پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

اخلاق اجتماعی امام علی (ع)


اخلاق اجتماعی امام علی (ع)
● اول: عدالت اجتماعی
۱) عدالت در رفتار اجتماعی
در روزگـار خـلافـت خـلیفه دوّم ، شخصی ادعائی نسبت به حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام داشت و بنا شد در حضور خلیفه رسیدگی شود.
مدّعی حاضر شد و خلیفه خطاب به امام علی علیه السّلام گفت :ای اباالحسن در کنار مدّعی قرارگیر تا حل دعوا کنم .
در این هنگام آثار ناراحتی را در سیمای حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام هویدا شد و خلیفه با دیدن آن بر چهره‌ی امیر مومنان گفت :ای علی! از اینکه تو را در کنار دشمن قرار دادم ناراحتی؟
امام علی علیه السّلام فرمود :نه بلکه از آن جهت که در رفتارت نسبت به ما دو نفر عدالت را رعایت نکردی نگران شدم، زیرا او را با نام صدا کردی و مرا با کنیه و لقب (ابوالحسن) خواندی (۱)، ممکن است طرف دعوا نگران شود.
۲) احترام به شخصیّت انسانها
الف) عذر خواستن از پیادگان
حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنین علی علیه السّلام سواره به راهی می رفت و جمعی از مردم کوفه برای پاس داشتن حرمت امام علی علیه السّلام پیاده به دنبالش روان بودند.
امام رو به آنان کرد و پرسید :آیا کاری دارید؟
پاسخ دادند: نه، دوست داریم بدنبال شما بیائیم .
حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام فرمود :بـرگـردیـد، زیرا همراهی پیاده با سواره مایه ذلّت و خواری پیادگان و غرور و تباهی سواره خواهد شد. (۲)
امام علی علیه السّلام به بزرگ قبیله شبامیان فرمود :
ارجَع ، فَإِنَّ مَشیَ مِثلِکَ مَعَ مِثلِی فِتنَهٌٔ لِلوَالِی ، وَمَذَلَّهٌٔ لِلمُؤ مِنِ.
بـاز گـرد، کـه پـیـاده رفتن رییس قبیله‌ای چون تو پشت سر من، موجب انحراف زمامدار و زبونی مؤمن است. (۳)
ب) نکوهش از آداب جاهلی ذلّت‌بار
بـسـیـاری از پـادشـاهـان و قـدرتـمـنـدان در طـول تـاریـخ مـردم را وادار مـی کردند که در بـرابـرشان به خاک بیافتند، کُرنش کنند، خم شوند، و انواع ذلّت‌پذیری‌ها را برخود هموار کنند.
وقـتی حضرت امیر المؤ منین علی علیه السّلام برای رفتن به صفّین به شهر "انبار" رسید دیـد که مردم شهر تا امام علی علیه السّلام را دیدند از اسبها پیاده شده، و در پیش روی آن حضرت شروع به دویدن کردند.
حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام علّت را پرسید.
گفتند :یک رسم محلّی است که پادشاهان خود را اینگونه احترام می‌کردیم .
امام علی علیه السّلام ناراحت شد و فرمود:
وَ اللّهِ مَا یَنتَفِعُ بِهذَا اُمَرَاؤُکُم !وَ إِنَّکُم لَتَشُقُّونَ عَلَی اءَنفُسِکُم فِی دُنیَاکُم، وَتَشقَونَ بِهِ فِی آخِرَتِکُم .وَ مَا اَخسَرَ المَشَقَّهَٔ وَرَاءَهَا العِقَابُ، وَ اَربَحَ الدَّعَهَٔ مَعَهَا الاَْمَانُ مِنَ النَّارِ!
بـه خـدا سـوگـنـد! که امیران شما از این کار سودی نبردند، و شما در دنیا با این کار خود را بـه زحـمـت مـی‌افکنید، و در آخرت دچار رنج و زحمت می‌گردید، و چه زیانبار است رنجی که عذاب در پی آن باشد، و چه سودمند است آسایشی که با آن امان از آتش جهنّم باشد. (۴)
۳) اصلاحات اجتماعی (شکست نظام طبقاتی)
بر اساس آیه ۱۳ حجرات: یا ایُّهَا النّاس اِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ اُنثی؛ ای مـردم مـا شـمـا را از یـک مـرد و زن آفـریـدیم ، پس همه انسانها، نژادها، قبیله‌ها با هم برابرند.
رسول گرامی اسلام علیه السّلام با همه بگونه‌ای مساوی برخورد می کرد.
امـّا خـلیـفـه اوّل و خـلیـفـه دوّم و خـلیـفـه سـوم بـه سـنـّت رسـول خـدا صلی الله علیه و آله عمل نکردند، و انواع تبعیضات در تقسیم مدیریّت ها، و توزیع بیت المال صورت گرفت که قابل چشم پوشی نبود.
خـلیـفـه اوّل، حتّی بزرگان انصار را در لشگرهای خود فرماندهی نمی‌داد و تنها ثابت بن قیس را با اصرار و اجبار به کار گماشت که انصار اعتراض کردند. (۵)
و دوّمی و سوّمی، آنقدر در زنده شدن روح نژاد پرستی، افراط کردند که همه زبان به اعتراض گشودند.
عرب خود را بر غیر عرب برتری می‌داد. بنی امیّه همه مراکز کلیدی کشور را در زمان خلیفه دوّم و به خصوص در زمان خلیفه سوم در دسـت گـرفـتـنـد و یـک نـظـام طـبـقـاتـی جـاهـلی به وجود آوردند، که شباهتی با جامعه رسول خدا صلی الله علیه و آله نداشت .
حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنین علی علیه السّلام یکی از اهدافش ، شکستن بافت طبقاتی ظالمانه موجود جامعه بود.
وقتی موجودی بیت المال را مساوی تقسیم کرد، اعتراض امتیاز خواهان بلند شد.بـه هـمـه ۳ درهـم داد و برای خودش هم ۳ درهم برداشت ، و به آزاد کرده خودش قنبر هم ۳ درهم داد. برخلاف شیوه‌های سه خلیفه قبلی، بزرگان انصار را ولایت داد، از قریش و بنی هاشم هم استفاده کرد، و حـتّی در نشستن و برخاستن نیز چونان رسول خدا صلی الله علیه و آله عدالت رفتاری را رعایت کرد.
روزی اشـعـث بن قیس بر امام علی علیه السّلام وارد شد، دید که حضرت امیرالمؤمنین علی عـلیـه السـّلام در مـیـان عـرب و غـیر عرب از نژادهای گوناگون نشسته است و جای خالی برای او نیست ، با ناراحتی به امام علی علیه السّلام اعتراض کرد که :
ای امیرمؤ منان، سرخ پوستها بین ما و تو فاصله انداختند. (۶)
حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام خشمناک شده، به او فرمود: چه کسی مرا بر این آدمهای چاق و فربه یاری می‌دهد؟
و نـپـذیرفت که ایرانیان و غیر عرب پراکنده شوند، تا اشعث و دیگر بزرگان عرب در کنار امام علی علیه السّلام بنشینند. (۷)
و در تـقـسیم مساوی بیت المال به حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام اعتراض کردند و گفتند: آیـا ایـن عـدالت اسـت کـه بـیـن ما و آنان که با شمشیر ما مسلمان شدند یا بنده آزاد شده ما هستند، یکسان عمل کنید و به همه ۳ درهم بدهید؟
۴) گسترش عدالت نسبت به کودک سِقط شده دشمن (در زمان جنگ )
چـون لشـگـر بـصـره پس از شکست در جنگ جَمَل فرار کردند و به شهر هجوم می‌بردند، زنی حامله از فریادها و هیاهوی فراریان، به شدّت ترسید و بچّه او سِقط شد.
پس از مدّتی کوتاه آن زن نیز فوت کرد.
وقتی خبر به امام علی علیه السّلام رسید، ناراحت شده، چنین قضاوت کرد؛ "دیه آن کودک و دیه آن مادر را از بیت المال به خانواده‌اش بپردازید". (۸)
بـا اینکه مردم بصره از شورشگرانی بودند که با امام علی علیه السّلام جنگیدند، چنین قضاوت عادلانه‌ای عقل ها را به شگفتی وامی دارد.
● دوم ـ رسیدگی به یتیمان
۱) خنداندن یتیمان
قنبر می گوید: روزی امـام عـلی عـلیه السّلام از حال زار یتیمانی آگاه شد، به خانه برگشت و برنج و خـرمـا و روغـن فـراهـم کـرده در حـالی کـه آن را خـود بـه دوش کـشـیـد، مـرا اجـازه حمل نداد، وقتی به خانه یتیمان رفتیم غذاهای خوش طعمی درست کرد و به آنان خورانید تا سیر شدند. سـپـس بـر روی زانـوهـا و دو دسـت راه مـی رفـت و بـچـّه ها را با تقلید از صدای بَع بَع گوسفند می‌خنداند، بچّه ها نیز چنان می‌کردند و فراوان خندیدند. سپس از منزل خارج شدیم.
گفتم: مولای من، امروز دو چیز برای من مشکل بود.
▪ اوّل: آنکه غذای آنها را خود بر دوش مبارک حمل کردید.
▪ دوم آنکه با صدای تقلید از گوسفند بچّه‌ها را می‌خنداندید.
امام علی علیه السّلام فرمود :اوّلی برای رسیدن به پاداش، و دوّمـی بـرای آن بـود کـه وقـتـی وارد خـانه یتیمان شدم آنها گریه می‌کردند، خواستم وقتی خارج می‌شوم، آنها هم سیر باشند و هم بخندند. (۹)
۲) رسیدگی به محرومان
امـام عـلی عـلیـه السـّلام رسـیـدگـی بـه مـحـرومـان را تـنـهـا بـا دستورالعمل و فرمان انجام نمی‌داد، بلکه شخصا به رفع مشکلات مردم می‌پرداخت .نـان و خـرمـا را درون زنـبـیـل مـی گـذاشـت و بـا دوش مـبـارک حمل می کرد و به فقراء می‌رساند
اصحاب و یاران می گفتند: یا اَمیرالمُؤ مِنین، نَحنُ نَحمِلهُ؛ یا امیرالمؤ منین علیه السّلام ما این بار را بر می داریم.
حضرت پاسخ می داد که :رَبُّ العَیالِ اَحَقُّ بِحَملِهِ؛ رهبر امّت سزاوارتر است که بردارد(۱۰)
۳) پرهیز از اخلاق پادشاهان
امام علی علیه السّلام به تنهائی در بازار قدم می زد، و مردم را ارشاد می فرمود.
هـرگـاه عـدّه‌ای در اطـراف آن حـضـرت یـا پشت سر او راه می‌رفتند یا جمع می‌شدند، می‌ایستاد و می‌فرمود: کاری دارید؟
می گفتند :دوست داریم با شما باشیم و با شما راه برویم .
حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام می‌فرمود :اِنصَرِفُوا وَ ارجِعُوا؛ بروید و به راه خود بازگردید زیرا اینگونه رفتارها "مَفسَدَهًٔ لِلقُلُوب" قلب ها را فاسد می کند(۱۱)
۴) سر زدن به خانواده‌های شهداء و رفع مشکلات آنها
ابن شهر آشوب از عبدالواحد بن زید نقل می کند که: روزی در کـنـار کـعـبـه بـه عـبـادت مـشـغـول بـودم ، دختر کوچکی را دیدم که خدا را به حقّ امیرالمؤ منین علی علیه السّلام سوگند می‌دهد، و نام و شخصیّت امام علی علیه السّلام را در قالب الفاظ و عباراتی زیبا بیان می‌دارد. شگفت زده شدم، پیش رفتم و پرسیدم :ای دختر کوچک ، آیا تو خودت علی علیه السّلام را می شناسی؟
پاسخ داد: آری چـگونه علی را نمی‌شناسم در حالیکه از آن روز که پدرم در صفّین به شهادت رسید و مـا یـتـیـم شـدیـم ، عـلی عـلیـه السـّلام هـمـواره از مـا حال می‌پرسید و مشکلات ما را برطرف می‌کرد. روزی من به بیماری آبله دچار شدم ، و بینائی خود را از دست دادم .مادر و خانواده‌مان سخت ناراحت بودند، که حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام به خانه ما آمد، مادرم مرا نزد امام علی علیه السّلام برد و ماجرا را تعریف کرد.
حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلی عـلیـه السـّلام آهی کشید و شعری خواند و دست مبارک را بر صـورت مـن کـشـید. فورا چشمان من بینا شد و هم اکنون به خوبی اجسام را از فاصله های دور می‌بینم، آیا می شود علی علیه السّلام را نشناخت ؟ (۱۲)
۵) کمک به یتیمان و همسران شهداء
روزی امیرالمؤمنین دید زنی مشک آبی به دوش گرفته می‌برد، امام علی علیه السّلام مشک آب را از او گرفت و به محلّی که زن می‌خواست آورد،آنگاه از حال زن پرسید.
زن گفت: علی بن ابیطالب علیه السّلام شوهر مرا به بعضی از مرزهای نظامی فرستاد و در آنجا کـشـتـه شـد، چـند طفل یتیم برای من گذاشت و احتیاج مرا وادار کرده است تا برای مردم خدمت کنم که خود و اطفالم را تأمین نمایم.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السّلام از آنجا بازگشت .سپس زنبیلی که در آن طعام بود برداشت و قصد خانه زن کرد. بعضی از یارانش گفتند :بگذارید ما ببریم.
فرمود: کیست که بار مرا در قیامت بردرد؟ چون به در خانه زن رسید، زن پرسید:
کیست که دَر می‌زَنَد ؟
فـرمـود: هـمـان بـنده خدا هستم که دیروز مشک آب را برای تو آوردم، در را باز کن برای بچّه‌هایت طعام آورده‌ام.
زن گفت :خدا از تو راضی باشد و میان من و علی بن ابیطالب حکم کند، سپس در را باز کرد.
امام علی علیه السّلام داخل شد، فرمود :من کسب ثواب را دوست دارم، می‌خواهی تو خمیر کن و نان بپز و من بچّه‌ها را آرام کنم و یا من خمیر کنم و تو آنها را آرام کنی؟
زن گفت :من به نان پختن آگاهترم و شروع به خمیر گرفتن کرد.
حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلی عـلیـه السـّلام گـوشـت را آمـاده کرد و لقمه لقمه به دهان اطفال گوشت و خرما می گذاشت و به هر یک می‌فرمود: علی را حلال کن، در حقّ تو کوتاهی شده است.
چون خمیر آماده شد، زن گفت :بنده خدا تنور را آتش کن.
امام علی علیه السّلام تنور را آتش کرد. حرارت شعله به چهره آن حضرت می رسید و می‌فرمود: بـچـش حـرارت آتـش را، ایـن سـزای کـسـی اسـت کـه از زنـان بـیـوه و اطفال یتیم بی خبر باشد.
در ایـن مـیان زنی از همسایه داخل خانه شد، که امیرالمؤ منین علیه السّلام را می‌شناخت به زن صاحب خانه گفت:
وای بر تو این کیست که برای تو تنور را آتش می‌کند؟
زن جواب داد :مردی است که به اطفال من رحم کرده است.
زن همسایه گفت :وای بر تو این امیرالمؤ منین علی بن ابیطالب علیه السّلام است.
آن زن چون حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام را شناخت پیش دوید و گفت:
واحَیائِی مِنکَ یا اَمِیرَالمُؤمنین؛ ای امیرمؤ منان از شرمندگی آتش گرفتم، مرا ببخشید
امام علی علیه السّلام فرمود: بَل واحَیائِی مِنکَ یا اَمَهَٔ اللّه فیما قَصُرتَ فِی حِقِّکَ؛ بلکه من از تو شرمنده‌ام، ای کنیز خدا، در حقّ تو کوتاهی شده است. (۱۳)
● سوم ـ رسیدگی به جوانان
تهیّه پیراهن بهتر برای جوان
روزی امـام عـلی عـلیـه السـّلام بـا یـکـی از کـارگـران منزل به نام قنبر به بازار رفته و دو عدد پیراهن، یکی به دو درهم، و دیگری به سه درهم خرید.
پیراهن نو و بهتر را به قنبر داد که بپوشد، و خود پیراهن ساده را پوشید.
قنبر گفت :مولای من، بهتر است که پیراهن بهتر را شما بپوشید.
حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام فرمود :تـو جـوانـی و باید لباس خوب بپوشی، و سنّ من بالاست باید لباس ‍ ارزانتر داشته باشم من از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود :از طـعـامـی کـه مـی‌خـورید به غلامانتان بدهید، و از لباسهائی که می‌پوشید به آنها بپوشانید.
مـن از خـدای خـود خـجـالت مـی‌کـشـم که پیراهن نو را خودم، و کهنه را به تو بپوشانم (۱۴)
۱- شرح این ابی الحدید ج ۱۷ ص ۶۵ ـ و ـ فرائد السمطین ج ۱ ص ‍ ۳۴۹
عـلی و حـقـوق بـشـر ج ۱ ص ۷۷ جـرج جـرداق ـ و ـ نـهـج البـلاغـه حکمت ۳۲۲ معجم المفهرس مؤ لّف
۲- حکمت ۳۲۲ نهج البلاغه مجم المفهرس مؤ لّف
۳- حکمت ۳۷ نهج البلاغه معجم المفهرس مؤ لّف
۴- تاریخ یعقوبی ج ۲ ص ۲۹ ـ و ـ الغارات ثقفی ص ۳۲
۵- بـه اعـراب بـادیـه نـشـیـن کـه در آفـتـاب چـهـره شـان سرخ می شد و ایرانیان که رنگشان سرخ و سفید بود، سرخ پوست می گفتند.
۶- کتاب الغارات ثقفی ص ۳۴۱ ـ و ـ نقش ائمّه در احیاء دین ج ۱۴ علاّمه عسگری
۷- خبر یاد شده در کتاب کافی و وافی و تهذیب و مَن لایحضره الفقیه آمده است .
۸- شجره طوبی ص ۴۰۷ ـ و ـ دُرَرُ المطالب
۹- کوکب درّی ج ۲ ص ۱۳۲
۱۰- کوکب درّی ج ۲ ص ۱۳۱
۱۱- مناقب ابن شهر آشوب
۱۲- بـحـار الانـوار ج ۴۱ ص ۲۲۰ ـ ۲۲۱، از بـشـارهٔ المـصـطفی ص ۸۶ ـ و ـ ابن شهر آشـوب آنـرا در مـنـاقـب تـج ۲ ص ۳۳۴ باب اموره مع المرضی و الموتی بطور اختصار نقل کرده است .
۱۳- بحار الانوار ج ۴۱ ص ۵۲ ـ و ـ مناقب آل ابیطالب ج ۲ ص ‍ ۱۱۶
۱۴- مناقب ابن شهر آشوب ج ۱ ص ۳۶۶ ـ و ـ بحارالانوار ج ۸ ـ و ـ الغارات ج ۱
الگوهای رفتاری امام علی - ج اوّل - محمّد دشت
منبع : تبیان


همچنین مشاهده کنید