پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

درباره حمله هوایی اسرائیل به سوریه


درباره حمله هوایی اسرائیل به سوریه
چندی پیش شاهد انجام حمله هوایی یک جنگنده اسرائیلی به مرزهای غربی سوریه بودیم ، امری که مشابه آنرا در بامداد ۵ اکتبر ۲۰۰۳ نیز شاهد بودیم. در آن مقطع اسرائیل به بهانه حمایت سوریه از گروههای به اصطلاح تروریستی حماس و جهاد اسلامی با حمله به مراکز اموزشی این دو گروه یا به عبارت بهتر اردوگاههای آوارگان بی پناه فلسطینی سعی داشت تا پیام واضحی را به سوریه بدهد.در ان مقطع حمله هوایی رژیم صهیونیستی با مخالفت های گسترده بین المللی و تهدید سوریه به اتخاذ پاسخ نظامی در برابر اسرائیل مواجه گردید.
تنها حامی اسرائیل در آن مقطع آمریکا بوده که جرج بوش بلافاصله پس از شنیدن حمله هوایی اسرائیل به سوریه آنرا تایید و در راستای مبارزه با تروریسم قلمداد کرد.برای حمله اسرائیل در ان مقطع دلایل زیادی بر شمرده شده است که از مهمترین آنها می توان به وارد آوردن فشار بر سوریه برای توقف حمایت از جهاد اسلامی و حماس ، تضعیف عقبه انتفاضه ، سرپوش نهادن بر مشکلات درونی ، فرار روبه جلو از شکستهای پی در پی در عرصه داخلی جلوه دادن اسرائیل به عنوان متحدی کارامد برای ایالات متحده و تامین گر منافع ملی آن و...نام برد.
در این مقاله برآنیم تا ضمن بررسی مقایسه ای میان دو حمله هوایی اسرائیل به مرزهای سوریه به شناختی درست از ماهیت وضعیت کنونی منطقه و عملکرد رژیم صهیونیستی و کشف اهداف حقیقی آن دست یابیم.
● پیشینه تاریخی تهاجمات اسرائیل :
خاورمیانه در طول سال‌های قرن بیستم و خصوصا پس از جنگ جهانی دوم و با پیدایش رژیم صهیونیستی، همواره یکی از بحران‌زاترین مناطق جهان بوده است و این مسئله دو علت اساسی دارد، اول وجود کشورهای عمده تولید کننده انرژی جهان در این منطقه و دوم حساسیت و موقعیت ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک خاورمیانه.
سیاست ابرقدرت‌ها در دوره جنگ سرد همواره در راستای دستیابی آسان به منابع انرژی و تحت سلطه در آوردن کشورهای خاورمیانه بوده است. وجود رژیم صهیونیستی برای کشورهای غربی عامل تقابلی در رقابت ابرقدرت‌های شرق و غرب شده بود؛ به طوری که شوروی سابق در راستای مخالفت و تضاد با غرب، از کشورهای عربی حمایت گسترده می‌کرد و تامین کننده اصلی تجهیزات نظامی و دفاعی آنها بود.
در راستای سیاست حفظ وضع موجود، محافظت از سرزمین‌های اشغال شده و حفظ برتری نظامی و تسلیحاتی، رژیم صهیونیستی علاوه بر جنگ‌های اعراب و اسرائیل در سالهای۱۹۴۸،۱۹۶۷ و۱۹۷۳ به حملاتی محدود نیز به کشورهای همسایه دست زده است که از جمله آنها می‌توان به حمله هواپیماهای جنگنده این رژیم در سال۱۹۸۱ به تاسیسات هسته‌‌ای «اوزیراک» عراق اشاره کرد. همچنین در سال ۱۹۸۲ این رژیم به بهانه این که نیروهای ضداسراییلی سازمان آزادی بخش فلسطین در لبنان آموزش می‌بینند و علیه مواضع اسرائیل دست به حملات مسلحانه می‌زنند، به جنوب لبنان حمله کرد و با همکاری فالانژهای لبنان حتی موفق به تسخیر بیروت نیز شد، اما تحت فشارهای بین‌المللی مجبور شد تا به جنوب لبنان عقب نشینی کند. با این حال ارتش اسرائیل در سال ۲۰۰۰ میلادی با مقاومت نیروهای حزب الله لبنان بالاخره ناچار شد که از جنوب لبنان نیز عقب‌نشینی کند و همچنین در نبرد ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶ بر علیه لبنان مجبور به پرداخت هزینه سنگینی شد که امروزه در باتلاق حاصله از مشکلات ناشی از همین جنگ دست و پا می زند.
همچنین در سال ۱۹۵۶ این رژیم به همراه انگلیس و فرانسه در مخالفت با ملی شدن کانال سوئز توسط جمال عبدالناصر از طریق شبه جزیره سینا به مصر حمله کرد که اگر تهدید شوروی به حمایت از مصر نبود به احتمال قوی ملی شدن کانال سوئز که منافع حیاتی برای مصر داشت، با شکست مواجه می‌شد. جنگ‌های اصلی اعراب و اسرائیل در سال‌های ۱۹۴۸، ۱۹۶۷ و۱۹۷۳ هر چند با پیشدستی اعراب آغاز شد اما با توجه به حمایت‌های گسترده نظامی و اطلاعاتی غرب به این رژیم با شکست اعراب خاتمه یافت و قسمت‌هایی از سرزمین این کشورها ضمیمه سرزمین‌های اشغالی شد؛در سال ۱۹۶۷ نیز کرانه باختری رود اردن و صحرای سینا و نوار غزه که متعلق به مصر بودند و همچنین بلندی‌های جولان سوریه به اشغال رژیم صهیونیستی در آمد. البته با توافقنامه‌های کمپ دیوید در سال ۱۹۷۸ صحرای سینا به مصر عودت داده شد اما در عوض خروج مصر از صف اعراب ضربه سنگینی به مقاومت آنان در مقابل رژیم صهیونیستی وارد کرد و انسجام صف اعراب را مختل کرد.
کاهش حمایت‌های گسترده اعراب از فلسطینی‌ها و این که فلسطینی‌ها پی‌بردند باید خودشان به مقاومت برخیزند و اتکا به هیچ دولت خارجی نداشته باشند و همچنین ناامیدی از تشکیلات خودگردان موجبات شروع انتفاضه در سال ۲۰۰۰را فراهم آورد که تاکنون عملیات‌های شهادت طلبانه جزء جدایی ناپذیر آن بوده است. شاید بتوان گفت هیچ عاملی طی ۶ دهه گذشته به اندازه این عملیات‌ها رژیم صهیونیستی را با بحران مواجه نکرده است چرا که باعث شده موج مهاجرت به سرزمین‌های اشغالی روندی معکوس یافته، در بلندمدت به ضرر رژیم صیهونیستی عمل نماید.
به هر حال اشغال بلندی‌های جولان توسط رژیم صهیونیستی علت اصلی اختلاف سوریه با اسرائیل می‌باشد و سوریه بارها اعلام کرده است که تا اسرائیل بلندی‌های جولان را تخلیه نکند حاضر به صلح نیست. در این رابطه در سال ۱۹۹۲دولت اسحاق رابین، نخست‌وزیر سابق اسرائیل برای اولین بار به سوریه پیشنهاد بازگرداندن قسمتی از این بلندی‌ها را ارائه داد که سوریه در جواب بازگرداندن کامل این منطقه را به عنوان پیش‌شرط هرگونه تسویه مسالمت‌آمیز با اسرائیل عنوان کرد.
دو سال بعد، در سال ۱۹۹۴ رابین طرح مرحله‌ای خروج از بلندی‌های جولان را اعلام کرد و حافظ اسد نیز برای اولین بار به صورت علنی خواستار روابط صلح‌آمیز و طبیعی با اسرائیل شد.
ترور اسحاق رابین در سال ۱۹۹۵ و روی کار آمدن نتانیاهو از حزب لیکود و اتخاذ استراتژی جدید اسرائیل نسبت به اعراب، مناسبات تل آویو ودمشق دو کشور را وارد مرحله‌ای بحرانی کرد.
پس از انتخابات می ۱۹۹۹ و روی کار آمدن ایهود باراک نشانه‌هایی از گرمی روابط بین اسرائیل و سوریه دیده شد، به‌طوری‌که ایهود باراک و حافظ اسد اظهارات بی‌سابقه‌ای را در تمجید از یکدیگر بیان داشتند.
در این راستا مذاکرات بین ایهود باراک نخست‌وزیر اسرائیل و فاروق‌ الشرع وزیر امور خارجه سوریه در پنجم ژانویه ۲۰۰۰ در شهر شپردز تاون ایالات‌متحده آغاز شد. این مذاکرات هم به دلیل اختلاف‌نظر در مورد ترسیم مرزها به جایی نرسید.
در هر حال با روی کار آمدن شارون و اتخاذ سیاست‌ تهاجمی وی، روابط تل آویو ودمشق بار دیگر به سردی و حتی دشمنی بیشتر گرایید و پس مرگ سیاسی آریل شارون و روی کارآمدن ایهود اولمرت به جای وی تلاشهای بسیاری برای برقراری تماسهای مجدد با طرف اسرائیلی حاصل گشت که تا کنون ناموفق بوده است .پس از شکست مفتضحانه این رژیم از ملت بزرگ لبنان و از دست دادن هیمنه افسانه ای ارتش بار دیگر سعی گردید تا با کشاندن سوریه به میز مذاکره با اعطای بخشی از بلندی های جولان ،این کشور را از جمهوری اسلامی ایران جدا کند که این امر هم با عدم موافقت طرف سوری ناکام ماند.
● چرایی حمله به سوریه :
از مدل حمله ای که بر ضد سوریه انجام شد اینطور بر می آید که اسرائیل قصد تست کردن ارتش سوریه را در سر داشته تا احتمالا در صورت موفقیت به یک حمله غافلگیر کننده بر ضد سوریه مبادرت ورزد و با اشغال بخشهای از خاک این کشور ،دست بالا را در مذاکرات بعدی که به منظور رسیدن به چارچوبی برای صلح می باشد را داشته باشد دقیقا بلایی که بر سر مصر آمد وآن را از آغوش کشورهای عربی و اسلامی جدا کرد.
هرچند تا کنون موضع روشنی از سوی مقامات رژیم صهیونیستی برای چرایی این حمله صورت نگرفته و امروزه شاهد نوعی سکوت مرگبار در مجامع بین المللی می باشیم اما با در نظر گرفتن شرایطی که رژیم صهیونیستی در ان قرار دارد می توان در حد توان به نوعی تحلیل محتوایی از این حمله دست یافت.
در ابتدا عنوان شد که هواپیما احتمالا ترکی و یا آمریکایی بوده و متعلق به اسرائیل نبوده سپس اعلام گردید که این پرواز غیر عمدی و بدون هماهنگی صورت گرفته و در همان مقطع ایهود اولمرت در کنفرانسی خبری از اتفاق افتادن این واقعه اظهار بی اطلاعی کرد و در پاسخ به سوال خبرنگار اذعان داشت که چیزی در این مورد نمی داند و از خبرنگار پرسید در مورد چه چیزی سوال می کند؟!
اینکه این حمله با هماهنگی ستاد مشترک ارتش رژیم صهیونیستی انجام شده شکی در آن نیست چراکه در مقطع حساس کنونی که نیروهای دو طرف به حالت آماده باش درآمده اند وقوع کوچکترین جرقه می تواند آتش جنگ دیگری را در منطقه شعله ور سازد که با توجه به بالارفتن توان موشکی سوریه و نیز ساختار دفاعی ارتش این کشور که می تواندجنگ با اسرائیل را به حالت فرسایشی تبدیل کند (امری که در صورت اتفاق افتادن آن می تواند اسرائیل را به نابودی بکشاند چراکه قدرت مانور ارتش این رژیم در حملات برق اسا می باشد و اصولا ارتش رژیم صهیونیستی برای انجام جنگهی فرسایشی پی ریزی نشده) لذا نظر به ضرورت حفظ آرامش در مرزهای این کشور با سوریه و پرهیز از هرگونه حرکتی که حساسیت طرف سوری را بر انگیزد قاعدتا بایستی در دستور کار ارتش این رژیم جعلی قرار گرفته باشد.
سوالی که اینجا مطرح می شود این است که چرا با وجود به سر بردن اسرائیل در موقعیت خطرناک کنونی این رژیم تصمیم به انجام حمله هوایی بر ضد طرف سوری کرده است؟
به نظر می رسد می توان برای تحلیل رفتاری طرف اسرائیلی بتوان سناریوهای محتملی را پی ریزی کرد که در ذیل به آنها اشاره می شود :
با توجه به محدود بودن حمله صورت گرفته و انتظار پاسخ محدود سوریه به این حمله می توان برای آن این توجیه را فراهم اورد که این حمله تنها یک حرکت نمایشی از سوی اسرائیل می باشد که با هدف کارامد جلوه دادن ارتش این کشور (آن هم در موقعیتی که اعتماد مردمی از ارتش به دلیل شکست در جنگ ۳۳ روزه و نیز در مواجه با نیروهای مقاومت در غزه سلب گردیده )،صورت پذیرفته باشد.
هرچند انتخاب گزینه سوری برای انجام این حمله می توانست تبعات سنگینی برای اسرائیل در پی داشته باشد اما انجام آن به نحوی صورت پذیرفته که سوریه را برای انجام پاسخ نظامی مورد تردید قرار داده و لذا با نگاهی بر جو رادیکالیزه داخل در اسرائیل انجام این حمله قابل فهم خواهد بود.این سناریو محتملترین سناریوی موجود برای تبیین حمله هوایی اسرائیل به سوریه می باسد.
اسرائیل قصد دارد با تحریک سوریه ،این کشور را وارد درگیری جدیدی با اسرائیل کند ،درگیری که متعاقب ان پای ایران را هم به منازعه باز کند و در نهایت با ورود امریکا به صحنه نبرد اتقافی که در جنگ جهانی دوم افتاده را تکرار کند.
هرچند احتمال وقوع این سناریو نسبت به سناریوی اول بسیار کمتر است اما این سناریو می تواند در خور تامل واقع شود.اتفاقی که در جریان جنگ دوم جهانی رخ داد از این قرار بوده که انگلستان با تحریک نیروهای ژاپنی برای حمله به بندر پرل هاربور و در نتیجه ان صدمه دیدن ناوهای جنگی امریکایی توسط بمباران نیروی هوایی ارتش ژاپن ، آمریکا که تا اواسط جنگ از ورود به ان اجتناب می کرد و به دکترین مونروئه (دکترین انزواگرایانه) پایبند بود برای ورود به جنگ و برهم زدن توازن قوا در جنگ وارد عرصه شود و ورق جنگ را به نفع متفقین برگرداند.اسرائیل هم سعی دارد با ایجاد منازعه ای که یک طرف آن ایران و سوریه قرار دارند و در طرف دیگر اسرائیل و آمریکا قرار دارند ،با استفاده از دارا بودن شریکی قدرت مند چون امریکا بتواند این دو دشمن استراتژیک خود را در منطقه از بین ببرد.
در نقد این سناریو باید عنوان داشت اگر اسرائیل واقعا خواهان گشانیدن جنگ بر ضد ایران است چرا زنامی که جناب آقای احمدی نژاد در آغاز جنگ ۳۳ روزه اولتیماتوم به این رژیم داد همان موقع صحنه جنگ را گسترش نداد ؟آیا به علت درگیریآمریکا در عراق از حضور آمریکا در کنار خود اطمینان نداشت و بیم آن داشت که در یک نبرد نابرابر تنها باقی بماند؟ آیا این تضمین هم اکنون برای اسرائیل فراهم امده؟ آیا ارتباطی میان حمایت دوباره آمریکا از این رژیم در جنگ آتی و نزدیکی انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا وجود ندارد ؟
در این سناریو اسرائیل سعی کرده است با تست کردن ارتش صوری و چنگ و دندان نشان دادن به آن فکر هرگونه انجام حمله را از ذهن طرف سوری بیرون براند ،این سناریو برآمده از ترسی است که پس از شکست این رژیم در جنگ ۳۳ روزه بر اسرائیل سایه افکنده است و آن وحشت از حمله نیروهای سوری به اسرائیل برای بازپس گیری بلندی های جولان می باشد ، البته بین این وحشت و دستیابی جمهوری اسلامی ایران به فن اوری صلح امیز هسته ای ارتباط نزدیکی وجود دارد ، صهیونیستها بیم آن دارند تا توازن هسته ای در منطقه بر قرار شود و در آنصورت ایران با اعطای ضمانت به طرف سوری برای حمایت از آن جواز حمله سوریه به بلندی های جولان را به این کشور داده باشد و لذا این حرکت نوعی مانور برای آماده نشان دادن ارتش اسرائیل به شمار می رود تا سوریه را از انجام چنین حمله احتمالی بر حذر بدارد.
● نتیجه گری و جمع بندی :
با توجه به مطالبی که در بالا عنوان شد اینطور می توان نتیجه گیری کرد که اولا حمله هوایی اسرائیل به سوریه هدفمند بوده و ثانیا دلایل متعددی منجمله آماده جلوه دادن ارتش برای رویارویی های آتی اسرائیل با هر طرفی ، انحراف افکار عمومی در داخل اسرائیل از شکست این رژیم از نیروهای حزب ا.. و سرپوش نهادن بر آن ،تست کردن میزان امادگی سوریه برای ورود به جنگ آتی ، فشار بر سوریه برای به صلح رسیدن با این رژیم و قطع حمایت از جنبشهای جهادی که در داخل سوریه حضور دارند و در نتیجه تضعیف مقاومت ملت فلسطین در داخل اراضی اشغالی و... در این خصوص وجود دارد.
کسری صادقی زاده
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید