چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

دکتر محمد مصدق که بود؟


دکتر محمد مصدق که بود؟
● شرح زندگانی
دکتر محمد مصدق در اردیبهشت ماه ۱۲۶۱ شمسی در تهران متولد شد. پدرش میرزا هدایت‌الله وزیر دفتر و مادرش خانم ملک تاج نجم‌السلطنه فرزند عبدالمجید میرزا فرمانفرما و نوه عباس میرزا نایب‌السلطنه ایران بود. میرزا هدایت‌الله در ۱۲۷۵ به وزارت لشکر رسید و در ۱۲۹۰ وزیر دفتر شد و لقب وزیر دفتری گرفت. وی در ۱۳۱۰ قمری در گذشت. ناصرالدین شاه با توجه به خدمات وی به محمد فرزند ۹ ساله او لقب مصدق‌السلطنه اعطاء کرد. مصدق السلطنه به مناسبت انتساب به دربار مورد توجه مظفر‌الدین شاه و مورد مشورت او قرار می‌گرفت و اولین سمت دولتی یعنی استیفا و مستوفی‌گری اول ایالت خراسان تا صدور فرمان مشروطیت به عهده او قرار داشت.
پس از صدور فرمان مشروطیت و تشکیل مجلس شورای ملی کاندیدای انتخابات شد و از طرف اعیان اصفهان به نمایندگی برگزیده شد ولی اعتبارنامه او با اعتراض وکیل کرمان به سن او رد شد و به مجلس راه نیافت. در سال ۱۲۸۷ شمسی (۲۶ سالگی) برای ادامه تحصیلات به اروپا رفت و در مدرسه علوم سیاسی پاریس در رشته علوم مالیه به تحصیل پرداخت و سپس به سوئیس رفت و به اخذ دکترای حقوق نایل گردید. در سال ۱۲۹۲ شمسی به ایران بازگشت و به تدریس در مدرسه علوم سیاسی مشغول شد . پس از چندی به عضویت کمیسیون تطبیق وزارت مالیه انتخاب شد. در ۱۲۹۶ شمسی معاونت وزارت مالیه و ریاست کل محاسبات آن وزارت‌خانه به وی محول گردید. در ۱۲۹۸ شمسی مجددا به اروپا رفت. در همان موقع وثوق‌الدوله قرار داد معروف ۱۹۱۹ را با انگلیسی‌ها منعقد نمود. پس از سقوط کابینه وثوق‌الدوله، برای بار دوم میرزا حسین خان مشیرالدوله رییس الوزراء شد و مصدق را برای تصدی وزارت عدلیه به ایران احضار کرد وی از طریق بندر بوشهر وارد فارس شد و چون والی فارس عبدالحسین میرزا فرمانفرما (دایی مصدق) به تهران احضار شده بود مردم خواستار حکومت وی شدند و مشیرالدوله هم ولایت فارس را به او واگذار کرد. پس از کودتای سید ضیاءالدین و رضا خان در ۱۲۹۹ وی از والیگری فارس استعفا داد. در کابینه قوام‌السلطنه که پس از سقوط سید ضیاءالدین ، رییس الوزراء شده بود به وزارت دارایی انتخاب و مشغول بکار گردید. در زمان ریاست وزرایی مجدد مشیرالدوله، والی آذربایجان شد وی مدت ۴ ماه در این سمت باقی ماند و در این مدت قسمتی از خاک آذربایجان توسط سیمیتقو و اتباع او تصرف شد. مصدق برای اولین بار در دوره پنجم مجلس شورای ملی از طرف مردم تهران به مجلس راه یافت و جزء هیأت شش نفری مشاوره سردار سپه قرار گرفت. پس از رأی مجلس پنجم به انقراض قاجاریه و به سلطنت رسیدن رضا خان، مصدق در دوره ششم مجلس حضور یافت ولی در اقلیت مجلس که مدرس در رأس آن بود قرار نگرفت.
پس از مجلس ششم برای مدتی سیاست را رها کرد و در احمدآباد زادگاه خود روزگار می‌گذرانید و پس از رفتن رضا شاه از ایران، در سال ۱۳۲۲ وکیل اول تهران در مجلس چهاردهم گردید. در انتخابات دوره پانزدهم به عنوان اعتراض به انتخابات فرمایشی در دربار متحصن شد و نتیجه‌ای بدست نیاورد. با کشته شدن هژیر وزر وقت دربار در ۱۳ آبان ۱۳۲۸ در تهران حکومت نظامی اعلام و دکتر مصدق به قولی به احمدآباد تبعید گردید. سرانجام دکتر مصدق از تهران در دوره شانزدهم به مجلس راه یافت و فکر تشیکل جبهه ملی متشکل از نیروهای ملی و آزادی‌خواه!!‌ قوت گرفت و به اجرا در آمد. مصدق پس از قتل رزم‌آرا و استعفای علا، در اردیبهشت ۱۳۳۰ به نخست وزیری انتخاب گردید و برنامه ملی شدن صنعت نفت و خلع ید از شرکت‌های انگلیسی را با حمایت آیت‌الله کاشانی به اجرا گذاشت و در سازمان ملل و دادگاه لاهه برای دفاع از خلع ید انگلیسی‌ها شرکت نمود. وی در ۲۲ تیر ۱۳۳۱ از مجلس هفدهم درخواست اختیارات ویژه به مفهوم تنظیم لوایح و اجرای ۶ ماهه آنها قبل از ارائه به مجلس و تصویب قانونی آنها را نمود و با مخالفت شاه، از نخست وزیری استعفا کرد و احمد قوام به نخست وزیری رسید. قوام با پافشاری و مخالفت صریح آیت‌الله کاشانی و با قیام عمومی ۳۰ تیر ماه ۱۳۳۱ مردم سرنگون گردید و بار دیگر مصدق به نخست وزیری رید. مصدق بر خلاف انتظار عمومی، مسببین حوادث ۳۰ تیر را به مجازات نرسانده و بعضی عوامل آنها را در صدر امور نگهداشت و مجددا خواهان اختیارات از مجلس شد که با مخالفت مجلس مواجه و لذا آن مجلس را با مجلس سنا منحل اعلام کرد و به توصیه‌های آیت‌الله کاشانی گوش فرا نداد. با انحلال مجلسین ، شاه امکان یافت که سپهبد زاهدی را به نخست وزیری انتخاب نماید. آمریکا و انگلیس ابتدا در ۲۵ مرداد اقدام به کودتا نمودند و با عدم موفقیت آن، مجددا در ت اریخ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اقدام به کودتا کردند و بخاطر عدم توجه مصدق به اخطار آیت‌الله کاشانی و هشدار وی از انجام کودتا، کودتاگران موفق به برکناری مصدق و بازگرداندن شاه گردیدند مصدق روز ۹ مرداد خود را به دولت کودتای زاهدی تسلیم نمود و به سه سال زندان‌!!‌ محکوم شد که پس از طی این دوره به احمدآباد تبعید گردید او در بهمن ماه ۱۳۴۵ در سن ۸۴ سالگی در احمد‌آباد درگذشت و در همانجا مدفون گردید.
● همیشه به اعلیحضرت وفادار بوده‌ام
دکتر مصدق در خاطراتش درباره ملاقات خود با شاه در تاریخ ۲۵ تیر ماه ۱۳۳۱ ، برای گرفتن پست وزارت جنگ در کابینه، علاوه بر مسئولیت نخست وزیری، می‌نویسد:
«... نظر خود را به عرض ملوکانه رسانیدم. فرمود خوب است اول من چمدان خود را ببندم و بروم بعد شما این کار را تقبل کنید. به عرض رسید: وقتی اعلیحضرت اعتماد دارندکه من در رأس دولت باشم چگونه اعتماد ندارند که وزارت جنگ را که جزئی از دولت است تصدی نمایم؟ بنابراین خوب است مرا از تصدی ریاست دولت معذور بدارند و به هر نحو که مقتضی می‌دانند عمل فرمایند.
پس از مذاکرات زیاد چنین قرار شد گر تا ساعت هشت آن روز خبری از طرف اعلیحضرت نرسید من استعفای خود را بفرستم(۱) والا به کار ادامه دهم. موقع مرخصی از من خواستند اگر وقایعی رخ داد آنچه را که در خیر شاه لازم است خودداری نکنم. عرض شد که من به پدر شما در دوره ششم قسم نخوردم ولی به شما که مرا از زندان پدر خود نجات دادید در دوره چهاردهم قسم خورده‌ام و بدون قسم نیز همیشه به اعلیحضرت وفادار بوده‌ام[!!]. ساعت هشت رسید. چون خبری از اعلیحضرت نرسید استعفای خود را با ذکر علت فرستادم و بر طبق اطلاعات بعدی، همان روز هم با قوام داخل مذاکره شدند که نتیجه مذاکرات منجر به وقایع سی‌ام تیر گردید ...».
متن استعفای دکتر مصدق، باین شرح است:
«پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی، چون در نتیجه تجربیاتی که در دولت سابق به دست آمده پیشرفت کار در این موقع حساس ایجاب می‌کند که پست وزارت جنگ را فدوی شخصا عهده‌دار شود و اینکار مورد تصویب شاهانه واقع نشد، البته بهتر است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملا مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند. با وضع فعلی ممکن نیست مبارزه‌ای را که ملت ایران شروع کرده است پیرزمندانه‌ خاتمه داد. فدوی ـ دکتر مصدق ـ ۲۵ تیر ماه ۱۳۳۱».
استعفای دکتر مصدق در آن شرایط به ضرر ملت ایران بود. دکتر مصدق که بارها رد هر دو مجلس به نمایندگان و سناتورهای مخالف گفته بود که هیچ حادثه‌ای حتی ضرب و شتم وزرا و توهین به شخص وی و وزرایش او را از ادامه خدمت باز نمی‌دارد، اینک با استعفای خود در حقیقت «سنگر» را خالی کرده بود. دکتر مصدق خود با صراحت به این اشتباه اعتراف کرده و می‌نویسد:
«.... اکنون اعتراف می‌کنم که ارجع به استعفا خطای بزرگی مرتکب شدم. چنانچه قوام‌السلطنه آن اعلامیه کذایی را نمی‌داد. (۲) و با مخالفت صریح مردم مواجه نمی‌شد.(۳) و دولت خود را تشکیل می‌داد و قبل از اینکه دادگاه (۴) اعلام رأی کند دولتین ایران و انگلیس روی این نظر که اختلاف در صلاح دولتین نیست دعوای خود را از دیوان لاهه پس می‌گرفتند و کار به نفع دولت انگلیس تمام می‌شد زحمات هیأت نمایندگی ایران به هدر می‌رفت ...
● پیشوای بزرگ جمعیت نهضت آزادی
در جریان تشویق در راه و رسم مبارزه و ابهام در چند و چون تشکیلات جبهه ملی، اداره کنندگان نهضت مقاومت ملی، جمعیت نهضت آزادی ایران را تشکیل دادند و آقای مهندس مهدی بازرگان نامه زیر را به دکتر مصدق نوشت:
۲۱ اردیبهشت ۱۳۴۰
جناب آقای دکتر محمد مصدق پیشوای نهضت ملی ایران
با استحضاری که از وفاداری و ایمان مداوم مردم نسبت به اصول نهضت ملی ایران دارید و علاقه و انتظاری که در دل‌های فرزندان وطن به احیای آزادی و تأمین استقلال کشور عزیز وجود دارد و با توجه به تحولات اخیر جهانی، عده‌ای از افراد مؤمن مبارز که در طول ۸ سال اختناق از ادامه راه پیشوای محبوب و تعقیب خواسته‌های مردم آرام ننشسته بودند، در صدد بر آمدند با توکل به عنایت خداوندی و به سرمایه شرف وغیرت و همت مردم آزاده ایران، جمعیتی بنام «نهضت آزادی ایران» تشکیل دهند. یقین دارم از پشتیبانی و راهنمایی‌های پیشوای بزرگ خود پیوسته برخوردار خواهیم بود. با تقدیم صمیمی‌ترین درود و سلام دوستان و ارادتمند‌ان.
از طرف مؤسسین نهضت آزادی ایران، مهندس مهدی بازرگان
پاسخ مصدق به نامه مهدی بازرگان که متضمن تصویب شعار و تشکیل این جمعیت است.
احمدآباد ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۳۴۰
جناب آقای مهندس مهدی بازرگان
قربانت شوم. مرقومه محترم مورخ ۲۱ جاری، مبشرتشکیل جمعیتی بنام «نهضت آزادی ایران» عز وصول ارزانی بخشید و موجب نهایت امتنان گردید. تبریکات صمیمانه خود را تقدیم می‌کنم و تردید ندارم که این جمعیت تحت رهبری شخص شخیص جنابعالی موفق به خدمات بزرگی نسبت به مملکت خواهد شد و بنده توفیق جنابعالی و همکاران محترمتان را در این راه از خداوند مسئلت دارم. (۴) دکتر محمد مصدق
● حکمیت به سبک روشن‌فکری!!
یک نفر تاجر کرمانشاهی دعوائی با تجارتخانه‌ «ونکس هاوس» داشت، سر معامله توتون، تاجر کرمانشاهی دویست هزار تومان می‌خواست. محکمه رفتند. قرار حکمیت شد.
تاجر کرمانشاهی دکتر مصدق را حکم قرار داد. آلمانی کنسول دانمارک را حکم داد و این دو نفر مرا سر حکم قرار دادند. بحث دو سه ماه طول کشید. عیالم هم خشنود بود که چیزی عاید ما خواهد شد.(۵) دکتر مصدق می‌آمد، گاهی خانه دکتر مصدق می‌رفتیم. آخرش تمام شد. برای من واضح شد تاجر کرمانشاهی حق دارد. به مصدق‌السلطنه می‌گفتم حکم بدهیم. مصدق می‌گفت تأمل بفرمایید. او نمی‌خواست آن آلمانی را برنجاند[!!] . آخر یک روز گفتم فردا حکم را می‌دهم. گفت خواهش دارم کمی صبر کنید. آن مرد کرمانشاهی را خواست. وقتی آمد او را توی اطاقی گذاشت.
آن آلمانی را هم صدا کرد [و به او] گفت پنج هزار تومان پول بیاور. ده هزار توامن هم می‌خواست می‌داد. آلمانی پنج هزار تومان آورد. مصدق تاجر کرمانشاهی را آورد گفت این پول را بگیرد و حلال کن [!!] . آن بیچاره که حقش را از بین برده بود گریه کرد. ولی خوب مجبور شد قبول بکند. بعد گفت حق حکمیت چه باید بدهیم؟ دکتر مصدق گفت من چیزی نمی‌خواهم. آن آلمانی از خدا می‌خواست. من هم با این وضع نمی‌توانستم چیزی بگیرم. آن بیچاره تاجر کرمانشاهی چهار پنج روز بعد آمد منزل ما و یک صندوق خربزه آورد. اصرار کرد حق حکمیت از او بگیرم. گفتم برادر ببر اینها را ،‌ما که ظلم کردیم.
● خانم دوپا را توی یک کفش کرده، مردم چکاره‌اند!!
مشغول تدارک سفر به آمریکا و شرکت در شورای امنیت هستیم
سه شنبه ۹ مهر‌ماه ۱۳۳۰
ساعت چهار بعدازظهر به دعوت آقای دکتر مصدق برای مذاکره در باب مقدمات مسافرت، به منزل ایشان رفتم. ضمن شور درباره افرادی که باید در این سفر همراه باشند آقای دکتر مصدق گفت متین دفتری به علت کسالت از سنا تقاضای مرخصی می‌کند و عازم آمریکاست چطور است او را هم جزء هیأت به حساب بیاوریم؟ با توجه به سوابق آن شخص و اسنادی که سه ماه پیش، خودم به آقای دکتر مصدق ارائه داده بودم از این پیشنهادی که خردم و اظهار مخالفت کردم.(۶) آقای دکتر مصدق بر طبق رویه همیشگی موضوع صحبت را تغییر داد و به مسائل دیگر پرداختیم. هنگامی‌ که در خصوص بودجه مسافرت مطالعه می‌کردیم مجددا گفت: دکتر متین دفتری با خرج خودش به آمریکا می‌آید و اگر او را جزء هیات ببریم خرج یک نفر صرفه‌جویی می‌شود گفتم: «اگر بخواهید اینطور صرفه‌جویی کنید یقینا افراد زیادی هستند که برای تبرئه خود و داشتن افتخار عضویت این هیأت حاضرند مخارج تمام هیأت را بپردازند».
باز هم موضوع صحبت تغییر کرد و پس از مدتی دوباره عضویت آقای دکتر متین دفتری مطرح شد. گفتم :« آخر مردم در این باره چه خواهند گفت؟» جواب داد: «مردم چکار به این کارها دارند؟» و اضافه کرد: «آقای دکتر شما گرفتاری‌های مرا نمی‌دانید. متین داماد سوگلی خانم است و خانم دوپا را توی یک کفش کرده که او جزء هیأت باشد و اگر او را نبرم خانم این چند تا شوید باقی مانده را (اشاره به موهای سر خود) می‌کند».
گفتم: «به هر صورت من مخالفم ولی جنابعالی مختار هستید».
به نظرم آمد که او از پیشنهاد همراهی آقای دکتر متین دفتری (۷) منصرف شده باشد.
● علیه آمریکا مصاحبه‌ای به عمل نیاورید!!
نخستین بار که در محافل و مجامع ایران رسما اعلام گردید که در ایجاد وقایع خونین سی ام تیر ماه، دولت ایالات متحده آمریکا و انگلستان دست به کار شده و آن را بوجود آورده‌اند، در تاریخ ۱۷ آذر ۱۳۳۱ در روزنامه اطلاعات و در تاریخ ۲۳ آذر ۱۳۳۱ در مجلس شورای ملی اعلام شد دو ماه و بیست روز پساز وقایع سی ام تیر ماه، طی تلگراف‌های رمزی که از آمریکا به نخست وزیر [دکتر مصدق] مخابره نمودم چگونگی وقایع را به اطلاع ایشان رساندم ولی موضوع، مکتوم بود تا پس از مراجعت از خارج به ایران در روز ۱۶ آذر ماه، ضمن ملاقات با هیأت تحریریه روزنامه اطلاعات درباره دخالت‌های مذکور مطالبی گفته بودم که به شکل مصاحبه در روزنامه مزبور با عنوان‌های درشت در شماره ۷۹۶۸ موذخ ۱۷ آذر ماه ۱۳۳۱ به چاپ رسیده بود. پس از انتشار آ» رد روزنامه اطلاعات، جراید دیگر هم در اطراف آن مطالبی نوشتند و غوغایی برخاست. سفارت آمریکا بنا به دستور وزارت خارجه دم خروس را نادیده گرفت و ضمن انتشار بیانیه‌ای، دخالت خود را در وقایع سی‌ام تیر ماه تکذیب نمود.
شخص دکتر مصدق فریب سیمای مزورانه هندرسن سفیر آمریکا را خورده بود که آمریکا نسبت به ایران حسن نیت دارد و از این جهت توسط سفیر کبیر ایران (الهیار صالح) دستور داد که در آمریکا علیه دولت آمریکا مصاحبه‌ای به عمل نیاورم و پای آمریکا را در وقایعع سی‌ام تیر ماه به میان نکشم و روی این خوش‌بینی، دستش نیز برای گرفتن کمک مالی همواره به سوی آمریکا دراز بود.(۸)
به هرحال دکتر مصدق نه تنها توجهی به گزارش‌های اللهیار صالح و نگارنده ننمود بلکه صالح را توبیخ هم کرده بود که این مطالب آنقدر اهمیت ندارد که تلگراف رمز می‌کنید باید به کوریه دیپلماتیک ارسال دارید. قطعا این سوابق در آرشیو وزارت خارجه ضبط است.
● شرط آمریکا برای مذاکره!!‌
هندرسن سفیر آمریکا در تهران قبل از مسافرت به واشنگتن دوباره با آیت‌الله کاشانی ملاقات کرد. آیت‌الله کاشانی صریحا با دخالت‌های امریکایی‌ها در ایران و فعالیت اصل چهار ترومن و مستشاران نظامی آمریکا مخالفت نمود.
سفیر امریکا پس از انجام این ملاقات‌ها، به واشنگتن گزارش داد که آیت‌الله کاشانی (یک عنصر خطرناک) و مانع سازش بین دولت ایران و امریکاست.
سفیر امریکا پس از مراجعت به تهران پیشنهادات تازه‌ای برای حل مسئله نفت همراه با خود آورده بود، ولی به این شرط حاضر به مذاکره شد که آیت‌الله کاشانی مطلقا در جریان این مذاکرات قرار نگیرد و دکتر مصدق برای حل مسئله نفت این پیشنهاد سفیر آمریکا را پذیرفت و از جریان مذاکرات خود با سفیر آمریکا هیچ گونه اطلاعی در اختیار آیت‌الله کاشانی و نیزدیکانش قرار نداد.
استتار مذاکرات نفت، آیت‌الله کاشانی را نسبت به این جریان ظنین و بدگمان ساخت از طرف دیگر بعضی انتصابات دولت، مانند انتصاب سرتیپ دفتری به ریاست اداره مرزبانی و پلیس گمرک، آیت‌آلله کاشانی را ناراضی کرد و بالاخره موقعی که دکتر مصدق تقاضای یکسال اختیارات تازه از مجلس کرد، آیت‌الله کاشانی به شدت عصبانی شد و گفت دکتر مصدق می‌خواهد با این وسیله مجلس را زا کار بیندازد.
● مختصری‌ از فعالیت‌های‌ استبداد طلبانه‌‌ محمد مصدق
مهدی شمشیری
ما به‌ یقین‌ می‌دانیم‌ که‌ محمد مصدق، در دوران‌ استبداد صغیر، درزمره‌ی‌ فعال‌ترین‌ طرفداران‌ محمد علی‌شاه‌ قرار داشته‌ تا جایی‌ که‌ به‌اعتراف‌ خودش‌، هر روز صبح‌ با این‌ پادشاه‌ ملاقات‌ می‌کرده‌ است‌.
چندی‌ بعد از به‌ توپ‌ بسته‌ شدن‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌، محمد علی‌شاه‌مجلسی‌ به‌ نام‌ «مجلس‌ شورای‌ کبرای‌ دولتی‌» تشکیل‌ داده‌ و شخصاًتعدادی‌ از سرسخت‌ترین‌ طرفداران‌ خود را به‌ عضویت‌ آن‌ انتخاب‌ کرده‌که‌ یکی‌ از آنان‌ محمد مصدق بوده‌ است‌.
کسروی‌ راجع‌ به‌ این‌ اقدام‌ چنین‌ نوشته‌ است‌:
«محمد علی‌شاه‌... با فهم‌ و اندیشه‌ی‌ کوتاه‌ خود بر آن‌ شد که‌مجلسی‌ به‌ نام‌ مجلس‌ شورای‌ کبرای‌ دولتی‌ از درباریان‌ و اعیان‌و بازرگانان‌ پدید آورد که‌ در دربار بنشینند و در کارهای‌ دولتی‌ به‌سگالش‌ پردازند و این‌ خود جانشین‌ دارالشورا باشد؛ از این‌ روپنجاه‌ تن‌ کمابیش‌ از آن‌ کسان‌ فهرست‌ کردند و به‌ هر یکی‌ نامه‌فرستاده‌ به‌ باشندگی‌ در آن‌ مجلس‌ خواندند که‌ روز یکشنبه‌هشتم‌ آذر ]۱۲۸۷[ (۴ ذیقعده‌) ]۱۳۲۶[ که‌ روز گشایش‌ آن‌مجلس‌ خواستی‌ بود، به‌ دربار روند و پس‌ از هفته‌ای‌ دو روز درمجلس‌ باشند و گفت‌ و گو کنند...»
نظر به‌ این‌که‌ نام‌ محمد مصدق جزو اسامی‌ اعضای‌ این‌ مجلس‌ درروزنامه‌های‌ آن‌ زمان‌ درج‌ شده‌ بود، لذا وی‌ مجبور شده‌ است‌ که‌ به‌مناسبت‌های‌ گوناگون‌ به‌ عضویتش‌ در آن‌ مجلس‌ اعتراف‌ نماید (از جمله‌در کتاب‌ خاطرات‌ و تألمات‌ مصدق ـ صفحات‌ ۶۳ و ۶۴)
● فرار مصدق از ایران‌ به‌ علت‌ ترس‌ از پیروزی‌ مشروطه‌خواهان‌
هرچه‌ از تاریخ‌ به‌ توپ‌ بسته‌ شدن‌ مجلس‌ سپری‌ می‌گردیده‌مشروطه‌خواهان‌ مجاهد و آزادیخواه‌ در شهرستان‌ها، مخصوصاً در تبریزو اصفهان‌ و رشت‌، ترسشان‌ بیشتر زایل‌ می‌شده‌ و قدرت‌ زیادتری‌می‌یافته‌اند.
پیشرفت‌های‌ مشروطه‌طلبان‌ و محیط‌ رعب‌ و وحشتی‌ که‌ در اثراقدامات‌ آنان‌ به‌ وجود آمده‌ بود، به‌ تدریج‌ رجال‌ استبدادطلب‌ درباری‌ رابار دیگر به‌ وحشت‌ انداخته‌ و بسیاری‌ از آنان‌، از جمله‌ مصدق را به‌ این‌نتیجه‌ رسانده‌ است‌ که‌ باید دوران‌ استبداد و محمدعلی‌شاه‌ را پایان‌ یافته‌تلقی‌ نمایند.
بر طبق‌ رسمی‌ که‌ در آن‌ زمان‌ وجود داشته‌ است‌، رجال‌ و درباریان‌درجه‌ی‌ اول‌ و بستگان‌ خاندان‌ سلطنتی‌ و به‌طور کلی‌ تمام‌ کسانی‌ که‌ باپادشاه‌ وقت‌ سر و کار و ارتباط‌ داشته‌اند، معمولاً در هنگام‌ مسافرت‌ خودیا یکی‌ از بستگان‌ درجه‌ی‌ اولشان‌ به‌ خارج‌ از کشور، مجبور بوده‌اند که‌مراتب‌ را به‌ پیشگاه‌ مبارک‌ ملوکانه‌! معروض‌ داشته‌ و از حضور قبله‌ی‌عالم‌! کسب‌ اجازه‌ نمایند و مصدق نیز این‌ کسب‌ اجازه‌ را به‌ انجام‌ رسانده‌است‌.
● تحصیلات‌ دانشگاهی‌ و تحصیل‌ تابعیت‌ کشور سوییس‌
مصدق در این‌ سفر، قبل‌ از عزیمت‌ از ایران‌ در هیچ‌ مدرسه‌ی‌ رسمی‌اعم‌ از دبستان‌ و دبیرستان‌ تحصیل‌ نکرده‌ بوده‌، هیچگونه‌ کارنامه‌ و مدرک‌تحصیلی‌ در دست‌ نداشته‌ و جز آشنایی‌ مختصری‌ با زبان‌ فرانسه‌، در حدمکالمات‌ ضروری‌، چیزی‌ از این‌ زبان‌ نمی‌دانسته‌ است‌.
وی‌ از چندی‌ قبل‌ از عزیمت‌ از ایران‌، به‌ منظور عضویت‌ در دوره‌ی‌اول‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌، از شغل‌ مستوفی‌گری‌ مستعفی‌ شده‌ بوده‌ است‌؛ولی‌ وی‌ بعد از چهار ماه‌ اقامت‌ در پاریس‌، در اواسط‌ ژوئیه‌ی‌ ۱۹۰۹(اواخر تیرماه‌ ۱۲۸۸) که‌ امتحانات‌ ترم‌ دوم‌ سال‌ تحصیلی‌ ۱۹۰۸ـ ۱۹۰۹در جریان‌ بوده‌ به‌ «انستیتوی‌ مطالعات‌ سیاسی‌ پاریس‌» مراجعه‌ کرده‌ وضمن‌ ارائه‌ی‌ ترجمه‌ی‌ رسمی‌ مدارک‌ واقعی‌ مربوط‌ به‌ سوابق‌ خدمت‌خود در شغل‌ مستوفی‌گری‌ در وزارت‌ مالیه‌ی‌ ایران‌، برخلاف‌ واقع‌ مدعی‌شده‌ است‌ که‌ اولاً: هنوز آن‌ شغل‌ را در اختیار دارد و کارمند رسمی‌ دولت‌ایران‌ محسوب‌ می‌شود و ثانیاً: دولت‌ ایران‌ او را برای‌ تحصیل‌ غیررسمی‌در رشته‌های‌ مربوط‌ به‌ امور مالی‌ و مالیه‌ی‌ عمومی‌ به‌ پاریس‌ فرستاده‌ و تادو سال‌ هم‌ هزینه‌ی‌ تحصیل‌ و اقامت‌ وی‌ را خواهد پرداخت‌.
به‌ عبارت‌دیگر، مصدق وانمود کرده‌ است‌ که‌ به‌ هیچ‌وجه‌ قصد تحصیل‌ رسمی‌ وگرفتن‌ مدرک‌ لیسانس‌ و حتی‌ کسب‌ معلومات‌ مربوط‌ را ندارد، بلکه‌ درمقابل‌ وجوهی‌ که‌ به‌عنوان‌ بورس‌ تحصیلی‌ دریافت‌ می‌کند، مایل‌ و مجبوراست‌ که‌ مدارکی‌ به‌ دولت‌ خود ارائه‌ دهد.
مصدق با این‌ ادعای‌ دروغی‌ موفق‌ شده‌ که‌ به‌طور موقت‌ در ترم‌ دوم‌آن‌ سال‌ تحصیلی‌ در آن‌ مدرسه‌ ثبت‌ نام‌ کند، ولی‌ تعهد کرده‌ است‌ که‌گواهی‌ لازم‌ را درباره‌ی‌ صحت‌ ادعای‌ خود از وزارت‌ مالیه‌ی‌ (دارایی‌)ایران‌ کسب‌ کند و ارائه‌ دهد.
خود مصدق نحوه‌ی‌ به‌ دست‌ آوردن‌ آن‌ مدرک‌ را چنین‌ شرح‌ داده‌است‌:
«... ناچار شدم‌ نامه‌ای‌ به‌ مرحوم‌ مستوفی‌الممالک‌ بنویسم‌ ـتصور می‌کنم‌ آن‌وقت‌ وزیر مالیه‌ بود ـ از او تمنا کردم‌ شرحی‌ ازطرف‌ وزارت‌ مالیه‌ به‌ مدیر مدرسه‌ بنویسد به‌ این‌ مضمون‌ که‌چون‌ من‌ بورسیه‌ی‌ دولتم‌ و مخارج‌ تحصیلات‌ مرا دولت‌می‌دهد و بیش‌ از یکسال‌ دیگر ]یعنی‌ جمعاً دو سال‌[ خرج‌تحصیل‌ نخواهند داد، در صورتی‌ که‌ مدرسه‌ موافقت‌ کند و من‌امتحانات‌ خود را بدهم‌ زحمات‌ من‌ به‌ هدر نمی‌رود.
وقتی‌ آن‌ نامه‌ را که‌ به‌ فرانسه‌ در تهران‌ تهیه‌ شده‌ بود، به‌ مدیرمدرسه‌ دادم‌، قبول‌ شد...»
این‌ نویسنده‌ حتی‌ برای‌ یک‌ لحظه‌ نیز نمی‌تواند قبول‌ نماید که‌ چنین‌گواهی‌ سراسر دروغ‌ و خلاف‌ حقیقتی‌ را مستوفی‌الممالک‌ در سرتاسرعمر خود، امضا کرده‌ باشد، آن‌هم‌ درست‌ در زمانی‌ که‌ تازه‌ اولین‌ دولت‌مشروطه‌ به‌ ریاست‌ محمدولی‌ خان‌، سپهدار اعظم‌ و در اوج‌ احساسات‌مشروطه‌خواهی‌ و قانون‌طلبی‌ مردم‌ تشکیل‌ شده‌ و هنوز از تبعیدمحمدعلی‌شاه‌ و سایر استبدادطلبان‌ مشهور فارغ‌ نشده‌ بوده‌ است‌! وآن‌هم‌ به‌ نفع‌ یک‌ نفر استبدادطلب‌ فراری‌ و طرفدار محمدعلی‌شاه‌!
در هر حال‌، اعم‌ از این‌که‌ آن‌ گواهی‌ توسط‌ مستوفی‌الممالک‌ صادرشده‌ بوده‌ یا این‌که‌ خود مصدق آن‌ را با مهر دفتر کل‌ استیفا یا وزارت‌ مالیه‌(که‌ آن‌ها را از سابق‌ به‌ اقتضای‌ شغل‌ خود، در اختیار داشته‌) جعل‌ کرده‌بوده‌ است‌، در اصل‌ مطلب‌؛ یعنی‌ عاری‌ از حقیقت‌ بودن‌ محتوای‌ آن‌،تغییری‌ حاصل‌ نمی‌شود.
تحصیل‌ مصدق به‌عنوان‌ مستمع‌ آزاد و به‌طور غیررسمی‌ در«انستیتوی‌ مطالعات‌ سیاسی‌ پاریس‌»، موجب‌ شده‌ بوده‌ است‌ که‌ استادان‌انستیتو با تصور این‌که‌ وی‌ در صدد ادامه‌ی‌ تحصیلات‌ دانشگاهی‌ نیست‌،نسبت‌ به‌ او ترحم‌ کرده‌ و با دادن‌ نمرات‌ قبولی‌ ارفاقی‌ به‌ او، به‌ خیال‌ خوداو را از مجازات‌ دولت‌ ایران‌ رهایی‌ بخشند؛ اما، پس‌ از پایان‌ سال‌تحصیلی‌، همین‌که‌ «انستیتوی‌ مطالعات‌ سیاسی‌ پاریس‌» نامه‌ای‌ با عنوان‌«وزارت‌ مالیه‌ی‌ ایران‌» نوشته‌ و در آن‌ دروسی‌ را که‌ مصدق به‌ آن‌ ترتیب‌گذرانده‌ بوده‌ گواهی‌ کرده‌ است‌، مصدق باز هم‌ از این‌ نامه‌ سوءاستفاده‌ی‌دیگری‌ به‌ عمل‌ آورده‌ و با ارائه‌ی‌ آن‌ به‌ دانشگاه‌ نوشاتل‌ در سوییس‌ نیز برخلاف‌ واقع‌ وانمود کرده‌ است‌ که‌ فردی‌ دیپلمه‌ بوده‌ و با داشتن‌ شرایط‌لازم‌ برای‌ ورود و تحصیل‌ در دانشگاه‌ در «انستیتوی‌ مطالعات‌ سیاسی‌پاریس‌» پذیرفته‌ شده‌ و دانشجوی‌ رسمی‌ انستیتوی‌ مزبور است‌ ودانشگاه‌ نوشاتل‌ نیز گواهی‌ صادره‌ از «انستیتوی‌ مطالعات‌ پاریس‌» رابه‌عنوان‌ کارنامه‌ی‌ ترم‌ اول‌ تحصیل‌ پذیرفته‌، واحدهای‌ گذرانده‌ شده‌ راقبول‌ کرده‌ و نام‌ مصدق را برای‌ ادامه‌ی‌ تحصیل‌ در ترم‌ زمستانی‌ ۱۹۱۰ثبت‌ نموده‌ است‌.
اعترافات‌ مصدق در این‌باره‌ بدین‌ شرح‌ است‌:
«... برای‌ ثبت‌ نام‌ می‌بایست‌ در دانشگاه‌ ]نوشاتل‌[ مدرک‌تحصیل‌ ارائه‌ دهم‌ که‌ چون‌ از مدارس‌ ایران‌ مدرکی‌ نداشتم‌، یعنی‌آن‌وقت‌ که‌ من‌ می‌بایست‌ تحصیل‌ کنم‌، ایران‌ مدرسه‌ نداشت‌.
ازتصدیق‌نامه‌ی‌ مدرسه‌ی‌ سیاسی‌ پاریس‌ برای‌ امتحاناتی‌ که‌ سال‌اول‌ داده‌ بودم‌ استفاده‌ ]؟![ کردم‌ و به‌ نام‌ یک‌ محصل‌ رسمی‌ دردانشکده‌ی‌ حقوق ]دانشگاه‌ نوشاتل‌[ که‌ یک‌ مؤسسه‌ی‌ دولتی‌است‌ ثبت‌ نام‌ نمودم‌...»
چون‌ مدت‌ تحصیل‌ مصدق در انستیتوی‌ مطالعات‌ سیاسی‌ پاریس‌به‌عنوان‌ مستمع‌ آزاد، دو سال‌ بوده‌ و در این‌ مدت‌ اجباری‌ به‌ حضور درکلاس‌ نداشته‌ است‌، لذا وی‌ با وجود ثبت‌ نام‌ و تحصیل‌ در دانشگاه‌نوشاتل‌، در سال‌ دوم‌ نیز در امتحانات‌ مربوط‌، در انستیتوی‌ مطالعات‌سیاسی‌ پاریس‌ شرکت‌ کرده‌ و به‌ همان‌ ترتیبی‌ که‌ ذکر شد از استادان‌ نمره‌گرفته‌ و آن‌ها را بعداً در دانشگاه‌ نوشاتل‌ به‌ حساب‌ گذاشته‌ است‌.
خلاصه‌ این‌که‌ مصدق پس‌ از ثبت‌ نام‌ در دانشگاه‌ نوشاتل‌ و با وجوداین‌که‌ غالباً مریض‌ و بستری‌ بوده‌ و حتی‌ گاهی‌ قدرت‌ حرکت‌ هم‌ نداشته‌ وسفری‌ هم‌ به‌ منظور استراحت‌ به‌ ایران‌ آمده‌ بوده‌، موفق‌ شده‌ است‌ که‌ درپایان‌ سال‌ تحصیلی‌ ۱۹۱۲ـ ۱۹۱۳ به‌ دریافت‌ لیسانس‌ نایل‌ گردد!
مصدق با تصویب‌ شورای‌ دانشکده‌، «وصیت‌ در حقوق اسلامی‌» رابرای‌ نوشتن‌ تز دکترای‌ خود انتخاب‌ کرده‌ بوده‌ که‌ احتیاج‌ به‌ تحقیق‌ وزحمت‌ زیاد نداشته‌ و تنها کافی‌ بوده‌ است‌ که‌ شخص‌ به‌ یکی‌ از مراکزدینی‌ مراجعه‌ کرده‌ و از روی‌ کتب‌ و رسائل‌ متعدد مطالبی‌ را انتخاب‌ ورونویسی‌ نماید.
مصدق برای‌ این‌که‌ ترتیب‌ این‌ کار را بدهد، به‌ تهران‌ مسافرت‌ کرده‌ وانجام‌ آن‌ کار را به‌ شخصی‌ به‌ نام‌ علی‌اصغر ماجدی‌ محول‌ ساخته‌ و ازراهنمایی‌های‌ افرادی‌ دیگر از جمله‌ شیخ‌ محمد کاشانی‌ استفاده‌ نموده‌است‌. به‌ این‌ ترتیب‌ در مدتی‌ بسیار کوتاه‌ موفق‌ شده‌ است‌ که‌ تز دکترای‌خود را تهیه‌ نماید و به‌ سوییس‌ برگردد. وی‌ پس‌ از مراجعت‌ به‌ سوییس‌ تزتهیه‌ شده‌ را توسط‌ یکی‌ از دانشجویان‌ ایرانی‌ دانشگاه‌ نوشاتل‌ به‌ زبان‌فرانسه‌ ترجمه‌ کرده‌ و با ارائه‌ی‌ آن‌ به‌ دانشگاه‌، در ۸ ژوئیه‌ی‌ ۱۹۱۴ (۱۷تیر ۱۲۹۳) به‌ اخذ درجه‌ی‌ دکترا نایل‌ گردیده‌ است‌.
به‌ موجب‌ قوانین‌ کشور سوییس‌، فقط‌ آن‌ عده‌ از لیسانسیه‌های‌ حقوقکه‌ اهل‌ و یا تبعه‌ی‌ آن‌ کشور بوده‌اند، اجازه‌ و حق‌ داشته‌اند که‌ پس‌ ازدریافت‌ مدرک‌ لیسانس‌ برای‌ دریافت‌ پروانه‌ی‌ وکالت‌ در یک‌ وکالت‌خانه‌به‌ کارآموزی‌ بپردازند؛ زیرا داشتن‌ پروانه‌ی‌ وکالت‌ به‌ منزله‌ی‌ اجازه‌ی‌ کارمحسوب‌ می‌شده‌ و اجازه‌ی‌ کار به‌عنوان‌ وکیل‌ در دادگاه‌های‌ آن‌ کشور نیزفقط‌ مخصوص‌ اتباع‌ آن‌ کشور بوده‌ و هست‌.
به‌ موجب‌ خاطرات‌ مصدق، تحصیل‌ تابعیت‌ سوییس‌، مستلزم‌ سه‌سال‌ اقامت‌ در سویس‌ بوده‌ و ما می‌دانیم‌ که‌ وی‌ در زمان‌ اخذ مدرک‌لیسانس‌ هنوز این‌ شرط‌ ضروری‌ را نداشته‌ است‌ و در عین‌ حال‌ می‌دانیم‌که‌ مصدق قبل‌ از اخذ مدرک‌ دکترا، به‌عنوان‌ کارآموز وکالت‌، خدمت‌می‌کرده‌ و در دادگاه‌ها حضور می‌یافته‌ است‌ و این‌ امر می‌رساند که‌ وی‌قبل‌ از اخذ مدرک‌ دکترا، تابعیت‌ کشور سوییس‌ را کسب‌ کرده‌ بوده‌ است‌.
مصدق جریان‌ اخذ تابعیت‌ سوییس‌ را به‌ شرح‌ زیر بیان‌ کرده‌ است‌:
«... من‌ در تمام‌ مدت‌ اقامتم‌، همه‌ روزه‌ تا ظهر به‌ کارآموزی‌مشغول‌ بودم‌ و عصرها هم‌ با یکی‌ از دانشجویان‌ هم‌دوره‌ی‌ خودبه‌ ترجمه‌ی‌ تز اشتغال‌ داشتم‌.
... مدت‌ کارآموزی‌ شش‌ ماه‌ بود و من‌ نه‌ ماه‌ در آن‌ دارالوکاله‌ کارکردم‌ و در عالی‌ترین‌ دادگاه‌ نوشاتل‌ در محاکمه‌ای‌ شرکت‌ نمودم‌و تصدیق‌نامه‌ی‌ وکالت‌ خود را به‌ شرط‌ تابعیت‌ سوییس‌ از آن‌دادگاه‌ گرفتم‌.
نظر به‌ این‌که‌ تحصیل‌ تابعیت‌ سوییس‌ مستلزم‌ ترک‌ تابعیت‌اصلی‌ نیست‌ و هر واجد شرطی‌ بدون‌ از دست‌ دادن‌ تابعیت‌اصلی‌ می‌تواند آن‌ را تحصیل‌ کند و شرط‌ تحصیل‌ تابعیت‌ هم‌این‌ بود که‌ درخواست‌کننده‌ مدت‌ سه‌ سال‌ در سوییس‌ اقامت‌کرده‌ و در محل‌ اقامت‌ سابقه‌ی‌ بد نداشته‌ باشد، از شهربانی‌نوشاتل‌ تصدیق‌ گرفتم‌ و آن‌ را به‌ ضمیمه‌ی‌ درخواست‌ خود به‌دولت‌ مرکزی‌ سوییس‌ فرستادم‌ که‌ مورد قبول‌ واقع‌ شد...»
ما به‌ موجب‌ گفتار مصدق، به‌ شرح‌ فوق، فرض‌ می‌کنیم‌ که‌ تحصیل‌تابعیت‌ سوییس‌، به‌ موجب‌ قوانین‌ آن‌ کشور مستلزم‌ ترک‌ تابعیت‌ اصلی‌نبوده‌، ولی‌ مسلماً مصدق به‌ خوبی‌ می‌دانسته‌ است‌ که‌ تحصیل‌ تابعیت‌کشوری‌ بیگانه‌، برای‌ ایرانیان‌ خلاف‌ قانون‌ مدنی‌ ایران‌ بوده‌ و هست‌.
به‌ موجب‌ قوانین‌ ایران‌، مصدق با داشتن‌ تابعیت‌ کشور سوییس‌ حق‌نداشته‌ است‌ که‌ در ایران‌ وکیل‌، وزیر یا نخست‌وزیر گردد و به‌ عبارت‌دیگر وکالت‌ ایشان‌ در دوره‌های‌ ۱۴ و ۱۶ در مجلس‌ شورای‌ ملی‌ ایران‌ ونیز نخست‌وزیری‌ ایشان‌، برخلاف‌ قانون‌ بوده‌ است‌.
لطفاً به‌ مواد زیر از قانون‌ مدنی‌ ایران‌ (که‌ مصوب‌ دوره‌ی‌ نهم‌قانون‌گذاری‌، در تاریخ‌های‌ ۲۸ بهمن‌ و ۲۱ اسفند ۱۳۱۳، با اصلاحات‌بعدی‌ در تاریخ‌های‌ ۱۷ و ۱۹ و ۲۰ فروردین‌ ۱۳۱۴ است‌ و حداقل‌ تا پایان‌سلطنت‌ محمدرضا شاه‌ پهلوی‌ معتبر بوده‌) توجه‌ فرمایید:
«ماده‌ی‌ ۹۸۸ ـ اتباع‌ ایران‌ نمی‌توانند تبعیت‌ خود را ترک‌ کنند،مگر به‌ شرایط‌ زیر:
۱) به‌ سن‌ ۲۵ سال‌ تمام‌ رسیده‌ باشند.
۲) هیئت‌ وزرا خروج‌ از تابعیت‌ آنان‌ را اجازه‌ دهد.
۳) قبلاً تعهد نمایند که‌ در ظرف‌ یک‌ سال‌ از تاریخ‌ ترک‌ تابعیت‌،حقوق خود را بر اموال‌ غیرمنقول‌ که‌ در ایران‌ دارا می‌باشند و یاممکن‌ است‌ بالوراثه‌ دارا شوند ولو قوانین‌ ایران‌ اجازه‌ی‌ تملک‌آن‌ را به‌ اتباع‌ خارجه‌ بدهد، به‌ نحوی‌ از انحا به‌ اتباع‌ ایرانی‌ منتقل‌کنند.
زوجه‌ و اطفال‌ کسی‌ که‌ بر طبق‌ این‌ ماده‌ ترک‌ تابعیت‌ می‌نمایند،اعم‌ از این‌که‌ اطفال‌ مزبور صغیر یا کبیر باشند، از تبعیت‌ ایرانی‌خارج‌ نمی‌گردند مگر این‌که‌ اجازه‌ی‌ هیئت‌ وزرا شامل‌ آن‌ها هم‌باشد.
۴) خدمت‌ تحت‌السلاح‌ خود را انجام‌ داده‌ باشند.
ماده‌ی‌ ۹۸۹ ـ هر تبعه‌ی‌ ایرانی‌ که‌ بدون‌ رعایت‌ مقررات‌ قانونی‌بعد از تاریخ‌ ۱۲۸۰ شمسی‌ تابعیت‌ خارجی‌ تحصیل‌ کرده‌ باشد،تبعیت‌ خارجی‌ او کان‌ لم‌ یکن‌ بوده‌ و تبعه‌ی‌ ایران‌ شناخته‌می‌شود؛ ولی‌ در عین‌ حال‌ کلیه‌ی‌ اموال‌ غیرمنقوله‌ی‌ او بانظارت‌ مدعی‌العموم‌ محل‌ به‌ فروش‌ رسیده‌ و پس‌ از وضع‌مخارج‌ فروش‌ قیمت‌ آن‌ به‌ او داده‌ خواهد شد و به‌علاوه‌ ازاشتغال‌ به‌ وزارت‌ و معاونت‌ وزارت‌ و عضویت‌ مجالس‌ مقننه‌و انجمن‌های‌ ایالتی‌ و ولایتی‌ و بلدی‌ و هرگونه‌ مشاغل‌ دولتی‌محروم‌ خواهد بود.»
با این‌ ترتیب‌ معلوم‌ نیست‌ که‌ اگر بخواهند به‌ حساب‌ دوران‌نخست‌وزیری‌ آقای‌ مصدق رسیدگی‌ کنند، تکلیف‌ آن‌همه‌ حکم‌ و لوایح‌که‌ توسط‌ این‌ نخست‌وزیر غیرقانونی‌ تصویب‌ و صادر شده‌ بوده‌ است‌،چه‌ خواهد بود؟
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ رویه دکتر مصدق این بود که تا به مشکلی بر می‌خورد که احساس می‌کرد به وجهه ملی او ممکن است لطمه بخورد بلافاصله استعفا می‌‌کرد و بدینوسیله منتقدین خود را در فشار قرار می‌داد و هم وجهه خود را حفظ می‌کرد و البته این نقطه ضعف او برای مخالفان مخصوصا عوامل استکبار روشن و موجب بهره‌برداری و پیروزی آنان در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ گردید.
۲ـ بعد از استعفای مصدق، قوام‌السلطنه به نخست وزیری برگزیده شد وی که با اعتراض مردم و آیت‌الله کاشانی و طرفداران مصدق روبرو بود طی یک اعلامیه شدیداللحن در واقع به مخالفان خود اعلان جنگ نمود، که خود موجب گسترش و شدت اعتراضات مردمی شد. به خصوص عکس‌العمل آیت‌الله کاشانی ، رحمه‌الله علیه و اعلامیه وی در مخالفت و لزوم جهاد با قوام، موجبات ناکامی شاه و حامیان وی را فراهم آورد والا استعفای نسنجیده و عجولانه و طبق عادت مصدق کار دست مردم می‌داد، هر چند که این استعفا کار دست مردم هم داد و نقطه شروعی بر تفرقه مخالفان شاه و آغازی برای نفوذ استعمار انگلیس و آمریکا در نهضت گردید. قسمتی از متن اعلامیه قوام‌السطنه که در ۲۷ تیر ماه ۱۳۳۱ صادر شد چنین است:
«.... وای به حال کسانیکه در اقدامات مصلحانه من اخلال نمایند و در راهی که در پیش دارم مانع بتراشند یا نظم عومی را بر هم بزنند. اینگونه آشوبگران با شدیدترین عکس‌العمل از طرف من روبرو خواهد شد و چنان که در گذشته نشان داده‌ام بدون ملاحظه از احدی و بدون توجه به مقام و موقعیت مخالفین کیفر اعمالشان را در کنارشان می‌گذارم حتی ممکن است تا جایی بروم که با تصویب اکثریت پارلمان دست به تشکیل محاکم انقلابی زده روزی صدها تبه‌کار را از هر طبقه به موجب حکم خشک و بی‌شفقت قانون قرین تیره‌روزی سازم. به عموم اخطار می‌کنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است، کشتی‌بان را سیاسی دیگر آمد ...»
۲ـ مخالفت صریح مردم که مصدق از آن نام می‌برد در سایه حضور روحانیت علی‌الخصوص آیت‌الله کاشانی است که متأسفانه با وجود حمایت صریح معظم‌له از مصدق و آگاهی بر این امر که پشتیبانی عمومی مردم از وی بخاطر حمایت آیت‌آلله کاشانی است چنانچه در اعلامیه‌ای که قسمت‌هایی از آن ذکر خواهد گردید مشاهده می‌شود حتی حاضر نمی‌شود از این مسأله نامی ببرد و این نیست جز عناد ملی‌گراها و روشن‌فکران با حضور اسلام و روحانیت در سیاست و حکومت و شئون جامعه.
قسمت‌هایی از اعلامیه آیت‌الله کاشانی به شرح ذیل است:
«..... سیاستی که قرون متمادی دولت‌های مزدور را بر سر کار آورد بالاخره حکومت دکتر مصدق را که بزرگترین سد راه جنایت خود می‌دانست برکنار و درصدد بر آمد عنصری را که در دامن دیکتاتوری و استبداد پرورش یافته و تارخی حیات سیاسی او پر از خیانت و ظلم وجور است و بارها امتحان خود را داده و دادگاه ملی حکم مرگ و قطع حیات سیاسی او را صادر کرده است برای سومین بار بر مسند خدمتگزاران واقعی گمارد. من نمی‌خواهم که درباره عدم صلاحیت احمد قوام بیش از این سخنی گفته باشم اما اعلامیه ایشان در نخستین روز این زمامداری بخوبی نشان می‌دهد که چگونه بیگانگان در صددند که به وسیله ایشان تیشه به ریشه دین و آزادی و استقلال مملکت زده و بار دیگر زنجیر اسارت را به گردن مسلمانان بیندازند ...».
«... من صریحا می‌گویم که بر عموم برادران مسلمان لازم است که در راه این جهاد اکبر کمر همت بربسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند که تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است و ملت مسلمان ایران به هیج یک از بیگانگان اجازه نخواهد داد که به دست مزدوران آزمایش شده، استقلال آنها پایمال و نام با عظمت و پرافتخاری که ملت ایران در اثر مبارزه مقدس خود بدست آورده است مبدل به مذلت و سرشکستگی شود ...».
۳ـ‌ از آنجا که اختلافات ایران و انگلیس بر سر مسأله نفت به دیوان داوری لاهه ارجاع شده و دکتر مصدق در این دادگاه مدارک حقانیت ایران را در خلع ید از شرکت انگلیسی نفت ارائه داده بود، استعفای نسنجیده مصدق می‌توانست احقاق حق ملت و حاصل مبارزات وی را بی‌نتیجه نماید، اگر قوام می‌توانست دولت خود را تشکیل و بر اوضاع مسلط گردد. قوام به برکت حضور آیت‌الله کاشانی و اعلامیه وی و تبعیت مردم از رهبر روحانی خود، ناکام ماند و دادگاه لاهه به کار خود ادامه داد.
۴ـ چنانچه در نامه تشکیل جمعیت «نهضت آزادی ایران» و پاسخ دکتر مصدق ملاحظه می‌شود هدف نهضت که از عناصر جبهه ملی ایران و عمدتا روشن‌فکران و تحصیل کرده‌ها تشکیل می‌شد «آزادی و استقلال کشور» بوده است و از اسلام که ماهیت حکومت و جهت‌گیری آزادی و استقلال را تعیین می‌کند خبری نیست. همین جمعیت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و طرح «جمهوری اسلامی ایران» خواهان «جمهوری دموکراتیک» می‌شود که با عکس‌العمل هوشیارانه حضرت امام (ره) و حمایت مردم در رفراندوم ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ این طرح خنثی می‌شود. به هر حال این جناح باصطلاح متدین از جبهه ملی هرگز به اسلام به عنوان محتوی و رسم حکومت ننگریستند و تا آخر خواهان حفظ نظام شاهنشاهی بودند. نهایت آرزوی آنان آزادی و استقلالی همانند کشورهای غربی بوده است!!‌ دقت شود در کاربرد کلمات پیشوا و پیشوای بزرگ و سرمایه حرکت این جمعیت یعنی شرف و غیرت و همت مردم! و صد البته به ایمان نیازی نداشته‌اند چنانچه دکتر محمد مصدق خود را بی‌نیاز از روحانیت و شخص آیت‌الله کاشانی دانست و در کوتاه‌ترین مدت با یک کودتا سرنگون گردید و نخواست بپذیرد که حضور مردم در صحنه به سبب اسلام و ارادت و اطاعت از روحانیت است نه ملیت.
۵ـ‌ به گفته تقی‌زاده، وقتی برای مجلس دوره ششم رأی نیاورد مدت هفت ماه بی‌کار بود و از نظر عایدی در وضع سختی قرار داشت.
۶ـ دکتر حسین مکی در صفحات قبل کتاب توضیح می‌دهد که در جلسه خصوصی که در واشنگتن در آبان‌ماه ۱۳۳۰ با حضور مستر ژرژ مک‌‌گی از آمریکا و آقایان صالح و دکتر شایگان اعضای هیأت و آقای دکتر غلامحسین مصدق و دکتر محمد مصدق. تشکیل شده بود با وجود آقای محسن اسدی مترجم رسمی هیأت و سایر اعضا که انگلیسی خوب می‌دانستند، دکتر مصدق از متین دفتری که فرانسه دان قابلی بود ولی انگلیسی را کمتر از بقیه می‌دانست استفاده کرد که موجب تعجب همگان شد در این جلسه قرار شد ۱۲۵ میلیون دلار طی ۶ ماه به ایران کمک شود. در برگشت به قاهره می‌روند و در هتل سمیرامیس موقع استراحت در روزنامه‌های مصر می‌خوانند که مستر ژرژ مک‌گی از معاونت وزارت خارجه معزول و به سمت سفیر کبیر آمریکا در ترکیه تعیین شده است و از ۱۲۵ میلیون دلار وام خبری نشد. و از آنجا این مسأله مطرح شد که چه کسی مذاکرات هیأت را لو داده است که انگلیسی‌ها از آن باخبر شده و آمریکا را تحت فشار قرار می‌دهند که آن را لغو کند و اینطور می‌شود و در تسخیرخانه سدان و کشف جاسوسی‌های اداره انتشارات و تبلیغات شرکت سابق نفت و خیانت‌های وحشتناک آقای دکتر فلاح رییس اداره استخدام آن شرکت به چندین گزارش و تلگراف متبادله بین آبادان و تهران و لندن برخورد می‌کنند که حاکی از فعالیت مخرب و جاسوسانه آقای دکتر متین دفتری بود که در هیأت اعزامی خلع ید به آبادان عضویت داشت. این اسناد توسط دکتر حسین مکی همراه ترجمه فارسی مستقیما به اطلاع دکتر مصدق می‌رسد.
۷ـ دکتر حسین مکی در همین کتاب در ادامه مطلب توضیح می‌دهد که هنگام عزیمت هیأت در فرودگاه تصادفا چمدان‌های دکتر متین دفتری را می‌بیند و از یکی از آشنایان علت را جویا می‌شود و می‌شنود که او از طرف مجلس سنا انتخاب شده است. تعجب او افزون می‌گردد و در میان بدرقه کنندگان یکی از سناتورها را می‌بیند و از او ماجرا را سؤال می‌کند و او می‌گوید: رییس مجلس سنا به تقاضای آقای دکتر مصدق جلسه فوق‌العاده را بعد از غروب پنج‌شنبه ۱۱ مهرماه ۱۳۳۰ تشکیل داد و چون آقای دکتر مصدق خواسته بود آقایان بیات و دکتر متین دفتری را انتخاب کنیم، سناتورها هم ضمن انتخاب آنان، آقایان عباس مسعودی و بوشهری را اضافه کردند!!‌
۸ـ آمریکا که تازه می‌خواست وارد صحنه سیاسی ایران شده و مطامع استعماری و منافع نامشروع خود را در سفره ایران پهن کند، از همین خامی و سادگی استفاده کرد و با بهره‌گیری از تجربه کسب شده در میدان سی‌ام تیرماه ۱۳۳۱ طرح کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را تنظیم و موفق به ساقط کردن دکتر مصدق و بازگرداندن شاه به قدرت می‌گردد. آمریکا که به خوبی نقطه قوت نهضت را که رهبری آیت‌الله کاشانی و حمایت دینی مردم از دستورات وی و نقطه ضعف آن را که ساده‌نگری رهبران جبهه ملی و در رأس آنان دکتر مصدق بود را درک کرده بود، ضمن یک طرح پیچیده ، آیت‌الله کاشانی را توسط رهبران جبهه ملی از صحنه نهضت کنار می‌گذارد و بدینوسیله حمایت مردمی از نهضت را خنثی می‌کند و سپس با ارتکاب اشتباه مجدد مصدق در استعفا از نخست وزیری و حضور چند صد نفر از اشرار موفق به فتح تهران و انجام کودتا می‌گردد.
منبع : نوسازی


همچنین مشاهده کنید