پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

دعای خاموش


دعای خاموش
در باره نیایش و مولانا دو پرسش ذهن من را به خود مشغول کرده است. یکی که از همه مهمتر بود و مولوی هم به آن توجه داشته ارتباط لفظ و معنا است. ارتباط لفظ و معنا نه تنها در بحث نیایش واجد اهمیت است، بلکه در کل زندگی و وجود و هستی مسئله ای مهمتر از آن وجود ندارد.
برای ما رفتن به کره ماه خیلی مهم است. من مخالف این قضیه نیستم. مرادم این است که بگویم در نظر ما چه چیزهایی مهم است ولی هیچ کس به ارتباط لفظ و معنا فکر نمی کند. نمی دانم شاید هیچ وقت از خود پرسیده اید که لفظ و معنا چه ارتباطی با هم دارند یا نه؟
ما در مورد بسیاری از مسائل پیچیده خیلی فکر می کنیم. لفظ با معنای خودش چه ارتباطی دارد؟
ممکن است بعضی ها جواب دهند که مسئله ای نیست. معنی لفظ قراردادی است. همه چیز را قراردادی می دانند. حتی این روزها فلسفه را قرارداد می دانند! با قرارداد همه چیز را حل و فصل می کنند. ولی از خودشان نمی پرسند خود قرارداد بر چه اساسی، استوار است؟ خود قرارداد بدون لفظ و معنا نمی شود؟ اینجا دور باطلی پیش می آید.
بعد چه چیزی را وجه قرارداد می کنید؟ آن معنی یا در ذهن شماست یا در ذهن همه. و بعد هم از بین این همه الفاظ در عالم کدام لفظ را برای کدام معنا انتخاب می کنید؟ لا یتناهی لفظ وجود دارد. چرا این لفظ خاص را انتخاب می کنید؟
لابد مناسبتی دارد. آیا همه الفاظ این مناسبت را دارند؟
ما در مقام دعا، می توانیم آن را با لفظ بخوانیم چه فارسی و عربی؛ ولی عربی بهتر است.
در شب مولانا در قونیه افرادی که مراسم سماع را برگزار می کردند به ترکی صحبت می کردند ولی آخر جلسه که در مقام دعا برآمدند به فارسی دعا کردند. برای اینکه زبان دعا و زبان مقدس مولانا فارسی بود. ما هم که دعا می کنیم به زبان عربی است.
حال دعای خاموش کجاست؟ نمونه ای ذکر می کنم. وقتی حضرت ابراهیم را در منجنیق قرار دادند تا او را در آتش بیفکنند، فرشتگان با حالت تضرع از حضرت ابراهیم خواستند تا دعایی کند تا آنها به کمکش بشتابند. حضرت ابراهیم از این کار خودداری کرد. فرشتگان به ابراهیم گفتند که از ما نخواه، پس از خدا بخواه. اکنون خواهی سوخت. حضرت ابراهیم این چنین گفت: آنکه وضع من را می داند، من را می بیند، نیازی نیست من صحبت کنم. این دعای خاموش است. او دعا نکرد، ولی خدا آتش را برای او بَرد و سلام کرد. یعنی سرد و خنک شد. این یک دعای خاموش بود.
دعا خواستن است. دعای فلسفی و عرفانی هم وجود دارد. خواستن گاهی به زبان حال است و گاهی به زبان قال. گاهی به زبان استعداد است یعنی اگر بذری را در زمین مستعد بکارید، آماده روئیدن است. زبان، زبان استعداد است. اگر استعداد نباشد، نمی شود. زمین هم باید مستعد باشد. اگر زمین و بذر مستعد باشند، زبان استعداد، خود به خود شرایط وجودی و حیاتی به گونه ای می شود که او پرورش یافته و به ثمر می رسد. این زبان استعداد است که از یک تک سلولی، موجودی عجیب الخلقه مثل انسان حاصل می شود. این زبان حال است.
یک زبان هم زبان قال است.این زبان خیلی پیچیده است. من اکنون با آن حرف می زنم. گاهی ساده، گاهی عمیق، گاهی فلسفی، گاهی عارفانه و عامیانه است. زبان شبان موسی در مثنوی، عامیانه بود.
دعا گاهی مناجات، گفت وگو و خواستن چیزی است. مناجات هم نوعی دعا و خواستن است.
چوپان زبانِ حالِ عامیانه داشت. او با زبان قشنگ چوپانی می خواست به خدا شیر بدهد و بزهایش را فدایش کند و موهای سرش را شانه کند. او با خدا مهربانی می کرد. او در میزانِ خرد، فلسفه و معرفت؛ نابخردانه و بیهوده سخن می گفت.
از این رو بود که موسی به او گفت کفر نگو. زبان حال چوپان زبان اخلاص بود. بعد از عتاب موسی به چوپان، او سر به بیابان نهاد. خداوند به پیامبر اولی العزم خود وحی می کند که چرا بنده ما را فصل کردی؟ او مورد عتاب خدای تبارک و تعالی قرار گرفت. گویا زبان حال شبان از زبان بخردانه و پیامبرانه موثرتر بود.
درباره زبان حال و استعداد صحبت شد. به زبان قال برمی گردیم. هنگامی می توان زبان قال را خوب فهمید که رابطه لفظ و معنی را خوب درک کنیم. در رابطه لفظ و معنا برخلاف آنچه که امروز زبان شناسان عالم می گویند و مدعی اند الفاظ برای معانی وضع می شوند، ولی عرفا معتقدند معنی است که لفظ را با خود می آورد. هر معنی با خود لفظش را می آورد.
حال یک سؤال: معنی چیست؟ معنی چیست که لفظ را با خود می آورد؟ معنی کجاست؟
مهمترین مسئله فلسفی امروز در غرب، چیستی معناست. عارف می گوید معنی، مرتبه وجودی هر شیئی است. معنی کل خداست. مرتبه وجودی هر شیئی، لفظش را که قالب همان مرتبه وجودی است با خود می آورد. اگر ما بتوانیم این گونه بنگریم که البته غیر عارف نمی تواند با این نگاه بنگرد، (متأسفانه انسان باید عارف باشد و مرتبه وجودی خود را بداند) درنگ نداشته باشید که دعا کردن همان و استجابت همان.
قرآن با صراحت گفته؛ وقتی من را بخوانند من بی درنگ اجابت می کنم. حال شما هزار بار بخوانید و دعا کنید، ولی دعایتان مستجاب نمی شود. اشکال این است که مرتبه وجودی شما معلوم نیست.
یکی از شعرای معاصر حرف مهمی زد، او گفت:
سخن شرایطی دارد. اگر شرایط در شنونده تمام شود و در سخن گوینده هم شرایط تمام شود؛ سخن مثل تیری است که به هدف می خورد. اگر دیدید لفظی گفته شد و اثر نکرد، دعایی خوانده شد و مستجاب نشد، بدانید اشکالی در لفظ، گوینده، زمان و مکان وجود دارد. اگر اشکالی نباشد تردیدی نیست که سخن همان و تأثیر همان.
درباره رابطه لفظ و معنی باید گفت، معنی لفظ را با خود می آورد. اگر این گونه باشد استجابت دعا حتمی است.
متن حاضر سخنرانی دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی استاد فلسفه دانشگاه تهران در همایش" نیایش؛ ضرورت زندگی" است که با عنوان: نیایش از نگاه مولانا روز یکشنبه ۲۸ مرداد ۸۶ در موزه ملی قران کریم برگذار شد.
سخنران: غلامحسین - دینانی
خبرنگار: سعید - بابایی
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید