سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا


راوی قصه های جنوب


راوی قصه های جنوب
مرد خاکستری ناتمام ماند و حسرتش را به دل همه کسانی که از «همسایه ها» خبر داشتند و نداشتند گذاشت. مهرماه سال ۱۳۸۱ امیدمان برای همیشه قطع شد و احمد محمود، نویسنده واقع گرا و توانمند معاصر زندگی را بدرود گفت و ترک مان کرد. گرچه گفته هایش به چند هزار صفحه می رسد، اما، ناگفته هایش هرگز پایان نداشت. زندان و تبعید و زندگی در دل جنگ با مردم دردمند و آسیب دیده، چنان چشمه ای در دل و ذهن او می جوشید و وادارش می کرد بنویسد.
احمد محمود جنوب داغ و البته فقیر را زمینه رویدادهای داستان هایش قرار داد و با توجه به این جغرافیا به عنوان یکی از شاخص ترین اعضای مکتب قصه نویسی خوزستان مطرح شد. از دیگر اعضای این مکتب می توان افرادی چون ناصر تقوایی، مسعود میناوی، نسیم خاکسار، بهرام حیدری، محمود ایوبی، و پرویز زاهدی را نام برد. اینان جغرافیای جنوب را با آدم هایش چنان به داستان کشاندند و در آن ها دقیق شدند که این جغرافیا به سبک تبدیل شد.
در این که بعضی گفته اند احمد محمود یک نویسنده اقلیم گراست نظرات متعددی وجود دارد. ابراهیم یونسی در این باره می گوید: «محمود، تا آن جایی که به یاد می آورم و احساس می کنم، شهری است; نویسنده ای شهری با زندگی شهری با همه کوشش ها و کشش های عصبی.» و حسین سناپور معتقد است: «به گمانم خیلی طبیعی است که احمد محمود از جنوب بنویسد، گلشیری از اصفهان و دولتآبادی از خراسان و یکی دیگر از تهران و ... به عبارتی همه این نویسندگان متعلق به یک اقلیم خاص هستند و نمی توانند هم نباشند.
پس یعنی ادبیات غیراقلیمی وجود ندارد تا ادبیات اقلیمی از آن قابل تفکیک باشد. این گونه رویکرد به آثار احمد محمود به طور خاص اشتباهی مضاعف خواهد بود. داستان های محمود با انگیزه وصف اقلیمی که در آن زندگی کرد نوشته نشده بلکه با این انگیزه نوشته شده که برهه هایی از تاریخ تحولا ت سیاسی اجتماعی ایران را نشان بدهد. درواقع گرچه داستان هایش در یک اقلیم خاص اتفاق می افتند، اما او مسایلی را دستمایه کار خود کرد که مبتلا به کل ایران بود.»
محمود دولت آبادی، خود، ابراهیم یونسی و احمد محمود را به مثلث محمود، یونسی و دولت آبادی نام گذاری کرده است . او در این مثلث محمود را در شهر و زندگی شهری جای داده و خود و یونسی را روستایی معرفی کرده است.
احمد محمود(اعطا)، چهارم دی ماه سال ۱۳۱۰ از پدر و مادری دزفولی در اهواز متولد شد. وی پس از سپری کردن دوران تحصیلا ت ابتدایی و متوسطه در زادگاهش، به دانشکده افسری ارتش راه یافت. اما پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ به همراه تعداد زیادی از دانشجویان دانشکده افسری بازداشت شدند. دانشجویان پس از مدتی آزاد و فقط ۱۳ نفر آن ها در زندان ها باقی ماندند. احمد محمود یکی از این ۱۳ نفر بود. او مدت زیادی در زندان ها و سیاه چال های رژیم پهلوی به سر برد و همان جا دچار مشکل ریوی گردید و البته همین مشکل در نهایت به مرگ او منجر شد.
محمود پس از زندان مدتی در جزیره های خلیج فارس دوران تبعیدش را گذراند.
حسن اربابی که از دوستان صمیمی احمد محمود طی سالیان دراز است و به همراه او دوران تبعید را گذرانده، در این باره می گوید: بندر لنگه که بودیم، در گاراژ مخروبه ای یک اتاق به ما دادند که آن جا زندگی می کردیم، در شهری که فقط ماهی و خرما و حرارت ۵۰ درجه بود. آن زندگی ۱۵ ماهه را به سختی تحمل کردیم و وقتی به خانه و نزد خانواده های مان برگشتیم همه از وضعیت جسمی ما تعجب می کردند. بندر لنگه جایی است که «داستان یک شهر» احمد محمود در آن اتفاق افتاده است، البته احمد دخل و تصرف هایی در واقعیت ماجراها دارد و تخیلا ت او با داستان آمیخته شده است.
احمد اعطا نخستین داستان خود را در سال ۱۳۳۳ نوشت و به نام «صبح می شه» در مجله «امید ایران» چاپ کرد. این داستان با نام احمد احمد چاپ شد و محمود با اصرار تحریریه «امید ایران» نام احمد محمود را برای خود انتخاب کرد. از آن پس احمد محمود به عنوان نویسنده داستان های کوتاه شناخته شد. از مجموعه داستان های کوتاه او می توان «مول» ۱۳۳۶، «دریا هنوز آرام است» ۱۳۳۹، «بیهودگی» ۱۳۴۱، «زائری زیر باران» ۱۳۴۶ و «پسرک بومی و غریبه ها» ۱۳۵۰ را نام برد.
احمد محمود کار نویسندگی را تحت تاثیر هدایت و چوبک آغاز کرد. درونمایه اولین آثار این نویسنده نومیدی و بیگانگی است. چرا که در آن زمان همه چیز ناشی از ذهنیت نسلی است که پس از شکست ملی شدن صنعت نفت و کودتای ۲۸ مرداد مقهور افتاد و آرمان هایش را نقش بر آب دید. بدبینی غالب بر اندیشه روشنفکران زمانه، داستان های محمود را با رنگی تیره بروز می دهد و این داستان ها را با یاس و نومیدی آغشته می سازد. شخصیت های داستانی آخرین روزنه های امیدشان را از دست می دهند و به بن بست می رسند. در داستان مول آدمی زشت رو مورد تمسخر اهالی محل قرار دارد. او کودکی سر راهی را بزرگ می کند. کودک همه امید و نقطه روشن زندگیش می گردد. اما با مرگ ناگهانی کودک تمام دریچه های امیدش کور می شود و همه چیز در فضایی تاریک قرار می گیرد. این داستان نشان دهنده گرایش احمد محمود در آن فضا به آدم های ضعیف و طرد شده از اجتماع است. نویسنده با تجربیات تلخی که دارد بدبینانه نگاه می کند و در داستان «تکرار» از مجموعه «بیهودگی» جوانانی را نشان می دهد که از واقعیت بیزارند و در خلا ل زندگی شان که به تکرار و تباهی رسیده، دست به خودکشی می زنند.
احمد محمود ساده و صمیمی است و نوشته هایش شفاف اند. او از تجربیات ارزشمندی که دارد به خوبی استفاده می کند. ما جنوبی ها را با خونگرمی شان می شناسیم. این خون در رگ های احمد محمود نیز جریان داشته و باعث شده او در آثارش به نثری گرم و زنده دست یابد. به باور محمود از اقلیم است که باید جهانی شد و نویسنده باید انسان را بسط و گسترش بدهد. نویسنده باید بداند که چطور خصوصیات فردی و طبقاتی و خصائل بد و خوب آدم ها را در تار و پود قصه اش داخل کند و بعد این که باید بداند طرز تفکر آدم های قصه اش را چطور عرضه کند.
اولین رمان احمد اعطا «همسایه ها» نام دارد که در سال ۱۳۵۳ به چاپ رسیده است. به گفته ابراهیم یونسی در ابتدا نام این رمان عقده بوده که بعدها محمود آن را به همسایه ها تغییر می دهد. «همسایه ها» مهم ترین اثر نویسنده اش است. این رمان جایگاه محمود را در ادبیات معاصر ایران به خوبی نشان می دهد و تمام کسانی که می خواهند از محمود بگویند را وا می دارد پای «همسایه ها» را به میان بکشند.
احمد محمود در «همسایه ها» دوره ای از زندگی مردم جنوب ایران را به طور جامع از بطن دگرگونی های تاریخی نشان می دهد. محمود در این رمان تلا ش کرده است وضعیت اجتماعی مردم در سال های ۳۰- ۱۳۲۰ را توصیف کند و حقایق اجتماعی تاریخی آن دوران را بازگو نماید. گرچه در این داستان شخصیت های متعددی وجود دارد، اما هر شخصیت در جای خود به خوبی نقش بسته و پابه پای داستان پیش می روند. این شخصیت ها لحن های متعددی دارند اما درنهایت در ساختی منسجم و یکدست دور هم جمع می شوند و همسایه ها را می سازند. واقعیت زندگی اینان برای خواننده ملموس است و هر یک به عنوان یک نمونه، مناسبتی را که با اجتماع دارند به نمایش می گذارند.
وقایع همسایه ها از زاویه اول شخص مفرد و با زمانی خطی نقل می شود. شخصیت محوری این رمان خالد نام دارد، پسری ۱۵ ساله که زندگی آدم های متفاوت خانه همسایه نشینی را گزارش می کند و ازاین طریق خواننده را با واقعیت آشنا می سازد. خالد خانواده اش را به تصویر می کشد. پدرش، که مجبور می شود به کویت برود و مادرش که صبور و رنج دیده است. خالد علا وه بر خانواده خود، اطرافیانش را هم مورد توجه قرار داده و در مورد زندگی رحیم خرکچی، زنش، پسرانش و رضوان به خواننده آگاهی می دهد. سرگذشت خالد، سرگذشت بسیار انسان هایی است که قربانی جامعه شدند و با پاگذاشتن به آن، دل به حرف هایی سپردند که پایان شومی برای آنها رقم زد.
خالد در اصل نماینده ای از انسان های یک دوره تاریخی است که می توانستند لذت ببرند و آگاه شوند و بمانند، اما عاقبت شان ختم به تباهی شد.
بسیاری در نقد آثار احمد محمود، خالد را شخصیتی آرمان گرا معرفی می کنند. در صورتی که خالد درگیر و طعمه یک تشکیلا ت شده است.
او پس از آشنایی با چند مبارز سیاسی، در جرگه مبارزان سیاسی قرار می گیرد. اما شخصیت او آرمانی نیست.
داستان یک شهر ادامه رمان همسایه هاست. به نظر می رسد احمد محمود برنامه ای چند ساله برای خود در نظر گرفته و «داستان یک شهر» و «زمین سوخته» در ادامه «همسایه ها» مسیر برنامه ریزی شده او را نشان می دهند.
«داستان یک شهر» به صورت بازگشت به گذشته روایت می شود. شخصیت اصلی رمان پس از مدتی دوری، وقتی باز می گردد و آرمان ها و ارزش هایش را عوض شده می یابد اما عده ای امیدوارش می کنند و به او اطمینان می دهند که راهش بی نتیجه نمی ماند و ختم به ناکجا آباد نمی شود.
در ادامه «داستان یک شهر» زمین سوخته با وجود ضعف هایی که دارد تبدیل به یکی از بهترین رمان های جنگ می شود. احمد محمود تجربه مستقیم از جنگ دارد چرا که سه ماه اول جنگ در یکی از شهرهای تحت هجوم دشمن زندگی کرده واز همان جا اضطراب ها، عصبیت و لحظه های تلخ مردم را تجربه کرده است.
خبر شروع جنگ مثل بقیه، به گوش راوی هم می رسد. او با گذر از کوچه ها و خیابان های آغشته به جنگ، حرف های دیگران و نظرات آنان را می شنود و عقیده خود را پیرامون علت شروع جنگ شرح می دهد. محمود خود را تنها توصیف کننده آشفتگی ها و مسائل ظاهری جنگ نمی داند. بلکه نظر شخصی خود و نوعی تحلیل سیاسی را نیز وارد داستان می کند. او معتقد است بار جنگ بردوش زحمتکشان است. دلا وری های مردم به خوبی نشان داده می شود و رنج آوارگان در اردوگاه ها و مرگی که گریبانگیر آنها شده خواننده را به تاسف وا می دارد. اما شخصیت های دلیر حماسه می آفرینند: «چهره ننه باران به سنگ می ماند. از چشمانش - که راست به روبه رو خیره شده اند - انگار که آتش می بارد. مثل خدنگ، راست ایستاده است. قنداق تو پنجه اش فشرده می شود. نوار فشنگ روسینه اش برق می زند. نگاه ننه باران، انگار که از آتش است.» ویرانی نخستین تصویر هر جنگ است که تا انتهای جنگ و بعد از آن، تا سالها باقی می ماند. حتی اگر زمین آباد شود و ساختمان ها دوباره بلندتر از قبل خودنمایی کنند، باز ویرانی دل انسان ها باقی می ماند و هیچ جور قابل آبادشدن نیست. ویران شدن خانه با تمام خاطراتش یک طرف و شهید شدن اعضای خانواده طرف دیگر ترازوست که این دومی سنگین تر است. راوی که همه چیزش را در این ویرانی ها از دست داده زندگی اش را با اهالی محل گره می زند. در قهوه خانه به دور آنها می نشیند تا دردشان را با هم تقسیم کنند و ادامه راه را با هم بروند. قهوه خانه، خانه راوی شده است، اما وقتی آن جا را ترک می کند تا به برادرش تلفن بزند موشک قهوه خانه و محله را ویران می کند. او می ایستد بر لبه گودالی که موشک به وجود آورده و به تهی نگاه می کند. امیدش به باد رفته و خانه دوم یا شاید چندمش ویران گشته است. فضا از فاجعه و درد آکنده است.
خالد در «همسایه ها»، «داستان یک شهر» و «زمین سوخته» تحت شرایطی قرار می گیرد که تاریخ برای او رقم زده است و او نماینده گروهی از روشنفکران است که اینگونه دیده و زیسته اند. خالد مظهر یک دوره است و با حوادث کشیده شدن، سرنوشتش چنان رقم می خورد که سرنوشت عده ای در دوره ای تاریخی رقم خورده است. او در یک موقعیت واقع نمی شود بلکه در موقعیت های مختلف پا به پای تحولات اجتماعی پیش می رود و با دگرگونی خود جامعه دگرگون شده را تصویر می سازد.
در داستان های احمد محمود آدم های مختلف، از گروه های متفاوت حضور دارند. از کارگران وولگردان گرفته تا کارفرمایان و ملاحان و بازجوها و از شکنجه گران. توجه محمود، به جامعه و آحاد مختلف آن، ارزشی جامعه شناختی به آثارش می بخشد. اهل خلوت بود و کاری با شلوغ کاری و سر و صدای همکارانش نداشت. در خلوت خود می نشست و می نوشت و در این کار پایدار ماند. مضامین کار او مردم و زندگی آنها بود. مردمی که پر از تناقض هستند، درد می کشند و موقعیت دشواری دارند. محمود این موقعیت دشوار را به خوبی درک کرده بود و هرگز نتوانست در قبال مسائل اجتماعی، تاریخی و سیاسی بی تفاوت بماند. زندگی او با نوشته هایش تناقضی نداشت و همان گونه که می زیست، می نوشت. نویسنده ای واقع گرا بود و به ابداعات مدرن ادبی علاقه ای نشان نمی داد.
«راوی جنون» به نثری دست یافته بود که خصوصیت های خودش را داشت و نشات گرفته از نگاه خاص او بود. زبان خاص احمد محمود پیشنهاد جدیدی برای خلق داستان های رئالیستی است. آتشی درباره محمود می گوید: «اگر ما دو سه نفر نویسنده داشته باشیم که ریشه در خویش بودند، یعنی از زمین و طبیعت و ریشه مردم خودشان جوشیدند، آمدند بالا و همه ویژگی های روزگار خودشان را بازتاب دادند و منعکس کردند، یکی اش احمد محمود است. ما خیلی نویسنده و شاعر داریم، ولی می بینید که اغلب نوع دانش و بینش آنها اکتسابی، کتابی و دریافتی است. ولی آدم هایی هستند که خودجوش اند. انگار متولد شده اند که نویسنده بشوند یا یکی مثل نیما انگار متولد شده است در مازندران تا شاعر شود و تمام خصوصیات دیار خودش را منعکس کند و بعد این را پیوند بدهد با جهان، مردم ایران را پیوند بدهد با جهان. همین کار را احمد محمود در نوشته هایش کرد. این خصوصیت عمده و اصلی احمد محمود بود.»
احمد اعطا بچه محله آخر آسفالت اهواز است و آشنا با آدم های درد کشیده و فقیر. زبان این آدم ها را می فهمد و در بیان دردشان از طریق نوشتن سماجت می ورزد. او با بیان تجربیات مردم خوزستان، زندگی پرمشقت آنان را جاودانه می کند. محمود نوشتن را کار آسانی نمی دانست و می گفت: «نوشتن اصلا مشکل است، گاهی مشکل تر می شود. نباید انتظار داشت یک دفعه معجزه شود و همه چیز از زبان تا روایت، تا دیالوگ و تا چه و چه، همه و همه آن شود که باید باشد.» به عقیده او «داستان خوب آن است که هر کس آن را بخواند، بی تردید یقین حاصل کند که می تواند مثلش را بنویسد; اما وقتی قلم به دست گرفت، از نوشتن یک جمله اش هم عاجز می ماند.»
حال کدام ما می توانیم «همسایه ها»یی خلق کنیم که دست در دست ما بگذارند و به سمت جاودانگی ببرندمان. «همسایه ها»یی که در کنارشان آسوده دراز بکشیم و نفس آخر را طوری از سینه به درکنیم که انگار تازه اول زندگی کردن و ماندنمان است. همان گونه که احمد محمود، پس از تحمل مشقت های بسیار آخرین نفس اش را به زمان سپرد و خود در تاریخ ادبیات جاودانه شد.
نویسنده : انسیه کریمیان
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید