جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

تولد قطب جدید فوتبال ایران


تولد قطب جدید فوتبال ایران
افشین قطبی پدیده لیگ برتر ایران است. حتی اگر سیب سرخ لیگ برتر چندبار دیگر چرخ بخورد تا به زمین برسد و حتی اگر او نتواند پرسپولیس را به کاپ قهرمانی مسابقات برساند، باز هم نمی توان ایرادی به این حکم گرفت. او در زمانی روی نیمکت سرمربیگری پرسپولیس نشسته که آخرین قهرمانی این تیم به شش سال پیش برمی گردد. آن هم در وضعی که سرمربیگری پرسپولیس اولین تجربه سرمربیگری او در دنیای فوتبال است. اینکه او چطور پس از سی سال دوری از وطن می آید و سرمربیگری پرتماشاگرترین تیم ایران را می گیرد. هرچند که پیش از مسافرت به ایران هم هیچ سیگنالی برای کار در ایران به تهران نفرستاده بود. زمانی که او را گزینه اصلی آنالیزوری تیم ملی در جام جهانی ۲۰۰۶ به حساب می آوردند و وقتی که پس از پایان جام جهانی همه او را لایق ترین جایگزین برانکو ایوانکوویچ می دانستند، او حتی موضعی هم در قبال اتفاقات نمی گرفت.
شاید اوج داستان برگردد به جایی که تیم ملی کره جنوبی در مسابقات جام ملت های ۲۰۰۷ برای بازی یک چهارم نهایی به مالزی آمد و در هتلی اقامت کرد که تیم ملی ایران و خبرنگاران ایرانی در آن بودند. حجم بالای گفت وگوهای اختصاصی با او که در اتاق ۲۲۲۲ هتل استراحت می کرد، باورنکردنی بود. آخرین تکه این پازل زمانی کنار دیگر تکه ها گذاشته شد که پیم فربیک پس از پایان مسابقات جام ملت های ۲۰۰۷ از سرمربیگری تیم ملی کره جنوبی کنار رفت و افشین قطبی بیکار شد. این اتفاقات در زمانی برای او افتاد که حبیب کاشانی مدیر پرسپولیس به خاطر مشکل با محمد علی آبادی رئیس سازمان تربیت بدنی به دنبال یک سورپرایز بود تا دست کم حضور خودش در چارت مدیریتی پرسپولیس را بیمه کند و چه چیز مهمتر از اینکه او بتواند پای افشین قطبی را به ایران باز کند؛ کسی که محمد دادکان و داریوش مصطفوی حتی نتوانستند با او پای میز مذاکره بنشینند.
با این حساب کاشانی با برگرداندن قطبی به ایران خودش را از مهلکه مدیریتی باشگاه پرسپولیس نجات داد.برگرداندن او به ایران حتی یک موفقیت ویژه هم برای ایران به حساب می آمد. شاید برای همین وقتی حبیب کاشانی به واسطه گری علی سعیدلو رئیس هیات مدیره باشگاه پرسپولیس برای رئیس جمهور احمدی نژاد پیغام فرستاد که می خواهد افشین قطبی را به ایران بیاورد، با پیام امیدوارکننده رئیس جمهور مواجه شد. حتی زمانی هم که همه اطمینان داشتند قطبی به خاطر نسبت با خاندان پهلوی نمی تواند ویزای ایران را بگیرد، این اتفاق در عرض کمتر از ۴۸ ساعت افتاد تا دیگر همه بفهمند که بازگشت او به ایران از سوی دولت ایران تایید شده است.
● حلقه دوستان امریکایی-هلندی
افشین قطبی متولد سوم بهمن ماه سال ۱۳۴۳ است. هرچند که حبیب کاشانی مدیر پرسپولیس در اولین کنفرانس مطبوعاتی مشترک خودش با قطبی افشا کرد که سرمربی تیمش از سادات است و باید او را «سید افشین قطبی» صدا بزنیم. او تا دوازده سالگی در ایران بود و در سال ۱۳۵۵ از ایران مهاجرت کرد. عاشق فوتبال بود. برای همین اصلاً عجیب نبود که سال ۱۳۶۰ در یک تیم محلی در امریکا فیکس بازی کند. سابقه بازی در تیم های آلیتالیا، آتوباهن، ولی ایگلز و فلایرز امریکا را دارد که البته هیچ کدام در لیگ سراسری امریکا حضور نداشتند. او در هجده سالگی به دانشگاه UCLA لس آنجلس رفت تا در آن مهندسی برق بخواند. هرچند که چهارسال پس از آن وقتی افشین جشن فارغ التحصیلی گرفت، سرمربی تیم دختران این دانشگاه شده بود. سال ۱۳۶۷ افشین دانشگاه را ترک کرد و در مدرسه فوتبالی کار را آغاز کرد که چند سال بعد «جان اوبراین» ملی پوش امریکایی آژاکس را به فوتبال دنیا معرفی کرد. او سیزده سال در این مدرسه فوتبال کار کرد و البته خوش شانس بود که در این مدت با «بورا میلوتینوویچ» آشنا شد. رفت و آمد بورا میلوتینوویچ در این مدرسه فوتبال باعث شد که پای چند مربی بزرگ دیگر هم به آن مجموعه باز شود. کسانی که اگر نامشان را بشنوید می فهمید چطور پای افشین قطبی به نیمکت تیم های بزرگ دنیا باز شد.
پیم فربیک، گاس هیدینک و البته استیو سمپسون. قطبی در سال هایی که کنار استیو سمپسون بود یاد گرفت که می توان از تازه ترین اختراع بشری در راه فوتبال استفاده کرد. استیو سمپسون در آن سال ها که هنوز کامپیوترهای پیشرفته به بازار نیامده بود از کامپیوترهای ابتدایی، برای ارتقای آموزش و مدل سازی تاکتیک های فوتبال استفاده می کرد و افشین که در کنار او کار می کرد این روش کار را از کسی آموخت که چند سال بعد سرمربی تیم ملی امریکا شد. قطبی تا ۱۰ سال پیش در آن مدرسه فوتبال کار می کرد، حضور استیو سمپسون روی نیمکت سرمربیگری تیم ملی امریکا باعث شد افشین قطبی هم در سال ۱۹۹۷ برای اولین بار در جایی غیر از فضای ایزوله مدرسه فوتبال کار کند. البته او روی نیمکت تیم ملی امریکا نمی نشست و تنها مسوولیت داشت به ایالت های امریکا سر بزند تا برای تیم ملی امریکا استعداد پیدا کند. چندنفر از بازیکنانی که در جام جهانی ۱۹۹۸ در استادیوم ژرلاند لیون با پیراهن تیم ملی امریکا با ایران بازی کردند، از سوی قطبی کشف شده بودند. شاید باور نکنید اما قطبی روز بازی ایران - امریکا در استادیوم بوده. خودش می گوید؛ «وقتی فهمیدم ایران و امریکا در یک گروه هستند، دچار بحران احساسی شدیدی شدم. برای همین از دوست خوبم بورا میلوتینوویچ کمک خواستم.
بورا به خاطر مربیگری در کشورهای مختلف، چند بار با تیم های دیگر علیه تیم کشورش بازی کرده بود. بورا به من هشدار داد که به گذشته ایرانی ام فکر نکنم، اما وقتی بازی آغاز شد اصلاً نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. وقتی جواد زرینچه، توپ را برای حمید استیلی فرستاد، می دانستم چه اتفاقی می افتد. استیلی گل زد و من نمی دانستم که باید چه کار کنم. گریه کنم یا هورا بکشم؟» قطبی پس از پایان مسابقات جام جهانی ۱۹۹۸ به آژاکس آمستردام رفت تا ویدئو تکنسین این تیم باشد. پس از آن در گالکسی لس آنجلس و KFA کره جنوبی هم کار کرد و البته شباهت تمام کارهای او با هم برمی گشت به اینکه همیشه دستیار دوستان قدیمی خودش در مدرسه فوتبال بود.
او در تمام این سال ها به خاطر رفاقت با گاس هیدینک، پیم فربیک و استیو سمپسون به تناوب دستیار این سه بود و تا پیش از اینکه در ۲۰۰۵ ویدئو تکنسین ادووکات در تیم ملی کره جنوبی شود، همیشه زیر سایه این سه نفر کار می کرد. چه زمانی که آنالیزور «سامسونگ بلووینگز» بود، چه وقتی که دستیار سرمربی «گالکسی لس آنجلس» لقب گرفت و چه دوره یی که در تیم ملی کره جنوبی کار می کرد. پیش از جام جهانی ۲۰۰۲ زمانی که فدراسیون فوتبال کره جنوبی گاس هیدینک را برای سرمربیگری تیم ملی کره جنوبی انتخاب کرد، یکی از شرط های هیدینک حضور افشین قطبی در تیم بود. کسی که دیگر در به کار گرفتن از نرم افزار «مستر کوچ» استاد شده بود و می توانست با این نرم افزار معجزه کند. البته قطبی یک دوره دیگر هم این کار را برای تیم ملی کره جنوبی انجام داد. دوره یی که با پایان جام ملت های ۲۰۰۷ آسیا به پایان رسید.
قطبی خودش اعتراف می کند که «بورا میلوتینوویچ بیشترین تاثیر را در زندگی اش داشته». هرچند که نباید فراموش کرد گاس هیدینک و کو آدریانز هم نقش پررنگی را در زندگی او داشتند. ولی اگر فرض را بر این بگذاریم که افشین در این سال ها نان مهارت در استفاده از «مستر کوچ» را می خورد باید اعتراف کنیم که استیو سمپسون نقش کلیدی را در زندگی او بازی کرده. کسی که در سال ۱۹۹۶ قطبی را به دوره آموزشی «مستر کوچ» می فرستد تا او این تکنولوژی را به تیم ملی امریکا بیاورد. البته گویا پیم فربیک هم هر کاری از دستش برآمده برای افشین قطبی کرده. چه آن دوره که فربیک دستیار گاس هیدینک در تیم ملی کره جنوبی بود و با اصرار زیاد توانست گاس کبیر را برای حضور در شرق آسیا مجاب کند، چه آن دوره که خود فربیک سرمربی کره جنوبی می شود و افشین قطبی پیشرفت قابل ملاحظه یی می کند. شاید جالب باشد بدانید قطبی در زمان گاس هیدینک در تیم ملی کره جنوبی دستیار ششم او به حساب می آمد و با یک پیشرفت عجیب و البته به خاطر رفاقت نزدیک با فربیک زمانی که او سرمربی کره جنوبی شد، دستیار دوم فربیک لقب گرفت.
● عکس یادگاری با پله
«این برای هر کسی رویاست که حتی برای یک روز هم سرمربی تیم ملی کشورش باشد. من هم امیدوارم که پیش از بازنشستگی روزی بخت نشستن روی نیمکت ایران را داشته باشم.» این کلمات به خوبی ثابت می کند که افشین قطبی هم چندان عاشق رنگ سرخ نیست و بازگشت به ایران بخشی از پروژه بلندمدت او برای سرمربیگری تیم ملی است. شاید بد نباشد بدانید که او سال گذشته چه حرف هایی را در وصف آینده خودش زده؛ «یک روز با دیک ادووکات حرف زدم. او اعتقاد داشت که زمانش رسیده تا سرمربی شوم. تصور می کنم که پس از المپیک ۲۰۰۸ پکن یا حتی پس از جام جهانی ۲۰۱۰ آفریقای جنوبی در یک تیم ملی سرمربی شوم.»
این حرف های قطبی زمانی چاپ شد که او هنوز دستیار دوم دیک ادووکات در تیم ملی کره جنوبی بود و البته حالا راحت تر می فهمید که او چقدر عطش سرمربیگری تیم ملی ایران را دارد. اتفاقی که شاید در کوتاه مدت برای او نیفتد ولی در بلندمدت تصور آن اصلاً تصور عجیبی نیست. او کسی است که در عرض چند ماه توانسته قطب سوم را در مربیگری فوتبال ایران ابداع کند. پس از علی پروین که از سوی تماشاگران لقب «سلطان» گرفته و امیر قلعه نویی که تماشاگران «ژنرال» صدایش می زنند، حالا نوبت به او رسیده که تماشاگران لقب «امپراتور» را به او هدیه بدهند. به هرحال محبوبیت او در این زمان کوتاه کاملاً منطقی است. لهجه ایرانی - امریکایی او، اینکه او در فارسی حرف زدن واژه ها را گم می کند و اینکه وقتی لغتی را پیدا نمی کند، معادل انگلیسی آن را استفاده می کند، در جامعه ایران نشانه تجدد است. اینکه او سال ها مربی دست نیافتنی فوتبال ایران بوده و الان در ایران است و اصلاً اینکه او پرسپولیس را بدون شکست در صدر جدول رده بندی مسابقات لیگ برتر نگه داشته، توجیه محبوبیت عجیب اوست. شاید اصلاً هر سرمربی دیگری هم پس از شش سال پرسپولیس را در کورس قهرمانی مسابقات لیگ برتر می آورد هم محبوب می شد ولی اینکه قطبی پتانسیل محبوبیت زیادی هم دارد، قابل کتمان نیست. شاید قلب صاف قطبی را که یک سری مصرانه موفقیت او را به آن ارتباط می دهند هم باید در فاکتورهای موفقیت او به حساب آورد. به هرحال کسی نمی تواند منکر خوش شانسی او در لیگ برتر ایران باشد که اگر این طور باشد پیروزی پرسپولیس در ثانیه های پایانی مسابقات را باید چه کار کرد. قطبی مربی باهوشی است و با اینکه هنوز هیچ نمایش تاکتیکی ویژه در دوازده مسابقه ابتدایی خودش نداشته، همه تصور می کنند الان تیم او تاکتیکی ترین تیم لیگ برتر است.
شاید باور نکنید اما او دو سال پیش در گفت وگو با یک خبرنگار ایرانی اعتراف کرده بود که در کودکی استقلالی بوده؛ «من آن وقت طرفدار تیم آبی بودم. ما آن موقع تلویزیون نداشتیم اما با رادیوی بزرگ خانه بازی ها را گوش می کردم. با جوراب توپ درست می کردم و هم صدا با گزارش بازی در خانه بازی می کردم. تو کوچه هم همیشه دنبال توپ پلاستیکی می دویدیم. یادم هست همسایه بداخلاقی داشتیم که هر بار توپ هایمان به حیاطش می افتاد جرأت نداشتیم توپ را پس بگیریم. شاید در دوران کودکی صد تا دویست توپ در حیاط خانه اش افتاده بود،» در وصف عشق قطبی به فوتبال در دوران کودکی یک روایت دیگر هم داریم؛ «یک بار وقتی بچه بودم سانتوس برزیلی به تهران آمده بود. من آن روز با پدرم به ورزشگاه رفتم. آن روز پله گل زد. بعدها به خاطر شغل پدرم فرصتی پیش آمد تا پله را از نزدیک ببینم و برای او خاطره آن ۵ گل را تعریف کنم. پله من را در آغوش گرفت و احساس کردم که اشک در چشمانش جمع شده. این یکی از بهترین خاطرات عمرم است.» هرچند که گویا آن روز خاطره انگیز برای قطبی به یک عکس یادگاری او با ادسون آرانتس دوناسیمنتو ختم شده؛ عکسی که الان قطبی در وسایل شخصی خودش آن را دارد.
● بلاژویچ فارسی زبان
امیر وفایی؛ سام آلاردایس که از مربیان صاحب سبک و نظریه پرداز فوتبال انگلیس است در مورد پیچیدگی های کسب موفقیت در این عرصه ایده جالبی دارد؛ «همه چیز در مسائل فنی و برتری های تاکتیکی خلاصه نمی شود. شما باید در روح بازیکن نفوذ کنید و آن را به تسخیر خود درآورید؛ آنچه جز با تسلط بر نکات ظریف روانشناسی و ارائه شخصیت و رفتار متفاوت با آنچه در جامعه مرسوم است، ممکن نمی شود.» منتقدان آلاردایس روش این مربی را که اغلب نیمه های اول را از جایگاه تماشاگران نگاه می کرد و در نیمه دوم روی نیمکت مربیگری می نشست، نمی پسندیدند. اما همین رفتار متفاوت زمینه موفقیت و صعود بولتون به رده های بالای جدول را فراهم کرد. در واقع آلاردایس به بازیکنانش قبولانده بود که چون نیمه نخست بازی را از زاویه یی متفاوت تماشا می کند، قادر است بین دو نیمه روند مسابقه را تغییر بدهد و اینچنین بود که بولتون معمولاً به لحاظ روانی در نیمه دوم برتری های قابل ملاحظه یی بر حریفانش داشت.
دلایل کامیابی پرسپولیس و صدرنشینی طولانی مدت این تیم پس از مدت ها را می توان در همین نکات غیرفنی جست وجو کرد. آنها نه تنها پیچیده و مرموز بازی نمی کنند بلکه با رعایت مجموعه یی از قوانین ساده و بدیهی رقبای هیجان زده را از پیش رو برمی دارند. فارغ از بحث های فنی افشین قطبی از نظر رفتار حرفه یی برای فوتبال ایران اتفاق تازه یی است. در شیوه صحبت کردن، استیل تمرین دادن، رابطه با بازیکنان، نحوه پاسخگویی به خبرنگاران و روش برخورد با حواشی و مشکلات خصوصیاتی را در قطبی می بینیم که اصطلاحاً ایرانی نیست. انتخاب مردی که هرگز تجربه قرار گرفتن در کانون توجهات به عنوان نفر اول را نداشت برای پرسپولیس دیک ریسک بزرگ محسوب می شد اما تجربه فعالیت در کنار مربیانی بزرگ و تمام حرفه یی مثل گاس هیدینک و دیک ادووکات به کمک قطبی آمد و امروز کاملاً مشخص است که بازیکنان پرسپولیس داخل زمین تا آخرین اتم انرژی شان را برای سرمربی خرج می کنند.
افشین قطبی نمونه کمیابی است؛ یک اروپایی فارسی زبان که برای انتقال مفاهیم بکر آموزش هایی که دیده است نیازی به مترجم ندارد. او را می توان در چگونگی تزریق روحیه به بازیکنان و کانال های ارتباطی با تیم با میروسلاو بلاژویچ مقایسه کرد. با این تفاوت که قطبی مستقیماً با محیط اطرافش ارتباط برقرار می کند اما بلاژویچ که استاد تهییج و تحریک بازیکنان بود باید از واسطه یی به نام مترجم استفاده می کرد. امروز پس از سپری شدن حدود یک سوم از لیگ هفتم بیش از آنکه سرمربی جدید پرسپولیس با قواعد حاکم بر فوتبال ایران همراه شده باشد، ما جذب شیوه های نامتعارف رفتاری و فنی وی شده ایم. مایی که گمان می کردیم بدون آگاهی از بازی های پشت پرده، قوانین نانوشته سیاست و زد و بندها و باندبازی ها نمی توان در فوتبال ایران موفق شد و هرگز به قدرت نفوذ دانش یک مربی که ساده صحبت می کند و صادقانه بازیکنانش را به تلاش برای کسب پیروزی دعوت می کند، اعتقاد نداشتیم.
ما مجید جلالی را در ذهن داشتیم که چون اتوریته و کاراکتر لازم برای مدیریت بر مجموعه یی با ویژگی های یک تیم فوتبال را نداشت خیلی زود نفر اول نیمکت بودن را به فراموشی سپرد و به تئوری و آنالیز اکتفا کرد. ما امیر قلعه نویی را می شناختیم که در مواجهه با انتقادات از کوره در می رفت و ادبیات نامفهوم و نامناسبی را به کار می گرفت. یکی مثل علی پروین را به واسطه جذبه و قدرت ویرانگر چشم غره هایی که به بازیکنان می رفت، دوست داشتیم و یکی دیگر مثل ناصر حجازی را به خاطر ظاهر آراسته و خوش پوشی همیشگی اش می پسندیدیم. برای ما افشین قطبی نمونه جدید و البته کمیابی است. یک مربی فارسی زبان که در محیطی متفاوت آموزش دیده. پس طبیعی است که رفتارهای جدیدی را بروز بدهد و همه ما را مجذوب عکس العمل ها و ایده های متفاوتش کند.
مهدی امیرپور
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید