پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


ریشه‌های اقتصادی دموکراسی


ریشه‌های اقتصادی دموکراسی
آیا می‌توان تصور کرد که دموکراسی در عراق و متعاقبا در دیگر کشورهای خاورمیانه ایجاد شده و پایدار بماند؟ نه نتها کابینه نه چندان خوشنام جمهوری‌خواه ایالات‌متحده، بلکه بسیاری دیگر از صاحبنظران نیز نسبت به دورنمای دموکراسی در منطقه خاورمیانه و حتی شاید در دیگر مناطق کمتر توسعه ‌یافته از لحاظ اقتصادی، مانند حاشیه صحرای آفریقا، بدبین هستند.
در پشت این بدبینی، نظریه‌ای قرار دارد که در میان محافل آکادمیک، سیاست‌مداران و روزنامه‌نگاران به یک اندازه رواج دارد و مشترک است. این نظریه بر این فرض اساسی استوار است که دموکراسی بر بنیان‌هایی قرار دارد که منتج از جمعیتی با آموزش‌های بالا و در یک کلام «فرهنگ دموکراسی» است.
برطبق این نظریه، دموکراسی در وهله نخست و بیش از هرچیز دیگر، در رابطه با وفاق اجتماعی، مصالحه و حکومت توسط مردم است. بنابراین، چگونه می‌توان تصور کرد که جامعه‌ای که فرهنگ دموکراسی در آن توسعه‌ نیافته است به وفاق و مصالحه دست‌یابد و عقاید مخالف را تحمل کند؟ چگونه می‌توان انتظار داشت که مردمی که از آموزش مناسب برخوردار نیستند از انتخاب‌هایی که نهایتا منجر به تضعیف دموکراسی، از طریق به قدرت رسیدن گروه‌هایی مانند بنیاد‌گرایان اسلامی - که اهدافی کاملا مغایر با دموکراسی دارند - پرهیز کنند؟
این نظریه که ریشه‌های آن به نظریات ارسطو باز می‌گردد و به فصیح‌ترین شکل ممکن توسط جامعه‌شناس آمریکای سیمور مارتین لیپست در دهه ۵۰‌میلادی بسط یافت، از آنچنان مقبولیتی برخوردار است که امروزه کاملا فراتر از «خرد عرفی» است. اما دریچه نگاه این نظریه، تنها راه دیدن نهاد‌های دموکراتیک و چگونگی شکل‌گیری آنان نیست. نگاه جایگزین به دموکراسی، بر این مبنا قرار دارد که بیشتر تصمیمات جمعی که یک جامعه، تحت لوای هر نوع نظام سیاسی اتخاذ می‌کند، حداقل به نوعی و تا قسمتی در رابطه با توزیع منابع است. از هر سیاست و تصمیمی، گروهی منتفع و گروهی متضرر می‌گردند. دموکراسی، مجموعه مشخصی از نهادها برای اتخاذ این نوع از تصمیمات جمعی است که با توزیع نسبتا برابر قدرت سیاسی در میان آحاد جامعه، از دیگر انواع مکانیسم‌ها و نهادهای تصمیم‌گیری جمعی متمایز شده است. در حالی که در دیکتاتوری یا در یک نظام سلطنتی قدرت تصمیم‌گیری جمعی در دست ‌عده قلیلی از افراد جامعه متمرکز است، دموکراسی در اتخاذ تصمیمات جمعی، وزن و اهمیت بیشتری به اکثریت افراد جامعه می‌دهد. بنابراین، بر طبق نظریه جایگزین، دموکراسی، تا زمانی که توزیع منافع حاصل از فرآیندهای دموکراتیک با توزیع قدرت سیاسی نهفته در بطن جامعه سازگار باشد، در هر جامعه‌ای قابل رشدونمو است. به‌طور معکوس، اگر این شرایط اقتصادی و سیاسی برآورده نشود، دموکراسی فرو می‌پاشد.
اینکه کدامیک از این نظریات، دیدگاه بهتری را ارائه می‌کنند، صرفا یک بحث متداول آکادمیک نیست. این که عراق، که در سال ۲۰۰۱ میلادی تقریبا نیمی از مردانش و سه‌چهارم زنانش بی‌سواد بودند و همچنین دیگر کشورهای کمتر توسعه یافته که نهادهای دموکراتیک را تجربه می‌کنند، در نهایت از بوته آزمون دموکراسی سربلند بیرون خواهند آمد یا خیر، بیانگر این خواهد بود که کدامیک از این نظریات، حقیقت بیشتری را با خود به همراه دارند. نکته مهم این است که توصیه‌ها و پشتیبانی‌هایی که ما در رابطه با این دموکراسی‌های جوان انجام می‌دهیم، باید برآمده از نظریه‌ای صحیح باشند. در حالی که نظریات رایج مدعی هستند که تا زمانی که کردها و شیعیان عراق فرهنگ دموکراسی را در خود نپرورانند و سطح آموزشی مردم عراق به اندازه کافی رشد نکند، دموکراسی چیزی بیش از یک رویا در این کشور نخواهد بود، نظریه جایگزین بر این عقیده است که تثبیت دموکراسی در گرو این است که این گروه‌ها به اندازه کافی از نهادهای دموکراتیک بهره‌مند شوند تا انگیزه‌ای برای براندازی یا کناره‌گیری از آن نداشته باشند.
خبر امیدوارکننده برای مردم عراق این است که خوشبختانه، شواهد موجود در سطح جهانی، دال‌ بر صحت نظریه جایگزین است. نتایج مطالعات جدید بیانگر آن است که در طول قرن گذشته، تمایل به دموکراتیک‌ترشدن در کشورهایی که ثروتمند‌تر یا آموزش‌دیده‌تر شده‌اند، دیده نشده است. علاوه بر این، مثال‌های متعددی از جوامعی وجود دارند که با سطح بسیار پایین آموزش و تقریبا بدون هیچ ردپایی از فرهنگ دموکراسی، برپایی نهادهای دموکراتیک را با موفقیت تجربه کرده‌اند.
یک نمونه گویا از این کشورها، خود ایالات ‌متحده است که ریشه‌های دموکراسی آن نه در میراث پوریتن‌های[۱] انجیل‌خوان که در کشمکش سیاسی ساکنین اولیه ویرجینیا، مریلند، و پنسیلوانیا قرار دارد. این ساکنان، اغلب کارگرانی بی‌سواد بودند که به طرز فاحشی از آموزش کمتری در مقایسه با بازماندگان فاتحان اسپانیایی مکزیک و پرو برخوردار بودند. به‌رغم بی‌سواد بودن، ساکنان ویرجینیا برای نهادهای نمایندگی که آنان را قادر می‌ساخت تا بر جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند تاثیر‌گذار باشند، ارزش فراوانی قائل بودند. اولین نهاد نمایندگی ویرجینیا، مجمع نمایندگان بود که از سوی کمپانی ویرجینیا در سال ۱۹۱۶ به این ساکنان اعطا شد و تمامی مردان بالغ سفید‌پوست را از حق رای برابر برخوردار کرد. هدف اصلی اعطای حق‌رای این بود که کارگران را راضی‌سازد که تعهدات و قراردادهای کار خود را رها نسازند.
به همین ترتیب، دموکراتیک‌شدن دیرهنگام آمریکای‌لاتین نیز ارتباط چندانی با سطح پایین آموزش و فقدان سنت‌های دموکراتیک در این منطقه نداشت. در حقیقت در دورانی که مکزیک مستعمره اسپانیایی‌ها بود، به عنوان مثال، شهردار شهرهای سرخپوستی با رای مردم انتخاب می‌شد، سنتی که استعمارگران اسپانیایی آن را از رسوم آزتک‌ها تقلید کرده بودند. با وجود اینکه در ابتدا تنها نوادگان اقوام آزتک و سرخپوست از حق‌رای برخوردار بودند، به مرور زمان بیشتر مردم در فرآیند رای‌گیری شرکت می‌جستند. به‌رغم این میراث دموکراتیک، در سراسر قرن نوزدهم نشانی از دموکراسی در مکزیک دیده نشد. به علاوه، زمانی که دموکراسی بالاخره در قرن بیستم در مکزیک پایه‌گذاری شد، حکومت‌های دموکراتیک این کشور نظام‌هایی بسیار متزلزل و آغشته به فساد بودند، وضعیتی که عمدتا در اثر توزیع نابرابر ثروت و توانایی نخبگان در نفوذ در نظام سیاسی و کنترل بزرگترین حزب سیاسی این کشور، پی‌آی‌آر، ایجاد شده بود.
ظهور دیرهنگام دموکراسی در مکزیک نیز نه به دلیل فقدان پیش‌شرط‌های لیپست، بلکه به دلیل این بود که نهادهای دموکراتیک، کنترل سیاسی نخبگان را از میان می‌برد.
در حالی که بررسی ریشه‌های دموکراسی در آمریکای شمالی و جنوبی نشان‌گر آن است که ارتباط میان «فرهنگ دموکراسی» و دموکراسی در بهترین حالت فاقد استحکام لازم است، شاید بتوان گفت که گویا‌ترین مثال معاصر برای نشان‌دادن تزلزل نظریه رایج ریشه‌های دموکراسی، بوتسوانا باشد. بوتسوانا موفق‌ترین دموکراسی و اقتصاد حاشیه صحرای آفریقا است. زمانی که استعمارگران بریتانیایی در سال ۱۹۶۵ استقلال سیاسی را به این مستعمره، به منظور ایجاد حائلی میان آفریقای جنوبی و آفریقای جنوب‌غربی آلمانی‌ها (نامیبیا)، اعطا کردند، آنچه برای مردم این کشور باقی‌گذاردند به کلی فاقد ارزش بود: ۱۲ کیلومتر جاده سنگ‌فرش، ۲۲ بوتسوانایی که تحصیلات بالاتر از متوسطه را به پایان رسانده بودند و تنها ۱۰۰ بوتسوانایی که دارای تحصیلات متوسطه بودند، اما بوتسوانا این شانس را داشت که از عواقب وخیم استعمار در امان بماند و توانست تحت رهبری سرتسه خاما و کوئت ماسیره، نهادهای دموکراتیک را ایجاد و از آنان محافظت کند و از درآمد حاصل از الماس‌هایش به‌طور عادلانه و عاقلانه استفاده کند. دموکراسی بوتسوانا نه تنها پایدار ماند و رشد کرد، بلکه در طول چهل سال گذشته حتی با یک مورد کودتا یا حتی با یک مورد بزرگ فساد انتخاباتی نیز مواجه نشد.
این مثال‌ها و نمونه‌های بیشمار دیگری از این قبیل نشان‌گر آن است که بدون شک ایجاد دموکراسی در جامعه‌ای که از آموزش مناسبی برخوردار نیست نیز امکان‌پذیر است و بیان‌گر آن است که تصور رایجی که در مورد «فرهنگ دموکراسی» وجود دارد به احتمال زیاد خود نتیجه دموکراسی است نه علت آن. بر این اساس، تهدیدات اصلی که متوجه دموکراسی نوپای عراق است نه سطح پایین آموزش مردم آن یا فقدان فرهنگ دموکراسی در میان آنان، که خطر تکثر زیاد قومی و مذهبی و دشواری‌های ایجاد نظامی است که به گروه‌های مختلف فرصت حضور لازم در صحنه سیاسی را بدهد و منابع طبیعی غنی این کشور را به طور عادلانه توزیع کند.
این دستورالعمل بدون شک سهل‌الوصول نخواهد بود، اما به مراتب از به انتظار فرهنگ دموکراسی نشستن، امیدوار‌کننده‌تر است.
دارون عاصم‌اوغلو، جیمز رابینسون
ترجمه: آیدین علی ریاحی
این مقاله ترجمه‌ای است از نسخه انگلیسی تحت عنوان:
On the economic origins of democracy, by Daron Acemoglu and James Robinson, Dæ‌dalus, Winter ۲۰۰۷
[۱] Puritans: فرقه‌ای از پروتستان‌های انگلستان که در زمان الیزابت اول بر علیه سنن مذهبی قیام کردند و طرفدار سادگی در نیایش بودند.
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد


همچنین مشاهده کنید