چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


وقتی قدرت در اقتصاد اثر می گذارد


وقتی قدرت در اقتصاد اثر می گذارد
● نگاهی به نظریه اقتصاد سیاسی
فرایند کالایی سازی، فرایندی است که طی آن چیزهایی که به نوعی برای استفاده ارزشمند می باشند به کالا هایی تبدیل می گردند که در بازار قابل مبادله باشند. برای نمونه به فرایندی می توان اشاره کرد که طی آن داستانی که برای جمعی از دوستان جالب بوده است تبدیل به فیلم یادمانی برای فروش در بازار می شود. فرایند دوم فضایی شدن است که عبارتست از فرایند غلبه بر موانع جغرافیایی به واسطه رسانه های توده ای و تکنولوژی های ارتباطی. برای نمونه تلویزیون با تصویرهایی که از رویدادهای مختلف سراسر کره زمین جمع آوری می کند یا شرکت هایی که با استفاده از ارتباطات کامپیوتری به سازماندهی تجارت در مقیاس جهانی پرداخته و امکان دسترسی به بازارهای مختلف و انتقال کالا ها را در سراسر جهان میسر می کنند، برفو اصل مکانی و فضایی غلبه می کنند. فرایند سوم، ساختاربندی است و عبارت است از ایجاد روابط اجتماعی; به خصوص روابطی که حول طبقه اجتماعی، جنسیت و نژاد شکل می گیرند. اقتصاد سیاسی در رابطه با طبقه اجتماعی توضیح می دهد که چگونه نابرابری ها در توزیع درآمد و ثروت بر میزان دسترسی به رسانه های جمعی و تکنولوژی های نوین ارتباطی اثرگذار است و افراد باثروت و درآمد بیشتر، دسترسی بیشتری به رسانه ها و تکنولوژی های نوین ارتباطی و اطلا عاتی دارند و در نهایت این که اقتصاد سیاسی بازنگری شده به واسطه اصول مشتق شده از مطالعات فرهنگی و علم خط مشی، پاسخگوی چالش های پیش رو خواهد بود.
در زمینه اقتصاد سیاسی می توان به مرگ نزدیک کمونیسم و ظهور اسلام به عنوان یک نیروی قدرتمند در عرصه جهانی، سلطه ایالا ت متحده بر صحنه سیاسی جهان و به همراه آن آشفتگی ناشی از جهانی شدن، فروپاشی اتحادی که سابق بر این در جهان سوم وجود داشت و پیدایش جنبش های اجتماعی به خصوص جنبش زنان، جنبش محیط زیست، و جنبش نومحافظه کار که تقسیم بندی های اقتصاد سیاسی سنتی مانند طبقه اجتماعی را دور می زند اشاره کرد. در میان چالش های متعدد عرصه اندیشه نیز، مطالعات فرهنگی تاکید اقتصاد سیاسی بر مطالعه تجارت ارتباطاتی و قدرت شرکت های عظیم ارتباطی در شکل دهی به اعتقادات و ارزش ها را مورد سوال قرار می دهد. از طرف دیگر، رویکردی که با عناوین گوناگون علم سیاستگذاری، نظریه انتخاب عمومی و انتظارات عقلا نی خوانده شده است.
● اقتصاد سیاسی چیست؟
در معنای سطحی، اقتصاد سیاسی عبارتست از مطالعه روابط اجتماعی، به خصوص روابط قدرت، که شامل روابط متقابل بین بخش های تولید، توزیع و مصرف منابع از قبیل منابع ارتباطی می شود. این فرمول به نوعی دارای ارزش کاربردی است، زیرا توجه محقق را به نحوه فعالیت تجارت ارتباطاتی جلب می کند. به عبارت دیگر، این فرمول به محقق می گوید که تولیدات ارتباطی، از زنجیره ای از تولیدکنندگان می گذرند تا به سمت مصرف کنندگان برسند، برای مثال، از یک استودیوی فیلم سازی هالیوودی، به عمده فروشان، سپس به خرده فروشان و در نهایت به مصرف کنندگان که کالا را می خرند یا کرایه می کنند می رسد. مرحله آخر نیز شامل بازخورد می شود که دوباره بر چرخه تولید باز می گردد. در تعریف کلی تر، اقتصاد سیاسی بر مطالعه کنترل و بقا در زندگی اجتماعی می پردازد. مفهوم کنترل اشاره دارد به سازماندهی داخلی اعضای گروه های اجتماعی و فرآیند انطباق آنها با تغییرات. مفهوم بقا نیز به این امراشاره دارد که افراد چگونه آن چیزی را تولید می کنند که برای بازتولید و تداوم اجتماعی مورد نیاز است. با این نگاه، فرایندهای کنترل سال و کارهای سیاسی را در برمی گیرد.
زیرا همان طوری که گفته شد، این فرایندها سازماندهی روابط در درون یک اجتماع را شامل می شود. فرایندهای بقا نیز به طور عمده ساز و کارهای اقتصادی را در برمی گیرد به این شکل که فرایندهای تولید و بازتولید را شامل می شود. قدرت این تعریف به این صورت است که به اقتصاد سیاسی نوعی گستردگی می بخشد که دست کم تمام فعالیت های بشر و به طور مناقشه برانگیز تمام فرایندهای حیاتی را برمی گیرد و ایراد اصلی این تعریف آن است که موجب می شود محقق آنچه را باعث تمایز اقتصاد سیاسی انسان از فرایندهای کلی کنترل و بقا در طبیعت می شود یعنی هشیاری و آگاهی بشر، نادیده بگیرد. به روش دیگری نیز می توان اقتصاد سیاسی را تعریف کرد. در این روش معنای آن گسترده تر در نظر گرفته شده و بر چیزهایی فراتر از آنچه در تعریف ها می گنجد، تمرکز می شود، مانند تمرکز بر کیفیت های اساسی که ویژگی های این رویکرد را دربرمی گیرند.
این قسمت شامل پنج ایده تاریخ، کلیت اجتماع، فلسفه اخلا ق و عرف می شود که مکاتب متفاوت اقتصاد سیاسی در آن مشترک هستند. ویژگی برجسته اقتصاد سیاسی، علا قه آن به بررسی کلیت اجتماعی یا کلیت روابط اجتماعی است که در واقع عرضه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زندگی را شامل می شود. از زمان آدام اسمیت که علا قه اش به درک زندگی اجتماعی فراتر از حد و مرزهای زندگی آکادمیک بود، تا مارکس و پس از او نیز تا نظریه پردازان صنعت محور، محافظه کار و نئومارکسیست معاصر، هدف ثابت اقتصاد سیاسی اتحاد اقتصاد و سیاست بوده است که در این راستا به تاثیر متقابل این دو بر یکدیگر و همچنین ارتباط آنها با گستره اجتماعی و نمادین وسیع تری از فعالیت بشری پرداخته شده است. اقتصاد سیاسی دان امروزی در پی پاسخ به پرسش هایی نظیر موارد زیر برمی آید: ارتباط قدرت و ثروت چگونه است؟ این دو چگونه بر نظام های رسانه ای، اطلا عاتی و سرگرمی ما تاثیر می گذارند؟
اقتصاد سیاسی، همچنین خود را متعهد به فلسفه اخلا ق می بیند، این امر هم در علا قه به ارزش هایی که به شکل گیری رفتار اجتماعی کمک می کند، مشاهده می شود و هم در آن دسته از اصول اخلا قی که تلا ش هایی را که برای تغییر رفتار اجتماعی صورت می پذیرد هدایت می کنند.
این موضوع برای آدام اسمیت، چنان که در کتابش با عنوان «نظریه احساسات اخلا قی» نیز قابل مشاهده است به معنای درک ارزش هایی مانند نفع شخصی، ماتریالیسم و آزادی های فردی بود، ارزش هایی که نقش موثری در پیدایش سرمایه داری تجاری داشتند. اما برای مارکس فلسفه اخلا قی به معنای کشمکش دائمی میان نیروی سوق دهنده برای پذیرش ارزش فردی و اجتماعی کار انسانی و فشار برای تنزل کار انسانی به کالا ی مبادله ای بود.
اقتصاد سیاسی معاصر نیز بیشتر متمایل به پذیرش دیدگاه هایی در فلسفه اخلا قی دارد که می کوشند دموکراسی را در تمام جنبه های زندگی اجتماعی گسترش دهند. دامنه عملکرد این موضوع که در پی تضمین حق مشارکت در دولت است، فراتر از حیطه سیاسی رفته و حوزه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را نیز شامل می شود، حوزه هایی که هواداران دموکراسی در آن خواستار درآمد برابر، دسترسی به آموزش و پرورش و مشارکت کامل عموم مردم در تولیدات فرهنگی و تضمین حق ارتباطات آزاد هستند. بنابراین دیدگاه عمل اجتماعی، یا وحدت بنیادی اندیشه و عمل، نیز از جایگاه ویژه ای در اقتصاد سیاسی برخوردار است.
● اقتصاد سیاسی ارتباطات در جهان سوم
پژوهش در جهان سوم در زمینه اقتصاد سیاسی ارتباطات، گستره وسیعی از علا ئق را تحت پوشش قرار داده است، هر چند جریانی عمده در پاسخ به نظریه نوسازی یا توسعه گرایی رشد کرده است که ریشه در تلا ش های غرب، خصوصا ایالا ت متحده، برای گنجاندن ارتباطات در یک چشم انداز تبیینی درباره توسعه متناسب با علا ئق اصلی سیاسی و آکادمیک دارد. دیدگاه توسعه گرا بر آن بود که رسانه ها منابعی هستند که همراه با شهرنشینی، آموزش و سایر نیروهای اجتماعی، به شکلی دو جانبه نوسازی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را در جهان سوم برمی انگیزند. در نتیجه در دیدگاه مذکور، رشد رسانه ها، شاخصی برای توسعه محسوب می شود.
در طول دهه گذشته و با ورود فناوری های ارتباطی جدید، محیط رسانه ای آسیا شاهد تغییرات چشمگیری بوده است، اما روند گذشته، خصوصا کنترل حکومت بر رسانه ها و ارتباطات، همچنان باقی مانده است. توسعه رسانه ها الزاما به معنای توسعه نهادهای دموکراتیک تر نیست. برخی صاحب نظران اقتصاد سیاسی جهان سوم آنچه را که نادیده گرفتن محدودیت های قانونی و سیاسی اقتدارگرایانه در حوزه تولید رسانه ای از جانب صاحب نظران رادیکال اقتصاد سیاسی انگلیسی - آمریکایی می دانند، به باد انتقاد گرفته اند.
نهادهای لیبرال در کشورهای در حال گذار، توسعه نیافته اند و کنترل سخت و اقتدارگرایانه رسانه ها به شدت باقی است. به عقیده لی (۲۰۰۱) دیدگاه ها و نقدهای لیبرال در جاهایی که اقتدارگرایی فراگیر شده است، اعتبار می یابند، زیرا حکومت های اقتدارگرا برا آنند که منابعی را کنترل کنند که مورد نیاز رسانه ها هستند. فناوری های نوین ارتباطاتی مانند اینترنت و تلویزیون ماهواره ای اغلب تهدیدهایی علیه دولت های اقتدارگر و محرکی برای انقلا بات دموکراتیک تلقی می شوند. اما می توان برای کنترل انتشار اطلا عات با همکاری شرکت های داخلی فرمانبردار و شرکت های رسانه ای بین المللی استراتژی هایی برای مهار پراکنش اطلا عاتی اتخاذ کرد. این شرکت ها محتوای تولیدات خودرا به گونه ای تنظیم و ارائه می دهند که مقامات دولتی را خرسند و اهانتی به آنها نباشد.
● بازاندیشی در اقتصاد سیاسی
اقتصاد سیاسی کلی است. چون ذات گرایی را نفی می کند. ذات گرایی همه اعمال اجتماعی را به یک تبیین از اقتصاد سیاسی تقلیل می دهد. نفی ذات گرایی باعث تقویت رویکردی می شود که مفاهیم را به عنوان مداخلی برای شروع مطالعه زندگی اجتماعی متنوع در نظر می گیرد.
برخلا ف اقتصاد سیاسی که بر ساختارهایی مانند شرکت های تجاری و حکومتی، متمرکز شده بود، بازاندیشی در اقتصاد سیاسی بر تغییرات اجتماعی، فرایند اجتماعی و روابط اجتماعی متمرکز شده است. این، بدان معناست که پژوهش از این نگاه که تغییرات اجتماعی امری فراگیر است و ساختارها و نهادها دائما در حال تغییرند، شروع می شود و بنابراین بهتر است که نقطه شروعی انتخاب کنیم که به جای این که به دنبال نهادهای مرتبط باشد، فرایندها را معرفی کند. مسکو (۱۹۹۶) با علم به این اصل، یک نقشه اصولی از اقتصاد سیاسی با سه فرایند ورودی ارائه داد که از کالا یی سازی یا فرایندی که استفاده را به مبادله ارزش تبدیل می کند، شروع می شود. این نقشه با فضایی سازی، یعنی تبدیل فضا به زمان یا فرایند توسعه نهادی ادامه پیدا می کند و در نهایت به ساختاریابی، فرایندی که ساختارها را با عاملیت اجتماعی در کنار هم قرار می دهد، ختم می شود. قرار دادن این فرایندها در انظار باعث نمی شود که ساختارها با نهادها عوض شوند. در این صورت، این کار جایگزینی یک شکل از ذات گرایی با شکل دیگری از آن خواهد بود. اینها مدخل هایی هستند که نظریه ذاتی اقتصاد سیاسی را تشکیل می دهند و این نظریه می تواند در میان سایر گزینه های موجود، ابزار خوبی برای درک زمینه اجتماعی باشد. بخش بعدی به این ورودی های ذاتی می پردازد و از آنها برای حدود تحلیل اقتصاد سیاسی استفاده می کند.
● کالا یی سازی
کالا یی سازی به صورت فرایند ارائه کالا ها و خدمات شناخته شده وبه ارزش آنها در هنگام استفاده اشاره دارد. به عنوان مثال غذا برای ارضای حس گرسنگی و داستان برای شکل گیری ارتباطات کاربرد دارد. اما کالا یی سازی آنها را دچار تغییر شکل می کند و ارزش آنها را به آن چه می توانند دربازار کسب کنند مربوط می کند. در این جا ارزش کشاورزی در فروش غذا و ارزش دوام در تلویزیون تجاری متجلی می شود. فرایند کالا یی سازی دو اهمیت برای پژوهش ارتباطی قائل است; اول، فعالیت ها و فناوری های ارتباطی در تمام بخش های جامعه درفرایند کلی کالا یی سازی مشارکت می کنند. به عنوان مثال، رواج ارتباطات کامپیوتری نه فقط به شرکت های ارتباطی بلکه به همه شرکت ها امکان می دهد تا کنترل بیشتری برفرایندهای تولید، توزیع وداد وستد داشته باشند که این توانایی به فروشندگان این شرکت ها امکان می دهد تا با دقت هر چه بیشتری به فروش و لیست های آن نظارت کنند. این نظارت شرکت ها را قادر می کند تا تنها چیزی را تولید و به بازار عرضه کنند که می دانند به سرعت به فروش می رسد و بدین وسیله هزینه های جانبی و سرمایه گذاری های غیرضروری را کاهش می دهند.
دوم، کالا یی سازی یک مدخل برای درک اعمال و نهادهای خاص ارتباطی است. به عنوان مثال، در کل،گسترش جهانی کالا یی سازی در دهه ۱۹۸۰ پاسخی بود به کاهش جهانی رشد اقتصادی، که به افزایش تجاری سازی برنامه سازی های رسانه ای، خصوصی سازی رسانه ها و نهادها ارتباطات راه دوری که زمانی عمومی بودند، و آزادسازی بازارهای ارتباطی منجرشد. مطالعات اقتصاد سیاسی تلویزیونی درخاورمیانه هم متمایل بدست خصوصی سازی و تجاری سازی بسیاری از کشورهای این منطقه را نشان می دهد. البته برخی می گویند که در برخی شرایط، رسانه های تجاری مسکن است بیش از زمانی که پخش به وسیله دولت کنترل می شود، امکان تنوع را فراهم کنند. آزاد سازی و خصوصی سازی رسانه ها و بازارهای ارتباطی در ایران هم درحال رخ دادن است اما دولت هنوز برای واگذاری کنترل ایدئولوژیک خود بی میل است و سرمایه گذاری خصوصی بر روی رسانه های محلی را محدود می کند.
اقتصاد سیاسی هر گاه با کالا سروکار داشته، بیشتر برروی محتوای رسانه ها و کمتر بر مخاطبان رسانه ها و نیروی کاری که درفرایند تولید رسانه ای دخیل هستند، متمرکز شده است. تاکید بر ساختارها و محتوای رسانه ای در سایر اهمیت شرکت های رسانه ای جهان و رشد ارزش محتوای رسانه ها قابل درک است، شرکت های ادغام شده فرا ملیتی مثل تایم وارنر، نیوزکورپ و سونی، محتواهای رسانه ای با آثار فزاینده تولید می کنند. به عنوان مثال می توان از انتشار پلکانی نام برد که در آن فیلمی در هالیوود تولید می شود و در سینماها به نمایش در می آید، بعد از شش ماه شاید کمی بیشتر، دی. وی. دی آن وارد بازار می شود،کمی بعد از آن نسخه ویدئویی و کابلی آن هم به بازار می آید و نهایتا فیلم احتمالا در تلویزیون سراسری به نمایش در می آید.
اینترنت، قطعا کالا یی سازی محتواهای خاص را متوقف نکرده است. مطالب غیر اخلا قی همیشه یک کالا ی پرطرفدار رسانه ای بوده که باگسترش جهان اینترنت، مقدار این مطالب به شدت افزایش یافته است. صنعت سکس از همان ابتدا ظرفیت های بالقوه اینترنت و مهمتر از آن سهولت توزیع محتواهای دیجتیالی را تشخیص داد. مطالب غیر اخلا قی یکی از سودآورترین تجارت ها در اینترنت است و سالا نه میلیاردها دلا ر برای خرید این محتواها استفاده می شود که این درآمد به جیب شرکت های فراملیتی مثل جنرال الکتریک و ای. تی اند. تی سرازیر می شود.
اقتصاد سیاسی، مخصوصا در تلا ش برای درک این رویه معمول که بر مبنای آن، سفارش دهندگان آگهی برای اندازه و کیفیت (تمایل به مصرف) مخاطب یک روزنامه، مجله، وب سایت، برنامه رادیویی یا تلویزیونی پول می دهند، برمخاطب توجه بیشتری نشان داده است. این توجه باعث شده بحث های جدی درباره این که آیا مخاطبان و در واقع کارگران جامعه، نیروی کار و توجه خود را به محتوای تولید شده می فروشند یا نه، شکل بگیرد. این بحث ها به دلیل این که دامنه بحث را به فراتر از محتوا کشانده اند و همه سازمان تجاری و نه فقط شرکت های رسانه ای را به درون پژوهشهای ارتباطی کشانده اند، بحث های مفیدی بوده اند.
مهم است که علا وه بر مطالعه فرایندهای کالا یی سازی محتوای رسانه ای و مخاطبان، کالا یی سازی نیروی کار رسانه ای را هم مدنظر قراردهیم. براورمن معتقد است که کار به صورت کلی خارج از وحدت فهم، یعنی تجسم، تصویر و طراحی کار و اجرا، یعنی توانایی انجام دادن آن ساخته شده است. در فرایند کالا یی سازی، سرمایه شناخت را از اجرا و مهارت را از توانایی ساده برای انجام یک وظیفه جدا می کند تا قدرت مفهومی رادر طبقه مدیریتی متمرکز کند، که خود بخشی از سرمایه محسوب می شوند، یا منافع سرمایه را بازنمایی کند و این فرایند کار را با توزیع جدید مهارت ها و قدرت را درانتهای تولید بازسازی نماید. درنهایت و با مقاومت نیروی کار، این فرایند شامل به کارگیری دقیق و دخالت گرایانه «روشهای مدیریت علمی» می شود که فردریک وینسلوتیلور پیشتاز آن بوده است. براور من فرایند تغییر شکل نیروی کاردر هنگام پیدایش صنایع با مقیاس عظیم را شرح داده اما نکته مهم درکار او این است که وی توانسته گسترش این فرایند را در بخشهای خدماتی و اطلا عاتی نشان دهد.
با روزمزدی شدن فزاینده سبک کار درمحیط های کاری رسانه ای، کارکنان رسانه ای هم کالا یی می شود، مدیران برای کاهش هزینه های کار و افزایش درآمد، سیستم های مکانیکی را با سیستم های الکترونیکی تعویض می کنند و بدین ترتیب، می بینیم که در صنعت چاپ و با ظهور سیستم های حروفچینی الکترونیک، هزارانشغل از بین رفته است. سیستم های دیجیتال امروزی به شرکت ها اجازه می دهند تا بر این فرایندگسترش بیشتری بدهند. گزارشگران همزمان باید نقش های ویراستار و صفحه آرا را هم بازی کنند. آنها نه تنها گزارش می کنند، بلکه گزارش خود را برای چاپ و گاهی قراردادن در صفحات الکترونیکی آماده می کنند. عموما شرکت ها حق بسته بندی دوباره محصولا ت، سود بردن از استفاده های متنوعی که از این محصولا ت می شود، را برای خود محفوظ می دارند.
روزنامه نگاران تلویزیونی با خود دوربین حمل می کنند و فیلم های خود را برای پخش در تلویزیون یا شبکه های کامپیوتری ویرایش می کنند. شرکت های بزرگ نرم افزاری خود را پیش از عیب یابی می فروشند چون به خوبی می دانند که مشتریان اشکالا ت را گزارش خواهند داد، تغییرات را پیاده و نصب خواهند نمود و خودشان خواهند فهمید مشکل را چگونه حل کنند. این توانایی برای از بین بردن شغلها، در کنار انجام همزمان چندکار و واگذاری کارها به مشتریان بی جیره و مواجب، توان بالقوه برای کسب سود را افزایش می دهد.
نقطه شروع دوم برای بازاندیشی در اقتصاد سیاسی ارتباطات، فضایی سازی یا فرایند غلبه بر محدودیت های فضا و زمان در زندگی اجتماعی است. مارکس(۱۹۷۳) زمانی که یادآور شد که سرمایه داری «فضا را با زمان نابود کرده» به ایده فضایی سازی نزدیک شد. منظور او از این جمله این بود که تجارت از ابزار حمل و نقل و ارتباطات برای کاهش زمان در انتقال کالا ، انسان و پیام در فضا استفاده می کند. امروزه متفکران اقتصاد سیاسی به شما خواهند گفت که تجارت با استفاده از پیشرفت های ارتباطی، اطلا عاتی و فناوری، به جای نابودی فضا، شکل آن را تغییر داده است. انسان ها، محصولا ت و پیامها باید در یک مکان قرار بگیرند و این مکان در حال تغییر شکل اساسی است. این تغییر شکل در تحولا تی که در نظام کاری رخ داده است و میلیون ها شغل را به مناطق کم دستمزد جهان، مخصوصا چین و هند منتقل شده اند، کاملا هویداست.
فضایی شدن بر اساس ایده ای ساخته شده است که از سوی جغرافی دانان و جامعه شناسان برای پرداختن به مساله تغییرات ساختاری که حاصل استفاده های جابجایی فضا و زمان اراده شده بود، است.
هاروی (۱۹۸۹) فشردگی زمان و مکان را مطرح می کند تا نشان دهد که چگونه نقشه کارآمد جهان در حال تغییر به نفع آنانی است که می توانند از آن بهره ببرند. کاستلر(۲۰۰۱) توجه ما را به کم شدن اهمیت مکان فیزیکی و اهمیت یافتن فضای جریان ها جلب می کند و نشان می دهد که نقش جهان، با توجه به مرزهایی که با جریان مردم، کالا ها، خدمات و پیام ها به وجود می آیند شکل می گیرد و چیزی را خلق می کند. کرماسی(۱۹۹۲) سرقدرت می نامد.
ارتباطات در فضایی شدن نقش کلیدی را ایفا می کند، چرا که فرایندهای ارتباطات و اطلا عات و تکنولوژی ها، انعطاف پذیری و کنترل را در صنعت افزایش می دهند، اما مشخصا در درون بخش های ارتباطات و اطلا عات این کار را انجام می دهند. فضایی شدن در برگیرنده فرایندهای جهانی شدن]همان[ فرایند جهانی ساختاربندی مجدد در سطح صنعت با توسعه ابزارهای یکپارچه مبتنی بر تکنولوژی های دیجیتال، و در سطح شرکت ها با رشد شرکت های انعطاف پذیر یا مجازی که از سیستم اطلا عات و ارتباطات بهره می گیرد تا مستمرا ساختار، خطوط تولید، بازاریابی و روابط اش با دیگر شرکت ها، تامین کنندگان نیروی کار خودش و مشتریان را تغییر دهد، عملی می شود. جهانی شدن و ساختار بندی صنعتی به شکلی دو سویه، چهار الگوی عمده ساختار بندی مجدد دولت را تحت تاثیر قرار می دهند. تجاری شدن کارکردهای دولت را نهادینه می کند. مثل فراهم آوردن خدمات مخابراتی و پستی همراه با خطوط درآمدزایی و کسب و کار. خصوصی شدن یک گام فراتر می رود و واحدها و بخش ها را بر کسب و کار خصوصی تبدیل می کند. آزاد سازی جواز راه اندازی بازارهای رقابتی را صادر می کند و در نهایت، بین المللی شدن، دولت را از طریق اقتصاد و اقتدار سیاسی در حال تغییر بر پیمان های منطقه ای (نفتا) و بین المللی (گات، گاتس، تریپس) پیوند می دهد.
یکی از پیامدهای فضایی شدن، توسعه بازارهای جهانی کار است. تجارت امروزه از دستمزدها، مهارت ها و دیگر ویژگی های مهم در سطح بین الملل برخوردار است. بیشتر کارهای اولیه اقتصاد سیاسی در این حوزه بر روی گسترش تولید کامپیوتر و اجزا و عناصر ارتباطی(آسیای جنوب شرقی) و ورود داده ها(کشورهای حوزه کارائیب) به داخل کشورهای جهان سوم متمرکز بود، جایی که این شرکت ها به خاطر دستمزدهای پایین و حکومت های خودکامه و اقتدار طلب جذب آنجا می شوند. این حوزه پژوهشی بسط و گسترش یافته است تابه آنچه که هم اکنون تلا ش ها و اقدامات تجاری جهت یافتن نیروی کار با دستمزد پائین و ماهر خوانده می شود بپردازد.
آنها این افراد را برای حوزه هایی چون تولید نرم افزار و ارائه خدمات در مراکز تلفن جهان سوم لا زم دارند.
سومین نکته در اقتصاد سیاسی تجدیدنظر شده، ساختار بندی است، فرایندی که در آثار آنتونی کیدنز برجسته شده است. ساختاربندی اشاره به مفهومی از کارل مارکس(۱۹۴۸) دارد که «مردم تاریخ را می سازند اما نه تحت شرایط دلخواه و موردنظرشان». مشخصا پژوهش های مبتنی بر ساختار بندی کمک می کنند تا گرایش در تحلیل های اقتصاد سیاسی به تمرکز بر روی ساختار یعنی تجارت و نهادهای دولتی را با در اختیار گرفتن و استخدام ایده هایی چون عاملیت، فرایند اجتماعی و کردار اجتماعی متعادل سازیم. به شکلی عینی تر ساختار بندی به معنی بسط مفهوم طبقه اجتماعی از معنا و تعبیر ساختاری و مقوله مورد نظر است (معنایی که آن را برحسب آنچه برخی دارند و برخی ندارند تعریف می کنند)، به گونه ای که هم معنای نسبی و هم معنای نهادی اصطلا ح طبقه اجتماعی را شامل می شود.
دیدگاه ربطی در مورد طبقه اجتماعی، ارتباطات بین تجارت و نیروی کار و روش هایی که از طریق آنها نیروی کار خودش را درون آن روابط به منزله یک نیروی مستقل دارای حقوق خاص تعریف می کند را برجسته می سازد. این رویکرد هیچ چیزی از ارزش طبقه به عنوان معیاری برای تفاوت قائل شدن بین داراها و ندارها کم نمی کند. از این منظر طبقه کارگر تنها به سادگی با فقدان دسترسی به ابزارهای ارتباطی تعریف نمی شود، بلکه با رابطه های هماهنگی، وابستگی و تضاد با طبقه سرمایه دار تعریف می شود. علا وه بر این مفهوم نهادی در مورد طبقه به طبقه کارگر به عنوان تولید کننده ای برای خودش می نگرد، هرچند این هویت در ارتباط با سرمایه و استقلا ل هویتی کم اهمیت، متغیر و متضاد باشد.
● چالش هایی مربوط به مرزبندی ها
اگرچه اقتصاد سیاسی می تواند از مطالعات فرهنگی بیاموزد، اما به آن کمک نیز می تواند بکند. از آنجایی که اقتصاد سیاسی رویکردی فلسفی دارد و به مراتب شمول گراتر است، بر معرفت شناسی و واقع گرا تاکید دارد. معرفتی که ارزش های پژوهش تاریخی و تفکر بر حسب کلیت های عینی اجتماعی را تعیین می کند و با فلسفه ریشه دار اخلا قی بر تعدد غلبه بر تمایز بین پژوهش اجتماعی و کردار اجتماعی تاکید می ورزد. اقتصاد سیاسی از مطالعات فرهنگی که تمایل به اغراق اهمیت نقش ذهنیت دارد فاصله می گیرد. همانطور که از اندیشیدن برحسب کردارهای تاریخی و کلیت های اجتماعی فاصله می گیرد. اقتصاد سیاسی در ضمن از مطالعات فرهنگی به خاطر استفاده از زبان مبهم، که برخلا ف این نگاه اولیه آنهاست که باید از زبانی استفاده کرد که تمامی مردم عادی که مسوول خلق فرهنگ هستند آن را بفهمند، دوری می جوید. سرانجام اقتصاد سیاسی این را که مطالعات فرهنگی تمایل دارد از مطالعات کار و فرآیند کار در ازای بررسی «تولید» اجتماعی مصرف اجتناب کند و گرایش متعاقب آن از سوی برخی افراد در مکتب مطالعات فرهنگی برای اینکه نیروی کار هر نوع ارزش در جنبش های معاصر تغییر اجتماعی را ندیده بگیرد، را نفی می کند.
اقتصاد سیاسی مایل است تا دولت را به شدت وابسته و متعین در چارچوب های مسلط سرمایه داری معرفی کند و به نوعی برای دولت نقشی فعال قایل است. علا وه بر این اقتصاد سیاسی و علم سیاست به طور مشترک علا قه به تحلیل گسترده حول کلیت اجتماعی با نگاه بر تحول اجتماعی دارند.
با این همه اقتصاد سیاسی به شکلی بنیادین از علم سیاست که معتقد به مستقل بودن دولت است فاصله می گیرد و معتقد است که دولت تنها قدرت مسلط در جامعه نیست و نیروهای دیگری نیز وجود دارند. برخلا ف همه این ها اقتصاد سیاسی بر قدرت تجارت و فرآیند کالا سازی به عنوان نقطه آغازین تحلیل اجتماعی تاکید دارد. علی رغم این اقتصاد سیاسی تمایل علم سیاست به تحلیل بر مبنای کلیت اجتماعی و تحلیل ارزش هایی که باید تحول جامعه را براساس فردگرایی و عقلا نیت بازار هدایت کنند را رد می کند. اما اقتصاد سیاسی بر روی فرایندهای اجتماعی که از طبقه اجتماعی و نیروی کار آغاز می شود تاکید دارد; بر روی قرار دادن زندگی جمعی و عمومی در برابر بازار و عقلا نیتی که از منظر اقتصاد سیاسی، به واقع قدرت طبقاتی تولید می کند.
نویسنده : پیمان جنوبی
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید