جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


مرگ قیصر و امتحان انشای مدیران فرهنگی!


مرگ قیصر و امتحان انشای مدیران فرهنگی!
قیصرامین‌پور رفت ... و رفتن او، چون صدای صاعقه‌ای که خفتگان را برانگیزد، همه را و خاصه امرای فرهنگی را واداشت که بر گرد جنازه‌اش فراهم آیند و قومی به خلوص و صفا، و قومی به تظاهر و ریا اسف‌خوار مرگ او باشند. گویی این نکته را که قیصر سهمی عظیم در رویش و شکوفایی شعر انقلاب و جنگ داشت، امرای فرهنگی کشور ما هیچ نمی‌دانستند، که اگر می‌دانستند قیصر را در چند سال اخیر آن سان به حال خود رها نمی‌کردند.
در این مملکت چیزی به نام «مدیریت‌ ملی‌ فرهنگی» وجود ندارد و هر قوم و گروهی که زمام امور را فراچنگ آورد، چندان در سیاست‌زدگی فرو می‌غلتد که فرهنگ و ادب و هنر به معنای حقیقی کلمه، در انزوا می‌افتد و بدین رسم، شگفت نیست که شاعرانی چون قیصر امین‌پور و سیدحسن‌حسینی که پیشتازان و سرکردگان شعر انقلاب و جنگ بودند، هرگز در حیات خویش، از سوی متولیان فرهنگ و ادبیات انقلاب و دفاع مقدس مورد اعتنا قرار نگرفتند و وزیر فرهنگ و ارشاد این مملکت هنگامی به دیدار قیصر شتافت که از قیصر جز پیکری خاموش برجای نبود. گویی پیش از این، صدای شاعری چون قیصر به گوش مسندنشینان فرهنگ این مملکت نرسیده بود!
البته آنانکه که سیدحسن حسینی و قیصر امین‌پور و شاعرانی از این قوم را می‌شناسند، می‌دانند که شأن و شکوه این قوم والاتر از آن بود و هست که سوابق «جهاد قلمی» خویش را نردبان جاه و مسند کنند، اما می‌دیدیم و می‌بینیم که چگونه طراران و بی‌هنران سیاست‌باز، برخی مدیریت‌های فرهنگی را اشغال کرده‌اند و از این رهگذر، «مظلومیت فرهنگ و اهل فرهنگ» قصه غریبی نیست.
چندی پیش رهبر فرزانه انقلاب که خود از سرآمدان عرصه شعر و ادب است، در دیدار اهالی دولت، «مظلومیت فرهنگ» را یادآور شد و از آن پس، سخنی که از رسانه‌ها و نمایندگان مجلس شنیده شد، «لزوم افزایش بودجه فرهنگی در حد ۱۰ درصد از کل بودجه» بود! حال آنکه اگر پنجاه درصد بودجه این مملکت نیز به فرهنگ اختصاص یابد و تحولی ژرف در مدیریت فرهنگی منفعل و کارمندی و بودجه‌خور کنونی انجام نپذیرد و «جهت‌گیریهای فرهنگی» اصلاح نشود، «رفع مظلومیت از فرهنگ» تحقق نخواهد یافت.
تصور اینکه با افزایش تعداد سینماها و جشنواره‌ها و نشست‌های تکراری و اعمالی از این دست، «رفع مظلومیت از فرهنگ» تحقق می‌یابد، تصوری ابلهانه است. تا زمانی که «مدیریت فرهنگی» اصلاح نشود، گره از کار فروبسته فرهنگ این مملکت گشوده نخواهد شد.
وقتی مدیران فرهنگی در عرصه‌های مختلف از طریق لابی‌های سیاسی، تمایلات و توصیه‌های برخی مقامات و نمایندگان مجلس و بازیهای درون دستگاهی منصوب می‌شوند، که اغلب نه درکی از هنر و ادبیات دارند و نه برنامه‌ای برای خدمت به فرهنگ ‌ملی این مرز و بوم،‌ نه اهمیتی به جماعت اهل قلم و هنر قایلند و مسند و مسئولیت فرهنگی را فرصت و محملی برای رسیدن به مسند و مسئولیتی دیگر می‌دانند، چگونه می‌توان به رفع مظلومیت از فرهنگ امید بست؟ در چنین روزگاری است که قیصر‌امین‌پورها و سیدحسن‌حسینی‌ها باید به حاشیه رانده شوند و آنگاه که سر بر خاک نهادند، مورد ستایش قرار گیرند! که البته این ستایش‌های بعد از مرگ نیز نه به سبب آن است که مثلاً امرای فرهنگ دریافته‌اند، چه گوهری در خاک شده،‌ نه ، این ستایش‌ها از آن روست که حضرات دیگر نمی‌توانند سکوت کنند و جامعه دیگر سکوت آنها را برنمی‌تابد.
بعد از مرگ قیصر، درباره وی فراوان، نوشته‌اند. درباره شعر و حیات و خصوصیات اخلاقی قیصر نوشته‌های فراوانی در مطبوعات منتشر شده است. برخی نیز اشاره کرده‌اند که قیصر و حسینی و برخی دیگر در سال ۱۳۶۶ به علت اختلاف با مدیر وقت حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی از حوزه رفتند و مصلحت ندیدند که بگویند بعد از آن اندک اندک، حوزه هنری به یک شرکت بزرگ تجاری ـ فرهنگی تبدیل شد که تجارت سیگار نیز در کار بود و بعد از آنکه «زم» از مسئولیت حوزه هنری برکنار شد، «بنیانیان» آمد و این بار تجارت چای رونق گرفت و ... احوالی پیش آمد که منتقدان زم، حسرت روزگار سپری شده را خوردند!
نوشته‌اند که قیصر پس از خروج از حوزه، سردبیر مجله‌ای بود و طی سالهای اخیر مجموعه‌هایی از اشعار خوب خود را منتشر کرد و کتاب «نوآوری و سنّت در شعر معاصر» را نوشت و ...
آنچه که درباره حیات ادبی قیصر بسیار مهم است، نکته‌ای است که اغلب کسانی که درباره قیصر نوشتند و گفتند، آن را باز نگفتند. نکته‌ای که به اجمال، تنها در پیام رهبری آمده است: «او (قیصر) و دوستانش نخستین رویشهای زیبا و مبارک انقلاب در عرصه شعر بودند و بخش مهمی از طراوت و جلوه این بوستان، مرهون ظهور و رشد آن عزیز و دیگر دوستان همراه اوست.»
در آن روزگار ـ اوایل دهه شصت ـ زبان شعر دراین مرز و بوم یا زبان کهن و سنتی بود و یا زبان نو و روشنفکرانه غیرمذهبی که چند دهه سابقه داشت، در چنین زمانی، کسانی چون قیصرامین‌پور و سیدحسن‌حسینی و البته استاد علی معلم دامغانی که تکیه‌گاه شاعران انقلاب بود با برخی مثنویها شعری عرضه کردند که در لفظ و معنا، متفاوت از شعر سنتی و شعر روشنفکری غیرمذهبی بود. به بیان دیگر، این شاعران، زبان شعری تازه‌ای را کشف و عرضه کردند که این زبان، در عین تازگی، همخوان و همخون با انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بود. این زبان برای بسیاری از شاعران نسل جدید در آن روزگار، «زبان الگو» بود، و هر یک در گوشه‌ای از این کشور بزرگ، تحت تأثیر این «زبان الگو»، آفرینش ادبی را تجربه می‌کردند. چنین بود که همصدایی شاعران نسل جدید در گوشه گوشه میهن با کسانی چون امین‌پور و حسینی، «زبان شعر انقلاب» را فراگیر و تثبیت کرد و شعر انقلاب شکوفا شد. چنانکه در پیام رهبری آمده است:
«بخش مهمی از طراوت و جلوه این بوستان (شعر انقلاب)، مرهون ظهور و رشد آن عزیز و دیگر دوستان همراه اوست.»
ظهور شاعرانی چون علی معلم دامغانی، قیصرامین‌پور، سیدحسن‌حسینی و حسین اسرافیلی و گروه شاعرانی که در دهه شصت آفرینش ادبی خود را وقف انقلاب و دفاع مقدس کردند، و شاعرانی چون ایرج قنبری، میرهاشم میری، اکبر بهداروند، همایون علیدوستی، سیدضیاءالدین شفیعی ، رضا اسماعیلی، وحید امیری، خلیل عمرانی، غلامحسین عمرانی، مهیار کاوه، حمیدرضا شکارسری، حبیب فرقانی، غلامرضا پروینی نژاد و دیگرانی که امروز هر یک گوشه گرفته‌اند و کسانی چون نصرالله مردانی و عزیزالله زیادی که روحشان غرق نور و سرور باد، باغ شعر انقلاب و دفاع مقدس را پرگل و شکوفه کرد. و بدینگونه «ادبیات ملی انقلاب» مراحلی از رویش و رشد خود را سپری کرد. بی‌گمان بزرگانی چون استاد شهریار، مهرداد اوستا، مشفق کاشانی و حمیدسبزواری نیز در رویش و رشد شعر و ادب ملی انقلاب اسلامی نقش خاص خود را دارند، اما همانگونه که گذشت، شاعرانی چون قیصر و سیدحسن‌حسینی «سخن و طرز نو» آوردند و زبان شعرشان به «زبان الگو» تبدیل شد. تأثیر شگرفی که انتشار اشعار قیصر و حسینی و یارانش (بخصوص انتشار مجموعه‌های شعر «همصدا با حلق اسماعیل» و «در کوچه آفتاب») در اوایل دهه شصت بر جای نهاد و خیل شاعران نسل جوان را با شعر انقلاب پیوند داد، می‌توان با تأثیر «افسانه نیما» قیاس کرد، با این فرق که «افسانه» نیما و «شعر نیمایی» بیشتر در رویکرد شعر به مسایل اجتماعی و سیاسی تأثیرگذار بود، اما اشعار قیصر و حسینی و دیگر پیشتازان شعر انقلاب، فصلی تازه در حیات «شعر شیعی» گشود که خود فصلی نوین درتاریخ شعر و ادب فارسی است. اهمیت کار کسانی چون قیصر و حسینی در رویش و رشد شعر و ادب ملی انقلاب و تجدید حیات شعر شیعی، البته جز بر اهل اندیشه و فضل قابل درک نیست. اینکه قیصر و حسینی و امثال و اقران آنان، هرگز در حیات خویش مورد اعتنای امرا و حاکمان دستگاههای فرهنگی و سیاسی قرار نمی‌گیرند، از آن روست که اغلب اینان اهل فکر و فرهنگ و فضل نیستند و قابلیت درک کار کارستان معلم‌ها و قیصرها و حسینی‌ها را ندارند.
البته باز باید گفت که کسی چون قیصر، اعتنایی به بی‌اعتنایی حضرات نداشت و شاید از بی‌اعتنایی آنان خوشحال نیز بود. (حکیمی تن به آفتاب سپرده بود که اسکندر مقدونی به سراغش آمد و سایه‌اش بر سر حکیم افتاد و میان حکیم و آفتاب حایل شد. اسکندر حکیم را گفت: از من چه می‌خواهی؟ حکیم پاسخش داد که: قدری کنار برو تا آفتاب بر من بتابد. حال که سخن به حکیم و آفتاب کشید، بیان این نکته نیز خوش است که قیصر، این شاعر محجوب ومودب و مهربان جنوبی را با آفتاب نسبتی بود. کتاب نخست او «در کوچه‌ آفتاب» نام داشت و با این رباعی آغاز می‌شد: در خواب شبی شهاب پیدا کردم/ در رقص سراب آب پیدا کردم/ این دفتر پرترانه را هم روزی/ در کوچه آفتاب پیدا کردم) اما سخن این است که بی‌اعتنایی به قیصر و قیصرها، نه بی‌اعتنایی به شخص و اشخاص، که تحقیر فضل و فرهنگ و ادب و دانش است و خاصه شعر و ادب انقلاب ...
اثبات این ادعا که اغلب امرا و مدیران فرهنگی، قابلیت درک کارکارستان قیصرها را ندارند، دشوار نیست؛ کمتر کسی از این جماعت را می‌توان یافت که بتواند در امتحانی ناگهانی یک صفحه درباره شعر و ادبیات انقلاب و دفاع مقدس «انشا» بنویسد!
آری، اگر امروز شعر و ادبیات ملی انقلاب پر گل و شکوفه است، اهل اندیشه و فضل می‌دانند که این باغ چگونه به رویش و رشد رسیده است، وگرنه:
پشه کی داند که این باغ از کی است
در بهاران زاد و مرگش دردی است
جلال محمّدی


همچنین مشاهده کنید