پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

منطق موجهات


منطق موجهات
دکتر موحد شما چند سالی است که درباره منطق موجهات پژوهش می‌کنید و در دانشگاه ادینبورا نیز این مطالعات را پی گرفتید. لطفا درباره این بخش از منطق توضیحاتی بیان کنید.
آنچه منطق موجهات نامیده می‌شود یا معادل انگلیسی آن modal logic یکی از موضوع‌های خیلی قدیمی فلسفه است. برای روشن شدن قضیه لازم است مثالی بزنم.
مثلا صدق جمله “حسن می‌آید” را به انواع و اقسام می‌توانیم مقید کنیم. می‌توانیم بگوییم “حسن ممکن است بیاید” یا “حسن شاید بیاید” یا “حسن باید بیاید” یا “حسن مجاز است بیاید” هر کدام از قیود را که به جمله اضافه کنیم صدقش را مقید کرده‌ایم. و هر کدام منطقی دارد، هرچند شما یک کلمه اضافه کردید. در مورد “حسن ممکن است بیاید” ابهام هم داریم. “ممکن است” در اینجا دو معنا می‌دهد، یکی اینکه آمدن حسن امری است ذاتا امکانی؛ هیچ ضرورتی برای آمدنش نیست و یکی معنای معرفتی‌؛ یعنی تا آنجایی که من اطلاع دارم. در اینجا وارد منطق معرفتی می‌شویم یعنی قواعد دیگری غیر از ضرورت و امکان پیش می‌آید یا وقتی می‌گوییم “حسن امروز می‌آید” با منطق زمان سر و کار داریم با قواعد خاص خودش که رشته موضوع جداگانه‌ای است. وقتی هم می‌گوییم “حسن باید بیاید” یا “حسن مجاز است بیاید” این دیگر منطق تکلیفی یا بایایی است که خود داستان دیگری دارد.
تمام اینها را ما Modal logic یا intensional logic می‌‌گوییم و آنچه بیشتر معروف است و از قدیم مطرح بوده است منطق موجهات است، یعنی منطق ضرورت و امکان. بنابراین Modal یا موجه شامل منطق‌های متعددی می‌شود که در اینجا چند نمونه از آنها را برشمردم. حالا اگر منطق ضرورت و امکان را کنار بگذاریم با امری متافیزیکی رو برو می‌شویم که امر معرفتی نیست، به این معنا که آنچه در عالم اتفاق می‌افتد چه بدانم چه ندانم، برای کسانی که اعتقاد به ضرورت و امکان دارند یا اتفاق آنها، رویداد آنها، ضروری است یا ممکن. منطقی که متکفل رسیدن به این مسائل است منطق موجهات نامیده می‌‌شود.
اگر امکان دارد به سابقه تاریخی این منطق هم اشاراتی داشته باشید.
از نظر تاریخی منطق موجهات را هم ارسطو تدوین کرده. گمان نمی‌کنم از خودش ابداع کرده باشد حتما این مسائل بوده.
بعد از ارسطو هم در قرن پنجم بوئتیوس را داریم و آخرین فیلسوفی است که در مسئله منطق موجهات خوب کارکرده و تعبیری زمانی از آن به دست داده است. یعنی به نظر بوئتیوس وقتی می‌گوییم امری ضروری است یعنی در گذشته، حال و آینده بوده، هست و خواهد بود بعد از این دوران، دوران تیره یا قرون سیاه)dark ages( شروع می‌‌شود که تا قرن ۱۱ و به عبارتی تا اواسط قرن ۱۲ ادامه پیدا می‌کند. در همین دوره است که منطق موجهات در فرهنگ اسلامی شکوفا می‌شود.
▪ نمود و پی گیر منطق موجهات در فرهنگ اسلا‌می چه کسانی بودند؟
ـ منطق دانانی مثل ابن‌سینا و بخصوص در قرن هفتم ارموی و کاتبی با کتاب‌هایشان و تحقیقاتشان اوجی به منطق موجهات می‌دهند که به قول رشر در هیچ فرهنگی منطق موجهات به چنین شکوفایی و اوج نمی‌‌رسد.
رشر معتقد است بعضی از مباحث منطق مثل حمل و جهت سور یا جهت dedicto و dere از کشفیات منطق‌دانان مسلمان است. بعد از قرن ۱۲ قرون وسطی را داریم در قرون وسطی از طریق ترجمه آثار دانشمندان اسلام که خود از یونانی به سریانی و از سریانی به عربی ترجمه شده بودند منطق موجهات به لاتین ترجمه می‌‌شود. در قرون وسطی شاهد بررسی‌های خیلی مفصل در اروپا در منطق موجهات هستیم و خیلی به این نکته تکیه می‌کنند که قرون وسطی از لحاظ دلالت‌شناسی بسیار مهم است و جالب اینکه درست به این دلیل مهم است که منطق‌دانان مسلمان به این قسمت پرداخته بودند، یعنی ابن‌سینا به مجرد اینکه وارد ضرورت و امکان می‌شود شروع به توضیح معانی مختلف آن می‌کند و انواع معانی ضرورت و امکان را بررسی می‌کند.
این تلاش بسیار مهم است زیرا زبان عربی مجهز به این مفاهیم نبوده و حتی برای اینکه جملات یونانی منطق موجهات را به زبان عربی ترجمه کنند باید زبان را وضع می‌کردند و در وضع این زبان دچار دشواری‌هایی می‌‌شدند، دشواری‌هایی که هنوز ما با آن روبرو هستیم و ابهام‌هایی که معلوم نیست چه جور باید رفع شود. در هر صورت این دوره بسیار باروری برای منطق است. در اروپا متاسفانه در ایران از قرن هفتم به بعد در منطق موجهات کاراساسی صورت نگرفته است. تنها مکاتباتی بین منطق‌دانان و اهل فن در مسائل فلسفی داریم. رسایل آنها هم هست. خیلی سوالات جانبی هم از یکدیگر کرده‌اند، بخشی از آنها نیز منتشر شده است. در اروپا هم منطق موجهات جایی متوقف می‌‌شود، تا برسیم به اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ که منطق جدید را فرگه و راسل و دیگران پایه‌گذاری می‌کنند.
البته اینها نسبت به منطق موجهات بسیار بی‌توجه هستندو حتی رشر تقصیر متوقف شدن منطق موجهات را تماما به گردن راسل می‌اندازد و می‌گوید این راسل بود که نگذاشت منطق موجهات شکل بگیرد. البته هنوز که هنوز است بعضی مانند کواین با این منطق و اصلا با مفهوم ضرورت و امکان مخالف هستند. کواین می‌گوید ضرورت و امکان در واقع یک نوع وصف موضوع است. بسته به اینکه ما موضوع را چگونه وصف کنیم آن وصف برای آن موضوع وصفی ضروری یا ممکن می‌‌شود. مثالی هم که می‌زند جمله “۹ بزرگتر از ۷ است” می‌گوید اگر ۹ را خود ۹ بگیریم “۹ بزرگتر از ۷ است” صدقش ضروری است، ضرورتا ۹ بزرگتر از ۷ است اما اگر ۹ را تعداد منظومات سیاره شمسی بگیریم دیگر نمی‌توانید بگویید “تعداد سیارات منظومه شمسی ضرورتا بزرگتر از ۷ است” ممکن بود ۱۰ تا باشد یا کمتر۹/ ۱۰ ضرورتی نیست که تعداد سیاره‌ها بیش از ۷ باشد.
در اینجا ضرورتی ندارد. البته در این زمان در تاریخ منطق اتفاق جالبی می‌افتد. لوئیس که منطق‌دانی آمریکایی است حس می‌کند که شرایط صدق ترکیبات شرطی به شکلی که راسل و دیگران شرایط صدق و کذب آنها را معین می‌کنند، قانع کننده نیست. به عقیده لوئیس باید بین مقدم و تالی ترکیب شرطی ارتباطی باشد و این ارتباط را فکر می‌کند با مفهوم ضرورت می‌توان توضیح داد. جمله “اگر امروز یک شنبه است فردا دوشنبه است”، در صورتی صادق است که بین مقدم و تالی ضرورتی باشد یعنی امکان نداشته باشد که فردا دوشنبه باشد ولی امروز یک شنبه نباشد. لوئیس ۸ تا دستگاه اصل موضوعی برای منطق موجهات وضع می‌کند. این دستگاه‌ها خیلی معروف هستند.
▪ اکنون یک مفهوم به نام ضرورت و امکان داریم و ۷ ، ۸ دستگاه اصل موضوعی حالا این مسئله پیش می‌آید که این دستگاه‌ها چه فرقی باهم دارند؟
ـ برای اینکه روشن‌تر بگویم، بگذارید ۵ اصل معروف منطق موجهات را برایتان شرح دهم. یک اصل آن این است که اگر قضیه‌ای ضرورتا صادق باشد صادق است، بدون ضرورت هم صادق است. یک اصل این است که اگر قضیه‌ای ضرورتا صادق باشد به طور امکان هم صادق است، وقتی ضروری باشد ممکن هم هست. یک اصل دیگر این است که اگر قضیه‌ای ضرورتا صادق ضروری بودن آن هم ضروری است. یک اصل دیگر این است که اگر جمله‌ای صادق باشند باشد امکان صدقش هم ضروری است. اصل پنجم هم این است که اگر چیزی ممکن باشد امکانش ضروری است. ما با این پنج اصل می‌توانیم ۳۲ دستگاه اصل موضوعی بسازیم. یکی از تحقیقات مهم منطق‌دانان قرن بیستم این است که ثابت کردند از این ۳۲ دستگاه ۱۵ دستگاه مستقل است و ۱۷ دستگاه دیگر معادل آن ۱۵ دستگاه هستند.
▪ ما چنین دستگاه‌هایی داریم می‌خواهیم بدانیم چه تفاوت‌هایی با همدیگر دارند. از لحاظ صوری که علائمی هستند روی کاغذ ولی از لحاظ دلالت‌شناسی و ارجاع به مسائل متافیزیکی چه فرق‌هایی باهم دارند؟
ـ مهمترین کاری که در این زمینه انجام شده در نیمه دوم قرن بیستم است که سول کریپکی دلالت شناسی منطق موجهات را پایه‌گذاری می‌کند. با الهام از حرف لایب نیتس که می‌گوید جمله‌ای ضروری است که در تمام جهان‌های ممکن یا در تمام اوضاع و احوال صادق باشد و جمله‌ای صدقش ممکن است که لااقل در یک اوضاع و احوال بتوانیم بگوییم صادق است او به کمک این تعریف و تکنیک‌های دیگر که فنی است و من وارد آن نمی‌شوم این دستگاه‌ها را از هم جدا می‌کند، یعنی می‌گوید این نظام‌ها تفاوتشان در این است که از لحاظ دلالت‌شناسی باهم تفاوت دارند. اصالت کاری که کریپکی کرده البته محل بحث و نزاع است. مسئله این است که این کار کریپکی است یا الهام از استیک کنگر که یک منطق‌دان نروژی است.
واقع این است که آن دانشمند نروژی قبل از کریپکی این دلالت‌شناسی را کشف کرده و منتشر هم کرده بود و داکفین فولسدال فیلسوف نروژی معاصر به تهران هم که آماد (سال ۱۳۶۹) می‌گفت من این کتاب را به کریپکی نشان دادم و کریپکی هم گفت خواندن آن به دلیل علائم ناآشنای آن برایش مشکل بوده است. ولی در هر صورت این دلالت‌شناسی به نام کریپکی معروف شده . هین تیکا هم این دلالت ‌شناسی را برای منطق‌معرفتی آورده ولی از آنجا که تقریر کریپکی از همه جالب‌تر است و کارهای مهم دیگری نیز کرده به اسم سمانتیک کریپکی معروف شده است. این مختصری بود از مفهوم ضرورت امکان و سیر تاریخی آن.
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید