شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


جایی که رولینگ استونز نمی نوازد


جایی که رولینگ استونز نمی نوازد
یکی از لذت های ورنر هرتزوگ همیشه این بوده که مرز بین فیلمسازی مستند و داستانی را محو کند. آخرین فیلم اش سپیده دم نجات با دراماتیزه کردن حکایتی که قبلاً هم در مستندش دیتر کوچولو نیازمند پرواز است (۱۹۹۷) تعریف کرده، یک گام پیش تر می رود. آن مستند درباره دیتر دنگلر خلبان جنگنده یی بود که در سال ۱۹۶۵ هواپیمایش در لائوس سقوط کرد. هنرنمایی حیرت انگیز کریستین بیل، ماجراهای به شدت جذاب تلاش برای زنده ماندن و مناسبت آشکار فیلم با آنچه در حال حاضر در عراق می گذرد، دیدن فیلم را اجباری می کند ولی احتمال دارد طرفداران متعصب هرتزوگ، روایت سرراست فیلم را با حقیقت یابی معمولاً دیوانه وار این کارگردان آلمانی هماهنگ نیابند.
در «سپیده دم نجات» هرتزوگ بدون مقدمه چینی نشان می دهد چطور دنگلر آلمانی الاصل- که در واقعیت امر، ته لهجه آلمانی اش را در تمامی عمر نگه داشت- به یک سروان خلبان نیروی هوایی امریکا تبدیل شد. ورسیون بیل از شخصیت دنگلر که کاملاً امریکایی می زند، در بدو امر، یکی دیگر از خلبان های تازه نفس «تاپ گان»یی را به یاد می آورد- جوانی که برای به پرواز درآمدن و خودی نشان دادن، در نخستین ماموریتش- ماموریتی فوق سری بر فراز لائوس در سال ۱۹۶۵- لحظه شماری می کند. دنگلر و هم قطاران خلبانش قبل از پرواز یک فیلم اطلاعاتی/ نظامی واقعی مربوط به آن دوران، راجع به تلاش برای زنده ماندن در جنگل را تماشا می کنند؛ همان فیلمی که در مستند دیتر کوچولو، هرتزوگ به خاطر توصیه های بچگانه اش (مثلاً «یادتان نرود به طرف هلی کوپتری که بالا سرتان پرواز می کند، دست تکان بدهید») دستش می انداخت. در اینجا خود خلبان ها هستند که به ریش آن فیلم آموزشی می خندند ولی طرفه آنکه وقتی در پایان برخی از راهبردهای آن فیلم درست از آب درمی آید، طنز روزگار، خیلی قشنگ به رخ کشیده می شود.
ولی به محض آنکه جنگنده دنگلر هوا می رود، هنوز چندتایی بمب نینداخته که ساقطش می کنند. در حالی که اندک جراحاتی برداشته خودش را تنها یکی دو شب به دور از دسترس دشمن نگه می دارد تا اینکه سرانجام توسط تعدادی سرباز خشن لائوسی اسیر می شود.
فیلمنامه هرتزوگ در اینجا موضوع را خوب توضیح نداده، ولی آنها که دیتر کوچولو را دیده اند می فهمند که بخشی از جسارت و شجاعت دنگلر در مقابل تهدیدات بی شمار از آنجا سرچشمه می گرفت که می دانست ویت کنگ ها زنده او را بیش از مرده اش سودمند تلقی می کردند. با این وجود اسیرکننده هایش مشکلی با شکنجه کردن او ندارند. لانه مورچه یی را به صورتش می بندند؛ دست و پابسته با گاوی او را در دهکده یی روی زمین می کشانند یا در چاهی کم عمق تقریباً خفه اش می کنند. (نماهایی این مساله را آشکار می کند که اکثر این شکنجه ها را خود بیل- و نه بدل اش- تحمل می کند) به شرط امضای بیانیه یی که حاضر باشد در آن امپریالیسم امریکا را مورد انتقاد قرار دهد، قول می دهند در عرض دو هفته آزادش کنند (قولی که معلوم می شود سیاه کاری بوده) ولی او سر باز می زند.
دنگلر در نهایت خود را در یک اردوگاه اسرای جنگی می یابد و در آنجا با دو زندانی امریکایی دیگر آشنا می شود؛ دوین (استیو زان)، مردی آرام و متین- طوری که گویی درهم شکسته باشندش- و جین (جرمی دیویس) که مدام اصرار می ورزد جنگ به زودی به پایان می رسد و بنابراین نباید مترصد فرار باشند. وی ضمناً با سه نفر از اهالی جنوب شرق آسیا دم خور می شود که گذری توصیف شده اند.
احتمال دارد بیننده های عجول، طی بخش طولانی اردوگاه اسرا- که اتفاقاً مثل خود آن تجربه، آزمون تحمل و استقامت جلوه می کند- کاسه صبرشان لبریز شود. دنگلر نشان می دهد که ذاتاً یک سردسته است و قابلیت های منحصر به فردش (مثلاً می داند چطور دستبندها را باز کند) و اراده محکم و پایمردی اش در تلاش برای زنده ماندن، روحیه هم بندی هایش را- که خشونت نگهبان ها را تحمل می کنند و برای فرار منتظر فصل باران اند- بالا نگه می دارد.
اما در پرده آخر ضرباهنگ شدت می گیرد و در حالی که بین دنگلر و دوین صمیمیت بیشتری به وجود آمده و سر هم نق می زنند و طی راهپیمایی طولانی و مشقت بارشان در جنگل به یکدیگر یاری می رسانند، خیلی هم متاثر می کند. در همین حال، صحنه هایی که در دل رودخانه و روی بلمی می گذرد، چشمکی زده است به سکانس هایی مشابه در آگوئیر، خشم خداوند (۱۹۷۲) و فیتز کارالدو (۱۹۸۲). در واقع بیل گاهی همان جنون و دیوانگی کلاوس کینسکی، بازیگر فقید فیلم های فوق الذکر را از خود بروز می دهد. بیل، مثل سایر بازیگرهای فیلم لاغر و استخوانی است (دیویس عملاً پوست است و استخوان) و در اینجا حدوداً با همان سر و وضعی ظاهر شده که در ماشین کار (Machinist). بازی فیزیکی درخشانی که عرضه کرده موقع جنبش و حرکت، همان زیبایی و ظرافت بازی کینسکی را دارد.
زان به خصوص در صحنه های انتهایی سعی کرده در مقابل بیل کم نیاورد ولی تنها نقطه ضعف فیلم از لحاظ بازیگرها، شاید دیویس باشد که بازی اش نمایشی و دیالوگ هایش به زور قابل درک است.
از سوی دیگر، در باب آنچه به زنده کردن حس و حال دوران مربوط می شود، هرتزوگ به فلسفه دلچسب «هر چه کمتر، رساننده تر » چسبیده است. این شاید نخستین فیلم «جنگ ویتنامی» در تاریخ سینما باشد که هیچ قطعه یی از جیمی هندریکس یا رولینگ استونز و اصولاً هیچ قطعه راکی را در موسیقی متن اش منظور نکرده است. در عوض، گذشته از موسیقی متن ارژینال و مرثیه گونه کلاوس بادتل و نوای غم انگیز ویولنسل و پیانویش، از جمله اپراهای واگنر یا قطعات کلاسیک دیگر بهره گرفته شده است. هرتزوگ حتی سعی کرده از کشفیات موسیقی های سایر ملل اش استفاده کند که فیلم های دیگرش را چنان متمایز کرده اند.
البته در این شک نیست که «سپیده دم نجات» سر راست ترین و غیرارژینال ترین اثر هرتزوگ در این سال ها است و اگر رندانه نگاه کنیم شاید به عنوان تلاشی از سوی او تعبیر شود که می خواسته از طریق آن برای آخرین بار شانس خود را برای ساختن فیلمی با بدنه اصلی و پرخرج تر امتحان کند تا از قبل آن پول و حمایت سرمایه داران را جلب کرده و بتواند بدین ترتیب پروژه های غیرمتعارف بیشتری را در آینده عملی سازد. از این نکته گذشته، حتی همین فیلم تر و تمیز و خوش آب و رنگ اش نیز کماکان مملو از ضرب و زوری حسی است و اگر بتواند از پشتیبانی بیننده ها و مردم برخوردار شود قادر است یک تنه کاری را برای هرتزوگ انجام دهد که ده فیلم اخیرش روی هم برایش انجام داده اند.
شباهت های داستان با اوضاع عراق- این توهم که جنگ به زودی به پایان می رسد یا صحنه های شکنجه یی که یادآور گوانتانامو و ابوغریب اند- آشکارا توی چشم می زند و راستش صحنه های پایانی که با استفاده از هزاران سیاهی لشکر (وام گرفته از ارتش تایلند) گرفته شده اند، اندکی هم طرفدار نظامی گری جلوه می کند و این تنها کجروی قابل توجه از حکایتی است که در دیتر کوچولو تعریف می شد. کارهای فنی فیلم از فیلمبرداری پیتر زایتلینگر تا تدوین جو بینی، که هر دو روی مستند دیتر کوچولو کار کرده اند و از همکاران قدیمی و همیشگی هرتزوگ هستند، درجه یک است.
سپیده دم نجات (Rescue Dawn)، نویسنده و کارگردان؛ ورنر هرتزوگ، بازیگران؛ کریستین بیل (دیتر دنگلر) و استیو زان (دوین)، محصول ۲۰۰۶ امریکا، ۱۳۵ دقیقه.
منبع؛ورایتی
لزلی فلپرین
ترجمه؛سعید خاموش
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید