پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

امام جعفر صادق (ع)


امام جعفر صادق (ع)
● مذاهب غیر اسلامی
▪ مقدمه
ارائه تصویر وترسیم خطوطی که بنی عباس براساس آن حرکت می کردند کاری بالنسبه سخت و دشوار است و خود دفتری جداگانه رامی طلبد ولی آنچه را که با رعایت اختصار ودر عباراتی بس کوتاه باید عرضه کرد این است که پس از تصاحب حکومت اسلامی توسط زمامداران نالایق اسلامی آنها کاری به کاردین ومذهب نداشتند .
آنچه را که مورد ارائه و عمل قرار می دادند تنها در حد یک پرده تصویرو نمایشی بود که آن هم درعصر زمامداری بنی امیه از میان برداشته شد.
معاویه پس از غصب حکومت ازراه زور وزر و فریب رسماٌ دربالای منبر ،دربرابردیدگان نگران مردم کوفه گفته بود که من برای نماز وروزه شما نجگیده ام و...هدفم تصاحب حکومت بود که بدان دست یافتم. دیگر زمامداران پس از او حتی خود را مجبور نمی دیدند که ظواهر دین را ،لااقل درحضور مردم رعایت کنند،وعلناٌ شرابخواری و قماربازی و آلودگی به راه انداختند وداستان آنها بس طولانی و در تاریخ خودی وبیگانه مضبوط است.
● وضع ادیان
شهرهای اسلامی براین اساس میدان تاخت وتاز ادیانی بود که اربابان آنها درزمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)ودرعصر خلفای راشدین و در عصر خلفای راشدین تسلیم خط اسلام شده و ولایت اسلام را پذیرفته بودند.طبق قواعد حاکم حق تبلیغ ونشر نظرات خود را در میان عامه مردم نداشتند وناگزیر فقط درمیان پیروان خود عرض وجود داشتند .
اینک دراثر بی توجهی حکام به مسائل شریعت آنها دست ازآستین برآورده وحتی تحت رهبری مراکز دینی خود درغرب وشرق، به نشر مباحث خود ودفاع از اعتقادات خود و حتی درارتباط با مسلمانان آمد وشد بادربار،وهدیه شراب وفحشاء خود به سلاطین آزادانه به تلاش پرداختند.درشعری که منسوب به یزید است ازسرمستی گفته بود اگر شراب درآئین اسلام حرام است من براساس آئین مسیحیت آن را می نوشم.
در داستان ولید ودیگر زمامداران پس از مروان آمده است که حتی در گوشه ای ازقصر خود شرابخانه داشتند وبا زنان وکنیزان رومی آنها را حشر ونشر بود و...
آری،عصر امام صادق(علیه السلام)عصری است که درقلمرو اسلام فرق متعددی سر برآوردند ومتولیان ادیان دیگر آزادانه اعلام موجودیت کرده وحتی بامسلمین اصطکاک پیدا کردند.علیه اسلام ومنطق آن بحث ها برپا داشتند ومخمصه هائی رااز این بایت ایجاد کردند. دستگاه زمامدار هم ازاین جریان ناراضی نبود ،زیرا توانسته بود وسیله سرگرمی واشتغال خاطری برای طرفین فراهم کند وخود بدون تشویش و نگرانی به تقویت پایه های حکومت وقدرت وعیش وخوشگذرانی بپردازد. حتی پاره ای ازاسناد نشان می دهد که آنها خود به این خط وجریان دامن می زدند.
● بروز افسانه ها واساطیر
بر اثر این مسامحه و سهل انگاری چه افسانه ها و موهوماتی که از نو زنده شده،و چه جهل ها و خرافاتی که از نو سر برآوردند.تلاش هائی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله)وائمه هدی ،وحتی خلفای اولیه برای زدودن پاره ای از آن امور بکار برده بودند در معرض پایمال شدن وغصب و غارت بود.
دراثر بی مایگی زمامداران ،عدم پای بندی آنها به اسلام ،عدم تعهد آنها نسبت به مسلمین ،عدم سرمایه گذاری وتلاش درجهت حفظ مبانی دینی وتعالیم الهی ،بهم ریختگی وآشفتگی فوق العاده ای ازاین بابت درجامعه اسلامی پدید آمد.
در دنیای اسلام آمیزه ای ازافسانه وخرافات وموهومات حضور داشت که محصول مذاهب ومسخ شده تعالیم برخی از ادیان آسمانی ،و در مواردی هم شبه مذاهب وادیان بود و مردم بیش یا کم طبق سلیقه های خود به آنها خو گرفتند .
مسیحیت بیک گونه تلاش داشت ویهود به گونه ای دیگر،ادیان محو شده ای چون زردشتی نیز به نوعی فرصت ابراز وجود یافته بود وجلوه هائی از خطوط آنها درنزد مسلمین دیده می شد. مذاهب مزدک ومانی نیز مجالی برای نشر عقاید خود پیدا کردند وحامیان آنها توانستند در ترویج آنها بکوشند.این امر تااواخر دوران بنی امیه بعلت درگیری بابنی عباس درامر حکومت صورتی رسمی تر وعلنی تر پیدا کرد وامام صادق(علیه السلام)باآن درگیر بود.
● علنی شدن الحاد
همچنین براثر بی توجهی زمامداران به اسلام وعدم پای بندی آنها به مقدسات ونیز فراز مسوؤلیت خود در امر پاسداری دراسلام،الحاد وزندقه در کشور اسلامی رخ عیان کرد وترویج شد.سران کفر وزندقه آزادانه به نشر اباطیل وبیهوده گوی ها پرداخته وشرارتهای زیادی ازخود بروز می دادند آری،زنادقه و ملحدان که منکر خدا واساس ادیان بودند با آزادی کامل به بیان آراء و نظرات خو می پرداختند وحتی درمسجد النبی (صلی الله علیه وآله)،و درمسجد الحرام به دور هم می نشستند وحرفهای خود را مطرح می کردند.
درعصر امام صادق(علیه السلام)بحث ازمادیت بسیار بود وسردمداران این خط فکری افراد ملحدان بودند مثل ابن ابی العوجاء ،ابن اعمی ،و...ویا فردی چون ابن مقفع متهم به مجوسی وزردشتی ومتهم به انحراف بود.
اینان درمسلمین آن عصر القاء شبه می کردند ومردم مستضعف را هم توان بحث واظهار نظر با آنان نبود .دستگاه زمامدار هم که کاری به کار آنها نداشت .درنتیجه آنها بودند واین همه میدان داری وعرض وجود درجامعه.
ازسوی دیگر مبلغان دینی وواعظان وابسته به دربار ،و وعاظ السلاطین بودند که آنها راهم نه سواد و دانشی برای بحث و اظهار نظربود،ونه تو جه التفاتی به اینگونه مباحث .و امام تنها مرجعی بود که شایستگی همه جانبه ای برای دفاع ازمقدسات داشت ،ولی محدود وآزادی او تحت شرایطی بود.
● کتب الحادی
آری،صنعت چاپ نبود ولی دست نوشته ها فراوان بودند وازسوی ملحدان وزنادقه دست به دست می گشتند.آنها سعی داشتند نظرات خود راترویج کنند و دشمنان کینه توز اسلام در این امر آنان را یاری می کردند.
اصل این بود اسلام نباشد.اما اینکه فرجام کار چه می شود.آنها را عنایتی به این نکته نبود .کتب ونوشته ها دراین باب بسیار بود وهرفرقه ای سعی داشت مردم را به سوی اعتقادات وآئین خود دعوت کند. به علت خالی بودن میدان ازیکسو،وجهل وبی خبری عامه مسلمین از سوی دیگراربابان این عقاید الحادی از فرصت استفاده کرده وحتی در مواردی با استفاده ازسفسطه بازی ها وساختن ها سعی داشتند مردم را به سوی خود متوجه کنند.
رسوائی کارشان بحدی رسید که امام درباره شان فرمود اینان حتی درخور نام انسانیت نیستند. آری ممکن است فردی رأی ونظر خلاف حقی داشته باشد ولی اگر بتواند برای آن منطقی ارائه کند،آن سخن درخور شنیدن است .ولی اینان سعی داشتند از راه حقه وفریب وبا استفاده ازجهل وبی خبری مردم به پیش روند واین یک کار خلاف انسانی بود.اینان درهمه اعصار بودند ولی بظاهر ازنفوذ اسلام وا زسلطه هراس داشتند وکمتر ابراز وجود می کردند ولی درچند سال آخر سقوط بنی امیه وبه قدرت رسیدن بنی عباس ،میدان برای آنها باز شد وآزادانه بحث می کردند. ودرچنین وضع وصورت بود که نیاز جامعه به وجود کسی چون امام صادق(علیه السلام)آشکارتر می شد.
● مواضع بنی عباس
بنی عباس درآغاز کار راجع به این خط وبرنامه به یک گونه عمل میکردند و پس از استقراردر زمامداری به گونه ای دیگر.
درابتدای کار و سقوط دادن، بنی عباس به دین مردم کاری نداشتند،بلکه فقط سعی براین بود از طریق برانگیختن عواطف نسبت به اهل بیت(علیهم السلام)وفریاد مظلومیت برآوردن و اعلام موضع در قبال رفع ظلم وستم بنی امیه راسرکوب وخود را محق جلوه دهند.کیست که نداند،بنی عباس به برکت نام اهل بیت (علیهم السلام)به موقعیت ومقام رسیدند؟اگر چه اینان نمک خوردند ونمکدان شکستند.
پس از استقرار درمقر زمامداری موضع شان عوض شد وسعی داشتند شبهات والقاآت را در بین رواج دهند.وغرض شان این بود اگر زنادقه و ملحدان در بحث وجدال موقعیتی بدست آورند آنها همین را درنزد خاندان پیامبران(صلی الله علیه وآله)علم کنند وآنان را به رخ بکشند که شماها قادر به اثبات حقانیت دین نیستید واگر اهل بیت(علیهم السلام)در بحث موفق شدند اقل مسأله این است که آنها سرشان با ملحدان وزنادقه گرم باشد وکاری به کار زمامداران وسیاستمداران نباشد و در نتیجه اینان بی دردسر حکم برانند.و این بود معنی سیاست وزرنگی شان!!
آنها در اجرای این خط سیاسی حتی بازندیقان وملحدان به اسم آزادی بیان کنارمی آمدند ولی با امام صادق(علیه السلام)کنار نمی آمدند.دعوت کفرآمیز مانوی و مزدکی وخرمی وزردشتی برایشان سنگین نبود ولی سخن امام صادق(علیه السلام)برای آنان غیرقابل تحمل بود!!!
(به نقل از کتاب احیاگر تشیع)
● شرایط خاص فرهنگی وبرخوردفرق ومذاهب
درآن زمان فرقه هایی همچون خوارج ،معتزله،مرجئه،متصوفه،زنادقه،جبریه،مشبهه،تناسخیه و...پدیدآمده بودند که هرکدام عقاید خودرا ترویج می کردند،ازاین گذشته درزمینه هریک ازعلوم اسلامی نیزدرمیان دانشمندان آن علم،اختلاف نظر پدید می آمد.به طورمثال درعلم قرائت ،قرآن ،تفسیر،حدیث ،فقه وعلم کلام ،ریاضیات،نجوم ،فلسفه و...بحثها ومناقشات زیادی درمی گرفت وهرکس به نحوی نظرمی داد وازعقیده ای طرفداری می کرد ،وهرگونه متاع فکری داشت به بازارعلم ودانش عرضه می کرد،ازاین رو تشنگی علمی عجیبی به وجود آمده بود که لازم بود امام صادق(علیه السلام)به آن پاسخ گوید(واین نکته ردبحث مناظرات امام صادق(علیه السلام)بخوبی روشن خواهد شد)
دردروه حکومت امویان ازنیمه دوم سده نخست به بعد نحله های فکری پدید آمد که غالباٌ مرکز آن عراق بود، زیرابعضی شهرهای عراق وازجمله کوفه محل برخورد عقیده هاوفکر های مختلف فلسفی ودینی گردید،گویا نخستین بحثی که درگرفت ،این بود که آیا مردمان درکار خود مختارند یا مجبور؟وطرفداران این دو فکر «قدریه»و«جبریه» نام گرفتند.نشانه پیدایش این بحث را بین مسلمانان پس ازجنگ صفین می بینیم کسی ازحضرت علی (علیه السلام)پرسید :مابه اراده خود به جنگ رفتیم یا مجبوربدان بودیم ؟ازاین پس هرگروه درتأیید عقیده خود وسرزنش دست مخالف به حدیثهایی توسل جست .
● درعرصه فرهنگ وسنت
دوران حیات امام صادق(علیه السلام)عصرجدیدی برای دنیای اسلام بود. عصری که مردم پس ازگذراندن یک دوره سخت وجانکاه وجوی سراسرخفقان ودوروئی ودوگوئی توانستند . نفسی نسبتآث راحت بکشندوچشمی به جهان اطراف گشاده دارند. نیکوببیننددردوروبرشان چه می گذردوازحق باطل چه نشان وخبری است.
دوگروه قدرتمند باطل برسرهم می کوبند وباهم درگیری دارند وامام ازاین فرصت وموقعیت استفاده کرد.
وبرای نجات اسلام وارشادمسلمین ازجای برمی خیزد وبه قوی ترین تلاش فرهنگی درطول تاریخ اسلام ،البته پس ازعصر پیامبردست می زند ودوران طلائی اسلام راآغازمی کند. دشمن سرگرم درگیری وبندوبست سیاسی خویش است ونمی داند. که درجامعه چه می گذردوامام به چه اقدام مهم وازنظرآنهاخطرناک پرداخته است. اگردشمن ازعمق فعالیت فرهنگی امام سردرمی آورد. بی شک آنرابرای خویش فاجعه تلقی می کرد. زیراعمل امام درواقع ازرسمیت انداختن حکومت آنهاومحکوم کردن آنهابه سقوط معنوی بود.
● دفاع از مقدسات و توجه دادن به اسلام
▪ تلاش امام
کوشش امام متوجه آن بودکه ازمقدسات دفاع کند و سنت اسلام راکه درحال فنا وفراموشی بودازنواحیاءنماید واهل بیت رابعنوان مبین قرآن ومعرف اسلام معرفی کندو این اقدام رابرای خود رسالتی درآن عصرمی دانست.
البته فرصت مناسبی لازم و بود که این خواسته ها به تحقق برسند و چنین فرصت در صورتی بدست می آمد که امام درخط فرهنگی اقدام نمایدوفعلاً بجای قیام مسلحانه به قیام دیگری بپردازدکه حاصل آن مبارزه مسلحانه درطول تاریخ وگشودن دفتری قطوروعریض علیه شرایط سیاسی غاصب وجوظلم وستم وانحراف باشد.
این حاکی ازدنیای آشفتهسیاسی آن روزوبی خبری خلفابودکه امام صادق(علیه السلام) توانست درچنان عصروزمانی به تربیت هزاران شاگردی بپردازد. که هرکدام دربرابرهریک ازجریانات سیاسی روزخط روشنی داشته ودستگاه سیاسی رابادیدتنفربنگرند.
آری امام صادق(علیه السلام) درچنان عرصه ای به تلاش فرهنگی پرداخت وهم ازحق اهل بیت دفاع کرد. ودیدیم که حتی درمجلسی که سخنران آن والی مدینه بودوقتی ناسزائی راجع به امام علی (علیه السلام) شنیدتحمل نتوانست کردوبرخاست وباتمام وجودعلیه آن ایستاد.
● توجه دادن به اسلام
گفتیم کفروبیدینی درجامعه رایج بودوازسوی دیگربسیاری ازاعمال ورفتارخرافی به اسم دین درعرصه حیات بچشم می خوردند. چه بسیاربدعتهاکه به اسم اسلام رواج یافتند. وچه بسیارازحلال که حرام شده بودند وبرعکس .
دومتعه حلال راکه ازهمان دهه دوم هجری حرام اعلام کرده بودندکه تاعصر امام صادق(علیه السلام)ادامه داشت. درمسأله وضو،طواف حج،نمازودستهای بسته ،طلاقو...تغییراتی پدیدآمد. که خودحضرت رسول خد (صلی الله علیه وآله) اگرزنده بودچنان جرأتی رانداشت . زیراپیامبرخودرامأمورازجانب خدامی دانست وحرف خدارامی زد. ولی اینک باکمال جرأت گفته بود: وَأَنااُحَرِّمُهُما. من آن دو را حرام می کنم . وصدای کسی هم دربرابراین جسارت برنیامد.
درزمینه مشیت واراده جبروتفویض ،بی ارادگی یامسلوب الاختیاربودن انسان مسائلی مطرح بودکه خلاف خط واندیشه اسلام بود. وامام صادق(علیه السلام) برای مبارزه باآنها وهم مبارزه بابدعتهابه تلاش وکوشش جدیدی پرداخت.
وامروزکه بیش ازدوازده قرن ازآن تاریخ می گذردباید اذعان کنیم وحق دهیم. که امام دراین اهداف موفق بوده وتوانست اسلام راآنچنان که درعصرپیامبر (صلی الله علیه وآله) وحضرت علی (علیه السلام) بودمعرفی کند ویالااقل حجت خدارابرمردم تمام نماید(به نقل از کتاب احیاگر تشیع)
● سازماندهی مذهبی
مقدمه درطول مدت زمامداری یکهزارماهه بنی امیه وآل مروان آشفتگی وبلبشوئی فوق العاده ای دردنیای اسلام پدیدآمد. وزمام بسیاری ازهم گسست ونظام حیات جامعه ازنظرخطوط فکری اسلام ازهم پاشیده شد.
زمامداران دین رابروفاق ذوق وسلیقه خودتوجیه کردند. وبدعتهائی رادرجامعه رواج دادندکه روح اسلام ازآن متنفربود. آنهاهم چنان وحدت هاراازمیان برداشتندوتفرقه رابجای آن قراردادند.
دست مردم ازدامن اولیای مذهب کوتاه شد و واعظان درباری زمام امردین رادردست گرفتند. ومسائل رابه گونه ای که خودمی خواستند توجیه می نمودند. جوارعالی که خصم درجامعه پدیدآورده بود سبب آن شد که مردم ازهم پراکنده می شدند وحتی اعضای خانواده بهم اعتماد واطمینان نداشتند ورازدل خودراباهم درمیان نمی نهادند.
● تفرقه ها
تفرقه وپراکندگی که دشمن دربین مردم پدیدآورددرطول دهه ها وسالها چنان ریشه داروعمیق شد. که سراسرحیات مردم رادربرگرفت وزندگی فکری واعتقادی مردم رادرمعرض خطرقرارداده مادامنه آنرا لااقل در دو جنبه به صورت عیان وآشکارمی بینیم .
۱) درزمینه اعتقادی:
به علت غلبه هوی ازسوی برخی ازگروهها،اعمال سلیقه هادردین ازسوی گروههای دیگرطرفداری حق ازسوی جمعی خاص تفرقه هائی درعرصه اعتقادی پدیدآوردکه شماجلوه آنرادرمذاهب وخطوط فکری موجوددرجامعه می بینید ومابه بخشی ازآنها درفصول پیشین اشاره کردیم. پس ازبنی امیه منصورخودپایه گذاربدعتهای جدیددردنیای اسلام وپدیدآورنده خطوطی است که بعدها منجربه پایه گذاری مکتب فقهی مثل حنبلی ومالکی وشافعی وحنفی شده. واوابوحنیفه ومالک راپروبال دادتااطراف امام صادق(علیه السلام) راخالی کند.
۲) درزمینه اجتماعی:
شیوه کاردرحکومت همان بودکه بسیاری اززمامداران خائن دردنیای امروزبعنوان شعارخودموردرعایت وعمل قرارمی دهند: شعارتفرقه بیندازوحکومت کن.
دامنه تفرقه که ازافکارشروع شده بوددربرگرفت حیات اجتماعی راتاحدی که مردم دسته دسته وفرقه فرقه شدند. علمای شان هم ازیکدیگردوروازهم جداگشتند. برخی به خاطرتقیه کوشیدند به دیگران نزدیک نشوند گروهی ازترس وارعاب دستگاه سیاسی روزراه انزواواعتزال گرفتندو.. وضع بگونه ای درآمدکه شیعه ای درخیابان اگربه شیعه ای دیگربرخوردمیکردبااوسلام نمیکردواحوال اورانمی پرسید. وحتی انقلابیون که ازنظرفکروخط درجهت مقابل دستگاه بودند .
باهم وحدت ویکپارچگی نداشتند. وبرخی تندبودندوبرخی کند،برخی براساس فلان مذاق وسلیقه عمل می کردند. وبرخی براساس سلیقه ومذاقی دیگر. وحتی یکدیگرراقبول ونسبت به دشمن همدستی وهمرأیی نداشتند .
متأسفانه این آشفتگی دربین شیعیان نیزوجودداشت . بسیاری ازشیعیان جرأت نمی کردند. که خودراشیعه بخوانند . برخی شیعه بودندولی دربرابرشیعه دیگراعتقادخودرامکتوم می داشتند .
عده ای بی تفاوت ودرخط وفکرودنیای ویژه خودبودند.
● کارامام
کاری که امام درچنان بحرانی انجام دادبسیاربدیع واندیشیده بود. وبااستفاده اززمینه مناسبی که پدرگرامیش امام باقر(علیه السلام)فراهم آورده . وهسته اولیه علم وفقاهت وتدریس پایه گذارده بود. شروع به فعالیت فرهنگی کرد،فعالیت هائی راانجام دادکه اهم آنهاعبارتنداز:
۱) سازماندهی فکری مکتب:
درآن دنیای آشفته ودرهم اومجلس درس تشکیل دادودرآن به شاگردان فهماند که ماچه می گوئیم. رأی ونظرمادردین ومذهب چیست؟ ازآیات قرآن چه برداشتی داریم ،دعوی ماچیست وچگونه است و...
اودرطول مدت حیات پربارش بزرگترین مکتب اصیل فقهی رابنانهاد. وخطوط آنرادرهمه عرصه های مربوط به حیات بشرروشن کرد. وابهاماتی راکه دراعتقاداوروش دینی مردم بچشم می خوردازمیان برداشت. تکیه اصلی اوبیان اندیشه اسلام وعرضه افکارخطوط آن بود. بخش مهمی ازاحادیث وعلوم قرانی رابراساس شیوه علمی عرضه کرد. وحدفاصل فرقه های گوناگون رابرشمردونشان دادکه کدام فرقه تاکجادرست واستوارسخن می گویدودرکجاراه وطریقه باطل رامی پیماید.
۲) معرفی خط تشییع
مذهب شیعه رامذهب جعفری می خوانندچرا؟ زیرا وابسته به امام صادق(علیه السلام) وحاصل تلاش هاوبرنامه های اوبود. یعنی آنچه راکه امامان پیشین موردرعایت وعمل قرارداده بودنداوآنهارابه ثمررساند.
مذهب جعفری مکتب امام علی (علیه السلام) نبودومکتب امام علی (علیه السلام) همان اسلام راستین است . وجزحضرت علی (علیه السلام) کیست که اسلام رابهتروکامل ترازعلی می شناسد. اوبهمراه وهمگام حضرت پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) ووصی ووارث وبرادراوبود. زندگیش سراسردرخانه وحی ودرکناررسول الله (صلی الله علیه وآله) گذشته بود.
اومکتب شیعه راکه همان اسلام راستین است معرفی کرد. خطوط فکری آن راعرضه وشاگردان تشویق به تدوین کرد. برپایه تشویق اواصول اربعماءتنظیم شدوبراساس آن تشیع شکل وصورت وسازمان خودرانشان داد. اونشان دادتشیع هم مذهب است وهم حکومت وبین این دوجدائی نیست .
روش شیعه روش اهل بیت(علیهم السلام) است. مذهبی است که اهل بیت (علیهم السلام) به علت وابستگی شدیدبه پیامبرکوشیدندعین خط وبرنامه اورابمرحله اجراگذاردند.
تشییع درعصراوشکل گرفت وسنت وشیوه پیامبر(صلی الله علیه وآله) وحضرت علی (علیه السلام) وطرزبرخوردآنهابه مسائل واندیشه های الهی شان بصورتی سازمان یافته ومنسجم آشکارشدوبه صورت یک مکتب درآمده وکتبی که فقه شیعه برآن استواراست . پایه های تألیفات وتدوین آنهادرعصراوگذارده شده.
۳) تشکل ووحدت افراد
خدمت دیگراوتربیت شاگردانی بودکه هرکدام دررشته ای ازعلوم صاحب رأی ونظربودند. وامام آنهاراتربیت کردوخط داد. اوکوشیددرعرصه حیات اجتماعی لااقل درسطحی محدوددرمرزشاگردان خودکه برخی عده آنها رامتجاوزاز۱۲هزاردانسته انداخلاق راحکومت دهد.
دست پرورده های اوکه بعداً درگوشه وکنارکشوراسلامی به فعالیت وتالشی پرداخته بودند . موقعیت وشأن خود،واراده وروش حیات اسلامی رادریافته وبه نوبه خودآنرادرجامعه نشروترویج می کردند.
اوحتی درمواردی بصورت عملی مردم رابه وحدت واخلاق ویکپارچگی می خواند ودرگیری های آنان راباواسطگی هاازمیان می برد. گفتیم اومأمورانی رادرنقاط مختلف می گماشت که اگربین دوفرقه درگیری ودعوائی برسرپول ومال وجوددارد،باپرداخت به مدعی دعواودرگیری هارافیصله دهند.
۴) گشودن باب اجتهاد
اوتحرک خاصی دردنیای علم وفقه پدیدآوردوشاگردان خودراوادارکردکه درچهره علم کلام وبکارگیری شیوه تحقیق وبررسی واستنباط بودوازقیاس ورأی افرادرادوروبرحذرمی داشت. اوباپایه گذاری فقاهت وفهم وصورت درسی دادن به مسائل باب مباحثاتی عظیم وپردامنه رادرجامعه علمی آن روزگشود. وباروشی که به شاگردان تعلیم می دادازآیات ومفادقرآنی احکام وقوانین اسلام رابیرون کشیده وبصورت علم درمی آورد. آری،اوباب اجتهادرابازگذاشت وقانون آزاداندیشی رادرجامعه علمی ترویج کردوفرمود: اگرمجتهد دراستنباط واجتهادخودبه حق برسد. برای اودوپادانش است واگرراه استنباط اودرست باشد وآنچه که بدست آوردمنطبق باحق عندالله نباشد بازهم برای اواجراستنباط وجوددارد.
۵) توجه دادن به اهل بیت (علیهم السلام)
حق اهل بیت (علیهم السلام) درهمان روزهای اولیه وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) ازدست رفته بود. وبتدریج که ازروزگارحکومت زمامداران می گذشت درسایه القاآت ودشمنی هاحقوق شان بیش ازبیش فراموش شده وارزش واعتبارشان کم رنگ ترمی شد.
بعدها درعصربنی امیه وآل مروان سعی براین شدکه اهل بیت (علیهم السلام) رابه فراموشی بسپارند.
وهمین کارراانجام دادند. کارامام صادق(علیه السلام) احیای اهل بیت (علیهم السلام) وتوجه دادن عامه به سوی آن بود. درمردم این درک واندیشه پدیدآمدکه تجدید نظری دراین زمینه باشند واین محصول تلاش امام صادق(علیه السلام) بود. که دربین جامعه علمی وفقهی آنروزتوانست این برجستگی رابه اثبات رساند . وخودبعنوان فردشاخص اهل بیت (علیهم السلام) درعصرامامت درخشندگی هائی داشت.
و در نهایت
درسایه زحمات امام صادق(علیه السلام) افکاراسلامی وخط صریح وصحیح آن ازنومتجلی گردید. شاگردان سازمان یافته اوتوانستند . بعنوان مدافعان علمی آن مکتب باشدوحقانیت اسلام وتشیع رابه جامعه اسلامی آنروزبمرحله اثبات رساند.
درافکارشیعی آن اصطلاحاتی به عمل آمد وخط جبروتعویض ومقتضای امربین الامرین برای مردم روشن گردید. اواصول رامعین کردوقواعد وقوانین راازمتون اسلامی استخراج وبه جامعه عرضه کرد. مثل قاعده وفاء،قاعده ردحدودبه شهادت،قاعده مجازبودن شروط و...
مهم این بودکه امام بارها اعلام می فرمود: آنچه می گویم ازپدرمن،اوازپدرخویش و..حضرت علی بن ابیطالب(علیهم السلام)‌وحدیث علی حدیث حضرت رسول الله(صلی الله علیه وآله) وسخن اوقول الله تعالی است.
حَدیثی حَدیثُ اَبی وَحَدیثُ اَبی حَدیثُ جَدی
وَحَدیثُ جَدی حَدیثُ عَلی بن اَبیطالبِ
وَحَدیث عَلی حَدیثُ رَسُولَ اللّهِ وَحدَیثُ رَسُولُ اللّهِ قَولُ اللّه(به نقل از کتاب احیاگر تشیع)
● تجدید حیات اسلام
ازصدمات وارده براسلام بروز هردوره فترتی بود که بین وفات رسول الله(صلی الله علیه وآله)وحکومت وامام امیرالمؤمنین (علیه السلام)پدید آمد.پیامبردرطول مدت نبوت، بویژه درعصر تشکیل حکومت توانست تعالیم اسلام رالااقل برای یکبارهم که شده بمرحله اجرا وعمل درآورد. مثلاٌ ضوابط اجرای حج رابه مردم بیاموزد، اجرای حدود الهی رادرباره مجرمان پیاده کند، ورمز ورازآنچه که بعنوان تعالیم واحکام ازسوی خداوند آمده بیان دارد.
از نظر تربیت این مهم این است که بسیاری ازآموخته ها درسایه تکرار به صورت امری تثبیت شده و عادی درآیند و جان و وجود آدمی بدان انس گیردواین نیازدارد به زمانی نسبتاٌ دراز و فرصتی نسبتاٌ طولانی باقدرت اجرائی قوی درپشت سر.
● عوامل فترت
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله)ازدنیارفت وآنها که بجای او زمام امور را دردست گرفتند ، نه دانش وآگاهی لازم رادراین زمینه واجد بودند، ونه توان اجرائی ومدیریتی دراین زمینه برای شان بود که خواسته های اسلام رامحقق سازند.نتیجتاٌ فترتی و در جریان آن تغییر و تبدیل دراحکام صورت گرفت که پس از ۲۵ سال حضرت علی (علیه السلام)وارث آن شد.
آن روز که او زمام امور رابدست گرفت جنگهائی ناخواسته براو تحمیل شد که تقریباٌ بیشتر دوران کوتاه زمامداریش به سر وسامان آن وخاموش کردن شعله آن گذشت واو آنچنان که خود توقع داشت نتوانست به معرفی اسلام راستین وپیاده کردن احکام بپردازد و ددمنشی به ترور او درمسجد اقدام کرد. پس ازاو مدت ۶ماه ازحکومت امام حسن(علیه السلام)صرف ادامه راه او شد ولی دست دشمن اسلام قوی تر بود وتوان کار وتلاش راازاو گرفت .او نیزچون پدر خانه نشین شد وزمام امور به دست معاویه و بنی امیه افتاد که دلی پراز کینه ازاسلام داشتند والحق انتقام خود را ازاسلام ستاندند وازقربانی آن انتقام وکینه جوئی امام حسین بن علی(علیهماالسلام)بود.
دوران فترت دوم با درجاتی به مراتب شدیدتر ازاول وحتی به صورت مسخ اسلام پدید آمد و مردم همچنان سرگشته وحیران، درتردید ودودلی که آیا اسلام رحمت آفرین همین است که این زمامداران خیره سرستمکار مدعی و معرف آنند!.● کارامام
او حدود ثلث یک قرن در مسؤولیت امامت بود ودر خط بیان ونشر حقایق دین وتشریح تنزیل ها،تفسیرها، وتأویل های قرآن وتبیین سنت.او همان کسی است که تجسم روح قرآنی درگفتاروکردارش زنده بود ومرکز ونماینده اخلاق اسلامی دارای روح قدسی وقدرت اجتهاد بود.
او از دریای قرآن گوهرهای بسیار و جدیدی استخراج کرده وازعجائب و شگفتیهای آن پرده برداری کرده بود. و این درّ وگوهرها را دراختیار خواستاران وعاشقان قرار داده بود.درتأویل قرآن وآیات آن سرآمد بود.شقایق راکفر، ضبغه الله رااسلام ،الحرث را درمواردی دین، سفیه رانادان، شارب الخمر را الکل دائمی، درآیه :وَمِمَّا رَزَقناهُم یُنفِقُونَ، کلمه رزقنا راعلم معنی می کرد.
او به احیای سنت حضرت رسول الله (صلی الله علیه وآله)پرداخت ودرچهره آن خط فکری اسلام را درعرصه عمل نشان داد و مبانی آن را براساس منطق وبرهان تبیین کرد وقواعد آن را بهره گیری مردم تعیین نمود.ابواب فقه رادرعرصه های گوناگون سیاسی،اقتصادی، اجتماعی ، وفرهنگی گشود وجنبه های آن راروشن کرد.
● اصلاح عقاید
درعصر او عقاید گوناگون ومتضاد ومتعارض، ومخالف بااسلام راستین وجود داشتند که پیروان آنها باهم درگیری داشتند حتی درعصر او کسانی پیدا شدند که برای خداوند صورت قائل شدند ویابدعتهائی را در دین رواداشتند شورای تعیین حکومت راازقبل تشکیل داده وبه اسم اسلام قالب زده و رسمیت آن را در ذهن مردم ریختند.
امام به اصلاح عقاید پرداخت ودرزمینه توحید ،جبر، قدروقضا، مسائل گوناگون تلاش هائی ارزنده داشت .وبرای تعدیل خطوط فکری وجهت دهی آنها وبقای جامعه اسلامی به کوششی هائی پرداخت.
او باآموزشهای خود وبحث ها ونقدها ریشه بسیاری ازافکار خرافی و مذاهب متنوعه ریاست وسلطنت ارباب قدرت رازد ونهضتی علمی آمیخته با درنی واعتقاد بوجود آورد که تدوام حیاتش تاامروز ملاحظه می شود.
او کوشید بدعتها راازمیان بردارد.خطوط غیراسلامی رامعرفی ، ونمایان کند، انحرافات راازاصل وریشه بمردم بشناساند ونشان دهد که بسیاری از آنچه را که مردم دردنیای عصراو اصیلمی شمارند اصالت ندارد.جریان سقیفه ، شورای شش نفری حکومت درمرگ خلیفه دوم ازآغاز ویران ومنحرف وخلاف خط واندیشه اسلامی بود.کودتای معاویه علیه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)خطی کاملاٌ ضد اسلامی واز روی عناد به اسلام بودو...
● توسعه افکار
ازخدمات مهم امام به جامعه علمی توسعه فکر واندیشه وآزاد ساختن آن ازقیود وبندهای اهواء وموهومات بود.اوخود بعنوان امام مردم بحث آزاد و عرضه اندیشه ها درمحافل علمی رابدون هیچگونه محدودیتی پایه گذاری کرد،تا حدی که یک مادی ملحد هم حق یافت که آراء وعقاید خود را به میدان بکشد وعرضه بدارد والبته دیگران نیز دربرابر این ابراز عقیده حق خود میدیدند که به تقابل آراء وبحث وبررسی بپردازند وخط فکری خود راارائه دهند ودراین تقابل حق از ناحق بایدشناخته می شد.
مسأله بحث آزاد وتعبدی نبودن قبول دین سبب شد که مردم به سوی مذهبی که امام صادق(علیه السلام)پیشوایآن بود روی آورند و توجهات به سوی محضر درس وبحث او معطوف گردد.
واین درآن روزگار اهمیت داشت بدان خاطر که نه امام دارای پست و مقامی بود که عده ای تطمیع شوند ونه پولی وشهریه ای درکار بود که موجب جلب نظر گردد.آری اواین حق رابه گردن فلاسفه ودانشمندان دارد که زمینه ساز شرح صدر درشنیدن آراء ونظرات مخالف درجامعه است وهرکس حق داشت دریک محفل علمی دیدگاه خود را به محک بزند.
● توسعه علوم
وهم امام صادق(علیه السلام)برگردان دنیای علم حق دارد ازآن بابت که به توسعه و گسترش علوم پرداخته وپرچم نهضت علمی رادرجای جهان آن روز برافراشت.او بزرگترین پایگاه علمی رادرعرصه خود بنا نهاد.مدینه راسرای هجرت عالمان برای همه علاقمندان ساخت.دانش های متعددی را که بسیاری ازآنهاتا آن تاریخ درجامعه بی سابقه ویاکم رنگ بودند معرفی وشخصاٌ آنها راتدریس کرد.
او همچنین شریعت پیامبر راگسترش داد.ناشر علوم اسلامی است.موسس بسیاری ازعلوم جدید است واضع اساس برخی از علوم وفهم علم شیمی است.او پیشوای علم ودین است.
روش های جدیدی رادرتحقیق وبررسی عرضه کرده وباهرسونگری توانسته است به کشفیاتی دست یابد.
کتاب الجغر او بگفته ابن قتیبه کتابی است که آنچه مورد احتیاج بشرتا روز قیامت است درآن آمده است وبگفته ابوالعلاءمعری این از شگفتی های کار اهل بیت(علیهم السلام)است که درجلد علم جغر آئینه جهان نمائی برای منجم تهیه دیده اند.
او مکتب کلامی مهمی رادردنیا پایه گذاری کرد که درسایه آن دیگران توانسته اند حرف های اعتقادی خود سروسامان دهند وخط روشنی رااز دیدگاههای خود بیابند ویا به دفاع ازآن برخیزند .پاسخ های او به سؤالات فقهی خود درکتبی جمع آوری شده که امروزه مرجع ومنبع استفاده محققان و فقهاست ودرکلام درچهار مسأله معروف عدل، عقل ، استطاعت ،وحکمت شیعه ازخط عدلیه قرارگرفت.
● حاصل نهضت امام
آری،حاصل نهضت اجباری دین، تجدید حیات قرآن وسنت وجلب توجه مردم به سوی اسلام وقرآن و درک حقایقی بود که تاآن تاریخ ازدید مردم پنهان بود.او از فرصت خاصیکه برایش حاصل شده بود توانست به بیان حقایق دین ورفع شهادت معاندین وملحدین بپردازد واسلام رابه صورت سره وخالص عرصه بدارد.
بد نیست متذکر شویم که شرایط زمان درعصراو بگونه ای فراهم شد که او توانست پس از گذشت یک قرن قبر امام علی(علیه السلام)را به مردم نشان دهد ونام و یاد حضرت علی(علیه السلام)راازنو بسازد.(به نقل از کتاب احیاگر تشیع)
● نهضت علمی
اختلافات سیاسی بین امویان وعباسیان وانشعاب اسلام به فرقه های مختلفه از یک طرف وظهور عقاید مادی ونفوذ فلسفه یونان دراسلام ازطرف دیگرچنین ایجاب می نمود که یک نهضت علمی که پایه های آن برحقایق مسلمه استوار باشد بوجود آید تاهم حقایق دینی را ازمیان خرافات واوهام بیرون کشد وهم دربرابر مجادلات زنادقه وفلاسفه مادی بانیروی منطق و قدرت استدلال مقاومت کرده و آراء سخیف وبی اساس آنهارا منکوب ومحکوم سازد.
بوجود آوردن چنین نهضت علمی در محیط آشفته وتاریک آن عصر کارهرکسی نبود فقط کسی سزاوار وشایسته این مقام خطیر بود که مأموریت الهی داشته و از جانب خداوند پشتیبانی شود تابتواند به نیروی الهام و طهارت نفس وتقوی وجود خودرا به مبدأ کبریائی ارتباط دهد وجواهر گرانبهای حقایق راازدریای بیکران علم الهی به چنگ آورده ودرمعرض استفاده گوهر شنسان حقیقت قرار دهد.
تنها وجود گرامی حضرت صادق(علیه السلام)شایسته احراز چنین مقام والا وخدائی بود که آن حضرت ازآغازامامت خود این روش ستوده راتعقیب کردوباکناره جوئی ازسیاست روز در بسط ونشر معارف اسلام وترویج وتبلیغ احکام و تعلیم وتربیت مسلمانان کمر همت برمیان بست.
زمان امام صادق(علیه السلام)درحقیقت دوره تحول علمی وادبی ونهضت همگانی برای فراگرفتن علوم ومعارف بشمار می رفت وعصرطلائی وباافتخاری بود که آن حضرت متکلمین ومحدثین وفقهاء ودانشمندان ومفسرین عالی مقامی را پرورش داده وچقدر ازمردم رابه جانب خود شناسی و خدا شناسی هدایت نموده است.
وچه بسیاری از رموز خلقت واسرار آفرینش دراثر نورافشانی آن خورشید هدایت برمردم مکشوف شده وچه دانشمندان عالی مقامی ازخرمن دانش آن بزرگوار خوشه چینی کرده اند.
احمد امین درکتاب ضحی الاسلام می نویسد:
زمان بنی امیه جنبش علمی واجتماعی ودینی درمیان مردم پیدا شده وروز بروز برآن افزوده می شد بطوریکه درآخر کاربیش ازاول امر ترقی کرده بود زیرا طریقه خوارج ومذهب معتزله بوجود آمده وبعضی از خلفاء بدان مذهب معتقد شدند ولیکن این نهضت که دراواخر دولت بنی امیه شروع شد منشأ آن همانا از حوزه علمی صادقین(حضرت امام باقر وامام جعفرصادق(علیهما السلام))بوده وتکان وجنبش جامعه دینی ازجانب آن دو وجود فیض بخش بعمل آمده و لسان حق گوی تاریخ وآثار وارده برای اثبات این مدعا بهتر گواه است
آری ،دراین عصرمشعشع بود که کلام وحکمت دربرابر فلسفه یونان عرض اندام نموده ودنیای اسلام فلاسفه وحکمای بزرگ ومتکلمین رادراین دوره تربیت نمود که جهانیان بوجود آنها افتخار دارند.
درست است که یونانیان مبتکر فلسفه بوده اند ولیکن کلام وحکمت وفلسفه اسلامی وعقاید وافکار متکلمین اسلام آن مطالب را تحت الشعاع خود قرار داده و تدریس عمومی درمسجد ومباحثه علمای دین درمسائل قضا وقدر وبحث و مجادله فضلاء ومتکلمین باعلمای ملل ونحل ومناظره آن حضرت باطبیعیون وزنادقه و دانشمندان ملل متنوعه موجب گردید که اکثر مردم به فکر تحصیل برآمده جویای علم وخواهان کمال ودانش گردیدند
همزمان بانهضت علمی و پیشرفت دانش وکشف حقایق بوسیله حضرت صادق(علیه السلام)درمدینه منصور خلیفه وقت هم که دربغداد مستقر بود برای تضعیف حوزه علمی مدینه بفکر ایجاد مکتب دیگری افتاد که هم بتواند دربرابر مکتب جعفری استقلال علمی داشته باشد وهم مردم راحتی الامکان سرگرم کرده واز حاضر شدن در محضر امام(علیه السلام)مانع شود واین نقشه منصور دراثر ترس و وحشتی بود که ازنفوذ علمی حضرت صادق(علیه السلام)دربین مسلمانان بوجود آمده بوده بدین جهت مدرسه ای درمحله کرخ بغداد بنا نمود که به منزل اختصاصی او (معروف بقصر الذهب)مجاور بود
منصور دراین مدرسه ازوجود ابو حنیفه درمسائل فقهی استفاده نمود و بدستور او کتب علمی وفلسفی هم ازیونان وهند به عراق آورده شد وترجمه گردید.
اماآنچه مسلم است مدرسه بغداد دربرابرمکتب جعفری که درمدینه بود نمی توانست برابری کند فلسفه که ازیونان به بغداد آمده بود مبانی آن بیشتری عاری ازحقیقت بوده واز بافته های فلاسفه یونان بود.
مسائل فقهی هم که بوسیله ابوحنیفه ومالک وامثال آنها تدریس می شد حالش معلوم بود وکسی که بتواند خرافات فلسفی یونانیان راازحقایق حکمت و همچنین تحریفات ومجعولات ابوحنیفه ومالک راازحقیقت فقه اسلامی تشخیص دهد درمدرسه بغداد وجود نداشت ومی توان گفت که این مدرسه بجای ارشاد مردم آنها را به گمراهی می کشید.
درصورتیکه مکتب مدینه درکف باکفایت حضرت صادق(علیه السلام)قرا رداشت وبوسیله وجود آن بزرگوار به منبع دانش الهی متصل بود وپنبه اوهام وتحریفات و خرافات فقهی وعلمی وفلسفی که ازاندیشه های نارسای مغز بشری مایه گرفته بود ودرآن مکتب حلاجی می گردید وحقایق حکمت ودانش ازبافته هاو ساخته های مغرضین تمیز داده می شد.
امام صادق(علیه السلام)مسائل فقهی وعلمی وکلامی راکه متفرق وپراکنده بود بصورت منظم وکلاسیک درآورد ودرهررشته ازعلوم وفنون شاگردان زیادی تربیت فرمود که موجب اشاعه وبسط معارف اسلامی درجهان شده وافتخار شاگردی خود را نسبت به آن بزرگوار درمجامع عمومی اظهار داشتند.
(به نقل از کتاب حضرت صادق(علیه السلام))
● درعرصه فرهنگ وسنت
دوران حیات امام صادق(علیه السلام)عصرجدیدی برای دنیای اسلام بود. عصری که مردم پس ازگذراندن یک دوره سخت وجانکاه وجوی سراسرخفقان ودوروئی ودوگوئی توانستند . نفسی نسبتآث راحت بکشندوچشمی به جهان اطراف گشاده دارند.
نیکوببیننددردوروبرشان چه می گذردوازحق باطل چه نشان وخبری است. دوگروه قدرتمند باطل برسرهم می کوبند وباهم درگیری دارند وامام ازاین فرصت وموقعیت استفاده کرد. وبرای نجات اسلام وارشادمسلمین ازجای برمی خیزد وبه قوی ترین تلاش فرهنگی درطول تاریخ اسلام ،البته پس ازعصر پیامبردست می زند ودوران طلائی اسلام راآغازمی کند.
دشمن سرگرم درگیری وبندوبست سیاسی خویش است ونمی داند که درجامعه چه می گذردوامام به چه اقدام مهم وازنظرآنهاخطرناک پرداخته است. اگردشمن ازعمق فعالیت فرهنگی امام سردرمی آورد. بی شک آنرابرای خویش فاجعه تلقی می کرد. زیراعمل امام درواقع ازرسمیت انداختن حکومت آنهاومحکوم کردن آنهابه سقوط معنوی بود.
● دیدامام راجع به کارفرهنگی
اوکارفرهنگی رایک زیربنائی میدانست ومعتقد بودپیش ازقیام وانقلابی باید به پی ریزی مبانی آن پرداخت . وانقلابی درفکرواندیشه پدیدآورد بسیاری ازانقلابات درعرصه بین الملل پانگرفتندبدان خاطرکه زیرسازی فکری نداشتند
بهمین خاطربودکه درآن دوره جنگ ودرگیری وتلاش هابرای تصاحب قدرت امام به تلاش فرهنگی پرداخت وباتوجه به شرایط جوبه تربیت مغزهاپرداخت. یارانی راتربیت کردکه به تعبیرامام حافظان دین وامناءبرحلال وحرام بودند. مثل زراره،ابوبصیر،محمدبن مسلم ،برید بن معاویه و....
وکارفرهنگی عصر وزمان خودراتشکیلات داد وگروههائی رابوجودآورد. که ازنظرماهرکدام مهره هائی برای به کارانداختن بخشی ازجامعه ای بودندکه درآن روزگاروجودوحضورداشت .
وهم اینان بودندکه به بینان گذاری فقه جعفری وتقویت پایه های تشیع پرداختند.
آری،این روش عاقلانه ای بودکه امام درقالب درس وبحث وعلم به بیدارکردن جامعه ای پرداخت که مدت یک قرن درخواب ورؤیافرورفته بودند. واگرتلاش امام باقر(علیه السلام) وامام صادق(علیه السلام) نبودمردم ازکجا می فهمیدند. که اسلام چیست؟ وچه می گوید؟ ائمه قبلی که چنین فرصتی رادراختیارنداشتند . دستگاه حاکم راهم که آگاهی ودلسوزی نسبت به این مسائل وخطوط فکری نبود. کافی بودقرنی دیگرهم بدین منوال بگذرد. درآن صورت قرآنی داشتیمک که مفسرآن بنی امیه بود. وسنتی داشتیم که مبین آن بنی عباس بودند.
● سفارش به دانش آموزی
درمیان آن سیل طوفان امام سربرآوردومردم بی تفاوت وبی رمق واحیاناً برخی ازتشنگان بی پناه رابه وادی علم وتحصیل دعوت کرد. وخودبه مدرسه داری وتدریس پرداخت . .وتوصیه داشت که شاگردان برای پیشرفت اهداف ومقاصد وتأثیردرجامعه باید راه اخلاص وقصد قربت رادرپیش گیرند
دعوتش این بود،اول تزکیه وآنگاه تعلیم. اودردنیای آن روزتنهافردی بودکه افرادرابه مطالعه ودقت درباره خودفرامی خواند. وازآنهامی خواست وضع خودرادرپیش روی خویش قرارداده وبه ارزیابی خودبپردازند. نقاط ضعف وقوت خویش رادرنظرآورند . وبه تقویت خصائص حمیده وزدودن خویهای ناپسند بپردازند.
اودوری ازاغراض مادی،پرهیزازهوشمندی هاوریابرای علم راتوصیه می کرد. وآنراسدراه رشدآدمی معرفی می نمود. توصیه اش این بودکه دردانش آموزی باید اخلاص ونیت مخلصانه وراستین مطرح باشد. پیشرفت درعرصه حقایق دینی،باتیرگی وآلودگی فکرواسارت هوس ها سازگارنیست. وغرض ورزی ها،وبه رخ کشیدن هادردانش آموزی نمی تواند کارسازباشد. وبرای رعایت این مقصدباید بانفس خودمبارزه کردوازتابعیت هوس خودرادوروبرکنارداشت.
● رعایت تقوی
اوسفارش به تقوی داشت وتقواراچون سپری برای حفظ شرافت وانسانیت انسان معرفی می کرد وازشاگردان می خواستکه درجنبه خودنگهداری این مراقبت راداشته باشند. که زبان وچشم وگوش ودیگراعضاءرامراقبت کنند. .که درمخمصه های زندگی موجبات گرفتاری آدمی رافراهم نسازند
اوبه زید الشحام پیام داد،به هریک ازشیعیان مطیع من که اورادیدی سلام برسان وازقول من به آنها بگوی:
شمارابه تقوی خدای عزوجل وروع دردین شماوتلاش وکوشش فکری برای رضای خداوصدق گفتار،وادای امانت وطول سجودوحفظ حق همسایگی و...سفارش می کنم. وتنهادرسایه رعایت چنین اموری است که آدمی خودرادرصف دوستداران محمد(صلی الله علیه وآله) وآل او(علیهم السلام) می تواند قراردهد.
درسفارش دیگری به شیعه ای دیگرمی فرمود: شمارابه تقوای خداوورع دردین وادای امانت سفارش می کنم . مردم راازغیرطریق زبان وحرف (یعنی ازطریق عمل) به سوی خودتان بخوانید. ومایه زینت وفخرماباشید نه مایه سرشکستگی ورسوائی ما. شمارابه طول رکوع وسجودسفارش می کنیم.
● توجه دادن به فرهنگ قرآن
زمامداران گذشته برای توجیه کاروبرنامه خودبه نوعی فرهنگ زدائی ازمردم پرداخته بودند. وکوشیدند خط قرآن رابگونه ای دیگرعرضه کنند. وردراین راه اندیشه های جدیدی رااختراع کرده وازطریق مبلغان درباری آنرابه خوردمردم داده اند. مثل اندیشه جبردرمسأله حکومت که توسط معاویه طراحی واجراشده بود. یااندیشه مرجئه که درهمان روزگارپدیدآمده وایمد ورجای خلاف اندیشه قرآنی راترویج ومردم رادرگناه جری می کردند.
هم چنین مردم راازبسیاری ازنظامات وضوابط حاکم برجهان دورداشته ودرنوعی جهل وبی خبری ازآن وامی داشتند. وامام درشأن رسالت خودمی دانست که مردم رابه فرهنگ قرآن وسنت بازگرداند ورموزآنرابه آنها بازگوید.
اوگاهی بصورت مستقیم وزمانی ازطریق شاگردان خودچون مفضل مردم رابه صفاتی چون بازگرداندن امانت بصاحبش ،رعایت حقوق انسانی ،مراقبت درعمل وعکس العمل هشیاری دررفتاروگفتار،پای بندی به سنن اسلامی،پرهیزگاری وورع برخوردخوش باانسانها داشتن اندیشه ای نیکووخیرخواهانه . صراحت دررأی ،صداقت درسخن و...امیدداشت . ومی کوشید مردم رابه طرز فکراسلام نیکو آشنا کرده وآنهارادراین خط وادارد.
● باب اجتهاد
اوباگشودن باب اجتهادبه روی صاحب نظران وفقیهان کوشید . تعالیم اسلامی رابرای همیشه زنده وپویانگه دارد وبابکارگیری عقل دربررسی اصول ومبانی وتطبیق تعالیم باشرایط ومقتضیات نهضتی برپاکردکه درسایه آن هیچگاه دین به بن بست نرسد وتکالیف دینی هیچگاه به تعطیلی نکشد. اجتهادی که امام مردم رابه آن توصیه می کرد. اجتهاددربرابرنص نبود. کاری که برخی ازخلفاانجام داده وحلالی راحرام میخواندند بلکه درباره اموری بودکه صراحت ونصی نداشتند . وبایدبرمبنای اصول وضوابط فقهی آن راکشف ونتیجه حکم راعرضه کرد. برخوردباطایفه مجوس براساس ضوابط برخوردبااهل کتاب مبتنی براجتهادحدیثی ازپیامبردراین زمینه بود.
اوهم چنان که حق قضیه بودنصوص راسنگ بنای فقه می شناخت ومی فرمود: دربرابر آن اجتهادمعنا ندارد. وهم دراجتهاد اصحاب خودراازاهل رأی که تکیه به قیاس داشتند. پرهیزمی دادومی فرمود: درچنان صورت حکم خدامسخ می شود. اودراجتهاد به این باوربودکه آنچه مجتهدبدست می آورد. ممکن است حقیقت مطلق نباشد. وتنهانظری راجح ومجتهددرحکم خودمثاب باشد. ومجتهد دیگری ممکن است . برمبنای اصول وضوابطی که دردست آن حکم رانفی کندومثاب هم باشد.
● سفارش ها
اودرعرصه فرهنگ قرآن وسنت درعرصه دانش آموزی ،تقواداری،کاروتلاش،روابط وبرخوردها ،رعایت آداب ورسوم و... بایکایک اصحاب ویاران وصایائی داشت وبهرکدام به تناسب خط فکری وشرایط ومقتضیات خاص خود. -به برخی درباره اخلاق وزناشوئی به گروهی درزمینه مراعاتها درعرصه فقه وروایت به عده ای درزمینه ریاودروغ به بعضی درموردرعایت اصول مجالست وهمنشینی به دیگران درمورد. تقوا، پارسائی، صداقت، امانت، پرهیزازحد، مراعات حال درماندگان و... که حاصل آن ارائه خط فکری اسلام و گسترش آن درجامعه بود. وشیعه کسی رامی دانست که دارای ورع دردین،صدق حدیث و ادای امانت وحسن خلق بامردم باشد. واگر فردی این چنین باشد،امام می فرمود: اینکارمرامسرورمیکند ،زیرا که دیگران آنرا ادب جعفری وحاصل تلاش تربیتی اومی دانند:
فَاِنَّ الرَّجُلَ مِنکُم اِذاوَرِعَ فی دِینِهِ وَصَدَقَ الحَدیثَ وَاَدَّی الاَمانَهُٔ وَحَسُنَ خُلقُهُ مَعَ النَّاسِ قِیلَ هذا جَعفَریُ وَیَسرُّنی ذلِکَ وَیُدخِلُ عَلَی مِنهُ السُّرورَ وَقِیلَ هذااَدَبُ جَعفَر وَاِذاکانَ عَیرَ ذلِکَ اَحَلُّ عَلَّی بَلاؤُهُ وَعارُهُ.(به نقل از کتاب احیاگر تشیع)
● درعرصه اجتماعی - اقتصادی
امام درتعقیب خط حضرت رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) خودرامأموربه هدایت افراد،اصلاح اخلاق ودادن خط زندگی به مردم وسازگارکردن آنه بایکدیگرمیداند. وبهمین جهت بخش مهمی ازحرکات اجتماعی وتلاشهای امام متوجه این خط واین جریان است. اوهمچنان درپی آن بودکه توده مردم وبویژه شیعیان راازمهالک وبدبختی ها دوردارد. ومراقب باشدازسوی دستگاه زمامدارعقل ودرایت مردم دزدیده نشود. ودرمسیر فلاکت وسقوط نیفتدوبرای اینکار امام برنامه ریزی وطراحی داشت. همانگونه که یحییبن زیدبن علی بن الحسین (علیهم السلام) گفته بود:
امام باقر(علیه السلام) وامام صادق(علیه السلام)مردم رابه زندگانی دعوت می کردند. ومقصدشان تشکیل یک جامعه انسانی بود. وغرض ازجامعه انسانی جامعه ای است که زنده وپویااست .
وافرادآن درخط هوی وهوس نیستند . کاروفعالیت آنهادرشیارقانون وآزادی شان اندیشیده ومشروط ومشروع است.
● تکیه براخلاق
خط فکری امام متوجه این مسأله بودکه اخلاق رادرجامعه سامان دهد. وتعالیم آنرادردرل وجان مردم مستقرسازد. آنچنان که اگرمردم دین نداشتند لااقل اخلاق راازدست ندهند(اگرچه اخلاق منهای دین ضمانت اجراندارد). اخلاق پسندیده دردیداودرده نکته خلاصه می شودکه ازهرنکته ای مشتقاتی دیگروشاخه هائی پدیدمی آید . وآن ده چیزعبارتند از:
راستگوئی وصداقت بامردم، صراحت درلهجه وزبان، امانت داری، پیوندباخویشان، مهمان نوازی، اطعام فقیر، پاداش دادن به نیکوکار، پناه دادن به بی پناهان ، توجه به همسایه ، وحیاءداری که ازهمه مهمتراست. اوریاء، غش درمعامله، خیانت به مردم، طمع وآز، اسارت هوس ، راعامل ذلت نفس میدانست که سعادت راازآدمی دروکرده وشقاوت راموجب می شود. ازریاودروغ جداً متنفربودومی خواست که بین گفتاروپنداروعمل فاصله ای نباشد . بویژه که عقیده آدمی همواره ازپنداراوسرچشمه می گیرد. اوبه شاگردان خودمی فرمود:
هرکس که به نفع دیگران خیانت کند، روزی به تونیزخیانت خواهد کرد.
وهرکس که بخاطرتوبه دیگران ستم کند، روزی به تونیزستم رواخواهد داشت. وهرکس که ازفردی نزدتوسخن چینی نماید ، روزگاری خواهد رسید که علیه تونیزسخن چینی خواهدکرد. طرزفکراواین بودکه اگرهنرمندوصنعتکاربخواهدکارش درجامعه رواج یابد. بایددرکارخوددانا،صادق،وتواناباشد وامانت و درستی رارعایت کند و به رموز جلب مشتری و دعوت مردم وایجاد تماس و رغبت در آنان آشنا باشد
● ایجاددوستی
درخط فکری امام ایجادانس ودوستی درنزدمردم بوده مردم رابه دوستی ومهربانی وعاطفه دعوت می کرد. ومی گفت:
درپرتوحیات قرآنی باید درجامعه محبت باشد. میکوشید اختلاف وتفرقه راازمیان بردارد. ومی فرمود:
هرکس بین اووبرادرش درباره چیزی اختلاف باشد . وبرادردینی خودرادعوت به داوری کند. واوازحضوردرآن جلسه خودداری ورزد . همانندکسی است که به حق کفران ورزیده وچنین افرادی خیال می کنندکه ایمان آورده اند.واقعاًایمان نیاورده اند. اوسعی داشت دربین مردم دوستی افکند ورشته دوستی ومحبت رافیمابین مردم محکم نموده .
وحتی آنرادرسطح برادری بکشاند . ومی دانست که درسایه این دوستی هاوبرادری هاست که می توان جامعه راسروسامان دادودربرابرکفرونفاق،دوروئی ودوگوئی ایستاد. سفارش اواین بودکه باهم دوست وبرادرباشید وبه دیداریکدیگربروید واحادیث وسخنان ماونیزداستان زندگی مارابرای یکدیگرنقل کنید.
وازآن رهنمودبگیرید به احادیث ماچنگ زنیدمن نجات شماراتضمین می کنم. اومی فرمود:
اگردوستی دارید که جدیداًبه قدرت رسیده وپس ازرسیدن به قدرت بازهم درحدیک دهم دوستی گذشته رادرباره شمامعمول می دارد. اودرخوردوستی است وازاین طریق سعی داشت فاصله هارابه حداقل برساند.
● وحدت اجتماعی
کارامام وبرنامه ریزهای اوبرای این بودکه درجامعه وحدتی ایجادکند. وافرادجامعه رامتحدویکپارچه سازد. واین همان خطی بودکه حضرت رسول الله (صلی الله علیه وآله) آنراتعقیب کرده ودرحجه‌الوداع درمسجدخیف برای آخرین سفارش وتوصیه برآن پای فشرد: المُسلمُونَ کَیَدٍ واحِدَهًٔ تَتکافی دِ,اءُ هُم وَتَسعی بِذِمَّتِهِم اِدناهُم وَهُم یَدُ عَلی مَن سِواهُم. خط فکری اواین بودکه مصاحبت ورفاقت دوتن درطول مدت ۲۰روزقرابت وخویشاوندی پدیدمی آورد.
برای حفظ وحدت ویکپارچگی می کوشید ازطریق وحدت دراندیشه وفکربه پیش رودوهم به افرادتوصیه کندکه: بی حساب سخن نگویند، باافرادسفیه کشمکش نداشته باشند، باافرادحلیم خصومت ولجبازی نکنند، درغیاب برادردینی ازاوغیبت نکنند، ویاداورانیک وگرامی دارند.
هم چنین سفارش اواین بودکه درروابط وارتباطات خط ادب واحترام رارعایت کنند. کینه وحسدراازخوددوردارند. بنای حیات،بویژه حیات خانوادگی رابررحمت وشفقت قراردهند.
● واسطگی ها
امام ازتفرقه درجامعه متنفربودوآنراوسیله ای برای به هدررفتن نیروهاوتضعیف قدرت جامعه می دانست . بهمین جهت سعی براین بودکه دربین دوتن اگراختلافی است آنراازمیان برداردودشمنی آنهارابه دوستی مبدل کند. درداستان زندگی اوآمده است که اوگاهی پولی رادراختیارافرادی امین قرارمی دادکه به بازارروند . ویادراجتماع آمدوشد داشته باشند.
واگردیدندبین دوفرددرزمینه مالی اختلافی وجودداردوکارشان به دعواکشیده است . آن پول رادراختیارش بگذارندودعوای شان راآشتی دهند. درمواردی دیگران راوامی داشت که ازطریق شفاعت وواسطگی اختلافات راازمیان بردارند. ویادیده شدفردی برایتعویق بدهی خودازامام واسطگی خواست . امام برای طلبکارنوشت: سّرِّ اَخاکَ یُسِرُّکَ اللّهَ برادردینی ات راخوشحال کن که خدای تراخرسندخواهد ساخت. آن شخص آن دین رابه اوبخشید.
● طرزفکردراقتصاد
اومال رامهم ووسیله ای برای تداوم زندگی حفظ آبرو،تأمین سعادت اخروی می دانست . وبه همین خاطرکاروتلاش راامری مقدس خداپسندانه وبرای انسانها وظیفه ذکرمی کرد. آنهم وظیفه ای که معادل جهاداست. درعین حال سعی براین بودکه مردم راواداردتادرباره پول وثروت بچشم ابزاربنگرند . به دیدهدف که درصورت دوم این خودسببی برای درگیری ها،جنگ وستیزها وحتی ظلم وجورهاخواهد شد. اوهم چنان می فرمود:
که برای کسب درآمد وثروت زیادحرص نزنند .
خدای روزی من خردان رابیشترکرده تاخردمندان دریابند که دنیاوثروت آن درسایه نیزنگ بازی بدست نمی آید. چه بسا بسیارجویندگان دنیاکه به آن نرسیدند وچه بساافرادبی تفاوت که به آن دست یافتند درحالیکه حتی توقع آنراهم نداشتند. اومی فرمود:
تهیدستی عیب نیست ،بلکه تظاهر،ریا،فریبکاری وتبلیغات غلط درباره خودعیب است. اصل این است آدمی تن به کاردهد ویاآماده کارباشد. واگردرچنین صورت به درآمدی دست نیافت خجالت ندارد. زیرا،تلاش خودراانجام داده است . اودرباره مصرف این نظرراداشت که بایدمراقب آن بود. زیراوقتی نعمت ازدست کسی خارج شد کمتراتفاق می افتدکه دوباره به اوبرگردد. قَلَّ مااَدبَرَشَیءِ فَاَقبَلَ واگرآدمی دررتبه ومقامی باشد که به خدانزدیک گردد.
مال وثروت درنزداوبی ارزش می شود. آنچنان که هرچه بخواهدازخدای می گیرد. اومی فرمود:
اگرمی خواهیدبه مقامی برسید که هرچه ازخداخواستیدبه شماعطاکند. بایدازجمله مردم نومید شوید. وجزبه خداامید نبندید وباید مراقب بودکه ازراه حرام به کسب مال نپرداخت وچیزی راازروی ظلم وستم نخورد. که هرکس ازمال برادرمسلمانش ازروی ستم بخوردوحق اورابه اوبرنگرداند . روزقیامت طوقی ازآتش برگردن اوافکنده خواهدشد.
● فاصله طبقاتی
خط فکری امام بودکه بایدفاصله طبقاتی رادرجامعه اسلامی به حداقل برساند ودراین اغنیا باید مقادیری ازثروت ومال راازخودبکاهند. وآنرابه نفع طبقه فقیر عطانمایند. جامعه اسلامی نباید چنان باشد که عده ای درمنتهای قدرت وثروت باشند. وعده ای خاک نشین ونباید گروهی همه گاه کوخ نشین باشند. وگروهی دیگرکاخ نشین. اواختلاف طبقاتی رانمی پذیرفت وحاضرنبودکه حتی اختلاف جنس ونژادراپذیراگرددویابین عرب وعجم امتیازی قائل باشد. اصل رادرزندگی وبرابری وحتی مواسات می دانست .
وهمانگونه که قرآن فرموده بوددراموال اغنیاءحقی برای سائل ومحروم قائل بود. وَفی اَموالهِمِ حَقُ مَعلُومُ لِلسَّائِلِ وَالمَحُرومِ اوحتی این مسأله رانمی پسندیدکه مردم برای تهیه معیشت خوددرصف بایستند. ودرآنگاه که چنین وضع وموقعیتی رادید دستورداد. موجودی گندم خانه اش راحراج کنند. وازفردای تأمین گندم خانه اونیزدرصف مردم صورت گیرد.
ضابطه داری درزندگی: فکراواین بودکه حیات اجتماعی بایدقانونمندمبتنی برضابطه باشد. همه روابط،برخوردها،دوستی ها،ودشمنی ها،جنگهاوصلح ها،معاملات ودادوستدهاباید براساس ضوابطی باشد که خدای آنرابرای بشرمعین کرده است. دامنه این ضوابط درگیرنده حیات فردی واجتماعی بود. درحیات فردی اندیشه اش این بودکه ازخدای بترسید وزبان خودراجزازخیرونیکی بازدارید. ومی فرمود:
برشمابادبه سکوت وخاموشی جزدرآنچه که موجدنفعی برای دنیا وآخرت شماباشد وبرای شمااجروپاداشی پدیدآورد. واین مسأله درمورددیگرجنبه های حیات فردی نیزموردتوصیه بود. درجنبه اجتماعی ضابطه داری ازخانواده آغازمی شود. وبه جامعه ودرعرصه های روابط بامردم، بادولت، بااهل کاروصنعت ، وباعالم ودانشمندختم می گردد. وامام درهمه این مواردرأی ونظر داشت.( به نقل از کتاب احیاگر تشیع)
● نقل و نقد آراء
بحث های سازنده امام صادق(علیه السلام)با علمای ملل ونحل درزمینه های مختلف کلامی،فقهی ،علمی ،خالص،فلسفی و...ازکارهای بارز او درطول دوران امامت وازعوامل مهم بشر واشاعه طرز فکر اسلام واززمینه های موثر در عرصه تدوین کتب ورسالات بود.
اویک معلم چیره ومتفکر ،یک امام به حق،ویک راهنمای هدایت بود وده ها علم وفن را به جامعه اسلامی آموخت وآوازه سخنش درجای جای جهان متمدن آن روز بپیچد.
طالبان حقیقت را باآغوشی بازمی پذیرفت وحقایق و آثار دینی وعلمی رادراختیار شان می گذاشت.
او هم چنان به نقد اندیشه ها وخطوط فکری رایج پرداخت وکوشید اسلام راازدست ومخمصه مدعیانی ازفلسفه یونان سردرآورده ونوعی جایگزینی برای فلسفه اسلامی جهت آن قائل بودند نجات دهد .هم چنین درآن عصر روایاتی متضاد دردست مردم بود که آنها را به اصحابه رسول الله(صلی الله علیه وآله)منتسب می دانستند وآن تضادها افکار بسیاری ازفقها را به خود مشغول کرده وراه نجات رانمی دانستند.امام با پایه گذاری وآموزش اصول وبا تشویق به اجتهاد واستنباط سعی کرد به تنقیح آنها بپردازد.
● تو طئه قتل امام صادق (عیه السلام)
▪ مقدمه
حسادت وکینه منصور راپایانی نبود وشیوه ها وترفندهائی که برای کمرنگ کردن موقعیت امام بکار می برد مؤثر واقع نمی شد. بدین خاطر شیوه نامردی رادرپیش گرفت و مصمم شد که محرمانه و خائنانه امام رامسموم نماید.
ازسوی دیگر امام در سالهای آخر عمر خود شدیداً لاغر وضعیف شده بود و به تعبیریکی از افرادی که امام را درآن روزگار دیده بود ازاوچیزی نمانده بود جز سرش، کنایه ازاینکه بدن کاملاً فرسوده ونحیف شده بود. سراسرزندگیش به دشواری وسختی ورنج آفرینی گذشته بود. ودرسالهای آخر عمربر میزان محدودیت واحضار وتهدید او اضافه می شد که این خود بر خستگی ورنجش می افزود.
● تحقیر واتهام
گاهی منصور برای شکستن عزت خدادادی امام، او را تحقیر می کرد و به او می گفت برخلاف تصوّر عامّه تو دارای چنان شأن و موقعیتی نیستی. مردم درباره تو خیالات واهی دارند وگمان می کنند تو اول شخصیت دنیای اسلامی ولی این چنین نیست...
البته امام دربرابراو، آنجا که جای گفتن حق واعلام موجودیت بود فرو نمی ماند. روزی دربرابر تحقیرش فرمود: من شاخه ای ازشاخه های درخت پربار رسالتم، پرورده شده دردامان فرشتگانم، مشعلی ازمشعلهای فروزان وستاره ای درخشان ازستارگان روشنی بخش آسمان ولایتم و....
گاهی او رامتهم می کرد که تو قصد خرید اسلحه وآشوب علیه من را داری، می خواهی علیه حکومت من بلوائی برپاکنی، می خواهی مردم را علیه من بشورانی، تو درصدد جمع آوری پول برای براندازی من وازبین بردن حکومت منی و... و گاهی او را متهم می کرد که عقیده معتزله راپذیرفته است. وبراین اساس برای امام شرآفرینی می کرد.
او را در آن سن وسال احضار می نمود، آمد و شد او را تحت مراقبت قرار می داد. به والی خود درمدینه دستور می داد که کار را براو سخت بگیرد وآمد وشد او را زیر نظر داشته باشد. کینه وخشم ازسرو روی منصور دررابطه باامام می بارید ومی کوشید ازطریق مضیقه سازی اورا در زحمت اندازد والبته مشیت الهی مانع آن می شد که او پیش ازموقع به قتل امام اقدام نماید وخدای امام را ازشر او حفظ می کرد.● صدمه آفرینی ها
منصوردرمواقعی ازطریق ربیع حاجب (پرده دار یا وزیر دربار خود) برای امام شرآفرینی می کرد. دستور می داد شبانه ازدیوار خانه اش بالا روند وحتی درلباس خواب او را از خانه به بیرون کشند واو را به سفری دراز به نزد منصور برند وحتی اجازه ندهند او لباس خود را بپوشد ویابه اهل خانه اش وصیت کندو... دراین میان خوش رقصی های ربیع حاجب هم تماشائی بود. او فردی بود دنیا دوست، طمعکار، سرگرم زندگی خوش خود وخیانت به امام. او دین خود رابرای منصور داده بود وبرای اجرای دستورش ازهیچ خیانتی به امام پرهیز نداشت. حتی نمی گذاشت که امام لباس خود را بپوشد وبه نزد منصور برود که اَلمَأمُورُ مَغذُور.
اوعامل خیانت بسیار به امام صادق(علیه السلام) بود. درعین اینکه خود را از دوستدارامام، در مواردی شیعه معرفی می کرد. اصرارداشت دستورات خشن منصور را درباره امام صادق(علیه السلام) موبه مو اجرا کند. مثلاً منصور دستور می داد امام را پیاده به سوی دربار بیاورند. حاجب خود سوار می شد وامام را پیاده به دنبال خود می کشاند ویامنصور می گفت اورادر هر حالی که یافت بیاورید. واو می توانست که مثلاً اجازه دهد امام چند کلمه ای باخانواده اش حرف بزند و بعد بیاید، اما همین اجازه رانمی داد.
او خود عامل تهدید امام بود. به او می گفت منصور می خواهد ترابکشد، اگر وصیتی داری به من بگو. ویابه دستور منصور ازدیوار خانه امام بالا میرفت و... همه به این خاطر که رضای منصور را بدست آورد نه رضای خدارا.
● مظلومیت او
او امامی مظلوم بود. مظلومی که هم ازسوی دوستان ستم دید وهم ازسوی دشمنان، دوستان حق او رانشناختند وبه آزارش پرداخته تاحدی که آن خویشاوند نزدیک باخنجر به امام حمله کرد ویا آن دیگری ازاو روی برتافت که چرا درخدمت نهضت وقیام مسلحانه ا ش قرار نمی گیرد و...
اما دشمنان که جای خود داشتند. پیری لاغر وضعیف رانیمه شب ، بدون لباس وعمامه باپای پیاده به دنبال خود می کشاندند. اموالش را مصادره می کردند ،خانه اش را آتش می زدند ، به اواهانت می کردند...
پاره ای ازاسناد او رامظلوم تراز امام حسین (علیه السلام) سید الشهداء معرفی می کنند و حتی اورا سید المظلومین می خوانند بیاد آوریم که هشام او وپدرش رابه شام احضار کرد وتاسه روز به آنها اجازه ورود نداد وبه آنها غذا نفروختند وآنها را سنگ زدند!!
دردوران امامت هم بگفته سید بن طاووس منصور ۷بار امام را احضار واو را به قتل تهدید کرد. والی مدینه همواره مزاحم او بود، جلسه درس او راتعطیل می کردند، ملاقات بااو را ممنوع اعلام می کردند ، شاگردان او چون مالک و ابو حنیفه راعلیه او علم کردند ، درپشت سراوبدگوئی ها می کردند و...
اوسفارش کرده بود که درمنی ازاو ومظلومیت او یاد کنند.ا مام کاظم(علیه السلام) پس از وفات هرشب حجره او را روشن می داشت تاعابران یاد وخاطره اورا زنده دارند.
● ذکر بعضی ازستمها که ازمنصور دوانیقی به امام جعفر صادق(علیه السلام ) وارد آمده.
مؤلف گوید که ما دراین بخش به آنچه علامه مجلسی رحمهٔالله علیه درجلاء العیون ذکر کرده اکتفا می کنیم. ایشان فرموده درروایات معتبر چنین آمده است که ابوالعباس سفاح که اولین خلیفه بنی العباس بود، آن حضرت راازمدینه بعراق طلبید وبعد از مشاهده معجزات بسیار وعلوم بیشمار ومکارم اخلاق وحالات گوناگون آن امام والا مقام، نتوانست اذیتی به آن جناب برساند وایشان رامرخص ساخت. آن حضرت نیزبه مدینه بازگشتند .
چون منصور دوانیقی برادر اوبخلافت رسید واز کثرت شیعیان و پیروان آن حضرت مطلع شد باردیگر آن حضرت رابعراق طلبید وپنج مرتبه یا بیشترتصمیم به قتل آن حضرت گرفت که هرمرتبه معجزه عظیمی مشاهده نمود وازآن تصمیم صرف نظر کرد.
چنانچه ابن بابویه وابن شهرآشوب ودیگران روایت کرده اند که روزی ابوجعفر دوانیقی حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام ) راطلبید که آن حضرت رابقتل آورد وگفت، که شمشیری حاضر کردند وزیراندازی انداختند وبه ربیع حاجب خود گفت : چون اوحاضرشد وبا اومشغول سخن شدم ودست بردست زدم اورابقتل برسانید. ربیع گفت که چون حضرت را آوردم ونظر منصور براوافتاد گفت: مرحبا ای ابوعبدالله، خوش آمدی. ما شما رابرای آن طبیدیم که قرض شما را اداء کنیم وحوائج شما را برآوریم و بسیار عذر خواهی کرد وآن حضرت را روانه نمود وبه من گفت که باید بعد از سه روز او راروانه مدینه کنی .
چون ربیع بیرون آمد، بخدمت حضرت رسید وگفت یابن رسول الله ( صلی الله علیه وآله ) آن شمشیر وزیرانداز را که دیدی برای تو حاضر کرده بود، چه دعائی خواندی که ازشراو محفوظ ماندی؟ فرمود که این دعارا خواندم ودعا را تعلیم او نمود . وبروایت دیگر ربیع برگشت وبه منصور گفت: ای خلیفه چه چیزی خشم عظیم ترا به خشنودی مبدل گردانید؟ منصور گفت ای ربیع چون اوداخل خانه من شد اژدهای عظیمی دیدم که به نزدیک من آمد درحالیکه دندانهای خود را بهم می سائید وبزبان فصیح میگفت: که اگر اندک آسیبی به امام زمان (علیه السلام ) برسانی گوشتهای ترا ازاستخوانهایت جدا می کنم ومن از بیم آن چنین کردم .
وسید ابن طاووس رضی الله عنه روایت کرده است :
چون منصور درسالی که بحج آمد به رَبَذه رسید، روزی بر حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام ) خشمگین شد وبه ابراهیم بن جَبَلَه گفت: برو وجامه های جعفربن محمد را درگردن اوبینداز و بکِش و بنزد من بیاور .
ابراهیم گفت: چون بیرون رفتم آن حضرت را درمسجد ابوذر یافتم وشرم کردم آنچه رااوگفته بود انجام دهم. به آستین او چسبیدم وگفتم بیا که خلیفه ترا می طلبد. حضرت فرمود :
اِنَّا لِلَّهِ وَاِنَّااِلَیهِ راجِعُون. بگذار تا دورکعت نماز بخوانم. پس دورکعت نماز ادا کرد وبعداز نماز دعائی خواند و بسیار گریه کرد وبعد ازآن متوجه من شده فرمود: بهر روشی که ترا امر کرده مرا ببر، گفتم بخدا سوگند که اگر کشته شوم ترا به آن طریق نخواهم برد و دست آن حضرت راگرفته وبردم ومطمئن بودم که حکم به قتل اوخواهد داد. چون نزدیک پرده اتاق منصور رسید دعای دیگری خواند وداخل شد. چون نظر
منصور برآن حضرت افتاد شروع به تهدید کرد وگفت بخدا سوگند که ترابه قتل میرسانم.
حضرت فرمود که دست ازمن بردار که زمان کمی با تو خواهم بود وبزودی بین ما جدائی می افتد.
منصور چون این خبر را شنید، آن حضرت رامرخص گردانید وعیسی بن علی را پشت سر حضرت فرستاد وگفت: برو وازاو بپرس که جدائی من ازاو بفوت من خواهد بود یا به فوت او؟
چون ازحضرت پرسید فرمود: که بفوت من.
اوبرگشت واین خبر را به منصور رساند، که منصور نیزاز شنیدن آن شاد شد .
ونیز سیدبن طاووس ازمحمد بن عبدالله اسکندری روایت کرده است که گفت من از جمله ندیمان ابوجعفر دوانیقی ومحرم اسراراوبودم روزی بنزد اورفتم، اورا بسیار غمگین دیدم، که آه می کشید واندوهناک بود. گفتم ای امیر، چرا در تفکر واندوه بسر می بری؟
گفت صد نفر ازفرزندان فاطمه را هلاک کردم ولی سید وبزرگ ایشان باقی مانده است که درباره اوچاره ای نمی توانم بکنم.
گفتم کیست؟ گفت جعفر بن محمد صادق(علیه السلام ).
گفتم ای امیر اومردی است که عبادت بسیار او را ضعیف کرده ونزدیکی ومحبت به خدا اورا مشغول گردانیده واورا ازفکر تصاحب حکومت وخلافت هم بازداشته.
گفت می دانم که تو به امامت او اعتقاد داری و اورا به بزرگی می شناسی ولی حکومت وقدرت عقیم است(پدرو پسرنمی شناسد وبه سرانجام نمی رسد) ومن سوگند یاد کرده ام که پیش ازآنکه امروز شب شود، خود را از اندوهی که بخاطر وجود اوبرمن ایجاد شده است، رها کنم.
راوی گفت: چون این سخن راازاو شنیدم، زمین برمن تنگ شد وبسیارغمگین شدم.
پس جلادی را طلبید وگفت: چون من ابوعبدالله صادق(ع) را خواستم وبا اومشغول سخن گفتن شدم وکلاه خود را از سربرداشتم وبرزمین گذاردم،گردن اورا بزن.این نشانه وعلامتی میان من وتو باشد.
ودرهمان ساعت کسی را فرستاد وحضرت را طلبید. چون حضرت داخل قصر شد، دیدم که قصر به حرکت درآمد مانند کشتی که درمیان دریای موّاج مضطرب باشد ودیدم که منصور ازجا برجست وباسر وپای برهنه به استقبال آن حضرت دوید ودر حالیکه بندبند بدنش می لرزید ودندانهایش برهم می خورد ورنگ رویش سرخ وزرد می شد، آن حضرت را باعزّت واحترام بسیار آورد وبرروی تخت خودنشاند و دو زانودرخدمت او نشست مانند بنده ای که درخدمت آقای خود بنشیند وگفت یابن رسول الله ( صلی الله علیه وآله ) برای چه دراین وقت تشریف آوردی ؟
حضرت فرمود: که برای اطاعت خدا ورسول وفرمانبرداری تو آمدم.
گفت من شمارا نطلبیدم فرستاده من اشتباه کرده است واکنون که تشریف آورده ای هر حاجت که داری بطلب .
حضرت فرمود: حاجت من آنست که مرا بی ضرورتی طلب ننمائی.
گفت چنین خواهم کرد. حضرت برخاست وبیرون آمد ومن خدا را بسیار ستایش کردم که آسیبی ازمنصوربه آن حضرت نرسید .
بعداز آنکه آن حضرت بیرون رفت منصور لحاف طلبید و خوابید و تانصف شد بیدار نشد، چون بیدار شد دید من بربالین او نشسته ام. گفت بیرون مرو تا من نمازهای خود راقضا کنم وقصه ای برای تو نقل نمایم. چون نمازش تمام شد، گفت: چون جعفر بن محمد(علیه السلام ) را به قصد کشتن احضارنمودم واو داخل قصر من شد، دیدم که اژدهای عظیمی پیدا شد ودهان خود را گشود وفک بالای خود را بربالای قصر من گذاشت وفک پایین خود را درزیر قصر گذاشت و دُم خود را برروی قصر وخانه من قرار داد وبه زبان عربی فصیح به من گفت: اگر قصد واراده بدی نسبت به او داشته باشی ترا وخانه وقصرت را فرو می برم و باین سبب عقل من پریشان شد وبدن من بلرزه آمد به حدی که دندانهای من بر هم می خورد.
راوی می گوید، من گفتم: اینها ازاو عجیب نیست زیرا که نزد اواسمها ودعاهائی است که اگر برشب بخواند، آنرا روز واگر بر روز بخواند آنرا شب ، واگر برموج دریاها بخواند آنها را ساکن می گرداند .
پس ازچند روزازاو رخصت طلبیدم که به زیارت آن حضرت بروم. چون بخدمت آن حضرت رفتم ازحضرتش التماس کردم که آن دعائی را که دروقت ورود به مجلس منصور خواند، به من بیاموزد که ایشان نیز درخواست مرا پاسخ داد .
● خشونت منصور برامام صادق(علیه السلام)
روزی منصور به وزیر دربارش « ربیع » گفت همین اکنون جعفربن محمد (امام صادق( علیه السلام)) رادراینجا حاضر کن .
ربیع فرمان منصور را اجرا کرد حضرت صادق( علیه السلام) را احضار نمود، منصور باکمال خشم و تندی به آنحضرت رو کرد وگفت :
« خدامرا بکشد اگر تو رانکشم آیا درمورد سلطنت من اشکال تراشی می کنی ؟»
امام : آنکس که چنین خبری به تو داده دروغگو است ...
ربیع میگوید : امام صادق( علیه السلام) رادیدم هنگام ورود لبهایش حرکت می کند، وقتی که کنارمنصور نشست، لبهایش حرکت می کرد ولحظه به لحظه ازخشم منصور کمتر می شد .
وقتی که امام صادق( علیه السلام) ازنزد منصور رفت، پشت سرامام رفتم وبه اوعرض کردم:
وقتی که شما وارد برمنصور شدید منصور نسبت به شما بسیار خشمگین بود ولی وقتی که نزد او آمدی ولبهای تو حرکت کرد خشم او کم شد شما لبهایتان را به چه چیز حرکت می دادی ؟
امام صادق( علیه السلام) فرمود : لبهایم رابه دعای جدم امام حسین ( علیه السلام) حرکت می دادم وآن دعا این است :
یا عُدَّتی عِندَ شِدَّتی وَیا غَوثِی عِندَ کُربَتی اَحرِسنِی بِعَینِکَ الَّتی لا تَنامُ وَاکَنِفنِی بِِرُکنِکَ الذَّی لایُرام
« ای نیرو بخش من هنگام دشواریهایم وای پناه من هنگام اندوهم به چشمت که نخوابد مرا حفظ کن ومرا درسایه رکن استوار وخلل ناپذیرت قراربده »
آتش کشیدن خانه امام صادق( علیه السلام)
مفضّل بن عمر می گوید : منصور دوانیقی برای فرماندار مکه ومدینه حسن بن زید پیام داد : خانه جعفر بن محمد ( امام صادق ع) را بسوزان، اواین دستوررا اجرا کرد وخانه امام صادق( علیه السلام) را سوزانید که آتش آن تا به راهرو خانه سرایت کرد، امام صادق ( علیه السلام) آمد ومیان آتش گام برمی داشت ومی فرمود : اَنَا بنُ اَعراقِ الثَّری اَنا بنُ اِبراهِیمَ خَلیلِ اللهِ
« منم فرزند اسماعیل که فرزندانش مانند رگ وریشه دراطراف زمین پراکنده اند منم فرزند ابراهیم خلیل خدا( که آتش نمرود براو سرد وسلامت شد (به نقل از کتاب سوگنامه آل محمد (ص))
● برنامه قتل امام صادق (علیه السلام)
سرانجام منصور نتوانست پیشرفت امام را ببیند و عظمت او را تحمل نماید. طرح قتل او را از طریق مسموم کردن تهیه نمود.
این نکته راناگفته نگذاریم که بنی عباس درس مسموم کردن امامان رااز پیشوایان راستین خود، یعنی بنی امیه آموختند. معاویه بارها گفته بود خداوند ازعسل لشکریانی دارد و.. که غرض عسل مسموم بود که به خورد دشمنان خود میداد.
منصور توسط والی خود درمدینه امام را با انگور زهرآلود به شهادت رساند وبعد حیله گرانه به گریه وزاری وعزاداری او پرداخت. اینکه درامر شهادت امام، منصور دست داشته جای شکی برای ما نیست، زیرا که خود بارها گفته بود که او چون استخوانی درگلویم گیر کرده است.
شاید منصور جداً وقلباً دوست نداشت امام رابکشد ولی چه می توان کرد که مقام است وسلطنت، پست است وموقعیت. مگر هرکسی میتواند ازآن بگذرد؟ امرشهادت او را توسط منصور، برخی چون ابوزهره انکار کرد ه اند، بدلیل ابراز تأسف منصور ازمرگ او وهم گفته اند که این امر خلاف تحکیم پایه های حکومت او بود. دیگران هم همین افکار راداشته اند ویا برخی دیگر ازآن به تردید یاد کرده اند. ولی باتوجه به سابقه برخورد واحضار وتهدید منصور، وبا توجه به اعمال زمامداران پس از او معلوم می شود بنی عباس چون بنی امیه درخط امام کشی بودند وآنها شش تن ازامامان ما را مسموم کرده اند. آری او پس از قتل امام ابراز تأسف هم کرد وآن مصلحتی بود.
(به نقل از کتاب احیاگر تشیع)
● پیرامون تاریخ و سبب شهادت امام صادق (علیه السلام)
▪ تاریخ شهادت امام صادق (عیه السلام)
اینکه امام در چه ماهی وفات یافته ، روایات مختلف است. برخی بیست وپنجم شوال وبرخی نیمه رجب را روایت کرده اند اما روایت بیست وپنجم شوال مشهورتر است.ولی مورخان شیعه وسنی اتفاق نظر دارند که سال وفات امام ، ۱۴۸ هجری بوده است .
همچنین نویسندگان وتاریخدانان شیعه متفقاً اعتقاد دارند که والی مدینه از سوی منصور عباسی امام را بوسیله زهر مسموم و شهید کرده است .(کفعمی) در کتاب مصباح روایت کرده که امام با انگوری زهرآگین مسموم وشهید شده است در این میان برخی محققان اهل سنت نیز شهادت امام را بوسیله زهر روایت کرده اند که از جمله مؤلفان کتابهای اسعاف الراغبین ، نورالابصار ، تذکرهٔ الخواص ، الصواعق المحرقه را می توان نام برد.
(به نقل از کتاب صفحاتی از زندگانی امام)
● وفات امام
در دم مرگ این جمله راازاو نقل کردند:
آمَنتُ بِاللهِ، وَکَفَرتُ بِالطَّاغُوتِ، اللّهمَّ احفَظنی فِی مَنامی وَیَقظَتی به خدای ایمان دارم، به طاغوت کفر می ورزم، خداوندا مرا درخواب وبیداری (قیامت) حفظ فرما. سال وفات او را سال ۱۴۸ هجری وسن اورا ۶۵ سال ذکر کرده اند. ولی در این زمینه اختلافاتی درتاریخ هاست از جمله ۶۸سال ،۷۱سال هم نوشته اند روز وفات او ۲۵شوال است و برخی اول شوال و۱۵رجب هم نوشته اند. مدت امامت اورا ۳۱ سال وبرخی۳۴ سال هم نوشته اند. زمان وفات او دوازدهمین سال حکومت منصور بود.
البته تشییع جنازه فوق العاده ای از امام صورت گرفت که تا آن تاریخ درزندگی امامان دیده نشده بود. مسلمان وکافرو شیعه و سنی درآن شرکت داشتند.
● درتاریخ وفات حضرت صادق(علیه السلام ) وذکر سبب وفات
حضرت صادق(علیه السلام ) درماه شوال سال یکصد و چهل وهشت به سبب انگور زهرآلوده که منصور به آن حضرت خورانیده بود، وفات کرد وبه شهادت رسید.
ودروقت شهادت از سن مبارکش شصت وپنج سال گذشته بود. درکتابهای معتبر معین نکرده اند که کدام روز ازشوال بوده است ولی صاحب کتاب جنات الخلود که محقق ماهریست بیست و پنجم آن ماه را گفته وبقولی دوشنبه نیمه رجب بوده . واز مشکوهٔ الأنوار نقل شده است که مردی از اصحاب آن حضرت، در زمان بیماری امام (که منجر به وفات آن حضرت گردید)، نزد ایشان رفت، آن حضرت را چنان لاغرو ضعیف یافت که گویا هیچ چیزازآن بزرگوار جز سر نازنیش باقی نمانده است، پس آن مرد از این حالت امام به گریه درآمد .
حضرت فرمود: برای چه گریه می کنی ؟ گفت گریه نکنم با آنکه شما را به این حال می بینم. فرمود: گریه نکن، همانا مؤمن به گونه ای است که هر چه براو وارد شود خیر اواست واگراعضای او بریده شود، برای او خیراست واگر مالک مشرق ومغرب نیزشود برای اوخیراست .
شیخ طوسی ازسالمه، کنیز حضرت صادق(علیه السلام ) روایت کرده که گفت، من در وقت احتضار نزد حضرت صادق(علیه السلام ) بودم که بیهوش شد و چون به هوش آمد فرمود: به حسن بن علی بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (علیه السلام ) معروف به افطس، هفتاد سکه طلا بدهید به فلان وفلان، فلان مقدار بدهید، من گفتم: به مردی که برتو با کارد حمله کرد و می خواست ترا بکشد، عطا می کنی ومی بخشی؟ فرمود: می خواهی من ازآن کسانی که خدا ایشان را به صله رحم کردن ستایش نموده، نباشم. که دروصف ایشان فرموده: وَالَّذِین َ یَصِلُونَ ما اَمَرَ اللهُ بِهِ اَن یُوصَلَ وَیَخشَونَ رَبَهُّم وَیَخافُونَ سُوءَ الحِسَابِ .
« وآنانکه پیوندهائی را که خداوند به آن امر کرده برقرار می نمایند(صله رحم می کنند) واز خدایشان می ترسند واز محاسبه بدفرجام بیمناکند»
پس فرمود:ای سالمه بدرستی که حق تعالی بهشت را خلق کرد وآنرا خوشبو گردانید وبوی مطبوع آن از فاصله ای به مسافت دوهزار سال به مشام می رسد و بوی آنرا کسی که عاق والدین شده و کسی که ارتباط خود را با خویشاوندان و رحم خود قطع نموده نمی شنود ودر نمی یابد.
شیخ کلینی ازامام موسی کاظم(علیه السلام ) روایت کرده است که گفت: پدر بزرگوار خودرا دردوجامه سفید مصری که درآنها احرام می بست ودرپیراهنی که می پوشید ودرعمامه ای که ازامام زین العابدین (علیه السلام ) به او رسیده بود ودربُرد یَمَنی که به چهل دینار طلا خریده بود کفن کردم.
وهمچنین روایت کرده است که بعداز وفات حضرت صادق(علیه السلام ) حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام ) می فرمود: که هرشب در حجره ای که آن حضرت درآن حجره وفات یافته بود چراغ برافروزند. وشیخ صدوق ازابوبصیر روایت کرده است که گفت: خدمت امّ حمیده امّ ولد، همسر حضرت صادق(علیه السلام ) برای تسلیت گوئی مشرف شدم پس او گریست ومن نیز به جهت گریه او گریستم. پس از آن فرمود: ای ابو محمد اگر حضرت صادق(علیه السلام ) رادروقت فوت می دیدی، هماناامرعجیبی را مشاهده می کردی. چشمهای خود را گشود وگفت: هرکسی که بین من واو قرابت وخویشی است، به نزد من بیاورید.
پس ما همه خویشان را به نزد او آوردیم، آن حضرت نگاهی به سوی آنها انداخت وفرمود :
اِنَّ شَفاعَتَنالا تَنالُ مُستَخِفّاً بِالصَّلوهِٔ . « شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی رسد.»
مسعودی گفته که آن حضرت را دربقیع نزد پدروجدش دفن کردند وسن آن حضرت شصت وپنج سال بود .
وگفته شده که آن حضرت را زهر دادند ودرقبور ایشان درآن موضع از بقیع، سنگ مرمری است که برآن نوشته اند :
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ اَلحَمدُ لِلّهِ مُبیدِ الاُمَمِ وَمُحیی الرِّمَمِ هَذَا قَبرُ فَاطِمَهِٔ بِنتِ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَاِلِه وَسَلَّمَ سَیِّدَهِٔ نِساءِالعَالَمینَ وَقَبرُ الحَسَنِ بنِ عَلَیِّ بنِ اَبیطالبٍ وَعَلیِّ بنِ الحُسینِ بنِ عَلِیِّ بنِ اَبیطالبٍ وَمُحَمَّدٍ بنِ عَلیٍّ وَجَعفرَ بنِ مُحَمَّدٍ رضِیِ اللهُ عَنهُم، انتهی و من می گویم صَلَواتُ اللهِ عَلَیهم اَجمعَین .
درتاریخ آمده که قبر امیرالمؤمنین (علیه السلام ) اززمان وفاتش تا زمان حضرت امام صادق(علیه السلام ) پنهان ومخفی بود وکسی جز اولاد و اهل بیت آن حضرت از محل آن اطلاعی نداشت.
امام زین العابدین وامام محمد باقر(علیه السلام ) مکرر بزیارتش می رفتند وبسیاری از اوقات کسی همراه آنها نبود، ولی درزمان حضرت صادق(علیه السلام )، شیعیان قبر آن حضرت را شناختند وبه زیارتش مشرف می شدند. سببش آن بود که حضرت صادق (علیه السلام ) در روزگاری که درحِیره بود، مکرر بزیارت آن قبر شریف می رفت وغالباً بعضی ازاصحاب خاص و ممتاز خودرا همراه می برد ومدفن امیرالمؤمنین (علیه السلام ) را به ایشان نشان می داد تا اینکه در دوران خلافت هارون رشید که یک باره قبر مبارک ظاهرشد و زیارتگاه همه اقشار مردم گشت.
روایت شده است که فردی به نام ابوجعفر پیک رسان اهل خراسان بود، جمعیتی از اهل خراسان نزد او آمدند واز او درخواست کردند، حمل اموال وکالاهائی را که باید به دست حضرت صادق(علیه السلام ) برسد برعهده بگیرد وآنها را باخود نزد حضرت ببرد وهمچنین مسائلی که نیاز به نظر خواهی بود، به آن حضرت انتقال دهد ونظر ایشان را جویا شود.
ابوجعفر آن اموال را باخود به کوفه برد، در آنجا منزل کرد وبه زیارت قبر امیرالمؤمنین(علیه السلام ) رفت.
درکنارقبر شیخی را دید که جماعتی دور او حلقه زده اند. همینکه از زیارت خود فارغ شد، به طرف ایشان رفت وفهمید که آنها از فقهای شیعه هستند وازآن شیخ فقه می آموزند.
ازآن گروه پرسید که این شیخ کیست؟ گفتند ابوحمزه ثمالی است وبعد نزد آنها نشست.
ابوجعفر، آن مرد خراسانی میگوید: دراین بین که ما نشسته بودیم مردی عرب، وارد شد وگفت :
من ازمدینه می آیم وجعفربن محمد (علیه السلام ) وفات کرد ابوحمزه ازشنیدن این خبر، دراثر وحشتی که به اودست داده بود فریادی کشید ودودست خود را برزمین زد. سپس ازآن مردعرب پرسید که آیا شنیدی چه کسی را وصی وجانشین خویش کرد؟
گفت: وصی خود را دوپسرش عبدالله وموسی (علیه السلام ) ومنصور خلیفه عباسی را قرار داد. ابوحمزه گفت: سپاس خدا را که ما راهدایت نمود ونگذاشت که گمراه شویم !
دَلَّ عَلَی الصًّغیر وَبَیَّنَ عَلَی الکَبیر وَسَتَرَ الاَمَرَ العظیم.
پس ابوحمزه نزد قبر امیرالمؤمنین (علیه السلام ) رفت ومشغول به نماز شد. ما نیز مشغول به نماز شدیم. سپس من نزد او رفتم وگفتم : این چند کلمه ای که گفتی برای من تفسیر کن.
واو نیز کلام خود را چنین تفسیر نمود:
آشکار است که تعیین منصوربه عنوان وصی برای تقیه می باشد که وصی اورا بقتل نرساند وفرزند کوچک که امام موسی(علیه السلام ) است با فرزند بزرگتر که عبدالله است ذکر کرد تا مردم بدانند که عبدالله قابلیت امامت راندارد، زیرا که اگر فرزند بزرگ نقصی دربدن ودین نداشته باشد، بایستی که او امام باشد وعبدالله پایش مانند فیل پهن بود وپنجه نداشت ودینش نیزناقص بود وبه احکام شریعت جاهل بود واگر این نواقص را نمی داشت به او اکتفا می کرد. پس ازاین تفسیر دانستم که حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام ) امام بر حق است ومعرفی آن چند نفر به عنوان وصی تنها برای حفظ امام بعدی از شرّ منصور واز روی مصلحت بوده است .
شیخ کلینی وشیخ طوسی وابن شهرآشوب ازابوایوب جوزی روایت کرده اند که گفت:نیمه های شبی منصور دوانیقی مرا طلبید، به حضورش رفتم ، دیدم روی صندلی نشسته ودر کنارش شمعی روشن است ونامه ای دردست دارد ومی خواند، وقتی به او سلام کردم، آن نامه را به طرف من انداخت وگریه کرد وگفت این نامه محمدبن سلیمان (والی مدینه) است که نوشته، جعفر بن محمد(علیه السلام ) وفات نموده است سپس سه بار گفت: اِنُّا لِلُهِ وَاِنَّا اِلَیهِ راجِعُونَ . وگفت: کجا مانند جعفر(علیه السلام ) یافت می شود؟ سپس گفت: برای محمد بن سلیمان بنویس که اگر به شخص معینی وصیت کرده ، اورا احضار کن وگردنش را بزن. بعد از چند روز جواب نامه رسید که پنچ نفر را وصی خود قرار داده است . خلیفه (خود منصور) ومحمد بن سلیمان والی مدینه ودو پسر خود عبدالله وموسی(علیه السلام ) وحمیده مادر موسی (علیه السلام ).
چون منصور نامه را خواند گفت: اینها را نمی توان کشت .
علامه مجلسی (ره) گفته است که چون حضرت به علم امامت، می دانست که منصور چنین تصمیمی خواهد گرفت، آن افراد را بحسب ظاهر دروصیت شریک کرده بود که اول هم نام منصور را نوشته بود ودرباطن امام موسی کاظم(علیه السلام ) را به عنوان وصی انتخاب نموده بود. وازاین وصیت نیزاهل علم می دانستند که وصایت وامامت مخصوص آن حضرتست چنانچه ازروایت ابوحمزه که گذشت معلوم گشت .( به نقل از کتاب منتهی الآمال)
● وصایای امام صادق (علیه السلام)هنگام فوت
▪ وصایای
اودر لحظه مرگ وصایایی چندی می نماید که برخی درامرامامت برخی درزمینه مسائل خانوادگی وبخشی درمورد عامه است.
- به فرزندان خود گفت: فَلا تَمُوتُنَّ اِلاُّ وَاَنتُم مُسلِموُن کوشید که جز مسلمان نمیرید.
- به کسان وخویشان فرمود: اِنَّ شَفاعَتَنَا لاتَنالُ مَستَخِفّاَ بِالصَّلاهِٔ. شفاعت ما به کسی که نماز راکوچک بشمارد نمی رسد
- به خانواده خود وصیت کرد که پس ازمرگش تا چند سال درموسم حج درمنی برای او مراسم عزاداری برپاکنند.
- دستور داد برای خویشان وکسان هدیه ای بفرستند، حتی هفتاد دینار برای حسن افطس از خویشان او. وحسن افطس همان کسی است که با خنجر به امام حمله کرده بود ومی فرمود می خواهد آیه قرآن رادرمورد صله رحم اجرا کند.
- درباره امام پس ازخود، امام کاظم(علیه السلام) رابرای چندمین بار منصوب کرد که او درآن هنگام براساس سندی بیست سال داشت.
- بخشی از سفارشهای او درباره غسل وکفن وقبر خود بود که احکام اسلامی دراین زمینه وجود دارد.
- وبالاخره بخشی از وصیت راجع به مردم بود که روؤس آن دعوت به وقار وآرامش، حفظ زبان، پرهیز ازدروغ وتهمت ودشمنی، دوری ازتجاوز کار، پرهیز ازحسادت وترک معاصی و... بود.
(به نقل از کتاب احیاگر تشیع)
● لحظه مرگ
امام صادق(علیه السلام)درآخرین لحظات حیات که مرگ را نزدیک دید،دستور داد که تمام خانواده وخویشان نزدیکش برسربالینش جمع گردند وپس از آنکه همه آنان درکنار امام حاضر شدند، چشم بگشود وبه صورت یکایک آنها نظرافکند وفرمود:«ان شفاعتنا لاتنال مستخفاٌ بالصلوهٔ»
این وصیت امام ، دلیل آن است که درآئین اسلام،نماز جایگاهی مهم دارد ، طوریکه امام درآخرین لحظه های زندگی ازمیان هزاران مسئله فقط نماز راسفارش می کند و این نیست جزبرای اینکه امام صادق(علیه السلام)هادی امت وپاسدار دین است ونماز ازاین دیدگاه ازاهمیت فراوانی برخوردار می باشد.
به نظر من راز اینکه امام خویشاوندان نزدیکش رابه نماز سفارش می کند، آن است که مردم ازآنان انتظار ارشاد وراهنمائی دارند ، پس تبلیغ وتوصیه این فریضه اززبان آنان مؤثرتراست.نکته دوم آنکه نزدیکان امام ومنسویان عترت نپندارند که به علت قرابت و داشتن نسبت با پیامبر ازشفاعت او واوصیای گرامی اش بهره مند خواهند بود،اگرچه درعمل به برخی از احکام سهل انگار باشند.
امام صادق(علیه السلام)بدین وسیله خواستند بیان کنند که خویشاوندی با پیامبر (صلی الله علیه وآله)اگر توأم با انجام فرائض وتکالیف دینی نباشد ،سودی به آنان نخواهد داشت ، بلکه این نسبت مسؤولیت ایشان را سنگین ترخواهد ساخت.
ام حمیده مادر امام موسی کاظم و همسر امام صادق(علیهماالسلام)ازاین حال امام و شگفت بوده که چگونه امام به هنگام وفات نیز ازاین فریضه بزرگ غفلت نداشته است و هرگاه این حال امام رابه یاد می آورده می گریسته است.
ازکارهای عجیب امام درساعت رحلتش آنکه دستور داد برای تمام خویشاوندان نزدیکش صله وتحفه ای فرستاده شود وحتی برای حسن افطس مبلغ هفتاد دینار فرستاد.
سالمه کنیز وخدمتکارآن حضرت پرسید:«چگونه به مردی که بادشنه وخنجر به شما حمله آورده وقصد قتل شمارا داشته است ،چنین مبلغی راعطا می فرمائید؟»
امام درپاسخ فرمود:«می خواهی مشمول این آیه قرآن نباشم که فرمود:«وَالَّذینَ یَصِلُونَ مااَمُرَاللهُ بِهِ یُوصَلَ وَ یَخَشونَ رَبَّهُم وَیَخافُونَ سُوءِ الحِسابِ»(وآنان که فرمان خدارا در مورد صله رحم و دلجوئی ازخویشاوندان اجرا می کنند وازخدایشان می ترسند وازمحاسبه بد فرجام بیمناکند).ای سالمه!خداوند بهشت رابیافرید وبوی آن رابسیار خوش و مطبوع گردانید که ازفاصله ای به مسافت دوهزار ساله به مشام می رسد، لیکن عاق و کسی که قطع رحم کرده بوی آن را احساس نمی کند و درنمی یابد.
این وصیت امام نیز بیانگراهمیت صله رحم است ورفتار خود امام هم اینگونه بوده که باارحامش پیوند داشته وحتی باآنان که بااو بریده وبه قصد کشتنش به طرف او حمله کرده بودند به طریق نیکو رفتار کرد و مبلغی صله فرستاد، وبراستی که این ، خلق و خوی انبیاء واولیاء است.
برگرفته از شبکه امام صادق (ع)
منبع : به سوی نور


همچنین مشاهده کنید