جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


حول و حوشِ میراث معنوی


حول و حوشِ میراث معنوی
۱) میراث معنوی در مقابل میراث مادی ، همه آن چیزهایی نیست که پشت پرده جاری زندگی من و تو وجود دارد . پشت این پرده ، خیلی چیزها هست . اطلاعات و آگاهی‏ها ، یعنی دانش ما از حیات و زندگی ، عقیده‏ها و علاقه‏ها ؛ یعنی وابستگی‏های روح و دل ما که به ما می‏گوید : چگونه زندگی کنیم ، آمال و آرزوها ، برنامه‏ها، قول و قرارها ، نذر و قسم‏ها ؛ یعنی نگاه ما به زندگی پیش رو ؛ یعنی فکر فردایی که هر روز ( بد یا خوب ) ، می‏دانیم از راه می‏رسد ؛ انبوه سؤالات ، چراها ، سرگردانی‏ها و نمی‏دانم‏های ریز و درشت و یلی چیزهای دیگر . مثلاً چی؟ نمی‏دانم ، شاید عشق و کینه ؛ شاید عقده‏ها یا آزادی و آسودگی ؛ شاید غصّه و حسرت ؛ شاید درد یا خاطرات مبهم خیلی دورِ تلخ و شیرین.
۲) میراث ، چیزی است که دیگری با رفتنش آن‏را برای تو و دیگران به جا گذاشته است و اگر زحمت او نبود ، چیزی هم وجود نداشت که برای تو به میراث بگذارد .
چاه‏های نفت ، میراث گذشتگان ماست برای امروز ما ؛ امروز ، به دست پدر ماست ، فردا دست ما ؛ پس فردا می‏رسد به دست فرزندان ما . آنچه به دست آنها می‏رسد ، میراث ماست که با چنگ و دندان حفظش می‏کنیم ( ؛ چون میراث پدرانمان است) ، رشدش می‏دهیم و بعد ، دو دستی تقدیم آن‏ها می‏کنیم .
دوستی داشتم که خانه قدیمی کلنگی ای که از پدرش به او رسیده بود ، نگه داشته بود . قابل سکونت نبود ، اما چون ارث پدرش بود ، به خانه دست نمی‏زد . می‏گفت : خانه‏ای که پدر بزرگم با زحمت ساخته و تحویل پدرم داده ، خراب نمی‏کنم . فکرش را بکنید اگر پدرِ پدر بزرگ و پدر بزرگِ پدر بزرگ و باقی اجدادش هم می‏خواستند همین معامله را با ارث و میراث پدری بکنند ، الآن چند تایی غار با دیوارهایی نقاشی شده هم به همراه بقیه چیزها ، جزو میراث پدرش‏ای می‏بود .
جواب نمی‏خواهم ، فقط از خودتان و بعضی از بقیه بپرسید : آیا میراث مادی گذشتگان ، تقدّس دارد؟ آن‏ها چه‏قدر ارزش دارند؟ چه ارزشی دارند و به چه کارِ زندگی امروزِ ما می‏آیند؟ میراث پدری چه جایی توی زندگی من دارد؟ سرِ طاقچه ، توی گنجه ، توی دلم یا جیبم یا هیچ جای دیگر .
حتماً قبلاً متوجه شده‏اید که بعضی‏ها جواب این سؤال را بدون آن که اصلاً بدانند (چه رسد به آن که فکر کنند) ، داده‏اند . اما شما فکر کنید .
بِراوو! ببخشید ، احسنت! بستگی دارد چه میراثی باشد ، باغ و زمین و خانه باشد یا یک قلمدان نفیس ، یک ساعت جیبی قدیمی ، یک کتاب ، یک قالیچه زینتی یا ...! نمی‏دانم موافق هستید یا نه ، به نظرتان آن جمله کوتاهی را که پدری توی لحظه آخر همراه با آخرین نفس‏هایش تحویل حلقه فرزندانش می‏دهد ، می‏توانیم به این لیست اضافه کنیم؟
شاید در این هیاهویِ همه جا گیرِ دادوستدهای مادی ، فراموش کرده باشیم که ما آدم‏ها با کوچک‏ترین اجتماعی که ما را در خود جای می‏دهد ، وارد دنیایی شده‏ایم پر از داد و ستد بی‏وقفه ، ولی آرام و ناپیدای طرز فکرها ، ذهنیت‏ها، عادت‏ها، خصوصیت‏های فردی در رفتار و گفتار و هزار چیز دیگر که هیچ وقت ، هیچ کس به خاطر آن ، دست به جیب نمی‏شود!
در این دنیا اگر بزرگ‏ترها سنجیده عمل کنند ، بزرگ‏ترین فروشنده‏ها و صادر کننده‏های کالایند و چه بسا پدری با رفتن خویش ، کلید انباری از این دست کالاها را بسپارد به دست فرزندان ، اقوام ، یا حتی دوستان ، بلکه هر کسی که با او امکان ارتباط داشته است .
۳) آثار هنری و ادبی ، نهفته در موزه‏ها و کتاب‏ها، جلوه‏گر در صدا و تصویر ، کلمه و کلام ، بر دیواره‏های کوچه و بازار و مسجد و محراب ، بخشی از میراث غیرمادّی ماست . عالی‏ترین احساسات انسانی پیوند خورده با ملکوت الهی ، به دست و زبان هنرمندان بزرگ ، در طول تاریخ جاری شده است تا مخاطب خود را هر جا و هر گاه که باشد با خود همراه کند و روحش را از آن زیبایی ، سرشار سازد . کیست که خود را از این سرمایه پر بهره ، بی‏نیاز بداند .
این سرمایه ، اختصاص به هیچ تمدّنی ندارد ؛ هر چند در بستر فرهنگ خاصی رشد کرده و بالیده ، اما به هر حال ، خالق آن ، انسان است ، هر کجا که باشد و چه‏قدر نزدیک‏اند به هم ، دردها ، نیازها ، احساسات و آرزوهای او در این گوشه و آن گوشه جهان .
هنر و ادبیات ، مانند افکار و عقاید ، حتی آن‏گاه که به انحطاط و پستی می‏گرایند ، از آن جا که نمایانگر انحطاط انسان و عاقبت دوری او از معانی زیبا و حقیقت هستی است ، به همین اندازه (دقیقاً به همین اندازه) بخشی از میراث معنوی انسان به شمار می‏رود . آثار ادبی و هنری ، به اندازه آثار فلسفی و علمی ، ارزشمندند . این هر دو دسته ، تجربیات ذهن بشر است .
۴) تمدن را مجموعه دست آوردهای تلاش بشری دانسته‏اند و فرهنگ ، آن وجه از تمدن است که به ساخته‏های معنویِ انسان مربوط است .۱ ماحصلِ تلاش انسان برای بقا ، و کنجکاوی و جسارت او برای کشف راه‏های رفع موانع رفاه ، ساخته‏های مادی اوست که معمولاً و خصوصاً در مورد انسان‏های آغازین (و هر چه به این سوتر ، کمتر ) با مسئله بودن یا نبودن او در آمیخته است ؛ یعنی پاسخی به نیازهای حیاتی. آن‏گاه که او ( یعنی بشر اولیه ) به چیزی جز تن مادی‏اش ( یعنی شکم و شکار و خانه و زندگی و زن و بچه و باقی چیزهایی که با چشم می‏دید و با دست لمس می‏کرد ) می‏اندیشید ، آن چه می‏ساخت ، یک دست‏آورد معنوی بود .
او به خدای واحد یا خداهای خیالی‏اش می‏اندیشید ، یا به ارواح و شیاطینی که مسلّط بر امور زندگی‏اش می‏پنداشت و به اموری از این قبیل . و البته او بی‏شک ، درباره هستی و قوانین آن فکر می‏کرد ، صاحب علوم و فنونی بوده و زیبایی را می‏شناخته . زیبایی به او حکم می‏کرد ، غار نوشته‏ها و کشیده‏ها را از تناسب لازم بی بهره نگذارد ؛ برای همسرش از عاج فیل ، پوست گاومیش و شاخ و برگ درختان یا داندان نیش یک حیوان وحشی بزرگ ، یک گردن بند زینتی درست کند .
کهن‏ترین میراث معنوی بشر که در گفتگوهای باستان‏شناسانه و تاریخ هنر ، از آن یاد می‏کنند ، مربوط به همین دوره است . نویسندگان تاریخ هنر ، در پیگیری سر نخِ هنر به آن جا می‏رسند و باستان‏شناسان ، در جستجوی نشانه‏های اولین نمونه‏های انسانی .
اگر هر دوی آنها در یک جا به هم می‏رسند به این دلیل است که این میراث معنوی ، به طرز غیر قابل تفکیکی با میراث مادی تمدن‏های اولیه ، گره خورده است .
شاید لازم باشد برای کسانی که به تصوّر رایج از هنر و هنرمندی دل بسته‏اند ، یادآور شد که تفاوت بزرگی، آثار هنری گذشته را (هر چه قبل‏تر ، پر رنگ‏تر) از آنچه امروز توانایی یک هنرمند می‏آفریند ، جدا می‏کند . تمدن‏های سنّتی ، هیچ گاه موزه نداشته‏اند و هیچ گاه یک اثر هنری را صرفاً به خاطر خود اثر ، خلق نکرده‏اند در هنر سنتی ، ترکیبی از زیبایی و فایده وجود دارد که هر شیی‏ءِ هنرِ سنّتی را هم زیبا می‏سازد و هم سودمند .
۲ هنر نزد آنها سرگرمی نبود . هیچ تابلوی تزئینی روی دیوارهایشان نبود ! اما هنر در فرهنگ امروز سعی می‏کند سایه خودش را از ساخته‏های مادی (برآورنده نیازهای حیاتی) بشر برداشته ، به گوشه‏ای بخزد و از آن جا گاهی به مناسبتی ، روح و روانِ آنها را که مخاطبش می‏شوند سیخونک بزند . نمایش‏گاه‏های عکس و خوشنویسی و نقاشی و ... به همین منظور برپا می‏شوند . استثناهایی هم وجود دارد : معماری ، خوشنویسی ، بافندگی ، طراحی صنعتی ، دکور ، لباس و (چندتایی را هم شما نام ببرید). هنوز گه گاهی آمیخته با ضروریات زندگی ، خودنمایی می‏کنند .
۵) چند تا از اجزای میراث معنوی یک کشور را نام ببرید ، فرهنگ دینی ، آداب و رسوم قومی و ملی ، علوم و فنون ، اندیشه‏ها و نظریات دانشمندان ، تجربه‏های تاریخی آثار ادبی و هنری؟ محسوس‏ترین و پر کاربردترین و بگذار بگویم کلیدی‏ترین را فراموش کردید .
برای هر ملتی ، زبان ، گستره جغرافیایی‏اش، آثار و مفاخر ادبی‏اش ، ظرفیت‏ها، ظرافت‏ها، زیبایی‏ها و پالودگی‏اش از تهاجمات بیگانه ، یکی از جذاب‏ترین ابعاد غیرت ملی‏اند . به طوری که اثبات غیرت‏مندی ملت‏ها نسبت به این میراث زنده ، به هیچ شاهد و گواهی‏ای نیاز ندارد .
فارسی زبانان - که شاید نمونه‏ای بی‏نظیر در این باره باشند - ، با وجود تغایر زبانشان با زبان دینی‏شان ( یعنی عربی ) و با وجود غنایی که عربی به فارسی بخشید ، هرگز از زبان فارسی دست نکشیدند . اشعار فارسی دانشمندان بزرگ اسلامی در عصری که تألیفاتشان را به زبان علمی جهان آن روز ( یعنی عربی ) می‏نوشتند ، نشان از دلبستگی آنها به فارسی و از سوی دیگر ، سرّی نهفته در این زبان کهن دارد . با عوض شدن گردش چرخ گردون و رقم خوردن دوران آقایی (ظاهری) غربی‏ها که غیر از ماشین تکنولوژی ، مجهز به کله‏ای پر از باد استعمار و استحمار و استثمار بودند ، زبان فارسی مثل بقیه زبان‏های دنیا (غیر از زبان غربی‏ها ) تهدید به تغییرات و دگرگونی‏هایی تا سر حد مرگ شد .
علاوه بر ماهیت تکنولوژی - که تغییراتی را در فرهنگِ مقصد ایجاب می‏کرد - عده‏ای از نخبگان (سیاسی و علمی) داخلی نیز سعی می‏کردند مسیر را برای تحول فرهنگی در همه ابعاد آن حتی زبان ، هموار سازند. مشهورترین سیاسیّونی که در کشورهای اسلامی ، عامل غربی‏سازیِ جوامعشان شدند و با نامشان آشنایید : رضا شاه در ایران ، آتاتورک در ترکیه و محمّد علی پاشا ( قبل از این هر دو) در مصر بودند . آتاتورک، یک تحصیل‏کرده دانشگاه‏های اروپایی بود که در زمینه پر آشوب امپراتوری عثمانی ، پر و بال گرفت و با انحلال خلافت عثمانی ، ترکیه جدید را بنا نهاد و با سیاست‏های گام به گام از یک جامعه اسلامی ، یک کشور غربی‏زده با حکومت لائیک ساخت .
و سرانجام ، رسم‏الخط لاتین را جایگزین رسم‏الخط عربی کرد۳ ؛ اما در ایران و مصر ، دیکتاتورها حریف میراث معنوی ملتشان نشدند و فارسی و عربی ، در دل و زبان مردم ، به همان صورت ، ادامه حیات داد و بعدها حتی سعی شد از شر تغییرات جزئی مثل اصطلاحات و ترکیبات وارداتی ، خلاصی یابند ؛ اما قبل از این جفاها که زبان فارسی از نخبگان خودفروخته خود دیده است ، سال‏ها قبل و در آغاز جا به جایی فرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی بعد از استیلای اعراب ، تحت لوای اسلام ، شاهد حمایت یک سلسله عرب‏نژاد بود .
استاد مطهری ، معتقد است بنی‏عباس که از ریشه عرب و عرب نژاد بودند به جهت مبارزه با بنی‏امیه که اساس سیاستشان قومیت و نژاد و عنصر پرستی عربی بود ، با عربیت و هر چه موجب برتری عرب بر غیر عرب بود مبارزه کردند .
آنها بیشتر از خود ایرانی‏ها زبان فارسی را ترویج می‏کردند . ابراهیم امام، پایه‏گذار سلسله عباسی به ابو مسلم خراسانی نوشت : «کاری بکن که یک نفر در ایران به عربی صحبت نکند و هر کس را دیدی به عربی سخن بگوید ، بکش» .۴ بدین ترتیب باید شانس را هم با زبان فارسی ، یار دانست .
محمّد حسین شیخ شعاعی
۱. تاریخ تمدن ، علی شریعتی ، ج ۱ ، ص ۷ .
۲. معرفت و امر قدسی ، سید حسین نصر ، نشر فرزان روز ، ص ۲۱۱
۳. تاریخ جوامع اسلامی ، ایرا - ام لاپیدوس ، ج ۲ . ترجمه : محسن مدیر شانه چی . مشهد : نشر آستان قدس ، ص ۸۲ .
۴. دین و دوران (دفتر ششم از مجموعه خلاصه آثار استاد مطهری ، تهران : نشر دانشگاه امام صادق و کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران) ، ص ۱۹ .
http://hadithezendegi.mihanblog


همچنین مشاهده کنید