جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


معنا گرایی باز هم در روستا


معنا گرایی باز هم در روستا
علی وزیریان، نخستین فیلم بلند خویش را در سینمایی معناگرا تجربه کرده که با حمایت حوزه هنری، تولید شده است و مثل همه فیلم های به اصطلاح معناگرای این سال ها در فضای مشترکی به سر می برد که المان های آن قهرمانی ساده دل و شیرین عقل اما پاک سرشت و با کرامت، روستا و امامزاده و عناصری از این دست است که اگر ژانر معناگرا را به اصالت و هویت سینمایی اش هم اعتبار بخشیم آن را در یک صورت محدود و خاص تعریف کرده ایم که گویی امکان تجربه ساحت های دیگری از زیست -جهان آدمی را ندارد.
این گونه سینمایی تازه از راه رسیده که در بستر شرایط سیاسی فرهنگی سال های اخیر غلظت بیشتری نیز یافته است، بیش از آنکه معناگرا باشد و مفاهیم و آموزه های بلند معنوی و انسانی را به تصویر بکشد، صورت گراست و صرفاً با تغییر در فرم قصه و شکل بصری داستان و با ارجاع به ذهنیت تاریخی و سنتی خویش از زندگی معنوی شکل می گیرد و معنی را در مفاهیم محدود ایدئولوژیک و مصادیق عامیانه آن جست وجو می کند. این گونه فیلم ها از دو قاعده کلی در شکل و محتوا پیروی می کنند؛ در صورت و لوکیشن و فضاسازی بیرونی به جغرافیایی طبیعی و روستایی تکیه می کنند که شاید بازنمایی ناخودآگاهانه بهشت و سعادت است.
در معنی نیز که بر مناسبات انسانی و اجتماعی بنا شده است قهرمانی شیرین عقل به تصویر کشیده می شود که در میان مردم تنهاست و کسی او را درک نمی کند و در نهایت بزرگی و کرامت او بر همه آشکار و ثابت می شود. خدا نزدیک است در مقام همین ژانر از این ویژگی ها دور نیست. فیلم قصه پسری ساده به نام رضا است که با موتور مسافرکشی می کند تا اینکه روزی خانم معلم جدید دبستان کلوده به روستا می آید و رضا در همان نگاه اول عاشقش می شود.
راه دشوار و صعب العبور مدرسه چاره یی برای خانم معلم نمی گذارد جز اینکه با موتور به مقصد برسد و رضا این وظیفه را به عهده می گیرد و هر روز با شوقی عاشقانه معلم را از خانه تا مدرسه می رساند و بر می گرداند. در این میان لیلا (خانم معلم) از حال و روز رضا متوجه علاقه وی به خود می شود اما واکنشی عادی نسبت به آن دارد و البته در این میان مادر رضا نیز متوجه تغییر رفتار او می شود بی اشتهایی، سکوت و خیره شدن به یک نقطه، نشانه ها یی از این عاشقی است که مادرش را نگران پسرش می کند اما رضا زمانی درهم می شکند که خانم معلم پس از یک روز غیبت با شیرینی به مدرسه می آید تا خبر ازدواجش را به مدیر و همکارانش بگوید و اینکه شوهرش با کار کردن او مخالف است و او دیگر به مدرسه نمی آید. بعد از این رضا هر روز بیش از گذشته در خود فرو می رود و در هم می شکند. این مجنون زدگی تا جایی پیش می رود که او خانه نشین می شود و برای درمان او به نذر و نیاز متوسل می شوند تا حدی که او را در امامزاده روستا بستری می کنند تا شاید شفا پیدا کند.
رضا شبی در خواب گویی امام زمان را می بیند که بر بالینش آمده و قرصی نان به او می دهد و وقتی رضا از خواب بیدار می شود همان دو قرص نان را روی سینه اش می بیند و از آن می خورد و به ناگهان از جنون عشق رهایی می یابد و احساس رستگاری می کند. در واقع او از عشق مجازی و زمینی به عشقی الهی و آسمانی می رسد و همچون ابراهیم در برابر بت پرستان از معشوقی ابدی و نامتناهی دم می زند.
یکی از عناصر معنایی همیشگی در فیلم های معناگرای سال های اخیر همین عروج از عشق زمینی به عشق الهی است. در پایان فیلم زمانی که لیلا برای زیارت به امامزاده می آید، طلاق خود از همسرش را بازگو می کند و با زبان احساس دست عشق به سوی رضا دراز می کند اما او دیگر دل به معشوقی بسته است که همین نزدیکی است و همواره مراقب و مواظب عاشق خویش است، زوال ناپذیر و بی نقص است و دل بستن به او موجب تعالی است. تم اصلی غالب فیلم های معناگرا در همین انگاره و گزاره ایمانی نهفته است یعنی معنا را در تفسیر دینی از جهان و مناسبات انسانی به تصویر کشیدن و عبور کردن از مظاهر و صورت های زندگی بشری ، اما سوال اساسی این است که چرا اولاً معنی و گوهر در صدف برخی مفاهیم و انگاره های خصوصاً دینی در نظر گرفته می شود که مستلزم تجربه های ناب ایمانی است و دوماً چرا این تجربیات معنا گرا در جغرافیای روستایی و غیر شهری اتفاق می افتد؟ آیا گوهر معنا در صدف شهر و جامعه مدرن صید نمی شود یا اساساً در چنین فضاهای مدرنی، معنا و معنویت تجربه پذیر نیست؟
در خدا نزدیک است همچون اکثر فیلم های معنا گرا تلاش می شود از نشانه ها و سمبل های نمادین و صوری برای تفهیم و بسط مفاهیم بلند انسانی و الهی استفاده شود مثلاً زمانی که لیلا مشغول تدریس آب به بچه ها است، رضا احساس تشنگی می کند تا عطش عشق او به خانم معلم بازنمایی شود و هنگامی که لیلا غیبت می کند، سر کلاس می رود و به شاگردانش مشق آب می دهد. فامیلی خانم معلم، بنی عامر یعنی فامیلی مجنون (قیس بنی عامری) است. رضا هنگام موتور سواری به پشتش جعبه یی می بندد تا بدن نامحرم به او نخورد و در پایان زمانی که خانم معلم از او درخواست می کند تا او را به مدرسه برساند، دوربین آن جعبه را نشان می دهد که گوشه یی افتاده و این نشانه یی از محرمیت و وصل آنها است. همچنین رضا پول و سنجاق سری را که از لیلا به یادگار داشت و نشانه یار بود در پایان به دیگران می بخشد و هدیه می کند تا با درک معشوق واقعی از قید و بند عشق زمینی رهایی یابد. اما با همه این تفاصیل آنچه خدا نزدیک است را قابل تحمل می کند، بازی خوب بابک حمیدیان است که گویا به قهرمان فیلم های معناگرا بدل شده است.
سید رضا صائمی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید