جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

ابلیس و فرزندان آدم


ابلیس و فرزندان آدم
● مقدمه
در داستان خلقت آدم وقتی خداوند به فرشتگان امر کرد که بر آدم سجده کنند همه آنها به این دستور الهی عمل کردند و در مقابل آدم سجده به جای آوردند ولی در میان آنها موجودی به نام «ابلیس»از دستور خدا سرباز زد و به آدم سجده نکرد ابلیس یا همان شیطان به خاطر این معصیت از درگاه الهی رانده شد و از مقامات معنوی که به علت عبادتهای ممتد کسب کرده بود، محروم گردید و به لعنت خدا گرفتار شد و به همین جهت ابلیس به دشمنی با آدم پرداخت و او را وسوسه کرد تا از درختی که از خوردن میوه آن منع شده بود بخورد. آدم با خوردن آن از بهشت به زمین فرود آمد و زندانی خاک شد و زیربار مسئولیت و تکلیف رفت و بدینسان شیطان در مقابل ضربه ای که از آدم خورده بود، ضربه ای بر او زد و باعث بیرون شدن او از بهشت شد.
کار دشمنی ابلیس با آدم در اینجا ختم نشد و ابلیس تصمیم گرفت که فرزندان آدم و ذریه او را نیز با وسوسه های خود گمراه سازد.
آنچه گفته شد خلاصه ای از مطالبی است که در آیات متعددی از قرآن مجید درباره داستان حضرت آدم و ابلیس آمده است و به زودی متن بعضی از آن آیات را خواهیم آورد.
این نوشتار در دو فصل تنظیم شده است.در فصل اول به بحث شیطان شناسی پرداخته شده که عناوین مطرح دراین بحث از این قرارند:
۱) ابلیس کیست و شیطان کدام است؟
۲) آیا ابلیس از ملائکه بود یا از جن؟
۳) چرا خداوند به شیطان اجازه وسوسه داد؟
۴) خطور افکار شیطانی و رحمانی در ذهن انسان
۵) شیطان و اهریمن
۶) مشخصات شیطان در قرآن
و در فصل دوم به نیرنگهای شیطان و راههای مقابله با این نیرنگها پرداخته شده است. امید واریم این نوشتار به ما کمک کند تا با دشمن قسم خورده خود بهتر آشنا شویم واز حیله ها ونیرنگهای ماهرانه و شگردهای مکارانه او آگاهی کامل پیدا کنیم تا بهتر برای مقابله ومبارزه با او مجهز شویم.
● فصل اول:شیطان شناسی
۱) ابلیس کیست و شیطان کدام است؟
«ابلیس»نام خاص همان موجودی است که در داستان خلقت آدم بر او سجد نکرد و با وسوسه های خود او را از بهشت بیرون نمود. ولی «شیطان»یک واژه عمومی است که به معنای موجود شرور و موذی و وسوسه گر است که فرد بارز آن همان ابلیس است ولی افراد دیگری هم دارد و همانگونه که خواهند آمد، ابلیس دارای ذریه و اعوان و انصار است که به همه آنها شیطان یا شیاطین گفته می شود و همچنین از افراد انسان نیز به کسانی که شرور و موذی باشند شیطان گفته می شود.
بنابراین ابلیس اسم عَلَم و شیطان اسم جنس است و ابلیس جز به آن موجود معین که به آدم سجده نکرد به کس دیگری اطلاق نمی شود و این واژه یک واژه غیر عربی است و پیدا کردن اشتقاق عربی بر آن بگونه ای که در بعضی کتب تفسیری و لغوی آمده است، درست نیست هر چند که در عربی، هموزن آن وجود دارد مانند: ازمیل،
اصلیت، اعریض و غیر آنها اما «شیطان» یک واژه عربی است بر وزن فیعال و از ماده «شطن»مشتق است که به معنای دور شدن است و به هر عصیانگر متمرد از انس و جن و حیوانات «شیطان»گفته می شود و «شاطن»به معنای خبیث است و به ابلیس و ذریه و اعوان او به مناسبت همان تمرد و عصیانگری و خباثت و وسوسه گری، شیطان اطلاق می شود و به طوری که گفتیم از افراد بشر هم ممکن است کسی شیطان باشد همانگونه که در آیات زیر آمده است:
و اذاخلوا الی شیاطینهم قالوا انا معکم (بقره /۱۴)
و منافقان چون با شیاطین خود خلوت می کنند، می گویند ما با شما هستیم.
و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الانس والجن (انعام /۱۱۲)
و همچنین برای هر پیامبری دشمنی قرار دادیم از شیطانهای انس و جن.
حتی در بعضی از روایات به موجودات ریز و کوچکی که در قسمت شکسته ظرف می نشیند، «شیطان» اطلاق شده که شاید منظور همان میکروبها باشد.
۲) آیا ابلیس از ملائکه بود یا از جن؟
در میان مفسران و علماء اسلامی در این باره اختلاف نظر وجود دارد. بعضی از آنها گفته اند که ابلیس از ملائکه بود و به خاطر معصیتی که مرتکب شد از مقام خود خلع گردید و رانده درگاه الهی گردید.
از جمله کسانی که این قول را انتخاب کرده اند می توان از شیخ طوسی نام برد که در تفسیر خود ضمن اینکه این قول را از ابن عباس و ابن مسعود و ابن مسیب و قتاده و ابن جریح و طبری نقل می کند، خود نیز به آن تمایل دارد و آن را به ظاهر تفاسیر شیعه نسبت می دهد و اضافه می کند که روایتی هم در این زمینه از امام صادق (ع) وارد شده است
در مقابلِ این قول عقیده کسانی است که ابلیس را از زمره ملائکه نمی دانند و او را از جن معرفی می کنند. از جمله آنها شیخ مفید است که می گوید: اخبار متواتری از ائمه هدی در این باره وارد شده و آن قول، مذهب همه امامیه و بسیاری از معتزله و اصحاب حدیث می باشد. اکنون ما دلائل هر دو طرف را ذکر می کنیم و در پایان نظر خود را خواهیم گفت:
کسانی که ابلیس را ازجمله ملائکه می دانند، چنددلیل ازقرآن می آورندبه این شرح:
الف) خداوند در آیات متعددی در قرآن ابلیس را از ملائکه استثناء می کند و می فرماید:
و اذ قلنا للملائکهٔ اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس (بقره /۳۴)
هنگامی که به ملائکه گفتیم به آدم سجده کنید پس سجده کردند مگر ابلیس.
و این استثناء دلیل است که ابلیس هم جزء ملائکه بود منتهی سرپیچی کرد.
ب) اگر ابلیس از ملائکه نبود این دستور خدا که خطاب ملائکه فرمود: به آدم سجده کنید، شامل ابلیس نمی شد زیرا خداوند از ملائکه خواسته بود که سجده کنند. و ابلیس می توانست بگوید: من که از ملائکه نبودم پس دستور تو شامل من نمی شد در حالی که ابلیس چنین عذری نیاورد و حتی در آیه ای از قرآن، مأمور به سجده بودن شخص ابلیس با همین آمده است، آنجا که خطاب به ابلیس می فرماید:
ما منعک الا تسجد اذامرتک (اعراف /۱۲)
تو را چه مانع شد که سجده نکنی وقتی تو را امر کردم.
و اما کسانی که ابلیس را از ملائکه نمی دانند و معتقدند که ابلیس از جن بود، آنها هم دلائلی از قرآن دارند به این شرح:
الف) خداوند در قرآن صریحاً ابلیس را از جن معرفی کرده:
فسجدوا الا ابلیس کان من الجن (کهف/۵۰)
پس همه سجده کردند مگر ابلیس که از جن بود.
ب) ملائکه همگی معصوم بودند و امکان نداشت خدا را نافرمانی کنند به طوریکه در این آیه آمده:
لایعصون الله ما امرهم و یفعلون مایؤمرون (تحریم/ ۶)
آنها (فرشتگان) در چیزی که خدا به آنها امر کند او را نافرمانی نمی کنند و آنچه که به آن امر شده اند انجام می دهند.
اینکه ابلیس خدا را نافرمانی کرد معلوم می شود که از ملائکه نبود زیرا در فطرت ملائکه امکان معصیت خدا وجود ندارد همانگونه که در آیه بالا آمده است.
ج) طبق آیات قرآن، ابلیس ذریه و نسل دارد و زاد و ولد می کند این مطلب در سوره کهف آیه ۵۰ آمده است ولی ملائکه ذریه ندارند بنابراین ابلیس از ملائکه نیست.
د) ملائکه طبق روایات از نور آفریده شده اند در صورتی که ابلیس از آتش آفریده شده همانگونه که در سوره اعراف آیه ۱۲ و سوره جن آیه ۷۶ آمده است و می دانیم که جن هم از آتش آفریده شده همانگونه که در سوره حجر آیه ۲۷ و در سوره رحمن آیه ۱۵ آمده است.
این بود عمده ترین ادله طرفین که در کتب تفسیر نقل شده است.
ما تصور می کنیم با تصریح قرآن به اینکه ابلیس از جن بود (سوره کهف آیه ۵۰) دیگر جای گفتگو باقی نمی ماند و اینکه بیاییم و این آیه را تأویل کنیم و بگوییم که ابلیس از فرشتگان بود ولی بعد جن شد و یا بگوییم که ابلیس از طائفه ای از ملائکه بود که آنها خازن جنت بودند و لذا به آنها جن گفته می شد و امثال این تأویلات ناروا و بدور از فهم عرفی، براستی که راه خطا رفته ایم و از نص قرآن به دور افتاده ایم.
بنابراین با قاطعیت می گوییم که ابلیس از جن بود نه از ملک و اما اینکه چگونه خطاب خداوند به ملائکه که آدم را سجده کنند شامل ابلیس هم شد علتش این بود که ابلیس با اینکه از جن بود، طبق روایات با ملائکه همراهی داشت و این به علت کثرت عبادت او بود و یا به هر دلیل دیگری که ما نمی دانیم، بگونه ای که ملائکه ابلیس را از خود می پنداشتند و لذا امر الهی شامل او هم شد و طبعاً استثناء او از ملائکه هم به جهت همین همراهی او با ملائکه بود. یا بگوییم که این استثناء منقطع بود و در قرآن نظائر متعددی دارد.
و اما روایتی که شیخ طوسی به امام صادق(ع) نسبت داده ولی متن آن را نیاورده، ما در کتب تفاسیر روائی نیافتیم و در مقابل، احادیثی یافتیم که در آنها تصریح شده که ابلیس از جن بود. از باب نمونه به حدیث زیر توجه کنید:
عن جمیل بن دراج عن ابی عبدالله (ع) قال: سألته عن ابلیس اکان من الملائکهٔ او کان یلی شیئا من امرالسماء ؟ فقال: لم یکن من الملائکه و لم یکن یلی شیئا من امر السماء و کان من الجن و کان مع الملائکهٔ و کانت الملائکهٔ تری انه منها...
جمیل بن دراج می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: آیا ابلیس از ملائکه و یا متولی امری از آسمان بود؟ فرمود: ابلیس از ملائکه نبود و متولی چیزی از امر آسمان نبود و او از جن بود و با ملائکه همراهی داشت و ملائکه تصور می کردند که او از آنهاست...
۳) چرا خداوند به شیطان اجازه وسوسه داد؟
به طوری که از آیات قرآنی استفاده می شود پس از رانده شدن شیطان از درگاه الهی شیطان از خداوند مهلت خواست و خدا تا وقت معینی به او مهلت داد و شیطان پس از گرفت مهلت اظهار داشت که فرزندان آدم را وسوسه خواهد کرد و آنها را وادار به انجام کارهای بد خواهد نمود. به این آیات توجه کنید:
قال رب فانظرنی الی یوم یبعثون قال فانک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم قال رب بما اغویتنی لأزینن لهم فی الارض و لأغوینهم اجمعین الاّ عبادک منهم المخلصین (حجر / ۴۰ - ۳۶)
(شیطان) گفت: پروردگارا تا روزی که مبعوث می شوند به من مهلت بده خداوند گفت: تو از مهلت داده شده گانی تا روز وقت معین. شیطان گفت: پروردگارا به سبب اینکه تو مرا گمراه نمودی، (اعمال فرزندان آدم را) برای آنها زینت خواهم داد و همگی آنها را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان خالص تو را.
و نظیر همین مطلب است آیه ۱۱۹ از سوره نساء و حتی در جایی خداوند خود به شیطان اجازه اغوا و وسوسه گری فرزندان آدم را می دهد و در پاسخ شیطان که از گمراه ساختن فرزندان آدم خبر می دهد، می فرماید:
و استفزز من استطعت منهم بصوتک و اجلب علیهم بخیلک و رجلک و شارکهم فی الاموال و الاولاد و عدهم و ما یعدهم الشیطان الاّ غروراً (اسراء/۶۴)
هر کس را از فرزندان آدم می توانی با صدای خود بلغزان وبا سواره و پیاده خود بر آنان حمله کن و با آنها در اموال و اولاد شرکت کن و به آنها وعده بده و شیطان جز فریب نویدشان نمی دهد.
اکنون باید دید که چرا خداوند به شیطان اجازه داد که فرزندان آدم را وسوسه کند و زمینه گمراهی آنها را فراهم سازد؟
در پاسخ می گوییم: خداوند انسان را آفرید وبه او اختیار و آزادی انتخاب داد به طوری که انسان در انتخاب خیر و شر آزاد است او می تواند راه انبیاء را در پیش گیرد و به سعادت ابدی برسد و می تواند از خدا و پیامبر فاصله بگیرد و به گناه و معصیت و شرّ روی آورد.
در این میان خداوند با ارسال پیامبران و کتب آسمانی، انسان را به سوی خیر دعوت کرد لازم بود نیرویی هم باشد که انسان را به سوی شر و بدیها دعوت کند تا آزادی انسان در اختیار و انتخاب از بین نرود و او بر سرد و راهی قرار بگیرد آنگاه با انتخاب راه درست، کمال خود را به ثبوت برساند.
بنابراین، وسوسه های شیطان برای افراد باایمان نه تنها زیانبخش نیست بلکه باعث تکامل بیشتر آنهاست و انتخاب راه خدا با وجود وسوسه های شیطان، بسیار ارزشمند است و افراد با ایمان با مبارزه با وسوسه های شیطان به مراتب بالایی از کمال می رسند.
اساساً وجود دشمن، انسان را آماده تر و قویتر می سازد و او را وادار می کند که از تمام امکانات خود استفاده کند و در عزم و اراده خود ثابت قدم باشد.
ضمناً توجه کنیم که وسوسه شیطان در حد الزام و اجبار نیست و شیطان هرگز نمی تواند و اجازه ندارد که انسان را به ارتکاب گناه و معصیت مجبور کند. کار او تنها وسوسه است و شخص با ایمان وقتی چند بار با آن مبارزه کرد دیگر مخالفت با آن کار دشواری نخواهد بود و لذا در روایتی آمده است که شیطان در مقابل پیامبر اسلام تسلیم شده بود. یعنی آن حضرت آنقدر با شیطان مخالفت کرده بود که دیگر شیطان از وسوسه کردن او دست کشیده بود و در قرآن کریم آمده است که شیطان بر مؤمنان تسلط ندارد:
انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون انما سلطنه علی الذین یتولونه(نحل /۹۹ - ۱۰۰)
همانا شیطان را بر کسانی که ایمان آورده اند و بر پروردگارشان توکل کردند، تسلطی نیست. تسلط او تنها بر کسانی است که ولایت او را پذیرفته اند.
همچنین در جای دیگر از زبان شیطان نقل می کند که در روز قیامت در پاسخ کسانی که شیطان را مسؤل گمراهی خود می شمارند، خواهد گفت:
و ما کان لی علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلو مونی و لو موا انفسکم (ابراهیم / ۲۲)
مرا بر شما تسلطی نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و شما مرا اجابت نمودید پس مرا مذمت نکنید بلکه خود را مذمت کنید.
خلاصه اینکه وسوسه شیطان الزام آور نیست و همین وسوسه گری هم موجب پیشرفت و تکامل مؤمنان است.
۴) خطور افکار شیطانی و رحمانی در ذهن انسان
یکی از بحثهایی که در علم کلام مطرح است این است که گاهی به ذهن انسان القائاتی می شود و مطالبی خطور می کند که بعضی وقتها خوب است و انسان را دعوت به نیکیها و اعمال صالح می کند و بعضی وقتها انسان را به ارتکاب معصیتی می خواند. در اصطلاح کلامی به این القائات «خاطر» گفته می شود و در آنجا بحث می کنند که آیا این دو خاطر از کجاست؟
بسیاری از متکلمان گفته اند: آن خاطری که به طاعت خدا دعوت می کند، از جانب خداست و آن خاطری که به معصیت دعوت می کند، از جانب شیطان است.
و در بیان ماهیت آن گفته شده که خاطر همان حروف و اصوات خفیه است و فلاسفه گفته اند که آن تصور حروف و اصوات است مانند صورتهایی که در آینه نقش می بندد.
در روایات نیز به این دو خاطر اشاره شده است:
قال رسول الله (ص): للشیطان لمهٔ بابن آدم و للملک لمهٔ فاما لمهٔ الشیطان فایعاد بالشر و تکذیب بالحق و اما لمهٔ الملک فایعاد بالخیر و تصدیق بالحق
پیامبر فرمود: برای شیطان تماسی با فرزند آدم است وبرای فرشته نیزتماسی با اوست. تماس شیطان وعده دادن به شر و تکذیب حق است و تماس فرشته وعده
دادن به خیر و تصدیق حق است.
عن ابی عبدالله (ع) قال: ما من قلب الاّوله أذنان علی احدهما ملک مرشد و علی الاخری شیطان مفتنّ هذا یأمره و هذا یزجره الشیطان یامره بالمعاصی و الملک یزجره عنها
امام صادق (ع) فرمود: قلبی نیست مگر اینکه دارای دو تا گوش است بر یکی از آنها فرشته ای هدایت کننده است و بر دیگری شیطانی فتنه گر است یکی او را امر می کند و دیگری نهی می کند شیطان او را به گناهان امر می کند و فرشته او را از گناهان باز می دارد.
به راستی که انسان وقتی به خود می آید و درست می اندیشد، این دو نیرو را در مقابل خود احساس می کند گاهی از درون دعوت به خیر می شود و گاهی از درون دعوت به شر می شود اولی القائاتی از جانب خداوند است و دومی همان وسوسه های شیطانی است که ذکر آن در قرآن کریم آمده است.
۵) شیطان و اهریمن
گاهی بعضی از کسانی که با معارف قرآنی آشنائی ندارند، شیطان را که در متون اسلامی آمده است با «اهریمن»که در آئین ثنوی زرتشتی وجود دارد قابل مقایسه می دانند در صورتی که چنین مقایسه ای کاملا غلط و نابجاست.
اهریمن در جهانبینی اوستایی خالق شر است در مقابل اهورا مزدا که خالق خیر است ولی قرآن، شیطان را نه به عنوان آفریننده شر بلکه به عنوان موجودی فریبکار و مکار معرفی می کند و شیطان نه در مقابل خدا بلکه در مقابل آدم و فرزندان او قرار می گیرد آنهم فقط قدرت وسوسه کردن دارد و توانایی تصرفات دیگری را در روح و جسم انسان ندارد.
از نظر زرتشتیها اهریمن خود مانند اهورا مزدا یک جوهر قدیم است و تشکیلاتی مستقل از اهورامزدا دارد و آفریده او نیست بلکه خود خالق قدیم است که تمام شرور و آفات و بیماری ها را او آفریده است. در اوستا، هم خالق خیر (اهورامزدا) و هم خالق شر (اهریمن) قدیم و ازلی شناخته شده است آنجا که می گوید:
«من می خواهم سخن بدارم از آن دو گوهری که در آغاز زندگی وجود داشتند، از آنچه آن گوهر خرد مقدس به آن گوهر خرد خبیث گفت»
بنابراین شیطان را نباید با اهریمن مقایسه کرد.
۶) مشخصات شیطان در قرآن
در قرآن کریم برای شیطان که همان ابلیس است اوصافی ذکر شده که به خوبی این موجود وسوسه گرو مکار را معرفی می کند ما اینک با توجه به آیاتی که در این زمینه وجود دارد بعضی از مشخصات شیطان را ذکر می کنیم و برای هر کدام شاهدی از قرآن می آوریم:
۱) شیطان دشمن آدم و فرزندان اوست:
ان الشیطان للانسان عدو مبین (یوسف /۵)
همانا شیطان برای انسان دشمنی آشکار است.
۲) شیطان اغواگر و گمراه کننده است:
قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین(ص /۸۲)
شیطان گفت: به عزت تو قسم که همه آنها را اغوا خواهم کرد.
۳) یعدهم و یمنیهم وما یعدهم الشیطان الاغرورا (نساء /۱۲۰)
به آنها وعده می دهد و آنها را به آرزو وادار می کند و شیطان به آنها جز غرور وعده نمی دهد.
۴) شیطان کارهای زشت را در نظر انسان خوب جلوه می دهد:
و زین لهم الشیطان اعمالهم فصدهم عن السبیل (نمل /۲۴)
و شیطان اعمال آنها را در نظرشان زینت داد پس آنها را از راه حق باز داشت.
۵) شیطان امر به فحشاء و گناه می کند:
الشیطان یعدکم الفقر و یامرکم بالفحشاء (بقره /۲۶۸)
شیطان به شما وعده فقر می دهد و شما را به فحشاء امر می کند.
۶) هر چند که شیطان حیله گر و مکار است ولی کید او ضعیف است:
ان کید الشیطان کان ضعیفا (نساء /۷۶)
همانا کید و حیله شیطان ضعیف است.
۷) شیطان باعث فراموشی می شود:
فانی نسیت الحوت و ما انسانیه الا الشیطان (کهف/۶۳)
من ماهی را فراموش کردم و آن را از یاد من نبرد مگر شیطان.
فانساه الشیطان ذکر ربه (یوسف / ۴۲)
شیطان ذکر خدا را از یاد او برد.
۸) شیطان ذریه دارد و زاد و ولد می کند:
افتتخذونه و ذریته اولیاء من دونی و هم لکم عدوّ (کهف /۵۰)
آیا او (شیطان) و ذریّه او را اولیاء خود قرار می دهید در حالی که آنها برای شما دشمن هستند.
۹) گاهی شیطان با تیرهای آسمانی (شهابها) هدف قرار می گیرد:
ولقد زینا السماء الدنیا بمصابیح و جعلناها رجوماً للشیاطین (ملک /۵)
همانا آسمان نزدیک را به وسیله چراغها زینت دادیم و آنها را تیرهایی برای شیاطین کردیم.
آنچه بر شمردیم تنها نمونه هایی بود از مشخصات و ویژگیهای شیطان که در قرآن کریم به آنها اشاره شده است با تتبع و پی گیری آیات مربوط به شیطان مشخصات
دیگری هم می توان به دست آورد.
● فصل دوم: نیرنگهای ابلیس و طرق راندن وی
در عالم خلقت موضوع ابلیس یکی از موضوعات مهم و شگفت انگیز است. قرآن کریم ضمن اشاره به «نار» منشا پیدایش شیطان، به اختصار به خط فکری و موضعگیریها و نسبت وی با خداوند و آدم و آدمیزاد، به این موضوع می پردازد; اما بعدها توسط اصحاب تفسیر، حدیث و تفکر مانند سایر داستانهای قرآن بسط می یابد. ارباب اندیشه بر این عقیده اند که «جسم وی انبوه و متراکم نبوده جسمی است هوایی و مجرد. هیات ظاهری و شیوه رفت و آمدش نیز با دیگر موجودات تفاوت دارد. دارای شعور و خرد است. به صورتهای گوناگون تغییر شکل می یابد و از عهده انجام کارهای سنگین و خارق العاده برمی آید، نه جایی را فرا می گیرد و نه در جایی نیز فرود می آید» در فرهنگ اسلامی وی مبدا غوا، شر و وسوسه معرفی شده و آدمی را در مسیر خلاف انسانیت و کمال می کشاند. نیرویی است که حق را باطل و باطل را حق و شر را خیر و خیر را شر می نماید. هوی و شهوت از وسوسه های اوست. «و صورت انسانی در حکم عقبه و گردنه ای است میان قرارگاه فرشتگان و جایگاه شیاطین. هر کس که راه گمراهی را پیمود پیرو شیاطین است و آن که راه هدایت را برگزید از اهل الله است » با یادآوری گوشه ای از خصوصیات ابلیس و حضور فعال او در میان آدمیزاد می توان نتیجه گرفت که: «ابلیس اگر چه فرشته یا اجنه ای است که به عالم ملکوت تعلق دارد و از موجودات طبیعت نیست; ولی آثار وجودی او می تواند در دنیا ظاهر شود» علاوه بر این نسبت ابلیس با آدم، از فریب و اغوای وی در بهشت آغاز و به دنیا کشیده می شود و بدین گونه بین ملک و ملکوت پیوستگی به وجود می آید. منشهای پست ابلیسی و انگیزه های هوی و هوس که اسباب تاریکی و تشویش محیط درونی آدمیان را فراهم می سازند همه به دنیا و عالم ملک مربوط است و «نقش ابلیس، در نسبتی که با آدم دارد، ترسیم شده است. چون ابلیس رویی به آدم و رویی به خداوند - نظر به این که مخلوق خداست - دارد، به «ابلیس دوروی » معروف است » پس وقتی سخن از ابلیس به میان می آید وی را مصداق معانی نفرت انگیزی می یابیم که به دشمنی با فرزندان آدم برخاسته است و «نقش او در نسبتی که با آدم دارد مورد توجه قرار می گیرد، ولی عرفا بجز دو عالم ملک و ملکوت به عالم دیگری نیز اعتقاد دارند و آن جبروت است. در این عالم دشمنی بکلی منتفی است چنان که عزیزالدین نسفی می گوید: «شهد و حنظل یک طعم دارند، نور و ظلمت، روز و شب یک رنگ دارند... ابلیس را با آدم دشمنی نیست...» اما ابلیس در نسبتی که با آدم دارد، بنابر تصریح قرآن سوگند یاد می کند که آدمیان را، بجز مخلصین، گمراه می کنم. وی سایه وسوسه و اوهام را در مسیر آنان که از ایمان تهی هستند می نماید و آنها را سایه به سایه و گام به گام به دنبال خود می کشاند تا از مقصد بازمی مانند; ولی در مورد آنان که راههای نفوذ و وسوسه های شورانگیز را می بندند تلاش وی به جایی نمی رسد. نمونه های زیر بیانگر دسیسه های اوست:
ابراهیم خلیل علیه السلام در عالم خواب به ذبح اسماعیل مامور می شود. ابلیس این بار نیز مانند قصه آدم علیه السلام به پیروزی خود بر ابراهیم امیدوار است و همان شیوه را به کار می برد. خود را به مادر اسماعیل می رساند و خبر کشتن فرزند را به وی می دهد. وقتی مادر متوجه می شود که ذبح اسماعیل فرمانی است که از جانب حضرت خداوندی صادر شده چنین می گوید: «اگر خدای فرموده باشد... ما رضا دادیم و تسلیم کردیم.» ابلیس برخلاف انتظار از فریب مادر مایوس می شود رو به اسماعیل می آورد، وی نیز بمحض اطلاع از فرمان الله چنین پاسخ می دهد: «فرمان خدای راست «رضینا بحکم الله و سلمنا لامره » ابلیس چون نتیجه ای نمی گیرد خود را به ابراهیم نزدیک می سازد و فرمانی را که وی در خواب یافته است، به القاءات شیطان نسبت می دهد و وی را از کشتن فرزند برحذر می دارد; اما ابراهیم خوب می داند که القاکننده این اباطیل کسی جز ابلیس نیست لذا او را به خواری از خود می راند» و بدین گونه نیرنگهای وی خنثی می گردد و در اراده ابراهیم علیه السلام خللی وارد نمی آید. ابلیس مترصد است که شکست خود را جبران کند به تصور وی لحظه به آتش افکندن ابراهیم فرصت مناسبی است. به امید کامیابی «تدارک پرتاب وی را فراهم می آورد و با منجنیق حضرت را درون توده عظیم آتش می افکنند» ; اما این بار هم بنابر صریح آیه یا نار کونی بردا و سلاما» (انبیا /۶۹) ای آتش بر ابراهیم خنک و سالم باش به لطف پروردگار ابراهیم محفوظ می ماند و ابلیس به آرزویش نمی رسد.
ابلیس پیوسته در کار فریب و برهم زدن آرامش آدمیزاد است از هر فرصتی سود می جوید تا روزنه ای برای وسوسه انگیزی بیابد. مردم عادی و ناآگاه بسادگی به دام ابلیس گرفتار می شوند; اما فریب بندگان خاصی مانند عیسی علیه السلام که جز رضای حق به چیز دیگری دلبستگی ندارد، ممکن نیست. ابلیس برای به دام انداختن وی بدین گونه زمینه سازی می کند: «به هنگام استراحت خود را به وی نزدیک کرده در مورد سنگی که زیر سر نهاده است، چنین می گوید: (سنگ فرا زیر سر نهادی، تنعم کردی، نه ترک دنیا بگفته بودی؟) شاید هدف وی این بوده است که حضرت را به برخورداری بیشتری از دنیا برانگیزد. اما وی که از نیت ابلیس آگاه است از آن جزء ناچیز دنیا نیز چشم می پوشد و چنین می گوید: «این و همه دنیا را به تو واگذاشتم.»● جنود ابلیس
چنانچه یاد شد، ابلیس برای هر صنفی و قشری از آدمیان دامی می گسترد و شیوه خاصی به کار می برد و بنابر تفاسیر و روایات، فریب خوردگانی از جن و انس نیز به وی مدد می رسانند و جنود ابلیس محسوب می شوند. از آن جمله اند:
۱) «عصیانگران، بی بندوباران و مخالفان شریعت مطهر، به همین دلیل است که قرآن به ابلیس فرمان شرکت در اموال و اولاد این قبیل افراد را می دهد. «وشارکهم فی الاموال والاولاد» (بنی اسرائیل /۵۶) نقش وی در مورد اموالی که از طریق نامشروع به دست آید و در راه حرام هزینه گردد و معاش فرزندان این ناپرهیزگاران نیز از این طریق تامین شود بدون شک ابلیس نیز سهیم و شریک است. در تفسیر قمی «مضمون بالا نیز به همین ترتیب طرح شده است » در جای دیگر مخالفان شریعت به کسانی گفته می شود که وی را رقیب و معارض حضرت باری تلقی می کنند و او را در سرنوشت خود مؤثر می دانند و مجری فرمان وی هستند».
۲) آنان که به گردآوری مال و ثروت همت می گمارند و فرعون وار غرق در لذت و نعمت هستند; دین و ایمان در «نظر آنان مفهوم حقیقی خود را از دست می دهد و به وسوسه ابلیس به کبر و غرور و عصیان دچار می شوند و بجز خود برای دیگران عزت و کرامتی قائل نیستند، ایشان سبب روشنایی دیده دیو و چشم و چراغ ابلیس هستند».
۳) غضب یکی دیگر از سپاهیان ابلیس است شاید به این دلیل که منشا پیدایش آن دو آتش است و با هم سنخیت دارند و یا به قول پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله غضب از آتش شیطان ریشه گرفته است که سرخی چشمها و برآمدگی رگهای گردن به هنگام خشم نشانه آن است. همان گونه که خوی و خصلت منفی آتش سوختن و نابود کردن است، تیزی خشم نیز وقتی از حد اعتدال بگذرد، چون برتری جویی، خودخواهی و دشمنی را سبب می گردد.» آفتهایی که از این رهگذر بر جامعه وارد می آید بی تردید بیشتر از آتش است. در نکوهش خشم، توصیه ابلیس به موسی علیه السلام هشداری برای اهل بصیرت است. وی می گوید: «آنگاه که خشم می گیری مرا یاد آور، زیرا من همچون خون در تو جاری و ساری هستم ».
بجز موارد مذکور، در تفاسیر و احادیث اجابت کنندگان دعوت ابلیس به بت پرستی، معصیت کاران، همنشینان شیاطین: از نسل و تبار ابلیس یا فرزندان آدم، جنود ابلیس معرفی شده اند».
● اموری که به وسیله ابلیس پی ریزی شد
ابلیس در آن هنگام که به همراه فرشتگان مامور می شود تا به نشانه تعظیم، در برابر آدم به خاک بیفتد و سجده کند. به مقایسه نار و خاک می پردازد. سرانجام خود را شریفتر از آدم می پندارد و از امر پروردگار سرمی پیچد. و برای نخستین بار اساس قیاس را پی می ریزد «اول من قاس ابلیس » خود را بزرگ می بیند. و با تکبر و تجبر ایمانش را بر باد می دهد. و کفربالله نیز اولین کفر است که در نتیجه نافرمانی وی تحقق می یابد که «ان اول کفر کفر بالله حیث خلق الله آدم کفر ابلیس حیث رد علی الله امره » ابلیس اولین کسی است که به هنگام نزدیک شدن آدم به شجره ممنوعه، به شادی ست یافتن بر وی آواز می خواند و هنگام هبوط وی به عالم طبیعت، به سرود خوانی می پردازد: «فلما استتر علی الارض ناح » وقتی عزت و منزلت خود را از دست می دهد و از رحمت پروردگار ناامید می شود... و به استقرار در روی زمین مقید می گردد نوحه سرایی می کند:» وی پایه گذار آموزش انواع موسیقی و خوانندگی در زمان فرزندان قابیل است و مردانی به نام «یوبل » و «توبلقین » آن را از ابلیس می آموزند». لواط یکی دیگر از امور نفرت انگیزی است که ابلیس اساس آن را در میان قوم لوط ریخت. در قصه این قوم آمده است که ابلیس با برخی از زنان آنها آمیزش کرد و عمل خلاف اخلاق زنا را در بین آنان اشاعه داد. همو بود که ایشان را به نکبت بارترین عمل (لواط) ترغیب کرد و اعراض از زنان فرجام این عادت مذموم بود». ابلیس پس از اغوای مردان بنابر روایت از امام باقرعلیه السلام خود را به صورت زنان درآورد، به سراغشان آمد و برای برانگیختن حس حسادت زنانه، نقطه حساسی را نشانه گرفته و چنین گفت: مردان شما با هم درمی آمیزند؟ گفتند: آری. ما این کار را دیدیم. و آن چنان با مهارت زمینه را فراهم می آورد که با القای طرح پیشنهادی، بی درنگ موافقت کردند و به «مساحقه » روی آوردند» ابلیس در فاصله بین رسالت ادریس و نوح نیز بیکار ننشست زنان زیبای شوهردار دشت را به راه منفور زنا و فاحشگی کشانید و آمیزش آنان را با مردان زیبای کوهستان سبب گردید و سطح وسیعی را آلوده ساخت ». حسد و تعصب نابجا نیز از جمله اموری معرفی شده که ابلیس آنها را پی ریزی کرده است. وی نسبت به آدم حسد ورزید و خلقت خود را برتر و شریفتر از وی انگاشت، از امر خدا سرباز زد که به هبود و سقوط وی منجر گردید». و بالاخره وی از اهل آتش اولین کسی است که جامه ای از آتش می پوشد و پیشاپیش پیروان خود حرکت می کند و می گوید: و اثبوراه و یجیبونه و اثبورهم فیقول الملائکهٔ » «لاتدعوا الیوم ثبورا واحدا و ادعوا ثبورا کثیرا» (فرقان /۱۴).
● رسمهایی که به القای ابلیس برپا شد
ابلیس از لحظه ای که از طاعت حق تعالی سرپیچید: «ففسق عن امر ربه »، و مصیبت عظیم مهجوری گریبانش را گرفت، درصدد فریب و گمراهی ذریه آدم برآمد و بنا بر قرآن، احدی بجز مخلصین از وسوسه های فریبنده وی رهایی نمی یابد، که «قابیل یکی از فریب خوردگان است که بی چون و چرا تسلیم وی می گردد. در اندیشه قتل برادر است اما سرگردان است که چگونه و چه وقت این نیت را عملی سازد. ابلیس که در انتظار چنین لحظه ای است شیوه قتل را به وی القا می کند. قابیل نیز بر طبق دستور سنگی را به هنگام خواب بر سر برادر فرود می آورد و وی را به قتل می رساند نقشه بعدی ابلیس ترغیب قابیل به برپایی آتشکده ای است که آن را برای عبادت و پرستش وی و همسرش ضرور تلقی می کند. قابیل هم می پذیرد و آتشگاهی برپا می کند و آتش را می پرستد». و از آن پس رسم قتل و آتش پرستی رایج می گردد. آتش پرستی نمرود و نمرودیان نیز به القای ابلیس صورت گرفت. درباره نمرودیان چنین آمده است که: «ابلیس بر صورت پیری بر آنان ظاهر شد ضمن بر شمردن خواص و ارزش حیاتی آتش آن را شایسته پرستش معرفی کرد و نمرودیان نیز پرستیدن آن را پذیرفتند. ابلیس هم دور از چشم ایشان در بیابان آتش عظیمی برافروخت و مردم را بدانجا فراخواند پس از گرد آمدن ابلیس هم آمد، آن را عطیه آسمانی معرفی کرد و همه را به پرستش آن دعوت کرد همه آتش را سجده کردند و بدین طریق آتش پرستی در بین آنان برجای ماند.» در تاریخ یعقوبی، آتش پرستی نمرود به گونه بالا ذکر شده و اندک تفاوتی که دارد مربوط به جایگاه سخن گفتن ابلیس است که گفته شده سخن گفتن ابلیس با نمرود از درون آتش بوده است ».
موجودی که بنابر تفسیر به فاسق و مرید: خروج از طاعت خدا موصوف است «شیطانا مریدا» (نسا /۱۱۷) و به عنت خداوند گرفتار آمده است از وی جز فتنه انگیزی توقع دیگری نباید داشت، اگر هنگامی که برای اولین بار درم و دینار در حضور ابلیس زده می شود و وی به نشانه علاقه آن را می بوسد و برچشم می مالد و دوستداران درم و دنیا را بنده خود می خواند بر وی ایرادی نیست زیرا او خوب می داند که چنین پدیده ای تا چه حد در اسارت بنی آدم نقش دارد.» بنابراین درم و دینار و مال و منال در صورت غفلت در تحصیل و صرف آن می تواند اسباب لغزش دارنده آن را فراهم کند. در جای دیگر، ابلیس «پارسای بخیل را دوست تر از فاسق سخی معرفی می کند و چنین استدلال می کند که: عمل بخیل به سبب بخل باطل می گردد». پس صفتی با چنین کاربردی بی تردید مطلوب ابلیس است و روزنه ای است برای افساد بخیل. دیگر از راههای نفوذ ابلیس همان صفت منفور عجب و تکبر است که صورت ملکیت خود او را به زشت ترین صورتها تبدیل کرد و طوق مذلت و لباس صغار در او پوشانید». و چون خود ابلیس کبر وزرید و ثمره تلخ آن را لمس کرد با اشاره به مرارتهای حاصل «نوح را به پرهیز از عجب و تکبر توصیه می کند» اما برای اغوای افراد معمولی آن را به صورت باارزشترین صفتها جلوه می دهد و اگر ابلیس به لشکریان خود دستور می دهد که در بین مؤمنان بیداد و حسد را اشاعه دهند به این دلیل است که بیدادگری و حسادت نزد خداوند با شرک برابر است.» وی در صورت حکومت چنین صفاتی است که می تواند مؤمنان را زیر سلطه و نفوذ خود درآورد. در اهمیت حسد و آثار شوم آن هشدار ابلیس به نوح علیه السلام چنین است «بر تو باد که حذر کنی از حسد، بدرستی که قابیل حسد برد بر هابیل و او را بکشت ».
بنابر آنچه گذشت ابلیس دشمنی ناپیداست و کارش فریب و نیرنگ است و می تواند در همه شؤون آدمیزاد تصرف کند همواره در اندیشه سرازیر کردن وی از قله رفیع انسانیت است. چیزهایی را به او القا می کند که اصلی و حقیقتی در آنها نیست. چون هوی و هوس منشا تسلط و استیلای اوست لذا وی را به پیروی از آن دعوت می کند. پس باید راه نفوذ چنین دشمن خطرناکی را بست. برای جلوگیری از سلطه وی راههایی ارائه شده است. صدرالدین شیرازی «راه چیرگی بر ابلیس را در نیاشامیدن شراب کشنده دنیا و نپرداختن به خواهشها و شهوات مهلک آن می داند. وی هوی و هوس را در حکم غذای ابلیس تلقی می کند وی معتقد است که دل را باید به وسیله مخالفت با خواهشهای نفس، از تصرف ابلیس بیرون آورد و با ذکر الهی آن را - که جلوه گاه انوار حق و به عبارتی عرش رحمان است - آبادان کرد. پس جنگ میان ذکر خدا و وسوسه شیطان همانند کشمکش میان نور و تاریکی و یا شب و روز است و به همین جهت پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله فرموده است: «شیطان در فرزند آدم همچون خون در رگها روان است » پس گذرگاه او را که شهوت است باید به گرسنگی تنگ گردانید، زیرا گرسنگی است که شهوت را مهار می کند».
دیگر از راههای بستن گذرگاه ابلیس تسمیه (بسمله) و ذکر بسم الله الرحمن الرحیم است. «سلاح ذکر، ذاکر را از شر وسوسه های فریبنده حفظ می کند. ذاکر در واقع با گفتن تسمیه خود را از زیر سلطه ابلیس رها ساخته و تحت حمایت و سلطنت رحمن قرار می دهد و به صفات او متصف می گردد و از اتصاف به صفات الهی است که دل صفا می یابد و بر اثر مواظبت بر ذکر و توجه به روح و باطن ذکر است که رهایی ممکن می شود. این آیه نه تنها باعث آرامش ذاکر می گردد، بلکه نزول آیه قبل از هر چیز، آرامش بادها، تموج دریاها... و هبوط شیاطین را از آسمانها... سبب گردید». وقتی آتش هولناک دوزخ از قدرت ذکر بسم الله گریزان گردد در فرار ابلیس که خود طعمه چنان آتشی است دیگر تردیدی برجای نمی ماند. چنان که در تاثیر آن آمده است «بنده مؤمن چون در حال نزع بسم الله بگوید سکرات مرگ بر او آسان شود و خاک لحد بر او روضه رضوان گردد... و آتش دوزخ از او گریزان بود». و شرط برخورداری از این ارزشها صدق نیت است. در آثار حیرت آور تسمیه گفتار علی علیه السلام که علاوه بر معانی بالا، دیگر خواسته ها را در برمی گیرد، چنین است: «بسم الله... آرام بخش دلها، داروی دردها، دور کننده پلیدیها، آسان کننده دشواریها و برطرف کننده غمهاست ». ذکر مزبور در صورتی که از روی اخلاص و نیت باطنی قرائت شود بجز هزیمت لشکر تلبیس ابلیس، آثار بیشماری بر آن مترتب است که برخی از آنها در قالب الفاظ بدین گونه آمده است: «ای نامی که به هر جایی قدم زنی و به هر کویی قدم نهی رنگ کس نگیری و همه را به رنگ خود برآوری... به دیوان دیوان رسیدی لشکر تلبیس ابلیس را هزیمت کردی. به میدان سلطان درآمدی، سر سروران و گردنکشان را به چنبر طاعت آوردی...». هر طاعت و عبادت بدنی مانند تهلیل (لااله الا الله) گفتن و تسبیح و نماز و ورد، دارای روح و جسمی است. جسم آن عبارت است از حرکات و سکنات محسوس که بجز خالق، گوشه ای از آن دامن مخلوق را نیز می گیرد. (اشتراک بین خالق و مخلوق) که آن را ریا و تظاهر می نامند. اما روح آن عبارت است از اخلاص کامل و نیت باطنی... پس وقتی قرآن، تشرف به پیشگاه حق را مبتنی بر عمل شایسته ذکر می کند و عمل شایسته را در عبادت بی شائبه و خالص می داند (۱۱۰ / کهف و۳ / زمر)، ناظر به عبادتی با آن روح است و عبادت بدنی در واقع پلی است برای رسیدن به عبادت روحانی و عبور از این مرحله انسان را به اخلاص باطنی می رساند». و ثمره عبادت بدنی به تزکیه و تحلیه برمی گردد که این دو بخش در آیه «قد افلح من تزکی » (اعلی /۱۴) حقا که فلاح و رستگاری یافت آن که تزکیه کرد و آیه «وذکر اسم ربه فصلی » (اعلی /۱۵) و به ذکر نام خدای خویش پرداخت و نماز کرد، طرح شده است و آیه «و ثیابک فطهر» و لباس خویش پاکیزه دار (مدثر /۴) به تمام عبادات بدنی اشاره دارد; اما تزکیه، پاکی از پلیدیهای قواست که ریشه همه آنها دلبستگی به زرق و برق دنیا و زینتهای آن است، لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید: دوستی دنیا سرآغاز و منشا هر خطا و نادرستی است (حب الدنیا راس کل خطیئهٔ) که در سه اصل حرص، کبر و حسد خلاصه شده است; اما تحلیه، عبارت از کسب فضیلتها و معرفتها و خو گرفتن به اخلاق الهی است تا آن که صفا و شفافیت پیدا کرده صور وجود به تمام و کمال بر شکل واقعی خود مشاهده گردد. و ابوعلی سینا نیز، ترقی آدمی را در صفای نفس دانسته و می گوید: «آن را به وسیله دانشها پاک گردان تا کمال یافته و تمامی موجودات را مشاهده نمایی ».
اکنون که زمینه آشنایی با جسم و روح و مقصود عبادات فراهم شد، با توجه به فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله که: «لا اله الا الله برترین شعبه ایمان است » و قرآن «ولذکر الله اکبر» (عنکبوت /۴۵) دلیل برتری کلمه توحید بر دیگر اذکار و اعمال شایسته این است که در برابر هر عمل خیری (بجز لااله الا الله) ضدی است که در کفه مقابل آن قرار دارد; اما ضد توحید شرکت است که هیچ گاه در یک ترازو گرد نمی آیند همچنان که وجود و عدم برای یک شخص، در ذات او جمع نمی گردد. پس معتقد به لااله الا الله مشرک نمی تواند باشد و جمع بین آن دو ممکن نیست. صاحب مفاتیح الغیب چنین نتیجه گیری می کند: چون برای این ذکر معادلی وجود ندارد که بتوان در کفه دیگر ترازو گذارد، لذا چیزی بر او برتری ندارد. پس اگر قرآن، آن را صفت اکبر توصیف می کند بی دلیل نیست و ذکر با این خصوصیت بی تردید ذکر قلب است نه گردش زبان و قلب چون برترین اعضاست پس ذکر قلب نیز از دیگر اعضا بزرگتر و برتر است ». وقتی رسول خداصلی الله علیه وآله ذکر مذکور را برترین گفتار خود و پیامبران پیشین تلقی می کند و امت را به مداومت بر آن می خواند در برتری آن نمی توان تردید کرد».
و تا زمانی که اعضا بخصوص قلب، زیر نفوذ ابلیس و جنود او قرار دارد چون اعمال به القا و وسوسه وی شکل می گیرد، ابلیسی است و ما برای این که از شر این دشمن نیرومند رهایی یابیم و بر شرکهای بزرگ هواپرستی غالب آییم، باید سر به خاک مذلت نهیم و به ذات مقدس پروردگار پناه بریم ». و در زیر پرچم حکومت «رحمن » قرار گیریم. البته تشخیص این معنی که آیا تحت نفوذ ابلیس هستیم یا به لطف و توفیق حضرت باری سر بر آستانش نهاده ایم کار آسانی نیست; اما آثار وسوسه های ابلیس را در لحظه غلبه خشم یا زمانی که درین اندیشه هستی که از خدمت و محبت به آنان که در آزار و اذیت تو کوشیده اند خودداری کنی، بخوبی می توان حس کرد که بنابر آیه: «و اما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله » (اعراف /۲۰۰) باید از شر او به خدا پناه بری تا از مکر و نیرنگهایش در امان بمانی » و آیه دیگر نشانه تصرف وی را چنین طرح می کند «در صورتی که ابلیس بخواهد تو را به خاطر خوی و صلت شایسته به بیراهه کشاند «فاستعذ بالله » (فصلت /۳۶) از شر وسوسه های او به خدا پناه ببر» و در تفسیر آیه مذکور به گفتگوی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و ابلیس چنین اشاره شده که آن بزرگوار وی را در نهایت درماندگی و آشتفگی می بیند، چون دلیل آن را جویا می شود، ابلیس سبب آزردگی خود را در چهار چیز ذکر می کند: یکی، آواز اسب رزمندگان در صحنه پیکار با کافران.
دوم، آواز مؤذنان بر ماذنه، سوم، کسب و کاری که بر طبق دستور شرع و ایمان انجام گیرد. چهارم، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم گفتن بنده مؤمن است. سپس آن بزرگوار مخاطب قرار گرفته ضرورت تجهیزاتی نظیر زره، برگستوان، خود، مغفر، خیل و لشکر برای نبرد با دشمن ظاهری توصیه شده است و در نبرد امت با دشمن نامرئی نیز تدارک ادواتی متناسب با وی یاد شده است که بنابر قرآن «اذا قرات القرآن فاستغذ بالله » (نحل /۹۸) زره آنان است و «قل اعوذ برب الناس » (الناس /۱) برگستوان آنهاست. در چنین وضعیتی است که امت در نبرد با دشمن پیروز و از وساوس او ایمن می شوند». بجز موارد بالا قرائت برخی از سوره های قرآن نیز در فرار ابلیس تاثیر عمیق دارند. «ابن عباس می گوید: در قرآن سوره ای به اندازه سوره «قل یا ایها الکافرون » (کافرون /۱) خشم ابلیس را برنمی انگیزد، زیرا از سویی اعتراف به توحید است و از سوی دیگر اظهار انزجار و بیزاری از شرک ». در تایید ارزش تعویذ، مفهوم خبر رسیده از رسول گرامی صلی الله علیه وآله چنین است: «هر معصیتی که از بنده سرمی زند به تهییج ابلیس و ایادی اوست. با ذکر استعاذه ابلیس از وی می رمد و درهای معاصی بر وی بسته می شود و رستگاری بنده را از آتش سوزان به دنبال می آورد که: اغلقوا ابواب المعاصی بالاستعاذهٔ » چون راههای ورود قاطع طریق الی الله را بستی و موانع را از سر راه برگرفتی و فتح ابواب کردی، به حریم کبریا داخل شو. یعنی به مقام مقدس اسم اعظم رب انسان کامل پناه ببر و ابلیس را از سر صدق رجیم بخوان - روح تکبیرات نماز پناه بردن به ذات احدیت و گریزاندن ابلیس است که اگر ابلیس را با بلند کردن دست در تکبیرات به دور افکندی و خود او و مظاهر او را رجم کردی آن را از رجم در رمی جمرات در حج کاملتر دان چه اینجا رمی به پشت سر است و آنجا به پیش رو...» بنابر آنچه یاد شد ابلیس دشمن و رقیب دیرینه آدم است. دشمنی وی از بهشت آغاز و به دنیا کشیده شد.
وی مدام در اندیشه فتنه انگیزی است و بیشتر، صاحبان روحهای ضعیف و عقلهای بیمار و مستعد در معرض وسوسه های فریبنده او هستند. وی نظر به این که ناپیداست و از موقعیت و امکانات خارق العاده ای برخوردار است و زمان و موضع تسلط او بر آدمیزاد نیز پوشیده است، لذا می تواند بآسانی آدمیان را در خدمت هواها و مقاصد پلید خود درآورد و اخلاق جامعه را به سقوط و انحراف بکشاند. پس نبرد با دشمنی با این خصوصیات بمراتب دشوارتر از جنگ با دشمنان ظاهری است از اینجاست که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله پیروان را به مقابله با جنگی بزرگتر می خواند «اعدا عدوک نفسک اللتی بین جنبیک » و قرآن شیوه صیانت بندگان را از چنگ ابلیس در اعتصام بحبل الله ذکر می کند و می گوید: «آنان که در حمایت عصمت من باشند، تو را بر ایشان راهی و دستی و تسلطی نیست »
● خاتمه:
در خاتمه به چند راه مبارزه باشیطان که مورد تاکید بزرگان دین قرار گرفته اشاره می کنم.
اول آنکه به وسوسه ها و القائات او بی اعتنایی کنید. وقتی شما را به پندارهای بد و باطل وا می دارد، فکر خود را به مسائل دیگر مشغول کنید. در روایتی معصوم (یا امام محمد باقر(ع) یا امام صادق(ع)) می فرماید: «جز این نیست که آن خبیث (شیطان) می خواهد اطاعت شود، پس وقتی که سرپیچی شود، به سوی هیچ یک از شما باز نمی گردد»
دومین راه مبارزه با شیطان که لازمه راه اوّل بوده و بسیار مهم است آنکه ما در همه امور زندگی، و در هر کاری که می خواهیم انجام دهیم، و هنگام مواجهه با هر مشکلی از خداوند و از وسائط فیض و رحمت او کمک می گیریم، باید با دعا، تضرع و درخواست عاجزانه توجه خداوند به خویش را جلب کنیم. خداوند متعال نیز این حقیقت را با لحن خاصی بیان کرده است: قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ ؛ بگو اگر دعای شما نباشد، پروردگارم اعتنایی به شما نمی کند»، (فرقان، آیه ۷۷). بعد از خداوند متعال باید از ائمه(ع) درخواست نمود تا ما را از وسوسه های شیطانی نجات دهند و حالت بیداری و انتباه را در ما مستقر سازند تا بر اثر غفلت، شیطان با وسوسه های خود بر ما مستولی نشود. تلاوت و یا شنیدن آیات قرآنی و تدبّر در آنها، تفکر در آیات خلقت و نظایر این ها نیز، همه در وجود انسان ایجاد آمادگی می کند تا نور یقظه و جذب الهی به سراغ او آمده و وی را از غفلت، اوهام و وسوسه های شیطان نجات داده و به خود بیاورد. به این حقیقت متوجه باشید که قرآن کریم در هر بابی از ابواب خود، برای انسان هدایت ها، تذکرها، هشدارها و انذارها دارد و هر کس صادق تر و دردمندانه به سراغ قرآن رود و در کلام حضرت معبود به «فکر» صادقانه بپردازد، کلام، رموز و اشارات کلام الهی راهگشای وی خواهد بود.
سومین راه آن است که در همه احوال از «غفلت» اجتناب ورزید و در همه احوال در «یاد» حضرت حق باشید. چرا که شیطان همواره می کوشد انسان را به غفلت کشانده و از این راه آدمی را دچار تزلزل، شک و تردید سازد. از این رو باید تصمیم بگیرید که مراقب حال خود باشید و هر وقت به هر بهانه ای به «غفلت» کشیده شدید، فوراً متذکر شوید و استعاذه و استغفار کنید و به حالت ذکر و یاد خدا برگردید. آیات ۲۰۰ و ۲۰۱ سوره اعراف به این حقیقت اشاره کرده و می فرماید: «و اگر وسوسه ای از جانب شیطان بر تو راه یافت، پس به خدای متعال پناه ببر، که او سمیع و علیم است، پرهیزگاران را هر وقت وسوسه شیطانی رسد و طایف شیطانی بر دل آنها روی بیاورد، فوراً به خود آیند، و به حقیقت حال آگاه شوند.» اگر حقیقتش را بخواهید، این غفلت است که آدمی را در دام شیطان و وسوسه های او قرار می دهد و یکی از تبعات آن، همان تردید، اضطراب و شک و تزلزل است. به بیان دیگر، غفلت از حق به این معنی که انسان باطناً خدای متعال را فراموش کند، از او و از ذکر او غافل شود و مستغرق در این و آن، و این سو و آن سو گردد، اساس همه گرفتاری ها و وسیله راه یافتن شیطان بر دل و وسوسه های آن است. چنانکه امام صادق(ع) نیز به این حقیقت اشاره فرموده اند که :
فان الغفلهٔ مصطادالشیطان و رأس کل بلیهٔ و سبب کل حجاب ؛ حقیقت آن است که غفلت صیدگاه شیطان، ریشه هر بلا و بدبختی و سبب همه حجاب ها است »، جلیس دل و قرین آدمی به هنگام غفلت جز شیطان نیست چنان که خود غفلت هم از ناحیه شیطان است و اوست که انسان را به غفلت می کشد و از یا خدا غافل می گرداند اِسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ اَلشَّیْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکْرَ اَللَّهِ ؛ شیطان بر آنان سخت احاطه نمود و آنان را از یاد خدا غافل کرد...»، (مجادله، آیه ۱۹). پیام غیبی این آیه آن است که آنجا که فکر و دل تو و باطن تو به کلی از خدا غافل شد، او را فراموش کرد، و مستغرق در اوهام و خیالات و این و آن گشت، بدان که شیطان بر تو استیلاء یافته و فکر و دل تو را و یا «تو» را به آنجاها کشانیده است، تا از یاد معبود خویش باز بمانی و خسران بینی. این دو آیه را مکرر بخوانید و در آن تدبر فرمایید: وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ اَلرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ، وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ اَلسَّبِیلِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ ؛ و هر کس از ذکر خدای رحمان روی برگرداند، شیطانی را بر او می گماریم که دوست و مصاحب او می گردد. و این شیاطین مسلماً آنان را از راه باز می دارند و خودشان گمان می کنند که در راه هدایت پیش می روند»(زخرف/ ۳۶ و ۳۷)
نویسنده: حسن - عسگری
ارسال کننده: حسن عسکری
فهرست منابع:
۱- تفسیر مجمع البیان- شیخ ابو علی الفضل بن الحسن الطبرسی
۲- عیاشی، محمدبن مسعود بن عباس السلمی السمرقندی، تفسیر، ج ۱، تهران، مکتبهٔ العلمیهٔ الاسلامیهٔ
۳- شیخ مفید، اوائل المقالات
۴- شیخ طوسی، التبیان
۵- تفسیر فخر رازی
۶- ابن منظور، لسان العرب
۷- تفسیر نورالثقلین
۸- بحارالانوار- محمد تقی مجلسی- مؤسسه الوفاءبیروت- لبنان- انتشار۱۴۰۴
۹- تمهید الاصول
۱۰- سید مرتضی، شرح جمل العلم و العمل
۱۱- کنزالعمال
۱۲- اصول کافی
۱۳- شیرازی، صدرالمتالهین، ترجمه مفاتیح الغیب، ترجمه محمد خواجوی، تهران، انتشارات مولی،۱۳۶۳، ص ۳۹۱.
۱۴- پورجوادی، نصرالله، «ابلیس دورو» مجله معارف، شماره ۱، سال ۱۳۶۴،
۱۵- الجرجانی ابوالمحاسن الحسین بن الحسن، تفسیر گازر، تصحیح و تعلیق میرجلال الدین ارموی، ج ۸، تهران، چاپ رنگین، ص ۱۲۱.
۱۶- القمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج ۲، به تصحیح سید طیب موسوی جزایری، مطبعهٔ النجف،۱۳۸۶ ه
۱۷- کیمیای سعادت، غزالی طوسی، ابوحامد امام محمد، به کوشش حسین خدیوجم، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۱.
۱۸- میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف الاسرار و عدهٔ الابرار، به اهتمام علی اصغر حکمت، تهران، چاپخانه آفتاب،۱۳۳۹،
۱۹- کشف الاسرار و عدهٔ الابرار
۲۰- حجتی، سید محمدباقر، «ابلیس در قرآن و حدیث »، مجله نور علم، شماره ۵۳- ۵۴، ۱۳۷۲.
۲۱- ابی یعقوب احمدبن، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۲. النیسابوری، ابواسحاق ابراهیم، قصص الانبیاء، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،۱۳۵۹.
۲۲- ابن اثیر عزالدین علی، کامل، ج ۱، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران، مؤسسه علی اکبر علمی
۲۳- کاشانی، فتح الله، منهج الصادقین، ج ۴، به تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۶۴.
۲۴- مقاله شیطان درآیات وروایات- حسن مدرسی
۲۵- امام خمینی، سید روح الله، سر الصلوهٔ، ترجمه و تصحیح سید احمد فهری، تهران، پیام آزادی، ۱۳۶۰.
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید