پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


از یک رمان خوب چه می خواهید


از یک رمان خوب چه می خواهید
گل بستان دو روزی بیش عمرش نیست، اما / گون در قلب کوهستان دوام آرد به سالی
این ترجمه شعری است که در رمان «بادبادک باز» از قول استاد سابق دانشگاه کابل که اکنون به گدایی در گوشه خیابان کشیده شده، آمده است. اصل شعر این است؛
The desert weed lives on / But the flower of spring .blooms and wilts
متن فارسی شعر را پیدا نکردم و نمی دانم از کیست، اما با گوشه چشمی به سبک هندی به قدر وسع، آن را به فارسی بازسرایی کرده ام. آنهایی که به کتاب یا بعضاً به ترجمه ایراد گرفته اند، بی آنکه به زیبایی هایی از این دست توجه کنند، حکم صادر کرده اند و از یاد برده اند که مترجم هم آدم است و شاید گذشته از هزار درد بی درمان و بادرمان هنگام ترجمه در سوگ عزیزی دنیا برایش بی ارزش شده باشد. به هرحال به یمن یک سال و نیم معطلی برای چاپ دوم، فرصت بازخوانی متن را- سه بار تمام- از سر تا ته پیدا کردم و ضمن رفع اشکالات قبلی (چه حروفچینی که داستان مفصلی دارد و چه ترجمه و چه بعضاً تالیف- در دو، سه مورد برای اشتباهات نویسنده پانویس دادم و ۱۰ مورد اسم را به توصیه آقای محمدحسین محمدی که به ترجمه من عنایت دارند، به صورت اصلی افغانی ضبط کردم، غیر از قره گل که برای ایرانی ها به همین شکل شناخته شده است) هر سه بار از متن لذت وافر بردم و از شما چه پنهان، پس از عمری رمان خوانی و با توجه به اینکه دست کم ده بار این متن را خوانده ام، ناچار چند بار دست از خواندن کشیدم و چشمانم را شستم. اکنون پس از این صیقل و ترا ش ها می توانم ادعا کنم که ترجمه اش نیز درخور اعتنا شده است و از نویسنده به هیچ وجه عقب نیست.
دوستان از یک رمان خوب چه می خواهید؟ (تعریف ایزابل آلنده را در مورد «بادبادک باز» تکرار نمی کنم.) مگر رمان الزاماً باید طوری نوشته شود که خواص بفهمند یا برخی نتوانند بفهمند؟ بدیهی است برخی رمان های دوران ساز ارزش والای خود را دارند. اما همه که نمی توانند به این پایه برسند. خود من شخصاً مرتکب ترجمه چندتاشان شدم، از شما می پرسم چند نفرتان کتاب منثور راینر ماریا ریلکه یعنی «دفترهای مالده لائوریس بریگه» (عزیز ترین دردانه عمرم تا پیش از ترجمه «موج ها») را خواند ه اید یا حتی شنیده اید؟ این کتاب که پنج سالی در دست من بود تا به اصطلاح لعاب بیندازد، چند سالی پیش چاپ شد و هنوز هم نسخه هایی از چاپ اولش باقی است. بگذریم... چندی پیش در روزنامه شرق از قول آقای محمد یعقوبی نمایشنامه نویس و کارگردان بنام پس از انقلاب خواندم؛ «اثر خوب مخاطب را صید می کند و با خود به دنیای درون خود می برد.» یا؛ «هنرمند موفق، هنرمندی است که به قول روباه در شازده کوچولو مخاطب را اهلی کند.» آیا این همان کاری نیست که خالد حسینی با نوشتن «بادبادک باز» و رمان دومش «هزار خورشید تابان» (که ترجمه اش رو به اتمام است) کرده است؟ کدام نویسنده یی را در ایران سراغ دارید که توانسته باشد تاریخ پنجاه، شصت ساله اخیر را در قالب یک رمان پرکشش، آن هم با جانمایه هایی این چنین ازلی و ابدی و با تکیه بر غنای فرهنگ و به خصوص شعر فارسی بنویسد که (از جهان بگذریم) در ایران پرفروش شود و ارزش نسبی هم داشته باشد؟ رمان های مقطعی (یعنی دوره محدودی از تاریخ) داریم که هم خود باارزشند و هم نویسندگان آنها محترم و در برخی موارد ستایش انگیز. اما سد سدید زبان را هم نباید فراموش کرد. باز بهتر است بگذریم که گذشتن زیباست. اگر بسیاری از هم نسلان من یادشان باشد (که قطعاً هست) خودمان از پاورقی های مجلات آن زمان از ترقی و آسیای جوان و غیره بگیر و بیا تا نشریات اطلاعات (هفتگی، کودکان، جوانان) و مثلاً ترجمه های ذبیح الله منصوری و محمدعلی شیرازی و رمانس های جواد فاضل و حسینقلی مستعان و... شروع کردیم. مهم این است که خواننده در این سطح نماند و رفته رفته به سوی آثار جدی تر و ماندگارتر برود که رفتیم و این شدیم. این دو رمان خالد حسینی یعنی «بادبادک باز» و «هزار خورشید تابان» را که تازه از تنور درآمده و هنوز در لیست کتاب های پرفروش امریکا قرار دارد (حتی مدتی صدرنشین شده) برای همان خوانندگانی (به ویژه خانم ها) ترجمه کرده ام که رمان «پرنده خارزار» را به چاپ یازدهم رسانده اند. توجه بفرمایید که رمان جدید «هزار خورشید...» از ظلم مضاعفی که در رژیم طالبان بر زنان رفته سخن می گوید.
ضمناً باز عنایت کنید که خالد حسینی، همینگوی و فاکنر نیست، حتی استین بک هم نیست. اگر بخواهیم او را با کسانی قیاس کنیم که درخور باشد، باید برویم سراغ مارگارت میچل نویسنده «برباد رفته» یا هریت بیچراستو آفریننده «کلبه عموتام» که از هر کدام چه خاطره خوشی نصیب ما شد و می دانید که هر دو این رمان ها در زمان خود غوغا کردند و هنوز هم خواننده دارند. (همین جا یاد فیلم «کازابلانکا» می افتم که مثل آثار بزرگانی چون برگمان، آنتونیونی، فلینی، بونوئل و... نیست، اما یکی از خوش ساخت ترین و تاثیرگذار ترین فیلم های تاریخ سینماست و هنوز هم دیدنش حظ وافری دارد و در لیست های زیادی هم قرار گرفته، رمان «پابرهنه ها» ترجمه رشک انگیز احمد شاملو را هم نمی توان فراموش کرد.) رمان خالی از ایراد هم شاید شامل همان کلام مشهور «دی شیخ با چراغ همی گشت...» بشود. پس به جای ایراد گرفتن از نویسنده بهتر است به قلب خود رجوع کنیم و از داستان گویی نویسنده صاحب درد و صرافت طبع او و روان و روشن مثل آب نوشتن اش لذت ببریم.
مهدی غبرائی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید