جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

هدونیست تمام عیار


هدونیست تمام عیار
۱) نوشتن درباره تطور و تحول فکری اشخاص کاری ساده و آسان نیست. به خصوص اگر بحث تاریخمندی اندیشه ها و تطور فکری اندیشمند را در سیر تاریخ و در پرتو تاثیرپذیری از شرایط زمانه نیز در نظر بگیریم کار بسی مشکل تر می شود، چرا که از شرایط ضروری برای بازشناسی دلالت ها و معانی اندیشه ها و تفکرات؛ توجه به موقعیت زمانی و مکانی اندیشمند است. هر متفکر تمام فضای معرفتی خود را و همه داشته های فکری خویش را به یکباره دربرنمی گیرد، بلکه در هر دوره یی گونه یی از فراز و فرود و پیوند و گسست را در یک نمودار سینوسی به نمایش می گذارد. اگر این توضیحات را در کنار چندوجهی بودن و پیچیدگی فکری و خلاف آمد بودن مردیها قرار دهیم، آنگاه پی خواهیم برد که نوشتن در این باب دچار مشکلات افزون تر می شود. این همه اما به این معنا نیست که بتوان از طرح اندیشه های او صرف نظر کرد چرا که ماجرای روشنفکری در ایران معاصر که از در کنار هم قرار گرفتن تکه های مختلف پازل روشنفکری شکل می گیرد، بدون اشاره به تفکرات و ساختارشکنی های مرتضی مردیها تکمیل نمی شود. و لذاست که ما در این نوشتار سعی داریم با نگاهی اجمالی به نوشته های ایشان خطوط اصلی و سیر اندیشه او را دنبال کنیم.
بر این مبنا می توان مردیها را در چهار چهره چهره نگاری کرد؛ در قامت روزنامه نگار، در قامت فیلسوف علم، در قامت فیلسوف سیاسی، و در قامت ادیب. حاصل تلاش های مردیها در چهره یک روزنامه نگار در قالب دو کتاب «با مسوولیت سردبیر» و «امنیت در اغما» آشکار می شود. مردیها به عنوان یکی از نمایندگان گفتمانی در عرصه مطبوعات شناخته می شود که با عنوان الگوی «کارناوالی» نام گذاری می شود. الگویی که می توان گفت با شروع به کار روزنامه همشهری آغاز می شود و در روزنامه هایی چون«جامعه» به شکلی جدی تر ادامه می یابد و بعد از آن نیز در بین لایه هایی از روزنامه نگاران جوان بروز یافت که می توان روزنامه شرق را در همین رسته جای داد.
این مشی که مردیها نیز از طرفداران و قائلان به آن است بیشتر متمایل به زندگی به معنای روزمره و عادی است. زندگی در مقام همان لذت مادی و عینی. همان امیال عادی که همیشه هم معرف «میان مایه» بودن نیست، بلکه از قضا در شرایطی خاص، طلب آن کنشی رادیکال است. دکتر غلامرضا کاشی در کتاب «نظم و روند تحول گفتار دموکراسی در ایران» مشی یی که مردیها در عالم روزنامه نگاری اختیار کرده است را در ذیل «گروه همبسته با عشق» مفهوم بندی می کند و آن را در مقابل «گروه همبسته با سیاست» قرار می دهد؛۱ پاسخی که مردیها در زمان انتشار روزنامه جامعه به عمادالدین باقی در قبال نقد او بر عملکرد روزنامه می دهد به خوبی ساختار ادراکی که در پس پشت شیوه منتخب مردیها است را بازگو می کند؛ «اینک اما چنین می نماید که برای بسیاری، دور، دور گردیدن گرد امور معمولی است؛ خوردن، خفتن، شوخی کردن، پر گفتن، عشق ورزیدن، قهر کردن، کتاب خواندن، پرسه زدن، اعتراض کردن، ترسیدن و... یعنی زندگی کردن. از قیل و قال بیست ساله مدرسه سیاست، بسیاری از دل ها گرفته است، یک چند نیز برآنند تا «خدمت معشوق و می » کنند.
لودگی نیست این، زندگی است... صریح تر بگویم، دوم خرداد از نگاه من، حرکت نو و ویژه یی بود برای بازگشت به سوی زندگی و تمامی امور معمولی که یک چند در فراق آن فرسوده بود. از یک دیدگاه رمانتیک پیام دوم خرداد این بود؛ بگذارید زندگی کنم. به معنای معمولی کلمه.» به هر روی شاهد هستیم که مردیها در عرصه روزنامه نگاری بیش از آنکه متمایل به سیاست ورزی معطوف به پیشینه انقلابی و جدیت باشد(سیاست رهایی بخش) متمایل به سیاست ورزی متکی بر زندگی و شادمانی است(سیاست زندگی).
مردیها اما هرگز نخواسته است در قالب یک روزنامه نگار صرف خود را محصور و محدود کند. علاقه و علقه وی به فلسفه، وی را به سمت فعالیت های آکادمیک سوق داد تا در آن نگاه های عمیق تری را نسبت به یافته ها و داده های ژورنالیستی دریابد و به مخاطب خویش عرضه دارد. این امر دو چهره دیگر از مرتضی مردیها را عیان می سازد؛ اولی در قامت فیلسوف علم و دیگری فیلسوف سیاسی. ثمره تلاش های مردیها در حوزه نخست کتاب «فضیلت عدم قطعیت در علم شناخت اجتماع» است. این کتاب که نتیجه آموخته های وی در رشته فلسفه علم در فرانسه است از معدود کتاب های تالیفی این حوزه در ایران است. ترجمه کتاب«پارادایم شناسی علوم انسانی» اثر «برایان فی» نیز از دیگر آثاری است که در این دسته جای می گیرد. مطالعه عمیق در این رشته، زمینه خوبی برای گسترش فضای ذهنی و وسعت دید برای هر متفکری ایجاد خواهد کرد و قطعاً مردیها نیز بی بهره از این فایده نبوده است.
وی هر چند به نقدهایی که بر فلسفه علم وارد آمده است وقوف دارد اما کماکان بر ضرورت مطالعه این رشته علمی برای دانش آموختگان رشته علوم انسانی تاکید دارد. او خود این نقدها را چنین خلاصه می کند؛ « دانشی که تحت عنوان فلسفه علم شناخته شده است، همچون گونه های دیگر کاوش فلسفی قدری دشواریاب است و گاه همین فایده مندی آن را مشکوک می نماید. از جمله رایج ترین طعن هایی که ارزش فکر فلسفی را مورد تردید قرار می داده است، دعوای بی فایدگی آن، خصوصاً در قیاس با دشواری درک آن، بوده است. استعاره «گره های سخت بر کیسه های تهی» یک داوری دیرینه در این باره است.» ۲ و البته در پاسخ به این نقدها چنین توضیح می دهد؛ «معرفت شناسی نه تنها برای تولیدکنندگان دانش، بلکه برای مصرف کنندگان آن، و حتی برای عموم انسان ها پیامد های مثبتی دارد که شاید کمتر معرفتی از این حیث با آن قابل قیاس باشد. تردیدی نیست که معرفت شناسی یک دانش پایه و بلکه یک قالب است، و از این حیث با معارفی که بیشتر حکم محتوا و ثمره را دارند، قابل قیاس نیست.
به عبارتی، این رشته کمک می کند که سایر معارف را به شیوه یی درست تر بفهمیم و به کار گیریم.» ۳به عقیده مردیها اگر هر پژوهشگر علوم انسانی، انتظار انجام پژوهشی روشمند و ثمربخش را دارد باید به مسائلی همچون ساختار و کارگزار، علت و دلیل، وحدت و کثرت، تعمیم و تعمیق، فهم و تبیین، ذات گرایی یا برساخت گرایی، کل گرایی و جزءگرایی و... بپردازد چرا که تدبر و تامل در این مسائل لازمه داشتن بصیرتی روشمند است. اما آنچه از نوشته ها و ترجمه های مردیها در این وادی آشکار می شود این است که موضعش درباره حقیقت و واقعیت، درآمیخته با نسبی گرایی است. به این معنا که معرفت و نسبت آن با جهان را تابعی از زبان و چارچوب مفهومی می داند که فاعلان شناسایی و عاملان در آن زندگی می کنند. همان چه مردیها آن را «دستگاه نرم افزاری» می نامد. وی با استناد به نظریات «کواین»، «کوایره» و «کوهن» که اضلاع مثلثی را تشکیل می دهند که حمله کنندگان بزرگ به معرفت شناسی کلاسیک در نیمه دوم قرن بیستم هستند، هرچه بیشتر از اپیستمیولوژی کلاسیک دور می شود. این اعتقاد به زوال پندار واقع نمایی علم، مردیها را به مواضع پست مدرن ها در باب حقیقت نزدیک می کند. اما جالب آنجاست که تاثیر این دانسته ها در ارتباط با فلسفه سیاسی و اتخاذ مواضع سیاسی ایشان، راهی دیگر و مسیری متفاوت را طی می کند. همان طور که گفتیم چهره سوم مردیها را می توان در شمایل فیلسوفی سیاسی چهره نگاری کرد. دو کتاب «در دفاع از عقلانیت» و «نقد مبانی فکر سیاسی» از جمله تلاش هایی است که در این راستا منتشر شده است و کتاب «در دفاع از سیاست» نیز در آستانه چاپ است. همچنین ترجمه کتاب های «نظریه کنش» بوردیو و «نقد مدرنیته» آلن تورن از جمله ترجمه های مردیها در این زمینه است. کتاب «سودگرایی» استوارت میل نیز به زودی روانه بازار کتاب خواهد شد. پیشتر گفتیم که برای مردیها آن تبعات دید نسبی انگارانه را در عرصه سیاست راهی نیست.
پست مدرن ها با قائل بودن به فقدان مرکز، و مرکززدایی و نقد و طرد فراروایت ها در عرصه عمومی، منجر به کناره گیری و سقوط سیاست شده اند. این امر را می توان در موضع گیری های نامداران این عرصه، کسانی چون فوکو، دریدا، بوردیو، لیوتار، دلوز و... دید. اما مردیها با چرخشی به سمت پراگماتیسم، و با عنایت به جنبه های فانکشنال و کارکردی ایده ها و برنامه ها، بیشتر جانب لیبرالیسم محافظه کار را گرفته و دست به کار نقد چپ گرایی و رادیکالیسم شده است. بسیاری البته شکاف میان این دو حوزه را سبب ساز پارادوکس و تناقض در شاکله فکری وی دانسته اند. و البته مردیها در پاسخ، به متفکرانی چون رالز و رورتی استناد می کند؛ «از نظر بسیاری، غرقه شدن در چنین نسبیت گرایی اضطراب آلودی، با داعیه لیبرالیسم و یونیورسالیسم تناسبی ندارد. با این سخن موافق نیستم و در رد آن، عجالتاً به شکل بسیار گذرا، به ایده هایی از رالز و رورتی اشاره می کنم که؛ اجماع همپوشان در فواید عملی امور، مهمتر از اثبات مبانی نظری است و راحت تر از آن قابل تشخیص است. گرچه حتی در تعیین فایده عملی یک روش هم استدلال های متعارض انگیخته می شود و گاه برای تعیین تکلیف راهی نیست جز اینکه (به مصداق الحق لمن قلب)کار داوری به قدرت وانهاده شود.» ۴ این چنین است که مردیها در «دفاع از عقلانیت» در مقام یک لیبرال تمام عیار و جهان وطن قد علم می کند.
آنجا که در پی پاسخ به چرایی جهانی بودن فرهنگ غرب می گوید؛ « فرهنگ غرب، در خطوط اصلی آن، دموکراسی، لیبرالیسم، فردگرایی، حقوق بشر، پان سکسوالیسم، گریز از پایبندی های آیینی-خانوادگی، تعادل سوژه و شهروند و... فرهنگ غرب نیست، فرهنگی است که هر جامعه یی بسته یا باز، دیر یا زود به آن خواهد رسید، چرا که باز شدن تومار آدمی مرکب از طبع خواننده، و عقل ابزارساز علی الاصول به همین چشم اندازها می رسد.» ۵ و در کتاب«مبانی نقد فکر سیاسی» با نقد ولنتاریسم و رمانتیسیسم چپ، بن مایه های محافظه کارانه اش نمود می یابد. گفته های پایانی کتاب بهترین نمود این گرایش است؛ «دنیا اینک با دو تجربه کنسرواتیسم پیش مدرن و رولوسیونیسم مدرن، بردار برآیندی را به عنوان خط سیر حرکت پیش چشم دارد؛ و لیبرالیسم محافظه کار در کارسازی این تغییر وضعیت است. زندگی و زمانه یی این سان، بهشت برینی نیست... ولی وعده های دست نیافتنی هم در یکی دو قرن گذشته، آرزوهای بزرگی آفرید که به زودی به حسرت های بزرگ بدل شد. عصر حماسه مدرن و بزرگی های آن در تکاپوی کوچ است و نوبت به تراژدی مدرن رسیده است.»۶ این دو گرایش در کتاب «در دفاع از سیاست» (که در آستانه چاپ است) به خوبی با هم پیوند می خورد. در این کتاب است که در عین دفاع از لیبرالیسم فرهنگی و سیاسی، کماکان در یک فضای محافظه کارانه سخن از دفاع از سیاست نیز به میان می آید. و شاید بتوان گفت که در آن غلظت محافظه کاری با تاکید و تکیه بر تجربه گرایی و نخبه گرایی افزون می شود. مردیها در «دفاع از سیاست» به صراحت به دفاع تام و تمام از سیاست می پردازد و سایر طبقات و قشرها، و عملکرد بهینه آنها را مدیون سامان سیاسی و حکومت می داند چرا که تمامی آنها تحت نظم بوروکراتیک، نظم قضایی، و نظم امنیتی که حکومت به موازات قدرت خود، می سازد، میسور می شود.»۷ این البته نظری است در برابر دیسکورس مسلط بر جریان روشنفکری که در آن سیاست و سیاستمدار باطل و نادرست و تابلوی تمام عیار ماکیاولیسم انگاشته می شود.
به عنوان نمونه بنگرید به «دست های آلوده» ژان پل سارتر که در آن قصد دارد بیان کند که در سیاست پاکی معنا ندارد، چون نمی توان حکومت کرد و پاک ماند. این گونه است که مردیها با در نظر گرفتن میزان کارکرد بهینه ایده های فلسفی و الگوهای سیاسی در طول تاریخ و تجربه بشری، جانب آن ایده و الگو را می گیرد که از آن خیر کثیر حاصل شده است و فریب و فاجعه کمتر. اما چهره آخر که مردیها در آن رخ نموده است در عرصه ادبیات است. او در این حوزه البته کمتر شناخته شده است و حتی ورودش به این حوزه با کج تابی ها و انتقاداتی روبه رو بوده است. رمان «در شعله های آب» که حاصل حضور و تجربیات وی از جنگ ۸ساله ایران و عراق است از جمله رمان هایی است که همچون کتاب های نویسندگانی چون احمد دهقان و حبیب احمدزاده، روایتی متفاوت از جنگ ارائه می دهد. نثر دشوار کتاب هم بر جذابیت آن افزوده و حتی آن را به مرز شعر نیز نزدیک کرده و هم از سوی دیگر کار را برای خواننده سخت و صعب کرده است. همچنین داستان کوتاه «همزاد» که در مجله کیان به چاپ رسید و شعر «وسوسه آتشی» که در روزنامه شرق چاپ شد؛ و در کل نثر موزون، مسجع و ادیبانه مردیها گواهی است بر اینکه وی از قدرت قلم بالایی برخوردار است و در این میدان نیز توان ورود و ماندن را دارد.
۲) آنچه در قسمت اول این نوشتار آمد توصیفی مختصر بود از اهم مختصات فکری دکتر مرتضی مردیها. اما یک چیز هست که به نوعی حلقه اتصال تمامی این تفکرات است. از دفاع از سیاست و دولت تا نقد رمانتیسیسم و عشق، از پرهیز از درگیری بیش از حد در سیاست های رهایی بخش تا تمایل و تشویق به سیاست زندگی، از روزنامه نگاری تا ادبیات؛ و آن چیزی نیست جز هدونیسم. اعتقاد به اصل لذت طلبی و لذت طلب بودن انسان. این امر که انسان بنا به طبع منفعت طلب خود هر چه بیشتر به دنبال بیشینه کردن ذخایر لذت و کمینه کردن مقادیر درد و رنج است. در این رویکرد ترضیه نفس بر تزکیه نفس مقدم انگاشته می شود. این تفکر در اخلاق منجر به گرایش به سودگرایی می شود؛ مکتبی که در آن البته نباید از خیر خودمان چشم بپوشیم، بلکه اقتضا دارد دامنه تعلق خاطر خود را آن اندازه فراخ کنیم که خیر افراد دیگری را هم که از اعمال ما تاثیر می پذیرند شامل شود. از این منظر باید تا جایی که در توان داریم تفاضل بیشتر لذت را بر درد برای بیشتر مردم ایجاد کرد. مردیها می گوید؛ «انسان، اصالتاً، اراده معطوف به خیر عمومی نه، که اراده معطوف به لذت خصوصی بوده، و عقل و آگاهی او هم در همین مسیر مشغول بوده است.» ۸ همین اصل، چراغ راهنمای مردیها برای طرح نظریاتش بوده است. که هم لیبرال بودن و محافظه کار بودن او از نور این چراغ جان می گیرد و هم فلسفه اخلاق مردیها را شکل می دهد چرا که بر مبنای لذت جویی انسان، ناگزیر این لیبرالیسم بوده که پیروز میدان بوده است. و بر همین مبنا نیز محافظه کاری موجه جلوه می کند، چرا که این طبع لذت جو اگر سایه اقتدار را بر سر نداشته باشد، افسارگسیخته، سبب ساز شر و خسارت می شود. البته مردیها جز این، چشم امیدی هم به یافته های بیوتکنولوژی و مهندسی ژنتیک برای ارتقای سطح اخلاقی جامعه دارد؛ «با فرض اینکه تکنولوژی زیستی این توانایی را داشته باشد که با ایجاد تغییراتی در بعضی ژن های انسان، یا از طریق مشابه، میزان خودخواهی های افراطی را قدری کاهش دهد، شهوت های افسارگسیخته را تعدیل کند، حسادت های شدید را کم کند و... به دشواری می توان با اتکا به ایده «طبیعی خوب است» یا «دخالت در کار طبیعت درآمیخته با مقاصد غیرانسانی قدرت هاست» منکر ارزش آن شد.» ۹ در ارتباط با همین اصل هدونیستی و تبعات و نتایج حاصله از آن می توان دو نکته (و شاید نقد) را در پایان این نوشته متذکر شد؛ نخست آنکه در شرایط فعلی با توسل به اصل لذت و دنبال کردن آن نمی توان به پرهیز و دوری از سیاست حکم داد. (به خاطر آورید سرمقاله هایی از مردیها را که در این چند سال اخیر در آستانه فصل بهار و آغاز سال نو در مطبوعات چاپ شده است) چرا که معارضه میان دوستداران عشق و دوستداران سیاست، عملاً دسته اول را وارد عرصه سیاست می کند.
به عبارتی عرصه سیاست چنان گسترش یافته و سیاست چنان متولی تولید و توزیع لذت در تمام حوزه ها شده است که برای رهایی گریبان از دست سیاست بایستی در صحنه سیاسی حضور یافت. به نوعی منافع شخصی در گرو حضور در عرصه عمومی و کنش همگانی شده است. دوم آنکه این اصل لذت طلبی منهای توجه به وجوه اگزیستانسیال آدمی و اضطراب ها و تشویش های برخاسته از دغدغه های وجودی دچار کاستی خواهد بود. آدمی هر چه طائر فکرش در راستای فراهم آوردن تنعمات و لذایذ بلند پروازی کند و کمر همت برای آن محکم تر کند؛ باز قضای آسمان به ناکامی آدمی و فنای او همت گماشته و چه بسیار که زمام اختیار و تسلط را از او می گیرد. به قول حافظ؛ مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم /جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها. مرگ و ملال (سرخوردگی از لذت) همواره دو عامل بوده اند که دلیل منغص کردن عیش بوده اند. به قول سهراب سپهری؛ «ریه های لذت پراکسیژن مرگ است» از سوی دیگر می توان با این استدلال «تیبور سیتوفسکی» موافق بود که توازن آسایش و لذت با گذر زمان و عادت کردن به وسایل و اسباب لذت، نامتوازن خواهد شد و این روند در نهایت با ایجاد سرخوردگی، اصل لذت را کمرنگ می کند. ۱۰ این وضعیت که نشانگر عجز بنیادی انسان در کسب رضایت است، جمله یی از برنارد شاو را در ذهن زنده می کند؛ «در زندگی دو تراژدی هست؛ یکی این است که به مراد دلت نرسی. دیگری این است که به مراد دلت برسی». در چنین وضعیتی توسل به مناسباتی فراتر از مناسبات صرف مادی (حتی اگر دروغ باشد) می تواند تا حد بسیاری آرامش و آسایش روانی را به همراه آورد. با این وصف، دکتر مردیها چندان به این مساله نمی پردازد و حتی در برخی موارد دست به نقد بعضی از این مسائل نیز می زند (مقاله مرگ مجنونغنقد عشقف را به خاطر داریم). در حالی که همین موارد می تواند اندکی تاب تحمل ما را در برابر بدسگالی ذات این دنیا افزون کند و در هنگام قرار گرفتن در«موقعیت های مرزی» اندکی یاری رسان آدمی باشد. با چنین توصیفی آیا باز هم می توان هدونیستی تمام عیار بود؟ آیا این دغدغه های اگزیستانسیال را با هدونیسم می توان یک جا جمع کرد؟
عباس شریفی
پی نوشت ها
۱- بنگرید به؛ محمدجواد غلامرضا کاشی، نظم و روند تحول گفتار دموکراسی در ایران، (تهران؛ گام نو، ۱۳۸۵) صص ۳۵۲۱-۳۳۴
۲- برایان فی، پارادایم شناسی علوم انسانی، ترجمه مرتضی مردیها، (مقدمه مترجم)، (تهران؛ راهبردی، ۱۳۸۳)ص۱۱
۳- همان، ص۱۷
۴- مرتضی مردیها، چند کلمه درباره کتاب خودم، روزنامه اعتماد، شماره ۱۳۸۵، اردیبهشت ۱۳۸۶، ص۹
۵- مرتضی مردیها، دفاع از عقلانیت، (تهران؛ نقش و نگار، ۱۳۷۹)ص۱۶
۶- مرتضی مردیها، مبانی نقد فکر سیاسی، (تهران؛ نی، ۱۳۸۵)ص۱۹۰
۷- ر.ک. به؛ مرتضی مردیها، در دفاع از سیاست، مجله نگاه نو، شماره ۷۰، مرداد ۱۳۸۵
۸- مردیها، پیشین، ص۱۸۹
۹- مرتضی مردیها، مهندسی ژنتیک و مهندسی اخلاق، مجله نگاه نو، شهریور ۱۳۸۶
۱۰- برای اطلاع بیشتر ر.ک. به؛ آلبرت هریشمن، دگردیسی مشغولیت ها، ترجمه محمد مالجو، (تهران؛ علمی فرهنگی، ۱۳۸۶) صص ۶۵-۳۹
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید