پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

سخنانی صریح با رهپویان سنت روشنفکری دینی


سخنانی صریح با رهپویان سنت روشنفکری دینی
گمان من بر این است که ما در ایران برای نشان دادن اینکه به لحاظ فکری و عملی از وضعیت ایده‌آلی برخوردار نیستیم نیازمند استدلال‌های پیچیده و شواهد بی شمار نیستیم. همچنین برای نشان دادن این واقعیت که شکاف توانایی‌های اقتصادی ما با جهان پیشرفته به صورت فزاینده‌ای رو به گسترش دارد نیز چندان با مشکل روبرو نیستیم. کافی است به گزارش جان فورن در کتاب مقاومت شکننده مراجعه کنیم که نشان‌ می‌دهد در حالی که حتی تا سال‌های پایانی قرن شانزدهم تولید سرانه ما تقریباً همطراز کشورهایی مانند انگلستان و فرانسه بوده است. از آن زمان به بعد مرتباً به سمت حاشیه نظام جهانی رانده می‌شدیم.
در میان کسانی که با رویکرد تاریخی مسئله توسعه‌نیافتگی ایران را ردگیری کرده‌اند چند نقطه عطف تاریخی مطرح است که انتظار می‌رفت پس از آنها ما به هوش بیاییم و با شناخت و بصیرت کافی از خود و اوضاع زمانه و با مشخص کردن نسبت خود با اقتضائات زمانه گام‌هایی با سرعت قابل قبول به سمت بهبود وضعیت برداریم صرفنظر از آنکه کدامیک از آن نقاط عطف را نقطه آغازین یا مهمترین نقطه عطف به شمار آوریم، می‌توانیم با اطمینان بگوییم که در طی نزدیک به دو قرن گذشته در عرصه عملی کوشش‌های فردی و گروهی بی‌شماری در این زمینه صورت گرفته است که هر کدام از آنها دستاوردهای مقطعی نسبتاً قابل توجهی هم به همراه داشته است. اما از نظر پایداری و تداوم با چالش روبه‌رو گشته و به تدریج آن دستاوردهای مقطعی را نیز از دست داده‌ایم.
اینجانب چنین تصور می‌کنم که یکی از درخشان‌ترین جمع‌بندی‌ها در مورد این فراز و نشیب‌های توأم با عدم تحقق انتظارات توسط مرحوم دکتر شریعتی صورت پذیرفته و در جلد چهارم مجموعه آثار ایشان انعکاس‌یافته است . هنگامی‌که این کار با تلاش‌های امثال زنده‌یاد «جلال آل احمد» در ایران و فرانتس فانون، امه سزر، علیون دیوپ، عمار اوزگان و دیگران در خارج از ایران مقایسه می‌شود به روشنی می‌توان دریافت که با وجود آنکه همه این بزرگان تقریباً هم‌عصر بوده‌اند اما کار تحلیلی دکتر شریعتی ذیل عنوان «بازگشت به خویشتن» یک سروگردن از کارهای مشابه صورت گرفته بالاتر است.
امروز نسل ما این توفیق را دارد که به مدد میراث گرانبهای به یادگار مانده از چهره‌های درخشانی همچون آیت‌الله‌شهید دکتر سیدمحمد بهشتی در عین حال که قدردان زحمات دکتر شریعتی است به کاستی‌های تلاش او نیز وقوف قابل قبولی دارد اما سؤال این است که چرا ما نمی‌توانیم همچون شریعتی و اسلاف او روشنگر راه خود و همراهان و هم‌فکرانمان باشیم.
پاسخ اینجانب این است که جریان روشنفکری و به ویژه روشنفکران دینی مسئله خودشناسی را به معنای دقیق و کامل کلمه به درستی درک نکرده‌اند و به همین خاطر ما قادر به انجام قابل قبول وظایف روشنفکری دینی نبوده و نیستیم تعبیری که به عنوان مهمترین مشخصه روشنفکری دینی به صورت مشترک توسط شریعتی، بهشتی، مطهری، بازرگان و همطرازان و هم‌فکران آنها به عنوان مهمترین مشخصه‌های روشنفکری دینی ذکر شده خودشناسی توأم با زمان آگاهی است که با آرمان‌خواهی پیوند خورده و منشأ حرکت می‌شود همانطور که این «خود» از جنبه‌های فردی، اجتماعی و جهانی بایستی به درستی تعریف و فهم شده باشد عنصر «زمان آگاهی» نیز بسیار تعیین‌کننده است و روشنفکر زمان آگاه البته کسی نیست که تابع اندیشه دترمینیسم تکنولژوژیک یا هر «ایسم» دیگری باشد که مضمون اصلی آن ترویج ایدئولوژی «تسلیم» نسبت به واقعیت‌های موجود باشد بلکه آگاهی از واقعیت‌های زمانه کنشگر فعال و آگاه ما یعنی روشنفکر دینی را برمی‌انگیزاند که براساس هویت خودی اقدامات خود را سامان داده و با بصیرت کافی نسبت خود را با تحولات زمانه مشخص کرده و با تکیه بر اصول و ارزش‌ها و آرمانی‌های خود در واکنش به اوضاع تصمیم‌گیری کند.
این مسئله که به طور همزمان از سوی بزرگان روشنفکری دینی معاصر ما همچون شریعتی، بهشتی، مطهری و بازرگان بحث از «اسلام و مقتضیات زمان» به میان می‌آید از این زاویه قابل تحلیل به نظر می‌رسد و مرز آنها را با دین‌باوران متحجر و غیرآگاه نسبت به مقتضیات زمان مشخص می‌سازد.
در طی یکی دو دهه گذشته پدیده شتاب تاریخ و پیشرفت‌های شگرف علمی – فنی ابعاد خیره‌کننده و خارق‌العاده‌ای پیدا کرده است. اما در عین حال و به طور همزمان این ایده نیز به صورت فزاینده مورد توجه قرار گرفته که همزمان با اوج‌گیری دستاوردهای علمی و فنی جدید که رفاه و فراغت بیشتری را با خود به همراه دارد تأملات دینی و متافیزیکی نیز در مقیاس جهانی گسترشی به مراتب فوق‌العاده‌تر پیدا کرده است یعنی بازار دین با روش فزاینده‌ای روبرو شده و پیش‌بینی می‌شود که در آینده این روش افزایش هم پیدا کند اما درست در همین زمان نوعی عقب‌نشینی در این زمینه مشاهده می‌شود که از جهات متعددی قابل تأمل و باعث تأسف است.
با توجه به این ملاحظات مهمترین انتقاداتی که طی نزدیک به دو دهه اخیر به جریان روشنفکری دینی به عنوان یک طیف گسترده از اندیشه‌ورزان ایرانی وارد می‌دانم به شرح زیر است:
۱) روشنفکران دینی ایرانی معاصر عموماً‌ پوست و گوشت و استخوان و هویت و فلسفه وجودی خود را در هم تنیده با نهضت امام‌خمینی می‌دانسته‌اند، اما هنگامی‌که نظام جمهوری اسلامی شکل گرفت دغدغه‌ای در وجود آنها پدیدار شد که یک سر آن دلبستگی تمام عیار به حرکت اسلامی و سر دیگر آن را انتقادهای عمدتاً‌ وارد به «عملکرد» دولتمردان جمهوری اسلامی شکل می‌داد.
دوستان ما در این فرایند راهی که انتخاب کردند مرزبندی تدریجی با بخش دائماً رو به گسترشی از حاکمیت جمهوری اسلامی بود. در این مسیر کسانی آنقدر پیش رفتند که به تدریج مرزبندی با جمهوری اسلامی در نزد ایشان رنگ و بوی مرزبندی با اسلام هم پیدا کرد. گرچه این مسئله فی‌نفسه تأسف‌بار است و نشان از نوعی انفعال و خروج از مقیاس روشنفکری به معنی دقیق کلمه است از یک‌طرف نشان از جدایی تدریجی از جامعه را هم دارد و از طرف دیگر به روشنی منعکس‌کننده این واقعیت است که دوستان حتی بصیرت‌های زمان آگاهانه جهانی نیز در حد نصاب نداشته‌اند.
دست کم گرفتن نقش دین در توسعه ایران و در تحولات جهانی از یکسو به معنای آن است که وجه دینی کوشش‌های فکری و برنامه‌ریزی پژوهشی در میان دوستان افت قابل توجهی حتی نسبت به دهه‌های ۱۳۵۰، ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ پیدا کرده و از سوی دیگر نشان از افت قدرت تشخیص مهمترین روندهای جهانی دارد و از همه مهمتر آنکه نشان می‌دهد ما در شناخت جامعه خود نیز از بصیرت و عمق کافی برخوردار نیستیم.
۲) دست کم گرفتن نقش مردم در حرکت اصلاحی دومین کاستی نظری و اجرایی مهم تلاش‌های روشنفکران دینی ما در طی سال‌های اخیر می‌باشد. همه ما نیک می‌دانیم که فرقی است میان عوام‌زدگی و عوام‌گرایی و عوام‌فریبی با درک مسائل و نیازهای اصلی مردم. برخی دوستان اصلاح‌طلب ما به محض آنکه سیدمحمد خاتمی انتخاب شد به صراحت مصاحبه کردند و اظهار داشتند که چون آقای خاتمی در مبارزات انتخاباتی خود وعده خاصی در زمینه مسائل اقتصادی نداده است پس دولت جدید مسئولیتی در زمینه امور اقتصادی و معیشتی مردم عهده‌دار نیست. گرچه صغرای این عبارت از اساس دچار اشکال است و واقعیت‌های مکتوب نشان می‌دهد که اتفاقاً سیدمحمد خاتمی وعده‌های خیلی مشخص و روشنی در سطوح خرد و کلان در این عرصه داده بود که بعضی از آنها نیز به معنای دقیق کلمه بسیار رادیکال بود و حتی پس از انتخاب شدن نیز وی هنگام ارائه جمع‌بندی خود از بحث‌هایی که تحت عنوان ساماندهی اقتصادی ایران مطرح کرد باز هم، همچنان محور اصلی بحث‌های وی وعده‌های اقتصادی نسبتاً رادیکال،‌ انسان‌گرا و عدالت‌خواهانه بود. اما سخن بر سر این است که آن بخش از روشنفکران دینی که درگیر مسئولیت اجرایی شدند به عنوان یک روشنفکر دینی آیا می‌توانند بگویند که یک دولت حتی اگر وعده انتخاباتی‌اش هم چیز دیگری باشد باید آشکارا ادعا کند که مسئولیتی در قبال معیشت مردم ندارد و اگر چنین کرد آیا نباید بالاخره روزی از سر ارزیابی عملکرد گذشته خویش انتقادی از خود در این زمینه بنماید؟ حتی اگر در قالب گفتمان اصلاحی بخواهیم به این مسئله بپردازیم آیا می‌توان به لحاظ نظری مشارکت سیاسی را به کلی مستقل از مشارکت اقتصادی جدا در نظر بگیریم؟ و در عمل با شرایطی روبرو شویم که از سر اضطرار و استیصال و ناپختگی و ناسنجیدگی به صورت شتابزده ناگزیر به ارائه طرح ضربتی اشتغال شویم و عملکرد چنین طرحی کار را به جایی برساند که حتی مجلس ششم را نیز ناگزیر به مطرح کردن ایده ضرورت تحقیق و تفحص در باب طرح ضربتی اشتغال نماید؟
۳) یکی دیگر از مسائلی که در طی چند ساله گذشته رواج قابل توجهی در میان روشنفکران دینی داشته است برخورد سهل‌انگارانه و سطحی با آموزه اقتصاد بازار است. مطلق‌انگاری در باب فواید رقابت قبل از آنکه پیش‌نیازهای آن فراهم شده باشد و همراستا دانستن آموزه اقتصاد بازار با دموکراسی سیاسی و تصور آنکه هر چیزی را می‌توان به بازار حواله کرد و انتظار داشت که کارکردی مناسب‌تر از شرایط موجود به همراه آورد مهمترین مؤلفه‌های این رویکرد جدید هستند.
بدون تردید هر رویکرد نظری ظرفیت‌ها و قابلیت‌های خاص خود را دارد اما در عین حال می‌بایست پیش‌شرط‌هایی که با تکیه بر آنها قابلیت‌های مزبور امکان تحقق پیدا می‌کنند در کنار کاستی‌ها و محدودیت‌های آن نیز مورد توجه قرار گیرد. این یک مسئله حداقلی است که انتظار می‌رود هر دانش‌پژوه معمولی نیز آنها را رعایت کند تا چه رسد به اندیشه‌ورزانی که داعیه اصلاح جامعه را دارند و خطاهای روش‌شناختی و تحلیلی آنها اگر نه بیشتر از اشتباهات فاحش نظری دولت‌ها حداقل همطراز با آنها می‌تواند خسارات‌بار و دورکننده جامعه از حرکت بالنده و رو به جلو باشد.
شگفت‌آورترین قسمت قضیه آن است که موج شیفتگی این دوستان به آموزه اقتصاد بازار و برخوردهای مطلق‌انگارانه و ایدئولوژی‌زده به آن از نظر زمانی در هنگامی اوج گرفت که در مقیاس جهانی کشتی برنامه تعدیل ساختاری به گل نشسته بود و حتی کارشناسان صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی نیز دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ را «دهه از دست رفته» و «دهه فاجعه‌آفرین» خوانده بودند و سرمنشأ این فاجعه‌آفرینی و از دست‌رفتگی را نیز بی‌مبالاتی در زمینه بکارگیری آموزه اقتصاد بازار می‌دانستند. به راستی دوستان فکر کرده‌اند که چرا حتی صندوق و بانک هم امروز شعار اولویت حکمرانی خوب را مطرح کرده‌اند که البته این ایده هم کاستی‌های جدی خاص خود را دارد و باید در زمان مناسب به آن نیز پرداخته شود.
در شرایطی که به اعتبار تجربه نسبتاً موفقیت‌آمیز چین و تجربه شکست‌بار کشورهای بلوک شرق سابق و بحران شرق آسیا حتی کارشناسان معمولی نیز واقع‌گرایی بیشتری نسبت به حدود توانایی و قابلیت‌های آموزه اقتصاد بازار پیدا کرده بودند شکست برنامه تعدیل ساختاری در مقیاس جهانی و به ویژه در ایران نیز نتوانست بسیاری از دوستان ما را از خواب غفلت بیدار کند.
بدون تردید حرکت به سمت جلو و تلاش در راستای ارتقاء ظرفیت‌های «زمان آگاهی» در میان روشنفکران دینی و گسترش و تعمیق مطالعات ایشان در این زمینه می‌تواند ضریب واقع‌گرایی را نسبت به توانمندی‌ها و محدودیت‌های آموزه اقتصاد بازار افزایش دهد. کافی است این دوستان اندکی به خود زحمت داده و در کنار توجه به واقعیت‌های جامعه امروز ایران، آراء برخی از نظریه‌پردازان برجسته اقتصاد توسعه از جمله آمارتیا‌سن و جوزف استیگلیتز و داگلاس‌نورث را مورد مطالعه قرار دهند تا برایشان محرز شود که در شرایط کنونی پیش‌گامان اصلی توجه به کاستی‌ها و محدودیت‌های آموزه اقتصاد بازار دیگر اقتصاددانان رادیکال به تنهایی نیستند بلکه حتی کسانی‌که از دل اتکا به این آموزه کار علمی خود را شروع کردند و هنوز نیز به برخی از ظرفیت‌های آن برای پیشبرد امور تحت شرایط مشخصی اذعان دارند نیز نکات بسیار آموختنی در اختیار قرار می‌دهند.
غم‌انگیزترین قسمت این ماجرا کوبیدن چشم‌بسته بر طبل خصوصی‌سازی در کشورمان در طی نزدیک به دو دهه گذشته از سوی برخی از این دوستان است. اینجانب در جای دیگری مبانی نادرست تحلیل کسانی که با انگیزه و دغدغه ملی و مستقل از ملاحظات رانت‌جویانه به صورت چشم‌بسته از ایده خصوصی‌سازی در ایران حمایت می‌کرده‌اند را تشریح کرده‌ام اما برای روشنفکران دینی این همه غفلت از واقعیت‌های جامعه خودمان و خوش‌بینی غیرمتعارف به یک ابزار سیاستی و ناآگاهی از تجربیات جهانی در این زمینه به واقع پذیرفتنی نیست به گونه‌ای که حتی از مردمان عادی کشورمان نیز در این زمینه بعضاً‌ عقب‌ افتاده‌اند کافی است به نتایج موج‌های اول و دوم سنجش ارزش‌ها ونگرش‌های ایرانیان مراجعه کنید تا ببینید تحلیل‌های مردم عادی در این زمینه تا چه میزان واقع‌گرایانه‌تر است.
به نظر اینجانب کوتاه‌بینی‌ها و غفلت‌هایی که در زمینه نوع برخورد با «عدالت اجتماعی» و سازوکارهای جدید اعمال «سلطه» طی دو دهه اخیر از سوی برخی از روشنفکران دینی مشاهده شده است با موضوع اخیر یعنی برخورد سهل‌انگارانه و سطحی با آموزه‌ اقتصاد بازار کاملاً مربوط است و در یک فرصت مناسب‌تر می‌بایست به صورت مبسوط‌تری این بحث مورد توجه قرار گیرد که چرا در شرایطی که کارشناسان و نظریه‌پردازان توسعه با اتکا به شواهد بی‌شمار مسئله عدالت اجتماعی را یک متغیر تعیین‌کننده برای توسعه به حساب آورده‌اند. کسانی که به اعتبار ملاحظات دینی خود می‌بایست پیش‌گام و پرچمدار عدالت اجتماعی باشند تا این اندازه حساسیت خود را به این اصل بنیادی از دست داده‌اند. در مورد نظام سلطه نیز «جان کنت گالبریت» در کتاب ارزشمند آناتومی قدرت توضیح داده است که سازوکارهای سلطه به ویژه از دوره انقلاب صنعتی تاکنون همواره پیچیده‌تر و نامرئی‌تر شده است. اگر مردم عادی چون پدیده‌ای را به رأی‌العین نمی‌بینند اصل وجود آن را انکار کنند عجبی نیست اما این امر به همان اندازه که برای ایشان طبیعی است برای اندیشه‌ورزان مصلح به هیچ‌وجه پذیرفتنی نیست و نشان می‌دهد که آگاهی ما از زمانه‌ای که در آن به سر می‌بریم گاه حتی به طور نسبی از آگاهی روشنفکران دوران‌های قبل به مراتب کمتر شده است مراجعه به آثار چهره‌های بزرگ روشنفکری دینی همچون «سید حسن مدرس» در این زمینه می‌تواند بسیار الهام‌بخش باشد.

کلام آخر
اینجانب شهید مطهری و شهید بهشتی را در کنار دکتر شریعتی به عنوان برجسته‌ترین روشنفکران دینی معاصر می‌شناسم. شهید مطهری نزدیک به چهل سال پیش هنگامی که در باب ریشه‌های عقب‌افتادگی مسلمین تأمل می‌کرد به صراحت اظهار می‌دارد که انکار اصل عدل و تأثیر کم و بیش این مسئله مهم در افکار مهمترین عامل پیش‌گیرنده از رشد فلسفه اجتماعی اسلام و فاصله گرفتن آن از مبانی عقلی و علمی بوده و بیشترین آسیب‌ها را به فقه ما وارد ساخته و فقهی ایجاد کرده غیرمتناسب با سایر اصول اسلام و بدون اصول و مبانی و بدون فلسفه اجتماعی را از دیدگاه ایشان بی‌توجهی به کار جدی بر روی مسئله عدالت اجتماعی سبب رکود تفکر اجتماعی در میان فقهای ما گردیده است.
شهید بهشتی نیز در زمینه جایگاه اندیشه آزادی در اسلام به صراحت اظهار می‌دارد: «نقش خدا به عنوان مبدأ هستی و آفریدگار «فعال لما یرید»، نقش پیامبران به عنوان رهبران و راهنمایان است، نقش امام به عنوان زمامدار و مسئول است و مدیر جامعه نقشی است که باید به آزادی انسان لطمه وارد نیاورد. اگر این نقش‌ها بخواهد به آزادی انسان لطمه وارد بیاورد برخلاف مشیت خدا عمل شده است.»
ایشان در ادامه تصریح می‌کنند که به گواه قرآن در آیات متعدد اگر خدا می‌خواست مشرکین، مشرک نشوند می‌توانست چنین کند و بعد هم مشرکین مشرک نمی‌شدند ولی قرار بر این بود که اینها بتوانند مشرک شوند.
مرحوم دکتر شریعتی نیز در کتاب ارزشمند بازگشت خود سخن از معجزه خودشناسی و زمان آگاهی برای کشورهای عقب‌افتاده به میان می‌آورد و در این راستا به ویژه برای روشن‌فکران دینی نقش و مسئولیتی خطیر در نظر می‌گیرد که مهمترین مؤلفه آن عقلانی‌سازی ذهنیت‌ها و تنظیم روابط انسانی و اجتماعی براساس عقلانیت و دیانت است.
گمان اینجانب بر آن است که راه نجات جامعه ما همچنان ترویج آن قرائنی از دین است که ترکیبی خردمندانه از عقلانیت، عدالت و آزادی را سرلوحه برنامه پژوهشی و مبارزات اصلاحی خود قرار داده باشد. اینکه ما نسبت به آنچه که به نام دین صورت می‌پذیرد و با گوهر دین و روح قرآن و سیره پیامبر اکرم و امامان معصوم فاصله‌ای آشکار دارد بخواهیم مرزبندی داشته باشیم نه تنها توجیه‌کننده عقب‌نشینی ما از دین‌محوری و عقل‌محوری و عدالت‌محوری و آزادی محوری نیست بلکه حکایت از آن دارد که باید بر ژرف‌کاوی‌ها و اقدامات اندیشیده خود به مراتب بیش از پیشینیان بیفزاییم نه آن‌که در هیچ‌یک از این زمینه‌ها عقب‌نشینی کنیم و میدان را برای دیدگاه‌های تحجر‌آلود، تعصب‌زده و ناآگاه نسبت به زمان خالی بگذاریم که اگر چنین کردیم بیشترین جفا را به خود و دین خود و کشور خود روا داشته‌ایم و چنین مباد.
منبع : مؤسسه مطالعات دین و اقتصاد


همچنین مشاهده کنید