سه شنبه, ۲۹ اسفند, ۱۴۰۲ / 19 March, 2024
مجله ویستا


ماندن در بیهودگی


ماندن در بیهودگی
«جامعه شناسی»‌و «هنر»‌ را برخی امتزاج میان ۲ امر متضاد و جمع ضدین به شمار آورده‌اند.
چه آنکه جامعه‌شناسی می‌کوشد با پرهیز از عوالم رمانتیستی به مداقه در واقعیات اجتماعی بپردازد و هنر می‌کوشد تا واقعیت را در هاله‌ای از وهم ارائه کند یا «وهم» را به مثابه «امر واقع» عرضه نماید؛ اما از آنجا که هنر به عنوان یک تولید فردی و گروهی می‌تواند به عنوان «مصداق جامعه شناختی»‌مورد تحلیل قرار گیرد، پس لاجرم مفهوم «جامعه‌شناسی هنر» موضوعیت می‌یابد.
«هنر» از آنجا که چه از لحاظ عینی و مادی پدیده‌ای چند بعدی و چه از لحاظ ذهنی صور گوناگونی دارد، تحلیل جامعه شناختی آن بسیار غامض خواهد بود.
همین امر است که به ما یادآوری می‌کند، جامعه‌شناسی هنر را نمی‌توان در یک تئوری خاص، محدود کرد و بر پایه آن به یک تحلیل و تفسیر مشخص پرداخت. آثار منبعث از یک ذهن چند لایه فردی یا برآمده از یک حس جوشش گروهی یا حتی نماد یک جنبش اجتماعی، همگی باید در جای خود و با توجه به مقتضیات خود در معرض داوری جامعه‌شناسانه قرار گیرد.
می‌دانیم که نسخه‌های گوناگون آثار و کنش‌های هنری همواره این قابلیت را داشته‌اند که در خدمت طی طریق یک جنبش سیاسی- اجتماعی با یک منش فردی قرار گیرند، تا علاوه بر تئوریزه کردن هنری آن، محملی برای «ارائه اجتماعی» آن شوند؛ اما در این میان «هنر برای هنر» یعنی یک اثر فردی که منبعث از ذهنیت فردی خالق اثر است، مقوله‌ای است که در این دسته بندی‌ها قابلیت طرح می‌یابد.
«هنر برای هنر» بدیهی‌ترین شکل یک «تفنن فردی» و شکل فرعی هنر است. بدین معنا که اثر هنری برای اثرگذاری در مخاطب شکل نمی‌گیرد. بلکه هدف صرفاً مصور شدن ذهنیت خالق اثر است.
تحلیل روانشناختی مترتب بر این مقوله به ما می‌گوید که خالق اثر، محصور در یک «فضای ذهنی خود ساخته» در تلاش است که آنچه را که در ذهنش می‌گذرد در صورتی مادی به منصه ظهور رساند تا «ذهنیت» مبدل شده به «عینیت» برایش دلپذیرتر شود.
بدین سان یک بعد انفرادی کنش هنری رخ عیان می‌کند که تنها در قالب «فردیت» خالق اثر مورد تحلیل قرار می‌گیرد.فرانکاستل در این باب بحث می‌کند که؛ «هنر برای هنر» محصول انگاره و تخیلی است که در عین فرعی بودن، درصدد توجیه و توضیح یک مهارت دستی برای توجیه یک احساس یا هوش یا بیان واقعیت جامعی است.
بدین ترتیب با توجه به آراء فرانکاستل، می‌توان چنین گفت که «واقعیت جامعی» که «هنر برای هنر»‌در پی ارائه آن است، جامعیتی در ابعاد یک ذهنیت فردی و ارزش‌های نفسانی است.
البته در اینجا «هنر معنونی»‌که منبعث از عوالم ذهنی خالق اثر است، موضوعیتی ندارد؛ چرا که در عین فردی بودن، بیانگر وفاق برآمده از یک «وجدان جمعی»‌و یک «شعور آگاهانه مذهبی» است.
به طور کلی «نفسانیت» در «هنر برای هنر» و به‌ویژه برخی از انگاره‌های ماوراءالطبیعه سکولار و تجربه دینی عاری از «حجیت فراعقلی» شاخصه‌ای برای اثبات تفننی، گاه ضد اجتماعی است.
در اثر هنری فردی این امر حتی در برخی از موارد با یک «نیهیلیسم آنارشیستی» نیز پیوند برقرار می‌کند. در وضعیتی که خالق اثر نسبت به ساختار اجتماعی، موضعی تهاجمی و هیستریک داشته باشد و بالاخص، آنجا که این ساختار اجتماعی با «امور استعلایی» مرتبط باشد، آنارشی نیهیلیستی وجه غالب محتوای یک اثر «هنری برای هنر» است.
به طور کلی می‌توان گفت:‌ «هنر برای هنر» ارزش‌های بیهوده‌ای را تبلیغ می‌کند. این ارزشها درواقع، از آنجا که برآمده از یک «ذهنیت فردی» است، کارکردی فردی نیز می‌یابد و لاجرم برای فردی دیگر، دور از دسترس و غیر قابل قبول می‌نمایاند.
پس «بیهودگی» ارزش‌های «هنر برای هنر» از آنجا حادث می‌شود که نه تنها قابلیت مطرح شدن اجتماعی را کسب نمی‌کند، بلکه برای فردی غیر خالق اثر نیز دور از ذهن جلوه می‌کند.
سجاد نوروزی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید