سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


زنهای وسواسی


زنهای وسواسی
بد نیست زن نسبت به شوهرش مختصر مراقبتی داشته باشد لیکن نه به حدی که به بدگمانی و وسواسیگری منتهی شود،بدبینی یک بیماری خانمانسوز و صعب العلاجی است،متاسفانه بعضی خانمها بلکه بسیاری ازآنها به این مرض مبتلا هستند.
یک زن وسواسی خیال می کند شوهرش به طور مشروع یاغیر مشروع به او خیانت می کند، فلان زن بیوه را گرفته یا می خواهد بگیرد،با منشی خود سر و سری دارد،به فلان دختر دل بسته است،چون دیر به منزل می آید لابد دنبال عیاشی می رود،چون با فلان زن صحبت کرد به اونظر دارد،چون فلان خانم به او احترام کرد لابد با هم رابطه دارند،چون نسبت به فلان زن بیوه و کودکانش احسان می کند می خواهد او را بگیرد،چون در اتومبیلش یک سنجاق سر پیدا شد معلوم می شود محبوبه اش را به گردش برده است،چون فلان زن برایش نامه نوشت معلوم می شود زن اوست،چون فلان دختر از او تعریف کرد که مرد خوش تیپ و خوش اخلاقی است معلوم می شود عاشق و معشوقند،چون فلان وقت به حمام رفت معلوم می شود خیانت کرده است.
چون اجازه نمی دهد نامه هایش رابخوانم معلوم می شود نامه های عاشقانه است، چون به من کم محبت شده معلوم می شود معشوقه دیگری دارد،چون به من دروغ گفت معلوم می شودخیانتکار است،چون در فال شوهرم نوشته بود:با متولد خرداد ماه اوقات خوشی را خواهید گذراند معلوم می شود زن دیگری دارد،چون دوستم به من گفت: شوهرت به فلان خانه رفت حتما در آنجا زنی دارد،چون فالگیرگفت:یک زن مو بور چشم سیاه قد بلند با تو دشمنی می کند معلوم می شود هووی من است.
خانمهای وسواسی با این قبیل شواهد پوچ خیانتکاری شوهرشان را باثبات می رسانند،حس بدبینی تدریجا در آنها تقویت شده به یقین تبدیل می گردد،از بس در این باره فکر می کنند از در و دیوار قرینه می تراشند،شبانه روز فکر و ذکرشان همین مطلب است،با هر که می نشیننددم از خیانت و بی وفایی می زنند،با هر دوست و دشمنی مطلب را در میان می گذراند،آنها هم فکر نکرده به عنوان دلسوزی گفتارش را تایید نموده صدها داستان و حکایت از خیانت مردها نقل می کنند.
ایراد و ناسازگاری شروع می شود،اوقات تلخی و بد اخمی می کند،به کارهای خانه و فرزندانش نمی رسد،هر روز قهر و دعوا می کند،به خانه پدر و مادرش می رود،به شوهرش بی اعتنایی می کند،مثل سایه اورا تعقیب می کند،جیب و بغلش را می گردد،نامه هایش را با حرص و ولع می خواند،تمام اعمال و حرکاتش را کنترل می کند،هر حادثه بی ربطی رادلیل محکمی بر خیانت شوهرش به حساب می آورد.
با اینگونه رفتار زندگی را به خودش و شوهر بیچاره و فرزندان بی گناهش تنگ می کند،خانه را که باید محیط صفا و مودت و آسایش باشدبه زندان سخت بلکه جهنم سوزانی تبدیل می کند، در آتشی که روشن کرده خودش معذب است و شوهر و فرزندان بیگناهش را نیز می سوزاند، هر چه مرد دلیل بیاورد،سوگند یاد کند،التماس و گریه کند و بخواهد عدم خیانت خویش را اثبات کند ممکن نیست آن زن وسواسی حسود دنده کج قانع گردد.
خوانندگان محترم به طور حتم از این گونه افراد سراغ دارند لیکن در عین حال بد نیست به داستانهای زیر توجه فرمائید:
«خانمی در دادگاه حمایت خانواده میگوید:تعجب نکنید که چرابعد از ۱۲ سال زندگی مشترک و وجود سه بچه قد و نیم قد تصمیم به جدایی گرفته ام،حالا دیگر مطمئنم که شوهرم به من خیانت میکند،چند روز پیش در خیابان تخت جمشید او را با یک خانم شیک سلمانی رفته دیدم،حتمامعشوقه او و متولد خرداد ماه بود،من هر هفته مجله ای را که فال مفصلی دارد می خوانم،بیشتر هفته ها در فال شوهرم نوشته است:با متولد خرداد ماه اوقات خوشی را خواهید گذراند،من متولد بهمن هستم پس منظورش زن دیگری است.
به علاوه اصلا حس می کنم که شوهرم دیگر محبتهای گذشته راندارد،و به آرامی اشکهایشرا پاک می کند.
شوهرش میگوید:خانم شما بگویید چه کنم؟کاش این مجله ها فکراینطور خوانندگانشان را می کردند،و کمتر از این دروغها سر هم می کردند،باور کنید روزگار من و بچه هایم از دست این فکرها سیاه شده است،اگردر فال من نوشته باشد:در این هفته پولی می رسد بلائی بروزگارم می آوردکه پولها را چه کردی؟یا اگر نوشته باشد:نامه ای به دستت می رسد که وای به حالم، فکر می کنم حالا که این زن با استدلال رفتارش عوض نمی شودهمان به که از هم جدا شویم (۱) ».
مردی در دادگاه گفت:«یکماه پیش از یک مهمانی به خانه بازمی گشتم،یکی از همکارانم را که به همراه همسرش به آن مهمانی آمده بودبا اتومبیل به منزلشان رساندم،صبح روز بعد همسرم از من خواست که او را به خانه مادرش ببرم،قبول کردم و به اتفاق سوار اتومبیل شدیم،در راه همسرم به صندلی عقب نگاه کرد در حالی که یک سنجاق سر را به من نشان می داد پرسید این سنجاق متعلق به کدام زن است؟من که از ترس یادم رفته بود چه کسی سوار اتومبیلم شده نتوانستم توضیحی بدهم،او را به خانه مادرش رساندم،شب که برای بردنش رفتم برایم پیغام فرستاد که دیگر حاضر نیست به خانه باز گردد،علت را پرسیدم از پشت در گفت:بهتراست با همان زنی که سنجاق سرش در اتومبیل بود زندگی کنی (۲) ».
زن جوان ضمن طرح شکایت اظهار داشت:«شوهرم اغلب شبها به عنوان اینکه در اداره اش کار دارد دیر بخانه می آید،همین امر موجب ناراحتی من شده است،مخصوصا موقعی که چند تن از زنهای همسایه گفتند شوهرت دروغ می گوید:شبها به جای کار اضافی در اداره در جای دیگر سرگرم خوشگذرانی است سوءظن مرا نسبت به او بیشتر نموده،حاضر نیستم با مردی که به من دروغ می گوید زندگی کنم.
در این هنگام شوهر زن چندین نامه از جیب خود بیرون آورد و درروی میز رئیس دادگاه قرار داد و خواهش کرد نامه ها را با صدای بلندبخواند تا همسرش متوجه شود که دروغ نگفته ام و بی جهت همه شب با دادو فریاد و اعتراضات بیجای خود اعصاب مرا ناراحت می کند.
در این هنگام رئیس دادگاه شروع بخواندن نامه ها نمود،یکی ازنامه ها حکم اضافه کار بود که به موجب آن به جوان مزبور ابلاغ شده بود که از ساعت ۴ تا ۸ بعد از ظهر در برابر دریافت دستمزد چهار ساعت کاراضافی باید انجام دهید،نامه های اداری دیگر نیز ثابت می نمود که باید برای شرکت در کمیسیون های مختلف در ساعات مقرر حضور یابد.
زن جوان جلو میز رئیس دادگاه آمد پس از دیدن نامه ها گفت:من هر شب که شوهرم می خوابید جیبهایش را جستجو می کردم ولی هیچیک از این نامه ها را ندیدم.
رئیس دادگاه گفت:ممکن است آنها را در کشوی میز گذاشته و به خانه نیاورده باشد.
مرد جوان گفت:سوءظن همسرم به قدری مرا رنج می دهد که دچارسوءظن شده ام،و شبها در اثر ناراحتی خوابم نمی برد،فکر می کنم همسرم حاضر نیست با من زندگی کند.
در این موقع زن جوان خودش را به شوهرش رسانید و در حالیکه از شدت شوق گریه می کرد پوزش خواست و از دادگاه خارج شدند». (۳)
دکتر دندان پزشک به دادگاه شکایت نموده گفت:«همسرم بی نهایت حسود است،من پزشک دندان هستم،خانمها نیز به من مراجعه می نمایند،همین مطلب باعث حسادت همسرم می شود و هر روز بر سر این موضوع با هم نزاع داریم،او معتقد است من نباید زنها را معالجه کنم،من هم نمی توانم به خاطر حسادتهای بیجای او مریضهای همیشگی خودم را زدست بدهم،من همسرم را دوست دارم او هم مرا دوست دارد ولی این فکربیجا زندگی را بما تنگ کرده است...چند روز پیش ناگهان وارد مطب شد،دستم را گرفت و بزور خارج نمود،به خانه رفتم و بین ما دعوا شد،گفت:
برای دیدن تو به مطب آمدم،در اطاق انتظار کنار دختر خانمی نشستم،صحبت از طرز کار من شده،آن دختر بدون اینکه همسرم را بشناسد به او گفته بود:مرد خوب و خوش تیپی است.گفته یک دختر سبب شده که مرا باخفت و خواری به منزل ببرد». (۴)
زنی به شورای داوری شکایت نموده گفت:«یکی از دوستانم گفت:
شوهرت به خانه زنی رفت و آمد دارد،او را تعقیب کردم متوجه شدم حقیقت دارد،به قدری ناراحت شدم که به خانه پدرم رفتم،اکنون از شما می خواهم که شوهر خطاکارم را تنبیه کنید.
شوهر در ضمن تایید سخنان زن گفت:برای خرید دارو به داروخانه رفتم،در ضمن خرید متوجه شدم:زنی که برای خرید شیرخشک به داروخانه آمده پولش کم است،به او کمک کردم،بعدا که فهمیدم زن بیوه و بیچاره ای است به کمکهایم ادامه می دادم.
داوران پس از تحقیق متوجه حسن نیت شوهر شدند و آنها را آشتی دادند». (۵)
مطلب مذکور مشکل بزرگی است که برای بسیاری از خانواده هااتفاق می افتد، دبخت خانواده ایکه به چنین بلائی گرفتار شوند،روزخوش ندارند،آب خوش از گلویشان پایین نمی رود،بیچاره کودکان بیگناهی که در یک چنین محیط بدبینی و نزاع و کینه توزی زندگی می کنند،آنچه مسلم است اینکه آثار سوئی در روح آنها خواهد گذاشت،در این محیط عقده هایی پیدا می کنند که معلوم نیست در آینده سر از کجا در آورد.
زن و مرد اگر با همین حال صبر کنند و به زندگی ادامه دهند تا آخرعمر معذب خواهند بود، و اگر در مقابل یکدیگر سر سختی و لجاجت نشان بدهند کارشان به طلاق و جدایی منتهی خواهد شد،در آنصورت نیز زن ومرد هر دو بدبخت می شوند.
زیرا مرد از یک طرف خسارتهای زیادی راباید متحمل شود،از طرف دیگر معلوم نیست به این آسانیها بتواند همسرمناسبی پیدا کند،بر فرض اینکه همسری انتخاب کرد معلوم نیست بهتر ازاین باشد،زیرا ممکن است عیب بدبینی را نداشته باشد لیکن امکان داردعیب یا عیبهای دیگری را داشته باشد که به مراتب بدتر از عیب بدگمانی باشد،به علاوه،فرزندانش بدبخت و دربدر خواهند شد،و آنگهی با مشکل بزرگتری که عبارتست از ناسازگاری نامادری با فرزندان مواجه خواهدشد.
مرد اگر فکر کند این زن وسواسی را طلاق می دهم و از شرش نجات پیدا می کنم،آنگاه با زن بی عیب و نقصی وصلت می نمایم و با خاطرآسوده زندگی را آغاز میکنم باید بداند که این فکر خامی بیش نیست وچنین موفقیتی خیلی بعید است،بر فرض اینکه این را طلاق بدهی و با زن دیگری ازدواج کنی باز هم با مشکلات تازه ای روبرو خواهی شد.
طلاق گرفتن سبب آسایش و خوشبختی زن نیز نخواهد شد،زیراگر چه از شوهرش به خیال خود انتقام گرفته لیکن خودش را بدبخت نموده است،معلوم نیست به این آسانیها شوهری پیدا کند،شاید تا آخر عمر بیوه بماند و از نعمت انس و مودت و تربیت فرزند محروم گردد،بر فرض اینکه خواستگاری هم برایش پیدا شد معلوم نیست از شوهر سابقش بهتر باشد،شاید ناچار شود با مردی که همسرش مرده یا طلاق گرفته وصلت کند،آنوقت مجبور است در فراق فرزندان خودش بسوزد و بچه های دیگران رابزرگ کند،و دهها مشکل دیگر که برایش تولید خواهد شد،بنابراین نه قهر و دعوا می تواند زن و مرد را از این بن بست خطرناک نجات دهد نه طلاق و جدایی،لیکن راه سومی نیز وجود دارد که بهترین راه است.
▪ راه سوم اینست که زن و مرد دست از لجاجت و سرسختی برداشته با عقل و تدبیر رفتار کنند، مخصوصا مرد مسئولیت بیشتری دارد،تقریبامی توان گفت که کلید حل این مشکل در دست او قرار دارد،اوست که اگرقدری بردباری و از خود گذشتگی بخرج دهد هم خودش را بدرد سرنمی اندازد،هم همسر بیمارش را از این مهلکه نجات خواهد داد.
اکنون روی سخن با مرد است.
آقای محترم!اولا بدین نکته توجه داشته باش که همسر تو در عین وسواسیگری ترا دوست دارد،به زندگی و فرزندانش علاقه مند است،ازجدایی وحشت دارد،از اوضاع اسفناک زندگی شما قالبا در عذاب وشکنجه است،اگر شما را دوست نمی داشت حسادت نمی کرد،نمی خواهد اوضاع چنین باشد لیکن چه کند بیمار است؟
بیماری فقطدل درد و آپاندیس و زخم معده و رماتیسم و سرطان نیست،بلکه امراض عصبی نیز بخش مهمی از بیماریها بشمار می روند، خانم شما گر چه دربیمارستان روانی بستری نیست لیکن به طور تحقیق یک بیمار روانی است،اگر قبول نداری به یک روانپزشک مراجعه کن،با یک چنین خانمی با دیده دلسوزی و ترحم باید نگاه کرد نه با دیده انتقام و کینه جویی،به حال زار و افکار پریشانش ترحم کن،کسی با بیمار دعوا و داد و قال وکشمکش نمی کند،در مقابل بی ادبیها و ناسازگاری هایش عکس العمل شدید نشان نده،دعوا و داد و فریاد راه نینداز،به کتک و دشنام متوسل مشو،به دادگاه حمایت خانواده مراجعه نکن،قهر و باد نکن،دم از طلاق و جدایی نزن، هیچیک از این کارها نمی تواند بیماری این خانم را معالجه کند بلکه شدیدترش می گرداند، رفتار تند و نامهربانیهای ترا دلیل بر صدق عقیده اش می گیرد.
راه کار اینست که تا می توانی اظهار محبت کنی،ممکن است ازوسواسیگریها و ناسازگاریهای او بتنگ آمده قلبا منزجر شده باشی لیکن چاره ای نیست باید به طوری اظهار محبت کنی که یقین پیدا کند که شش دانگ دل تو مسخر اوست و شخص دیگری در آنجا راه ندارد.
ثانیا سعی کن با هم تفاهم نمایید،چیزی را از او مخفی نکن،بگذارنامه هایت را حتی قبل از خودت بخواند،کلید کمد اختصاصی یا صندوق اسناد و مدارک را در اختیارش قرار بده اگر میل داشت بدانها مراجعه کند،بگذار جیب و بغلت را بررسی کند،اجازه بده تمام اعمال و حرکاتت را تحت نظر بگیرد،از این قبیل کارها نه تنها اظهار ناراحتی نکن بلکه آنرایک امر عادی و از لوازم صفا و صداقت خانوادگی محسوب بدار،بعد ازمشاغل روزانه اگر کاری نداری زودتر به منزل بیا.
و اگر کاری پیش آمد کرد قبلا به همسرت بگو:من به فلان جا می روم و در فلان ساعت برمیگردم،سعی کن از موعد مقرر تخلف نشود،چنانچه اتفاقا نتوانستی سرموعد حاضر شوی هنگام مراجعت علت تاخیر را بالصراحه بیان کن،مواظب باش در تمام این مراحل کوچکترین دروغی از تو صادر نشود،و الابد گمانی او تشدید خواهد شد،در کارها با وی مشورت کن،هیچ عملی را ازاو مخفی نکن بلکه کارهای روزانه ات را برایش شرح بده، صداقت وراستی را هیچگاه از دست نده،خواهش کن در هر جا نقطه ابهامی دارد که اسباب بدگمانی او می شود بدون پروا توضیح بخواهد،و عقده ایرا در دل نگیرد.
ثالثا ممکن است جنابعالی شخص پاک و حتی از قصد خیانت هم منزه باشی لیکن بدگمانیهای زنها نیز غالبا بی منشا نیست،لابد در اثرغفلت و صداقت،عملی از تو صادر شده که در روح او اثر گذاشته و رفته رفته تولید سوءظن نموده است،لازم است در اعمال و رفتار کنونی وگذشته ات دقت نمایی و عامل اصلی و منشا بدگمانی همسرت را یافته و دررفع آن کوشش کنی،اگر با خانمهای بیگانه خیلی شوخی و شیرین زبانی می کنی این عمل را ترک کن.
چه ضرورتی دارد خانمها ترا جوانی خوش اخلاق و خوش تیپ بشمارند لیکن همسرت بدبین شده زندگی داخلی شما به بدترین وجوه بگذرد؟چه لزومی دارد با خانم منشی خودت شوخی و خنده بکنی تا همسرت خیال کند با او سر و سری داری؟اصلا درصورتیکه همسرت بدبین است چه ضرورتی دارد که منشی زن استخدام کنی؟
در مجالس با خانمهای بیگانه گرم نگیر، زیاد بآنها توجه نکن،پیش همسرت از آنها تعریف نکن،اگر به زن بیوه بیچاره ای می خواهی احسان کنی چه بهتر که قبلا با همسرت مشورت کنی بلکه می توانی این عمل خیررا به وسیله او انجام دهی.نگو:مگر من اسیر و برده هستم که اینقدر مقیدزندگی کنم؟نه خیر اسیر و برده نیستی لیکن مرد عاقل و با تدبیری هستی که با همسرت پیمان وفا و همکاری بسته ای،بدین جهت باید زن داری کنی و با عقل و تدبیر بیماری او را بر طرف سازی،باید با فداکاری و رفتارعاقلانه،خطر بزرگی را که متوجه کانون مقدس خانوادگی شما شده مرتفع کنی،در اینصورت هم به همسر بیمارت بزرگترین خدمت را نموده ای هم فرزندان بیگناهت را از سرگردانی و غم و اندوه نجات داده ای،هم خودت را از ضررهای روحی و مادی رها کرده ای، البته مردی که در یک چنین موقع حساسی فداکاری کند در نزد خدا هم پاداش بزرگی خواهد داشت.
▪ حضرت علی علیه السلام فرمود:در هر حال با زنها مدارا کنید.باخوبی با آنها سخن بگویید تا افعالشان نیکو گردد. (۶)
▪ امام سجاد علیه السلام فرمود:یکی از حقوقی که زن بر شوهر دارداینست که جهالت و نادانیهای او را ببخشد. (۷)
▪ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:هر مردیکه با همسربد اخلاقش بسازد خداوند متعال، در مقابل هر دفعه که صبر کند،به مقدارثواب صبر حضرت ایوب علیه السلام،به او ثواب عطا خواهد کرد. (۸)
اکنون باید چند مطلب را به خانمها یادآوری کنم.
۱) خانم محترم،موضوع خیانت شوهرت،مثل همه موضوعات دیگر،احتیاج به دلیل و برهان دارد،مادامیکه خیانت او با ادله قطعیه باثبات نرسیده شرعا و وجدانا حق نداری وی را متهم سازی،آیاسزاوار است به صرف یک احتمال،شخص بیگناهی را مورد تهمت قراردهی؟ اگر کسی بدون دلیل و برهان ترا متهم کند آیا ناراحت نمی شوی؟
مگر با یک یا چند شاهد سفیهانه و غیر عقلایی می توان موضوع مهمی مثل خیانت را باثبات رسانید؟
▪ خداوند بزرگ در قرآن مجید میفرماید:ای کسانیکه ایمان آورده ایداز بسیاری از گمانها اجتناب کنید،زیرا بعض گمانها گناه است. (۹)
▪ امام صادق علیه السلام فرمود:بهتان زدن به شخص بیگناه از کوههای بزرگ سنگین تر است. (۱۰)
▪ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:هر کس به مرد مؤمن یا زن مؤمنه تهمت بزند خدا در قیامت او را بر تلی از آتش نگه میدارد تا به کیفراعمالش برسد. (۱۱)
خانم محترم،دست از نادانی و احساسات خام و عجله بردار،متین و عاقل باش،موقعیکه عصبانی و ناراحت نیستی در گوشه ای خلوت کن،قرائن و شواهد خیانت شوهرت را در نظر بگیر،بلکه روی کاغذ یادداشت کن،سپس وجوه و احتمالات قضیه را در مقابل آن بنویس،آنگاه مانند یک قاضی درستکار و با انصاف،در مقدار دلالت آنها تامل کن،اگر دیدی یقین آور نیستند باز هم مانع ندارد،تحقیق کنی لیکن موضوع را مسلم وقطعی نگیر و به صرف سوءظن و توهم بی دلیل زندگی را به خودت وشوهرت تلخ نکن.
مثلا وجود یک سنجاق سر در اتومبیل چندین علت می تواند داشته باشد:
۱) متعلق باشد به یکی از خویشان شوهرت مانند:خواهر،خواهرزاده،برادرزاده،عمه و عمه زاده، خاله و خاله زاده.ممکن است یکی از آنها را سوار ماشین کرده و سنجاق مال او باشد.
۲) شاید مال خودت باشد،و قبلا که به ماشین سوار شده ای ازسرت افتاده باشد.
۳) شاید یکی از دوستان یا خویشانش را با خانمش سوار ماشین کرده و سنجاق متعلق به آن خانم باشد.
۴) شاید خانم درمانده ای را سوار کرده به منزلش برساند.
۵) شاید یکی از دشمنانش عمدا سنجاق را در ماشین انداخته تاترا بدبین نموده اسباب بدبختی شما را فراهم سازد.
۶) شاید منشی خودش یا یکی از همکارانش را سوار کرده وسنجاق متعلق به او باشد.
۷) احتمال هفتم اینست که معشوقه اش را سوار نموده عیاشی رفته باشد:این احتمال به طور حتم از سایر احتمالات بعیدتر است و نبایدزیاد بدان ترتیب اثر داد.در هر صورت احتمالی بیش نیست،نباید آنرا یک دلیل قطعی و مسلم فرض کرد،و سایر احتمالات را به کلی نادیده گرفت،وداد و فریاد و بی آبروئی راه انداخت.
اگر شوهرت دیر به منزل می آید دلیل خیانتش نیست،شایداضافه کار داشته باشد،شاید کار فوق العاده ای پیدا کرده،شاید به منزل یکی از دوستان یا همکاران یا خویشانش رفته باشد، شاید در یک جلسه علمی یادینی شرکت نموده باشد،شاید برای تفریح سالم و قدم زدن دیر به منزل آمده باشد.
اگر خانمی از شوهرت تعریف کرد و او را جوان خوش تیپی شمردتقصیر او چیست؟خوش اخلاقی دلیل خیانت نیست،چه کند اگر بد اخلاق باشد کسی به او مراجعه نمی کند،انتظار داری بد اخلاقی کند تا همه او رابد اخلاق شمرده یک فرسخی از او فرار کنند؟
اگر به زن بیوه و یتیمانش احسان می کند دلیل خیانتش نمی شود،شاید آدم خیرخواه و دلسوزی باشد و از باب نوع پروری و دستگیری از بیچاره گان و برای رضای خدا به آنها احسان کند.
اگر شوهرت جعبه یا کمد مخصوصی دارد یا اجازه نمی دهدنامه هایش را بخوانی دلیل خیانتش نیست،زیرا بسیاری از مردها ذاتامحافظه کار و راز نگهدارند،و دوست ندارند کسی از امورشان مطلع شود،شاید شغلش ایجاب میکند کارهایش را مخفی بدارد،شاید ترا راز نگهدارنمی داند.
به هر حال،یک دلیل احتمالی بیش از یک احتمال نتیجه نمی دهد،نباید آنرا یک دلیل قطعی بدون تردید محسوب داشت.
۲) در هر جا سوءظن پیدا کردی فورا موضوع را باشوهرت در میان بگذار،به قصد کشف حقیقت،نه به عنوان اعتراض،رسماو بدون پروا بگو:من نسبت به فلان کار بد گمان هستم،خواهش میکنم واقع مطلب را بیان بفرمایید تا خاطرم آسوده گردد،آنگاه خوب به حرفهایش گوش بده،و در اطراف آنها تامل کن،اگر بدگمانی تو بر طرف شد که چه بهتر، لیکن اگر قانع نشدی می توانی بعدا در اطراف قضیه تحقیق کنی تا حقیقت برایت روشن گردد، اگر در ضمن تحقیق به موضوعی برخورد کردی که شوهرت دروغ گفته و مطلب را بر خلاف واقع توضیح داده صرف این دروغ را دلیل خیانت او نگیر،زیرا ممکن است شخص بیگناهی باشد.
لیکن چون از بدگمانی تو اطلاع داشته عمدا مطلب را بر خلاف واقع گفته مبادا سوءظن تو زیاده گردد،بهتر است در این مورد هم باز به خودش مراجعه کنی و علت خلافگوئیش را بپرسی،البته مردکار خوبی نکرده که مرتکب دروغ شده و بهتر بود حقیقت را می گفت زیراچیزی از صداقت بهتر نیست.لیکن اگر او اشتباه کرد تو نادانی و جهالت بخرج نده،بلکه با تصمیم قاطع از او بخواه که دیگر دروغ نگوید،اگرتوضیح خواستی و شوهرت نتوانست توضیح قانع کننده ای بدهد،عجز ازجواب را یک دلیل مسلم و قطعی خیانت مشمار،زیرا ممکن است مطلب را واقعا فراموش نموده باشد.
یا اینکه چون از بدگمانی تو اطلاع داشته دست و پای خویش را گم کرده نتوانسته جواب قانع کننده ای بدهد.دراینجا سخن را کوتاه کن و در یک موقع مناسب مطلب را در میان بگذار وعلت قضیه را بپرس.و اگر اظهار داشت:واقع را فراموش نموده ام از اوبپذیر زیرا انسان محل سهو و نسیان است،اگر باز هم تردید داشته باشی می توانی از راههای دیگر در صدد تحقیق بر آیی.
۳) موضوع بد گمانی خودت را با هر کس در میان نگذار،زیرا ممکن است واقعا دشمن شما یا حسود باشد،بدین جهت گفتارترا تایید و چندین قرینه دروغ نیز بدان بیفزاید تا زندگی شما را از هم بپاشد،ممکن است شخص نادان و زود باور و بی تجربه ای باشد و به قصددلسوزی گفته ترا تایید نماید بلکه شواهد پوچ دیگری بدان اضافه نموده ذهن ترا خرابتر گرداند،بنابراین صلاح نیست با افراد نادان و بی تجربه مشورت نمایی،حتی مادر و خواهر و خویشانت،البته مشورت خوب است،اگر در جایی ضرورت پیدا کرد یکی از دوستان عاقل و کاردان و باهوش وخیرخواه را در نظر بگیر و مطلب را با او در میان بگذار و از افکارش استفاده کن.
۴) اگر شواهد و دلائل خیانت شوهرت قطعی نبود،ودوستان و خویشانت نیز تصدیق کردند که دلائل مزبور قانع کننده نیست وشوهرت بیگناه است،و شوهرت نیز با دلیل و برهان و قسم و التماس عدم خیانت خودش را اثبات میکند لیکن با همه اینها بدگمانی ووسواسیگریهای تو برطرف نمی شود یقین بدان که بیمار هستی،وبدبینی ات در اثر بیماری عصبی و روانی پیدا شده است.لازم است به یک روانپزشک حاذق مراجعه نمایی و از دستوراتش پیروی کنی.
۵) راه کار تو همان بود که گفته شد،داد و فریاد و بهانه وناسازگاری نه تنها مشکلت را حل نمی کند بلکه مشکلات دیگری بدان اضافه خواهد کرد.به دادگاه حمایت خانواده نیز مراجعه نکن،دم از طلاق و جدایی نزن،آبروی شوهرت را نریز.
از این قبیل کارها نتیجه خوبی نخواهی گرفت،ممکن است کار به لجبازی و عناد بکشد و شوهرت ناچارشود ترا طلاق بدهد و زندگی را از هم بپاشد.در آنصورت نیز تو نتیجه خوبی نخواهی گرفت و تا آخر عمر قرین تاسف خواهی شد،مواظب باش تصمیم خطرناکی نگیری دست بخودکشی و انتحار نزن، زیرا به وسیله این عمل زشت خودت را نابود می سازی در آخرت نیز به عذاب دوزخ معذب خواهی شد،حیف نیست انسان برای یک فکر بیجا بزندگی خودش خاتمه بدهد؟آیا بهتر نیست با عقل و بردباری قضیه را اصلاح کنی؟
مطلب ششم-اگر بدگمانی تو بر طرف نشد و احتمال میدهی یایقین داری که شوهرت به زنهای دیگر نظر دارد باز هم تقصیر تو است،زیرامعلوم می شود آنقدر هوش و کاردانی و عرضه نداشته ای که شش دانگ قلب شوهرت را مسخر گردانی تا جایی برای زنهای دیگر نماند،هنوز هم دیرنشده،دست از نادانیگری و لجبازی بردار و با اخلاق خوش و رفتار نیک واظهار محبت چنان در قلب شوهرت جای باز کن که جز تو کسی را نبیند وجز تو کسی را نخواهد.
۱-اطلاعات ۴ دیماه ۱۳۵۰.
۲-اطلاعات ۷ دیماه ۱۳۵۰.
۳-اطلاعات ۲۹ دیماه ۱۳۴۸.
۴-اطلاعات ۱۷ تیر ماه ۱۳۴۹.
۵-اطلاعات ۲۵ تیر ماه ۱۳۴۹.
۶-بحار ج ۱۰۳ ص ۲۲۳.
۷-بحار ج ۷۶ ص ۳۶۷.
۸-بحار ج ۷۴ ص ۵.
۹-سوره حجرات:۱۲.
۱۰-بحار ج ۷۵ ص ۱۹۴.
۱۱-بحار ج ۷۵ ص ۱۹۴.
منبع : تبیان


همچنین مشاهده کنید