پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


نوبل مهم نیست آدم معرفت داشته باشد


نوبل مهم نیست آدم معرفت داشته باشد
آقای «ژان پل سارتر» با آن عینک و پیپ مشهورش هر جا حضورپیدا می کرد این قدر شلوغ می شد که حتی حضور ستاره های سینما و تلویزیون هم مردم را این قدر بر نمی انگیخت. این اتفاقات خیلی قبل از «می ۶۸» در فرانسه بود، یعنی در واقع سال ۶۸ «سارتر» دیگر چنان اهل جنجال نبود، این اتفاقات مربوط به سال های حدود ۶۵-۱۹۶۴ است که او کاندید ای جایزه نوبل ادبیات بود و سال ۶۴ هم آن را به خود اختصاص داد، اما مساله جالب و بی نظیر در این سال ها گرفتن جایزه و پس دادن آن به بنیاد نوبل بود. «سارتر» این جایزه را نگرفت.
حالا چرا نگرفت؟! آیا ممکن است فکر کرده باشد ارزش این جایزه ادبی کمتر از وجهه بین المللی اوست و این گونه عمل دون شان روشنفکری خود انجام داده یا گمان کرده جایزه نوبل می خواهد با نام «سارتر» دوباره دست به هویت سازی و مشروعیت برای خودش باشد؟ با این حساب آدم هایی مثل: مترلینگ، تاگور، شاو، مان، اونیل، ژید، الیوت، فاکنر، خیمنس، کامو و... که پیش از «سارتر» نایل به دریافت جایزه نوبل ادبیات شده بودند از موقعیت پایین تری از سارتر نسبت به اتفاقات پیرامونی و غیر ادبی به اضافه توانمندی ادبی برخوردار بودند. به هر ترتیب سارتر این جایزه را نگرفت اما مارکز گرفت یا مثلا «گونترگراس» گرفت ، آیا تا به حال به این اندیشیده اید که چه کسانی کاندیدای جایزه نوبل ادبی می شوند و اصلا نوبل ادبیات چه تاثیری در این روزگار بر روابط دیپلماتیک و غیر دیپلماتیک دولت ها، قدرت ها و مناسبات انسانی می گذارد؟ از طرف دیگر موضع گیری های اهدا کنندگان جایزه نوبل ادبی و در کلیت مساله بنیاد نوبل درباره اهدای جایزه به صورت غیر سیاسی در حوزه ادبیات و حوزه های علمی جالب توجه است. بنیاد نوبل هر سال اعلام می کند که جایزه این بنیاد به افرادی تعلق می گیرد که صرفا سیاسی نویس نیستند یا مناسبات سیاسی و مناسبات قدرتی در تصمیم گیری ها نقشی نخواهد داشت، اما وقتی با ظرافت به این مساله دقت می کنیم می فهمیم چه بسیار نویسندگانی که اگر چه به ادبیات و سویه های ادبی در آثارشان توجه داشتند اما در مباحث سیاسی هم گاه اظهار نظر های ویژه ای کردند و یا بهتر است بگوییم در زمان هایی نظرات تاثیرگذار و هدایت کننده ای برای اذهان عمومی سرزمین شان داشته اند. در میان اسامی برندگان جایزه نوبل ادبیات، می توان افرادی را مشاهده کرد که مستقیما مبارزات سیاسی داشته اند و با تلاش و از خودگذشتگی فضاهایی که می توانستند در عرصه ادبیات خلاق بگذارند در نشست ها و مقالات و آثار ادبی سیاسی گذاشته اند و اگر چه در دوره ای توسط بنیاد نوبل این مساله را که نوبل ادبی گاه دستخوش تعاملات سیاسی می شود، تکذیب شد اما می شود فهمید که این جایزه چندان هم به ادبیات صرف ملت ها توجه نمی کند بلکه سایر ملاحظات نیز درآن تاثیرگذار است. برای نمونه کشورهایی که تا به حال نویسندگان، شاعران و به طور کل ادیبان آن موفق به دریافت جایزه نوبل ادبی شده اند عبارتند از: فرانسه ۱۳ بار، آمریکا ۱۱، انگلیس ۱۰، آلمان ۹، ایتالیا و سوئد هر کدام ۶ بار و کشورهایی چون لهستان، بلژیک، هند، دانمارک، فنلاند، ایسلند، چین، آفریقای جنوبی، اتریش، مصر، پرتغال، ترکیه و ... هر کدام یک بار جایزه نوبل ادبی را به خانه برده اند.
از میان این کشورها سهم آسیا و ادبیات غنی آن که در واقع یکی از پایه های ادب تراژیک، دراماتیک و عرفانی دنیاست بسیار کم و ناچیز است.
ادبیات فارسی که در جغرافیای ایران قدیم یا بهتر است بنویسیم جغرافیای زبان فارسی تا امروز از جایزه نوبل ادبیات بی بهره بوده است. حال نه تنها ایران بلکه سراسر آسیا از این نگاه ویژه جهانی بهره ای نبرده اند. این مشکل و مساله به جز کم بودن کاربر زبان فارسی در سراسر دنیا آیا دلیل سیاسی ای ندارد؟ چه دلایلی باعث می شود چشم فرهنگ دنیا که یکی از ارکان آن جایزه نوبل است به کشورهایی چون ایران گشوده نشود؟ شما آثار افرادی چون محمود دولت آبادی، احمد محمود، هوشنگ گلشیری، احمد شاملو، اخوان ثالث، سهراب سپهری را با شاعران و نویسندگان مثلا روس یا همین آقای «شلوخوف» که سال ۱۹۶۵ جایزه نوبل گرفت مقایسه کنید. اصلا «دن آرام» شلوخوف را با «کلیدر» محمود آقای دولت آبادی مقایسه کنید، ببینید عناصر بومی و زیستی در آثار این دو نویسنده چگونه و در چه سطحی پرداخت شده است.
احمد محمود و محمود دولت آبادی هم این چنین کرده اند و احمد شاملو هم به ادبیات این گونه نگریسته است. مگر «اکتاویوپاز»، «ساراماگو»، «گونترگراس»، «شیموریسکا» و ... در آثارشان به چه مشخصه هایی اشاره کرده اند که مثلا نویسنده ای که در مکزیک یا پاکستان زندگی می کند توجه نکرده است. بنیاد نوبل اگر چه در انتخاب هایش اغلب جانب ادبیات را بیش از هر چیز و جانب افتادگی احوال آدم ها را هم همچنین به خوبی مورد توجه قرار داده اما بی مهری است اگر به ادبیات ملت های صاحب ادبیات دقت نداشته باشد. ببینید مثلا یونان که البته در جهان قدیم دارای وسعت فراوان تری از امروز بود تاکنون دو بار آن هم در سال ۱۹۷۹، ۱۹۶۳ توسط گیورگس سفریس و اودیس الیتیس نوبل را به خانه برده است. یونانی که روزگاری مهد ادبیات نمایشی دنیا بوده است. البته نمی شود گفت نوبل می بایست به گذشته سرزمین ها نگاه کند، اما شایسته است چشم جهانیان و کسانی را که علاقمند به ادبیات هستند به سمت و سوی ریشه ها هدایت کند چرا که اگر توجه نوبل به ایجاد علاقه و ترویج ادبیات در دنیاست بهتر است جانب اهل وفا نگه دارد . «عبدالله کوثری» مترجم آثار ادبیات آمریکای لاتین می گوید: این سال های اخیر انگار جایزه نوبل ادبی سیاسی شده و از سویه ادبی آن کاسته شده است. حتی از «نجیب محفوظ» از مصر نام برد که چندان هم مشهور نیست آنوقت جالب است جایزه ای که از سال ۱۹۰۱ پایه گذاری شده و هر سال جایزه داده پس از گذشت بیش از صدسال هیچ نویسند ه ای از ایران نوبل ادبی دریافت نکرده است! و حالا هم که یک ایرانی الاصل جایزه را گرفته خبرگزاری ها و رسانه های غربی از بردن نام محل تولد این نویسنده دوری می کنند. البته مشخص است که چرا رسانه های غربی که اکنون در بخش اعظمی از پایگاه های آن ها نگاه «دیالوگ حاکمی»، با ایران نیست این چنین فضاهایی ایجاد شود و تاکید آن ها بیشتر به انگلیسی زبان بودن این نویسنده تاکید شود اما همین که در بیانیه بنیاد نوبل نام ایران آمده است می تواند مردم جهان را بیش از پیش به این امر متوجه کند که کمی به ادبیات محل های مختلف نگاه کنید. در تاریخ کدام ملت ها شاعرانی بزرگ و بنام در حد شاعران و نویسندگان ایران زمین داریم. اگر چه نوبل ادبیات معیار سنجش ادبی سرزمینی نیست اما چرا ادبیات ایران با این همه مشخصه های بومی و نگاه دقیق به مسایل اجتماعی از نظر برخی صاحب نظران جهان دور می ماند. جدای از محدودیت در کاربران زبان پارسی امیدوارم دلایل دیگری به ویژه دلایل سیاسی عامل اهدای جایزه نوبل ادبی نباشد.
● سینگ بچه کرمانشاه است
«دوریس سینگ» نویسنده ۸۸ ساله انگلیسی زبان که پدر معلولش از جنگ جهانی دوم جان سالم به در برده و کارمند بانک سلطنتی ایران بود از مادری پرستار در ۲۲ اکتبر ۱۹۱۹ متولد شد. تا ۶ سالگی در ایران بود و بعد به خاطر سودایی که پدر در سر پرورانده بود ایران را به قصد یکی از کشورهای آفریقایی ترک کرد. مستعمره بریتانیا محلی که پدر آنجا را برای زراعت بلال انتخاب کرده بود در جنوب رودسیا «زیمبابوه فعلی» قرار داشت و دست بر قضا آنجا هم محل خوبی برای زندگی سینگ نشد.
«سینگ» که حالا حدود ۸۰ سال از آن روزگار را پشت سر گذاشته درباره جایزه نوبل ادبیات می گوید که دیگر اهمیتی برایش ندارد و یک روز صبح برای خرید به بیرون از منزل می رود و وقتی باز می گردد احساس می کند نزدیکی های خانه اش محل فیلمبرداری شده که این قدر آدم دور آن جمع شده وقتی نزدیک تر می شود متوجه این قضیه می شود که انگار موضوع اصلی خود اوست و سپس می فهمد که پس از سال ها انتظار سرانجام بنیاد نوبل او را برای این جایزه ادبی برگزیده است.
او در گفت وگویش با خبرنگاران اما انگار مساله دیگری را هم اطلاع می دهد، مساله ای که مورد نخست اظهار نظرش را زیر سوال می برد.
«سینگ» می گوید: من تمامی جوایز ادبیات اروپا را برده ام و از کسب آن ها خوشحال هستم، این (جایزه نوبل ادبی) موفقیت باشکوهی است. سینگ دوباره اظهار نظر جنجالی تری در مورد جایزه نوبل می کند اظهار نظری که شاید کم از حرکت ژان پل سارتر در سال ها پیش از سینگ نباشد، او به خبرنگاران می گوید: جایزه نوبل ادبی معنای هنری ندارد.
● جهان و شومن های کوچک در نظر سینگ
تونی بلر و جورج بوش به عقیده دوریس سینگ «شومن های کوچکی» هستند که جهان را به مصیبت کده تبدیل کرده اند.
دوریس در گفت وگو با روزنامه ال پایس اسپانیا درباره بوش گفته: همه از این مرد خسته شده اند; چه احمق و چه باهوش باشد، او از یک طبقه اجتماعی آمده که از جنگ نفع برده است، حوادث ۱۱ سپتامبر وحشتناک بود اما اگر تاریخچه ارتش آزادی خواه ایرلند را دوباره مطالعه کنید آنچه در آمریکا اتفاق افتاد، خیلی اسفناک نخواهد بود.
برخی آمریکایی ها فکر می کنند من احمقم، مردم بسیاری کشته شدند دو ساختمان مشهور نیز فروریخت اما هیچیک به اندازه ای که آنها فکر می کنند وحشتناک و غیر عادی نبوده است.
● از چمن آواز می خواند تا جایزه نوبل
سینگ ۱۵ ساله که دلش نمی خواهد به مدرسه کاتولیک ها برود بی خیال درس و مدرسه می شود و خودش شروع به ادامه تحصیل به صورت آزاد می کند. سینگ سال ۱۹۴۹ اولین رمانش با عنوان «چمن آواز می خواند» را وارد بازار نشر کردو بعد ساکن انگلستان شد. منتقدان ادبی جهان معتقدند دوریس سینگ سه دوره فکری را در آثارش گذرانده است. این امر هم طبیعی است، چرا که یک نویسنده لزوما از ابتدای نوشتن اش نمی تواند یک جهان بینی خاص و تک محور داشته باشد، بلکه اتفاقات مختلف در سیر زندگی فردی و اجتماعی باعث اتفاقاتی می شود که نویسنده را در جهان شناختی اش دچار تغییر می کند.
به عقیده منتقدان سینگ بین سال های ۱۹۴۴ تا ۵۶ درگیر اندیشه های «کمونیستی» بوده است، اندیشه ای که در آن برهه تاریخی گریبان نویسندگان بسیاری را گرفته بود و کمتر نویسنده ای را می توانید بیابید که به هر شکل مثبت یا منفی دیدگاهی نسبت به اندیشه نداشته باشد. بخش دوم بین سال های ۵۶ تا ۶۹ میلادی است.
در این دوره سینگ به روان شناختی روی می آورد و پدیده های روان شناختی را در جامعه مورد جراحی قرار می دهد در واقع سینگ با ابزار روان شناسی به عیب یابی و معرفی جهان معاصرش می پردازد و از این تاریخ به بعد رویکرد عارف مسلکی و صوفیانه سینگ گل می کند و او دیگر بیشتر به پس زمینه های عرفانی می اندیشد.
دوره سوم نوشتاری و شخصیتی او را می شود دوره ای پر از آرامش دانست، دوره ای که از ماده باوری کمونیستی، تردید باوری و نسبی گرایی روانشناسی گذشته و وارد هاله ای از اندیشه شده که بادهای معمولی نمی توانند آن را رنجه کنند.
نشریه «لوموند» در شماره پیش از اهدای جایزه نوبل ادبی به سینگ از پنجاه عنوان کتابی که او تا به حال منتشر کرده می نویسد و می گوید: نام سینگ سال هاست در لیست نهایی نوبل ادبیات بوده است اما از آن جایی که این جا یک کمی هم سیاسی عمل می کند سینگ تا به حال موفق نشده این جایزه را از آن خودکند.
سینگ با نگاهی طعنه آمیز و مسخره به سیاست می نگرد او درباره دوره خاصی از زندگی اش به این نشریه فرانسوی می گوید: نمی توانم از سال های ۶۰ تا ۷۰ حرف بزنم، آدم هایی که من آن موقع دیدم، همه هم عصران من هستند و هیچ وقت جرات نکرده ام آن ها را وارد داستان هایم کنم من سال های شصت را در کتاب هایم نیاورده ام. او درباره بیوگرافی هم به لوموند می گوید: «زندگی واقعی یک نویسنده نمی تواند توسط یک نویسنده دیگر فهمیده شود». سینگ درباره زمان نوشتن «دفترچه طلایی» به خبرنگار «مگزین لیتر» می گوید: وقتی دفترچه طلایی را می نوشتم چهل سالم بود، دوره ای که افسردگی بسیاری حاکم بود و من هم دور و اطرافم هر کسی را می دیدم از این جریان متاثر بودم و همه اش به این بیماری عمومی فکر می کردم و فهمیدم که دلیلش این است که ما زندگی مان را می گذاریم یک طرف و ذهنیت سیاسی مان را هم طرف دیگر.
● اعلام نوبل ادبی به چه درد ایرانی ها می خورد!؟
سوال جالبی است. در کشوری که فعلا همه مباحث حول و حوش خانه و ماشین و زمین ۹۹ ساله و بنزین و ترافیک، عوض شدن شهردار و نماینده مجلس،کاندیدای ریاست جمهوری، تبلیغات و هزار تا مساله مهم دیگر بعید است دیگر کسی به جایزه نوبل ادبی بیندیشد. اما گروه های سیاسی ای که در پی آزادی بیان و ... هستند و به دموکراسی خواهی معتقدند جایزه نوبل ادبی را محفلی می کنند برای این که ما هم می توانیم نوبل ادبی داشته باشیم! یا اصلا اگر ما رای بیاوریم برای همه یک نوبل ادبی می خریم که خیال همه شاعران و نویسندگان ایران راحت شود، اما دسته دیگر از اهالی دموکراسی خواه که واقعا شناخت خوبی از جایگاه خود و جامعه دارند در پی ایجاد گفت و گو با سازمان ها و نهادهای بزرگ فرهنگی و تمدنی دنیا هستند تا بتوانند برای حرکت هایی همتای نوبل، ایران را در جایگاه های مختلف غیر از سیاست معرفی کنند که البته این هم شایان توجه است. گروه های سیاسی دیگر هم که نوبل و تمام نوبل گرفته ها را یک جا دشمن و مفسد می داند تا حال به مرور زمان عکس اش ثابت شود، از طرف دیگر برای اهالی رسانه هم خوراک خبری خوبی است که او زندگی نویسنده را و سپس چگونگی گذران زندگی اش و این که از کجا آمده کجا رفته، احیانا چند تا ازدواج کرده، چند تا کتاب دارد، با چه کسانی حشر و نشر داشته و هزاران هزار سوژه تازه که محوریت خبرها و تحلیل های مطبوعات را به خود اختصاص می دهد. بخش دیگر به «پز» دادن های مرسوم ایرانی ها باز می گردد. در محافل روشنفکری (البته به ظاهر روشنفکری) درباره آرا و عقاید او سخن به میان می آید و همه یک شبه «سینگ» شناس می شوند، کتاب هایش سریعا ناشر پیدا می کند و مترجمان به سمت آثار او گرایش پیدا می کنند. عده ای می گویند ما او را خیلی پیشتر هم می شناختیم و عده ای دیگر غبطه می خورند که چرا زودتر به فکر همه ادیبان جهان که ممکن است هر ساله نوبل بگیرند، نیفتادند تا زودتر با آن ها ارتباط برقرار کنند. پیکره دیگر روشنفکری هم که همیشه سنگ محک جامعه بوده اند اظهار نظرهای به جایی با توجه به گرایش شان انجام می دهد که نسبت به واقعیت فاصله چندانی ندارد و از آن اصل دور نیست.
برخی دیگر تلاش می کنند نشان دهند نوبل ادبی مهم نیست، اگر مهم بود به ادبیات ایران هم توجه می کرد، برخی دیگر به مهم بودن نوبل واقفند اما از ندادن هدیه به نویسندگان یا شاعران ایرانی رضایتی ندارند.
برخی هم بعضی از نوبل نگرفته های ما را در رسانه ها میآورند تا از «سیاسی» بودن جایزه نوبل حرف بزنند.
نویسندگان یا شاعرانی که هنوز معتقدند: نوبل مهم نیست، آدمی زاد می بایست در زندگی معرفت داشته باشد.
نویسنده : حسن گوهرپور
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید