چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

زدودن گذشته برای پذیرش بندگی


زدودن گذشته برای پذیرش بندگی
اخیرا در لهستان بر آن شدند که مبارزان سابق بریگاد انترناسیونال را مجازات کنند ، یعنی همان کسانی را که برای دمکراسی در دوران جنگ داخلی اسپانیا می رزمیدند. هم زمان از میلتون فریدمن(Milton Friedman) پدر ایدئولوژیک نئولیبرالیزم و مشاور ژنرال دیکتاتور اگوستو پینوشه قدردانی به عمل آمد. ملاقاتی تصادفی با یک زن پزشک ٨٣ ساله روسی(الکساندرا)فرصتی پیش آورد تا نویسنده بزرگ انگلیسی جان برگر(John BERGER) درباره این نسیان گزیده شده به تفکر بنشیند.**الکساندرا آنشب در باغ می گفت:« اگر ما اورانیوم لازم برای ساخت بمب اتمی را استخراج نمی کردیم امروز مستعمره امریکا بودیم ».** اما کارهای برادران کاندینسکی(٤)، این مترسک های دوقلو برای از بین بردن آنچه از کمونیسم باقی مانده، ادامه پیدا کرد.
ظاهر هر چیز را می توان همچون کلمات یک متن خواند و از میان آنها چهره انسانی شاید یکی از طولانی ترین نوشته ها باشد. الکساندرا برای اولین بار در بهار گذشته در سن ٨٣ سالگی به پاریس سفر کرد. تا همین دوسال پیش او در مسکو به طبابت اشتغال داشت. او در کورسک (KOURSK) در ٨٠٠ کیلومتری پایتخت زاده شده است. من با اوتوسط دوستان روسی ام آشنا شدم و ما باهم چهارتائی بر سر یک میز در باغی در حومه جنوبی پاریس شام خوردیم. از او پرسیدم چه چیز اورا به حرفه پزشکی واداشت. پاسخ داد: « سیل کشتگان و زخمی های نبرد کورسک (١) که پیش از نبرد استالینگراد آغاز شد و در نهایت راه ارتش سرخ را به سوی برلن گشود».
صحبت ما به آرامی در باغ ادامه پیدا کرد . شیوه سخن گفتن الکساندرا که بسیار جوانتر از سنش می نمود در عین حال هم متین بود و هم سنجیده. شب فرا رسید و ما شمع ها را روشن کردیم. گوش دادن به وی مرا به یاد جمله از از هایدگر انداخت:« زبان سرای روح انسان است». الکساندرا درب را گشوده بود و ما این منزل را چون خانه خود حس می کردیم.
در سال های ١٩٥٠ به محض اینکه او دکترای پزشکی را گرفت به شهری در ترکمنستان فرستاده شد که در کنار یک معدن اورانیوم قرار داشت. معدنچیان زک(Zek) های گولاک بودند(٢). اتحاد شوروی در آنزمان برای ساختن بمب های اتمی به اورانیم احتیاج داشت. این بمب ها برای بوجود آوردن تعادل اتمی در مقابل ایالات متحده در چارچوب سیستم « دفاع دوجانبه» ای که تا سال ١٩٨٩ ادامه یافت ضروری بودند. « در فاصله چند سال تمام معدنچیان از سرطان جان سپردند» . الکساندرا سپس ادامه داد:« من هم به آن مبتلا شدم ، برای خویش دعا کردم ، معالجه شدم و به مسکو بازگشتم و پس از آن باز ٤٠ سال پزشک کودکان بودم». در حالیکه او حرف می زد و غدا می خورد و می خندید من در آن باغ نیاز شدیدی به کشیدن تصویرش احساس کردم. ( این انرژی و نیاز از کجا ناشی می شود؟ شاید از انسانها ، ساده است ، من آنها را دوست دارم). این کار من توجه اورا جلب کرد و با اشاره سر آنرا تائید نمود. پیش از آنکه وی برای رفتن از جا برخیزد من از او خواستم که از میان دو تصویری که در این فاصله از او کشیده بودم یکی را انتخاب کند. تصویری را برگزید که ساده تر بود. او می خواست که من تصویر عمیق تر را نزد خویش نگاه دارم.
نشریات بین المللی در آن هفته عکسی از برنارد کن (Bernard KON) را چاپ کردند، یک مهندس لهستانی مقیم ورشو که در سن ٩٧ سالگی به دلیل یک قانون جدید(٣) در خطر از دست دادن کمک هزینه نازلی قرار داشت که آنرا به دلیل شرکت داوطلبانه در بریگاد انترناسیونال در سال ١٩٣٧ و رزمیدن در کنار جمهوری خواهان اسپانیا در دوران جنگ داخلی دریافت می کرد.
حالت چشم های او در این عکس مانند چشم های الکساندرا بود. شاید به این دلیل که هردوی آنها وقایع مشابهی را دیده بودند. این دو تصویر درکنار هم حکایت از رضایت خاطر و در عین حال درد و غمی داشتند که نیاز به شناخته شدن و قدردانی نداشت چرا که برای هردوی آنها، هریک به شکل خود، همه اینها ثمره طبیعی یک انتخاب بوده است ، با تراژدی و با پیروزی هایش. این انتخاب خواست تغییر « تاریخ » و تعلق داشتن به آن بود. به طرز غریبی همین تعلق به تاریخ است که به الکساندر و برنارد اجازه می دهد که هویتی این چنین متمایز داشته باشند.
خوشبختانه قانونی که برنارد کن و هزارن مبارز دیگر را تهدید می کرد ، مخالف قانون اساسی تشخیص داده شد. اما کارهای برادران کاندینسکی(٤) ، این مترسک های دوقلو برای از بین بردن آنچه از کمونیسم باقی مانده، ادامه پیدا کرد. همین قانون کذائی نمایانگر تمام ابتکارات سیاسی ای است که ما شاهد آن هستیم( مقاله درباره اکرائین در همین شماره بخوانید).
با تلاش برای به فراموشی سپردن تجربه های پیچیده تاریخ ، این ابتکارات به دنبال « محو گذشته » هستند تا انتخاب سیاسی به آن چیزی محدود شود که در ویترین های زمانه به حراج در اختیار ما قرار گرفته اند. به تعبیری گرافیکی ، اینکار مثل خلاصه کردن خطوط طولانی تصویر یک انسان در کلیشه ای از پیش آماده است.
تصویر الکساندرا هنوز بر روی میزبود وقتی من استدلالات نوامی کلاین ( Naomi Klein) در کتاب بی نظیرش The Shock Doctorine: The Rise of Disaster Capitalisme (٥) ( دکترین شوک و یا افراط سرمایه داری ویرانگر) را می خواندم. او در این کتاب سرنوشت حرفه ای میلتون فریدمن اقتصاددان را که در سال ٢٠٠٦ درگذشت به زیر ذره بین می برد. در سالهای دهه ١٩٥٠ فریدمن در دانشگاه شیکاگو تدریس می کرد و تئوری اش در باره آزادی جهانی سرمایه نوینی را می پروراند که رها از هرگونه محدودیت هائی باشد که توسط حکومت و دولت ها تحمیل شده باشند. سرمایه داری ای که که از همان زمان هم شرکت های چند ملیتی و سرمایه گذاران مالی offshore رویای آنرا می دیدند. فریدمن سپس مشاور اقتصادی ژنرال دیکتاتور آگوستو پینوشه شد و در سال های دهه ١٩٧٠ در شیلی تئوری اش را در عمل پیاده کرد و اقتصاد این کشور را بکلی تغییر داد. از این دوران به بعد او تبدیل به یک غیبگو و فال بین برای مارگارت تاچر، رونالد ریگان ، بوش پدر و پسر ، آنتونی بلر و نیکولا سارکوزی شد.
الکساندرا آنشب در باغ می گفت:« اگر ما اورانیوم لازم برای ساخت بمب اتمی را استخراج نمی کردیم امروز مستعمره امریکا بودیم ».
فریدمن که امروز یک تئوریسین شناخته می شود آدم را به یاد دکتر استرنج لاو ( قهرمان فیلم چگونه یادگرفتم از بمب اتمی نترسم و آنرا دوست داشته باشم ساخته استانلی کوبریک .م. ) می اندازد: ملغمه ای از دگماتیسم، ساده لوحی و سنگدلی با همان رویای تبدیل شدن به کسی که جهان را نجات می دهد( او در سال ١٩٧٦ جایزه نوبل را دریافت کرد)(٦). او بر آن بود که یک رقابت « خالص» می تواند همه چیز را به خودی خود سامان دهد. او به عموی پیری می ماند که هرگز از خانه پایش را بیرون نگذاشته و با این وضع شما را به کنار پنجره می برد تا برایتان توضیح دهد که چه چیزی در زندگی اهمیت دارد و چه چیزی بی ارزش است.
اما فریدمن پس از آن تبدیل به یک مرد سیاسی می شود با سرنوشت حرفه ای بی سابقه. از همان آغاز او می داند که راه حل « خالص» او برای مشکلات بشریت هرگز توسط کسانی که این معجون باید به آنها خورانده شود پذیرفته نمی شود مگرآنکه آنها در شرائط ترس و وحشت شدید ( شوک) قرار گیرند. برای آنکه مردم از بین رفتن کمک های اجتماعی، نبود درآمد حداقل ، نابودی هرنوع کنترل بر روی شرائط کار، خصوصی سازی خدمات اجتماعی، مالیات هائی هرچه بیشتر به سود طبقات ثروتمند و از بین رفتن حق واقعی اعتراض را بپذیرند، یعنی نوعی deal که درست بر عکس New deal فرانکلین روزولت است ، باید ابتدا آنها با نوعی فاجعه اقتصادی روبرو شوند و دچار وحشتی شدید گردند.
همین « دکترین شوک » است که از مدتها پیش تمام تصمیم گیری های هشت کشور صنعتی ( گروه هشت)، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، مسئولین سازمان سیا و گاه ارتش امریکا( بویژه در رابطه با جنگ خلیج فارس و عراق) را تحت تاثیر قرار داده و جهت می دهد. گاه این شوک کاملا به دنبال یک توطئه بوجود می آید مانند کودتای شیلی در سال ١٩٧٣. گاه هدیه ای آسمانی است مانند روسیه در سال ١٩٩١، و یا آفریقای جنوبی در سال ١٩٩٤.
نوامی کلاین در کتابش موضوعی ناشناخته و وحشتناک را مطرح می کند: مدافعان و مشوقین استفاده از « دکترین شوک » همیشه و هنوزدر ارتباط با گروه های کاری سازمان سیا قرار دارند( به راهنمای کوبارک مراجعه کنید) که بر روی تکنیک بازجوئی از زندانی های تحت « شوک فیزیکی » یعنی شکنجه ، کار می کنند(٧). یکی از دوستان من ، اورلاندو لوتولیئه (Orlando Letelier) ، وزیر دفاع دولت سالوادور آلنده، یک ماه پیش از اینکه به قتل برسد می گفت که در حکومت پینوشه بر اقتصاد شیلی همان می رود که برسر رفقایش در زندان( اورلاندو چهره خواننده ای را داشت که برایش هر آواز مثل آخرین ترانه بود).
این دو نوع شوک کاملا باهم فرق دارند و اثرات ویرانگر آنها نیز متقاوت است. یکی از آنها فردی و فیزیکی عمل می کند و دیگری جمعی و روانی. یکی به واسطه الکترو شوک به طرز بی رحمانه ای به بدن وارد می شود ( مسئله ای که از سال های ١٩٥٠ موضوع تحقیق ویژه ای از سوی سازمان سیا است) و هم چنین از راه محدود کردن نیازهای حیاتی فرد. دیگری از راه به صحنه آوردن از پیش تدارک شده یک فروپاشی اقتصادی، که با خود از بین رفتن تمام ساختارهای اجتماعی را همراه می آورد، نوعی هماهنگی کاملا محاسبه شده بین یک دوره واقعی فقر و وحشت و شرائط آرامش پس از آن که خارج شدن از جنگل و رونق های دروغین را نوید می دهد. هدف هدو شوک از بین بردن مقاومت است و برای آن باید از نابود کردن هویت آغاز کرد.
طراحان و سازمان دهندگان این شوک ها ( شکنجه گران، اقتصاددانان و یا مترسک های سیاسی) بعد از نیم قرن تجربه دریافته اند که بهتر ین راه برای نابودی هویت توده ها ، از بین بردن و مثله کردن سازماندهی شده تاریخ زندگی آنها ست آنچنانکه تاکنون حکایت می شده . هدف زدودن گذشته است. وقتی از دست گذشته خلاص شدی، هرنوع شعار سیاسی مزخرفی، علی رغم ساده لوحی نهفته در آن ، جا خواهد افتاد: زمان تغییرات فرارسیده است ، باید مجددا از صفر شروع کرد. این چنین است عوام فریبی نئولیبرالیزم.
وقتی مناظره تلویزیونی دو کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری فرانسه پخش می شد الکساندرا هنوز در آن باغ نشسته بود.آنچه در مورد هر دو کاندیدای اصلی ( آقای سارکوزی و خانم رویال) جلب توجه می کرد، شانه خالی کردن آنها از تحلیل اوضاع بود. هیچکدام از آندو آنچه در جهان می گذشت ، تاثیر آن بر فرانسه و نتایج قابل پیش بینی و راه حل های منطقی مقابله با آنها را مطرح نمی کردند. هیچکدام از آندو هیچ نوع چشم انداز جغرافیائی ای نداشت. چنین افقی در کار نبود چراکه آنها جرات نداشتند از سرنوشت هائی صحبت کنند که در تاریخ جای گرفته اند، تاریخی که افراد برای معنی دادن به نبرد روزانه شان آنرا برای خویش نقل می کنند. و همه این ها در مقابل رای دهندگانی که تا همین چندی پیش ، سیاسی ترین افراد در اروپا بودند.
چنین توطئه سکوتی عمیقا طبیعت یک انتخابات را تغییر می دهد. اولین اصل دمکراتیک نمایندگان را مجبور می کند که به کسانی که آنها را انتخاب کرده اند حساب پس بدهند: شیوه حکومت کردن آنها باید توسط کسانی که آنها برایشان حکومت می کنند داوری شود. به زبان دیگر ، انتخاب کننده، نماینده را مورد سوال قرار می دهد و این امر در دراز مدت نقشی اساسی در تصمیم گیری ها بازی می کند. نوعی دیالکتیک صحبت و بحث جایگزین اطاعت کورکورانه غیر دمکراتیک می شود. اگر کاندیداها تصور خور را از دورانی که در آن به سر می بریم در خطوط اصلی آن ارائه ندهند و استراتژی خود را برای ادامه بقا در مقابل آن مطرح نکنند و اگر همه این ها ناگفته و ناشنیده باقی بماند، رای دهنده نمی تواند نقش دیالکتیکی خود را بازی کند چرا که هیچ نوع بحثی در مورد موضوعات اصلی در نمی گیرد. وقتی یک کاندیدا فاقد چشم انداز است و یا به این امر اذعان دارد، رای دهندگان تا حد گله ای اسب تنزل می یابند.
توطئه سکوت ایندو کاندیدا به نوعی توافق ناگفته شبیه بود: وقتی بینندگان تا حد یک مشتری تنزل می کنند، «بحث» تا سطح یک مسابقه بین ظواهر و شیوه ها( طرز حرف زدن، نوع لباس، آرایش) پائین می آید ونتیجه آخرین نظرسنجی ها مهم تر از مطرح کردن چشم اندازی در مورد آینده می شود و خود ستائی و مطرح کردن خویش تمام فضای بحث را پر می کند. هردو کاندیدا ترس هائی متفاوت را مطرح و درباره شوک هائی صحبت کردند که به شیوه های گوناگون در طبقات مختلف مردم احساس می شود. سپس وعده دادند که همیشه در کنار آنها باقی خواهند ماند بدون آنکه لحظه ای به همه مردم اشاره داشته باشند و با آنها و در کنار آنها این سوال را مطرح کنند: در جهان چه چیزی در حال روی دادن است ؟ حرف مفت مالیات ندارد و با اعتماد به نفس بیان می شود چرا که گوینده اش می داند که به دنبال چه چیزی است . هردو کاندیدا فقط به دنبال یک چیز بودند: به من اعتماد کن و وعده های مرا بپذیر.
حال آنکه برای معرفی و توضیح یک سیاست بازخوانی تاریخ ضروری است، بررسی وقایع ؛ دلایل پدید آمدن و نتایج آنها؛ بحث درباره محدوده عملکرد مانورها؛ چراکه تاریخ به ندرت گشاده دست است. وعده های از پیش آماده شده ای که فاقد دیدی تاریخی باشند تنها یک کلاه برداری اند.
الکساندرا می گوید:« پنجاه سال پیش ارزش زندگی انسان متفاوت بود ».
من مجددا به چهره الکساندرا می نگرم که در باغ نشسته و یاد جمله ای از آنتوان چخوف می افتم، نویسنده ای که او هم پزشک بود:« وظیفه یک نویسنده به تصویر کشیدن وقایع با آنچنان دقتی است که خواننده نتواند خود را ازچنگ آن خلاص کند». امروز به دلیل تجربیات تاریخی ای که همه ما آنها را زندگی کرده ایم و ماشین های سیاسی به دنبال زدودن آن هستند همگی باید در عین حال هم نویسنده باشیم و هم خواننده..... این امر در توان همگی ما هست.
جان برگر: نویسنده انگلیسی، آخرین کتاب منتشر شده ازاو: "از حالا ببعد"، انتشارات الیویه، پاریس، ٢٠٠٦.
لوموند دیپلماتیک
اوت ۲۰۰۷
برگردان: شروین احمدی
١) نبرد کورسک در ژوئیه ١٩٤٣، بزرگترین نبرد تانک ها در جنگ دوم جهانی و تاریخ است. ارتش سرخ موفق شد تهاجم ارتش آلمان در جبهه شرق را متوقف نمایند و آنرا تا برلن عقب براند. این شهر در ٧ ماه مه ١٩٤٥ از چنگ نازی ها توسط ارتش شوروی آزاد شد.
٢) زندانی های سیاسی.
٣) مقاله لهستان در پارانویا نوشته ایناتسیو رامونه ، لوموند دیپلماتیک آوریل ٢٠٠٧
٤) رئیس جمهورLech و نخست وزیر Jaroslaw لهستان از تابستان ٢٠٠٥
٥) از پائیز آینده به زبان انگلیسی توسط ICM Books, NewYork و به زبان فرانسه توسط Actes Sud,Arles منتشر می شود.
٦) یا جایزه بانک سوئز به یادگار آلفرد نوبل.
٧) Kubark Counterintelligence Interrogation نام یک راهنما است که توسط سازمان سیا در سال ١٩٦٣ تهیه شده و « تکنیک های بازجوئی تصحیح کننده بر روی افراد و منابع مقاوم » را توضیح می دهد. این تکنیک ها بویژه از سال ١٩٦٧ در کادر برنامه فنیکس در ویتنام جنوبی به کار گرفته شدند. هدف نابودی رهبران حزب کمونیست ویتنام جنوبی بود.
منبع : دنیای ما


همچنین مشاهده کنید