چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

حیات‌ شهید آیت الله مدرس‌


حیات‌ شهید آیت الله مدرس‌
سرابه‌ی‌ اردستان‌ در پاییز سال‌ ۱۲۸۷ قمری‌، شاهد تولد کودکی‌ بودکه‌ او را حسن‌ نامیدند و بعدها به‌ سید حسن‌ مدرس‌ معروف‌ شد. زادگاه‌مدرس‌ از توابع‌ اردستان‌ و در پنج‌ کیلومتری‌ آن‌ است‌. منطقه‌ی‌ اردستان‌ رامی‌توان‌ به‌ چهار منطقه‌ با آب‌ و هوای‌ خاص‌ خود، تقسیم‌ کرد. آب‌ وهوای‌ بخش‌ پایینی‌ که‌ دهکده‌ی‌ سرابه‌ در آن‌ واقع‌ شده‌، معتدل‌ وکوهستانی‌ است‌ و ترکیب‌ جمعیتی‌ این‌ منطقه‌ نیز شاهد حضور سه‌طایفه‌ی‌ سادات‌، بومی‌ و مهاجر می‌باشد. طایفه‌ی‌ سادات‌ دارای‌ دوشاخه‌ی‌ طباطبایی‌ بوده‌ که‌ به‌ طایفه‌ی‌ میرزا علی‌ اصغر و حاجی‌میرعابدین‌ تقسیم‌ می‌شوند. طایفه‌ی‌ اخیر از زواره‌ به‌ سرابه‌ آمده‌ و درآن‌جا ساکن‌ شده‌ است‌. از جمله‌ فرزندان‌ حاجی‌ میرعابدین‌،میرعبدالباقی‌ و فرزند وی‌، سید اسماعیل‌، پدر سیدحسن‌ مدرس‌می‌باشد. سیداسماعیل‌، عالم‌ و مبلغ‌ احکام‌ الهی‌، بیشتر ایام‌ سال‌ رابرای‌ وعظ‌ و تبلیغ‌ اسلام‌ و اصلاح‌ و ارشاد، در سفر و دور از دیار وخانواده‌ی‌ خویش‌ به‌ سر می‌برد.
مدرس‌ در شرح‌ حال‌ پدر خویش‌ چنین‌ می‌گوید:
«پدر من‌ سیداسماعیل‌ و جدم‌ میرعبدالباقی‌ از طایفه‌ی‌میرعابدین‌ زواره‌ و از سادات‌ طباطبایی‌ می‌باشند و شغل‌ جد وپدرم‌، وعظ‌ و خطابه‌ و تبلیغ‌ احکام‌ شریعت‌ الهی‌ بوده‌است‌....»
سید حسن‌ از بدو تولد تا سن‌ شش‌ سالگی‌، در کنار مادرش‌ خدیجه‌،دختر سیدکاظم‌ سالاز از طایفه‌ی‌ میرعابدین‌، در نهایت‌ سختی‌ در قریه‌ی‌سرابه‌ باقی‌ ماند. این‌ در حالی‌ بود که‌ پدرش‌ سیداسماعیل‌ به‌ قمشه‌ سفرنموده‌ بود. سیدحسن‌ در سن‌ شش‌ سالگی‌ برای‌ تلمذ نزد جدش‌میرعبدالباقی‌ که‌ از بزرگان‌ آن‌ عصر بود، فرستاده‌ شد و هم‌ او بود که‌ درزمان‌ حیات‌ خویش‌، پرورش‌ علمی‌ ـ روحی‌ سیدحسن‌ را تا سن‌ ۱۴سالگی‌ برعهده‌ گرفت‌ و در این‌ دوران‌، دانش‌های‌ مقدماتی‌ عربی‌ وفارسی‌ را به‌ وی‌ آموخت‌. مدرس‌ درباره‌ی‌ جدش‌ می‌گوید:
«جد من‌، میرعبدالباقی‌ از زهاد زمان‌ خود به‌ شمار می‌آمد. او اززواره‌ به‌ قمشه‌ در جنوب‌ اصفهان‌ مهاجرت‌ کرده‌ بود. در حالی‌که‌ من‌ شش‌ سال‌ بیشتر نداشتم‌، جدم‌ تعلیم‌ و تربیتم‌ را عهده‌دارگردید، زمانی‌ که‌ او به‌ رحمت‌ خدا پیوست‌، من‌ ۱۴ ساله‌ بودم‌ وطبق‌ وصیت‌ او، بعد از گذشت‌ دو سال‌ از مرگش‌ برای‌ ادامه‌ی‌تحصیل‌ به‌ اصفهان‌ رفتم‌...»
مدرس‌ از سن‌ ۱۴ تا ۱۶ سالگی‌، نزد پدرش‌ به‌ تحصیل‌ علوم‌ دینی‌مشغول‌ بود و در مدرسه‌ی‌ علمیه‌ی‌ حاج‌ عبدالحمید، مقدمات‌ عربی‌ راآموخت‌. وی‌ که‌ طبق‌ وصیت‌ جدش‌ به‌ ادامه‌ تحصیل‌ علوم‌ دینی‌ و باقی‌ماندن‌ در کسوت‌ طلبگی‌، تشویق‌ و سفارش‌ شده‌ بود، در سن‌ ۱۶ سالگی‌برای‌ نیل‌ به‌ این‌ منظور، راهی‌ حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ اصفهان‌ گردید.
در آن‌ دوره‌، در حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ اصفهان‌ افرادی‌ مانند آیت‌الله‌ میرزاعبدالعلی‌ نحوی‌ هرندی‌، آیت‌الله‌ سید محمد باقر درچه‌ای‌، آیت‌الله‌ سیدصادق خاتون‌آبادی‌، شیخ‌ مرتضی‌ریزی‌، شیخ‌ عبدالکریم‌ گزی‌، آخوندملامحمد کاشانی‌ و میرزاجهانگیرخان‌ قشقایی‌، به‌ تربیت‌ طلاب‌ مشغول‌بودند؛ مدرس‌ در این‌ باره‌ می‌گوید:
«سیزده‌ سال‌ در اصفهان‌ مشغول‌ تحصیل‌ بودم‌. در سن‌ ۲۱سالگی‌، پدرم‌ مرحوم‌ شد و مدت‌ توقف‌ در اصفهان‌ ۱۳ سال‌شد. قریب‌ ۳۰ استاد را در این‌ مدت‌ در علوم‌ عربیه‌، فقه‌ و اصول‌و معقول‌ درک‌ کردم‌ که‌ از برجسته‌ترین‌ آن‌ها در علوم‌ عربیه‌،مرحوم‌ آقا میرزا عبدالعلی‌ هرندی‌ نحوی‌ بود که‌ حدود ۸۰ سال‌عمر داشت‌ و صاحب‌ تصانیف‌ زیادی‌ بود، ولی‌ از بی‌اقبالی‌ دنیا،محجور ماند و در علم‌ معقول‌، مرحومین‌ جهانگیرخان‌ قشقایی‌و آخوند ملا محمد کاشانی‌ که‌ هر دو عمر خود را در مدرسه‌ی‌صدر اصفهان‌ به‌ آخر رسانیده‌، به‌ وضع‌ زهد دنیا را وداع‌نمودند...»
مدرس‌ پس‌ از ورود به‌ اصفهان‌، بدون‌ وقفه‌ درس‌ را آغاز نمود و در این‌مدت‌، علوم‌ معقول‌ و منقول‌ را تکمیل‌ کرد و در آن‌ها متبحر شد. وی‌ پنج‌سال‌ اول‌ حضور در اصفهان‌ را در نهایت‌ پشتکار، به‌ مطالعه‌ی‌ صرف‌ ونحو و منطق‌ و بیان‌ نزد میرعبدالعلی‌ هرندی‌ و شرح‌ لمعه‌ در فقه‌ و قوانین‌و فصول‌ در اصول‌، نزد آخوند کاشانی‌ پرداخت‌. سپس‌ درس‌ خارج‌ اصول‌را نزد شیخ‌ مرتضی‌ یزدی‌ و سید محمد باقر درچه‌ای‌ تحصیل‌ نمود. ازجمله‌ حوادثی‌ که‌ دوران‌ تحصیل‌ مدرس‌ را در اصفهان‌ تحت‌ تأثیر قرارداد،ازدواج‌ وی‌ در سال‌ ششم‌ تحصیل‌ با دختر یکی‌ از ساکنان‌ دهکده‌ی‌ اسفه‌و از دست‌ دادن‌ پدر در سال‌ هشتم‌ تحصیل‌ بود.
مدرس‌ در دوران‌ اقامت‌ خویش‌ در اصفهان‌ که‌ با هدف‌ تحصیل‌صورت‌ گرفت‌، از میدان‌ سیاست‌ نیز دور نبود. وی‌ در این‌ سال‌ها، به‌مقابله‌ با ظل‌السطان‌ ـ فرزند ناصرالدین‌ شاه‌ ـ حاکم‌ اصفهان‌ پرداخت‌ و به‌دلیل‌ شجاعت‌ و جسارت‌ ذاتی‌، به‌ فردی‌ صاحب‌نام‌ تبدیل‌ شد.
وی‌ پس‌ از اتمام‌ تحصیلات‌ در اصفهان‌ با هدف‌ ادامه‌ تحصیل‌ به‌ نجف‌مهاجرت‌ کرد. در این‌ دوران‌ دارای‌ دو فرزند، یعنی‌ خدیجه‌ بیگم‌ وسیداسماعیل‌ بود که‌ سرپرستی‌ آنان‌ را بر عهده‌ی‌ شوهرخواهر خودگذاشته‌ بود. مدرس‌ درباره‌ی‌ این‌ سفر چنین‌ می‌گوید:
«بعد از واقعه‌ی‌ دخانیه‌ به‌ عتبات‌ عالیات‌ مشرف‌ شدم‌. بعد ازتشرف‌، حضور حضرت‌ آیت‌الله‌ حاجی‌ میرزا حسن‌ شیرازی‌رحمت‌الله‌ علیه‌ به‌ جهت‌ تحصیل‌، توقف‌ در نجف‌ اشرف‌ رااختیار کردم‌. علما و بزرگان‌ آن‌ زمان‌ را مستقیماً و تبرکاً، کلاً درک‌کردم‌ و از اغلب‌ آن‌ها استفاده‌ نمودم‌، ولی‌ عمده‌ی‌ تحصیلات‌من‌ خدمت‌ مرحومین‌ مغفورین‌، حجتین‌ کاظمین‌ خراسانی‌ ویزدی‌ بود. تشرف‌ من‌ در عتبات‌ تقریباً هفت‌ سال‌ شد. بعدمراجعت‌ به‌ اصفهان‌ نمودم‌...»
مدرس‌ پس‌ از ورود به‌ نجف‌، در مدرسه‌ی‌ صدر سکونت‌ کرد و درمحضر استادانی‌ هم‌چون‌ آیت‌الله‌ خراسانی‌، آیت‌الله‌ یزدی‌، شیخ‌ فتح‌الله‌شریعت‌اصفهانی‌، میرزامحمدتقی‌ شیرازی‌، سیدمحمدفشارکی‌ ومیرزامحمدحسن‌ شیرازی‌ تلمذ نمود. در طول‌ مدت‌ اقامت‌ هفت‌ ساله‌ی‌وی‌ در نجف‌ و طی‌ مدارج‌ علمی‌ ، وی‌ استعداد شگرفی‌ را از خود بروزداد، به‌ گونه‌ای‌ که‌ میرزای‌ شیرازی‌ او را چنین‌ توصیف‌ کرد:
«این‌ اولاد رسول‌الله‌، پاکدامنی‌ اجدادش‌ را داراست‌. در هوش‌ وفراست‌، گاهی‌ مرا به‌ تعجب‌ وا می‌دارد. در مدتی‌ کوتاه‌ از تمام‌همدرسی‌هایش‌ گذشته‌ و در فقه‌ و اصول‌ و منطق‌، سرآمدهمه‌ی‌ یارانش‌ شده‌، قضاوت‌ او در کمال‌ درست‌کاری‌ و درنهایت‌ تقواست‌.»
وی‌ در این‌ مدت‌، در روزهای‌ پنج‌شنبه‌ و جمعه‌ به‌ کارگری‌ می‌پرداخت‌و از درآمد حاصل‌ از آن‌، پنج‌ روز دیگر هفته‌ را سپری‌ می‌نمود. سرانجام‌مدرس‌ در سن‌ ۳۷ سالگی‌ با تأیید علما و مراجع‌ عصر، اجتهاد ومرجعیت‌ را توأمان‌ به‌ دست‌ آورد و مرجعیت‌ شیعیان‌ هند به‌ او واگذارشد، اما به‌ دلیل‌ تمایلی‌ که‌ به‌ بازگشت‌ به‌ ایران‌ داشت‌، آن‌ را نپذیرفت‌ و ازراه‌ اهواز به‌ اصفهان‌ بازگشت‌.
وی‌ پس‌ از ورود به‌ اصفهان‌، در یک‌ خانه‌ی‌ استیجاری‌ مقیم‌ شد وبرای‌ دیدار خانواده‌ به‌ شهرضا و اسفه‌ مسافرت‌ نمود. مدرس‌ در پاسخ‌ به‌تقاضاهای‌ مردم‌ شهرضا مبنی‌ بر اقامت‌ در آن‌ شهر می‌گوید: «شهرضامحل‌ کوچکی‌ است‌ و هر کس‌ در این‌جا ثروتمند باشد، همه‌ کاره‌ است‌.من‌ هم‌ متاعی‌ دارم‌ و باید به‌ جایی‌ بروم‌ که‌ خریدار داشته‌ باشد.»
سپس‌، مدرس‌، اصفهان‌ را برای‌ اقامت‌ خویش‌ انتخاب‌ کرد و پس‌ ازفراهم‌ آوردن‌ مقدمات‌ اولیه‌ برای‌ زندگی‌ در این‌ شهر، همسر و فرزندانش‌را از اسفه‌ به‌ اصفهان‌ آورد و در مدرسه‌ی‌ جده‌ی‌ کوچک‌ و بزرگ‌ به‌تدریس‌ فقه‌ و اصول‌، منطق‌ و شرح‌ منظومه‌ پرداخت‌ و در خلال‌ سال‌های‌تدریس‌، شاگردان‌ زیادی‌ از محضر وی‌ بهره‌مند گردیدند.
از نکات‌ قابل‌ تأمل‌ در زندگی‌ مدرس‌ آن‌که‌ با تمام‌ مقام‌ علمی‌ و معنوی‌خود، برای‌ گذران‌ زندگی‌ روزمره‌ قبل‌ از شروع‌ تدریس‌، یعنی‌ از سحرگاه‌به‌ کارگری‌ می‌پرداخت‌ و با کشیدن‌ آب‌ حوض‌خانه‌ها، چرخ‌ معیشتی‌خویش‌ را می‌گرداند. شاید برای‌ او چندان‌ مشکل‌ نبود تا بدون‌ زحمت‌زیاد، با استفاده‌ از درآمد موقوفات‌ یا با قبول‌ هدایای‌ تجار و ثروتمندانی‌که‌ می‌کوشیدند نظر او را به‌ سوی‌ خویش‌ جلب‌ نمایند، خود را از این‌سختی‌ برهاند، ولی‌ جوهره‌ی‌ وجودی‌ و قناعت‌ و بزرگ‌منشی‌ او اجازه‌نمی‌داد که‌ زیر بار منت‌ اغیار برود.
پس‌ از تغییر اوضاع‌ و برپایی‌ حکومت‌ مشروطه‌، مدرس‌ هم‌، پا به‌ این‌آوردگاه‌ بزرگ‌ گذاشت‌ تا آن‌که‌ بختیاری‌ها پس‌ از فتح‌ تهران‌، به‌ اصفهان‌رفتند، اقبال‌الدوله‌ کاشانی‌ را که‌ از طرف‌ رژیم‌ استبدادی‌، حکومت‌داشت‌ برکنار کردند و انجمن‌ ولایتی‌ را به‌ ریاست‌ صمصام‌السلطنه‌بختیاری‌ها تشکیل‌ دادند. مدرس‌ به‌ دلیل‌ ویژگی‌های‌ شخصیتی‌ و قدرت‌بیان‌، در این‌ انجمن‌ به‌ سمت‌ نایب‌ رییسی‌ برگزیده‌ شد، اما دیری‌ نپایید که‌میان‌ او و صمصام‌السلطنه‌ بختیاری‌ بر سر برخی‌ مسایل‌ اجتماعی‌ وسیاسی‌ اختلاف‌ افتاد و حاصل‌ این‌ اختلاف‌، چیزی‌ جز دستور تبعید وتحت‌ نظر بودن‌ مدرس‌ در خارج‌ از اصفهان‌ نبود. مدرس‌ شبی‌ را در تبعیددر تخت‌ فولاد ماند، ولی‌ مردم‌ اصفهان‌ به‌ خیابان‌ها ریختند، بازار تعطیل‌شد و جمعیت‌ عصبانی‌ ، بازگشت‌ مدرس‌ را خواستار گردید. بدین‌سان‌بود که‌ مدرس‌ با احترام‌ و موفقیت‌ به‌ اصفهان‌ بازگشت‌.
نکته‌ی‌ قابل‌ توجه‌ دیگری‌ که‌ یکی‌ از نقاط‌ عطف‌ در زندگی‌ مدرس‌پیش‌ از آغاز راه‌ پرفراز و نشیب‌ نمایندگی‌ مجلس‌ به‌ حساب‌ می‌آید،ماجرای‌ ترور وی‌ در اصفهان‌ است‌. اندیشه‌ی‌ مدرس‌، صراحت‌ لهجه‌ ونگاه‌ خالص‌ او به‌ پدیده‌های‌ سیاسی‌، بسیاری‌ از صاحبان‌ قدرت‌ وطرفداران‌ آن‌ها را به‌ مخالفت‌ با وی‌ وامی‌داشت‌. از این‌ رهگذر، با پیوستن‌عده‌ای‌ از علما به‌ مخالفان‌ مدرس‌، تصمیم‌ بر آن‌ می‌شود تا عده‌ای‌ ازطلاب‌ مدرسه‌ی‌ جده‌ بزرگ‌ از بختیاری‌ ها اسلحه‌ گرفته‌ و در فرصت‌مناسب‌ ، مدرس‌ را ترور کنند. با این‌حال‌، مدرس‌ که‌ از نقشه‌ی‌ ترور خودآگاه‌ شده‌ بود، هیچ‌ تلاشی‌ برای‌ تغییر برنامه‌ی‌ تعیین‌ شده‌ نکرد. وی‌ ازسوی‌ دو نفر مورد هدف‌ قرار گرفت‌، اما آسیبی‌ ندید. مردم‌ که‌ از صدای‌گلوله‌ متوجه‌ موضوع‌ شده‌ بودند، ضاربین‌ را دستگیر کرده‌ و نزد مدرس‌آوردند. وی‌ با گفتن‌ این‌ جمله‌ که‌ قاتل‌ من‌ شخص‌ دیگری‌ غیر از شماست‌و شما باید همراه‌ دوستان‌ خود پنهان‌ شوید، آن‌ها را بخشید. مدرس‌ ازاین‌ زمان‌ تا آن‌ هنگام‌ که‌ به‌ عنوان‌ ناظر در مجلس‌ شورای‌ ملی‌ انتخاب‌شد، در کنار تدریس‌ فقه‌ و اصول‌، به‌ مبارزات‌ خود با حاکم‌ وقت‌ اصفهان‌ادامه‌ داد. شهرت‌ این‌ مبارزات‌ که‌ با هدف‌ احقاق حقوق مردم‌ و حفظ‌تعالیم‌ اسلامی‌ بود، چنان‌ بالا گرفت‌ که‌ وقتی‌ قرار شد تا۲۰ نفر ناظر ازسوی‌ علما برای‌ حضور در مجلس‌ انتخاب‌ و معرفی‌ شوند، مدرس‌ دراین‌ فهرست‌ جای‌ گرفت‌. او هم‌چنین‌ در مجلس‌ به‌ قید قرعه‌ انتخاب‌ شد تابه‌ عنوان‌ طراز اول‌ علما فعالیت‌ خود را آغاز نماید.
زمانی‌ که‌ مدرس‌ به‌ این‌ سمت‌ انتخاب‌ شد، دوره‌ی‌ اول‌ مجلس‌ به‌اتمام‌ نرسیده‌ بود. وی‌ تا پایان‌ این‌ دوره‌ صبر کرد و در این‌ مدت‌ به‌ ساخت‌مسجدی‌ در اسفه‌، دو مجتمع‌ مسکونی‌ در روستای‌ خیرآباد و چندین‌ کاردیگر پرداخت‌ تا بالاخره‌ با پایان‌ گرفتن‌ کار این‌ ساختمان‌ها، مقدمات‌حرکت‌ خود به‌ تهران‌ را فراهم‌ نمود. وی‌ همراه‌ فرزندش‌ سید اسماعیل‌،یک‌ نفر خدمتکار و یک‌ سورچی‌ به‌ سوی‌ تهران‌ حرکت‌ کرد.
مدرس‌ در جلسه‌ی‌ ۱۹۵ دوره‌ی‌ دوم‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌، در تاریخ‌۲۸ ذی‌الحجه‌ ۱۳۲۸ ق (۱۲۸۹ ش‌)، سوگندنامه‌ی‌ خود را قرائت‌ کرد واین‌ آغازی‌ برای‌ پنج‌ دوره‌ی‌ پرفراز و نشیب‌ نمایندگی‌ در مجلس‌ شورای‌ملی‌ بود. مدرس‌ در خلال‌ کارهای‌ سیاسی‌ خود به‌ انجام‌ فعالیت‌های‌مختلفی‌ نیز دست‌ می‌زد که‌ از آن‌ جمله‌ می‌توان‌ به‌ نایب‌ رییسی‌ مدرسه‌ی‌سپهسالار اشاره‌ نمود. او در تیرماه‌ ۱۳۰۴ از سوی‌ احمد شاه‌ به‌ این‌ سمت‌انتخاب‌ شد و برای‌ نخستین‌ مرتبه‌ با هدف‌ حسن‌ اداره‌ی‌ امور مدرسه‌،نظامنامه‌ای‌ را تنظیم‌ و تدوین‌ کرد. مدرس‌ که‌ خود به‌ تدریس‌ خارج‌ فقه‌ واصول‌، نهج‌البلاغه‌ و تاریخ‌ می‌پرداخت‌، از اساتید دیگری‌ برای‌ تدریس‌علوم‌ قدیم‌ و جدید دعوت‌ نمود، بخصوص‌ آن‌که‌ بر آموزش‌ علوم‌ جدیداز سوی‌ طلاب‌ تأکید زیادی‌ داشت‌ تا گنگ‌ و زبون‌ بودن‌ آن‌ها در مقابل‌دانش‌ جدید مطرح‌ نگردد.
در طول‌ دوران‌ تدریس‌ مدرس‌، شاگردان‌ زیادی‌ از درس‌ او بهره‌جستند که‌ از آن‌ جمله‌ می‌توان‌ به‌ میرزاعلی‌آقای‌ شیرازی‌،مهدی‌الهی‌قمشه‌ای‌، میرزا ابوالحسن‌ شعرانی‌، سیدکمال‌الدین‌ نور بخش‌دهکردی‌، شیخ‌ محمدحسین‌ برهان‌، جلال‌الدین‌ همایی‌، ابن‌یوسف‌شیرازی‌، بدیع‌ الزمان‌ فروزانفر، سیدعلی‌اصغرسدهی‌، سیدابوالحسن‌سدهی‌، صدر کوپایی‌، شیخ‌ محمود مفید، شیخ‌ محمد باقر الفت‌، شیخ‌محمد باقر نجفی‌، میرزا ولی‌الله‌ جلیلی‌، محمدشریعت‌ سنگلجی‌،سیدمرتضی‌ پسندیده‌، شیخ‌ علی‌ اکبر کلاردشتی‌، شیخ‌ محمدعلی‌لواسانی‌، سیدرضی‌ لاهیجانی‌، ابن‌الدین‌ آل‌ آقا و شیخ‌ الاسلام‌ ملایری‌اشاره‌ نمود.
مدرس‌ آثار و تألیفات‌ زیادی‌ نیز داشت‌ که‌ اغلب‌ آن‌ها در حمله‌ی‌مأموران‌ دولتی‌ به‌ منزل‌ وی‌ به‌ غارت‌ رفت‌ و مفقود شد. اکثر آثار وی‌ به‌زبان‌ عربی‌، با نثری‌ ساده‌ و بی‌تکلف‌ نوشته‌ شده‌ که‌ برخی‌ از آن‌ها شامل‌موارد زیر می‌باشد:
حاشیه‌ برکفایه‌ی‌ آخوند ملامحمدکاظم‌ خراسانی‌، رساله‌ در عقود وایقاعات‌ ، رساله‌ در شرط‌ متأخر، رساله‌ در لزوم‌ و عدم‌ لزوم‌ قبض‌ درموقوفه‌، کتاب‌ حجیهٔ‌الظن‌، کتاب‌ در بعض‌ احوال‌ ظن‌ فی‌ اصول‌الدین‌،کتاب‌ در بحث‌ استصحاب‌، رساله‌ در شرایط‌ امام‌ و مأموم‌ ، دوره‌ی‌تقریرات‌ اصول‌ میرزای‌ شیرازی‌، شرح‌ ساده‌ بر نهج‌البلاغه‌، کتاب‌ روز،خوافنامه‌، یادداشت‌های‌ سیاسی‌، رسایل‌ الفقهیه‌، حاشیه‌ بر کتاب‌ النکاح‌مسجد شاهی‌، رساله‌ در ترتیب‌ (در علم‌ اصول‌ فقه‌)، تقریرات‌میرزاحسین‌ خلیلی‌ رازی‌ و کتاب‌ زرد که‌ تاریخ‌ سیاسی‌ سال‌هایی‌ بوده‌است‌ که‌ مدرس‌ در مرکز ثقل‌ سیاست‌ ایران‌ قرار داشت‌.
جدای‌ از فعالیت‌های‌ آموزشی‌ و فرهنگی‌ پیش‌ گفته‌، مدرس‌ درمسایل‌ سیاسی‌ نیز عنصری‌ فعال‌ به‌ حساب‌ می‌آمد. او در کودتای‌ اسفندسال‌ ۱۲۹۹، در زمره‌ی‌ زندانیان‌ سیاسی‌ قرار می‌گیرد و تا پایان‌ دوره‌ی‌کابینه‌ی‌ سیاه‌ در قزوین‌، در تبعید و حبس‌ باقی‌ می‌ماند تا آن‌که‌ سرانجام‌در خرداد ۱۳۰۰ با صدور فرمان‌ سقوط‌ کابینه‌ از سوی‌ احمد شاه‌، تمامی‌زندانیان‌ سیاسی‌ آزاد گردیدند.
مدرس‌ پس‌ از سقوط‌ کابینه‌ی‌ سیدضیاء در ادوار چهارم‌، پنجم‌ و ششم‌مجلس‌ نیز به‌ نمایندگی‌ از سوی‌ مردم‌ تهران‌ به‌ مجلس‌ رفت‌. در اوایل‌دوره‌ی‌ ششم‌ مجلس‌، ترور مدرس‌، یکی‌ از مسایل‌ قابل‌ توجه‌ به‌ شمارمی‌آید. وی‌ درحالی‌که‌ مانند هر روز صبح‌ از خانه‌ به‌ سوی‌ مدرسه‌ی‌سپهسالار در حرکت‌ بود، از سوی‌ عده‌ای‌ مسلح‌ مورد هجوم‌ واقع‌می‌شود. او در لحظه‌ای‌ کوتاه‌، روی‌ به‌ دیوار کرده‌، عمامه‌ را با عصا و عبارا با دستان‌ خویش‌ بالا برده‌ و خود را خم‌ می‌کند تا تیر به‌ وی‌ اصابت‌نکند. رضاخان‌ که‌ در روز ترور، خارج‌ تهران‌ به‌ سر می‌برد، با ارسال‌تلگرافی‌، جویای‌ حال‌ او شد و مدرس‌، در پاسخ‌، جمله‌ی‌ معروف‌ خودیعنی‌ «به‌ کوری‌ چشم‌ دشمنان‌، مدرس‌ نمرده‌ است‌» را بیان‌ کرد.
مدرس‌، دوران‌ مجلس‌ ششم‌ را در جوّی‌ آکنده‌ از محدودیت‌ و کنترل‌سپری‌ کرد. در انتخابات‌ مجلس‌ هفتم‌، به‌ هنگام‌ شمارش‌ آرا، رأی‌هایی‌که‌ به‌ نام‌ وی‌ بود، شمارش‌ نشد و او در اعتراض‌ به‌ این‌ مسأله‌ گفت‌ که‌ «اگرهمه‌ی‌ مردم‌ تهران‌ هم‌ به‌ من‌ رأی‌ نداده‌ باشند، خودم‌ یک‌ رأی‌ به‌ نام‌خودم‌ در صندوق انداختم‌، چرا آن‌ یک‌ رأی‌ خوانده‌ نشد؟»
عدم‌ انتخاب‌ مدرس‌ در مجلس‌ هفتم‌، زمینه‌ را برای‌ تبعید وی‌ فراهم‌آورد. عصر روز دوشنبه‌ ۱۶ مهرماه‌ ۱۳۰۷، رییس‌ شهربانی‌ با عده‌ی‌زیادی‌ پاسبان‌ به‌ منزل‌ وی‌ هجوم‌ بردند و او را شبانه‌ از تهران‌ خارج‌ کردند.مدرس‌ به‌ خواف‌، که‌ مردمی‌ سنی‌ داشت‌، تبعید شد که‌ نُه‌ سال‌ به‌ طول‌انجامید. در این‌ دوران‌، فشار زیاد و محدویت‌های‌ فراوان‌ به‌ وی‌ اعمال‌می‌شد تا از انجام‌ هر حرکتی‌ برای‌ آزادی‌ وی‌ یا رابطه‌ با یارانش‌ جلوگیری‌شود. سرانجام‌ در شب‌ دهم‌ آذر ۱۳۱۶ مدرس‌ از خواف‌ به‌ کاشمر برده‌شد و چند روز بعد وی‌ را به‌ شهادت‌ رساندند.
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی


همچنین مشاهده کنید