جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

دین و عرفان تفکیک ناپذیرند


دین و عرفان تفکیک ناپذیرند
ویلیام چیتیک اسلام شناس آمریکایی و پژوهشگر مطالب مربوط به مولانا و ابن عربی ، یکی از نمایندگان مکتب سنت گرایی است و از سال ۱۹۸۳ تا کنون عضو هیئت علمی دانشکده الهیات دانشگاه استونی بروک (stony brook ) نیویورک می باشد. اومعتقد است "عرفان در دنیای مدرن کنونی جایگاه ویژه و با اهمیتی یافته است وعرفانی که از اسلام تغذیه نکند آینده ای نخواهد داشت."وی خاطر نشان می کند که "غرب در زندگی منهای امرمقدس موفقیتی کسب نکرد و حتی سراز دوره ای تیره درآورد."او در گفتگوی حاضر خرسندی خویش را از بازگشت مسلمانان به هویت اسلامی خویش ابرازونظرات خود را درباره هویت اسلامی ، معنویت درغرب و آینده تصوف بیان می دارد.
▪ آشنایی شما با عرفان چگونه بوده است؟
ـ در سال ۱۹۶۴ اوهایو را ترک کردم تا در دانشگاه آمریکایی بیروت دربرنامه ای شرکت کنم. من زمانی که دردانشگاه تاریخ می خواندم دردرسهای تاریخ اسلام هم شرکت می کردم. به این شکل بود که امکان آشنائیم با عرفان هم فراهم شد.
▪ شما را به عنوان یکی از نمایندگان مکتب سنت گرایان می شناسیم؛ اساس این مکتب چیست؟
ـ "انسان برای اینکه به سعادت برسد بایستی فرامین خداوند را اجرا کند." این نظریه، مبنای مکتب سنت گرایی است.
▪ سید حسین نصر معتقد است مدرنیسم براساس تعریفی که دارد فراموش کردن سنت است؛ جهان راغیرقدسی دیدن است ، حالا شما بفرمایید عرفان که مبتنی بر قدسیت است در دنیای مدرن کنونی واقعا جایگاهی دارد؟
ـ طبق گفته نصرانسانها درعصرمدرنیته خیلی چیزها را فراموش کرده اند. فراموش کنندگان امرقدسی گمان کردند با فاصله گرفتن ازخدا می توانند هماهنگ با مدرنیزم، سعادت انسان را تامین کنند. درعین حال جامعه ی مصرفی در صدد خوشبختی بود اما نتوانست آن را بدست آورد. آنان که در جوامع مدرن زندگی می کنند هرروزکه می گذرد بیش ازگذشته شاهد ناکامی خود می شوند. آنها البته با به یاد آوردن پیوندشان با امر قدسی درمی یابند که چگونه می توانند سعادتمند شوند. ازاین نقطه نظراست که عرفان درمتن جهان مدرن موقعیت بسیار قابل توجهی بدست می آورد. خیلی ها در عرفان به سمت بودیسم تبتی و ذن گرایش می یابند. شرق با فلسفه هایی آشنا می شود که همچنان با امر قدسی مرتبط است. این است که می بینند درفرهنگ یهودی و مسیحی نیزازگذشته چنین ژرفایی وجود داشته و کلیساهایشان ازاین روحانیت برخوردار بوده است.
▪ این تکاپویی واقع گرایانه است یا تقلای جوامع مصرف گرای غربی در جستجوی متاع جدید ارزیابی می شود؟
ـ تعمیم این موضوع دشوار است. مثالی برایتان می زنم؛ بهترین دانشجوی من یک پاکستانی بسیارباهوش است. اودریکی ازدانشگاه های آمریکا فیزک می خواند. این روزها درحال مطالعه ی مولانا است که توسط یکی از مترجمان مشهور ترجمه شده است. سعی می کند عرفانی را که در پس اشعار وجود دارد درک کند. فارسی و عربی می آموزد و به سمت عرفان پیش می رود و به همه آنچه یاد می گیرد درزندگی عمل می کند. بین هرصد نفری که مولانا می خوانند یکی دو نفراینطورهستند. دیگران غالباً کمی مولانا می خوانند کمی دالایی لاما و کمی هم فلسفه بودیسم. چنین افرادی تلویزیونشان را تماشا می کنند ، کارهای دیگرشان را انجام می دهند وعرفان راهم درواقع نوعی کالای مصرفی می بینند. درآمریکا در حال حاضرآثارمولانا ازپرخواننده ترین کتاب هاست. اما آدمهایی که چنین آثاری را به طورجدی مطالعه می کنند ازهر صد نفر بیش ازیکی نیستند. جالب تراینکه هم اینک کتابها واساتید ی برای تعلیم مولانا وجود دارد. پنجاه سال پیش در این خصوص هیچ مرجع قابل توجهی وجود نداشت.
▪ پروفسوردکترریچارد فالک و سید حسین نصر در سال ۲۰۰۴ درسازمان ملل سخنرانی کردند و گفتند : " ضدیت فزاینده ی پس ازیازده سپتامبر با اسلام، به سهولت ازبین نخواهد رفت. " در این باره چه فکر می کنید؟
ـ کاملا حق با آنهاست. من سی سال است که تلاش می کنم اسلام را بشناسم. پس از واقعه ی یازده سپتامبراین مسئولیت سخت ترشد. ما امروزبا پیشداوری های بسیار بزرگی مواجه هستیم. آدمهای زیادی قاطعانه معتقدند که اسلام امرناپسندی است.
▪ در فضایی که اسلام مترادف با تروریسم قلمداد می شود عرفان چه نقشی می تواند داشته باشد؟
ـ رسانه ها وتلویزیون خصوصاًً، بدنبال ارائه تصویری ازاسلام هستند که منطبق یا وقایع روز باشد؛ این است که آن ها مجبورند سمبل ها وتصاویری را نشان دهند که تاثیرگذاری آن فوری باشد؛ ولی آنچه عرفان درپی معرفی آن است تصویراسلام درگذشته وحال، ظاهروباطن وهمه چیزآن است. البته معتقدان چنین نظری، دراین مسیردچاردشواریهایی می شوند؛ زیرا چنین چیزی برای رسانه ها جالب توجه نیست ومثلا باعث قتل کسی نمی شود. اما به تدریج افراد بیشتری با اسلام آشنا می شوند و اطلاع از ماهیت اسلام برای آنها به صورت یک مسئله در می آید. درسایه عرفان است که کتابهای متعددی چاپ می شود؛ مردم این کتابها را می خوانند و توجه شان بیشترجلب می شود.
▪ ترکیه برای شما چه مفهومی دارد؟
ـ من ترکیه را همیشه دوست داشته ام؛ دلیل اصلی این امرنیزآن است که فکرمی کنم بزرگترین مخزن منابع دنیا درکتابخانه سلیمانیه قراردارد. نسخه های خطی و آثار عربی وفارسی فراوانی دراین کتابخانه هست. خیلی ازاینها چاپ نشده وبسیاری از آنها را باید تصحیح کرد. در گذشته مکرربه ترکیه آمدم حتی یکبارشش ماه دراین کشوراقامت داشتم و درکتابخانه سلیمانیه به کارپرداختم. تحول دیگری که در ارتباط با ترکیه مرا خوشحال می کند این است که حالا دیگربسیاری ازجوانان ترک در حال آشنایی با فرهنگ خودشان هستند علاوه براین با فرهنگ عثمانی ، عربی و فارسی آشنا می شوند. البته اینها که گفتم درسرزمین ترکیه دارای آثاری هستند و درواقع یک میراث قابل توجه فرهنگی به حساب می روند. سال ۱۹۷۰ که به استانبول آمده بودم بجزمن دوآکادمیسین غربی هم بودند که درکتابخانه سلیمانیه حضورداشتند؛ ازمحققان ترک نیز کسی را نمی دیدی که شصت سال کمتر داشته باشد؛ اما امروزجوانان قدر فرهنگ خود را می دانند و این موجب خرسندی است.
▪ همسرتان ژاپنی است، شما آمریکایی هستید،اما در خانه فارسی صحبت می کنید.....
ـ با همسرم وقتی در ایران در مقطع دکتری تحصیل می کردیم آشنا شدم. انگلیسی او در آن موقع خوب نبود؛ ما با هم فارسی صحبت می کردیم. بعد هم که به آمریکا رفتیم به همین شکل ادامه پیدا کرد. این موضوع مزیت دیگری که دارد این است که فارسی نه زبان مادری من است و نه او.
▪ سال ۲۰۰۷ سال مولانا است این مطلب در جهان چه معنایی دارد؟
ـ خب ، بسیار مثبت است چرا که مولانا برای معرفی اسلام بهترین مدل است. زبان بسیارساده ای دارد؛ مخصوصاً اگربا ابن عربی مقایسه شود. برای درک مطالب ابن عربی به ساختار ذهنی متفاوتی نیاز است. البته مولانا در دوره های اخیرشکل عامیانه ای به خود گرفت؛هر چند این امرباعث معرفی بیشتراو درجهان شده است. من در یکی دو سال گذشته برای شرکت درکنفرانسهای متعددی درآمریکا، اروپا، ایران وافغانستان دعوت شده ام. مولانا مرکزتوجه بسیاری ازانسانها قرارگرفته است.
▪ می گویند بدون مسلمان بودن نمی توان عارف شد...
ـ درمراکش، مصر، ایران،هند وچین برداشتهای مختلفی ازعرفان وجود دارد. در آمریکا هم مکاتب عرفانی گوناگونی وجود دارد. بخشی ازاین مکتبها اصالتا آمریکایی هستند و قالبی جدا ازاسلام دارند. گمان نمی کنم برای آنها آینده ای متصور باشد. برای تداوم یک مکتب فلسفی لازم است ریشه هایش محکم باشد وبا حقیقت پیوند داشته باشد. به همین ترتیب مکتبهایی سنت گرا وجود دارد، البته در بین آنها هم وجود اختلاف طبیعی است زیرا عرفان بیش ازوجود ظاهری، قلب انسانها را مخاطب قرارمی دهد. نوعی نگاه هم درغرب هست که مولانا را مستقل ازحضرت محمد (ص) تصورمی کنند. مولانا می گوید :" من خاک پای حضرت محمد (ص) هستم " در قرآن کریم گفته می شود " اگر خدا را دوست می دارید از حضرت محمد (ص) پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست داشته باشد." شما اگربا حضرت محمد (ص) ارتباطی نداشته باشید و فقط بگویید :" من خدا را دوست دارم" غیر ممکن است که بتوانید به خداوند وصل شوید. این است که من فکر می کنم نمی توان مسلمان نبود و عارف بود.
▪ با اعلام سال جاری میلادی به عنوان سال مولانا که به مناسبت هشتصدمین سال تولد مولانا از سوی یونسکوانجام شد برنامه هایی درحال اجرا است وتوجه و علاقه به مولانا افزایش یافته است؛ به نظر شما فراگیر شدن شخصیت مولانا در بین مردم می تواند باعث مسائل ناخوشایندی شود؟
ـ فکرنمی کنم فعالیتهایی که درآمریکا وکشورهای دیگرصورت می گیرد خیلی جدی باشد. معمولا یک سخنرانی انجام می شود، سپس کمی موسیقی فارسی یا ترکی می نوازند و بعد هم رقص سماعی انجام می شود. چنین برنامه ای برای مخاطبان چیزی شبیه تماشا کردن تلویزیون است، چون بلافاصله به این فکرمی کنند که بعد از پایان برنامه بهتراست به کجا برویم. البته برخی با همین برنامه ها خود را در مسیرشناخت فلسفه اسلام و مولانا می یابند. من چنین برنامه هایی را حتی اگر یک شب باشد وحالت تفریحی داشته باشد برای آشنایی مردم با مولانا مثبت می بینم.
▪ به نظر شما مولانا با چنین برنامه هایی بیش از آنکه شناخته شود صورت ذهنی به خود نمی گیرد؟
ـ مولانا برای خیلی ها یک شاعرخاورمیانه ای است. درترکیه هم شاهد چنین مسئله ای هستیم. درفرهنگ ترکی ارتباط مولانا و اسلام به طورکامل مطرح نمی شود. درهمه جای دنیا غالباً مولانا را طوری نشان می دهند که خود می خواهند؛ خصوصاً درغرب مردم ازاینکه درباره مولانا با اسلام سخن بگویند اکراه دارند زیرا اسلام همواره برای آنان تروررا تداعی می کند. درواقع درنظرآنها اسلام و تروریکدیگررا کامل می کنند. حتی خیلی ها از اینکه بگویند مسلمان هستند شرم می کنند درصورتی که مولانا بخاطرشخصیت اسلامی اش مولانا شده است. بهر حال جهان غرب واهمه دارد و نمی خواهد به مولانا و دین اسلام توام بیندیشد.
▪ مهمترین عامل در دگرگونی برداشت غرب از اسلام چه بوده است؟
ـ حکایت این موضوع مفصل است؛ ریشه های آن به قرن هفتم برمی گردد. اسلام بعد از ظهور، به سرعت در تمام جهان گسترش یافت ؛مخصوصاً مناطق مسیحی نشین را فتح کرد. غالب اوقات اسلام را دینی دانسته اند که تمدن مسیحی را مورد تهدید قرارمی داده است. چنین کسانی با ظهور اسلام حضرت محمد "ص" را برای خود تهدید دانسته اند؛ آنان این دین متفاوت را خصم مسیحیت معرفی کرده اند. اما در قرون وسطی کتابهای زیادی ازعربی به لاتینی ترجمه شد. آنگاه بود که جهان مسیحیت اسلام را از نو کشف کرد.
▪ بسیار خب وضعیت امروزچگونه است؟
ـ در دنیای امروز دولتها وحکومتها مرکزیت دینی خود را ازدست داده اند. جهان غرب پس ازرنسانس کاملا متحول شد. بااین حال تغییر شکل ها ی رفتاری منطبق بر گذشته امرساده ای نبود. دانشمندان غربی عموماً اصطلاح دین را به طور خصمانه ای تعریف کرده اند. آن ها کینه ی خود را نسبت به اسلام بیش از ادیان دیگر بروز دادند. البته با مسیحیت و یهودیت هم، چنین رفتاری داشته اند. بر اساس فهم دمکراتیک امروز تا وقتی دین درحیطه شخصی شما قرار داشته باشد مسئله ای نیست؛ یعنی تا وقتی به دین جنبه اجتماعی ندهید و بطورفردی آن را باورداشته باشید مشکلی وجود نخواهد داشت. براساس این نظردین نوعی دانش است و به عنوان چیزی که شما به آن معتقد هستید نزد خودتان می ماند. تا زمانی که وضع به همین منوال باشد دولتها و حکومتها غصه ای ندارند ازاین منظر دین پدیده ای کاملا شخصی و ذهنی است. تا اینجا مسئله ای وجود ندارد. یعنی تا زمانی که کسی برنخاسته وبه شما نگفته است باید به چه چیزی معتقد باشید یا نباشید.
▪ این اتفاق از چه زمانی رخ داد؟
ـ انقلاب ایران درنگاه غربیها الگویی شد برای اینکه دین درعین حال می تواند از هویت وتاثیرگذاری سیاسی برخوردار باشد. به این ترتیب دانسته شد که دین قادر است توده ها را به حرکت درآورد. سپس این نظریه نیز پدید آمد که حرکت مذکور ممکن است تهاجمی علیه آنان باشد. دین اگر مانند آنچه دراسرائیل است به منافع غرب خدمت نماید مشکلی نخواهد بود اما اگرهمان وضعیت را درایران داشته باشد مسئله ای جدی بوجود می آید. آمریکا پس از وقوع این انقلاب مدام برعلیه ایران واسلام کوشید، بعد هم وقایع یکی پس ازدیگری رخ داد. حملات تروریستی، یازده سپتامبر.... و پس ازاین ها همان حساسیتی که پیش ازرنسانس نسبت به اسلام وجود داشت سربرآورد. رسانه ها از نشان دادن توام اسلام و حوادث خشونت بار از خود بی خود می شدند؛ و از چنین چیزی حمایت کامل می کردند. در کنار اخبار مربوط به بمب گذاریها خبرهای مربوط به مولانا ارزشی نداشت. تا وقتی اخبار مربوط به خشونت وجود دارد خبرهای مربوط به مولانا برای چه کسی می تواند جذاب باشد.
▪ باچنین تعریفی از اسلام، در غرب چه جایگاهی برای مولانا متصوراست؟
ـ در غرب وقتی مردم مطالب خوشایندی درباره اسلام بشنوند مثلا معماری یا هنر اسلامی، بطورکل آن را تولیدات فرهنگی می نامند. عموماً گفته می شود این قبیل تولیدات ازفرهنگ ایران یا ترکیه تغذیه نموده وارتباطی با اسلام ندارد؛ یعنی این دورا ازهم جدا می کنند. چنین مثالهایی را می توان افزایش داد. مهمترین مثال در این زمینه مولانا است. مولانا یکی ازاندیشمندان و شاعران بسیار مهم جهان است. اما هیچ کس درغرب مایل نیست چیزی درباره ارتباط مولانا واسلام بداند زیرا جهان غرب در مقابل مطالب خوشایند مربوط به اسلام گوش های خود را می بندد. تنها نگرانی آنها این است که نکند مسلمانان، تمام دنیا را فتح نموده و با اعمال زور همه را مسلمان کنند. درغرب همه تقریباً چنین اعتقادی دارند. مخصوصاً مسیحیان متعصب شیفته چنین اندیشه ای هستند. آنها برای اینکه بتوانند تا ابد ازاسرائیل طرفداری کنند به تبلیغ این اندیشه می پردازند. کسانی که ازچنین افکاری برخوردارند اصولا با شعر، زیبایی و عشق غریبه اند وتنها دردشان سیاست است.
▪ به نظر شما مسلمانان در قبال چنین مطلبی چگونه موضع گیری می کنند؟
ـ در دوره مدرن بسیاری از انسانها چیستی اسلام را فراموش کرده اند. دین داخل یک پوسته رها شد، این پوسته، احکام اسلامی است. اگر ازعلما و روحانیون بپرسید که چرا باید این احکام را رعایت کنیم به شما خواهند گفت "خدا چنین خواسته است واگراینگونه عمل نکنید به جهنم خواهید رفت" و ما می دانیم که این پاسخ ، پاسخی اساسی نیست؛ جوانان چنین سخنانی را قانع کننده نمی یابند و فکر می کنند که این روش روشی زورگویانه است. متاسفانه اسلام امروزنزدیک شدن به انسانهای فرهیخته را بصورت فلسفی و احساسی فراموش کرده است. چنین روش هایی به بهای تبعیت صرف ازاحکام رها شده است. احکام در اصل بخش کوچکی ازاسلام را دربرمی گیرد؛ اصل، فراگیری معنای این احکام است. شکی نیست که اسلام دارای احکامی است اما من می خواهم بگویم این احکام تمام دین نیست. هدف اصلی محبت الله است. شما اگرخدا را به اندازه کافی دوست نداشته باشید رعایت احکام از سوی شما معنایی نخواهد داشت. عمل به احکام بایستی به دلیل عشق و محبت به خدا باشد.
▪ به موازات افزایش ترس و واهمه از اسلام تمایل به مولانا و ابن عربی بیشتر می شود. چه ارتباطی بین این دو مقوله است؟
ـ اگرمنظورتان مردم آمریکا است باید بگوییم ۹۹% آنها درباره مولانا هیچ نشنیده اند. البته اگر بپذیریم تنها ۱% آنها مطالبی درباره مولانا می دانند این یعنی دو ونیم میلیون نفر جمعیت؛ رقم قابل توجهی است. کتابهای مولانا در فهرست کتابهای بسیارپرفروش قرارندارد. اگردرآمریکا کتابی مرتبط با مسلمانان، بالغ بر یک میلیون نسخه فروش داشته باشد مطمئن باشید که علیه دین نوشته شده و با تروریسم مرتبط است. آثارمولانا نیزاگربه عنوان یک شاعرچاپ شود و درآن شعرهایی درباره عشق و دوست داشتن وجود داشته باشد فروش زیادی خواهد کرد. مولانا اساساً برای آمریکائیها معنای چندانی ندارد زیرا ذهنیت ها کاملا متفاوت است. تنها احساسی که آمریکائیها درباره اسلام دارند ترس است.
▪ به عنوان آخرین سوال بفرمائید که مهمترین درسی که انسان امروز می تواند از مولانا و ابن عربی بگیرد چیست؟
ـ اینطورنیست که مردم تا زمانی که ازفرامین دولت، نهادها وموسسات تبعیت می کنند ازآرامش برخوردارباشند. سعادت و آرامش را باید در درون مان جستجو کنیم. این مطلب در واقع نوعی مکاشفه روحی است؛ چنین مکاشفه ای برای انسان مدرن امروزدشواریهای فراوانی دارد. درک پیام های مولانا نیزامروزمشکل تر است، فهم ابن عربی نسبت به مولانا سخت تراست. اصولا مهم ترین پیام، آزاد بودن انسان است؛ منظورم آزادی سیاسی نیست آزادی روحی است.
ترجمه: منصوره حسینی
ارسال توسط: داود وفایی
نام گفت و گو شونده: ویلیام - چیتیگ
خبرنگار: طوبی - اوزدن
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از www.semazen.net/roportaj
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید