شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


کاشکی می شد سکوتمو کودک فردا بشکنه


کاشکی می شد سکوتمو کودک فردا بشکنه
حسین زمان بایکوت خودخواسته و البته توافقی اش(!) را مجدد بایکوت کرده و این بار تصمیم دارد پرانرژی تر از گذشته در عرصه موسیقی پاپ و موسیقی ارزشی فعال باشد. او زمانی تنها با چهار آلبوم جزو پرکارترین خوانندگان بود و کنسرت هایش از شلوغ ترین و پرحرف و حدیث ترین کنسرت ها به شمار می آمدند. اما این روزها، بعد از چهار سال سکوت هنری، پنجمین آلبومش را به بازار فرستاده، آلبومی که فضای مدرن تری را نسبت به آلبوم های گذشته دارد.
استاد مخابرات،الکترونیک و کامپیوتر دانشگاه کیش به مخاطبان موسیقی اش احترام بسیاری می گذارد و اعتقاد دارد هنرمند باید برای مخاطبش چه از نظر نوع موسیقی و چه شیوه ارائه آن ارزش قائل شود. سیاسی ترین خواننده بعد از انقلاب، خود را سیاسی نمی داند و معتقد است تنها در برابر اتفاقات جامعه از خود احساس مسئولیت نشان داده است.
● از بایکوت تا شروعی دوباره
▪ شما ناگهان از موسیقی کنار کشیدید؟ این کار تعمدی بود؟
ـ عامدانه بود. من در مقطعی به دلیل روش غلط ][ در عرصه کارهای هنری و برخورد با جامعه هنری و حتی سیاسی کردن بعضی از کارها، اعتراض داشتم که چون به آنها عمل نشد تصمیم گرفتم از این فضا دور باشم. یعنی وقتی نتوانستم این رویه به نظر خودم غلط را اصلاح کنم، ترجیح دادم که خودم در آن فضا نباشم.
▪ یعنی خودتان، خودتان را بایکوت کردید؟
ـ دقیقا. این پیشنهاد از طرف خود من بود که البته در همان مقطع مسئولان وقت موسیقی هم چنین پیشنهادی را مطرح و از آن استقبال کردند و با هم به چنین تجربه ای رسیدیم که مدتی در عرصه موسیقی فعال نباشم. به خاطر تفکرات، ایده آل ها و آرمان های من که با مجموعه آن رسانه هم خوانی نداشت، چنین پیشنهاد و خواسته دوطرفه ای به وجود آمد و نتیجه این شد که من چهار پنج سال در صدا و سیما و عرصه موسیقی فعال نباشم. به هر حال من یک فرصت عالی تبلیغاتی را از دست دادم. البته خودم هم می دانستم که چنین اتفاقی می افتد. خیلی از دوستان به من گفتند که با این کار مرگ هنری خودم را باعث شده ام، ولی حضور به هر قیمتی برای من مهم نبود. من برای مقام و جایگاه و پول به این عرصه نیامده ام. من منبع درآمدم از خوانندگی نیست.
▪ درباره خودتان که گفتید، ولی منطق مسئولان موسیقی آن رسانه برای چنین پیشنهادی چه بود؟
ـ منطقشان مشخص بود. آنها می گفتند من برخی اوقات به چیزهایی اعتراض می کنم که این اعتراض ها به زعم آنها سیاسی بود و با سیاست های آنها هم خوانی نداشت. آنها گفتند به کسی که چنین تفکراتی را دارد، اجازه استفاده از تریبون خودمان را نمی دهیم. به نظر من، نظرات دو طرف برای خودشان منطقی و محترم بود.
▪ یعنی فقط به خاطر عدم حضور در آن رسانه کلا قید آلبوم های موسیقی را هم زدید؟
ـ من همیشه گفته ام، با وجود تمام مشکلات و محدودیت هایی که وجود دارد، بهترین وسیله تبلیغات و حضور هنرمندان عرصه موسیقی باز هم همان رسانه است. وقتی شما در آنجا حضور نداشته باشی به قول بازاری جماعت، دیگر در بورس نیستی و تهیه کننده ها به سراغت نمی آیند و ... تحریم چهار ساله خودم و از دست دادن بهترین موقعیت ها و رفتار نکردن مثل بسیاری از دوستان که همه چیز را می پذیرند و حتی تحمل از دست دادن یک دقیقه از حضورشان در آن رسانه را ندارند، به نظرم کافی بود تا من در حد خودم اعتراضم را بیان کنم.
در آن دوره هم از طرف طرفدارانم در فشار بودم که آلبومم را زودتر به بازار بفرستم. از طرف دیگر افرادی که به دنبال حذف حسین زمان از عرصه خوانندگی بودند به هدفشان رسیده بودند و داشتند از آن مطمئن می شدند. چون نه در رسانه ها حضور داشتم و نه مجوز و اجازه برگزاری برنامه زنده و کنسرت را داشتم و نه آ لبومی از من به بازار می آمد. من دو راه بیشتر نداشتم، یا باید حذف می شدم و مرگ هنری ام را می پذیرفتم یا راهی پیدا می کردم که با وجود پایبند بودن به افکار و عقایدم، حضور مجدد داشته باشم و اجازه ندهم که کسانی که به دنبال خط زدن من بودند به هدفشان برسند.
▪ انتخاب شرکت سروش برای انتشار آلبوم آخرتان هم در ادامه همین روند حضور مجدد بود؟
ـ زمانی که مسئولان جدید سازمان حسن نیتشان را نشان دادند و پیشنهاد همکاری مجدد را مطرح کردند، پذیرفتم که همکاری داشته باشم و این کار از طریق شرکت سروش انجام گرفت. شاید این اولین گام من بود که من هم از طرف خودم حسن نیتم را نشان بدهم.
▪ یعنی این آلبوم را سفارشی ساخته اید؟
ـ نه اصلا، این آلبوم مال چهار سال قبل بود و تمام قطعاتش آماده بود. زمانی که کار را از من خواستند، من کار آماده را به آنها واگذار کردم و هیچ قطعه سفارشی نخواندم و نساختم.
▪ در بین قطعات ارائه شده از طرف شما، قطعاتی هم بودند که با سیاست های سازمان و شرکت موسیقی تحت پوشش آن سازمان هم خوانی نداشته باشد؟
ـ نظر من تعیین کننده قطعات حاضر در آلبوم بود. البته به نظر خودم دو قطعه را حذف کردم که موضوعی عاشقانه داشتند و من از ملودی و تنظیم هایش راضی نبودم
▪ در لابه لای حرف هایتان گفتید حمایت صدا و سیما را در بورس بودن یا نبودن خوانندگان تعیین کننده می دانید...
ـ بله، البته من خوانندگانی را که صدا و سیما نقشی در تبلیغشان نداشته باشند، نمی شناسم. اغلب کسانی که مطرح شده اند، به نوعی صدا و سیما نقش در شناخته شدنشان داشته است.
▪ اما بسیاری از خوانندگان مطرح این روزها، تریبون صدا و سیما را در اختیار ندارند، ولی باز مطرحند.
این اتفاق می افتد که کاری از تلویزیون و رسانه همگانی که در همه جای ایران دیده و شنیده می شود پخش نشود، ولی خوانده و آلبومش مطرح شود. یک مثال می زنم. فرض کن در یک جای بزرگ و وسیع یک آدم مشهور و معتبری سخنرانی داشته باشد و ده هزار نفر هم شنونده و مخاطب سخنرانی اش باشند، در حین همین سخنرانی یک نفر به فاصله پنجاه متر آن طرف تر حرکات عجیب و غریب و موزون با شکل و شمایل بد و زننده از خودش داشته باشد، به نظرت مردم توجهشان به سمت او (حتی برای مدت کمی) جلب نمی شود؟
ـ اگر آن آدم معتبر حرف های جذابی داشته باشد و کلیشه ای نباشد، نه. شاید نهایت یک آن و لحظه حواس مردم پرت شود.
من مخالف این نظر هستم. مطمئن باش مردم حداقل سی ثانیه آن فردی را که حرکات عجیب و نامتعارف انجام می دهد، نگاه می کنند و تمرکزشان از سخنان آن فرد معتبر برمی گردد. همواره حرکت هایی ناموزون و نامتعارف جلب توجه می کنند، شده برای مدت زمان کوتاه. برای مثال کارهایی که خود ما در اوایل زنده شدن موسیقی پاپ انجام دادیم، در آن دوره نامتعارف بودند. البته نامتعارف بودن همیشه معنای منفی ندارد. در آن فضایی که هیچ نوع موسیقی پاپ وجود نداشت و اگر هم موجود بود از نوع پست و فرومایه اش بود، یکدفعه چهار پنج نفری آمدند و کارهای محکم و قابل قبولی را ارائه کردند و مردم هم عکس العمل مثبت نسبت به آنها نشان دادند و کار آنها یک نوع کار نامتعارف مثبت بود. هنوز هم رکوردهای فروش آن دوره شکسته نشده اند. در کل منظورم این است که همیشه کارهای نامتعارف نظرها را جلب می کند. مثلا وقتی می گویی زیرزمینی، یعنی نامتعارف، یعنی نوعی حرص و ولع در بین مخاطب برای شنیدن آن کار که بداند چه نوع و سبک کاری است که زیرزمینی ارائه شده است. درست است که صدا و سیما این کارها را پخش نمی کند، ولی آیا اینترنت و سایر تریبون ها را از این نوع موسیقی ها گرفته اند؟ مسلما نه. بسیاری از موسیقی های زیرزمینی فردای تولیدشان در وبلاگ ها و سایت های اینترنتی برای دانلود گذاشته می شوند. ولی آیا من حاضرم چنین کاری انجام بدهم؟ شاید روزی برسد که این کار را بکنم، اما فعلا چنین تصمیمی ندارم. پس این دلیل نمی شود که اگر کاری از تلویزیون پخش نمی شود و تیراژ بسیار بالایی دارد و خوانندگانش هم بسیار معروف هستند، از نظر ارزشی کارهای سطح بالایی به حساب بیاوریم. خود من به بسیاری از این موسیقی و خوانندگان معترض هستم.
▪ پس نتیجه می گیریم که موسیقی خودتان را ، جزو نمادهای کارهای ارزشی به حساب می آورید؟
ـ من برای هنر تعریف دارم. همه کارهایی را که در آن تعریف می گنجند، هنری و ارزشی اسم می گذارم و کارهایی خارج از این تعریف را غیرارزشی و غیرهنری به حساب می آورم.
▪ دقیقا تعریفتان از هنر چیست؟
ـ به عقیده من هنر یعنی بیان زیبای واقعیت های زندگی; یعنی من اگر ترانه ای را می خوانم باید هدفم بیان یک واقعیت زیبای زندگی باشد. البته واقعیت زیبای زندگی الزاما واقعیت خوب و مثبت نیست. مثلا فقر هنر واقعیت زندگی است. زیبا بیان کردنش می شود هنر. زیبا بیان کردن با زیبا جلوه دادن اشتباه نشود. اگر شما با یک تابلوی نقاشی فقر را زیبا بیان کردی می شود یک اثر هنری.
اگر یک خواننده ای آمد و مسئله ظلم را که یک عمل زشت در جامعه است، زیبا بیان و تفسیر کرد، تاثیرگذار می شود و می شود ویکتورخارا یا یوسف اسلام .حالا برعکس این اتفاق وجود دارد. ممکن است یک موسیقی وجود داشته باشد که ملودی و تنظیم فوق العاده ای داشته باشی، ولی تو ده بار هم که این ملودی را گوش می کنی، هیچ چیز مفیدی دستگیرت نمی شود. به نظر من این ملودی هیچ ارزش هنری ندارد.
▪ از این زاویه کارهای خودتان را چگونه ارزیابی می کنید؟
ـ اگر کارهای من را هم نگاه کنی، می بینی که به صد در صد آن چیزی که می خواستم نرسیده ام و در بعضی از کارهایم این حالت وجود نداشته، ولی مطمئنا هدفم همواره حرکت به آن جهت بوده است. البته اگر به آن بخش برسیم می گویم که چرا کسی مثل من که این قدر وسواس و توقع از خودش دارد، گاهی مجبور شده که هم رنگ جامعه و اکثریت مردم بشود.
▪ چرا چنین اتفاقی افتاده است؟
ـ گاهی وقت ها مجبور می شوی که برای رساندن ویتامین به بدن یک کودک، متوسل به چیزهای جذاب و حتی خوشمزه و مورد دلخواه آن کودک شوی، مثلا با یک مزه شیرین یا در قالب یک آبنبات یا شکلات، ویتامین مورد نظرت را به آن کودک برسانی. من هم مجبورم در فضای فعلی جامعه موسیقی که متاسفانه اصلا فضا و جو مناسبی ندارد، برای رساندن ویتامین مورد نظر به بدن، از آن شربت خوشمزه یا آبنبات استفاده کنم. متاسفانه فضای فعلی موسیقی اصلا خوب نیست و من خوشبختم که در حد خودم در دامن زدن به آن نقش ندارم.
متاسفانه موسیقی در جامعه ما درست تعریف نشده و جایگاه مشخصی ندارد. ذائقه جوانان درست شکل گیری و بسترسازی نشده است. تمام اینها مشکلات جامعه است که در نهایت خواننده را مجبور می کند تا گاهی خلاف آن چه را که دوست دارد انجام دهد. البته من این فضا را به عنوان یک فضای پایدار قبول ندارم.
▪ ایده آل ترین آلبومتان کدام بوده که به تعریف شما از هنر نزدیک باشد؟
ـ آلبوم «قصه شب»، نود درصد نکاتی را که می خواستم داشت و ارزشی بود. چه از نظر کلامی و چه از نظر موسیقی. تمام قطعات آن آلبوم هدفدار و دارای پیام بود. حسین زمان ایده آل خودم در آن آلبوم است. فقط بعضی از کارهای این آلبوم با همه وجود من تطبیق دارد.
▪ در این آلبوم کدام قطعات ایده آل خود شما بوده اند؟
ـ کودک فردا، ایران ایران، هبوط و حتی دریا را خیلی دوست دارم و حتی خود ترانه قصه نگفته. بسیاری از این قطعات را به سفارش خودم و با سوژه و ارتباط هر روزه با شاعر و آهنگ ساز و تنظیم کننده آماده کرده ام. البته وقتی می گویم ایده آل، منظورم ترانه های حاد اجتماعی و سیاسی نیست.
از ینگه دنیا تا خط مقدم با یک آهنگ
در هر آلبوم باید منتظر کارهای هدفدار و پیامدار باشیم، نکته ای که در این آلبوم هم مشخص بود.
قطعاتی مثل ایران ایران و کودک فردا این ویژگی را داشتند و کارهایی بی هدف و بی انگیزه نبودند. کودک فردا را براساس شعری که منتسب به دکتر علی شریعتی است ولی در حقیقت از ایشان نیست خوانده ام.
▪ کدام شعر؟
ـ شعر «نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد/ نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت...» در واقع این شعری بوده که دکتر شریعتی در کتاب هایش به آن اشاره می کرده است. من شعر را برای ترانه سرا خواندم و از او خواستم که شعری بر آن اساس بگوید. من به دنبال پیام آن شعر در ترانه جدیدم بودم.
▪ ترانه ایران، بازخوانی یکی از ترانه های قدیمی بود، چرا سعی نکردید کار جدیدی بخوانید؟
ـ این ترانه شاید خاطره سازترین ترانه زندگی ام باشد. سال ۵۶ که وارد دانشگاه شدم، ترم دوم مهندسی مخابرات دانشگاه صنعتی اصفهان، ساواک دستگیرم کرد و از دانشگاه اخراج شدم. برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتم و شاگرد اول دانشکده خودمان بودم. سال ۵۹ بود که مرحوم مازیار این ترانه را خواند و خانواده من این ترانه را برای من به آنجا فرستادند. این ترانه را به قدری دوست داشتم که سه روز کامل صبح تا شب آن را گوش می کردم و گریه می کردم.
این آهنگ آنچنان روی من تاثیر گذاشت که روز چهارم رفتم بلیت هواپیما گرفتم و برگشتم آمدم ایران. یعنی تمام تحصیلات را به اضافه آن موقعیت خوبی که داشتم ول کردم. زمانی هم که آمدم، اوایل جنگ بود. بلافاصله رفتم بسیج ثبت نام کردم و رفتم جنگ. یعنی ترانه ایران دست من را گرفت و من را از آمریکا به خط مقدم جنگ و جبهه برد. در کنسرت های چند سال قبلی هم که برگزار می کردم، همیشه این ترانه را می خواندم و مردم بسیار از آن استقبال می کردند. نتیجه خاطره ام از این کار و علاقه مردم باعث شد که تصمیم بگیرم آن را در آلبومم اجرا کنم.
▪ خود مازیار را دیده و درباره این آهنگ و خاطره ات با او صحبت کرده بودید؟
ـ متاسفانه بعد از انقلاب ندیده بودش و او سال ۵۹ این کار را اجرا کرد. چند سال بعدش فوت کرد و فرصت نشد که بخوانمش.
▪ الان چهار سال است در کیش اقامت دارید؟ این کوچ جنبه اعتراض داشته یا جنبه کاری ؟
ـ به دلیل این که مقطعی مسائل و مشکلات سیاسی برایم پیش آمد و فشار زیادی به خانواده ام می آمد و حتی در پاره ای از مواقع مزاحمت هایی برای خانواده ام پیش آمد. البته من خودم تحمل بسیاری از این مشکلات را دارم و در کل زندگی راحتی نداشته ام. من از پانزده سالگی مبارزه را شروع کرده ام. من نه مبارز بعد از انقلاب بودم و نه رزمنده بعد از جنگ. من هم مبارز قبل از انقلاب بودم و هم جنگنده قبل از جنگ. در کل فشارها و مزاحمت هایی که برای خانواده ام به وجود آمد، باعث شد که من چنین تصمیمی بگیرم و به جایی دیگر بروم. نمی خواستم از مملکت و کشورم خارج شوم. می خواستم به جایی بروم که دور باشد و طبیعتش هم به من آرامش بدهد. به همین دلیل کیش را مناسب دیدم. البته من قصد رفتن به کیش نداشتم. پیشنهاد کاری که به من در آنجا شد، باعث شد که به آنجا بروم.
▪ الان در کیش چه کاری انجام می دهید؟
در دانشگاه کیش، مسئولیت اجرایی دارم و معاونت طرح و برنامه آنجا و عضو هیات علمی دانشگاه کیش هستم و تدریس هم می کنم. رشته الکترونیک، مخابرات و کامپیوتر. البته تدریسم فقط مربوط به دانشگاه کیش نیست. از سال ۶۹ من تدریس می کنم و در کنارش کارها و طرح های مطالعاتی انجام می دهم.
▪ زمانی می گفتند حسین زمان، سیاسی ترین خواننده ایران است، حتی در کنسرت هایتان هم حرف های سیاسی می زدید.
ـ من و سیاست؟
من قبول ندارم که سیاسی هستم و حتی کار سیاسی انجام می دهم. همه جا انگ سیاسی بودن را به من چسباندند و می گویند چرا هنر و سیاست را با هم قاطی کرده ام. با تعریف رایج از سیاست در این روزها اصلا دوست ندارم که سیاسی باشم و به من بگویند خواننده و حتی آدم سیاسی.
سیاسی بودن و سیاسی کاری و سیاستمدار بودن در جامعه ما یک تعریف خاص دارد. من حرفی را می زنم که به آن اعتقاد دارم و معلمم دکتر شریعتی گفته: «هیچ چیزی جز حقیقت مصلحت نیست». کسی که این حرف را بپذیرد، نمی تواند سیاسی باشد، چون سیاسی بودن و تفکر سیاسی داشتن با این تفکر تضاد دارد. آدم های سیاسی همیشه دنبال مصلحت های به روز هستند. اگر تو بخواهی که دنبال و طالب حقیقت باشی، آن زمان مجبوری در مقابل چیزهایی که در مقابل حقیقت عمل می کنند، عکس العمل نشان بدهی و بایستی.
▪ پس صراحتا می گویید که سیاسی نیستید ؟
ـ می خواهم روراست حرف بزنم. من اگر سیاسی بودم، جایگاه مادی و هنری ام بسیار بالاتر از وضعیت امروزم بود. ولی معتقدم یک هنرمند باید به مسائل سیاسی جامعه اش اشراف داشته و آگاه باشد. آگاهی سیاسی داشتن لازمه هنرمند بودن است و زمانی که به مسائل سیاسی جامعه آگاهی داشته باشی، باید عکس العمل نشان بدهی. عکس العمل نشان دادن به مسائل و اتفاقات سیاسی و اجتماعی جامعه، سیاسی بودن نیست، احساس مسئولیت داشتن است. من وقتی که می بینم دانشجوی دانشگاه در حقش ظلم می شود، چطور می توانم اسم خودم را هنرمند بگذارم و عکس العملی نشان ندهم و با این دانشجو همدلی نکنم.
▪ الان چند سال می شود کنسرت نداده اید؟
ـ نزدیک به پنج سال می شود.
▪ ولی فضای کیش که برای برگزاری کنسرت خیلی خوب است؟
نه، اصلا هم خوب نیست. یعنی برای آدمی با حساسیت های من خوب نیست. من دوست ندارم زمانی که به روی صحنه در حال خواندن هستم، مردم تخمه بشکنند، آجیل و پفک بخورند و ...
▪ ولی مخاطبان شما که از این قشر نیستند.
ـ وقتی در کیش اعلام می شود کنسرت برگزار می شود، برای مردم مهم نیست که کی، چی می خواند. مهم تجربه کردن و حضور در کنسرت برای تفریح است. من نمی خواهم در این شرایط کنسرت بدهم.
▪ برای موسیقی چقدر وقت می گذارید؟
ـ چون فاصله بین آلبوم هایم زیاد است، بیشتر وقتم را روی شعر و ارتباط با شاعرها و ایده دادن و گرفتن می گذارم.
▪ تمرین چی؟
ـ اتفاقا تمرین می کنم و فضای کیش هم برای این موضوع خوب است. خیلی از وقت ها کنار دریا می روم و می خوانم و تمرین می کنم و این جزو برنامه روزانه ام است.
▪ شما که کنار دریا هستید و نزدیک خلیج فارس و در قبال اتفاقات جامعه و کشورت احساس مسئولیت دارید، چرا درباره خیلج فارس نمی خوانید؟
ـ (فکرمی کند) این کار را حتما می کنم و جزو برنامه هایم است.
نویسنده : رسول ترابی
منبع : چلچراغ


همچنین مشاهده کنید