوویکف وارد ایران شدند.ستون اول از ارس عبور کرده از ماکو و خوی گذشته و خود را به ارومیه و تبریز رساند. ستون دوم از سمت آستارا حرکت کرده از کرانه دریای مازندران به سمت بندرانزلی و اردبیل پایین آمده و به طرف قزوین سرازیر شد . ستون سوم از بندر ترکمن وارد شده به سمت گرگان و مشهد مسیر خود را تغییر داده و استان های خراسان و سمنان را تصرف کرد.
اخبار هجوم ارتش های بیگانه برای دولتمردان خواب زده ایران قابل باور نبود. منصور همان ساعت به سعدآباد تلفن زد و جلسه فوق العاده هیات وزیران را اعلام کرد. خدمتکار رضاخان نیز با اصرار او شاه را بیدار کرد. با طلوع آفتاب از دو سفیر دعوت به عمل آمد و آنها همراه جواد عامری کفیل وزارت خارجه - که در آن زمان حساس فاقد وزیر بود- به دیدار رضاشاه رفتند. سفیران تنها یک توضیح داشتند و دلیل حمله را وجود اتباع آلمانی در ایران عنوان می کردند. رضاشاه نیز در جواب حیرت زده و عصبانی می گفت اگر مشکل اخراج آلمانی ها است به زودی انجام می شود و دلیلی برای حمله به ایران نیست. رضاشاه تعداد متخصصان آلمانی را ۶۹۰ نفر و انگلیسی ها را ۲۶۰۰ نفر اعلام کرده بود. بعدها گفته شد آلمانی ها ۱۵۰۰ نفر بودند که دولت های متفق از مدت ها پیش به ایران بابت اخراج این گروه اخطار داده بودند. به هر صورت موضوع حضور این کارشناسان تنها بهانه کوچکی برای عملیات نظامی به شمار می آمد و در همان زمان ۵ هزار کارشناس انگلیسی در ایران حضور داشتند و هیچ دولتی نیز متقاضی اخراج آنها نشده بود.
عصر روز ۳ شهریور جلسه اضطراری مجلس شورای ملی تشکیل شد. رضاشاه به لشگرهای ۱ و ۲ تهران دستور داد از شهر خارج شوند و موضع دفاعی بگیرند. وی همچنین به رئیس جمهور امریکا تلگراف زد و از او کمک خواست. در متن تلگراف آمده است؛ «... برای تقویت اصول بین المللی و حفظ آزادی ملل با اقدامات موثر نوع دوستانه در رفع تجاوز روس و انگلیس به یک کشور بی طرف و صلح جو اقدام لازم را مبذول نمایید.» روزولت به این تلگراف پاسخی نداد. او یک ماه قبل و در ملاقات با چرچیل از طرح حمله به ایران مطلع شده و با آن کاملاً موافق بود.
روز ۴ شهریور تبریز، اردبیل، رضائیه، خوی، اهر، میاندوآب، ماکو، بناب، مهاباد، رشت، حسن کیاره، میانه، اهواز، بندر پهلوی و قزوین بمباران شدند. لشگرهای تبریز، ارومیه، رشت، مشهد، اردبیل و گرگان نیز متلاشی شده، فرماندهان مسوولیت خود را ترک کرده و سربازان از پادگان ها فرار کردند. شهر تهران با خبر رسیدن قوای بیگانه تعطیل شده و گروهی از مردم به اطراف پناه بردند.
دولتمردان کاملاً سردرگم شده و قادر به تصمیم گیری نبودند. سرلشگر عزیزالله ضرغامی ستاد جنگ را در باشگاه افسران تشکیل داد و چهار دوره احتیاط از ۱۲۹۴ تا ۱۲۹۷ را به خدمت احضار کرد. در جلسه فوق العاده هیات وزیران رضاشاه قصد استعفا داشت ولی اعضای کابینه او را منصرف کردند. سپس علی منصور استعفا داد. رضاشاه نخست وزیری را به وزیر دادگستری مجید آهی سپرد ولی او از قبول مسوولیت خودداری و فروغی را پیشنهاد کرد. محمدعلی فروغی از سیاستمداران قدیمی و باتجربه بود. شش سال پیش و پس از ماجراهایی به او که برخلاف رسم آن سال ها ریش انبوهی داشت لقب «زن ریش دار» داده و وی را طرد کرده بودند. فروغی فوراً نخست وزیری را پذیرفت و در جلسه یی با رضاشاه و دیگر اعضای کابینه تصمیم به اعلام رسمی ترک مخاصمه گرفت. در این میان دو تن از اعضای کابینه به دستور رضاشاه سمت های خود را با یکدیگر تعویض کردند. علی سهیلی که وزیر کشور بود وزیر خارجه شد و عامری که سرپرست وزارت خارجه بود به وزارت کشور رفت.
روز ششم شهریور محمدعلی فروغی در خانه خود ملاقاتی رسمی با دو سفیر را ترتیب داد و یادداشت ترک مخاصمه از سوی ایران را به آنها ابلاغ کرد. در همین روز رضاشاه به سرپاس مختاری دستور داد مقدمات انتقال خانواده سلطنتی را به اصفهان فراهم کند. روز بعد هواپیماهای شوروی قزوین و همدان را بی هدف بمباران کردند. آتش سوزی پس از بمباران قزوین باعث وحشت زیادی شد. گروهی از نظامیان آذربایجان که در میاندوآب مستقر بودند و چیزی از ترک مخاصمه نمی دانستند، سعی کردند با تفنگ های خود در مقابل تانک ها مقاومت کنند. خانواده سلطنتی شامل دو زن، ده فرزند، عروس، نوه و دو داماد به همراه محمود جم وزیر دربار به اصفهان رفتند و شاه و ولیعهد در پایتخت باقی ماندند. روز هشتم شهریور ۱۳۲۰ ارتش رضاخانی عملکرد ماندگاری از خود نشان داد. هواپیماهای روسی مشغول پخش اعلامیه هایی بر روی تهران بودند که در آن به کارگران و دهقانان وعده زندگی بهتری داده می شد. خلبانان جوان فرودگاه قلعه مرغی اجازه پرواز و مقابله با هواپیماهای مهاجم را درخواست می کردند. فرمانده نیروی هوایی سرتیپ احمد خسروانی برای آرام کردن آنها به فرودگاه رفت ولی در میان سخنرانی او افسر جوانی به نام سروان وثیق شروع به اعتراض کرد، بقیه نیز از او حمایت کرده فرمانده کل را دستگیر کرده و پادگان را در اختیار گرفتند. سروان وثیق و استوار شوستری سوار بر هواپیماهای شکاری خود به جنگ هواپیماهای شوروی رفتند ولی پس از پرواز متوجه شدند که هواپیمایی دیده نمی شود و نیروهای روسی پس از ریختن اعلامیه ها آسمان شهر را ترک کرده اند. در روی زمین ستاد ارتش پادگان را محاصره کرده و پس از درگیری مختصری با آزاد کردن فرمانده کل کنترل پادگان را به دست گرفتند. تنها تاثیر این تحرکات شلیک بدون برنامه ضدهوایی ما بود که مردم تهران را با صدای خود وحشت زده کردند. خسروانی برکنار شد و بوذرجمهری فرمانده لشگر اول تهران با حفظ سمت خود مسوولیت نیروی هوایی را هم بر عهده گرفت.
وضعیت ارتش رضاخانی به همین جا ختم نشد بلکه روز هشتم شهریور مردم شاهد آوارگی سربازانی شدند که آنها را بدون آذوقه و امکانات از پادگان ها بیرون کرده بودند. دسته های بزرگ سربازان که باید در خط مقدم جنگ مشغول نبرد با قوای مهاجم باشند در شهر پراکنده شده بودند که بزرگترین گروه در خیابان سپه تجمع کرده بود. کسبه از ترس غارت شدن اجناس دکان های خود را تعطیل کردند. در روزهایی که لشگر بیگانگان در حال تصرف قدم به قدم کشور بود آواره شدن سربازان ارتش رضاخانی بدترین واکنش ممکن به شمار می آمد. البته این عمل یک تصمیم کاملاً کارشناسی شده معرفی شد زیرا شورای عالی نظام دستور مرخصی تمامی سربازان وظیفه را تصویب کرده و تصمیم به استخدام ۳۰ هزار سرباز پیمانی با ماهی ۳۵ هزار تومان حقوق گرفته بود، بسیاری از سربازان مرخص شده جایی برای رفتن نداشتند و باید شب را در خیابان می خوابیدند ولی مشکل اینجا بود که از ساعت ۹ شب حکومت نظامی و قانون منع رفت و آمد اعلام شده بود.
فردا صبح رضاشاه همه را احضار کرد. سرلشگر احمد نخجوان، سرتیپ علی ریاضی، سرلشگر مرتضی یزدان پناه، سپهبد امیراحمد، سرلشگر بوذرجمهری و سرلشگر عزیزالله ضرغامی در حیاط کاخ سعدآباد مقابل شاه صف کشیدند تا در مورد این افتضاح غیرقابل جبران توضیح دهند. چند تن دیگر از نظامیان و اعضای دولت نیز شاهد ماجرا بودند. ضرغامی ابتدا گفت که دستور را تلفنی از خود شاه گرفته است و در این مکالمه رضاشاه اعلام کرده است که دولت فروغی پیشنهاد مرخص کردن افراد را می دهد. از آنجا که این توجیه قابل قبول نبود ضرغامی سپس مسوولیت را به گردن سرلشگر نخجوان وزیر جنگ و سرتیپ ریاضی رئیس اداره مهندسی ارتش انداخت. آن دو نفر هم زیر بار نرفتند. حتی از موافقت ولیعهد نیز صحبت شد. نظامیان بعد از این توضیحات اضافه کردند که برای ثابت کردن ترک مخاصمه افراد را مرخص کرده اند و علاوه بر آن برای اینکه کسی دست به آشوب نزند برای سربازان جدید حقوق معین شده است.
رضاشاه خسته از بی لیاقتی فرماندهانش و عصبانی از تعطیل شدن ارتشی که خود ساخته بود شروع به کتک زدن آنها می کند. کسی دخالت نمی کند و رضاشاه بین ضربات فریاد می زند؛ «نزدیک بود به خاطر این کار پسرم را بکشم.» بوذرجمهری فوراً می گوید؛ «قربان چرا والاحضرت را بکشید. این خائنان را بکشید.» ناگهان رضاخان شمشیر یکی از نظامیان را از غلافش بیرون می کشد. همه فرار می کنند ولی نخجوان و ریاضی با قسمت پهن شمشیر مورد ضرب و شتم قرار می گیرند. رضاخان می گوید؛ «موزر من را از اتومبیل بیاورید.» پیشخدمت برای آوردن اسلحه کمری به سمت خودرو می دود ولی دیگران از ترس اینکه همگی کشته شوند مانع او می شوند. پس از مدتی رضاخان با کتک زدن و کندن سردوشی های نظامیان آرام می شود و دستور زندانی شدن نخجوان و ریاضی را صادر می کند.
روز بعد رادیو لندن خبر می دهد که جمعی از افسران ارتش ایران بدون محاکمه اخراج و زندانی شده اند. رضاشاه نیز فوراً روز ۲۵ شهریور را برای محاکمه نظامی آنها تعیین می کند و سرلشگر محمد نخجوان معروف به امیر موثق (که نسبتی با احمد نخجوان ندارد) وزارت جنگ را برعهده می گیرد. روز دهم شهریور در حالی که سربازان در شهر و گروهی از مردم در حال فرار در جاده های اطراف پراکنده بودند جلسه هیات دولت در خانه فروغی برگزار شد و او که بیمار بود جلسه را از روی تختخواب اداره می کرد. امیر موثق موضوع سربازان را در جلسه مطرح کرد و خبر داد که گروه هایی از آنان در جاده های شهرری، قم، کرج و ورامین در حال حرکت هستند. این افراد مدتی بود که آذوقه دریافت نکرده اند و هدفی هم برای حرکت خود نداشتند. بعضی از سربازانی که از روستاها به خدمت گرفته شده بودند حتی راه بازگشت به روستای خود را نمی دانستند. سرانجام دولت کامیون هایی با بار نان و تانکرهای حمل آب آتش نشانی را به محل تجمع سربازان فرستاد تا حداقل گرسنگی و تشنگی آنها رفع شود.
روز ۲۵ شهریور که برای محاکمه افسران بازداشتی معین شده بود، رضاخان از پادشاهی خلع شده و به عنوان اسیر جنگی متفقین از کشور اخراج شد و در نتیجه هیچ دادگاهی برگزار نشد. مرخصی های سربازان نیز پس از مدتی لغو شد و این زمانی بود که نظامیان بیگانه در تهران مشغول رژه رفتن بودند.
ماجرای تعطیل کردن ارتش رضاخانی آن هم در زمان حمله سراسری دشمن هنوز هم در تاریخ معاصر به عنوان نمونه یی از بی انضباطی و تصمیمات خودسرانه باقی مانده است. با بر هم خوردن محاکمه نظامیان هدف آنها از این دستور مشخص نشد. شاید فرماندهان می خواستند مساله فرار بعضی از سربازان را با مرخص کردن همه آنها مخفی کنند. شاید آنقدر ترسیده بودند که پیغام تلفنی را اشتباه تعبیر کردند. شاید هم موضوع خیانت و تبانی با بیگانگان در میان بود.
۴۰ سال بعد علی حاتمی کارگردان مجموعه تلویزیونی هزاردستان صحنه مرخص کردن سربازان وظیفه را به تصویر کشید. نکته غیرمنتظره در این واقعه تاریخی این است که در تمام مدتی که سربازها بدون آب و غذا و پول در خیابان ها گشت می زدند، هیچ گزارشی از ناآرامی، دزدی، غارت مغازه ها یا ایجاد مزاحمت از سوی آنها ثبت نشده است. در حالی که با توجه به جمعیت زیاد خود حداقل برای تامین خوراک خود می توانستند به زور متوسل شوند. در اثر علی حاتمی جوانان کم سن و سالی را می بینیم که در لباس خاکی رنگ به آرامی در خیابان راه می روند و از مردم صدقه می گیرند. جوانانی با ظاهر ساده که با زور به «اجباری» رفته اند و در هنگام جنگ بیکار و بی هدف به حال خود رها شده اند.
محمد سرابی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید