شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


معرفی رالف هورن Rolfe Horn


معرفی رالف هورن Rolfe Horn
رالف هورن در سال ۱۹۷۱ در خلیج Walnut ایالت کالیفرنیا به دنیا آمد. دلبستگی او به فن عکاسی، معطوف به دوران کودکیش است که در گردش های خارج از شهر و برای ثبت خاطرات، با استفاده از دوربین پدرش، از سلسله کوهها و تپه های East Bay و مناظر اطراف دریاچه Tahoe عکاسی می کرد.
ولی این علاقه مندی، زمانی در وی شکوفا شد که طی دوره دبیرستان، در اولین کلاس عکاسی ثبت نام نمود. او در مدت ۲ ماه توانست در کارگاه پدرش تاریکخانه ای مهیا کند که بیشترین اوقات فراغتش را در آن سپری می کرد. وی به دلیل علاقه شدیدی که به عکاسی داشت، موفق به دریافت چندین جایزه مقام نخست برای عکسهائی از دره Yosemite و دشت Mt.Diablo شد. از افتخارات دوران تحصیل در دبیرستان، کسب رتبه عالی عکاسی بود.
وی همچنین توانست در سال ۱۹۹۳، عنوان Associate of Arts را از کالج Diablo Valley دریافت کند. رالف در طی سالهائی که دانشجو بود، به عنوان دستیار برای Don Corning، عکاس تجاری، کار کرد و تجربیات زیادی در ارتباط با روش های چاپ و راههای عکاسی از مناطق مختلف کسب کرد.
در سال ۱۹۹۳ و قبل از ورود به موسسه عکاسی Brooks درسانتاباربارا از ایالت کالیفرنیا، عکاسی از مناظر را به همراه Mark Citre، همکار انسل آدامز، مطالعه و تجربه کرد. سپس در زمان تحصیلش در موسسه Brooks، از کمک های Nick Dekker در جهت مطالعاتش استفاده برد. Dekker روش های دیگری به او معرفی نمود و برای ایجاد تصاویر قوی و بانفوذ، مشوق وی بود. همچنین رالف برای تصاویر سیاه و سفیدش از مناظر کالیفرنیا، چندین جایزه دریافت کرد و به عنوان پیشگام فعال و موثر در عکاسی دیجیتال شناخته شده و مورد تقدیر قرار گرفت.
هورن در سال ۱۹۹۶، موفق به دریافت درجه کارشناسی هنر از موسسه Brooks شد، و برای فعالیتش در عکاسی از مناظر و عکاسی دیجیتال قدردانی شده بود، به عنوان فارغ التحصیل ممتاز در دوره خود نیز شناخته شد. رالف پس از فراغت از تحصیل، بین سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۲، با عکاس مشهوری به نام Michael Kenna همکاری کرد. در طی این مدت، به عکاسی ادامه داد و در جستجوی گالری جدیدی برای نمایش آثارش برآمد.
هنگامی که وی از کمک و همکاری با عکاسان معروف کناره گیری کرد، پروژه های بزرگی طبق روش خود انجام داد. در چند سال گذشته، عکسهای او در کتابها و آلبوم های موسیقی و مجلات زیادی به چاپ رسید. همچنین از سال ۱۹۸۹، آثار وی در نمایشگاههای زیادی معرفی شد و در بسیاری از مجموعه های خصوصی و عمومی، از جمله موزه هنر سانتاباربارا و موزه هنر Houston نگهداری می شوند.
او در زمینه کارهایش می گوید: " اغلب افراد از من درباره تکنیکی که در کارهایم به کار می گیرم، می پرسند. در طی سالها کسب تجربه در زمینه عکاسی، به این نتیجه رسیده ام که تکنیک امر بسیار مهمی است. درست است که هنر عکاسی از قلب آدمی نشات می گیرد، ولی تکنیک صحیح بر ارزش دریافت های قلبی فرد می افزاید.
من اعتقاد دارم زمانی که سطح تجربیات شخص به یک حد معینی ارتقاء می یابد، در این زمان استفاده از تکنیک همانند یک بازتاب غیر ارادی و تقریبا به صورت یک واکنش نسبت به دریافت های بصری و احساسی عمل می کند.
حال به عنوان اولین مرحله از شما می پرسم که به نظر شما چه چیزی باعث درخشش یک عکس می شود؟ چرا یک عکس در گالری جلوه خوبی دارد ولی همین تصویر در منزل این زیبائی را ندارد؟ آیا عکس دارای سایه روشن های مناسب است یا فقط دارای یک چاپ خوب سیاه و سفید است؟ به خاطر داشته باشید که تونالیته در عکس بسیار مسئله مهمی است.
سئوالات زیادی است که هم دیگران از من می پرسند و هم باعث تعجب و سئوال خود من است.
چگونه امکان دارد که یک تصویر خوب هم در گالری و هم در خانه، برجسته و درخشان به نظر آید؟ آیا این با رعایت تونالیته امکان پذیر است؟ یا اینکه این عمل بستگی به محل و چگونگی اجرا دارد؟ این سایه روشن ها چگونه به هم ربط داده می شوند؟
در ایجاد سایه روشن، یک ردیف معینی از پرده ها وجود دارد، سایه ها و توازن بین سایه و روشن ها.
یک عکس نیاز به این ندارد که سفید خالص باشد و یا سیاه خالص. یک عکس باید تقریبا بافتی از کیفیت و عمق را توام داشته باشد. هر تصویر خصوصیتی واحد در ارتباط با تونالیته دارد که با یک چاپ دقیق به دست می آید.
در اساطیر یونان، دیدالوس به همراه پسرش ایکاروس از روی دریا در حال پرواز بود و هنگامی که خیلی به خورشید نزدیک شد، بالهایش ذوب شده و ایکاروس در اثر سقوط کشته شد. من این تصویر را خیال پردازی کردم و دوست داشتم که روشنی معینی داشته باشد و اثر شور و هیجان حادثه را در خود حفظ نماید چون من به شدت روی اثر چاپ و تاثیر گذاری آن تاکید دارم.
نگاتیو صرفا اطلاعاتی است که شما ضبط کرده اید. نگاتیو کامل و بی نقص وجود ندارد، بلکه برای تهیه چنین نگاتیوی باید دست به کار شد. به قول انسل آدامز که می گفت: "نگاتیو منبع اطلاعات است و چاپ، مرحله اجرا و نمایش است" پس از ارزیابی نمونه عکس یا کار چاپ شده، تصمیم بگیرید که چاپ نهائی چگونه باید باشد. من ترجیح می دهم که یک کنتراست و زمان نوردهی معینی را به عنوان پایه و اساس به دست آورم. سپس با تغییرات نور و عمل سوزاندن و بعضی اوقات با استفاده از فیلترهای گوناگون کنتراست، نگاتیو را چاپ کنم. احساس می کنم که درهنگام چاپ، هرکاری می توان انجام داد.
از نگاتیوهای من تعداد کمی این چنین دستکاری شده اند. در نهایت بحث و در قسمت پرداخت تصویر، باید بدانید کسی که می تواند یک چشم انداز سطحی و متوسط (نه خوب و نه بد) را به اثری ویژه و استثنائی تبدیل نماید، مسلما در اثر خود، برای خیال و اندیشه هم جائی گذاشته است.همان گونه که Ruth Bernhard به من گفت: "اگر نگاتیو را دستکاری و اصلاح نکنی، عکاس نیستی".
مراحل زیادی برای واقعیت بخشیدن به یک عکس پرداخت شده وجود دارد، چه در تاریکخانه و چه زمانی که نگاتیو، آماده و خشک است. همان طور که انسل آدامزاشاره کرد، چاپ، مرحله عمل است. پس آنچه حائز اهمیت است دستکاری و رتوش نگاتیو برای پرداخت و تکمیل می باشد. عمل رتوش و دستکاری نگاتیو، از آن جهت حساس و مهم است که می باید خیال و تصور شخص را پیاده نماید و این کار از عهده یک چشم تیزبین، برای تنظیم تصویر بوسیله حذف موارد غیرقابل قبول برمی آید."
ترجمه: تینا چینی چیان
منبع : سایت عکاسی


همچنین مشاهده کنید