جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


مجاز و حقیقت در بستر کرامت


مجاز و حقیقت در بستر کرامت
علی وزیریان، کارگردان و نویسنده فیلم خدا نزدیک است را بیش تر و پیش تر به عنوان یک گرافیست می شناسیم. این هنرمند ۴۷ ساله که تحصیلاتش را در همین رشته در دانشکده هنر های زیبای دانشگاه تهران در مقطع کارشناسی به اتمام رسانده است، سابقه قابل توجهی در هنر نقاشی و گرافیک دارد: شرکت در ۳۵ نمایشگاه جمعی داخلی و خارجی، برگزاری و نمایشگاه انفرادی، اخذ جوایزی از قبیل بهترین طراحی نشانه از سومین دوسالانه گرافیک تهران، بهترین طراحی روی جلد کتاب از سومین دوسالانه گرافیک تهران، لوح زرین دیپلم افتخار و مدال یادبود از مجتمع هنر و ادبیات (۱۳۶۷)، دارای مسئولیت هایی از قبیل مدیر مسئول و سردبیر نشریات نگاره و هنر معاصر، مدرس دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه های تهران و شاهد و الزهرا، عضو شورای سیاستگذاری ششمین بی ینال گرافیک تهران، دبیر کمیته تجسمی جشنواره هنری مهر، مدیر هنری هفتمین جشنواره فجر، مدیر هنری چهارمین دو سالانه کاریکاتور تهران، عضو مرکزی هنرهای تجسمی حوزه هنری، عضو هیأت داوران جشنواره پانزدهم فیلم فجر (بخش پوستر، آنونس، عکس)، عضو شورای سیاستگذاری نخستین نمایشگاه دو سالانه نقاشی جهان اسلام و ...
برشمردن این سوابق، از آن رو است تا با یادآوری پیشینه هنری وزیریان به فیلم خدا نزدیک است بنگریم. با این یادآوری می توان تفاوت نسبی این اثر را با سایر آثار موسوم به معناگرایی تشخیص داد؛ تفاوتی که بیشتر در جلوه های بصری نهفته است. واقعیت آن است که خدا نزدیک است در ایده و روایت چیزی شبیه به کلیت همان جریان سینمای معناگرا است که چند سالی است از مطرح شدنش در مناسبات سینمایی ما سپری می شود.
برای نخستین بار در سال ۱۳۸۲ بود که این بحث به میان آمد و بنیاد سینمایی فارابی به عنوان متولی آن درصدد بود تا با نگاهی فرانگرانه تر نسبت به گفتمان دینی در سینما آن را تبیین کند. شاید ایده اولیه این جریان جرقه ای بود که می توانست منجر به بروز حرکت هایی نوین در عرصه تولیدات موسوم به سینمای دینی گردد، اما در عمل این روند کم و بیش محدود به الگوهایی خاص شد که تکرار پذیری اش در سینمای ایران مانع از تکوین سامان یافته این دغدغه گردید. در این الگو همواره بر چند عنصر تأکید به عمل می آمد: نخست تأکید بر بطن معارف در مقابل ظواهر و شعائر دین، دوم بروز و تحقق ساحت های خرق عادتی که از آن به کرامت و معجزه و... یاد می کنیم، سوم تقدس یافتگی نوعی جنون عارفانه در مقابل عقل محاسبه گر بشری، چهارم برتری یافته های فطری در مقابل دانش های اکتسابی، پنجم بنیادین بودن اماکن متبرکه و مشاهد مشرفه و مراقد زیارتی در راستای عناصری که از آنها یاد شد.
فیلم هایی مثل قدمگاه (مهدی عسگرپور)، یک تکه نان (کمال تبریزی)، این جا چراغی روشن است(رضا میر کریمی)، وقتی همه خواب بودند (فریدون حسن پور) از این جمله است که با کمی تسامح می توان آثاری مانند تولد یک پروانه (مجتبی راعی)، سفر به هیدالو (مجتبی راعی)، آفتاب یکسان برهمه می تابد (عباس رافعی) و... را نیز بدین فهرست افزود. این فهرست فارغ از ارزشمند بودن یا نبودن خود فیلم ها، حاکی از یک جریان ثابت است که تکرار آن طبعاً به رکود گیشه خواهد انجامید. مگر آن که در این میان خلاقیت هایی از سوی مؤلفان کار بدان تزریق شود که البته تا به حال کمتر چنین امری رخ داده است.
خدا نزدیک است حکایت جوان شیرین عقلی است که مسیر عشق مجازی به سوی عشق حقیقی را در بستر معجزه و کرامت طی می کند. این حکایت همان ماجرای همیشگی آثار معناگرا است.
جوان نه عقل درست و حسابی دارد و نه سواد و معلومات و از قضا عاشق دختری می شود که شغلش معلمی است. یک طرف ماجرا جهل و جنون است و طرف دیگر علم و عقل. مشکل اساسی خدا نزدیک است، روایت آن است. جدا از این الگوی تکراری که سخت کلیشه ای جلوه اش می دهد، روایت مزبور فاقد گره های مناسب داستانی است. این که عشقی در یک نگاه رخ دهد و عاشق در اثر هجر معشوق آشفته حال شود و بعد به مراتبی از عرفان برسد و... بیش از آن که تداعی کننده یک «داستان سینمایی» باشد یادآور قطعات و حکایات قدیمی و کهن در کتب ادبی است.
از همین رو است که روایت جاری در فیلم فاقد عناصر زمینه ساز و حاشیه ای است و همه چیز در یک کلیت بی فراز و نشیب طی می شود. به یاد آوریم صحنه های کلیپ گونه ای که از کلاس درس و موتورسواری به صورتی مکرر ارائه می شود تا مثلاً به نوعی پیونددهنده موتیف های اساسی داستان به لحاظ روایت پردازی باشد، در واقع وزیریان بیش از آن که دغدغه خود را روی عناصر پیش برنده ضرباهنگ داستان قرار دهد، دلبسته پاره ای ایده های مفهومی و تصویری بوده است و همین ایده هاست که به رغم قابل تأمل بودن برخی شان بر روایت سنگینی می کند.
از جمله این ایده های مفهومی می توان به عنصر آب اشاره کرد. آب جزو کلیدی ترین نمودهای فیلم خدا نزدیک است به شمار می رود. زمانی که در اوایل فیلم جوان را به امامزاده می برند و او روی شمایل شهیدان کربلا، صدای آب را می شنود اولین جلوه این عنصر هویدا می شود و از همان آغاز بر بار مذهبی اش تأکید می شود. می دانیم که آب جزو نمادهایی است که همواره در آثار هنری مذهبی جایگاه ویژه ای داشته است و سینما نیز خالی از این وجه نبوده است. آثار سینمایی از قبیل بچه های آسمان، باران، بید مجنون و... از این مفهوم استفاده فراوان برده اند. آب در تأویل مذهبی اش معطوف به ذات اقدس الهی است و ذووجوه بودن آن که گاه در توفانی بودن و گاه در آرامش دریا جلوه می یابد، برگردانی استعاری از دو وجه قهاریت و رحمانیت خداوند است و البته در هر حال امری آسمانی است چه آن که منشأ آن یعنی باران از آسمان نازل می شود.
در فیلم خدا نزدیک است، تأکید بر لیوان آب در کلاس درس، تدریس، واژه آب، در کلاس، گذر از رودخانه و افتادن کفش معلم در آب، خاموش شدن موتور در گودال آب وسط جنگل، تشنگی جوان در سر سفره و طلب آب، جمع شدن آب مقابل منزل معلم، ریزش آب بر سر جوان هنگام وقوع معجزه در امامزاده و... جلوه هایی ازاین کاربرد نمادین است. گویی آب به مثابه جلوه ای از حضور خداوند در جای جای موقعیت های هستی خودنمایی می کند تا اذهان را معطوف به زمینه های معنوی پیرامون کند.
اما بیشترین ایده های فیلم شمایل بصری دارند و این همان نکته ای است که با یادآوری پیشینه فیلمساز در امر گرافیک، توجه بیشتری را به خود جلب می کند. هارمونی حاکم بر صحنه هایی از قبیل خواباندن جوان در وانت آبی رنگ که گلیمی قرمز بر کف آن افتاده است یا در آبی رنگ منزل معلم که با آجرهای قهوه ای دیوار کوچه کنتراست چشم نوازی را خلق می کند و یا ایده هوشمندانه نگاه پنهانی جوان به معلم از پشت شیشه پنجره در حالی که چشم او درست در میان دل نقاشی آدمکی که بچه های مدرسه روی پنجره ترسیم کرده اند قرار می گیرد تا مفهوم «چشم دل» را تداعی کند و استفاده فراوان از کرین و تیلت و نماهای انگل که قرار است معرف حضوری ماورایی در لابلای ماجرای فیلم باشند و... همگی افه ها و یا موقعیت سازی های تصویری متناسب با درونمایه کار به حساب می آیند.
به همین بیفزایید برخی زمینه سازی های پیشینی در روایت را که شکلی آگاه دهنده دارند، مثل زنگ آیفونی که به علت اتصالی برق جرقه می زند و این جرقه پیش درآمد کتک خوردن جوان از نامزد معلم و وقایع تلخ آینده نظیر عزیمت معلم از روستا و... می شود. خدا نزدیک است اگرچه روایتی ناقص و کلیشه ای از داستان تکراری اش ارائه می دهد اما تصویرسازی های زیبای وزیریان از جلوه های حسی - نمادی آدم ها و موقعیت ها، این نقصان را قابل تحمل می سازد و امید به بهبود کار در فیلم های بعدی اش را تقویت می کند.
مهرزاد دانش
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید