چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


افسانه ای در سینما


افسانه ای در سینما
«مارلون براندو» بازیگری است که سهم او در پیشرفت هنر بازیگری و صنعت فیلم غیرقابل انکار است. یاد و خاطره او نه تنها به خاطر نقش به سزایش در ارتقای فیلمسازی بلکه به خاطر فعالیت های بشردوستانه اش در حمایت از جنبش مدنی و بازگرداندن حقوق سرخپوستان بومی آمریکا در ذهن ها زنده خواهد ماند.
مارلون بازیگری است متدیست و صاحب سبک، او افتخار همراهی با استنلی کووالسکی را پشت سر نهاده و در عالم حرفه ای که خود به آن چندان ارجی نمی نهد صاحب مقام است!
او در سوم آوریل ۱۹۲۴ در اماها نبراسکا بدنیا آمد. او سومین و آخرین فرزند خانواده بود. مادرش بازیگر محلی و پدرش فروشنده بود. در سال ۱۹۲۵ والدینش از هم جدا شدند و مادر خانواده همراه سه فرزندش به «سنتا آما» واقع در کالیفرنیا نقل مکان کرد، ولی دو سال بعد، والدین او دوباره ازدواج کردند و همگی به شمال شیکاگو رفتند.
در سال ۱۹۴۰ او به پانسیون نظامی فرستاده شد که در آنجا شروع به تمرینات نمایشی کرد ولی به خاطر سرپیچی از قوانین، کمی پیش از فارغ التحصیلی اخراج شد.
در سال ۱۹۴۳ براندو به نیویورک نزد خواهرش رفت و در کارگاه «هنرهای دراماتیک» ثبت نام کرد که در آن جا با بازیگرانی مثل «هدی بلافونت» و «شیلی ونیترز» آشنا شد.
اولین معلمش در آن جا «استلا آدلر» بود که اهل خانواده بزرگی از روسیه بود. او شعارش این بود که «بازی نکنید، خودتان باشید.» او راهنمای براندو بود و از همان چیزهایی آموخت که امروز به آن «متد بازیگری» می گویند. آنچه استلا به دانش آموزان خود یاد داد این بود که چگونه نیروهای درونی خود را کشف کنند تا به کمک آن ها، احساسات ببیننده خود را هم بیدار کنند. براندو یک بار درباره آدلر نوشت: «او به من یاد داد که طبیعی باشم و سعی نکنم حسی را که خودم هنگام بازی لمس نکرده ام، تظاهر کنم».
در سال ۱۹۴۴ اولین تجربه صحنه در نمایشی درباره حضرت مسیح (ع) بود. در طول همان سال اولین همکاری اش با کمپانی «برادوی» در «من مادر را به خاطر دارم» به کارگردانی «جان ون دروتن» بود که بسیار موفق از کار درآمد و تا دوسال نمایش داده شد. این نمایش پرفروش تحسین های بسیاری برای براندو در پی داشت که یکی از تحسین کنندگانش «الیا کازان» کارگردان بود. «الیاکازان» توانست تهیه کننده فیلمش «اتوبوسی به نام هوس» را که «تنسی ویلیامز» فیلمنامه آن را نوشته بود، راضی کند که براندو برای نقش «استنلی کوالسکی» مناسب است. با بازی چشم گیر براندو در این نقش مشخص می شد که او در پی گونه ای خاص از بازیگری است و قادر است روح دردمند و مجروح را به خوبی نشان دهد. شیوه بازی براندو با راهنمایی های الیاکازان خبر از ورود متد به عالم بازیگری می داد. شخصیت «استنلی کوالسکی» یکی از احمق ترین و بی ثبات ترین شخصیت هایی است که تا به حال در سینما دیده شده است. خاطره مردی که به آرامی به وسایل اطرافش ضربه می زند و با بیان خاصش که بین کلمات مکث می کند و بی اختیار نام «استلا» را فریاد می زند، برای همیشه جاودان شده است.
از آن به بعد هالیوود به دنبال براندو بود ولی او تمام پیشنهادات را رد می کرد. به جز فیلم «مردان» به کارگردان «استنلیکرامر» که در آن نقش سربازی را ایفا می کند که در جنگ فلج شده و نمی تواند با مشکلاتش در جامعه کنار بیاید. او برای بازی در این فیلم مدتی را با این گونه بیماران سپری کرده بود. این فیلم نتوانست موفقیت فیلم قبلی براندو را تکرار کند اما او را نامزد جایزه اسکار کرد. منتقدی اشاره کرده است که: «بازی براندو در فیلم «مردان» مثل تزریق خون به جان بازیگری است». بعد ها همگی این کار بزرگ او را تایید کردند.
در بهار ۱۹۵۵، براندو کمپانی اختصاصی اش را با نام «پین بارکر» که اسم پیش از ازدواج مادرش را روی آن گذاشته بود، تاسیس کرد.
در اکتبر ۱۹۵۷، براندو با بازیگری بنام «آنا کاشیف» که اهل ولز بود ازدواج کرد.
در دهه شصت او تعدادی فیلم ضعیف بازی کرد. در طول این مدت او برای پایان دادن به تبعیض نژادی و بی عدالتی اجتماعی و برگرداندن حقوق سرخپوستان وارد جنبش «قانون مدنی» شد و به جمع کردن اعانه پرداخت. با حضور در فیلم «دربارانداز» در سال ۱۹۵۴ و با کارگردانی الیاکازان، براندو اولین جایزه اسکار خود را کسب کرد. این فیلم یکی از به یادماندنی ترین نقش های اوست.
مارلون در این فیلم نقش مردی طبعا خشن را ایفا کرد، ولی درونمایه های عطوفت و آسیب پذیری را در شخصیت وی به خوبی نشان داد و به این ترتیب یکی از عالی ترین بازی های سینمایی را ارائه کرد. او هیچگاه احساس تحقیرش را نسبت به حرفه خود پنهان نکرده، شاید این تحقیر بیشتر متوجه جنبه تجاری صنعت سینماست تا خود بازیگری.
براندو در نقش شخصیت های متفاوتی بازی کرده بود و هیچ وقت پای ثابت نوع خاصی از نقش ها نبود. او جرات کرد که در موزیکال «جوانان و عروسک ها» آواز بخواند.
در فیلم «قهوه خانه ماه اوت» در نقش یک مترجم ژاپنی تمایلش را به کمدی نشان داد. در «سایانورا» در سال ۱۹۵۷ او را سربازی آمریکایی می بینیم که در حین ماموریت در ژاپن عاشق بازیگری ژاپنی می شود در حالی که ازدواج او ممکن است مجازات سختی در پی داشته باشد. این فیلم برایش پنجمین نامزدی اسکار را به دنبال داشت. بار دیگر در هیبت یک نظامی بخت با او یار بود و و در فیلم «شیرهای جوان» در کنار «مونت گری کلیف» درخشید.
این جوان عاصی و پرشور دهه پنجاه آمریکا هیچ گاه روش زندگی فوق ستاره های هالیوودی را پیش نگرفت و در عوض راه را برای ستاره های بزرگ دیگری مثل «جیمزدین» که خیلی زود درگذشت و تنها در سه فیلم بازی کرد و «پل نیومن» هموار کرد.
در این دهه برای چهار سال پیاپی نامزد جایزه اسکار شد. سال اول برای فیلم «مردان»، سال دوم برای «زنده باد زاپاتا» که در آن رهبر دهقانانی بود که علیه حکومت شورش کرده بودند و سومی برای «جولیوس سزار» که در آن شکلی کاریکاتوری از مارک آنتونی سردار قدرت طلب سزار نمایش می دهد. او خواهرزاده قیصر و مردی خوش گذران و دلیر بود که با قدرت کلامش، مردم را تحریک به انتقام می کرد و چهارمی به خاطر یکی از بهترین ساخته های «الیاکازان» یعنی «در بارانداز» که براندو در آن درخشید و اوج بازی او در سال های جوانی بود و بالاخره به خاطر آن جایزه اسکار را گرفت.
دومین ازدواج براندو در سال ۱۹۶۰ با بازیگر مکزیکی بنام «موتریا کاستاندا» به وقوع پیوست.
«سربازان یک چشم» فیلمی بود که در سال ۱۹۶۱، براندو علاوه بر بازیگری، کارگردانی آن را هم انجام داد که در واقع وسترنی متفاوت در زمان خودش محسوب می شد.
در فیلم «شورش در کشتی بونتی» براندو یک افسر کشتی است که با ناخدا اختلاف پیدا می کند. شکست تجاری این فیلم که احتمالا علت اصلی آن نیز جنجال و درگیری های پشت صحنه بود و به خاطر هزینه زیادی که صرف ساخت آن شده بود، این شکست تقریبا باعث ورشکستگی کمپانی سازنده اش شد.
ساخت «بونتی» مصادف بود با قطع پیوند براندو با صاحبان هالیوود که از تاخیرهای طولانی در کار فیلم گله داشته و مدعی بودند که ناز و اداهای براندو مسبب آن است. حال چقدر این ادعا صحت داشته و روایت براندو از این ماجرا چه می باشد نکاتی است که همچنان در پرده ابهام است زیرا که این بازیگر به تدریج از افکار عمومی کنار کشیده و اغلب اوقات را در هاوایی می گذراند.
در سال ۱۹۶۲ براندو در فیلم ناموفق «آمریکایی زشت» بازی کرد و در عوض فرصت همکاری دوباره با الیاکازان را از دست داد. کازان سعی کرد تا براندو را برای بازی در فیلم جدیدش یعنی «سازش» راضی کند اما او نپذیرفت.
حضور براندو در وسترن «میسوری از هم می پاشد» که در صحنه ای پیراهن به تن و کلاه زنانه به سر می کند از توانایی های عجیب دیگر او خبر می داد و حضور موفقش در «سوپرمن» با توجهی زودگذر همراه بود. به خاطر ویژگی های خاص فیلم «بسوزان» در سال ۱۹۶۹ ساخته «فرد زینه مان» یعنی از لحاظ بازیگری و مضمون اجتماعی به آن توجه ویژه ای شد. او در نقش مامور سری بریتانیا ظاهر می شود که شورش بزرگی را در یک کشور آفریقایی به راه می اندازد. فیلم اعتراضی به نژادپرستی و استعمارگری است و شخصیت براندو در آن با توجه به موقعیت های مختلف، مرتب تغییر می کند.
در سراسر دهه ۶۰ شخصیت گیرای براندو هم بر روی پرده و هم بیرون از آن از او هنرمندی دوست داشتنی و نیروی تازه اجتماعی ساخت. تماشاگران جوان آن روزها او را در قامت فردی سرکش، تحسین می کردند اما نسل های بعدی او را فردی ضد اجتماع و بی بندوبار شناختند. اما باز هم، منتقدان معتقد بودند که او یکی از مبتکرترین شخصیت هایی است که در طول مدت طولانی روی پرده ظاهر شده است.
در طول دهه هفتاد براندو با بازی های قدرتمند در نقش های خاطره انگیز در ذهن ها ماندگار شد. در سال ۱۹۷۲، مارلون براندو معنی واقعی نبوغ بازیگری را با نقش «دون ویتو کورلئونه» در فیلم «پدرخوانده» که کارگردان آن «فرانسیس فورد کوپولا» بود به تماشاگران ارائه می دهد که برای آن دومین جایزه اسکار خود را نیز به دست آورد.
براندو در مراسم اسکار در ۲۷ مارچ ۱۹۷۳ همراه یک دختر سرخپوست ظاهر شد. براندو از پذیرفتن جایزه سر باز زد و دختر سرخپوست از طرف او بیانیه ای را خواند که در آن دلیل رد کردن مجسمه را رفتار نادرست با سرخپوستان بومی به خصوص در فیلم های این کشور دانست. رد کردن این جایزه بوسیله براندو باعث ایجاد دوره ای شد که در آن او بیشتر به سیاست اهمیت می داد تا به بازیگری. خیلی ها معتقد بودند که کار او در مراسم اسکار بچگانه بوده و او می توانست با روش های دیگری از سرخپوستان حمایت کند.
براندو موفقیت رویای اش در «پدرخوانده» را با حضور در هیبت مردی میانسال در برابر «ماریا اشنایمر» در فیلم «آخرین تانگو در پاریس» کامل می کند که احتمالا بهترین بازی اش بود و درخشش او عامل اصلی موفقیت فیلم «برناردو برتولچی» است که بهترین فیلم این کارگردان نیز هست. این فیلم براندو را برای بار هفتم نامزد اسکار کرد.
او دهه هفتاد را با ایفای نقش «کوتز» قهرمان فیلم «اینک آخرالزمان» به کارگردانی «کاپولا» به پایان رساند که مشکلات مالی آن، فیلم و کارگردانش را به درد سر انداخت. اما در سال ۲۰۰۳ این فیلم با اضافه شدن پلان های حذفی به صورت محدود با نام «اینک آخرالزمان» و تدوین دوباره به نمایش در آمد.
براندو در دهه هشتاد مدتی از روی پرده ها دور بود. در آن دوران اظهارنظرهای عجیب و غریب پراندوه هم شنیده می شد مثل این جمله که بازیگری حرفه ای پوچ و توخالی است. به هر حال مارلون براندو هرگز از مرکز توجه و ستاره بودن راضی نبود. او در اول کتاب خاطراتش که در سال ۱۹۹۴ به نام «آوازهایی که از مادرم آموختم» منتشر شد، نوشته است که هر چه پول درآورده خرج روان پزشک ها کرده است.
پس از یک غیبت طولانی، براندو در سال ۱۹۸۹ در فیلم «فصل خشک سفید» در نقش یک وکیل روشنفکر سفیدپوست که تبعه آفریقای جنوبی است، ظاهر می شود که از درآمدهای کلانش دست کشیده است.
این نقش هم نامزدی آکادمی را کسب کرد که هشتمین و آخرین افتخار مشابه او بود.
در همان سال یکی از وقایع تلخ و تراژدیک زندگی خصوصی مارلون براندو نیز اتفاق افتاد و آن از این قرار بود که پسرش «کریستیان» به اتهام قتل نامزد خواهر ناتنی اش «داگ درولیت» محاکمه و به جرم قتل عمد به ۱۰ سال زندان محکوم شد. به دنبال این اتفاق در سال ۱۹۹۵، دختر براندو نیز در بیست و پنج سالگی، خودکشی کرد. براندو هیچ گاه زندگی آرام و بی دغدغه ای نداشت و همین موضوع او را مورد توجه رسانه های عمومی قرار می داد. اما یکی از بهترین فیلم های او در آن زمان کمدی «نوآموز» بود که در سال ۱۹۹۰ ساخته و براندو در آن با «متیو بردریک» هم بازی بود و همچنین بازی های زیبای او در «دن ژوان دمارکو» (۱۹۹۵) و «جزیره دکتر مورو» (۱۹۹۶) بیاد ماندنی بود.
آخرین فیلم این ستاره بزرگ یعنی «امتیاز » در سال ۲۰۰۱ ساخته شد که او در برابر «رابرت دنیرو» و «ادوارد نورتون» درخشید. سه نفری که همگی از بهترین بازیگران نسل خود شناخته شده اند اما خلاقیت و سرکشی او بر قوانین حاکم بر سینما چه روی پرده و چه خارج از آن، او را جاودانه کرد و تا کنون هیچ بازیگری نمی تواند ادعا کند که مثل مارلون براندو در ارتقای بازیگری موثر بوده است.
او بیشتر دهه های هشتاد و نود را در تنهایی سپری کرد و اواخر عمر را بیشتر با کمکهای مردمی می گذراند و انگار خاطرات دهه پنجاه که با آن عالم بازیگری را دگرگون کرده است به فراموش سپرده بود.
این اسطوره بازیگری در دوم جولای ۲۰۰۴ در بیمارستان به خاطر چاقی مفرط و ناراحتی ریه، درگذشت. با مرگ او پروژه فیلمی که قرار بود درباره براندو ساخته شود منتقی شد. فیلم «براندو برلندو» درباره جوانی است که به دنبال این بازیگر راهی آمریکا می شود و با کمک خود براندو، فیلمنامه اش بازنویسی شده بود.
برگمن در باره براندو گفته است: «اگر درباره کسانی که در زمان خودشان اسطوره بودند فکر می کنید - افرادی مثل «جیمزدین»، «مرلین مونرو» و «الویس پریسلی»- براندو هم مطمئنا در این همین دسته قرار دارد». مارلون براندو افسانه سینمای قرن ما بود که تماشاگران این عصر را شیفته خود کرد و نسل های آینده را هم شیفته خود خواهد کرد.
نویسنده : فاطمه شیوری
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید